۱۳۹۲/۰۱/۲۲
–
۱۵۸۱ بازدید
چرا تعداد سنی ها بیشتر است و اینکه آیا این مطلب دلیل بر حقانیت آنها نیست؟
چون اولا : کثرت وجود افراد و حتى علماى یک مذهب دلیل بر حقانیت آن نیست همان گونه که تعداد کشیش ها و علمای مسیحى در سراسر جهان بسیار بیشتر از علماى اسلام است. بلکه ملاک حقانیت یک آیین محتوا و پیام آن و براهین استوارى است که براى اثبات آن دارد هر چند طرفدارانش اندک باشند. به تعبیر امیرالمومنین(ع) : اعرف الحق تعرف اهله اعرف الباطل تعرف اهله. حق را باید ملاک سنجش نسبت به افراد قرار داد نه افراد را ملاک ارزیابی حقیقت.
ثانیا : این که چرا بسیاری مسلمانان سنی هستند ، نسبت به افراد مختلف ممکن است علل متفاوتى داشته باشد از جمله:
1- عدم دستیابى به برخى از منابع.
2- عدم جدیت در تحقیق و کاوش پیرامون مذاهب مخالف.
3- دارا بودن روح تعصب و عناد در برابر دیدگاه مخالف هر چند با دلایل محکم صحت آنها ثابت شده باشد.
براى روشن شدن بسیاری از موضوعاتی که در این زمینه مطرح می شود به آن چه در زیر مى آید توجه نمایید:
1ـ على(ع) فرمود: ایها الناس! لاتَسْتَوحِشُوا فى طریق الهُدى لِقِلَّةِ اَهلِه اى مردم! در طریق هدایت، از کمى تعدادِ هدایت یافته ها دلتنگ نشوید(نهج البلاغه دشتى، ص 422، خطبه 201).
این سخن، مى رساند که کم بودن پیروان حق و هدایت، نشانه باطل و گمراهى نیست و حتى این سخن مى فهماند که پیروان حق، همیشه کم هستند.
و نیز آن حضرت در نامه اش به مالک اشتر آورده است: والحقُّ کُلُّهُ ثقیلٌ و قد یخفّفه اللّه على اقوام طلبوا العاقبة فصبّروا انفسهم و وَثِقوا بصدقِ موعوداللّه لهم حق، همه اش سنگین است و خداوند آن را بر کسانى که آخرت را مى خواهند، نَفس خود را به صبر و شکیبایى وا مى دارند و به وعدههاى پروردگارشان درباره بهشت و جهنم اطمینان دارند، آسان و سبک مى سازد(نهج البلاغه دشتى، ص 582، بند17، نامه به مالک اشتر، نامه 53).
این جمله از حضرت امیر(ع) مى رساند که زیر بار حق رفتن آسان نیست و تا انسان به کمک خدا به مقامات والاى معنوى نرسد، نمى تواند آن را به دوش بکشد.
از امیرمؤمنان على(ع) نقل شده که فرمود: انّ الحق ثقیل مرى ءٌ و انّ الباطل خفیف و بى ءٌ ظاهر حق سنگین و باطن آن گوارا است و ظاهر باطل سبک و باطن آن کشنده است(نهج البلاغه دشتى، ص 720، حکمت 376 / نهج البلاغه فیض الاسلام، یک مجلدى، ص 1265، حکمت 368).
در غررالحکم و دررالکلم از امیرمؤمنان(ع) آورده است: اِصبِرْ عَلى مَرارَةِ الحقّ و اِیّاکَ اَنْ تَنخَدِعَ لحَلاوةِ الباطل به تلخى حقّ صبر کن و بپرهیز از این که فریب شیرینى باطل را بخورى(شرح غرر و درر، ج 2، ص 237، چاپ دانشگاه تهران، هفت مجلدى).
لایَصبرُ عَلى مُرِّ الحقّ الاّ من ایقَنَ بحلاوَةِ عاقبته ؛ بر تلخى حق صبر نمى کند، مگر آن کس که به شیرین عاقبت این صبر، یقین داشته باشد»(شرح درر و غرر، ج 6، ص 423).
از این سخنان به دست مى آید که حق، سنگین و تلخ است و براى همین هر کسى نمى تواند زیر بار آن برود.
2ـ کثرت پیروان، معیار حقانیت نیست و کم بودن پیرو هم معیار حقانیت نیست. تعداد پیرو، ربطى به حقانیت یا باطل بودن ندارد. همین الآن که قرن پانزدهم هجرى قمرى است، تعداد غیرمسلمانان بیشتر از تعداد مسلمانان است و حتى تعداد مارکسیست هاى چین، شوروى سابق و بعضى از کشورهاى دیگر، بیشتر از سنّى مذهب ها است. آیا مى توان گفت: غیرمسلمانان حقّ اند؟ آن هنگام که پیامبر اسلام ظهور کرد، یک نفر بود، در حالى که مخالفان هزاران نفر بودند. آیا پیامبر به خاطر این که در اقلیت بود، حق نبود؟!
در قرآن آیاتى آمده که اکثریت را محکوم و نکوهش مى کند. برخى از این آیات چنین است:
… و انَّ کثیراً لَیُضلّون باهوائهم بغیر علم…(،انعام، آیه ى 120).
و ما یؤمن اکثرهم باللّه …(،یوسف، آیه ى 106).
و لاتَجِدُ اکثرهم شاکرین…(،اعراف، آیه ى 17).
… اِنْ اولیائُهُ الاّ المتقون و لکن اکثرهم لایعلمون(انفال، آیه ى 34).
و آیاتى در قران هست که اقلیّت را مدح مى کند مانند:
… کَم مِنْ فِئةٍ قلیلةٍ غَلَبَتْ فئةً کثیرةً باذن الله والله مع الصابرین(،بقره، آیه ى 249).
و ما آمن معه الاّ قلیل(،هود، آیه ى 40).
و قلیل من عبادى الشکور(،سبأ،آیه 13).
ما فعلوه الا قلیل(،نساء، آیه 66).
فشربوا منه الاّ قلیلاً منهم
(درباره ى این آیات به «الایضاح» نوشته فضل بن شاذان، ص 125 مراجعه کنید). این آیات تصور کسانى را که کثرت جماعت را علامت حقانیت به حساب مى آورند، باطل مى سازد.
از طرف دیگر بیشتر بودن تعداد اهل سنت در برابرشیعه علل تاریخى مهمى دارد؛ از جمله:
الف) حکومت هاى جور در طول تاریخ مانع جدى تبلیغ و شناسایى مکتب اهل بیت(ع) بوده و به هر شکل ممکن از آن جلوگیرى مى کردند.لاجرم جهانیان آن سان که باید و شاید در طول تاریخ با این فرهنگ غنى آشنایى نیافتند.
ب ) بر اثر فشار و سختگیرى هاى فزون از حد حکام، شیعه در طول تاریخ در رعب وحشت و رنج به سر مى بردند. این مسأله نیز مانع نزدیک شدن دیگران به شیعه و گسترش تشیع مى گردید.
ج ) در بسیارى از موارد بر اثر جور و ستم شدید حکام، شیعیان به شدت در تقیه بوده و ناچار به عمل براساس برخى از مکاتب فقهى اهل سنت بودند. استمرارطولانى این وضعیت موجب شدپس از گذشت مدتى، نسل هاى بعدى اصالت شیعى خود را فراموش کرده و آیینى را که توسط آباى آنها به خاطر تقیه برگزیده شده بود، عین حقیقت تلقى کنند و براى همیشه به آن پاى بند باشند. این مسأله در بسیارى از نقاط جهان اسلام به ویژه در هند و بنگلادش و سریلانکا و سوریه و ترکیه وجود داشته است.
در مورد بحثتان با آن سنی باید بگوییم شما جواب بسیار خوبی به وی داده اید و آن اینکه بهترین راه برای رسیدن به مقصودی مطلوب استفاده از واسطه هایی با آبرو است. و چه کسانی بهتر از ائمه اطهار علیهم السلام که در پیشگاه خداوند آبرو دارند. هر چند ارتباط بی واسطه با خداوند هم در شیعه هیچ اشکالی ندارد ولی شیعه قائل است که به دست آوردن نظر و لطف خدا با وساطت کسانی که در پیشگاه خدا آبرو دارند زودتر ما را به مقصد می رساند و این امر نه تنها شرک نیست بلکه در قرآن کریم وسیره رسول خدا هم به وفور دیده می شود که به طور نمونه به برخی موارد اشاره می کنیم:
اولا در قرآن کریم می خوانیم: هنگامى که یوسف صدیق، خود را بهبرادران خویش معرفى کرد و آنان را مورد بخشودگى قرار داد، فرمود:
«إذهبوابقمیصى هذا فألقوه على وجه أبى یأت بصیراً» (یوسف: 93)
این پیراهن مرا با خود ببرند وبر صورت پدرم (یعقوب) افکنید تا دیدگانش بینا گردد.
سپس مى فرماید:
«ما أنجاء البشیر ألقاه على وجهه فارتدّ بصیراً» (یوسف: 96.)
آنگاه که مژده دهنده، آن پیراهنرا بر رخسار او افکند، بینایى وى بازگشت.
این سخن گویاى قرآن، گواه روشنى برتبرک جستن پیامبر خدا (یعقوب) به پیراهن پیامبرى دیگر (حضرت یوسف) مى باشد، بلکه بیانگر آن است که پیراهن یاد شده، موجب بازگشت بینایى حضرت یعقوب گردید.
آیا مى توان گفت رفتار این دو پیامبر گرامى ، از چارچوب توحید و پرستش خدا خارج بوده است؟!
همچنین خداوند در آیه 64 سوره نساء خطاب به پیامبرش میفرماید :: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً» (النساء – 64)
ترجمه: و ما هیچ رسولى نفرستادیم، مگر براى این که مردم او را به خاطر اینکه از طرف ما است اطاعت کنند، و اگر نامبردگان بعد از آن خلاف کاریها- یعنى تحاکم نزد طاغوت و اعراض از رسول و سوگند دروغ- از در توبه نزد تو آمده بودند، و از خدا طلب آمرزش کرده بودند، و رسول برایشان طلب مغفرت کرده بود مى دیدند که خدا توبه پذیر و مهربان است .
چنان چه خود میفرماید: رسول برای اطاعت ارسال شده است و اطاعت خدا در گرو اطاعت رسول است و حتی استغفار به شرط توسط به ایشان حتماً مقبول واقع میگردد.
و همچنین آیات بسیاری در قرآن کریم وجود دارد که در خواست از غیر خداوند را مشروع نمیداند ؛ ازجمله :
یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ . یوسف / 97 .
گفتند: «اى پدر ! براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم »
در این آیه خداوند داستان برادران حضرت یوسف علیه السلام را یادآوری میکند کهآنها بعد از پیشیمانی از کردارشان به پیش حضرت یعقوب علیه السلام آمدند و از او کهپیامبر خدا بود درخواست کردند که از خداوند برای آنها طلب بخشش کند . حضرت یعقوبهم نگفت که چرا خودتان مستقیماً سراغ خداوند نمیروید و به من متوسل شدهاید ؛ بلکهبه آنها وعده داد که از خداوند برای آنها طلب بخشش خواهد کرد :
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ . یوسف / 98 .
گفت : « به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم ، که او همانا آمرزندهمهربان است » .
ثانیاً- مشروعیت توسل نه تنها در قرآن کریم و در نزد علماى شیعه، بلکه در نظر علماى اهل سنت نیز معتبر مى باشد.
قاضى عیاض روایت کرده که ابوجعفرمنصور در مسجد پیامبر (ص) با مالک بن انس روبرو شد و از او پرسید آیا رو به قبله نموده و دعا کنیم یا رو به سوى پیامبر گردانم مالک جواب داد: چرا رخسار خود را از پیامبر برمى گردانى در حالى که او وسیله تو و پدرت آدم تا روز قیامت است، رو به جانب قبر نموده و او را شفیع خود قرار ده تا نزد خداوند شفاعتت کند. (الغدیر 5/135)
این اشعار منسوب است به محمّدبن ادریس شافعى:
آل النبى ذریعتى***و هم الیه وسیلتى
ارجوا بهم اعطى غداً***بیهدى الیمنى صحیفتى
(کشف الارتیاب 318)
عمر به عباس عموى پیامبر متوسل مى شد تا او را استسقاء نماید. (الغدیر 5/144)
ثالثاً- سیره عملى علماى اهل سنّت نیز مطلب فوِق را تأکید مى کند:
خطیب بغدادى در تاریخ خود مى گوید: در سمت غرب بالاى شهر، مقابر قریش است که در آن موسى بن جعفر (ع) و جمعى دیگر مدفون مى باشند. پس با واسطه از ابوعلى خلال شیخ حنابله نقل مى کند:
ما همّنى امر فقصدت قبر موسى بن جعفر فتوسلت به الّا نهل اله تعالى لى ما احب (تاریخ بغداد 1/120)
ملاحظه مى شود که شیخ حنابله از قبر امام هفتم شیعیان تقاضا کرده و به ایشان متوسل مى شده است.
همچنین خطیب در تاریخ خود از شافعى نقل مى کند: من به مزار ابوضیفه تبرّک جسته و همه روزه آن را زیارت مى کنم و چون مرا حاجتى رسد دو رکعت نماز گزارده و در کنار قبر او آمده و از خداوند حاجتم را مى خواهم که هنوز دور نشده روا مى شود. (تاریخ بغداد 1/123)
اما می رسیم به سوال اصلی شما در رابطه با ازدواج موقت، به همین خاطر به دقت به مطالب ذیل دقت بفرمایید:
متاسفانه اهل سنت به دلیل پیروی بی چون و چرا از خلیفه دوم عمر بن خطاب , کار را تا آنجا پیش برده اند که حتی نظر و رای وی را بر نظر و رای خدا و پیامبر اکرم(ص) ترجیح داده و بدان عمل می کنند. یکی از این موارد در مورد متعه کردن(صیغه) است که پیامبر اکرم (ص) آنرا مباح و جایز دانست و صحابه نیز تا زمان عمر بدان عمل می کردند اما عمر بن الخطاب در یک بدعتی عجیب گفت : دو متعه در زمان رسول خدا حلال بود . من از آن دو نهی می کنم و بر(انجام دادن) آن دو عقاب می نمایم . که یکی متعه و صیغه کردن زنان است و دیگری متعه حج.
مدارک این روایت در کتب اهل سنت بسیار است و آنان بدین مطلب اعتراف کرده اند که عمر بر خلاف سیره پیامبر اکرم و تمام صحابه عمل کرد و مردم را نیز به اطاعت از آن وادار و مجبور کرد به طور مثال سرخسی از علمای بزرگ اهل سنت در دو کتاب خود این روایت را از جمله روایاتی می داند که با سند صحیح از عمر نقل شده است :
با روایت صحیح از عمر نقل شده است که وی مردم را از متعه نهی کرد ، پس گفت : دو متعه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله حلال بود ؛ متعه زنان و حج تمتع (المبسوط للسرخسی ج4 ص27 – أصول السرخسی ج2 ص6)
همین روایت در کتب ذیل نیز نقل شده است :
مسند أحمد بن حنبل ج3 ص325 ش 14519 – المغنی ج7 ص136چاپ دار الفکر 1405- أحکام القرآن للجصاص ج1 ص347 چاپ دار احیاء التراث العربی -تفسیر القرطبی ج2 ص392 – تذکرة الحفاظ ج1 ص366 – التفسیر الکبیر ج5 ص130 چاپ اول دار الکتب العلمیه بیروت – بدایة المجتهد ج1 ص244 چاپ دار الفکر بیروت – وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ج6 ص150 دار الثقافة لبنان .
اما پاسخ شیعه به این بدعت:
ادله جواز ازدواج موقت:
الف) دلیل قرآنی
قرآن کریم درباره ازدواج موقت می فرماید: (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهِنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً)؛[2] «از هر زنی که به طور مشروع کام گرفتید، آنچه را که در مقابل این کام جویی به عنوان مهر مقرّر داشته اید به او بپردازید».
این آیه مربوط به ازدواج موقت است، زیرا:
اولاً: در آیات قبل، حکم ازدواج دائمی و حکم مهر آن به روشنی بیان شده و تکرار آن بدون وجه است.
ثانیاً: در ازدواج دائمی به مجرد اجرای صیغه عقد ازدواج، مهر برعهده شوهر واجب می شود و پرداخت نصف آن قبل از آمیزش در صورت مطالبه همسر واجب است، در حالی که در این آیه وجوب آن بر استمتاع و کام جویی شوهر از همسرِ خویش مرتبت شده است.
احمدبن حنبل در مسند و ابوبکر جصاص در احکام القرآن و ابوبکر بیهقی در السنن الکبری و قاضی بیضاوی در انوارالتنزیل و ابن کثیر در تفسیر القرآن الکریم و جلال الدین سیوطی در درّالمنثور و قاضی شوکانی در تفسیر فتح القدیر و شهاب الدین آلوسی در روح المعانی از جمله مؤیّدین نزول آیه در نکاح متعه هستند. لذا برخی از صحابه آیه را با تفسیرش این گونه تلاوت می نمودند: «فما استمتعتم به منهنّ ـ الی اجل مسمّی ـ فآتوهنّ أجورهنّ فریضة.»[3]
ب) دلیل روایی
1ـ جابر می گوید: «ما در عهد رسول خدا(ص) و ابی بکر متعه می کردیم تا آن که عمر آن را نهی کرد.»[4]
2ـ ابن عباس می گوید: «همانا آیه متعه محکم است و نسخ نشده است.»[5]
3ـ عمران بن حصین می گوید: «آیه متعه بر پیامبر(ص) نازل شد و آیه ای بعد از آن در نسخ متعه بر پیامبر نازل نگشت. رسول خدا ما را به آن امر نمود و لذا با وجود رسول خدا از متعه بهره می جستیم. رسول خدا از دنیا رفت در حالی که ما را از آن نهی نفرمود. تا آن که شخصی به رأی خود هرچه خواست گفت.»[6]
تنها از ابن جریح هجده حدیث در حلّیت متعه رسیده است،[7] تا چه رسد به بقیه راویان.
4ـ مسلم از جابربن عبدالله و سلمة بن الاکوع نقل می کند: منادی رسول خدا(ص) بر ما وارد شد و فرمود: رسول خدا به شما اذن داده که متعه کنید. در تعبیری دیگر چنین آمده است: رسول خدا(ص) بر ما وارد شد و اذن داد که متعه کنیم.[8]
5ـ مسلم در کتاب صحیح به سندش از ابی نضرة نقل می کند: ما نزد جابربن عبدالله بودیم که شخصی نزد او آمد و گفت: ابن عباس و ابن زبیر در متعةالنکاح و متعةالحجّ اختلاف نظر دارند. جابر در جواب فرمود: ما این دو نوع متعه را با رسول خدا(ص) انجام می دادیم، تا این که عمر از آن دو نهی کرد و ما دیگر انجام ندادیم.»[9]
6ـ مسلم در صحیح از عروة بن الزبیر نقل می کند: عبدالله بن زبیر روزی در مکه در میان جمعی گفت: گروهی که خدا قلب هایشان را کور کرده همانند چشم هایشان به متعه فتوا می دهند (منظور او ابن عباس بود). ابن عباس جواب داد: تو از حق منحرفی، به جان خودم متعه در زمان رسول خدا انجام می شد. ابن الزبیر به او گفت: اگر راست می گویی انجام ده، به خدا سوگند! اگر انجام دهی تو را سنگسار می کنم.»[10]
روایات بسیاری در مورد حلیت متعه در زمان رسول خدا و خلافت ابی بکر و قسمتی از خلافت عمربن خطاب وجود دارد که علامه سید جعفر مرتضی عاملی بیش از صد و ده روایت را به این مضمون از کتب اهل سنت نقل کرده است.[11]
موارد اشتراک بین ازدواج دائم با متعه
ازدواج دائم و ازدواج موقت (متعه) در اموری با یکدیگر اشتراک دارند که در ذیل به پاره ای از آنها اشاره می نماییم:
1ـ عقدی مشتمل بر ایجاب و قبول باشد و مجرد تراضی و معاطات کافی نیست.
2ـ عقد باید به الفاظ خاصی از قبیل: زوجت، انکحت، متّعت باشد نه هر لفظی.
3ـ مانع شرعی از سبب و نسب یا رضاع غیر از آن موجود نباشد.
4ـ در حال حیض یا نفاس جماع ممنوع است.
5ـ با دخول احتیاج به عدّه است و بدون دخول یا در حالت یائسگی زن، احتیاج به عده نیست.
6ـ فرزند، ملحق به شوهر است؛ اگرچه عزل هم کرده باشد.
7ـ اولاد، ملحق به پدر و مادرند. لذا تمام آثار آن از قبیل: ارث و نفقه بر آنها مترتب می شود.
8ـ حضانت و احکام آن.
9ـ حرمت ازدواج با زن مشترک.
10ـ منتشر شدن حرمت به سبب دامادی و شیردادن.
11ـ احتیاج شروط عامه از قبیل: بلوغ، عقل، اختیار و مانند آن.
12ـ در زن باکره احتیاج به اذن ولیّ است.
فرضیه نسخ حکم ازدواج موقت در قرآن کریم
1ـ برخی، آیه: (وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاّ عَلی أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ)[12] را ناسخ آیه جواز و حلّیت متعه دانسته اند، به این صورت که در این آیه ارتباط مشروع زناشویی به دو مورد منحصر شده است: یکی ازدواج دائم، و دیگری ملک یمین، و ازدواج موقت، خارج از این حکم است.
در پاسخ به این فریضه باید گفت که اولاً: ازدواج موقت از نظر ماهیت با ازدواج دائمی تفاوتی ندارد؛ اگرچه در برخی از احکام نیز با هم اختلاف جزئی دارند.
ثانیاً: آیه مورد نظر از آیات مکّی است، در حالی که آیه مربوط به ازدواج موقت از آیات مدنی است. حکم ازدواج موقت به اجماع مسلمانان در مدینه نازل شده است، در حالی که ناسخ باید از نظر زمان بعد از منسوخ باشد.
2ـ برخی معتقدند که آیه متعه به آیه میراث نسخ شده است. فخر رازی از بزرگان اهل سنت می گوید: «اگر زن متعه همسر انسان است باید توارث بین زوج و زوجه برقرار باشد، زیرا خداوند متعال می فرماید: (وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجَکُمْ)؛ نصف اموالی که همسران شما به جای گذارده اند مال شماست. در حالی که به اتفاق، بین زن و شوهر در نکاح متعه توارث نیست.»[13]
در جواب می گوییم:
اوّلاً: آیه میراث قبل از آیه متعه نازل شده است.
ثانیاً: مسئله عدم توارث نزد امامیه اجماعی نیست، بلکه برخی از علما قائل به ثبوت توارث اند، مگر این که عدم توارث را شرط کنند.[14]
ثالثاً: اشکال کننده بین نسخ و تخصیص اشتباه کرده است؛ زیرا این آیه، ناسخ حکم متعه نیست، بلکه طبق قاعده، روایات متعه مخصّص است. یعنی آیه ارث، عام بوده و شامل تمام همسران؛ چه دائم و چه منقطع می شود، ولی این عموم به دلیلی که بر عدم ارث زن متعه دلالت دارد تخصیص می خورد.
رابعاً: عدم ارث دلیل بر عدم زوجیت نیست، همان طوری که زوجیت نیز دلیل بر لزوم ارث نمی باشد.
فرضیه نسخ در روایات
در برخی از روایات نیز وارد شده که پیامبر اکرم(ص) متعه را در فتح خیبر یا در تبوک و مانند آن منع کرده است.
درباره نسخ ازدواج موقت توسط روایات چند نکته را یادآور می شویم:
1ـ برخی روایات، این حکم را اختصاص به شرایط اضطراری دانسته اند و با برطرف شدن آن شرایط، حکم مزبور نیز نسخ گردیده است.[15]
در این صورت این سؤال مطرح می شود که احکام اضطراری تابع شرایط اضطراری اند و شرایط اضطراری به زمان پیامبر(ص) اختصاص ندارند.
2ـ در مقابل، روایات دیگری هستند که بر بقای حکم ازدواج موقت تا زمان نهی عمر دلالت دارد. این مطلب را مسلم بن حجاج به چند سند از جابربن عبدالله انصاری روایت کرده است.[16]
3ـ با این که روایات نسخ بیان گر یک واقعه اند، ولی در آنها اختلاف و تعارض های بسیاری وجود دارد که موجب قدح و وهن آنها می گردد. در تاریخ اباحه و نسخ، اختلافات ذیل به چشم می خورد:
الف: سال فتح مکه. ب: سال فتح خیبر. ج: حجةالوداع. د: غزوه تبوک.[17]
مقتضای این اقوال این است که یک حکم در فاصله چند سال، چند بار تشریع نسخ شده باشد. این روش نه در اسلام سابقه دارد و نه با علم و حکمت الهی سازگار است.
نکته قابل تأمل دیگر این که بسیاری از این روایات از سبرةبن معبد جهنی نقل شده است که در آن ماجرای ازدواج موقت به صورت های مختلف نقل شده است.
4ـ از ابن عباس روایت شده: «متعه رحمتی برای امّت محمّد(ص) بود و اگر نهی عمر نبود غیر از قلیلی از مردم به زنا روی نمی آوردند.»[18](مشاهده کردید که این روایت از ابن عباس است نه امام صادق که شبهه گر بی سواد به آن اشاره کرده بود)
5ـ فخر رازی و دیگران جمله مشهوری را از عمربن خطاب درباره تحریم متعه نقل کرده اند که گفت: «دو متعه در زمان رسول خدا(ص) حلال بود، ولی من آن دو را حرام می کنم و هر کسی آن دو را انجام دهد، عقوبت خواهم کرد: یکی متعه زنان و دیگری متعه حج.»[19]
6ـ گروهی امثال شافعی و اصحابش و اکثر اهل ظاهر؛ حتی ـ بنابر قولی ـ احمد بن حنبل بر این عقیده اند که سنت نمی تواند قرآن را نسخ نماید؛ اگرچه متواتر باشد.[20]
ابن حازم همدانی می گوید: «جماعتی از متقدّمین و برخی از متأخرین قائل به منع نسخ قرآن به سنّت اند، همان گونه که خبر واحد نمی تواند خبر متواتر را نسخ نماید.»[21]
ابو داود سجستانی می گوید: «از احمد بن حنبل سؤال شد که آیا حدیث و سنت، حاکم بر کتاب خدا است یا نه؟ او در جواب گفت: من جرأت نمی کنم که این گونه در حق قرآن سخن بگویم، ولی می توان گفت که سنت می تواند مفسر قرآن باشد، قرآن را تنها قرآن می تواند نسخ نماید.»[22]
نسخ متعه به اجماع
قاضی عیاض می گوید: «بعد از عمل به متعه، اجماع جمیع علما بر تحریم آن قرار گرفت، مگر رافضی ها (شیعیان) که قائل به بقای حلیت آن هستند.»[23]
نووی نیز در شرح صحیح مسلم می گوید: «بعد از عمل به متعه، اجماع جمیع علما بر حرمت آن تعلق گرفت، مگر روافض.»[24]
در جواب این استدلال می گوییم:
اوّلاً: اگر دلیل اهل سنت اجماع است، چرا به نص تمسک می کنند، زیرا در جای خود به اثبات رسیده که تمسک به اجماع در موردی فایده بخش است که نصّ وجود نداشته باشد.
ثانیاً: طبق روایات صریح، متعه در زمان رسول خدا(ص) و ابی بکر و بخشی از خلاف عمر بن خطاب حلال بوده است.
ثالثاً: اهل سنت معتقدند که اجماع نه نسخ می شود و نه به سبب او حکمی نسخ می گردد.[25] حال چگونه اجماع می تواندحکمی را که به کتاب و سنت ثابت شده نسخ کند.
رابعاً: در جای خود گفته شده که اجماع اگر مدرک و مستند آن معلوم باشد باید رجوع به مدرک نمود، و به طور مستقل اعتباری ندارد.
خامساً: اجماع بعد از خلاف نمی تواند خلاف سابق را برطرف سازد و شکی نیست که بین صحابه در مسئله حرمت نکاح متعه اختلاف بوده است.
سادساً: ادعای اجماع بر تحریم نکاح متعه صحیح نیست، زیرا کثیری از صحابه و تابعین و دیگران؛ مثل اهل مکه، یمن و اکثر اهل کوفه قائل به استمرار حکم اباحه نکاح متعه بوده اند.
موقف صحابه و تابعین در قبال ازدواج موقت
جماعتی از صحابه و تابعین که قائل به حلّیت متعه و عدم نسخ آن بوده اند عبارت اند از:
عمران بن حصین، عبدالله بن عمر، سلمةبن امیه، معبد بن امیه، زبیر بن عوام، خالد بن مهاجر، ابی بن کعب، ربیعة بن امیه، سمرة بن جندب، سدیّ، مجاهد، ابن اوس مدنی، انس بن مالک، معاویة بن ابی سفیان، ابن جریح، نافع، صبیب بن ابی ثابت، حکم بن عتیبه، جابر بن زید، براء بن عازب، سهل بن سعد، مغیرة بن شعبه، سلمة بن اکوع، زید بن ثابت، خالد بن عبدالله انصاری، یعلی بن امیّه، صفوان بن امیه، عمرو بن حوشب، عمرو بن دینار، ابن جریر، سعید بن حبیب، ابراهیم نخعی، حسن بصری، ابن مسیب، أعمش، ربیع بن میسره، ابی الزهری مطرف، مالک بن انس، احمد بن حنبل (در برخی از حالات) و ابو حنیفه در (بعضی موارد).[26]
پاسخ به شبهات
مخالفان ازدواج موقت شبهاتی را مطرح کرده اند که غالباً ناشی از نداشتن تصویر و آگاهی صحیح از ازدواج موقت یا برخی پیش داوری ها و ذهنیت های اشتباه در این باره است. در این جا به برخی شبهات مطرح شده پاسخ می دهیم.
1ـ هدف از ازدواج، تشکیل خانواده و تولید نسل است، این هدف در ازدواج دائمی حاصل می گردد، نه ازدواج موقت که هدف از آن ارضای غریزه جنسی است.[27]
جواب: شکی نیست که یکی از اهداف حکیمانه ازدواج، تولید نسل و تشکیل نهاد خانواده است، ولی این یگانه هدف ازدواج محسوب نمی شود، ارضای غریزه جنسی از طریق مشروع و جلوگیری از انحراف و فساد در جامعه بشری و تأمین بهداشت روان و سلامت اخلاقی نیز از اهداف مهم ازدواج موقت است. هرگاه شرایط ازدواج دائم به هیچ عنوان فراهم نیست، ازدواج موقّت یگانه راه معقول و مشروع آن خواهد بود. علاوه بر این چه بسا افرادی که به انگیزه توالد و تناسل نیز اقدام به ازدواج موقّت می کنند.
2ـ ازدواج موقت، با کرامت و شرافت زن منافات دارد، زیرا نوعی اجیر کردن انسان است.
جواب: ازدواج موقت از نظر ماهیت با ازدواج دائم تفاوتی ندارد و آنچه زن از مرد می گیرد مهریه به شمار می رود. عقد ازدواج اعم از دائمی و موقّت نوعی داد و ستد مالی نیست، بلکه پیمانی است مقدس که براساس انگیزه ای معقول و مشروع میان زن و شوهر برقرار می شود و پرداخت مهریه از احکام شرعی آن است. شگفت آور است افرادی که چنین ایرادی بر ازدواج موقت می گیرند، بهره کشی های شیطانی و شهوانی ای که در دنیای جدید از زن می شود را از مظاهر تمدن و انسانیت می شمارند![28]
به علاوه در ازدواج موقت کرامت و شرافت زن تأمین شده است زیرا ارضای نیازهای جنسی تنها به مردان اختصاص ندارد.
3ـ ازدواج موقت سبب به وجود آمدن فرزندانی می شود که از پناهگاه امن خانواده محروم بوده و در نتیجه به خیل فرزندان ولگرد و بی پنا می پیوندند و سرانجام دست به بزهکاری و انحراف می زنند.
جواب: اگرچه در ازدواج موقت زاد و ولد ممنوع نیست، ولی تفاوت آن با ازدواج دائمی این است که مرد و زن بدون رضایت دیگری می توانند از آن جلوگیری کنند. این حکمِ ویژه، راه مناسبی برای جلوگیری از بحرانی است که در اشکال مطرح شده است. علاوه بر این آنچه منشأ پدید آمدن نابسامانی های اجتماعی و اخلاقی در مورد فرزندان بی پناه است، مسئولیت ناپذیری والدین است که در این باره فرقی میان ازدواج موقت و دائم وجود ندارد.
4ـ ازدواج موقت سبب می شود که با گذشت زمان، پدران و مادران، فرزندان خود را نشناسند یا برادران و خواهران یکدیگر را نشناسند و در نتیجه امکان ازدواج پدر و مادری با فرزندان خود یا برادر و خواهر وجود دارد.
جواب: ازدواج موقت به هیچ وجه با آن چه گفته شد ملازمه ندارد، مشکل مزبور ناشی از سهل انگاری پدران و مادران است. هرگاه آنان مسائل مربوط به زندگی زناشویی خود را ـ خواه موقت باشد یا دائمی ـ با دقت ضبط و ثبت نمایند هیچ گاه مشکل یاد شده پدید نخواهد آمد.
در پایان لازم به ذکر است که ازدواج موقت نباید مانند قانون تعدد زوجات و نظایر آن، توسط برخی از مردان مورد سوء استفاده قرار بگیرد.
به هر حال این سوءاستفاده از ازدواج موقّت، سوژه ای به دست مخالفان داده است تا آن را به عنوان امری مستهجن و موهن به شمار آورند. امام صادق(ع) با آن که می فرماید: «یکی از موضوعاتی که من هرگز در بیان آن تقیه نخواهم کرد موضوع متعه است.»[29] ولی امام کاظم (ع) علی بن یقطین را بر این که دست به ازدواج موقّت زده مورد عتاب قرار داده و می فرماید: «تو را با ازدواج موقّت چه کار؟ در حالی که خداوند تو را از آن بی نیاز کرده است.» و به دیگری فرمود: «این کار برای کسی رواست که خداوند او را با داشتن همسری از این کار بی نیاز نکرده است.»[30]
بنابراین هرگز مقصود قانون گذار از تشریع این قانون این نبوده است که وسیله ای برای هوسرانی و هواپرستی حیوان صفتان یا وسیله بیچارگی عده ای زنان اغفال شده و فرزندان بی سرپرست فراهم شود، بلکه هدف از آن جلوگیری از فسادهای اجتماعی و ناهنجاری های جامعه می باشد.
پینوشتها:
1 . الفلسفة القرآنیة، عباس محمود عقاد، ص 73، به نقل از دکتر راسل.
2 . نساء(4) آیه 24.
3 . ر.ک: به جامع البیان، طبری ذیل آیه شریفه.
4 . صحیح مسلم، ج 4، ص 131 و مسند احمد، ج 6، ص 405 و فتح الباری، ج 9، ص 149.
5 . الکاشف، ج 1، ص 498 و تفسیر الخازن، ج 1، ص 357.
6 . صحیح بخاری، ج 2، ص 168 و ج 6، ص 33 و صحیح مسلم، ج 4، ص 48 و سنن نسایی، ج 5، ص 155 و مسند احمد، ج 4، ص 426.
7 . فتح الباری، ج 9، ص 150.
8 . صحیح مسلم، ج4، ص 130، باب نکاح المتعه و صحیح البخاری، ج 7، ص 13.
9 . صحیح مسلم، ج 4ف ص 131، باب نکاح المتعه.
10 . صحیح مسلم، ج 4، ص 133، باب نکاح المتعة.
11 . زواج المتعة، ج3.
12 . معارج (70) آیه 29 و 31.
13 . تفسیر فخر رازی، ج 10، ص 5.
14 . سرائر، ابن ادریس، ج 2، ص 624 و انتصار، سید مرتضی، ص 114.
15 . صحیح بخاری، ج 3، ص 246 و صحیح مسلم، ج 2، ص 1027، طبع بیروت، دار احیاء التراث العربی.
16 . صحیح مسلم، ج 2، ص 1023.
17 . نقض الوشیعة، سید محسن امین عاملی، ص 298 و 303.
18 . النهایه، ابن اثیر، ج 2، ص 488.
19 . تفسیر فخر رازی، ج 10، ص 52.
20 . المستصفی، غزالی، ج 1، ص 124 و الاحکام، آمدی، ج 3، ص 139.
21 .ارشاد الفحول، ص 190 و الاحکام فی اصول الأحکام، ج 4، ص 107.
22 . الاعتبار، ص 28 و 29.
23 . فتح الباری، ج 9، ص 150.
24 . شرح نووی بر صحیح مسلم، ج 9، ص 180.
25 . البنایة فی شرح الهدایة، عینی، ج 4، ص 100.
26 . ر.ک به: الغدیر، ج 1، ص 220 و الزواج المؤقت فی الاسلام، ص 123 و المتعة، فکیکی، الاحکام الشرعیة فی الاحوال الشخصیة، ج 1، ص 28.
27 . تفسیر المنار، ج 5، ص 8.
28 . ر. ک: نظام حقوق زن در اسلام، ص 67.
29 . نظام حقوق زن در اسلام، ص 82.
30 . همان