طلسمات

خانه » همه » مذهبی » جزء ۲۲ – سوره فاطر، آیه ۸ – مشیت الهى در هدایت و گمراهى

جزء ۲۲ – سوره فاطر، آیه ۸ – مشیت الهى در هدایت و گمراهى


جزء ۲۲ – سوره فاطر، آیه ۸ – مشیت الهى در هدایت و گمراهى

۱۳۹۵/۱۲/۰۲


۱۲۸ بازدید

پرسش . در قرآن، آیات متعددى داریم که مى گوید: خداوند، هر کس را بخواهد، گمراه مى کند و هر کس را بخواهد، هدایت مى کندV}[ فاطر ۳۵، آیه ۸.]{V و یا هر کس را بخواهد، عزت مى دهد و هر کس را بخواهد، خوار مى کندV}[ همان.]{V؛ آیا این، جبر نیست؟

«فَإِنَّ اللّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ»[ آل عمران 3، آیه 23.]؛ «خداست که هر را که بخواهد گمراه مى کند و هر که را بخواهد، هدایت مى کند؛ پس مبادا به سبب حسرت هاى [گوناگون براى هدایت آنان] جانت [از کف ]برود. قطعا خدا به آن چه مى کنند، داناست».



در این باره، جواب هاى متعددى وجود دارد که برخى عبارتند از:

1. گمراه کردن از سوى خدا، به معناى واگذار کردن انسان گناهکار به حال خودش است؛ نه این که خداوند، کسى را گمراه کند؛ به طور مثال، بچه اى که لج بازى مى کند، پدر و مادر دست او را رها مى کنند و همین قدر که او را رها مى کنند، بچه یک مقدار که راه مى رود، مى افتد و یا از چاله و جوى نمى تواند بپرد و یا راه را گم مى کند. رابطه انسان ها با خداوند نیز این طور است و همیشه انسان ها به کمک و لطف خداوند نیاز دارند. حال اگر برخى انسان ها، به گناه و خطا آلوده شدند و از لطف و مهلت الهى، سوء استفاده کردند، خداوند، آنها را به حال خودشان واگذار مى کند و همین قدر که به آنها کمک و لطف نکند، آنها به بیچارگى و گمراهى کشیده مى شوند؛ مانند پدر یا مادرى که دست فرزندش را رها کند و آن فرزند به گرفتارى هاى فراوان مبتلا گردد؛ بدون این که نیازى باشد بچه را در چاله و جوى هل دهند. گمراه کردن از سوى خدا نیز به همین معناست که آنها را رها مى کند؛ نه این که آنها را گمراه مى سازد؛ چون از سوى خدا جز خوبى، چیزى صادر نمى شود.

علامه طباطبائى(ره) در این باره مى فرماید:

«خداوند متعال براى انسان ها، دو نوع هدایت و یک نوع گمراهى دارد؛ یک هدایت عام دارد براى همه ما که رسول و کتاب را براى همه انسان ها فرستاده است و همگان را از عقل و فطرت، بهره مند ساخته است. این، همان هدایت عام براى همه انسان هاست. یک هدایت خاص نیز براى متقیان و اولیا دارد که نمى گذارد کج بروند؛ بلکه دستگیرى شان مى کند که از آن به هدایت پاداشى نیز یاد شده است؛ یعنى کسانى که به هدایت عام الهى پاسخ مثبت داده اند و رعایت تقوا و حجت الهى را داشته اند، خداوند، آنها را از لطف و هدایت ویژه اى نیز بهره مند مى سازد؛ اما گمراهى و ضلالت عام، از سوى خداوند نیست؛ یعنى این گونه نیست که خداوند، شرایط گمراهى همه مردم را فراهم کند؛ اما گمراهى براى گروهى خاص از سوى خدا وجود دارد؛ به این معنا که اگر کسى بدى کرد، به واسطه کار بدش، خدا او را به حال خودش وا مى گذارد؛ مجبور به گناهش نمى کند؛ بلکه اسباب هدایت را نیز فراهم مى نماید؛ اما چون شخص گناهکار به خطاى خودش ادامه داده است، خداوند او را به خودش واگذارش مى نماید. بنابراین، اگر خداوند کسى را گمراه مى کند، به واسطه سوء اختیار خود انسان است؛ یعنى چون بد اختیار کرده است، به حال خودش واگذارش مى کند؛ اما اگر خوب اختیار کرده بود، خداوند، او را هدایت خاص مى کرد».

2. استاد جوادى آملى پس از آن که دیدگاه علامه طباطبائى را بیان مى کند، در ادامه مى فرماید: عبارت «یُضل مَن یشاء»، دلالت دارد کسانى که بدى کرده اند و پس از مهلت الهى همچنان اصرار به ظلم و بدى دارند، اینان سزاوار تنبیه اند و خداوند، اینان را به ورطه گمراهى و سقوط مى کشاند که در اصطلاح، «اضلال کیفرى» گفته مى شود؛ یعنى کسانى که شایستگى و لیاقت بهره مندى از ولایت الهى را ندارند، خداوند، شیطان را بر آنها مسلط مى کند و آنان را رسوا و گرفتار مى سازد؛ چنان که در قرآن مى خوانیم:

«اِنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤزُّهُمْ أَزًّا»[ مریم19، آیه 83.]؛ «ما شیطان ها را بر کافران گماشته ایم؛ تا آنان را تحریک و دگرگون کنند».

بنابراین، نسبت به کسانى که به طور عمدى کافرند و اصرار بر ادامه گناه دارند، تنها واگذاردن به حال خودشان نیست؛ بلکه خداوند، آنها را در گرفتارى ها غوطه ور مى سازد.

3. منظور از گمراه کردن از سوى خداوند، این است که هر گناهى که از ما سر بزند، مى توانیم به خدا نیز نسبت دهیم؛ چون قدرت گناه را خدا داده، زیرا مى توانیم هم دروغ بگوییم و هم راست؛ چون مختاریم و خداوند است که ما را مختار خلق کرده، پس نسبت دادن به او، صحیح است؛ چنان که درباره مرگ، گاهى خداوند مى فرماید: «ملک الموت»، جان شما را مى گیرد و گاهى مى فرماید: ملائک و گاهى مى فرماید: «اللّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ». چه کسى به عزرائیل، این قدرت و اختیار را داده؟ خدا. پس هم صحیح است بگوییم: عزرائیل جان او را گرفت و هم صحیح است بگوییم: خداوند جان او را گرفت.

حال اگر من کارى کنم و خداوند در آن به طور مستقیم دخالت داشته باشد و اجبار مستقیم باشد، این، جبر است و جهنم رفتنم قبیح است؛ اما اگر فقط در همین حد باشد که خداوند چون مرا مختار آفرید، مى توانم بگویم: خدا این کار را کرد، بدیهى است که خداوند، مقصر نیست؛ به طور مثال، اگر بچه کار بد مى کند، مى شود گفت: پدر این کار را کرده، چون اصل وجود فرزند، از پدر است و گاهى هم که لعنت مى فرستند، مى گویند: بر پدرش لعنت یا صلوات؛ چون پدر در اصل وجودش، دخیل بود و نسبت دادن به سبب بالاتر، صحیح است.

البته اگر پدر در تربیت کوتاهى نکرده باشد و به کار بد فرزند، راضى نباشد، نباید کار بد فرزند را به پدر انتساب داد. نسبت به خدا نیز این چنین است و در نتیجه، مى توان گفت که بنابر مشیت و اراده عمومى خداوند، افعال به خداوند انتساب دارند؛ اما برخى کارها مورد دستور و رضایت خداوند نیز مى باشند؛ مثل واجبات و مستحبات و برخى کارها حتى مورد نکوهش و سرزنش خداوند هستند؛ مانند محرمات و مکروهات.

بنابراین، از یک سو به عنوان مشیت عمومى و نظام عمومى جهان، همه خیرها و شرها به خداوند انتساب دارد؛ چنان که در قرآن مجید مى خوانیم:

«وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً»؛ «و اگر [پیشامد] خوبى به آنان برسد، مى گویند: «این از جانب خداست؛ و چون صدمه اى به ایشان برسد، مى گویند: این از طرف توست. بگو: همه از جانب خداست. [آخر] این قوم را چه شده است که نمى خواهند سخنى را [درست] دریابند».[ نساء4، آیه 78.]

از سوى دیگر، از آن جا که خداوند تنها به خیر و خوبى دستور مى دهد و تنها به خوبى ها رضایت دارد، سزاوار است که تنها خوبى ها به خداوند نسبت داده شود و بدى ها به خود انسان نسبت داده شود؛ زیرا سبب و منشأ بدى، خود انسان خطاکار مى باشد و به همین جهت در آیه بعد مى خوانیم:

«ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ»[ همان، آیه 79.]؛ «هر چه از خوبى ها به تو مى رسد، از جانب خداست و آن چه از بدى به تو مى رسد، از خود توست».

بنابراین، اگر در برخى آیات، گمراه شدن یا جهنمى شدن برخى انسان هاى خطاکار و یا تبهکار به خداوند نسبت داده شده، به جهت آن است که آنها به سوء اختیار خود، راه کژى و انحراف را در پیش گرفته اند و اراده خداوند بر این قرار گرفته که کسانى که شایستگى و لیاقت ولایت خدا را ندارند، از طریق شیطان و وسوسه ها، گمراه شوند و از آن جا که در جهت بهشتى شدن تلاش نکرده اند، بلکه به طور عمد و با جسارت، راه انحراف را در پیش گرفته اند، به جهنم وارد گردند.

بهترین دلیل بر این که این گونه آیات، با اختیار انسان منافات ندارد، بلکه هدایت و گمراهى، نتیجه عملکرد خود انسان مى باشد، این است که در پایان آیه آمده است:

«إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ»؛ «خداوند به آن چه انجام مى دهند، آگاه است».

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد