۱۳۹۳/۱۲/۲۰
–
۷۴ بازدید
از نمتسف تا ناتو؛ جنگ در پشت دیوار کرملین
محمد ایرانی: ۲۵ سال پس از پایان جنگ سرد «تهدید روسیه»- یعنی آنچه غرب تهدیدی به نام روسیه مینامد- همچنان بهعنوان ترمینولوژی مطلوب غرب کارآیی خود را از دست نداده است بهگونهای که «مایکل فالن» وزیر دفاع انگلیس، «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهوری روسیه را خطری بزرگ برای اروپا در حد و اندازه گروه تروریستی داعش میداند.
از نمتسف تا ناتو؛ جنگ در پشت دیوار کرملین
محمد ایرانی: 25 سال پس از پایان جنگ سرد «تهدید روسیه»- یعنی آنچه غرب تهدیدی به نام روسیه مینامد- همچنان بهعنوان ترمینولوژی مطلوب غرب کارآیی خود را از دست نداده است بهگونهای که «مایکل فالن» وزیر دفاع انگلیس، «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهوری روسیه را خطری بزرگ برای اروپا در حد و اندازه گروه تروریستی داعش میداند.
البته هیچگونه تقابل ایدئولوژیک دیده نمیشود و روسیه ممکن است سایهای از اتحاد جماهیر شوروی باشد اما طبل جنگ علیه روسیه مدتی است گوشخراش شده است البته به مانند دوران اتحاد جماهیر شوروی این تنشها و درگیریها حول یک فرد صورت میگیرد. همه آنچه در صحنه اوکراین شاهدیم، مربوط به پوتین است؛ رئیسجمهوری که از سوی غرب نماد «تجاوز بیشرمانه» به تصویر کشیده است. فردی که بهزعم غرب و تبلیغات رسانههای آن، از «ضعف سیاسی» رنج میبرد و همسایگانش را «زیر و رو» میکند و هیچ مخالفی در خانه جرات نفس کشیدن ندارد و به کرات با «آدولف هیتلر» مقایسه شده است.
پوتین در غرب دستمایه کاریکاتوریستهایی شده که از وی چهرهای شرور و بدذات را به تصویر میکشند و هدف یک شبکه تبلیغاتی یکپارچه در تمام رسانههای غربی شده است و هر کسی روایت جاری درباره اوکراین را زیر سوال برد- از سرنگونی رئیسجمهوری قانونی این کشور در سال گذشته میلادی گرفته تا نقش جناح راست افراطی اوکراین در تحولات داخلی و جنایات جنگی که از سوی نیروهای نظامی اوکراین صورت میگیرد- بهعنوان فریبخورده و آلت دست کرملین، «ترور شخصیت» میشود.
در بحبوحه جنگ تبلیغاتی غرب علیه روسیه و البته شخص پوتین، قتل «بوریس نمتسف» سیاستمدار ناراضی روس، زمینهساز و بهانه خوبی برای رسانههای غربی برای انواع توطئهچینی و روایتها برای افزایش فشارها بر روسیه شد. طبق معمول این رئیسجمهوری روسیه بود که مسؤول چنین قتلهایی شناخته شد اگرچه دست داشتن روسیه در این ترور، معقول به نظر نمیرسد. نمتسف شخصیتی حاشیهای بود که نقش وی در خصوصیسازی و وارد شدن سرمایهداری به روسیه پس از فروپاشی شوروی در اوایل دهه 1990 و درگیریها و ناامنیهای صورتگرفته در پی آن قطعا از او چهره محبوبی در میان مردم عادی روسیه نساخته بود.
پوتین از به قتل رسیدن نمتسف سودی میبرد؟!
هنوز جسد بیجان نمتسف از روی سنگفرش خیابان منتقل نشده بود که سخنگوی پوتین از این باور رئیسجمهوری روسیه خبر داد که قتل این ناراضی سیاسی «تحریککننده» است و «با تمام احترامی که برای نمتسف قائلیم، از جنبه سیاسی وی تهدیدی برای رهبری سیاسی کنونی روسیه (ولادیمیر پوتین) محسوب نمیشد و اگر محبوبیت این دو را مقایسه کنیم، میزان محبوبیت پوتین و دولت روسیه به حدی است که محبوبیت نمتسف را تنها در حد یک شهروند متوسط نمایان میکند».
بهرغم لحن تعجببرانگیز این بیانیه، محتوای آن درست به نظر میرسد. تحقیقات ضدفساد نمتسف و انتقاداتی که از رژیم پوتین میکرد، صرفا در میان تعداد اندکی از مخالفان شهرنشین لیبرال خریدار داشت اما با نگاهی به سوابق برخورد حکومت روسیه با مخالفانی نظیر «الکسی ناوالنی» که به مراتب تهدید محتملتری به نسبت نمتسف محسوب میشد، میتوان به این نتیجه رسید قتل ابزاری نیست که کرملین به واسطه آن مخالفانش را خلع سلاح کند. اما همه این مسائل تقابل نظامی با روسیه را تحت هیچ بهانهای توجیهپذیر نمیکند. صدها نیروی نظامی آمریکایی طی هفته جاری به منظور تقویت جنگ رژیم کییف با مبارزان جداییطلب در شرق وارد اوکراین میشوند. انگلیس نیز 75 مستشار نظامی را راهی اوکراین میکند. تاریخ قرن بیستم سرشار از نمونههایی است که نشان میدهد چگونه اعزام مستشاران نظامی باعث آغاز شدن تنشهای فاجعهبار میشود. اعزام نیروهای نظامی خارجی به اوکراین در عین حال نقض آشکار توافق ماه گذشته میلادی در مینسک در پی مذاکرات با فرانسه و آلمان است که دستکم به توافقی موقت منجر به توقف بهکارگیری سلاحهای سنگین ختم شد. ماده 10 این توافق عقبنشینی تمام نیروهای خارجی از اوکراین را ضروری میکند.
با این حال سران تندروی ناتو بهدنبال رفع تنشها نیستند و هزاران نیروی نظامی ناتو به کشورهای حوزه بالتیک- خط مقدم جدید این سازمان- اعزام شدهاند که یادآور رژههای ضدنازی است و این در حالی است که شماری از رهبران سیاسی و ژنرالهای آمریکایی از واشنگتن خواستار ارسال سلاح به کییف شدهاند که در میان آنها ژنرال «مارتین دمپسی» رئیس ستاد مشترک ارتش این کشور و «اشتون کارتر» وزیر دفاع جدید آمریکا نیز دیده میشوند. حال چرا کشوری به دنبال درگیر کردن خود در جنگی است که هیچ ارتباط سرزمینی و ژئوپلیتیک با آن ندارد، باید گفت سران آمریکا در گذشته نشان دادهاند اساسا خوی تجاوزگری، آنها را درگیر جنگهای بیانتهایی همچون افغانستان و عراق کرد؛ بدون آنکه برای لحظهای به پیامدهای چنین جنگافروزیهایی بیندیشند.
با این حال بازیگر فعالی چون مجموعه کارخانجات اسلحهسازی غربی در پس پرده مناقشه اوکراین را موضوع جذابی میبیند که دلایل موجهی را برای افزایش بودجههای تسلیحاتی ارائه میدهد در عین حال که «ریموند اودیرنو» ژنرال ارتش آمریکا از اقدام دولت انگلیس در کاهش بودجه دفاعی خود در برابر «تهدید روسیه» انتقاد کرد.
بسیاری از تحلیلگران بر این باورند تشدید مواضع ضدروسی در غرب، خطرات غیرقابل پیشبینی به دنبال دارد و قطعا زمینهساز ماجراجوییهای نظامی خواهد شد اما این ماجراجوییها نه از جانب روسیه بلکه از سوی ناتو و اهداف توسعهطلبانه آن نشأت میگیرد. ناتو طی 20 سال گذشته بهرغم تعهداتی که در پایان جنگ سرد داده بود، بیپروا به سوی شرق در حال حرکت بوده است و ابتدا کشورهای پیشین عضو پیمان ورشو را تسخیر و آنگاه جمهوریهای پیشین شوروی را وارد قلمروی نفوذ خود کرد بهگونهای که «ریچارد ساکوا» در کتابش تحت عنوان «خط مقدمی به نام اوکراین» مینویسد: «ناتو اکنون وجود دارد تا با خطراتی برخورد کند که خود باعث وجودشان شده است».
این سازمان تحت کنترل آمریکا به جای ایجاد یک نظام امنیتی مشترک اروپایی شامل روسیه، خود را تا مرزهای روسیه گسترش داده و تاکید دارد که به موجب انتخاب آزادانه و دور از جبر کشورهای یادشده اقدام کرده است اما آشکارا اینچنین نیست بلکه این اقدام محصول برنامهای است که با هدف گسترش رهبری آمریکا در قاره اروپا طراحی شده و در برنامهریزی پنتاگون که پس از فروپاشی شوروی تدوین شد به «منظور جلوگیری از ظهور مجدد رقیبی جدید» گنجانده شده است.
روسیه اکنون این هدف آمریکا را به چالش کشیده و پیامدهای این اقدام خود را از سال گذشته در اوکراین شاهد است که با سرنگونی دولت قانونی و منتخب تحت حمایت مسکو آغاز شد و با نصب یک رژیم ملیگرا در اوکراین و تسخیر کریمه و قیام مردم بخشهایی از اوکراین تحت حمایت روسیه در دونباس ادامه یافت. این طراحی در صحنه اوکراین به کشته شدن صدها انسان، بیخانمان شدن هزاران نفر و بمباران بیهدف نواحی غیرنظامی و ظهور شبهنظامیان فاشیست اوکراینی نظیر «تیپ آووز» منجر شده که تحت حمایت کییف و حامیان غربی برای «دفاع» از ماریوپول در برابر مردم خود آماده میشود. برای بسیاری از رسانههای غربی این امر به منزله تبلیغات کرملین انکار میشود.
جالب آنکه حمایت علنی روسیه از شورشیان شرق اوکراین از سوی کشورهایی بهعنوان تجاوز و جنگ نیابتی محکوم میشود که خود دست به جنگهای مخفیانه از نیکاراگوئه گرفته تا سوریه میزنند؛ بماند که تجاوزات گسترده و عملیاتهای غیرقانونی که در کوزوو، مالی، افغانستان، پاناما، آفریقای مرکزی، لیبی و عراق از سوی این کشورها صورت گرفته، لکه ننگی است که از دامان دولتهای بهاصطلاح حامی دموکراسی و برابری هیچگاه پاک نخواهد شد. در حالی که پوتین از سوی غرب بهعنوان زمین خوار(!) به تصویر کشیده میشود، وی در روسیه بهعنوان یک قهرمان مورد احترام است و همانگونه که «بوریس کاگارلیتسکی» یکی از چپگراهای سرشناس روسیه میگوید بسیاری از روسها خواهان موضعی شدیدتر از سوی پوتین در قبال غرب هستند «نه بهخاطر برنامههای وطنپرستانه بلکه به خاطر تجربهای که از 25 سال گذشته به دست آوردهاند».
در غرب مساله اوکراین و گروهک تروریستی داعش بهعنوان دستاویزی برای احیای دکترین مداخلهجویی لیبرال و حتی نومحافظهکاری به کار گرفته میشود تا به وسیله آنها کشتارهای صورتگرفته در عراق و افغانستان را توجیه کنند و با وجود آنکه «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان و «فرانسوا اولاند» رئیسجمهوری فرانسه در برابر فشار آمریکا برای ارسال سلاح به اوکراین مقاومت کردهاند اما هنگامی که آتشبس اخیر در مینسک نقض شود- که البته نقض خواهد شد- این احتمال به واقعیت تبدیل خواهد شد که جنگ نیابتی در اوکراین به مبارزهای بینالمللی و همهجانبه تغییر ماهیت دهد.
به نظر میرسد تنها راهحل مذاکره مبتنی بر اعطای تضمینهایی در قبال حفظ بیطرفی اوکراین، کثرتگرایی و خودمختاری منطقهای است. شاید دیپلماسی و مذاکره فضای محدودی برای ایفای نقش داشته باشد اما قطعا راهحل مساله اوکراین نظامی نیست و دولتهای غربی به جای تشدید جنگ و شعلهور کردن آتش «افراطگرایی ملی» باید از اهرمهای در اختیار خود برای کاهش تنشها بهره گیرند و اگر این رهبران جاهطلب از نگرشهای توسعهطلبانه خود دست برندارند، پیامدهای حماقت آنها فاجعهای خواهد بود که به فراتر از اوکراین خواهد رفت.
پوتین مدتی است برای حفظ منافع روسیه لباس رزم به تن کرده. باید دید اروپاییهای شیکپوش در این اوضاع حاضرند سرمای کشنده روسیه را به جان بخرند؟
تاریخ آزمایشگاه تصمیمات رهبران است.