جریان های ساسی و انقلاب اسلامی؟
۱۳۹۴/۰۹/۰۷
–
۲۲۳ بازدید
با سلام و احترام خدمت شما ، با آغاز شمارش معکوس فروپاشی رژیم پهلوی، بسیاری از افراد و گروه ها که در پی سهم خواهی بودند، تلاش کردند تا در پاریس به امام نزدیک شوند. اما با تأکید امام بر ماهیت اسلامی انقلاب و ضرورت وفاداری به اصول و آرمان های اصیل آن، راه نفوذ برخی عناصر فرصت طلب گرفته شد و عناصر منحرف نیز با برخورد قاطع امام روبه رو شدند. حضرت امام در پاریس و قبل از ورود به ایران گروهی را برای ساماندهی به روند مبارزه تا پیروزی انقلاب با عنوان «شورای انقلاب» در دی ماه ۱۳۵۷ تشکیل داد.
با سلام و احترام خدمت شما ، با آغاز شمارش معکوس فروپاشی رژیم پهلوی، بسیاری از افراد و گروه ها که در پی سهم خواهی بودند، تلاش کردند تا در پاریس به امام نزدیک شوند. اما با تأکید امام بر ماهیت اسلامی انقلاب و ضرورت وفاداری به اصول و آرمان های اصیل آن، راه نفوذ برخی عناصر فرصت طلب گرفته شد و عناصر منحرف نیز با برخورد قاطع امام روبه رو شدند. حضرت امام در پاریس و قبل از ورود به ایران گروهی را برای ساماندهی به روند مبارزه تا پیروزی انقلاب با عنوان «شورای انقلاب» در دی ماه 1357 تشکیل داد. درست در مقطعی که امواج انقلابی در کشور به رهبری امام شکل گرفته بود، هنوز ملیگرایان دم از سلطنت مشروطه و لزوم اصلاحات میزدند. جبهه ملی اگرچه در انقلابی که ماهیتش اسلامی بود نقشی کمرنگ داشت، اما از همان فردای پیروزی انقلاب، بارها و بارها، علیه اینکه میتوان بر اساس دستورات اسلام کشور را اداره کرد موضعگیری نمود. به عنوان مثال، «حسن نزیه» به صورت علنی علیه امکان اجرای دستورات اسلام موضع گرفت. بررسی شکلگیری انقلاب و نقش گروههایی که مدعی فرزندی انقلاب را دارند، به خوبی نشان میدهد که آنها بیشتر از آنکه فرزند انقلاب باشند، گروههایی بودند که با مشاهده امواج انقلاب در صدد برآمدند تا از فرصت ایجادشده به بهترین نحو برای کسب قدرت استفاده کنند. با این حال، این افراد نتوانستند بعد از انقلاب ماهیت خود را پنهان کنند. از این رو، با موضعگیری علیه ارزشهای انقلاب و اسلام، همواره ماهیت خود را نشان دادند. مروری بر عملکرد شاخص ترین گروههای مدعی در این زمینه به خوبی گویای واقعیت است . حزب توده هرچند قبل از کودتای 28 مرداد 1332 ه.ش. حزب توده یکی از متشکلترین مخالفان حکومت پهلوی به حساب میآمد، اما بعد از کودتا و در سال 1334 به دنبال کشف شاخه نظامی دچار ضربهی سنگینی شد؛ به طوری که هزاران نفر از اعضایش در دادگاههای نظامی محاکمه شدند. این مسئله باعث شد تا از این حزب گروه کوچکی به نام «تشکیلات تهران»، که شامل چند ده نفر ساکن در تهران، خوزستان و اصفهان میشد، باقی بماند. در سالهای بعد، ساواک با نفوذ به تشکیلات تهران و با جلب همکاری فردی به نام «شهریاری» اقدام به شناسایی افراد مبارز با گرایشات چپ پرداخت. با این حال، آنچه که در دهه 40 و 50 باعث ضربه بیشتر به این حزب شد، تغییر سیاست رژیم و بهبود روابط با شوروی بود. این مسئله باعث شد تا آنها با اشارهی شوروی تحرکی علیه رژیم شاه نداشته باشند. این خطمشی حزب توده باعث شد تا در دههی قبل از انقلاب، آنها در بین گروههای مبارز به شدت منفور شوند.( زیباکلام، صادق (1378)، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات روزنه، صص 241 و 242) بدین ترتیب، حزب توده مدتها هیچ فعالیتی علیه شاه نکردند. تنها خروج شاه از ایران در دی 57 و انتقاد علنی روسها از شاه بود که باعث شد آنها، به تحریک شوروی، کمیته مرکزی خود را سازماندهی کنند. این گروه، که هیچ نقشی در پیروزی انقلاب نداشت، بعد از 22 بهمن 57 سعی کرد تا خود را مدافع مواضع حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) نشان دهد. در نهایت، در سال 1362 جاسوسی این حزب برای شوروی کشف گردید و خیانت این گروه به کشور، آن هم در مقطعی که ایران در حال جنگ بود، بر همگان آشکار شد.( رفیعزاده، عظیم (1387)، ریشههای انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات مرزفکر، چاپ اول، صص 118 و 119) مجاهدین خلق (منافقین) سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را سه تن از شاگردان «مهندس بازرگان»، «محمد حنیفنژاد»، «سعید محسن» و «حسن نیکبین» معروف به «عبدی» در سال 1344 پایهگذاری کردند. اعضای این گروه شیفته مبارزه مسلحانه بودند. در سالهای اولیه شکلگیری، اعضای این گروه، با اعتقاد به اینکه مبارزه علیه شاه از یک خلأ ایدئولوژیکی رنج میبرد، کوشیدند تا با در هم آویختن باورهای دینی خود و نظریههای مارکسیتی برای مبارزهی انقلابی ایدئولوژی جدیدی ارائه کنند. مارکسیسم به عنوان علم مبارزه در نظر بنیانگذاران سازمان اهمیت داشت و به همین دلیل از همان ابتدای امر گرایشهای مارکسیستی در آثار منتشرشدهی سازمان به چشم میخورد.( حسینیزاده، سید محمدعلی (1386)، اسلام سیاسی در ایران، قم، انتشارات دانشگاه مفید، صص 219 و 220) سازمان مجاهدین (منافقین) عملیات نظامی خود را در مرداد 1350 آغاز کرد. نخستین عملیات بر هم زدن جشنهای2500ساله شاهنشاهی بود. پس از بمبگذاری در تأسیسات برق تهران و تلاش برای ربودن یک هواپیمای شرکت ایرانایر، 9 تن از مجاهدین دستگیر میشوند؛ یک نفر از آنها زیر شکنجه اطلاعاتی داد که به دستگیری 66 عضو دیگر انجامید. طی ماههای بعد، همهی اعضای کادر رهبری گروه یا اعدام شدند یا در درگیریهای خیابانی جان خود را از دست دادند.( آبراهامیان، یرواند (1383)، ایران بین دو انقلاب، تهران، ترجمهی احمد گلمحمدی و محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، چاپ دهم، ص 600) در سال 1350، سازمان مجاهدین خلق بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک خود را منتشر کرد و طی این بیانیه به طور رسمی مارکسیست شد. پس از انتشار این بیانیه آن دسته از اعضای سازمان، که حاضر به پذیرش مارکسیسم نشدند، تصفیه شدند و برخی از آنان به قتل رسیدند. این اتفاقات باعث شد تا آنها دیگر از حمایت نیروهای مذهبی برخوردار نباشند. به این ترتیب، تا نزدیکی پیروزی انقلاب اسلامی چیزی از این سازمان باقی نمانده بود.( حسینیزاده، سید محمدعلی (1386)، همان، ص 221)با این حال، مجاهدین خلق بعد از انقلاب مدعی شدند که آنها بیشترین تأثیر را بر روند پیروزی انقلاب داشتند. از این رو، به دنبال سهمخواهی برآمدند. بدین ترتیب، مروری بر کارنامه سازمان مجاهدین خلق از سال 58 تا خرداد 60، که به طور رسمی با انقلاب وارد جنگ مسلحانه شدند، نشان میدهد همواره جز ایجاد آشوب در جامعه و ایجاد تفرقه و دست داشتن در فعالیتهای تجزیهطلبی در برخی از استانهای کشور فعالیت مؤثری نداشتند. مسئلهای که منجر شد، برای همیشه، توسط مردم ایران تا بعد از 30 خرداد 60 حذف شوند. جبهه ملی ملیگرایان همواره خود را یکی از مدعیان انقلاب میدانستند. این در حالی است که مروری بر کارنامه آنها نشان میدهد که این گروه از زمان کودتای 28 مرداد تا شروع امواج انقلاب در عمل هیچ فعالیتی که منجر به تحرک در جامعه ایران بشود نداشتهاند. در واقع، این گروه بعد از کودتای 28 مرداد در ابتدا سعی کرد خود را تحت عنوان «نهضت مقاومت ملی» نشان دهد، اما در همان سالها اعضای این گروه به 20 نفر هم نمیرسید و کل فعالیتشان محدود به صدور چند اعلامیه میشد. ملیگرایان اگرچه در سال 1339 سعی کردند تا با ایجاد جبهه ملی دوم خود را بازسازی کنند، اما چون دچار اختلافات درونی گسترده بودند، هرگز نتوانستند به صورت یک تشکل منسجم فعالیت کنند و در نهایت، بعد از کنار گذاشتن امینی توسط شاه به حاشیه کشیده شدند. با این حال، یک بار دیگر در سال 1344 اقدام به تشکیل جبههی ملی سوم کردند، اما آنقدر اختلافاتشان گسترده بود که باز هم تلاششان محکوم به شکست شد.( زیباکلام، صادق (1378)، همان، صص 245 و 246) علاوه بر این، آغاز نهضت امام خمینی بعد از قیام 15 خرداد و رویگردانی مردم از هرگونه خط سازشکار در مبارزه، باعث شد تا جبهه ملی در دهههای 40 و 50 بیش از پیش به حاشیه رانده شود. در سال 56، بعد از اعلام سیاست «کارتر» دربارهی حمایت از حقوق بشر، ملیگرایان اقدام به راهاندازی جبههی ملی چهارم کردند. جالب اینجاست درست در مقطعی که امواج انقلابی در کشور به رهبری امام شکل گرفته بود، هنوز ملیگرایان دم از سلطنت مشروطه و لزوم اصلاحات میزدند؛ مواضعی که درست در مقابل نهضت مردمی تلقی میشد. با این حال، «سنجابی» بعد از ملاقات با امام در پاریس سعی کرد تا مواضع خود را اصلاح و اعلام کند سلطنت پایگاه قانونی ندارد.( صلاحی، سهراب (1386)، پژوهشی در تحولات معاصر ایران، تهران، انتشارات دانشگاه امام حسین (علیه السلام) ،صص 383 و 384) جبهه ملی اگرچه در انقلابی که ماهیتش اسلامی بود نقشی کمرنگ داشت، اما از همان فردای پیروزی انقلاب، بارها و بارها، علیه اینکه میتوان بر اساس دستورات اسلام کشور را اداره کرد موضعگیری نمود. به عنوان مثال، «حسن نزیه» به صورت علنی علیه امکان اجرای دستورات اسلام موضع گرفت. این مسئله و عناد با اسلام به حدی تداوم یافت که آنها علیه لایحهی مجازات اسلامی، که به لایحهی قصاص معروف شد، موضعگیری کردند. مسئلهای که باعث طرد آنها از سوی امام در همان ابتدای انقلاب شد. چریکهای فدایی خلق در پی عملکرد ضعیف حزب توده در کودتای 28 مرداد، برخی از افرادی که تمایلات کمونیستی داشتند اقدام به راهاندازی تشکیلات جدیدی نمودند، «گروه جزنی یا سیاهکل» و «گروه چریکهای فدایی خلق». این افراد راه مبارزه مسلحانه را در پیش گرفتند. گروه جزنی در سال 46 سعی کرد تا با دستبرد به یک بانک، فعالیت مسلحانه خود را شروع کند؛ اما اعضای آن شناسایی و دستگیر شدند. با این حال، بقایای این گروه با تغییر الگوی مبارزه و تحت عنوان اینکه میخواهند مبارزات را از شهر به جنگلهای شمال بکشانند، به شمال کشور رفتند؛ اما طی درگیری با ساواک دستگیر و بسیاری از آن اعدام شدند. سرانجام چند گروه مارکسیستی در سال 50، که باقیمانده این جریان بودند، با یکدیگر ادغام و سازمان چریکهای فدایی خلق را تشکیل دادند، اما در همان سال 50 شناسایی و دستگیر شدند. این گروهها تا سال 57 فعالیتی نداشتند، اما در بدو پیروزی انقلاب با ارائهی تحلیلهای خیالی کمنیستی سعی کردند تا نشان دهند انقلاب ایران اسلامی نبوده است.( رفیعزاده، عظیم (1387)، همان، صص 122 تا 124)این گروه بعد از انقلاب به دنبال بیتوجهی مردم به آنها سعی کرد تا با ایجاد ناامنی در استانهای مرزی و به خصوص در بین قومیتها تا از انقلاب سهمخواهی کنند. نهضت آزادی بخشی از افرادی که در جبهه ملی خطمشی مذهبیتری داشتند، در اوایل دهه 40، اقدام به راهاندازی «نهضت آزادی» کردند. با این حال، دستگیری آنها در همان سالهای ابتدایی دههی 40 مانع از هر گونه فعالیت توسط این گروه شد. بدین ترتیب، از اواسط دههی 40 و 50 نهضت آزادی بیشتر شکل محفلی به خود گرفت و نتوانست اقدام مؤثری علیه شاه در کشور انجام دهد و بخشی هم که در خارج از کشور تحت عنوان نهضت آزادی فعال بود، در عمل چندان مورد توجه مبارزان قرار نگرفت. این سازمان، بعد از سالها رخوت و رکود، اولین اعلامیه خود را در 6 شهریور 57 صادر کرد و مردم را دعوت به راهپیمایی نمود. همان زمان رهبران این گروه نظیر توسلی اعلام میکردند که حداقل چند سال نیاز دارند تا خود را بازسازی کنند. از این رو، بخشی از آنها در آن مقطع بیانیههایشان را تحت عنوان جمعیت دفاع از آزادی منتشر میکردند. البته در این زمان افرادی از این گروه سعی کردند تا با مذاکره با آمریکا خود را به عنوان «آلترناتیو» رژیم شاه نشان دهند تا آیندهی خود را تضمین کنند. به عنوان مثال، «مهندس توسلی» از خرداد تا آذر 57 مذاکراتی با «استمپل»، مسئول دفتر سیاسی سفارت آمریکا در ایران، داشت.( صلاحی، سهراب (1386)، همان، صص 394 تا 396) در نهایت اینکه این نهضت در بدو پیروزی انقلاب سعی کرد تا مواضع رادیکالتری بگیرد؛ به طوری که این مسئله باعث شد تا بعد از پیروزی انقلاب خود را از عوامل اصلی نهضت اسلامی ایران قلمداد کند. با همه این احوال، مواضع غیراصولی افراد این گروه، که بعد از پیروزی انقلاب خود را در دولت موقت ساماندهی کرده بودند، باعث شد تا همواره مورد انتقاد مردم قرار گیرند. به عنوان مثال، در مقطعی که کشور نیاز به سازماندهی و نهادینه شدن انقلاب داشت، با تأکید بر شکلگیری مجلس مؤسسان به جای مجلس خبرگان، سعی داشتند تا روند کشور را به سوی اهداف مورد نظر خود هدایت کنند. همچنین در همین مقطع، با موضعگیری صریح، مخالفت خود را با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی نشان دادند و حتی به این هم بسنده ننمودند و تلاش کردند تا مجلس خبرگان را منحل کنند که البته با هوشیاری امام نقشه آنها نقش بر آب شد. کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایران این کنفدراسیون، که از سوی دانشجویان محصل ایرانی در خارج از کشور مانند «بنیصدر»، «قطبزاده»، «کاتوزیان» تشکیل شده بود، از همان بدو تشکیل نشان داد که افراد فعال در آن، بیشتر از آنکه به دنبال نقاط مشترک برای فعالیت باشند، بر گروه و دستهای که از آن برآمدهاند پافشاری دارند. این مسئله باعث شد تا همواره جدال بین افرادی که تمایلات کمنیستی داشتند و افرادی با گرایشات مذهبی در این کنفدراسیون جریان داشته باشد؛ به طوری که در مقطعی افراد مذهبیتر از آن خارج شدند. این مسئله باعث شد تا این کنفدراسیون در سالهایی که مبارزه علیه شاه در جریان بود، بیشترین انرژیاش صرف اختلافات داخلی شود و عملاً نقشی در مبارزات داخل کشور نداشته باشد.( زیباکلام، صادق (1378)، همان، صص 392 تا 396) افرادی از این جریان بعد از انقلاب مانند بنیصدر سعی کردند تا خود را از عوامل اصلی انقلاب تلقی نمایند و با تظاهر به مذهبی بودن بتوانند نظر مردم را جلب کنند. با این حال، این جریان با خیانتهایی که بنیصدر در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران داشت و آشوبهایی که در مقاطع مختلف، مثل 9 اسفند 59 و در نهایت اتحاد با منافقین به راه انداخت، توسط مردم طرد شد. بررسی شکلگیری انقلاب و نقش گروههایی که مدعی فرزندی انقلاب را دارند به خوبی نشان میدهد که آنها بیشتر از آنکه فرزند انقلاب باشند، گروههایی بودند که با مشاهدهی امواج انقلاب در صدد برآمدند تا از فرصت ایجادشده به بهترین نحو برای کسب قدرت استفاده کنند. با این حال، این افراد نتوانستند بعد از انقلاب ماهیت خود را پنهان کنند. از این رو، با موضعگیری علیه ارزشهای انقلاب و اسلام، همواره ماهیت خود را نشان دادند. هرچند در این زمان امام با نشان دادن عطوفت اسلامی همواره در صدد ارشاد آنها بر آمدند و سعی کردند تا آنها را به دامان مردم برگردانند، اما عمق انحراف آنها باعث شد تا به دامان دشمنان انقلاب بیفتند. در نهایت اینکه به نظر میرسد گروههایی که مدعی فرزندی انقلاب را دارند، بیشتر افرادی بودند که مانند منافقین صدر اسلام، که هنگام جهاد از همراهی مسلمانان خودداری کردند و در هنگام پیروزی ادعای همراهی با مجاهدان را داشتند، سعی کردند تا خود را در دستاوردهای انقلاب اسلامی سهیم کنند. (سید محسن موسویزاده جزایری ، فرزندانی که بر انقلاب شوریدند ، www.borhan.ir/NSite/FullStory/?Id=4793 )