۱۳۹۴/۱۱/۰۶
–
۱۳۳۱۹ بازدید
آیا یهودیها داوود و سلیمان را به پیامبری خود قبول دارند؟
حضرت موسی (ع)، یک صد و بیست سال زندگی کرد، از این مدت، نزدیک به سی سال در کاخ فرعون مصر، و ده سال نزد شعیب پیامبر (ص) در «قادش برنیع» واقع در انتهای صحرای سینا از سمت فلسطین نزدیک دره «عربه» سپری کرد. تورات موجود (سفر خروج باب 12: 37) تعداد افراد بنی اسرائیل (به جز فرزندان) را که همراه موسی (ع) حرکت کردند، ششصد هزار مرد پیاده می داند اما برخی پژوهشگران غربی تعداد آنها را شش هزار نفر تخمین می زنند. تاریخ نگاران این نظر را برمی گزینند که خروج آنها از مصر در اوایل قرن سیزدهم قبل از میلاد، یعنی حدود سال 1230 ق. م در زمان فرعون «منفتاح» بوده است. و حضرت موسی (ع) در کوهی نزدیک قادش درگذشت و وصی او یوشع بن نون (ع) وی را در آنجا دفن کرد و قبرش را پنهان ساخت. در حالی که حضرت انواع آزار و اذیت را از بنی اسرائیل در زمان حیات و پس از مرگش تحمل نمود. تورات موجود، درباره او و هارون می گوید: «خدا به موسی گفت: در این کوه بمیر همانگونه که برادرت هارون در کوه طور جان سپرد. چون شما دو تن به من خیانت ورزیدید، چون مرا در محل آن سرزمین قادش در زمین سینا تقدیس نکردید. پس به راستی تو زمین را از مقابل آن می نگری اما تو بدانجا، به سرزمینی که من به بنی اسرائیل اعطا کرده ام داخل نمی شوی و می گوید: یوشع بن نون وارد آنجا خواهد شد.»
اسباط دوازده گانه:
مرگ حضرت موسی (ع) باعث ناراحتی شدید مؤمنان گردید، ولی گروهی قدم در راه فساد و عصیان گذاردند. پس از مرگ موسی دوازده نفر بر بنی اسرائیل حکومت کردند. این دوازده نفر قدرت سیاسی نداشتند و رهبر معنوی بنی اسرائیل بودند. قرآن به این دوازده نفر اشاره آشکار دارد و از دوازده نقیب یاد می کند. مفسران اسلامی می گویند این دوازده نفر در زمان حیات حضرت موسی انتخاب شدند. یوشع یکی از این دوازده نفر بود و از هر سبطی یک نفر برگزیده شده بودند. کار این برگزیدگان جاسوسی در میان اقوام و ملل مختلف بود. آنان وظیفه داشتند کسب خبر کنند. در تورات، سفر اعداد آمده است که چون حضرت موسی نزدیک اراضی مقدسه رسید، دوازده نفر یعنی از هر سبط یک نفر را برگزید و برای کسب خبر تعیین نمود و به سوی فلسطین (کنعان) اعزام داشت. این تعداد از خبر چینان دستگیر شدند و چهل روز بعد نزد موسی بازگشتند. ده نفر از این تعداد، اظهار داشتند که دشمن بسیار نیرومند است و ما نمی توانیم با آنان بجنگیم. ولی دو نفر دیگر گفتند که ما توان جنگیدن داریم. بنی اسرائیل تحت تأثیر حرفهای آن ده نفر قرار گرفتند و از ترس خواستند به مصر برگردند. موسی گفت: از کسانی که از مصر خارج شده اند، دو نفر به سرزمین موعود خواهند رسید و آن دو، «یوشع بن نون» و «کاتب» می باشند. بقیه باید در این صحرا هلاک شوند. و چنین شد؛ گروهی از یهود مورد غضب الهی واقع شده، به دست دشمنان منهدم شدند. همان گونه که موسی پیش بینی کرده بود، قوم اسرائیل چهل سال سرگردان بودند. پس از چهل سال به رهبری یوشع بن نون وارد فلسطین شدند. کاتب نیز به اتفاق یوشع به فلسطین آمد. یوشع 28 سال پس از موسی در گذشت و از آن پس اوضاع بنی اسرائیل رو به زوال گذاشت.
قوم اسرائیل به هر شهری که می رسیدند، از غارت و تجاوز ابائی نداشتند؛ و به فساد و فحشا روی آوردند. نصایح موسی در آنان اثری نگذاشته بود. یوشع بن نون نیز به سرنوشت موسی دچار شد و مورد بی مهری این قوم قرار گرفت.
دوران رهبری یوشع بن نون:
پس از مرگ موسی و هارون، رهبری قوم بنی اسرائیل به یوشع واگذار شد. موسی وصیت کرد که رهبری این قوم با یوشع باشد. یوشع سه روز پس از مرگ موسی، بنی اسرائیل را به طرف فلسطین اعزام داشت. یوشع برای کسب خبر دو نفر جاسوس به شهر اریحا فرستاد. آن دو نفر شبانه به خانه زنی به نام راجاب وارد شدند و اطلاعاتی کسب کردند و آنگاه یوشع قوم خود را از اردن حرکت داد و در حالی که تابوت عهد را بر دوش کاهنان گذاشته بود، به شهر اریحا وارد شدند. تابوت عهد یا صندوق عهد، توسط موسی از چوب ساخته شد و در آن احکام دهگانه و عطای هارون و تورات در آن قرار داشت. تابوت عهد به مثابه نماینده خدا در میان قوم بنی اسرائیل بود که در جنگها آن را جلو سپاهیان حرکت می دادند. زیرا آن را وسیله پیروزی خود بر دشمن می دانستند. دست زدن به آن گناه بود. برای حرکت دادن تابوت، چوبی از حلقه های آن عبور داده بودند و حاملان، دو طرف چوب را گرفته، آن را می بردند. فلسطینیان تابوت عهد را از قوم بنی اسرائیل به عنوان غنائم جنگی گرفتند و این امر باعث بدبختی آنان شد. به ناچار آن را به سرزمین اسرائیل پس فرستادند. داود آن را به اورشلیم آورد و سلیمان آن را در معبد گذاشت و پس از آن از دیده ها پنهان شد. در قرآن نیز به تابوت اشاره شده است. خلاصه وقتی بنی اسرائیل به شهر اریحا وارد شدند، پس از ورود به شهر تمام مردم آن شهر را از زن و مرد و کودک و حتی حیوانات کشتند. آثار به دست آمده از این شهر نشان می دهد که در قرن پانزده ق. م. به آتش کشیده شده است.
بنی اسرائیل نصایح موسی را از یاد برده بودند و به غارت و کشتار پرداختند. آنان هر شهری را می یافتند، غارت می کردند و در آتش می سوختند. آنان مردم شهر عای یا عی را مانند شهر اریحا قتل عام کردند. مردم دیگر نواحی با یوشع بن نون صلح برقرار کردند. اندکی بعد مردم فلسطین علیه یهودیان متحد شدند. اما شکست خوردند و کشته شدند. سپاه یوشع در شهرهای فتح شده دست به کشتار بزرگی زدند. آنان به شهر یقده هجوم بردند و بعد شهر لنبه را فتح کردند و به غارت و کشتار پرداختند. شهرهای لافیش، عجلون، حبرون و… را گرفته، مردم آن شهرها را کشتند. آنگاه به جلجال برگشتند. یوشع تمام اهالی را از دم شمشیر گذراند و مردم را بالکل هلاک ساخت و شهر حاصورا را به آتش کشید. و بنی اسرائیل تمام اموال آن شهرها و احشام آنان را با خود بردند. با تمام این احوال قوم بنی اسرائیل نتوانستند بر تمام اورشلیم و فلسطین دست یابند. آنان خود را آماده نبرد با فلسطینیان کردند. در این نبرد سرانجام فلسطینیان پیروز شدند. بنی اسرائیل تابوت عهد را به میدان نبرد آوردند. فلسطینیان از تابوت وحشت کردند. اما بر ترس غلبه کرده، سی هزار نفر از یهودیان را کشتند و تابوت را با خود به اورشلیم بردند. این حادثه بر یهودیان ناگوار آمد و آن را به فال بد گرفتند. فلسطینیان نیز از داشتن تابوت عهد نگران بودند، زیرا از عذاب خداوند می ترسیدند. تابوت را بر ارابه ای نهاده، رها کردند. تابوت را به بیت الشمس که یهودیان در آنجا سکنی داشتند، رساندند.
یهودیان خوشحال شدند و تابوت را بر بالای سنگی نهادند که به مدت بیست سال در آنجا بود. شموئیل برای این که روح وحدت را در میان اقوام بنی اسرائیل زنده سازد، در آغاز از آنان خواست که دست از بت پرستی و فتنه و فساد بردارند و به سوی خدای یکتا روی آورند. آنگاه در محلی به نام مصفه جمع شدند، شموئیل از خدا خواست تا آنان را نصرت عنایت فرماید و پس از جنگهای فراوان دوباره قوم بنی اسرائیل قدرت یافته، سلطه بر شهرها را آغاز کردند. این مدت را باید دوره ضعف اسباط دوازده گانه به حساب آورد. در این مدت هیچ تشکیلات وسیع و منظمی وجود نداشت و کمتر اتفاق می افتاد که سبطی بیاری سبط دیگری شتابد. در طی این مدت دشمنان بنی اسرائیل به قتل و غارت آنان پرداخته بودند. علت دیگر این فتور، اختلافات مذهبی در میان آنان بود. در این عصر گروهی از بنی اسرائیل دست از دین حضرت موسی برداشته، بت می پرستیدند. این بت پرستی را از اقوام فلسطینی یاد گرفته بودند.
به هر حال یوشع پیامبر بنی اسرائیل را به کرانه غربی رود اردن برد و فعالیت خود را از شهر اریحا آغاز نمود و 31 شهر از شهرها و آبادیهای اطراف را که هر یک دارای زمینهای کشاورزی بودند، فتح نمود. ساکنان آن مناطق بت پرستان کنعانی بودند. یوشع آن منطقه را میان فرزندان بنی اسرائیل که نسبت به یکدیگر حسادت می ورزیدند، تقسیم نمود. بابهای 15 تا 19 از سفر یوشع، شهرها و شهرکهای منطقه را که حدود 216 پارچه می باشد، نام می برند. یوشع (ع) حوالی سال 1130 ق. م در سن نزدیک به یک صد و ده سالگی بدرود حیات گفت.
نفوذ عقاید شرک آلود در یهودیت:
پس از رحلت حضرت موسی (ع) بنی اسرائیل با راهنمایی یوشع جانشین وی، از طریق فتح یک رشته نقاط کلیدی در کنعان (تقریبا جایی که امروزه در آن کشورهای اردن و فلسطین اشغالی قرار گرفته اند) وارد سرزمین فلسطین شدند. در این دوران مردمان کنعان از نظر دینی بیشتر بر مظاهر طبیعت تمرکز داشتند و به شدت بر مسئله حاصل خیزی و باروری زمین تاکید می ورزیدند. از مهمترین خدایان این مردم در این دوره، یکی ”بعل” خدای طوفان ها و دیگری ”آنات” الهه ی عشق، جنگ، باروری و حاصلخیزی بود. در این زمان در نتیجه انحراف بنی اسرائیل از توحید، بت پرستی و به خصوص پرستش خدای بعل در میان ایشان رواج یافته بود. به این ترتیب اولین دگرگونی های اساسی در آیین یهود از زمان ورود بنی اسرائیل به کنعان شروع می شود.
یکی از محققین در مورد برخورد دین و فرهنگ بنی اسرائیل با مردم کنعان و نتایج آن چنین می گوید: «هنگامی که عبرانیان برای نخستین بار به سرزمین کنعان وارد شدند، قتل و کشتار ساکنان آن سرزمین را از نظر دینی موجه می دانستند اما پس از اینکه در آن سرزمین ساکن شدند و از نظر شکل زندگی نیز از صورت صحرا نشینی خارج شده و به صورت کشاورزی مستقر درآورند، دین آنها نیز دستخوش تغییرات خاص و قابل توجهی گردید… آنها در جهت ”موافقت با محیط”، به جای ”تفوق بر محیط” میل نمودند. به تدریج مردم بومی کنعان را در خود جذب نموده و نیز خود را با بسیاری از خصایص دینی کنعان هماهنگ نمودند. بدین ترتیب عبریان نیز در پرستش بتهای بعل و همچنین ”اشتروتهای” محلی (الهه های مونث اقوام سامی) مشارکت نمودند.»
با افزایش وسیع بت پرستی جریان رشد دینی بنی اسرائیل به طور محسوس کند شد. به همین دلیل بار دیگر پیامبرانی برای هدایت بنی اسرائیل مبعوث شدند که هوشع نبی، اشعیای نبی، میکاه نبی، داود نبی و سلیمان (ع) از جمله ایشان بودند.
دوران رهبری گروه داوران:
رهبری بنی اسرائیل پس از یوشع (ع) به داوران و قاضیان انتقال یافت که شبیه خلفا در میان قبائل قریش بودند که پانزده تن از آنان به فرمانروایی رسیدند. به گفته منابع یهود این داوران 16 نفر بودند که چهار نفر آنان ریاست داشتند:1- گدعون، 2- یفتاح، 3- شمتنون، 4- شموئیل، و 5- بانوئی به نام دبوره، و معلوم می شود که بنی اسرائیل به زنان حق قضاوت داده بودند. خطرناکترین دشمنان بنی اسرائیل فلسطینیان بودند که از دریای مدیترانه به فلسطین آمده و در آن سرزمین منزل نموده بودند. این قوم در ابتدا و در حدود 1200 سال قبل از میلاد مسیح به خیال تسخیر مصر آمده بودند و چون با شکست روبرو شدند، در سواحل فلسطین و در شهرهای غزه و عسقلان جا گرفتند و بنی اسرائیل را مکرر شکست دادند.
در میان بنی اسرائیل مرد پر قدرتی به نام شمشول وجود داشت که در نبردها با فلسطینیان از خود شجاعت فراوان نشان می داد. این مرد پهلوان بنا به گفته تورات، سفر داوران باب 16 نمی بایست هرگز موهای خود را بتراشد، زیرا قدرت و نیروی خویش را با تراشیدن موی سر از دست می داد. او در جوانی شیری را با دستهای خود خفه کرده بود و روزی به دست فلسطینیان گرفتار آمد. بندها را پاره کرد و هزار نفر از فلسطینیان را با چانه الاغی از پای درآورد. معشوقه شمشول به وی خیانت کرد و فلسطینیان از طریق معشوقه اش وی را کشتند.
شموئیل که یکی از داوران بنی اسرائیل بود، مدتها اداره امور کشوری و لشکری قوم یهود را بر عهده داشت. او آخرین داور این قوم بود. آنها از وی خواستند که فردی را بر حکومت ایشان بگمارد. شموئیل سعی کرد به آنان بفهماند که پادشاهی یعنی استبداد و دیکتاتوری و از بین رفتن آزادیهای فردی و اجتماعی. آنان قبول نکردند. شموئیل سرانجام شائول بن قیس را که از فرزندان بنیامین بود، به پادشاهی آنان برگزید. شائول که جوان شجاعی بود، از نظر عقلی ضعیف بود. وی در جنگ با فلسطینی ها کشته شد، و داود که جوانی چوپان پیشه ولی شجاع و جنگاور بود و پس از سالها، فلسطینیان را شکست داده بود، به جای شائول به حکومت رسید.
ویژگیهای دوره داوران:
دوره داوران با دو ویژگی شناخته می شود، این دو ویژگی را پیوسته در طول تاریخ با بنی اسرائیل مشاهده می کنیم. یکی انحراف آنان از خط پیامبران (ع) و دیگری مسلط کردن خداوند کسانی را که عذاب دردناکی به آنان بچشانند، همچنان که در قرآن از آن یاد شده است. تورات درباره انحراف بنی اسرائیل بعد از یوشع (ع) چنین می گوید: (آنان) در میان کنعانیان و حیثی ها و اموریها و فرزیها و حیوی ها و یبوسیان، ساکن شده و دخترانشان را همسران خود قرار داده و دختران خود را به پسران آنها داده و خدایان آنها را پرستیدند. و در باب 8 می گوید نخستین کسی که بر آنها سلطه یافت و آنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود درآورد (کوشان رشتعایم) فرمانروای آرام در منطقه النهرین بود.
آن گاه بنی عمون و عمالقه بر آنها هجوم برده و بر شهر اریحا استیلاء یافتند. سپس یابین فرمانروای کنعان به مدت ده سال در حاصور بر آنان مسلط شد. بعد از آن بنی عموم و فلسطینیان هجده سال آنان را به بردگی خود درآوردند. و پس از آن فلسطینی ها آنها را کیفر نموده و مدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند. فرمانروایی داوران پس از یوشع (ع) تا زمان صموئیل پیامبر (ع) ادامه یافت، همان پیامبری که خداوند متعال در قرآن وی را چنین یاد نموده است: آیا ندیدی آن گروه بنی اسرائیل را که پس از موسی از پیامبر خود درخواست کردند که فرمانروایی برای ما برانگیز تا (به سرکردگی او) در راه خدا جهاد کنیم پیامبرشان گفت: آیا اگر جهاد بر شما فرض شود نافرمانی می کنید؟ گفتند: چگونه می شود که ما در راه خدا مبارزه نکنیم در حالی که ما و فرزندانمان از دیارمان رانده شده ایم. اما چون جهاد بر آنان مقرر گردید به جز اندکی همه روی گردانیدند و خداوند از کردار ظالمان آگاه است. تاریخ نویسان این دوره را حدود یک قرن؛ یعنی از 1130 ق. م تا دوران طالوت و داود (ع) 1025 ق. م تخمین می زنند، در حالی که از سفر داوران در تورات مدت این دوره بیش از این مقدار فهمیده می شود.
ایجاد تشکیلات حکومتی منسجم و نهاهای سیاسی:
بنی اسرائیل که هنوز تشکیلات حکومتی منسجم و نهاهای سیاسی- اجتماعی قوی نداشته اند، به این فکر افتادند که برای تقویت بنیه دفاعی و تمرکز نیروها برای ستیز با دشمنان و حل مشکلات و معضلات اجتماعی خویش، سیستم حکومتی را پایه ریزی کنند. بر این اساس از شموئیل که آخرین قاضی از سلسله قضات بنی اسرائیل محسوب می شود، خواستند تا شخصی را به عنوان رئیس حکومتی و به اصطلاح، سلطان و پادشاه بر آن ها بگمارد. او که تحقق این خواسته را به مصلحت آن ها نمی دانست در آغاز از انجام آن، سرباز زد، ولی چون آنان بر خواسته خویش اصرار می ورزیدند، ناگزیر کسی به نام «شاؤل بن قیس» (طالوت) از اسباط بنیامین برادر تنی حضرت یوسف (ع)، که جوانی شجاع و دلیر بود رابه فرمانروایی بر بنی اسرائیل، برگزید. شاؤل، سرانجام در جنگ با فلسطینیان کشته شد. این دوران که با پادشاهی شاؤل، آغاز گشته بود در تاریخ بنی اسرائیل به نام «دوران پادشاهان» معروف است. در زمان حکومت شاؤل اوضاع سیاسی- اجتماعی بنی اسرائیل تا اندازه ای سامان و نظم و انتظام یافت.
دستاوردهای مهم دوران پادشاهی شاؤل:
از دستاوردهای مهم دوران پادشاهی شاؤل نیز این بود که پس از گذشت روزگار دراز دشمنی و جنگ و خونریزی فراوان میان اسرائیلیان و کنعانیان، سرانجام این دو قوم تا حدودی دشمنی ها را کنار گذاشته، و با هم در آمیختند و طرح ملت واحدی را ریختند؛ و با این اتحاد و یکپارچگی که میانشان به وجود آمد توانستند در برابر هجوم اقوام مهاجم سرزمین فلسطین که از نقاط دیگر به آن جا روی آورده بودند مقاومت کرده، و از خود دفاع کنند، و آب و خاک خویش را از دستبرد آنان مصون بدارند. نیز در اثر این وحدت و قدرت حاصل از آن، بنی اسرائیل توانستند صندوق عهد مشتمل بر الواح تورات را که در یکی از جنگ ها از دست داده بودند باز پس بگیرند. پس از آن که شاؤل در یکی از این جنگ های شدید با برخی اقوام غیر سامی و مهاجم فلسطینی کشته شد، جوان دلاور وخردمندی به نام داود (ع) به فرمانروایی بنی اسرائیل و کنعانیان برگزیده شد.
دوران حکومت عادلانه و نیرومند داود نبی:
داود (ع) پسر «یسا» از اسباط « یهودا» بود، وی نخستین فرمانروای نیرومند و مقتدر بنی اسرائیل به شمار می رود، که در حدود سال 970 پیش از میلاد مسیح می زیسته است. شموئیل او را به سلطنت برگزید. داود (ع) پس از مبارزات و جنگ های سخت، سرانجام توانست شهر حساس و مهم «اورشلیم» را به طور کامل تسخیر کند، و آن جا را مرکز حکومت خویش گرداند. در کتب عهد عتیق، نغمه های بسیار زیبایی به نام «مزامیر» یا «زبور» وجود دارد که به وی منسوب است، و از آثار مهم ادبی جهان، محسوب می شود. داود در سال 1408 ق. م. شهر قدس را فتح نمود و پادشاهی یهود را تشکیل داد و پس از طالوت، پادشاه بنی اسرائیل شد. از آن پس داود در میان قوم بنی اسرائیل شهرت یافت.
شائول دخترش را به وی داد. شائول در جنگ دیگری با فلسطینیان شکست خورد و فرزندانش به قتل رسیدند. او در سال 1029 ق. م. خودکشی کرد. داود در دوره پادشاهی 55 ساله خود بر فلسطینیان غلبه کرد و آنها را از مرزهای کنعان دور ساخت. در تورات آمده است که داود فلسطینیان را شکست داد و ام البلاد را از دست آنها گرفت و نیز موآبیان را در ناحیه جنوبی کنعان شکست داد. و موآبیان بندگان او شدند و برای داود هدیه آوردند. خداوند داود را در هر جا که می رفت، نصرت می داد. داود بر تمامی قبائل بنی اسرائیل پادشاهی می کرد. او بر همه، خود، داوری و قضاوت به انصاف می کرد. در قرآن کریم به داود و حکومت عادلانه او اشاره شده است (بقره/ 247- 257، مائده/ 84، انبیا/ 78، نحل/ 11)
حضرت داود (ع) بنی اسرائیل را از ورطه بت پرستی و سلطه بت پرستان نجات داد و نفوذ دولت الهی خود را به مناطق مجاورش کشید و با ملتهایی که تحت فرمانروایی او درآمدند به شایستگی رفتار کرد، به گونه ای که خداوند متعال این ویژگی داود را در کتاب خود و از زبان پیامبرش حضرت محمد (ص) تعریف نموده است. حضرت داود (ع) تصمیم گرفت در محل عبادت جدش ابراهیم (ع) در قدس و بر بلندای کوه مریا مسجدی بنا کند اما آنجا خرمنگاه یکی از ساکنان قدس از قبیله یبوسها به نام ارونا بود. به طوری که در تورات فعلی آمده داود (ع) آن قطعه زمین را به پنجاه شاقل نقره خرید، و مسجدی ساخت و در آن اقامه نماز کرد. در کنار آن حیواناتی برای خداوند قربانی می شد. داود در ناحیه شرقی فلسطین بالای تپه ای بنای شهر اورشلیم را شروع نمود. اگر چه اورشلیم از قدیم شهری بوده است، ولی داود خاست آن را تجدید بنا کند و آن را پایتخت خود قرار داد.
شهر اورشلیم از آن پس مرکز سیاسی و دینی یهودیان گشت و کانون تجمع قبائل بنی اسرائیل شد، زیرا سلیمان فرزند معبدش را در این شهر بنا کرد. داود در سال 974 ق. م. بدرود حیات گفت. او بنای اورشلیم را تمام کرد و شروع به ساختن معبد کرد که ناتمام ماند و به فرزندش سلیمان درباره اتمام آن وصیت کرد. او فرزندش سلیمان را به پادشاهی بر قوم اسرائیل منصوب نمود و تمام بزرگان و شیوخ قوم را دعوت و پس از موعظه فراوان فرزندش را به آنان معرفی کرد. آنگاه گفت: «خداوند به من فرمان داده که برایش خانه مقدسی بسازم و در آن قربانی کنم. اینک مقدمات آماده شده، ولی من دیگر پیر و فرسوده شده ام و اراده خداوند چنین است که فرزندم سلیمان که وارث و جانشین من است، آن را به اتمام رساند. از این پس او اقدام به این کار خواهد کرد.» سپس به فرزندش گفت «دل قوی دار و مترس و شجاع باش که خداوند با تو است.» آنگاه تمام مصالحی را که جمع کرده بود، در اختیار سلیمان گذاشت و قوم را سفارش فراوان نمود. بزرگان قول دادند که سلیمان را کمک کنند.
داود یکی از پادشاهان بنی اسرائیل است که در قرآن در ردیف پیامبران الهی آمده است. کتاب او زبور است که شامل یکصد و پنجاه قسمت است که هر قسمت آن را مزبور و جمع آن را مزامیر داود گویند. در قرآن به کتاب داود اشاره شده است. در دوران حکومت حضرت داود (ع) ملت یهود، آسایش و آرامش خاطر یافته، و از آن حالت تشتت و پراکندگی به وحدت و اقتدار کامل رسیدند؛ و به این وسیله به دولت آرمانی خویش، دست یافتند. سرانجام داود (ع) پس از عمری مبارزه و تلاش در راه استقرار حکومت عدل و داد در سایه خدا پرستی و توحید، دار فانی را وداع گفت.
سلیمان یکی از حکیمان و پادشاهان آرمانی یهود و یکی از پیامبران بزرگ در قرآن بهشمار میرود. از نگاه متون عبری، سلیمان یکی از مقتدرترین و حکیمترین پادشاه آرمانی منصوب از سوی خداوند بوده است. در طول حدود چهل سال حکومت (961 تا 922ق.م.) در قلمرو فرمانروایی وی آرامش و سلامت بی نظیری حاکم بود. از اینرو، لقب وی ازیدیدیا (محبوب خدا) به شلومو یا سلیمان(پر از سلامتی) تغییر یافت. حتی حیوانات و نباتات نیز از این تنعم و عنایت سلیمان بهرهمند بودهاند.
این جستار، عمدتاً با استناد به چند کتاب عهد قدیم و کتابهای قانونی ثانی، به تصویر سیمای سلیمان در نگاه یهودیان، با نگاهی به دیدگاه قرآن کریم میپردازد.
تورات بیان کننده تاریخ است، اما نه تاریخ به معنای مرسوم آن، بلکه تاریخی تکرارشونده، اسطوره ای و دارای زمانی دوّار و نه زمانی خطی. بسیاری از قصه های عهد قدیم را میتوان گونه ای تذکار تاریخی نامید؛ یعنی این داستان ها بیت ردید هسته ای از داستان واقعی در خود دارند (نجفی، 1382)، ولی نمایانگر همة واقعیت نیستند و با تفسیر اسطوره ای می توان حقایق فراتر از واقعیت آنها را کشف کرد.
براساس یافته های باستان شناسی و روایات سنتی، تاریخ یهودیان پیش از داوران سلیمان چند مقطع و نقطه عطف داشته است: از 1900 تا 1600 ق.م، دوره آباء یهود (ابراهیم، اسحاق و یعقوب)؛ از 1275 تا 1250 ق.م، دوره خروج از مصر و از 1250 تا 1200 ق.م، دوره پیروزی بنی اسرائیل در کنعان و دوره داوران. دوره حکومت شائول(Saul)، نخستین پادشاه یهود از 1020 تا 1000 ق.م را فرامی گیرد. از 1000 تا 961، دوره پادشاهی داوود بوده است. سلیمان در 12 سالگی، بر اریکه سلطنت نشسته است و از 961 تا 922 دوره سلطنت وی بوده است (A.Ro, 1972, p. 105-106; Sherbok, 2003, p. 19,26,32,45).
از حدود سه هزار سالی که از زمان دو پادشاه آرمانی یهود یعنی داوود و سلیمان می گذرد، قوم یهود که به زعم خود قوم و سرزمین برگزیده اند، همواره در تبعید حسرت اعاده آن دوران طلایی، به رهبری یکی از اخلاف آنها به سر می برند و تحولات بسیاری را در جهان به وجود آورده اند تا ستاره های داوود و سلیمان دوباره بر این گیتی فروزان شوند. در سنت یهودی، شخصیت های برجسته کتاب مقدس در چند دسته اصلی قرار می گیرند. کارکرد هریک از اینها با یکدیگر متفاوت است. هرچند بعضی از آنان می توانند در چند گروه قرار گیرند:
1. آبا: که به حضرت ابراهیم، حضرت اسحاق و حضرت یعقوب و گاه فرزندان یعقوب اطلاق می شود.
2. کاهنان: معنی لغوی کاهن، سازنده پل است. پس از خروج قوم یهود از مصر، برای آنکه عبادت یهوه به گونه ای منظم صورت گیرد، خداوند هارون را به عنوان کاهن اعظم در طول مسافرت و هجرت برگزید. این مقام به نسل و سبط لاویان (یکی از دوازده قوم بنی اسرائیل) نیز انتقال یافت. البته قرن ها قبل، حضرت ابراهیم توسط کاهن یا پادشاه زمان خود، ملکیصدق برکت یافت و عشریه خود را به او پرداخته بود (محمدیان و دیگران، 1380، ص897).
3. داوران: پس از مرگ یوشع، جانشین موسی، زمانی طولانی بیش از سیصد سال، یعنی تا زمان شائول و داوود، دوازده قبیله بنی اسرائیل دولت مرکزی نداشتند و بر هریک از قبایل، داوری از خودشان به قضاوت اختلافات درونی قبیله می پرداخت (هلی، 2000، ص 141ـ142).
4. انبیا: گرچه واژه نبی پیش از سموئیل، گاهی اوقات به چشم می خورد (پیدایش 20: 7؛ خروج 7: 1)، اما در ترتیب تاریخی و نه صرفاً با معیار دریافت وحی، در عهد عتیق انبیای اولیه در عهد داوران(قضات) بنی اسرائیل در حدود 1000 ق.م ظاهر شده اند و آنها را به زبان عبری نبییم لقب داده اند. به نظر می رسد، سموئیل بنیانگذار مراکز تربیتی انبیا بوده است. وی این مراکز را برای نظارت بر کاهنان و پادشاهان تأسیس کرد. در مدت 300 سال، انبیای شفاهی فعالیت داشتند، مانند سموئیل، ایلیا و الیشع که مبارزه با بعل پرستی را رهبری می کردند. پس از اینان، انبیای صاحب کتاب آمدند؛ همان کسانی که 17 کتاب آخر عهد عتیق را نگاشته اند مانند: اشعیا، ارمیا و مراثی تا حجی، زکریا، ملاکی (هلی، 2000، ص153). این گروه مانند درویشان و عرفای مجذوب مشرق زمین، افرادی با جذبه و شور بودند که شراره ایمان مذهبی قلب آنها را مشتعل ساخته و روح یهوه بر سراسر وجود ایشان استیلا یافته بود. در عهد قدیم حضرت موسی و هارون نبی خوانده نشده اند، بلکه کاهن بوده اند. در کتاب سموئیل نبی (5:10) آمده است که وی پس از آنکه شائول را با روغن مسح کرد، او را به سلطانی آینده اسرائیل نوید داد(ناس، 1386، ص 506) و شائول نخستین پادشاه بنی اسرائیل شد. سپس داوود و سلیمان پادشاه هان بعدی یهودیان بودند.
5. پادشاهان: مانند حضرت داوود و حضرت سلیمان.
6. حکیمان و…: کتاب مقدس (اعم از عهد عتیق و عهد جدید) دست کم 12 نفر را حکیم خوانده و اعمال آنان را گزارش کرده است. از آنان، 6 نفر به عنوان رهبر حکیم هستند: یوسف، موسی، یوشع، داوود، سلیمان، و استیفان (اعمال10:7؛ 20ـ22:7؛ تثنیه6:32؛ دوم سموئیل 20:14؛ اول پادشاهان 29ـ34:4؛ اعمال 8ـ10:6) و دانیال به عنوان مشاوری حکیم (دانیال12:5ـ11) و ابیچابل با وصف همسری حکیم (اول سموئیل25: 32ـ33)، و پولس پیام آور حکیم (دوم پطرس3: 15ـ16)، بصل ئیل با خصوصیت صنعتگر حکیم (خروج31: 1ـ5)، مجوسیان فراگیرندگان حکیم (متی2: 1-10). سرانجام، حضرت عیسی با وصف جوان، منجی و حکمت خدا (لوقا2: 52و54، اول قرنتیان1: 20ـ25) معرفی گردیده اند.
حکما یا خردمندان و دانشمندان، با جست وجوی مستمر خویش به دنبال دانش و معرفت، تأثیرگذار بوده اند. در کار ایشان، دو نقطه قوت و تأکید مختلف وجود داشته است: نخست اینکه، به دنبال حکمت عملی در قالب اوامر و نواهی و تنبیه و تنذیر زندگی روزمره می رفتند. دیگر اینکه، به دنبال مفاهیم و موضوعات نظری و نظریه پردازی دربارة حیات بودند. بیشتر این قبیل حکما، نقش آموزگاران پیر نسل جوان را بر عهده داشته، آنان را آماده می کردند تا با دانشی روشن از حکمت، به جایگاه آرمانی دست یابند. نقطه تأکید آنان، نه بر علایق آداب و رسوم دینی کشیشان و کاهنان بود، و نه بر علایق اخلاقی و کلامی پیامبران، بلکه بر عکس، تمامی سفارش و تأکید آنان بر این نکته بود که چگونه افراد، در عمل و به طور کاملاً محسوس، تحت توجهات الهی زندگی موفقیت آمیزی را داشته باشند (ییتس، 1378، ص 647ـ648). البته نهضت منسجم و حاکم حکمت آمیزی که این گونه حکما و دانشمندان را به وجود آورد، به صورت گسترده، کمی پس از حرکت پیامبران عبرانی آغاز گردید. اما از آن دوام بیشتری پیدا کرد و چندین سده به موازات انذار انبیا در فعالیت بود. به نظر می رسد، حکما و دانشمندان بخشی از دربار سلطنتی داوود و سلیمان را تشکیل می دادند. در حقیقت، سلیمان، که از همان روزهای اول حکومت و سلطنت خویش به خردمندی و حکمت مشهور بود، بزرگ ترین حکیم و حامی این نهضت (دانشمندپروری) بوده، بخش اعظمی از موارد و مطالب لازم را زیر نام خود جمع آوری کرد(همان، ص 648).
البته سلیمان بجز مقام حکمت، به مقام پادشاهی نیز مفتخر بوده است. سلیمان یا در عبری شلموح (Shelomohبه عبری پُر از سلامتی)، پسر داوود و سومین پادشاه کشور اسرائیل و یهود بوده است (Landman, 1969, V.9, p, 636; Seters, 1987, V.13, p. 408). او پادشاه شاعر، موسیقی دان، و رهبر نظامی بزرگی بود که دوازده قبیله اسرائیل را به یک حکومت تبدیل کرد و اورشلیم را پایتخت مذهبی و سیاسی خود قرار داد (Lucks, 2009, p. 59-60).
خاستگاه سلیمان:
داوود سی ساله بود که پادشاه شد و به مدت چهل سال سلطنت کرد(دوم سموئیل، 5: 4). براساس کتاب مقدس، سلیمان، از پیامد ازدواج غیراخلاقی داوود به دنیا آمده است. سلیمان فرزند چهارم او از بَتشِبَع(Bath-Sheba) بود که در اورشلیم متولّد شد(دوم سموئیل، 5: 13ـ14؛ اول تواریخ 14: 4 و اول تواریخ 3: 5). دانشمندان یهودی، در نگاهی فرجام گرایانه، تولد او را چنان ارزشمند می دانند که در پرتو آن، گناه داوود در ازدواج با همسر سابق اوریا، که با نقشه داوود در جبهه جنگ کشته شد و زن او را به همسری گرفت و نیز گناهان خود سلیمان رنگ می بازد (Skolnik, 2007, V.18, p. 760). اساساً مقایسه زندگی داوود و سلیمان در عهد قدیم با گزارش قرآن کریم در این باره، نشان می دهد عهد قدیم چگونه ابزارانگارانه درجهت اقتدار دنیوی یهودیان به گناهان افراد حتی در سطح پادشاهان و حکیمان آرمانی خود می نگرند. هرچند خداوند، سلیمان را دوست داشت و پیامی به وسیله ناتان نبی برای داوود فرستاد تا سلیمان را یدیدیا یعنی محبوب خدا لقب دهد(دوم سموئیل، 12: 25ـ24)، ولی نام سلیمان یا (Shelomoh) جایگزین یدیدیا شد؛ زیرا آرامش (shalom) درسراسر حکومتش مستولی شد (A.Ro, 1972, p. 105). در کتاب مقدس، علاوه بر لقب محبوب خدا، از عنوان پسر خدا نیز برای سلیمان یاد می شود (اول تواریخ، 22: 10ـ7).
منصوب شدن حضرت سلیمان به پادشاهی، با تأیید از سوی خداوند بوده است (اول تواریخ، 28: 6ـ5). بر پایه عهد عتیق، جلوس سلیمان بر تخت پدرش، بدون مخالفت صورت نگرفت. ادونیا چهارمین پسر داوود، می خواست وارث تخت سلطنت شود، ولی ناتان نبی این توطئه را خنثا کرد (اول پادشاهان، 1: 11ـ13). در آن هنگام، داوود به صادوق کاهن، ناتان نبی و بنایاهوی دستور داد تا سلیمان را بر قاطر سوار کنند و او را به جیحون ببرند و در آنجا او را به پادشاهی اسرائیل مسح نمایند و آن گاه شیپور بنوازند و جار بزنند: جاوید باد سلیمان پادشاه! بنایاهو پاسخ داد: این انجام خواهد شد و باشد که خداوند خدای شما نیز آن را تأیید کند (همان: 36ـ32).
به هر حال، هنگامی که داوود درگذشت، سلیمان، جانشین پدر خود و پادشاه شد، و قدرت سلطنت او استوار گردید(اول پادشاهان، 2: 12-10؛ اول تواریخ، 23: 1). با این حال، گفتنی است میلر، سلیمان تاریخی را از سلیمان کتاب مقدس متفاوت می داند. از نگاه او، داده های تاریخی و باستان شناختی دربارة سازمان سیاسی خاورمیانه در آن روزگار، با گزارش های عهد قدیم از پادشاهی داوود، به ویژه سلیمان، سازگار نیستند ( Skolnik, 2007, v.18. p. 755).
اما عهد قدیم، در بیانی مجازی، سلیمان را پسر خدا می خواند. قرآن در راستای رویکرد کلی و همیشگی خود به پیوندهای خویشاوندی خدا ـ انسان، سلیمان را بخشش الهی به داوود می داند(ر.ک: ص: 30)، و نزدیکی او به درگاه خدا را می ستاید (ص: 40)، اما هرگز از پیوند مجازی پدر ـ پسر، میان خدا و سلیمان سخن نمی گوید.
قرآن، سلیمان را وارث داوود می داند (نمل: 16)، و او را وارث پدرش داوود معرفی می کند. البته کلمه میراث معنایی فراتر از کاربرد امروزین ادبیات فارسی دارد. چنان که در مورد بهشت نیز به کار رفته است (سیوطی، بی تا، ج 5، ص 103؛ شوکانی، 1414ق، ج 4، ص 156). مفسران مسلمان، نگاه های متفاوتی به چیستی این وراثت دارند. شوکانی، این وراثت را تنها به پیامبری و دانش(شوکانی، 1414ق، ج 4، ص 149)؛ برخی دیگر (طباطبائی، 1417ق، ج 15، ص 349)، آن را تنها به پادشاهی منحصر می کنند. برخی دیگر (فیض کاشانی، 1418ق، ج2، ص 903؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج 4، ص 60)، آن را آمیزه ای از پادشاهی و پیامبری می دانند. گروهی دیگر (طوسی، بی تا، ج 8، ص 82؛ ابن شهر آشوب، 1410ق، ج 1، ص 250) بر این دو، دارایی را نیز می افزایند.
3. حکمت سلیمان:
در آگادا (Aggadah: Ginzberg, 1956)، کامل ترین اشارات در مورد حکمت و زندگانی سلیمان آمده است(Seters, 1987, .v.13. p. 409). سلیمان دانش و فرزانگی خدادادی شگفت انگیزی داشت (اول پادشاهان3: 10ـ12، 4: 29ـ34 ،10: 23؛ دوم تواریخ ایام، 9: 23،1: 11ـ12)، حتی در قیاس با پدرش فرزانه تر می نمود (شفیعی، 1391، ص 378؛ Comay, 2002, p. 319)؛ زیرا سلیمان در ابتدای حکومت خود، از خداوند حکمت می طلبد، تا بتواند با عدالت حکومت کند.
سلیمان خداوند را در خواب دید. خداوند به او گفت: چه می خواهی تا به تو بدهم؟ سلیمان پاسخ داد: پس به من حکمت بده تا بتوانم با قوم تو، به عدالت رفتار کنم و بتوانم فرق بین خوبی و بدی را تشخیص دهم. در غیر این صورت، من چگونه می توانم بر این قوم عظیم تو حکمرانی کنم. خداوند از این درخواست سلیمان خشنود گشت و به او فرمود: چون تو خواستار حکمت گشتی تا با عدالت حکومت کنی و نه عمر طولانی و ثروت برای خود یا مرگ دشمنانت، آنچه را که خواسته ای به تو خواهم داد. من به تو چنان اندیشه ای خردمند و بینشی روشن می دهم که هیچ کس مثل تو نداشته و نخواهد داشت (اول پادشاهان، 3 :15ـ5).
نماد حکمت عهد قدیم و حکیمِ حکیمان تورات، سلیمان است. چنان که بیشتر کتاب های حکمت آمیز این مجموعه به او منسوب است. از نظر برخی نویسندگان یهودی، او در سنّت، مقیاس و معیار حکمت بوده است (Scott, p. 557؛ سلیمانی اردستانی، 1384الف، ص 141). برخی او را خردمندترین فرد در تاریخ اسرائیل به شمار می آورند(Comay, 2002, p. 325; Singer, 1901, v.11. p. 436). ازاین رو، کتاب ها و آثار حاخامی فراوانی دربارة قصه های حکمت سلیمان یافت می شود (Karesh and Hurvitz, 2006, p. 487). شمار فراوان حکمت ها و سروده های به جای مانده از او (اول پادشاهان، 4: 32)، یا منسوب به او، پاسخ های او به پرسش های دشوار ملکه سبا، و داوری های هوشمندانه او را می توان بازتاب همین ویژگی دانست (شفیعی، 1391، ص 378؛ Landman, 1969, v.9, p. 636; Wigoder, 2002, p. 728).
در سنت یهودی، بیش از 3000 مَثل و 1005 سرود و چندین اثر علمی از سلیمان به جای مانده است. بنابر روایت کتاب مقدس،
خدا به سلیمان بینش و خردی شگفت انگیز و دانشی بی نهایت بخشید. سلیمان از خردمندان شرق و مصر خردمندتر بود. او خردمندترین مرد بود. همچنین او سه هزار مَثَل گفت و یک هزار و پنج سرود نوشت. او دربارة درختان و گیاهان از درخت سرو لبنان گرفته تا زوفا، که در روی دیوار می رویند، سخن گفت. او همچنین دربارة حیوانات، پرندگان، خزندگان و ماهیان سخن گفت. مردم از همه جا می آمدند تا حکمت سلیمان را بشنوند و نمایندگان پادشاهان روی زمین برای مشورت پیش او می آمدند (اول پادشاهان، 4: 34- 29).
همچنین، همه پادشاهان جهان به حضور سلیمان می آمدند تا حکمتی را که خدا در دل او نهاده بود، بشنوند(دوم تواریخ، 9: 23؛ دوم تواریخ، 9: 22؛ و اول پادشاهان، 10: 23).
قرآن هفده بار از سلیمان نام می برد (بقره: 102؛ نساء: 163؛ انعام: 84؛ انبیاء: 78، 79و 81؛ نمل: 15، 16، 17، 18، 30، 36، 44؛ سبأ: 12؛ ص: 30و34)، و به هر دو کارکرد مسئولیتی(پادشاهی و داوری)(بقره: 102؛ انبیاء: 78ـ79؛ سبأ: 12ـ13؛ ص: 35ـ40) و معرفتی (دانش و فرزانگی)(انبیاء: 79؛ نمل: 15، 16، 19 و 22) او اشاره می کند، و پادشاهی اش را بی مانند می خواند. در این باره، از امام موسی علیه السلام نقل شده است که خداوند پیغمبری را بر نگزید مگر عاقل، و بعضی در عقل کامل تر از بعضی دیگر بودند. داوود و سلیمان را خلیفه نکرد تا عقلشان را آزمود و سلیمان در ابتدای خلافت سیزده ساله بود و چهل سال سلطنت کرد (مجلسی، بی تا، ج11، ص 55؛ جزائری، 1404ق، ص 362).
قرآن در مورد حضرت داوود و سلیمان سخن را از علم و آگاهی این موهبت الهی آغاز کرده، میگوید: ما به داوود و سلیمان علم قابل ملاحظهای بخشیدیم(نمل: 15). زیربنای تحول و دگرگونی در جامعه انسانی دانایی است. علم و دانشی که در اینجا مطرح میشود، همة علوم موردنیاز یک جامعه الهی را دربر میگیرد. قرآن از دانش وسیعی که خدا به داوود و سلیمان ارزانی داشته، یاد میکند و بیدرنگ میفرماید که آنان در برابر این بخشش الهی شاکر و سپاسگزار بودند(رسول زاده، 1389). ازاین رو، برخی مفسّران مسلمان (آلوسی، 1415ق، ج 9، ص 72)، دانش سلیمان را بالاتر از داوود می دانند، و این دانش سرشار را مایة گزینش او به جانشینی داوود می دانند. آنچه آشکار است اینکه، دربارة حکمت سلیمان و دانشی که خداوند به او داده است، در کتب قرآن و عهد قدیم اختلافی نیست، یا اختلافات بسیار اندک است، امّا دربارة زندگی و شخصیت او بین این کتاب ها اختلافات آشکاری وجود دارد.
آثار منسوب به سلیمان:
یکی از کتاب های قانونی ثانی حکمت سلیمان و سه کتاب عهد عتیق: امثال، جامعه، و غزلِ غزل ها یا غزل سلیمان، به سلیمان منسوب است. انتساب این سه کتاب به سلیمان، وی را به عنوان انسان حکیم شاخص یهودیان معرفی می کند (Brown, 2005, v.14. p. 9763). کتاب غزل غزل ها، عشق و امید سلیمان جوان را نشان می دهد. امثال، حکمت و دانایی اش را در میانسالی نشان می دهد و کتاب جامعه، اندیشه های فیلسوفانه اش را در سال های آخر عمر به تصویر می کشد (Karesh and Hurvitz, 2006, p. 487).
امثال سلیمان: برترین نماد نوشته شده سلیمان این اثر است؛ کتابی که بیش از همه واژه حکمت در آن به کار رفته و تقریباً همه معانی به کاررفته در عهد قدیم را دربر می گیرد. این کتاب، به توصیف حکمت و ارزش آن پرداخته و آن را ارزشمندترین امور معرفی می کند (امثال سلیمان، 1: 1ـ7). این کتاب، گلچین ادبی بسیار نفیسی از پند و اندرزهای حکیمانه است. بررسی نقادانه کتاب امثال سلیمان نشان میدهد که ترکیب کنونی آن، شامل چندین قرن است. هرچند بخش عمدهای از این مجموعه، مربوط به سلیمان باشد، قسمتهایی از آن در زمانهای دیرتری مانند ایام حزقیا (حدود 770 ق.م.) و حتی دیرتر از آن اضافه شده است. در زبان عبری، به مثل، ماشال یا مشل میگویند. این کتاب در مجموع 915 مثل را در خود جای میدهد (رسول زاده، 1389). از نکته های مهم در این کتاب، خودنمایی حکمت در مقابل حماقت است. مضامینی که در امثال سلیمان نهفته است، همه به نوعی با شریعت در ارتباط هستند. عدالت، شناخت، پرهیزگاری، عفت، تلاش، خودداری، توکل، عشریه ها، خصلت ثروتمندان، حمایت از فقیران، کنترل زبان، مهربانی با دشمنان، مضامین اصلی حکمت های سلیمان هستند. درواقع، سخنان حکمت آمیز سلیمان به صورت عقلی و اخلاقی، همان شریعت خداوندی است که به صورت تمثیل و حکایت بیان شده است (حیدری و پاشایی، 1389).
با این حال، لازم به یادآوری است که در این کتاب، تنها در یک فراز گویا از نبی سخن به میان آمده و آن هم به قرینه وحی است: فرمان پادشاه مانند وحی قاطع است، پس او نباید در قضاوت اشتباه کند (امثال، 16: 10). از سوی دیگر، به نظر می رسد یهودیان برای نبوت معنای ویژه ای قائلند که پیشگویی است و پیامبران بزرگی همچون اشعیا، ارمیا، حزقیال، و هوشع به عنوان نبی یعنی پیشگو شهرت دارند(توفیقی، 1383، ص 88). ازاین رو، یهودیان، سلیمان را از پادشاهان خود می داند، نه نبی و پیشگو. درحالی که قرآن حضرت سلیمان را از بندگان صالح و در زمره انبیاء به شمار می آورد (ر.ک: نساء: 163؛ انعام: 84ـ86).
کتاب جامعه: این کتاب را می توان یک فلسفه بدبینانه قلمداد کرد که تحت تأثیر برخی فلسفه های بدبینانه و لذت جویانه یونانی نوشته شده و ازاین رو، کتاب فلسفی قلمداد می شود. محتوای کتاب بین ایمان و تردید، امید و یأس ، لذت و رنج ، مفهوم زندگی و پوچی ، در نوسان است . نویسنده کتاب می داند که انسان خاکی مجبور است زمان حال را پشت سر گذاشته ، به سوی آینده در حرکت باشد. انسان تشنه امید است ، ولی از آینده آگاهی ندارد. پس بهتر است که از زمان حاضر لذت ببرد(3: 12ـ11). این کتاب قصد دارد پاسخی فلسفی به چگونگی زندگی بهتر در دنیایی که همه چیز آن باطل است ، ارائه دهد. کتاب ، شامل نکات بسیاری از حکمت متعالی و برتر می باشد. واژه کلیدی این کتاب بطالت است که 37 بار در این کتاب تکرار شده است. در این کتاب، لحن گفتار سلیمان با کتاب امثال بسیار متفاوت بوده، و حزن و اندوه بر آن حاکم بوده است. گویی نویسنده در این کتاب کاملاً از دنیا و امور آن دل بریده (1: 14) و حتی کسب حکمت را، که در کتاب امثال به آن بسیار تأکید می کند، نیز بیهوده برمی شمرد. با این حال، آن را بهتر از ثروت اندوزی دانسته و عامل قدرت بخشی آدمی می داند (2: 14ـ15؛ 7: 11 و 19). حتی پس از غور و بررسی زیاد درمی یابد که حکمت باارزش تر است و برتری حکمت بر حماقت، مثل برتری نور بر تاریکی است(جامعه، 2: 13). اینکه چرا وی تا این حد دنیا را بیهوده دانسته، شاید بتوان برآمده از شناخت عمیق وی نسبت به خدا و زندگی پس از مرگ، در مرحله بالاتری از زندگی و در اواخر عمر دانست.
در مجموع، در کتب حکمت آمیز منسوب به سلیمان، در باب ماهیت حکمت و خصوصیات آن، اقوال و سخنان فراوانی آمده است. ازجمله اینکه خداوند بخشنده حکمت است و عقل و دانایی از جانب اوست(امثال، 2: 6). ترس از خداوند، ابتدای حکمت است(امثال، 1: 7). خداترسی به انسان حکمت می آموزد (امثال، 15: 33). از این فقره، می توان دریافت که حکمت عهد قدیم از سنخ شناخت و معرفت و فهم است؛ شناخت و معرفتی که به زندگی جهت می دهد و انسان را به سوی سعادت رهنمون می شود. مهم ترین و اساسی ترین معرفتی که حکمت به انسان می دهد، خداشناسی است و با خداترسی و اطاعت از او و شناخت او حکمت حاصل می شود(سلیمانی اردستانی، 1384 الف).
افزون بر این، تحصیل حکمت از هر کاری ارزنده تر است(امثال، 4: 7). حکمت از جواهرات گران بهاتر و از هرچه آرزو کنی باارزش تر است (امثال، 3: 15). کسب حکمت بهتر است از اندوختن طلا و نقره(امثال، 16: 16). حکمت بهتر از هر سلاح جنگی است(جامعه، 9: 18). در این میان، در باب فواید و مزیت های حکمت چنین سخن رانده اند که حکمت عمر دراز و ثروت و احترام می بخشد (امثال، 3: 16). انسان را از زنا و سخنان فریبنده زنان بدکاره محافظت می کند (امثال، 2: 16). لب ها را خندان می کند و غم را از دل می زداید (جامعه، 8: 1). عمر انسان را طولانی می کند (امثال، 9: 11). انسان را بزرگ و محترم می سازد (امثال، 4: 8). در زندگی انسان را کامیاب کرده و به راه امنیت و شادمانی راهنمایی می کند (امثال، 3: 17). کسی که حکمت می آموزد، آینده خوبی در انتظار اوست و امیدهای او بر باد نمی رود (امثال، 24: 13). حکمت برای کسانی که از آن برخوردارند، چشمة حیات است(امثال، 16: 22). کسی که برای حکمت ارزش قایل شود، سعادتمند خواهد شد (امثال، 19: 8). با این همه، حکمت نصیب چه کسانی می شود؟ در کتاب جامعه آمده است: خدا به کسانی که او را خشنود می سازند، حکمت، دانش و خوشی می بخشد(جامعه، ج2، ص 26). حماقت نصیب نادانان می شود و حکمت نصیب عاقلان (امثال، 14: 18؛ ر.ک: امثال، 14: 33).
غزل غزل ها: قرارگرفتن غزل غزلها در مجموعه کتابهای عهد عتیق، به عنوان یک معما باقی مانده است. این کتاب، مجموعهای از ترانههای یهودی است که از زبان عاشق و معشوق و در وصف یکدیگر سروده شدهاند و یهودیان آنها را در عروسیها میخواندهاند. تفسیر لغوی این کتاب، از عشق انسانی سخن میگوید، ولی یهودیان این غزلها را به تصویری از رابطه بین خدا و قوم بنیاسرائیل تأویل میکنند. موارد دیگری نیز در کتاب مقدس وجود دارد که آن را به ازدواج روحانی تأویل کردهاند. در مجموعه کتابهای سودْاِپیگرافا(نوشتههای جعلی) نیز چند برگ به نام غزلهای سلیمان وجود دارد (رسول زاده، 1389). درواقع، این کتاب مجموعه ای از اشعار عاشقانه است که در آن گاهی سراینده، محبوبه خود را وصف می کند و گاهی بر عکس، محبوبه در وصف او سخن می گوید: خداوند در این کتاب مورد اشاره قرار نگرفته است و متن کتاب بیشتر شبیه شعر عاشقانه است تا متون مذهبی. سنت یهود این کتاب را به عنوان اثر سلیمان توصیف می کند، گرچه محققان کتاب مقدس معتقدند که پس از زمان سلیمان نوشته شده است (Karesh and Hurvitz ,2006, p. 488). ربی عقیوا بن یوسف معتقد است: این کتاب باید به عنوان یک تمثیل برای عشق بین خدا و مردم اسرائیل فهمیده شود. داستانی که با عشق شروع می شود، عشقی که بین خروج بنی اسرائیل از مصر و ازدواج در کوه سینا توسعه می یابد، و به وسیله عهد سمبولیک می شود (Ibid, p. 489).
کتاب حکمت سلیمان: پس از حمله اسکندر در قرن چهارم پیش از میلاد و گسترش فرهنگ هلنیزم در بخش های وسیعی از جهان، یهودیان دو کانون مهم فکری، فرهنگی و مذهبی داشتند: یکی در فلسطین بود که آثار مهمی به زبان عبری بر جای نهاد، و دیگری در اسکندریه مصر، که به شدت از هلنیزم متأثر بود و زبان نگارش کتب دینی آنان یونانی بود. حکمت سلیمان و شش کتاب دیگر ازجمله آثار مقدسی است که در واپسین سده های پیش از میلاد در اسکندریه به نگارش درآمده است. گرچه نگارش این آثار در این دوره ها صورت گرفته، اما مانند سایر کتب عهد قدیم، می توانند برآمده از اندیشه ها، سنت ها و تاریخ قرون کهن تر باشند. به هر حال، در دوره رسمیت بخشیدن نهایی، مجموعه کتاب مقدس در سال 70 میلادی، یهودیان فلسطین فقط آثار عبری را پذیرفتند و از پذیرش آثار یونانی زبان سرباز زدند. مسیحیان نیز با وجود اینکه عهد جدید آنان به زبان یونانی بود، این هفت کتاب را در شمار سایر عهد قدیم نمی دانستند، ولی در سده های بعد، سرانجام کاتولیک ها در شورای ترنت این 7 یا 8 کتاب را به عنوان کتاب های قانونی(کانونی) ثانی و پروتستان ها در قرن شانزدهم، به عنوان کتب اپوکریفا ( کتب مخفی و سری) پذیرفتند (محمدیان و دیگران، 1380، ص 243).
این کتاب در ترجمه سبعینیه، حکمت سلیمان و در ترجمه ولگاتا، حکمت نامیده شده است. پدران کلیسا بر این باورند که نویسنده ناشناس کتاب، از اشتهار سلیمان به حکمت استفاده کرده و نام او را بر کتاب خود نهاده است(رسول زاده، 1389). برخی معتقدند که این کتاب، نزدیک یک قرن پیش از میلاد در اسکندریه تدوین یافته است. در متن قانون موراتوری آمده است که کتاب حکمت را یاران سلیمان به افتخار او نوشتهاند(همان، ص 166).
با این حال، حکمت سلیمان را می توان جدیدترین کتاب عهد قدیم دانست که در اسکندریه بین سال های 30 تا 80 پیش از میلاد به نگارش درآمده است (همان، ص 253). به دلیل اینکه این اثر در دهه اخیر در ایران ترجمه شده، در میان مخاطبان فارسی زبان کاملاً ناشناخته و شایسته توجه خاص است.
حکمت سلیمان، که نویسنده به عنوان سخنان سلیمان معرفی می کند، در سه بخش تدوین شده است: بخش نخست(فصل های 1تا 6) به خوانندگان توصیه می کند که با دوری جستن از بدی ها، درپی دریافت حکمت برآیند؛ زیرا آدمی از بهر نامیرایی آفریده شده که در گرو حکمت است. در بخش دوم (از 6/25 به بعد)، از زبان سلیمان شرح می دهد که از چه روی و چگونه وی در جوانی مایل به کسب حکمت شد و چه محسّناتی به او رسید. بخش سوم (از فصل دهم به بعد)، در این باب است که چگونه حکمت، قهرمانان سفر پیدایش و خروج را نجات بخشید (کتاب هایی از عهد قدیم، 1380، ص341ـ342). نویسنده کتاب به شدت در برابر بت پرستی موضع می گیرد. همچنین زندگی پس از مرگ در این کتاب، برخلاف سایر بخش های عهد قدیم پررنگ تر شده است.
با این حال، آنچه قابل تأمل است، اینکه در قرآن کریم، سخن از هیچ اثر مکتوبی به حضرت سلیمان نیست.
حکومت سلیمان:
چنانکه گفته شد، با وفات داوود، سلیمان مدعیان تاج و تخت را از بین برد و با اقتدار، بر تخت حکومت نشست. آن گاه همه بنی اسرائیل از او اطاعت کردند (اول تواریخ، 29: 23). خداوند خدای او، با وی بود و او را بسیار قوی ساخت (دوم تواریخ، 1: 1). سلیمان، دارای حکومتی بسیار با عظمت بود.
سال های اولیه حکومت سلیمان به عنوان عصر طلایی اسرائیل شناخته می شود. هرچند که وی قلمرو حکومت را فراتر از داوود گسترش نداد. با این همه، کشور را به لحاظ سیاسی مستحکم کرد و یک دوره پیشرفت و ترقی را آغاز کرد (Karesh and Hurvitz ,2006, p. 487).
در خصوص زمان دقیق حکومت سلیمان اختلاف وجود دارد، چنان که دایرةالمعارف جودائیکا سال های حکومت سلیمان را حدوداً از 965 تا 925 قبل از میلاد بیان کرده است(Ibid)، ولی دایرةالمعارف دین نیز سال های حکومت سلیمان را 960 تا 920 ق.م. عنوان می کند (Seters, 1987, v.13, p. 408). همچنین آمده است که سلیمان از 971تا 931ق.م. به مدت چهل سال پادشاهی کرد (رسول زاده، 1389). در عین حال، کتاب مقدس نیز بر آن است که حکومت سلیمان، به مدت چهل سال بوده است (ر.ک: دوم تواریخ، 9: 30؛ اول پادشاهان، 11: 42). با این همه، هرچند اختلاف عددی وجود دارد، اما در مجموع به نظر میرسد که 40 سال یک عدد گِرد شده باشد که برای اشاره به یک نسل به کار میرفت. عدد چهل، بارها در کتاب مقدس به کار رفته است (همان).
در حقیقت، سلیمان با اداره حکیمانه امور داخلی و خارجی کشور، حکیم بودن خود را به نمایش گذاشت. سلیمان، سیاست مداری فرزانه، جنگاوری بزرگ و مدیری توانا بود. او با اندیشه مدارا، به این حقیقت رهنمون شده بود که تنها در صورتی خواهد زیست که با همسایگانش به تفاهم برسد. یکی از وسایل برای رسیدن به این تفاهم و نیز انتشار دعوت او، ایجاد رابطة خویشاوندی با پادشاهان و امیران همسایه بود. وی با فرعون مصر نیز چنین رابطه ای برقرار کرد. چنان که امیره مصری، بانوی نخست کشور او بود(اول پادشاهان، 3: 1). این ازدواج ها، به سلیمان کمک کرد که اقلیم جارز را نیز به کشور خویش ضمیمه کند. جارز از مهم ترین مراکز بازرگانی در خاور نزدیک کهن بود (منتظرالقائم و سلیمانی، 1388). سلیمان بجز دختر فرعون، از دختران هریک از امیران عمونی، موآبی، آرامی، و کنعانی، یکی را به زنی گرفته بود. با زنانی از موآب، عمونیان، اَدومیان، صیدونیان و حِتّیان ازدواج کرد؛ او هفتصد همسر، که همه از شاهزادگان بودند و سیصد صیغه برای خود گرفت (اول پادشاهان، 11: 3ـ1).
عهد قدیم، ازدواج با زنان بیگانه را مایه گمراهی، گناه، دوری از خدا(اول پادشاهان، 11: 3-4) و فروپاشی پادشاهی اش می داند (اول پادشاهان، 9: 6ـ9؛ اول پادشاهان، 11: 3). می توان داستان همسران سلیمان، زنان بیگانه و بت پرستی، که دل پادشاه بی همتای یهود را از خدای آشنای آنان دور، و او را به ستایش خدایان بیگانه وادار می کند و نیز لزوم پرهیز از آمیزش، به ویژه ازدواج با غیریهودیان را، آمیزه ای از دو آموزه گمراهی آدم به دست حوا، و برتری نژادی یهود، برخاسته از پیوند خویشاوندی ویژه آنان با خدا دانست. از سوی دیگر، قرآن کافر شدن سلیمان را نمی پذیرد، بلکه آن را به الشیاطین نسبت می دهد (بقره: 102). اختلاف زیاد مفسران مسلمان در تفسیر بخش های گوناگون این آیه، شگفت انگیز است. علّامه طباطبائی، دست کم چهارده نمونه از آنها را برمی شمارد (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 233؛ ر.ک: شفیعی، 1391).
در حقیقت، قرآن کریم ساحت سلیمان را از آلودگی به سحر مبرا دانسته است. اما به گفته کافران، غلبه سلیمان به سبب سحر بود و مؤمنان برآنند که او بنده خدا بود و آنچه می کرد، به اعجاز پیامبری و به قدرت ربّانی بود، ولی شیاطین کافر شدند که جادو را به مردم تعلیم کردند (فیض کاشانی، 1415ق، ج 4، ص 170). با این حال، سلیمان هرگز سحر نکرد و به خدای خود کافر نشد و شیاطین سحر را به سلیمان نسبت می دادند. درحالی که آن حضرت از آن مبرا بود. همچنین آن را به هاروت و ماروت نسبت می دادند. درحالی که منزلت آنها حفظ شرع و دین و دعوت به سوی خیر بود و معتقد بودند که سحری که آنان تعلیم یافته بودند از جانب خدا آموخته بودند. درحالی که این سخن باطل است؛ چراکه سحر کفر است و شایسته خدا نیست و درست نیست که خداوند انبیاء را بفرستد تا به مردم جادوگری بیاموزد! (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 351ـ355). بر همین اساس، سلیمان مقامش بلندتر و ساحتش مقدس تر از آن است که سحر و کفر به وى نسبت داده شود. براى اینکه خداوند قدر او را عظیم شمرده و او را بنده اى صالح، و نبى مرسل خوانده است. چنین کسى ساحر نمی شود، بلکه داستان ساحرى او از خرافات کهنه ای است که شیطان ها از پیش خود تراشیده، و بر اولیاء انسى خود خواندند و با اضلال مردم و سحرآموزى به آنان کافر شدند.
مورخان یهودی، سلیمان را به لحاظ سیاسی به عنوان فردی محافظه کار معرفی می کنند. همچنین او با زنان بیگانه ازدواج کرد تا حکومت را که به لحاظ اجرایی به هویت های قبیله ای کهن تقسیم شده بود، به یک هویت ملی از نو سروسامان دهد(Karesh and Hurvitz, 2006, p. 487). در دورة سلطنت سلیمان، جنگ و نزاعی روی نداد و متصرفاتی تازه ضمیمه سرزمین یهودیان نشد، ولی سلیمان با بینش سیاسی بینظیر، اهمیت حکومت و موقعیت خود را به پایه امپراتوریهای زمان خود بالا برده، در زمرة بزرگ ترین دولت های آن روز درآورد. سلیمان با دولت های بزرگ پیمان دوستی و مودّت بست (ابان، 1358، ص 41).
به گفته کتاب مقدس، سلیمان دوازده نفر استاندار برای تمام قلمرو حکومت خود انتخاب کرد و آنها مسئول تهیه غذای دربار بودند (اول پادشاهان، 4: 7). البته بجز این دوازده نفر، مقام دیگری بود که مسئول تمام سرزمین بود(همان: 19).
مورخان در این باره اتفاق نظر دارند که سلیمان به ضرورت تشکیل لشکری نیرومند برای دفاع از دولت پی برده بود. منابع تاریخی کاربرد نخستین بار ارابه های جنگی را در سپاه یهود به سلیمان نسبت می دهند. سلیمان ارابه های جنگی را در دستور کار خود قرار داد (منتظرالقائم و سلیمانی، 1388؛ ر.ک: دوم تواریخ، 1: 17-14).
در خصوص گسترة حکومتی سلیمان و صلح و آرامش و کامیابی حکومت او، براساس گزارش عهد قدیم:
جمعیت مردم اسرائیل و یهودا مانند ریگ دریا بی شمار بود؛ آنها می خوردند و می نوشیدند و شادمان بودند. قلمرو پادشاهی سلیمان شامل تمام ملت ها از رود فرات و فلسطین تا مرز مصر می بود که در تمام طول عمر او مطیع بودند و به او مالیات می پرداختند. قلمرو فرمانروایی او را تمام قسمت غربی رود فرات و از تِفسَح تا غزه و تمام سرزمین های پادشاهان ماورالنهر تشکیل می دادند. و در سراسر سرزمین های اطراف او صلح و آرامش حکمفرما بود (اول پادشاهان، 4: 24ـ20؛ اول پادشاهان، 5: 4 و اول پادشاهان، 10: 27).
در خصوص گسترة حکومتی سلیمان از امام باقر علیه السلام روایت شده است که ملک سلیمان مابین بلاد اصطخر بود تا بلاد شام (مجلسی، بی تا، ج 14، ص 70؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج 2، ص 340). همچنین آمده است که به سلیمان، سلطنت شرق و غرب داده شد، او هفتصد و شش ماه بر همه اهل دنیا از جن، انس، جنبنده، پرنده و درنده حکومت کرد و دانش هر چیزی به او داده شده و از نطق پرندگان آگاهی داشت(مجلسی، بی تا، ج 14، ص 80؛ ابن عطیه اندلسی، 1422ق، ص 501).
بنابر آیات قرآن (نمل: 16)، خداوند به سلیمان زبان مرغان را آموخت. عده ای برآنند که سلیمان معنای صوت مرغان را می فهمید. ازاین رو، در مورد آنان مَجاز نطق به کار رفته است ( حائری تهرانی، 1377، ج 8، ص 83؛ طبرسی، 1360، ج 7، ص 335). همچنین کسانی معتقدند که برخی از مرغان مثل طوطی سخن می گویند، پس معنای این تکلّم، حقیقی است نه مجازی(طبرسی، 1360، ج 7، ص 369؛ ر.ک: چاووشی، 1390).
برخی دیگر از منابع یهودی، براساس آیه ای از عهد قدیم(اول پادشاهان، 4:33)، سلیمان را دارای توانایی سخن گفتن با جانوران و پرندگان می شناسند (landman, 1969, v.9, p. 637; singer, 1901, v.11, p. 437; skolnik, 2007, v.18, p. 759) و مطابق اسطوره های یهودی، او فقط بر انسان ها حکومت نمی کرد، بلکه بیشتر حیوانات، پرندگان هوا، اجنه، ارواح، و اشباح شب نیز تحت فرمانروایی او بودند. او زبان همه آنها را می شناخت و آنها نیز زبان او را می فهمیدند (Lucks, 2009, p. 61).
قضاوت و داوری سلیمان
سلیمان در بسیاری از رشته های علوم، همانند علوم خفیه و علوم غیبی تسلط داشت. بسیاری از داستان ها در آگادا دربارة توانایی سلیمان در باب قضاوت عادلانه گفته شده است (Seters, 1987, v.13, p. 409). به گفته سلیمان، قاضی نباید در داوری از کسی طرفداری کند (امثال، 24: 23): دهان خود را بازکن و با عدالت داوری کن (امثال، 31: 9). کتاب مقدس، یکی از داوری های سلیمان حکیم را بیان می کند:
سلیمان برای داوری بین دو زنی که مدعی مادری یک فرزند بودند گفت: یک شمشیر برایم بیاورید. وقتی شمشیر را آوردند، او دستور داد: کودک زنده را نصف کنید و به هر کدام یک قسمت بدهید. مادر واقعی که قلبش لبریز از محبّت برای پسرش بود، به پادشاه گفت: ای پادشاه کودک را نکشید و او را به این زن بدهید. امّا زن دیگر گفت: به هیچ کدام از ما ندهید و او را دو پاره کنید. پس سلیمان گفت: این کودک را نکشید، او را به زن اولی بدهید. او مادر واقعی است (اول پادشاهان، 3: 28-16).
از نگاه قرآن کریم (ص: 20)، حضرت سلیمان دارای مقام داور نیز بوده است. نمونه داوری و قضاوت آن حضرت در قرآن آمده است(انبیا: 78ـ79). بر حسب آیات مذکور، روزی دو نفر به محکمه داوود آمدند. یکی دهقان بود که ایلیا نام داشت، و یکی گوسفند دار بود که او را یوحنّا می خواندند. ایلیا گفت: ای داوود نبی، همسایه من یوحنّا، شب هنگام گلّه خود را می چرانید و به کشت زار من وارد شد و تمام آن را خورد. داوود فرمود: حساب کنید بهای ذرع و گوسفندان چقدر است؟ سپس حکم کرد که گوسفندان را به ایلیا دهد تا صاحبی کند. عادت سلیمان بر این بود که برای محکمه می نشست و هر که نزد پدرش می آمد، حکم پدر را تفسیر می کرد و چون ایلیا و یوحنّا از محکمه خارج شدند و سلیمان از مضمون قضیه آن دو مطّلع شد، سلیمان وارد محکمه شد و به پدرش گفت: اگر حکمی غیر از این می کردی بهتر بود. داوود گفت: چه حکمی؟ سلیمان گفت: گوسفندان را به یوحنّا بده تا از شیر، روغن، پشم و مو (غرامت زرع) بهره گیرد و زرع را به یوحنّا بده تا غم آن خورده و به مرتبه ای که اوّل بود، برساند و آن را به ایلیا تسلیم کند و هیچ کدام بی بهره نمی مانند و این حکم نشانه حکمت او برای نائل شدن به پادشاهی بنی اسرائیل پس از پدرش بود (عروسی حویزی، 1415ق، ج 2، ص 442).
ملکه سبا و سلیمان:
بر طبق تورات، ملکه قوم شبا یا سبا، پادشاه سرزمین باستانی سبا بوده است، که با سلیمان ملاقات کرده است. وقوع داستان های تورات در مورد قصه سلیمان و ملکه سبا، با توجه به نشانه های دینی و تاریخی آن، امکان دارد. البته از نظر منابع یهودی و مسیحی، ملکه سبا برای جست وجوی حکمت سلیمان با وی ملاقات کرده است، اما در منابع اسلامی گفته شده که وی مجبور به انجام چنین کاری شده است(Leeman, 2005, p. 1).
سرزمین سبأ یا شبا، مرکز بازرگانى مهمى بوده و بازرگانان آنها با عبرانیان داد و ستد داشتهاند و به ثروت و ذخایر طلا مشهور بوده است. برای نمونه، بازرگانان سبا و رعمه با تو داد و ستد می کردند و برای کالاهای تو بهترین ادویه و سنگ های گران بها و طلا می دادند (حزقیال، 27: 22). از نظر ایمانی و اعتقادی، سبائیان، تعداد زیادی از خدایان را می شناختند و می پرستیدند، ولی یهودیان تحت فرمان سلیمان موحد بودند، و به خدای (یهوه) باور داشتند(Lucks, 2009, p. 61).
دربارة داستان دیدار و ملاقات ملکه سبا با سلیمان نقل شده است که ملکه با کاروانى بسیار باشکوه، به اورشلیم وارد شد:
ملکه سبا از شهرت سلیمان پادشاه باخبر شد و به اورشلیم سفر کرد تا با پرسش های دشوار، او را بیازماید. ملکه سبا با گروه بزرگی از همراهان و همچنین شترهایی با بار ادویه، جواهرات و مقدار زیادی طلا به اورشلیم آمد. هنگامی که به نزد سلیمان آمد، هر آنچه در اندیشه او بود، با وی در میان نهاد. سلیمان به همه پرسش های وی پاسخ داد. هیچ چیز از پادشاه پوشیده نبود که نتواند پاسخ دهد. ملکه سبا هنگامی که دانش سلیمان و کاخی را که ساخته بود دید، شگفت زده شد. او به سلیمان گفت: هرآنچه در سرزمین خود در مورد کارهای شما و دانش شما شنیده بودم، درست بود. اما تا من با چشم های خود ندیدم، گزارش ها را باور نداشتم. اما من حتی نیمی از آن را هم نشنیده بودم. دانش و ثروت شما بیش از آن است که به من گفته بودند. خداوند خدای شما را ستایش می کنم که از تو خشنود بود و تو را بر تخت سلطنت اسرائیل نشانید. ملکه سبا هدایای خود را به سلیمان پادشاه تقدیم کرد که شامل این موارد می شد: معادل پنج تُن طلا و سنگ های گرانبها و مقدار زیادی ادویه به اندازه ای که او هرگز دریافت نکرده بود. سلیمان پادشاه، هرآنچه ملکه سبا خواسته بود به او داد، به اضافه هدایای که سلیمان با سخاوتمندی به او بخشید. آن گاه ملکه سبا و همراهانش به سرزمین خود بازگشتند (اول پادشاهان، 10: 13ـ1؛ دوم تواریخ، 9: 12ـ1).
در قرآن، داستان هدهد و ملکه سبا در سوره نمل، آیات 20 تا 44 آمده است. البته در این آیات واژه سبا آمده است، نه ملکه سبا؛ و از سوی دیگر در عهد عتیق با لفظ ملکه سبا سخن رانده شده است. در عهد عتیق ملکه سبا پس از شنیدن آوازه حکمت سلیمان برای امتحان کردن او به دیدارش می رود، اما در قرآن بلقیس پس از دستور سلیمان مبنی بر تسلیم به نزدش می رود. آنچه که از مقایسه دو روایت بر می آید آنست که سخنی از خبر آوردن هدهد، فرستادن نامه، احضار تخت بلقیس، عبور بلقیس از آبگینه در عهد عتیق نیست.
معبد سلیمان:
می توان گفت: ازجمله موفقیت ها و دستاوردهای سلیمان، حتی شاهکار او، بنیان گذاری ساختمان نیایشگاه اورشلیم بوده است (اول پادشاهان، باب های 5 تا 8؛ Landman, 1969, v.9. p. 637; Skolnik, 2007, v. 18, p. 760; Seters, 1987, v.13, p. 409). ساختن این معبد یکی از آرزوهای حضرت داوود بود.
اما ازآنجاکه داوود مرتکب گناه شده بود، ساختن معبد مقدس اورشلیم به عهده سلیمان گذاشته شد (Karesh and Hurvitz, 2006, p. 487). بنابر کتاب مقدس، براساس وصیت پدر، سلیمان، سی هزار کارگر از سراسر اسرائیل به بیگاری گرفت و همچنین هفتاد هزار باربر و هشتاد هزار سنگ تراش در کوهستان داشت. او سه هزار و سیصد سرکارگر برای نظارت بر کارها گماشت (اول پادشاهان، 5: 16ـ2؛ ر.ک: اول پادشاهان، فصل های 9ـ5).
طراحی معبد را معماری از اهالی صور انجام داد و صنعتگران آن نیز بیگانه بودند: نقشه و تزئینات معبد حاکی از آن است که هریک از فرهنگ ها و آیین های کنعانی، مصری و بین النهرینی در ساخت آن نقش داشته اند (اسمارت، 1383، ص 15). اجرای این پروژه عظیم وقت و انرژی حضرت سلیمان از سال چهارم تا سال یازدهم حکومت وی را به خود اختصاص داد. بدین منظور، هرام، پادشاه قوم تیر، و کارگران ماهر فنیقی وی، حضرت سلیمان را یاری رساندند. کارگران مزبور مسئولیت قطع کردن و حمل الوارها، قطع و شکل دادن سنگ ها و ریختن اشیای برنزی را بر عهده داشتند(ییتس، 1378، ص 588).
او معبد باشکوه را بنا کرد تا مأمن ثابتی برای صندوق عهد باشد که به مدت مدیدی نماد حضور یهوه در میان مردمش بود. به غیر از جنبه دینی و اساطیری ای که جایگاه خیمه عهد و تابوت عهد در کسب پیروزی قوم یهود داشت، معبد نیز به علت مهیا کردن یک مرکز اصلی مذهبی- سیاسی، اتحاد و پیوستگی اجتماعی و سیاسی بیشتری را برای حکومت سلیمان فراهم کرد (Karesh and Hurvitz, 2006, p. 487).
با این حال، این معبد بیشتر به صورت یک عبادتگاه خصوصی سلطنتی طراحی شده بود، تا اینکه محلی برای اجتماع تعداد زیادی از افراد باشد. تنها روحانیون بزرگ حق ورود به آنجا را داشتند. مردم عادی در بیرون معبد، در اطراف محراب هدایای سوزاندنی جمع می شدند. بدین ترتیب، معبد هیکل سلیمان برای نسل های متمادی کانون توجه دینی مردم بود (ییتس، 1378، ص 591).
داوود بنای ساختمان مسجدالاقصی را شروع کرد، ولی پیش از اتمام آن درگذشت و سلیمان آن را به پایان رساند (بیضاوی، 1418ق، ج 4، ص 344؛ مظهری، 1412ق، ج 8، ص 15). اغلب مفسران در تبیین چگونگی بناء بیت المقدّس و یاری رساندن اجنّه به سلیمان سخن گفته اند:
چون داوود از دنیا رفت و سلیمان را جانشین خود قرار داد و او دوست داشت، بیت المقدّس را تمام کند، پس سلیمان جنیان و شیاطین را جمع کرد و کارهاى ساختمان را میان ایشان تقسیم نمود و هر دسته اى را به کارى گماشت و جمعى از جنیان و شیاطین را براى تهیه سنگ هاى مرمر و بلور به کندن معادن وادار کرد. دستور داد شهر بیت المقدس را از سنگ هاى مرمر سفید بنا کنند و براى آن دوازده قلعه ساخت. هریک از اسباط بنى اسرائیل را در محله ای نشانید. هنگامى که از بناى شهر فراغت یافت، شروع به ساختن مسجد کرد و شیاطین و دیوان را گروه گروه به استخراج معادن طلا و جوهرات فرستاد و دسته اى را هم براى حمل آنها به بیت المقدس گماشت. گروهى نیز مشک، عنبر و سایر عطرها را برایش مى آوردند. دسته اى هم مأمور تهیه مروارید از قعر دریاها و حمل آن به بیت المقدس گردیدند. آن گاه به وسیله آنها، سلیمان مسجد را با سنگ هاى سفید، و زرد و سبز بنا کرد و ستون هاى آن را از سنگ هاى مرمر بلورین قرار داد و سقف و دیوارهاى آن را به انواع جواهرات مزین ساخت و کف آن را با صفحه هایى از فیروزه فرش کرد (طبرسی، 1360، ج 8، ص 599؛ حائری تهرانی، 1377، ج 9، ص 8). سلیمان وقتی به بیت المقدّس رفت، ده هزار قاری زبور را که نیمی از آنها در روز و نیمی از آنها در شب تلاوت زبور می پرداختند در بیت المقدّس به کار گماشت و تمام شبانه روز در بیت المقدّس خدا عبادت می شد(همان، 9).
فرجام سلیمان:
در قرآن، حکمت سلیمان او را به بالاترین درجه از خداترسی و پرهیزگاری می رساند. همین حکمت موجب سعادت و جاودانگی او می شود (ر.ک: بقره: 102؛ نساء: 163؛ نمل: 44؛ ص: 30). از سوی دیگر، در تورات، ربیون برآنند که حکمت سلیمان برای وی احساس مصونیت و معصومیت به همراه نیاورد؛ چراکه وی سرانجام منحرف شد (Karesh and Hurvitz, 2006, p. 487).
در یشوع بن سیرا در مجموعه کتاب های قانونی ثانی، در توصیف سلیمان و فرجام وی آمده است:
… در جوان سالی چه عالم بودی، چون رود از خرد سرشار بودی، روح تو زمین را گرفته است، آن را از حکمت های دَر پَرده آکنده ای، آوازه تو تا جزایر دوردست رسید و در آرامش خویش محبوب گشتی. ترانه ها و مَثَل ها و حکمت های تو و پاسخ هایت، ستایش گیتی را بر انگیخت. به نام خداوند خدا، آنکه او را خدای اسرائیل می خوانیم، زر را چون قلع انباشتی و سیم را چون سرب اندوختی، پهلوهای خویش را تسلیم زنان کردی و ایشان را بر تن خود چیرگی بخشیدی. مجد خویش را لکه دار ساختی. نسل خود را بیالودی آنچنان که خشم را بر فرزندان خویش و محنت را به سبب نادانی خود نازل ساختی. سلطنت دو پاره شد. از افراییم مملکتی طغیان کرده سربرآورد… و سلیمان با پدران خویش آرمید و از پس خود مردی از نسل خویش را بر جای نهاد. مجنون ترین کس در قوم که از خرد بی بهره بود. رحبعام که قوم را به شورش کشاند. یربعام پسر نباط، اسرائیل را به گناه واداشت (یشوع بن سیر، ا23-14/47).
بنابر عهد قدیم، در مدت زمانی که سلیمان مرتکب گناهان شد، فردی مطرود و رانده شده بود (Seters, 1987, v.13, p. 409). بدین سان، او اراده کرد که سلیمان معبد را بسازد، و این زمان های سعادت و پیشرفت پیامد درستکاری پادشاه صالحی بود که توانست رضایت خدا را به دست آورد. ولی حکومت واحد و متحد به خاطرِ گناهان سلیمان از بین رفت (Karesh and Hurvitz, 2006, p. 487).
بنابر عهد قدیم، هنگامی که سلیمان پیر شد، او به خداوند خدای خود وفادار نبود(اول پادشاهان، 11: 4).
آن گاه خداوند از سلیمان خشمگین شد؛ زیرا دل او از خداوند خدای اسرائیل، خدایی که دو بار بر او ظاهر گشته بود، منحرف شد. پس خداوند به سلیمان گفت: سلطنت را از تو خواهم گرفت و به یکی از خدمتگزارانت خواهم داد. ولی به خاطر پدرت داوود این کار را در زمان حیات تو نخواهم کرد، بلکه در زمان سلطنت پسرت این کار را عملی خواهم کرد (همان: 12ـ9).
نویسنده ای یهودی معتقد است:
گرچه سلیمان توانست اقتدار و اهمیت دولت اسرائیل را به مدارج عالی افزایش و سلطنت را به پایه بلند یک امپراتوری ارتقا دهد و در دوره او جنگ خونینی به وقوع نپیوست، ولی موفقیت او در پیشبرد سیاست و اقتصاد کشور او را از مسائل حیاتی دیگر غافل کرد. این غفلت موجب شد که جنبه های روحی و معنوی را فراموش کند. درست است که وصلت با شاهزادگان ممالک دیگر، موجب فراهم شدن متحدین پر قدرت برای کشورش گردید و واگذاری شهرهایی برای تأمین بودجه کافی جهت عمران و آبادی مفید بود، ولی این سیاست، موجب شد از وجهه و محبوبیتش در بین مردم کاسته و او را در انظار خوار و بی مقدار نماید (ابان، 1358، ص 46).
برخی علاوه بر روگردانی سلیمان از دستورهای خدا، به دلیل دوست داشتن همسران بت پرست، ناخشنودی مردم از خراج های سنگین حکومتی (Landman, 1969, v.9, p. 636; Eliade, 1987, v.13, p. 409) و گسستِ طبقاتی افسارگسیخته (Metzger/coogan, 1993, p. 295) را نیز از عوامل فروپاشی پادشاهی سلیمان دانسته اند.
سلیمان در اواخر حکومت خود با شورش هایی روبه رو شد که نتوانست همه آنها را سرکوب کنند. هنگامی که درگذشت، او را در شهر پدرش داوود به خاک سپردند و فرزندش رحبعام جانشین او شد (اول پادشاهان، 11: 43). در زمان رحبعام، در میان بنی اسرائیل اختلاف افتاد و کشور به دو پادشاهی تقسیم شد: پادشاهی شمالی، که متشکل از ده قبیله بود و اسرائیل نام داشت و پادشاهی جنوبی که شامل دو قبیله یهودا و بنیامین بود و به عنوان یهودیه شناخته می شد (اول پادشاهان، فصل 11؛ اسمارت، 1383، ص 15).
ازآنجاکه اکثریت مردم در کشور اسرائیل باقی ماندند، کشور کوچک تر و ضعیف یهودا عملاً زیر سلطه و نفوذ کشور بزرگ تر قرار گرفت و امور خارجی هر دو قسمت به عهدة کشور بزرگ تر واگذار گردید، ولی چون دولت اسرائیل از اسباط مختلف تشکیل شده بود، اختلاف و نفاق همیشه در داخل آن زیاد و آرامش آن را مختل میکرد. درنتیجه، کشور اسرائیل بیش از دویست سال دوام نیاورد و در 722 ق م. منقرض و نابود گردید (Sherbok, 2003, p. 56). کشور کوچک تر یهودیه، کمتر مورد تهدید و تجاوز کشورهای هم جوار قرار میگرفت. علاوه بر این موقعیت معبد بیتالمقدّس در قسمت متصرفی دولت یهودیه، که خود نشان قومیت و ملیت یهود بود، رجحانی برای دولت یهودیه نسبت به کشور اسرائیل محسوب میگردید و نیز اوضاع جغرافیایی این منطقه کمتر آن را در معرض هجوم بیگانگان قرار میداد (ابان، 1358، ص 47). دولت یهودیه در جریان اسارت بابلی به دست بخت النصر فروپاشید (Sherbok, 2003, p. 68).
نتیجه گیری:
1. این جستار نشان می دهد حکمت امری دینی و موهبتی خدایی است، ولی نگاهداشت آن به اعمال خود افراد بستگی دارد. رعایت احکام دینی عمدتاً پیامد این جهانی فردی، اجتماعی و حتی نسلی دارد و به عکس. از نگاهی دیگر، برخی سلیمان را به عنوان نمونه اولیه جنبش عقلانی شناخته اند و مدعی هستند که در نهایت وی به دلیل رویکرد عقلانی خود مرتکب گناه شد (A.Ro, 1972 ,p. 107).
2. در بخش های متأخر عهد عتیق، ارتکاب گناهان حتی از بزرگان دینی و دنیوی بعید و قبیح نیست و از مقام افراد نمی کاهد. سلیمان با آنکه مولود ازدواج ناپسند داوود با اوریاست، ولی در ابتدای تولد نیز محبوب خداست. البته پیامدهای گناهان هم دامن خود فرد را می گیرد و هم جامعه یهود و حتی ممکن است نسل های آتی هم مجازات شوند. در این صورت، هم گویا تسویه حساب شده و مقام معنوی بزرگی چون سلیمان بر جای می ماند.
3. روایت سلیمان در عهد عتیق نشان می دهد که در سلسله مراتب مقامات دینی، لزوماً انبیاء در بالاترین مقام ننشسته اند و آنان تنها مخاطبان وحی نیستند، بلکه کاهنان، پادشاهان، حکیمان و… نیز می توانند مورد خطاب و ارتباط دو سویه با خداوند قرار گیرند. البته، برخی واجد چند مقام با هم (پادشاهی و حکمت) هستند.
4. در مقایسه درونمایه آثار بازمانده منسوب به سلیمان، می توان گفت: غزل غزل ها بیانگر احساسات جوانی فرد است. ولی به نظر می رسد، کتاب امثال، حکمت و دانایی سلیمان در میانسالی و کتاب جامعه، اندیشه های فیلسوفانه وی در سال های آخر عمر تدوین شده است. حکمت سلیمان در کتاب های قانونی ثانی، همسویی شگفتی با سه کتاب مذکور در عهد عتیق دارد.
5. درباره حکمت سلیمان و دانشی که خداوند به او داده است، در کتب قرآن و عهد عتیق اختلافی نیست؛ هر دو متون، سلیمان را دارای توانایی سخن گفتن با جانوران و پرندگان می شناسند. قرآن مجید به نبی بودن سلیمان تصریح دارد و به علم و حکمت او اشاره کرده، گفته است که جن و انس و پرندگان سر بر فرمان او داشتند و به او منطق الطیر (فهم زبان مرغان و حشرات) داده شده است. خداوند سلیمان را از برگزیدگان خود قرار داده است و بر مؤمنان نیز او را فضیلت بخشیده است. همچنین، وی از داوود، علم و پیامبری را به ارث برده است.
سلیمان در قرآن کریم، به دلیل حاکمیت بر موجودات غیبی و مقام نبوت، موضع برتری نسبت به سلیمان تورات دارد. حکمت سلیمان او را به بالاترین درجه از خداترسی و پرهیزگاری می رساند و همین حکمت موجب سعادت و جاودانگی او می شود. همچنین سلیمان دارای شأن داوری و قضاوت است که نمونه آن قضاوت سلیمان بر ذرع و گوسفندان است.
6. عهد عتیق سلیمان را در شمار پادشاهان آورده و برای وی، از لقب محبوب خدا و پسر خدا یاد می شود. بنابر عهد عتیق، حکمت سلیمان برای وی احساس مصونیت و معصومیت به همراه نیاورد؛ چراکه وی در پایان، منحرف شد و معابدی برای خدایان سایر اقوام بنا کرد و سرانجام، حکومت واحد و متحد سلیمان به دلیل گناهان سلیمان از بین رفت و پس از وی، تجزیه کشور به اسرائیل و یهودا آغاز گردید. در عهد عتیق، سه کتاب به او منسوب است. افزون بر اینها، کتب دیگری در کتب قانونی ثانی به نام اوست، اما در قرآن ذکری از آثار او نیست. سلیمان پادشاه، قضاوت و داوری هایی عادلانه انجام داده است که از آن جمله، قضاوت مادر و فرزندی است و از کارهای شاخص دوران حکومت وی، بنای مشهور معبد در اورشلیم می باشد که از این امور در قرآن نشانی نیست.
7. سخن از ملکه سبا در عهد عتیق و قرآن آمده است. از نظر عهد عتیق، ملکه سبا برای جست وجوی حکمت سلیمان با وی ملاقات کرده است، اما در منابع اسلامی، گفته شده که مجبور به انجام چنین کاری شده است. در خصوص خبر آوردن هدهد، فرستادن نامه، احضار تخت بلقیس، عبور بلقیس از آبگینه در عهد عتیق مطالبی بیان نشده است.
منابع:
1. ابان، اباسلمن، 1358، قوم من: تاریخ بنی اسرائیل، ترجمه نعمت الله شکیب اصفهانی، تهران، کتابفروشی یهودا بروخیم و پسران.
2. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، 1410ق، متشابه القرآن و مختلفه، تحقیق و مقدمه علامه شهرستانی، قم، بیدار.
3. ابن عطیه اندلسی، عبدالحق بن غالب، 1422 ق، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العریز، تحقیق عبدالسّلام عبدالشافی محمّد، بیروت، دارالکتب العلمیة.
4. اسمارت، نینیان، 1383، تجربه دینی بشر، ترجمه محمد محمدرضایی و ابوالفضل محمودی، تهران، سمت.
5. آلوسی، سیدمحمود، 1415ق، روح المعانی فی القرآن العظیم، تحقیق عبدالباری عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیة.
6. بیضاوی، محمد بن عمر، 1418ق، انوارالتنزیل و اسرار التاویل، تحقیق محمدعبدالرحمن المرعشلی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
7. توفیقی، حسین، 1383، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، سمت.
8. جزائری، سید نعمت الله، 1404ق، القصص الانبیاء، قم، مکتبة آیةالله المرعشی النجفی.
9. حائری تهرانی، میرسیدعلی، 1377، مقتنیات الدرر وملّتقطات الثمر، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
10. حیدری، حسین و حسن پاشایی، دگرگونی های مفهومی حکمت در عهد قدیم و عهد جدید، 1389، ادیان و عرفان، ش 2، ص ص 31ـ56.
11. رسول زاده، عباس، سلیمان، اسطوره یا تاریخ؟، 1389، معرفت ادیان، ش 1، ص 153ـ175.
12. سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، 1384 الف، حکمت و حکیم در عهد قدیم. قبسات، ش 35، ص 144ـ127.
13. سیوطی، جلال الدین، بی تا، الدرر المنثور فی تفسیر بالمأثور، بیروت، دارالمعرفة.
14. شفیعی، سیدروح الله، 1391، بررسی تاریخی خاندان پیامبران در قرآن و مقایسه آن با عهدین، پایان نامه کارشناسی ارشد، علوم قرآن و حدیث، تهران، دانشگاه علاّمه طباطبایی.
15. شوکانی، محمد بن علی، 1414ق، فتح الغدیر، بیروت، دار ابن کثیر ودارالکلم الطیب.
16. طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1417ق، المیزان فی تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین.
17. طبرسی، فضل بن حسن، 1360، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ترجمه گروهی از محققان، تحقیق رضا ستوده، تهران، فراهانی.
18. طوسی، محمد بن حسن، بی تا، التبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
19. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، 1415ق، تفسیر نورالثقلین، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، چ چهارم، قم، اسماعیلیان.
20. فیض کاشانی، ملامحسن، 1415 ق، تفسیر الصافی، تحقیق حسن اعلمی، تهران، نشر الصدر.
21. ـــــ ، 1418ق، تفسیرالاصفی، تحقیق محمدحسین درایتی و محمدرضا نعمتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
22. کتاب هایی از عهد عتیق (کتاب های قانونی ثانی) براساس کتاب مقدس اورشلیم، 1380، ترجمه پیروز سیار، تهران، نی.
23. مجلسی، محمدباقر، بی تا، بحارالانوار، تهران، اسلامیه.
24. محمدیان، بهرام و دیگران (ترجمه و تالیف)، 1380، دایرةالمعارف کتاب مقدس، تهران، روز نو.
25. مظهری، محمدثناءالله، 1412ق، تفسیر المظهری، تحقیق غلام نبی تونسی، پاکستان، مکتبه رشدیه.
26. منتظرالقائم، اصغر و زهرا سلیمانی، توسعه و تمدن سازی در حکومت های دینی، 1388، تاریخ در آینه پژوهش، ش 4، ص 65ـ84.
27. ناس، جان بایر، 1386، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، علمی و فرهنگی.
28. نجفی، رضا، داستان های عهد عتیق و مقایسه تطبیقی آن با قصص قرآنی، 1382، اطلاع رسانی و کتابداری، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، ش 77، ص 77ـ68.
29. هَلی، هنری، راهنمای کتاب مقدس، بی تا، ترجمه جسیکا باباخانیان، سابرینا بدلیان و ادوارد عیسی بیک، زیر نظر ساروخاچیکی.
30. هنری، 2000م، راهنمای کتاب مقدس، هلند، بی نا.
31. ییتس، کایل، 1378، جهان مذهبی: ادیان در جوامع امروز، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
اسباط دوازده گانه:
مرگ حضرت موسی (ع) باعث ناراحتی شدید مؤمنان گردید، ولی گروهی قدم در راه فساد و عصیان گذاردند. پس از مرگ موسی دوازده نفر بر بنی اسرائیل حکومت کردند. این دوازده نفر قدرت سیاسی نداشتند و رهبر معنوی بنی اسرائیل بودند. قرآن به این دوازده نفر اشاره آشکار دارد و از دوازده نقیب یاد می کند. مفسران اسلامی می گویند این دوازده نفر در زمان حیات حضرت موسی انتخاب شدند. یوشع یکی از این دوازده نفر بود و از هر سبطی یک نفر برگزیده شده بودند. کار این برگزیدگان جاسوسی در میان اقوام و ملل مختلف بود. آنان وظیفه داشتند کسب خبر کنند. در تورات، سفر اعداد آمده است که چون حضرت موسی نزدیک اراضی مقدسه رسید، دوازده نفر یعنی از هر سبط یک نفر را برگزید و برای کسب خبر تعیین نمود و به سوی فلسطین (کنعان) اعزام داشت. این تعداد از خبر چینان دستگیر شدند و چهل روز بعد نزد موسی بازگشتند. ده نفر از این تعداد، اظهار داشتند که دشمن بسیار نیرومند است و ما نمی توانیم با آنان بجنگیم. ولی دو نفر دیگر گفتند که ما توان جنگیدن داریم. بنی اسرائیل تحت تأثیر حرفهای آن ده نفر قرار گرفتند و از ترس خواستند به مصر برگردند. موسی گفت: از کسانی که از مصر خارج شده اند، دو نفر به سرزمین موعود خواهند رسید و آن دو، «یوشع بن نون» و «کاتب» می باشند. بقیه باید در این صحرا هلاک شوند. و چنین شد؛ گروهی از یهود مورد غضب الهی واقع شده، به دست دشمنان منهدم شدند. همان گونه که موسی پیش بینی کرده بود، قوم اسرائیل چهل سال سرگردان بودند. پس از چهل سال به رهبری یوشع بن نون وارد فلسطین شدند. کاتب نیز به اتفاق یوشع به فلسطین آمد. یوشع 28 سال پس از موسی در گذشت و از آن پس اوضاع بنی اسرائیل رو به زوال گذاشت.
قوم اسرائیل به هر شهری که می رسیدند، از غارت و تجاوز ابائی نداشتند؛ و به فساد و فحشا روی آوردند. نصایح موسی در آنان اثری نگذاشته بود. یوشع بن نون نیز به سرنوشت موسی دچار شد و مورد بی مهری این قوم قرار گرفت.
دوران رهبری یوشع بن نون:
پس از مرگ موسی و هارون، رهبری قوم بنی اسرائیل به یوشع واگذار شد. موسی وصیت کرد که رهبری این قوم با یوشع باشد. یوشع سه روز پس از مرگ موسی، بنی اسرائیل را به طرف فلسطین اعزام داشت. یوشع برای کسب خبر دو نفر جاسوس به شهر اریحا فرستاد. آن دو نفر شبانه به خانه زنی به نام راجاب وارد شدند و اطلاعاتی کسب کردند و آنگاه یوشع قوم خود را از اردن حرکت داد و در حالی که تابوت عهد را بر دوش کاهنان گذاشته بود، به شهر اریحا وارد شدند. تابوت عهد یا صندوق عهد، توسط موسی از چوب ساخته شد و در آن احکام دهگانه و عطای هارون و تورات در آن قرار داشت. تابوت عهد به مثابه نماینده خدا در میان قوم بنی اسرائیل بود که در جنگها آن را جلو سپاهیان حرکت می دادند. زیرا آن را وسیله پیروزی خود بر دشمن می دانستند. دست زدن به آن گناه بود. برای حرکت دادن تابوت، چوبی از حلقه های آن عبور داده بودند و حاملان، دو طرف چوب را گرفته، آن را می بردند. فلسطینیان تابوت عهد را از قوم بنی اسرائیل به عنوان غنائم جنگی گرفتند و این امر باعث بدبختی آنان شد. به ناچار آن را به سرزمین اسرائیل پس فرستادند. داود آن را به اورشلیم آورد و سلیمان آن را در معبد گذاشت و پس از آن از دیده ها پنهان شد. در قرآن نیز به تابوت اشاره شده است. خلاصه وقتی بنی اسرائیل به شهر اریحا وارد شدند، پس از ورود به شهر تمام مردم آن شهر را از زن و مرد و کودک و حتی حیوانات کشتند. آثار به دست آمده از این شهر نشان می دهد که در قرن پانزده ق. م. به آتش کشیده شده است.
بنی اسرائیل نصایح موسی را از یاد برده بودند و به غارت و کشتار پرداختند. آنان هر شهری را می یافتند، غارت می کردند و در آتش می سوختند. آنان مردم شهر عای یا عی را مانند شهر اریحا قتل عام کردند. مردم دیگر نواحی با یوشع بن نون صلح برقرار کردند. اندکی بعد مردم فلسطین علیه یهودیان متحد شدند. اما شکست خوردند و کشته شدند. سپاه یوشع در شهرهای فتح شده دست به کشتار بزرگی زدند. آنان به شهر یقده هجوم بردند و بعد شهر لنبه را فتح کردند و به غارت و کشتار پرداختند. شهرهای لافیش، عجلون، حبرون و… را گرفته، مردم آن شهرها را کشتند. آنگاه به جلجال برگشتند. یوشع تمام اهالی را از دم شمشیر گذراند و مردم را بالکل هلاک ساخت و شهر حاصورا را به آتش کشید. و بنی اسرائیل تمام اموال آن شهرها و احشام آنان را با خود بردند. با تمام این احوال قوم بنی اسرائیل نتوانستند بر تمام اورشلیم و فلسطین دست یابند. آنان خود را آماده نبرد با فلسطینیان کردند. در این نبرد سرانجام فلسطینیان پیروز شدند. بنی اسرائیل تابوت عهد را به میدان نبرد آوردند. فلسطینیان از تابوت وحشت کردند. اما بر ترس غلبه کرده، سی هزار نفر از یهودیان را کشتند و تابوت را با خود به اورشلیم بردند. این حادثه بر یهودیان ناگوار آمد و آن را به فال بد گرفتند. فلسطینیان نیز از داشتن تابوت عهد نگران بودند، زیرا از عذاب خداوند می ترسیدند. تابوت را بر ارابه ای نهاده، رها کردند. تابوت را به بیت الشمس که یهودیان در آنجا سکنی داشتند، رساندند.
یهودیان خوشحال شدند و تابوت را بر بالای سنگی نهادند که به مدت بیست سال در آنجا بود. شموئیل برای این که روح وحدت را در میان اقوام بنی اسرائیل زنده سازد، در آغاز از آنان خواست که دست از بت پرستی و فتنه و فساد بردارند و به سوی خدای یکتا روی آورند. آنگاه در محلی به نام مصفه جمع شدند، شموئیل از خدا خواست تا آنان را نصرت عنایت فرماید و پس از جنگهای فراوان دوباره قوم بنی اسرائیل قدرت یافته، سلطه بر شهرها را آغاز کردند. این مدت را باید دوره ضعف اسباط دوازده گانه به حساب آورد. در این مدت هیچ تشکیلات وسیع و منظمی وجود نداشت و کمتر اتفاق می افتاد که سبطی بیاری سبط دیگری شتابد. در طی این مدت دشمنان بنی اسرائیل به قتل و غارت آنان پرداخته بودند. علت دیگر این فتور، اختلافات مذهبی در میان آنان بود. در این عصر گروهی از بنی اسرائیل دست از دین حضرت موسی برداشته، بت می پرستیدند. این بت پرستی را از اقوام فلسطینی یاد گرفته بودند.
به هر حال یوشع پیامبر بنی اسرائیل را به کرانه غربی رود اردن برد و فعالیت خود را از شهر اریحا آغاز نمود و 31 شهر از شهرها و آبادیهای اطراف را که هر یک دارای زمینهای کشاورزی بودند، فتح نمود. ساکنان آن مناطق بت پرستان کنعانی بودند. یوشع آن منطقه را میان فرزندان بنی اسرائیل که نسبت به یکدیگر حسادت می ورزیدند، تقسیم نمود. بابهای 15 تا 19 از سفر یوشع، شهرها و شهرکهای منطقه را که حدود 216 پارچه می باشد، نام می برند. یوشع (ع) حوالی سال 1130 ق. م در سن نزدیک به یک صد و ده سالگی بدرود حیات گفت.
نفوذ عقاید شرک آلود در یهودیت:
پس از رحلت حضرت موسی (ع) بنی اسرائیل با راهنمایی یوشع جانشین وی، از طریق فتح یک رشته نقاط کلیدی در کنعان (تقریبا جایی که امروزه در آن کشورهای اردن و فلسطین اشغالی قرار گرفته اند) وارد سرزمین فلسطین شدند. در این دوران مردمان کنعان از نظر دینی بیشتر بر مظاهر طبیعت تمرکز داشتند و به شدت بر مسئله حاصل خیزی و باروری زمین تاکید می ورزیدند. از مهمترین خدایان این مردم در این دوره، یکی ”بعل” خدای طوفان ها و دیگری ”آنات” الهه ی عشق، جنگ، باروری و حاصلخیزی بود. در این زمان در نتیجه انحراف بنی اسرائیل از توحید، بت پرستی و به خصوص پرستش خدای بعل در میان ایشان رواج یافته بود. به این ترتیب اولین دگرگونی های اساسی در آیین یهود از زمان ورود بنی اسرائیل به کنعان شروع می شود.
یکی از محققین در مورد برخورد دین و فرهنگ بنی اسرائیل با مردم کنعان و نتایج آن چنین می گوید: «هنگامی که عبرانیان برای نخستین بار به سرزمین کنعان وارد شدند، قتل و کشتار ساکنان آن سرزمین را از نظر دینی موجه می دانستند اما پس از اینکه در آن سرزمین ساکن شدند و از نظر شکل زندگی نیز از صورت صحرا نشینی خارج شده و به صورت کشاورزی مستقر درآورند، دین آنها نیز دستخوش تغییرات خاص و قابل توجهی گردید… آنها در جهت ”موافقت با محیط”، به جای ”تفوق بر محیط” میل نمودند. به تدریج مردم بومی کنعان را در خود جذب نموده و نیز خود را با بسیاری از خصایص دینی کنعان هماهنگ نمودند. بدین ترتیب عبریان نیز در پرستش بتهای بعل و همچنین ”اشتروتهای” محلی (الهه های مونث اقوام سامی) مشارکت نمودند.»
با افزایش وسیع بت پرستی جریان رشد دینی بنی اسرائیل به طور محسوس کند شد. به همین دلیل بار دیگر پیامبرانی برای هدایت بنی اسرائیل مبعوث شدند که هوشع نبی، اشعیای نبی، میکاه نبی، داود نبی و سلیمان (ع) از جمله ایشان بودند.
دوران رهبری گروه داوران:
رهبری بنی اسرائیل پس از یوشع (ع) به داوران و قاضیان انتقال یافت که شبیه خلفا در میان قبائل قریش بودند که پانزده تن از آنان به فرمانروایی رسیدند. به گفته منابع یهود این داوران 16 نفر بودند که چهار نفر آنان ریاست داشتند:1- گدعون، 2- یفتاح، 3- شمتنون، 4- شموئیل، و 5- بانوئی به نام دبوره، و معلوم می شود که بنی اسرائیل به زنان حق قضاوت داده بودند. خطرناکترین دشمنان بنی اسرائیل فلسطینیان بودند که از دریای مدیترانه به فلسطین آمده و در آن سرزمین منزل نموده بودند. این قوم در ابتدا و در حدود 1200 سال قبل از میلاد مسیح به خیال تسخیر مصر آمده بودند و چون با شکست روبرو شدند، در سواحل فلسطین و در شهرهای غزه و عسقلان جا گرفتند و بنی اسرائیل را مکرر شکست دادند.
در میان بنی اسرائیل مرد پر قدرتی به نام شمشول وجود داشت که در نبردها با فلسطینیان از خود شجاعت فراوان نشان می داد. این مرد پهلوان بنا به گفته تورات، سفر داوران باب 16 نمی بایست هرگز موهای خود را بتراشد، زیرا قدرت و نیروی خویش را با تراشیدن موی سر از دست می داد. او در جوانی شیری را با دستهای خود خفه کرده بود و روزی به دست فلسطینیان گرفتار آمد. بندها را پاره کرد و هزار نفر از فلسطینیان را با چانه الاغی از پای درآورد. معشوقه شمشول به وی خیانت کرد و فلسطینیان از طریق معشوقه اش وی را کشتند.
شموئیل که یکی از داوران بنی اسرائیل بود، مدتها اداره امور کشوری و لشکری قوم یهود را بر عهده داشت. او آخرین داور این قوم بود. آنها از وی خواستند که فردی را بر حکومت ایشان بگمارد. شموئیل سعی کرد به آنان بفهماند که پادشاهی یعنی استبداد و دیکتاتوری و از بین رفتن آزادیهای فردی و اجتماعی. آنان قبول نکردند. شموئیل سرانجام شائول بن قیس را که از فرزندان بنیامین بود، به پادشاهی آنان برگزید. شائول که جوان شجاعی بود، از نظر عقلی ضعیف بود. وی در جنگ با فلسطینی ها کشته شد، و داود که جوانی چوپان پیشه ولی شجاع و جنگاور بود و پس از سالها، فلسطینیان را شکست داده بود، به جای شائول به حکومت رسید.
ویژگیهای دوره داوران:
دوره داوران با دو ویژگی شناخته می شود، این دو ویژگی را پیوسته در طول تاریخ با بنی اسرائیل مشاهده می کنیم. یکی انحراف آنان از خط پیامبران (ع) و دیگری مسلط کردن خداوند کسانی را که عذاب دردناکی به آنان بچشانند، همچنان که در قرآن از آن یاد شده است. تورات درباره انحراف بنی اسرائیل بعد از یوشع (ع) چنین می گوید: (آنان) در میان کنعانیان و حیثی ها و اموریها و فرزیها و حیوی ها و یبوسیان، ساکن شده و دخترانشان را همسران خود قرار داده و دختران خود را به پسران آنها داده و خدایان آنها را پرستیدند. و در باب 8 می گوید نخستین کسی که بر آنها سلطه یافت و آنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود درآورد (کوشان رشتعایم) فرمانروای آرام در منطقه النهرین بود.
آن گاه بنی عمون و عمالقه بر آنها هجوم برده و بر شهر اریحا استیلاء یافتند. سپس یابین فرمانروای کنعان به مدت ده سال در حاصور بر آنان مسلط شد. بعد از آن بنی عموم و فلسطینیان هجده سال آنان را به بردگی خود درآوردند. و پس از آن فلسطینی ها آنها را کیفر نموده و مدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند. فرمانروایی داوران پس از یوشع (ع) تا زمان صموئیل پیامبر (ع) ادامه یافت، همان پیامبری که خداوند متعال در قرآن وی را چنین یاد نموده است: آیا ندیدی آن گروه بنی اسرائیل را که پس از موسی از پیامبر خود درخواست کردند که فرمانروایی برای ما برانگیز تا (به سرکردگی او) در راه خدا جهاد کنیم پیامبرشان گفت: آیا اگر جهاد بر شما فرض شود نافرمانی می کنید؟ گفتند: چگونه می شود که ما در راه خدا مبارزه نکنیم در حالی که ما و فرزندانمان از دیارمان رانده شده ایم. اما چون جهاد بر آنان مقرر گردید به جز اندکی همه روی گردانیدند و خداوند از کردار ظالمان آگاه است. تاریخ نویسان این دوره را حدود یک قرن؛ یعنی از 1130 ق. م تا دوران طالوت و داود (ع) 1025 ق. م تخمین می زنند، در حالی که از سفر داوران در تورات مدت این دوره بیش از این مقدار فهمیده می شود.
ایجاد تشکیلات حکومتی منسجم و نهاهای سیاسی:
بنی اسرائیل که هنوز تشکیلات حکومتی منسجم و نهاهای سیاسی- اجتماعی قوی نداشته اند، به این فکر افتادند که برای تقویت بنیه دفاعی و تمرکز نیروها برای ستیز با دشمنان و حل مشکلات و معضلات اجتماعی خویش، سیستم حکومتی را پایه ریزی کنند. بر این اساس از شموئیل که آخرین قاضی از سلسله قضات بنی اسرائیل محسوب می شود، خواستند تا شخصی را به عنوان رئیس حکومتی و به اصطلاح، سلطان و پادشاه بر آن ها بگمارد. او که تحقق این خواسته را به مصلحت آن ها نمی دانست در آغاز از انجام آن، سرباز زد، ولی چون آنان بر خواسته خویش اصرار می ورزیدند، ناگزیر کسی به نام «شاؤل بن قیس» (طالوت) از اسباط بنیامین برادر تنی حضرت یوسف (ع)، که جوانی شجاع و دلیر بود رابه فرمانروایی بر بنی اسرائیل، برگزید. شاؤل، سرانجام در جنگ با فلسطینیان کشته شد. این دوران که با پادشاهی شاؤل، آغاز گشته بود در تاریخ بنی اسرائیل به نام «دوران پادشاهان» معروف است. در زمان حکومت شاؤل اوضاع سیاسی- اجتماعی بنی اسرائیل تا اندازه ای سامان و نظم و انتظام یافت.
دستاوردهای مهم دوران پادشاهی شاؤل:
از دستاوردهای مهم دوران پادشاهی شاؤل نیز این بود که پس از گذشت روزگار دراز دشمنی و جنگ و خونریزی فراوان میان اسرائیلیان و کنعانیان، سرانجام این دو قوم تا حدودی دشمنی ها را کنار گذاشته، و با هم در آمیختند و طرح ملت واحدی را ریختند؛ و با این اتحاد و یکپارچگی که میانشان به وجود آمد توانستند در برابر هجوم اقوام مهاجم سرزمین فلسطین که از نقاط دیگر به آن جا روی آورده بودند مقاومت کرده، و از خود دفاع کنند، و آب و خاک خویش را از دستبرد آنان مصون بدارند. نیز در اثر این وحدت و قدرت حاصل از آن، بنی اسرائیل توانستند صندوق عهد مشتمل بر الواح تورات را که در یکی از جنگ ها از دست داده بودند باز پس بگیرند. پس از آن که شاؤل در یکی از این جنگ های شدید با برخی اقوام غیر سامی و مهاجم فلسطینی کشته شد، جوان دلاور وخردمندی به نام داود (ع) به فرمانروایی بنی اسرائیل و کنعانیان برگزیده شد.
دوران حکومت عادلانه و نیرومند داود نبی:
داود (ع) پسر «یسا» از اسباط « یهودا» بود، وی نخستین فرمانروای نیرومند و مقتدر بنی اسرائیل به شمار می رود، که در حدود سال 970 پیش از میلاد مسیح می زیسته است. شموئیل او را به سلطنت برگزید. داود (ع) پس از مبارزات و جنگ های سخت، سرانجام توانست شهر حساس و مهم «اورشلیم» را به طور کامل تسخیر کند، و آن جا را مرکز حکومت خویش گرداند. در کتب عهد عتیق، نغمه های بسیار زیبایی به نام «مزامیر» یا «زبور» وجود دارد که به وی منسوب است، و از آثار مهم ادبی جهان، محسوب می شود. داود در سال 1408 ق. م. شهر قدس را فتح نمود و پادشاهی یهود را تشکیل داد و پس از طالوت، پادشاه بنی اسرائیل شد. از آن پس داود در میان قوم بنی اسرائیل شهرت یافت.
شائول دخترش را به وی داد. شائول در جنگ دیگری با فلسطینیان شکست خورد و فرزندانش به قتل رسیدند. او در سال 1029 ق. م. خودکشی کرد. داود در دوره پادشاهی 55 ساله خود بر فلسطینیان غلبه کرد و آنها را از مرزهای کنعان دور ساخت. در تورات آمده است که داود فلسطینیان را شکست داد و ام البلاد را از دست آنها گرفت و نیز موآبیان را در ناحیه جنوبی کنعان شکست داد. و موآبیان بندگان او شدند و برای داود هدیه آوردند. خداوند داود را در هر جا که می رفت، نصرت می داد. داود بر تمامی قبائل بنی اسرائیل پادشاهی می کرد. او بر همه، خود، داوری و قضاوت به انصاف می کرد. در قرآن کریم به داود و حکومت عادلانه او اشاره شده است (بقره/ 247- 257، مائده/ 84، انبیا/ 78، نحل/ 11)
حضرت داود (ع) بنی اسرائیل را از ورطه بت پرستی و سلطه بت پرستان نجات داد و نفوذ دولت الهی خود را به مناطق مجاورش کشید و با ملتهایی که تحت فرمانروایی او درآمدند به شایستگی رفتار کرد، به گونه ای که خداوند متعال این ویژگی داود را در کتاب خود و از زبان پیامبرش حضرت محمد (ص) تعریف نموده است. حضرت داود (ع) تصمیم گرفت در محل عبادت جدش ابراهیم (ع) در قدس و بر بلندای کوه مریا مسجدی بنا کند اما آنجا خرمنگاه یکی از ساکنان قدس از قبیله یبوسها به نام ارونا بود. به طوری که در تورات فعلی آمده داود (ع) آن قطعه زمین را به پنجاه شاقل نقره خرید، و مسجدی ساخت و در آن اقامه نماز کرد. در کنار آن حیواناتی برای خداوند قربانی می شد. داود در ناحیه شرقی فلسطین بالای تپه ای بنای شهر اورشلیم را شروع نمود. اگر چه اورشلیم از قدیم شهری بوده است، ولی داود خاست آن را تجدید بنا کند و آن را پایتخت خود قرار داد.
شهر اورشلیم از آن پس مرکز سیاسی و دینی یهودیان گشت و کانون تجمع قبائل بنی اسرائیل شد، زیرا سلیمان فرزند معبدش را در این شهر بنا کرد. داود در سال 974 ق. م. بدرود حیات گفت. او بنای اورشلیم را تمام کرد و شروع به ساختن معبد کرد که ناتمام ماند و به فرزندش سلیمان درباره اتمام آن وصیت کرد. او فرزندش سلیمان را به پادشاهی بر قوم اسرائیل منصوب نمود و تمام بزرگان و شیوخ قوم را دعوت و پس از موعظه فراوان فرزندش را به آنان معرفی کرد. آنگاه گفت: «خداوند به من فرمان داده که برایش خانه مقدسی بسازم و در آن قربانی کنم. اینک مقدمات آماده شده، ولی من دیگر پیر و فرسوده شده ام و اراده خداوند چنین است که فرزندم سلیمان که وارث و جانشین من است، آن را به اتمام رساند. از این پس او اقدام به این کار خواهد کرد.» سپس به فرزندش گفت «دل قوی دار و مترس و شجاع باش که خداوند با تو است.» آنگاه تمام مصالحی را که جمع کرده بود، در اختیار سلیمان گذاشت و قوم را سفارش فراوان نمود. بزرگان قول دادند که سلیمان را کمک کنند.
داود یکی از پادشاهان بنی اسرائیل است که در قرآن در ردیف پیامبران الهی آمده است. کتاب او زبور است که شامل یکصد و پنجاه قسمت است که هر قسمت آن را مزبور و جمع آن را مزامیر داود گویند. در قرآن به کتاب داود اشاره شده است. در دوران حکومت حضرت داود (ع) ملت یهود، آسایش و آرامش خاطر یافته، و از آن حالت تشتت و پراکندگی به وحدت و اقتدار کامل رسیدند؛ و به این وسیله به دولت آرمانی خویش، دست یافتند. سرانجام داود (ع) پس از عمری مبارزه و تلاش در راه استقرار حکومت عدل و داد در سایه خدا پرستی و توحید، دار فانی را وداع گفت.
سلیمان یکی از حکیمان و پادشاهان آرمانی یهود و یکی از پیامبران بزرگ در قرآن بهشمار میرود. از نگاه متون عبری، سلیمان یکی از مقتدرترین و حکیمترین پادشاه آرمانی منصوب از سوی خداوند بوده است. در طول حدود چهل سال حکومت (961 تا 922ق.م.) در قلمرو فرمانروایی وی آرامش و سلامت بی نظیری حاکم بود. از اینرو، لقب وی ازیدیدیا (محبوب خدا) به شلومو یا سلیمان(پر از سلامتی) تغییر یافت. حتی حیوانات و نباتات نیز از این تنعم و عنایت سلیمان بهرهمند بودهاند.
این جستار، عمدتاً با استناد به چند کتاب عهد قدیم و کتابهای قانونی ثانی، به تصویر سیمای سلیمان در نگاه یهودیان، با نگاهی به دیدگاه قرآن کریم میپردازد.
تورات بیان کننده تاریخ است، اما نه تاریخ به معنای مرسوم آن، بلکه تاریخی تکرارشونده، اسطوره ای و دارای زمانی دوّار و نه زمانی خطی. بسیاری از قصه های عهد قدیم را میتوان گونه ای تذکار تاریخی نامید؛ یعنی این داستان ها بیت ردید هسته ای از داستان واقعی در خود دارند (نجفی، 1382)، ولی نمایانگر همة واقعیت نیستند و با تفسیر اسطوره ای می توان حقایق فراتر از واقعیت آنها را کشف کرد.
براساس یافته های باستان شناسی و روایات سنتی، تاریخ یهودیان پیش از داوران سلیمان چند مقطع و نقطه عطف داشته است: از 1900 تا 1600 ق.م، دوره آباء یهود (ابراهیم، اسحاق و یعقوب)؛ از 1275 تا 1250 ق.م، دوره خروج از مصر و از 1250 تا 1200 ق.م، دوره پیروزی بنی اسرائیل در کنعان و دوره داوران. دوره حکومت شائول(Saul)، نخستین پادشاه یهود از 1020 تا 1000 ق.م را فرامی گیرد. از 1000 تا 961، دوره پادشاهی داوود بوده است. سلیمان در 12 سالگی، بر اریکه سلطنت نشسته است و از 961 تا 922 دوره سلطنت وی بوده است (A.Ro, 1972, p. 105-106; Sherbok, 2003, p. 19,26,32,45).
از حدود سه هزار سالی که از زمان دو پادشاه آرمانی یهود یعنی داوود و سلیمان می گذرد، قوم یهود که به زعم خود قوم و سرزمین برگزیده اند، همواره در تبعید حسرت اعاده آن دوران طلایی، به رهبری یکی از اخلاف آنها به سر می برند و تحولات بسیاری را در جهان به وجود آورده اند تا ستاره های داوود و سلیمان دوباره بر این گیتی فروزان شوند. در سنت یهودی، شخصیت های برجسته کتاب مقدس در چند دسته اصلی قرار می گیرند. کارکرد هریک از اینها با یکدیگر متفاوت است. هرچند بعضی از آنان می توانند در چند گروه قرار گیرند:
1. آبا: که به حضرت ابراهیم، حضرت اسحاق و حضرت یعقوب و گاه فرزندان یعقوب اطلاق می شود.
2. کاهنان: معنی لغوی کاهن، سازنده پل است. پس از خروج قوم یهود از مصر، برای آنکه عبادت یهوه به گونه ای منظم صورت گیرد، خداوند هارون را به عنوان کاهن اعظم در طول مسافرت و هجرت برگزید. این مقام به نسل و سبط لاویان (یکی از دوازده قوم بنی اسرائیل) نیز انتقال یافت. البته قرن ها قبل، حضرت ابراهیم توسط کاهن یا پادشاه زمان خود، ملکیصدق برکت یافت و عشریه خود را به او پرداخته بود (محمدیان و دیگران، 1380، ص897).
3. داوران: پس از مرگ یوشع، جانشین موسی، زمانی طولانی بیش از سیصد سال، یعنی تا زمان شائول و داوود، دوازده قبیله بنی اسرائیل دولت مرکزی نداشتند و بر هریک از قبایل، داوری از خودشان به قضاوت اختلافات درونی قبیله می پرداخت (هلی، 2000، ص 141ـ142).
4. انبیا: گرچه واژه نبی پیش از سموئیل، گاهی اوقات به چشم می خورد (پیدایش 20: 7؛ خروج 7: 1)، اما در ترتیب تاریخی و نه صرفاً با معیار دریافت وحی، در عهد عتیق انبیای اولیه در عهد داوران(قضات) بنی اسرائیل در حدود 1000 ق.م ظاهر شده اند و آنها را به زبان عبری نبییم لقب داده اند. به نظر می رسد، سموئیل بنیانگذار مراکز تربیتی انبیا بوده است. وی این مراکز را برای نظارت بر کاهنان و پادشاهان تأسیس کرد. در مدت 300 سال، انبیای شفاهی فعالیت داشتند، مانند سموئیل، ایلیا و الیشع که مبارزه با بعل پرستی را رهبری می کردند. پس از اینان، انبیای صاحب کتاب آمدند؛ همان کسانی که 17 کتاب آخر عهد عتیق را نگاشته اند مانند: اشعیا، ارمیا و مراثی تا حجی، زکریا، ملاکی (هلی، 2000، ص153). این گروه مانند درویشان و عرفای مجذوب مشرق زمین، افرادی با جذبه و شور بودند که شراره ایمان مذهبی قلب آنها را مشتعل ساخته و روح یهوه بر سراسر وجود ایشان استیلا یافته بود. در عهد قدیم حضرت موسی و هارون نبی خوانده نشده اند، بلکه کاهن بوده اند. در کتاب سموئیل نبی (5:10) آمده است که وی پس از آنکه شائول را با روغن مسح کرد، او را به سلطانی آینده اسرائیل نوید داد(ناس، 1386، ص 506) و شائول نخستین پادشاه بنی اسرائیل شد. سپس داوود و سلیمان پادشاه هان بعدی یهودیان بودند.
5. پادشاهان: مانند حضرت داوود و حضرت سلیمان.
6. حکیمان و…: کتاب مقدس (اعم از عهد عتیق و عهد جدید) دست کم 12 نفر را حکیم خوانده و اعمال آنان را گزارش کرده است. از آنان، 6 نفر به عنوان رهبر حکیم هستند: یوسف، موسی، یوشع، داوود، سلیمان، و استیفان (اعمال10:7؛ 20ـ22:7؛ تثنیه6:32؛ دوم سموئیل 20:14؛ اول پادشاهان 29ـ34:4؛ اعمال 8ـ10:6) و دانیال به عنوان مشاوری حکیم (دانیال12:5ـ11) و ابیچابل با وصف همسری حکیم (اول سموئیل25: 32ـ33)، و پولس پیام آور حکیم (دوم پطرس3: 15ـ16)، بصل ئیل با خصوصیت صنعتگر حکیم (خروج31: 1ـ5)، مجوسیان فراگیرندگان حکیم (متی2: 1-10). سرانجام، حضرت عیسی با وصف جوان، منجی و حکمت خدا (لوقا2: 52و54، اول قرنتیان1: 20ـ25) معرفی گردیده اند.
حکما یا خردمندان و دانشمندان، با جست وجوی مستمر خویش به دنبال دانش و معرفت، تأثیرگذار بوده اند. در کار ایشان، دو نقطه قوت و تأکید مختلف وجود داشته است: نخست اینکه، به دنبال حکمت عملی در قالب اوامر و نواهی و تنبیه و تنذیر زندگی روزمره می رفتند. دیگر اینکه، به دنبال مفاهیم و موضوعات نظری و نظریه پردازی دربارة حیات بودند. بیشتر این قبیل حکما، نقش آموزگاران پیر نسل جوان را بر عهده داشته، آنان را آماده می کردند تا با دانشی روشن از حکمت، به جایگاه آرمانی دست یابند. نقطه تأکید آنان، نه بر علایق آداب و رسوم دینی کشیشان و کاهنان بود، و نه بر علایق اخلاقی و کلامی پیامبران، بلکه بر عکس، تمامی سفارش و تأکید آنان بر این نکته بود که چگونه افراد، در عمل و به طور کاملاً محسوس، تحت توجهات الهی زندگی موفقیت آمیزی را داشته باشند (ییتس، 1378، ص 647ـ648). البته نهضت منسجم و حاکم حکمت آمیزی که این گونه حکما و دانشمندان را به وجود آورد، به صورت گسترده، کمی پس از حرکت پیامبران عبرانی آغاز گردید. اما از آن دوام بیشتری پیدا کرد و چندین سده به موازات انذار انبیا در فعالیت بود. به نظر می رسد، حکما و دانشمندان بخشی از دربار سلطنتی داوود و سلیمان را تشکیل می دادند. در حقیقت، سلیمان، که از همان روزهای اول حکومت و سلطنت خویش به خردمندی و حکمت مشهور بود، بزرگ ترین حکیم و حامی این نهضت (دانشمندپروری) بوده، بخش اعظمی از موارد و مطالب لازم را زیر نام خود جمع آوری کرد(همان، ص 648).
البته سلیمان بجز مقام حکمت، به مقام پادشاهی نیز مفتخر بوده است. سلیمان یا در عبری شلموح (Shelomohبه عبری پُر از سلامتی)، پسر داوود و سومین پادشاه کشور اسرائیل و یهود بوده است (Landman, 1969, V.9, p, 636; Seters, 1987, V.13, p. 408). او پادشاه شاعر، موسیقی دان، و رهبر نظامی بزرگی بود که دوازده قبیله اسرائیل را به یک حکومت تبدیل کرد و اورشلیم را پایتخت مذهبی و سیاسی خود قرار داد (Lucks, 2009, p. 59-60).
خاستگاه سلیمان:
داوود سی ساله بود که پادشاه شد و به مدت چهل سال سلطنت کرد(دوم سموئیل، 5: 4). براساس کتاب مقدس، سلیمان، از پیامد ازدواج غیراخلاقی داوود به دنیا آمده است. سلیمان فرزند چهارم او از بَتشِبَع(Bath-Sheba) بود که در اورشلیم متولّد شد(دوم سموئیل، 5: 13ـ14؛ اول تواریخ 14: 4 و اول تواریخ 3: 5). دانشمندان یهودی، در نگاهی فرجام گرایانه، تولد او را چنان ارزشمند می دانند که در پرتو آن، گناه داوود در ازدواج با همسر سابق اوریا، که با نقشه داوود در جبهه جنگ کشته شد و زن او را به همسری گرفت و نیز گناهان خود سلیمان رنگ می بازد (Skolnik, 2007, V.18, p. 760). اساساً مقایسه زندگی داوود و سلیمان در عهد قدیم با گزارش قرآن کریم در این باره، نشان می دهد عهد قدیم چگونه ابزارانگارانه درجهت اقتدار دنیوی یهودیان به گناهان افراد حتی در سطح پادشاهان و حکیمان آرمانی خود می نگرند. هرچند خداوند، سلیمان را دوست داشت و پیامی به وسیله ناتان نبی برای داوود فرستاد تا سلیمان را یدیدیا یعنی محبوب خدا لقب دهد(دوم سموئیل، 12: 25ـ24)، ولی نام سلیمان یا (Shelomoh) جایگزین یدیدیا شد؛ زیرا آرامش (shalom) درسراسر حکومتش مستولی شد (A.Ro, 1972, p. 105). در کتاب مقدس، علاوه بر لقب محبوب خدا، از عنوان پسر خدا نیز برای سلیمان یاد می شود (اول تواریخ، 22: 10ـ7).
منصوب شدن حضرت سلیمان به پادشاهی، با تأیید از سوی خداوند بوده است (اول تواریخ، 28: 6ـ5). بر پایه عهد عتیق، جلوس سلیمان بر تخت پدرش، بدون مخالفت صورت نگرفت. ادونیا چهارمین پسر داوود، می خواست وارث تخت سلطنت شود، ولی ناتان نبی این توطئه را خنثا کرد (اول پادشاهان، 1: 11ـ13). در آن هنگام، داوود به صادوق کاهن، ناتان نبی و بنایاهوی دستور داد تا سلیمان را بر قاطر سوار کنند و او را به جیحون ببرند و در آنجا او را به پادشاهی اسرائیل مسح نمایند و آن گاه شیپور بنوازند و جار بزنند: جاوید باد سلیمان پادشاه! بنایاهو پاسخ داد: این انجام خواهد شد و باشد که خداوند خدای شما نیز آن را تأیید کند (همان: 36ـ32).
به هر حال، هنگامی که داوود درگذشت، سلیمان، جانشین پدر خود و پادشاه شد، و قدرت سلطنت او استوار گردید(اول پادشاهان، 2: 12-10؛ اول تواریخ، 23: 1). با این حال، گفتنی است میلر، سلیمان تاریخی را از سلیمان کتاب مقدس متفاوت می داند. از نگاه او، داده های تاریخی و باستان شناختی دربارة سازمان سیاسی خاورمیانه در آن روزگار، با گزارش های عهد قدیم از پادشاهی داوود، به ویژه سلیمان، سازگار نیستند ( Skolnik, 2007, v.18. p. 755).
اما عهد قدیم، در بیانی مجازی، سلیمان را پسر خدا می خواند. قرآن در راستای رویکرد کلی و همیشگی خود به پیوندهای خویشاوندی خدا ـ انسان، سلیمان را بخشش الهی به داوود می داند(ر.ک: ص: 30)، و نزدیکی او به درگاه خدا را می ستاید (ص: 40)، اما هرگز از پیوند مجازی پدر ـ پسر، میان خدا و سلیمان سخن نمی گوید.
قرآن، سلیمان را وارث داوود می داند (نمل: 16)، و او را وارث پدرش داوود معرفی می کند. البته کلمه میراث معنایی فراتر از کاربرد امروزین ادبیات فارسی دارد. چنان که در مورد بهشت نیز به کار رفته است (سیوطی، بی تا، ج 5، ص 103؛ شوکانی، 1414ق، ج 4، ص 156). مفسران مسلمان، نگاه های متفاوتی به چیستی این وراثت دارند. شوکانی، این وراثت را تنها به پیامبری و دانش(شوکانی، 1414ق، ج 4، ص 149)؛ برخی دیگر (طباطبائی، 1417ق، ج 15، ص 349)، آن را تنها به پادشاهی منحصر می کنند. برخی دیگر (فیض کاشانی، 1418ق، ج2، ص 903؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج 4، ص 60)، آن را آمیزه ای از پادشاهی و پیامبری می دانند. گروهی دیگر (طوسی، بی تا، ج 8، ص 82؛ ابن شهر آشوب، 1410ق، ج 1، ص 250) بر این دو، دارایی را نیز می افزایند.
3. حکمت سلیمان:
در آگادا (Aggadah: Ginzberg, 1956)، کامل ترین اشارات در مورد حکمت و زندگانی سلیمان آمده است(Seters, 1987, .v.13. p. 409). سلیمان دانش و فرزانگی خدادادی شگفت انگیزی داشت (اول پادشاهان3: 10ـ12، 4: 29ـ34 ،10: 23؛ دوم تواریخ ایام، 9: 23،1: 11ـ12)، حتی در قیاس با پدرش فرزانه تر می نمود (شفیعی، 1391، ص 378؛ Comay, 2002, p. 319)؛ زیرا سلیمان در ابتدای حکومت خود، از خداوند حکمت می طلبد، تا بتواند با عدالت حکومت کند.
سلیمان خداوند را در خواب دید. خداوند به او گفت: چه می خواهی تا به تو بدهم؟ سلیمان پاسخ داد: پس به من حکمت بده تا بتوانم با قوم تو، به عدالت رفتار کنم و بتوانم فرق بین خوبی و بدی را تشخیص دهم. در غیر این صورت، من چگونه می توانم بر این قوم عظیم تو حکمرانی کنم. خداوند از این درخواست سلیمان خشنود گشت و به او فرمود: چون تو خواستار حکمت گشتی تا با عدالت حکومت کنی و نه عمر طولانی و ثروت برای خود یا مرگ دشمنانت، آنچه را که خواسته ای به تو خواهم داد. من به تو چنان اندیشه ای خردمند و بینشی روشن می دهم که هیچ کس مثل تو نداشته و نخواهد داشت (اول پادشاهان، 3 :15ـ5).
نماد حکمت عهد قدیم و حکیمِ حکیمان تورات، سلیمان است. چنان که بیشتر کتاب های حکمت آمیز این مجموعه به او منسوب است. از نظر برخی نویسندگان یهودی، او در سنّت، مقیاس و معیار حکمت بوده است (Scott, p. 557؛ سلیمانی اردستانی، 1384الف، ص 141). برخی او را خردمندترین فرد در تاریخ اسرائیل به شمار می آورند(Comay, 2002, p. 325; Singer, 1901, v.11. p. 436). ازاین رو، کتاب ها و آثار حاخامی فراوانی دربارة قصه های حکمت سلیمان یافت می شود (Karesh and Hurvitz, 2006, p. 487). شمار فراوان حکمت ها و سروده های به جای مانده از او (اول پادشاهان، 4: 32)، یا منسوب به او، پاسخ های او به پرسش های دشوار ملکه سبا، و داوری های هوشمندانه او را می توان بازتاب همین ویژگی دانست (شفیعی، 1391، ص 378؛ Landman, 1969, v.9, p. 636; Wigoder, 2002, p. 728).
در سنت یهودی، بیش از 3000 مَثل و 1005 سرود و چندین اثر علمی از سلیمان به جای مانده است. بنابر روایت کتاب مقدس،
خدا به سلیمان بینش و خردی شگفت انگیز و دانشی بی نهایت بخشید. سلیمان از خردمندان شرق و مصر خردمندتر بود. او خردمندترین مرد بود. همچنین او سه هزار مَثَل گفت و یک هزار و پنج سرود نوشت. او دربارة درختان و گیاهان از درخت سرو لبنان گرفته تا زوفا، که در روی دیوار می رویند، سخن گفت. او همچنین دربارة حیوانات، پرندگان، خزندگان و ماهیان سخن گفت. مردم از همه جا می آمدند تا حکمت سلیمان را بشنوند و نمایندگان پادشاهان روی زمین برای مشورت پیش او می آمدند (اول پادشاهان، 4: 34- 29).
همچنین، همه پادشاهان جهان به حضور سلیمان می آمدند تا حکمتی را که خدا در دل او نهاده بود، بشنوند(دوم تواریخ، 9: 23؛ دوم تواریخ، 9: 22؛ و اول پادشاهان، 10: 23).
قرآن هفده بار از سلیمان نام می برد (بقره: 102؛ نساء: 163؛ انعام: 84؛ انبیاء: 78، 79و 81؛ نمل: 15، 16، 17، 18، 30، 36، 44؛ سبأ: 12؛ ص: 30و34)، و به هر دو کارکرد مسئولیتی(پادشاهی و داوری)(بقره: 102؛ انبیاء: 78ـ79؛ سبأ: 12ـ13؛ ص: 35ـ40) و معرفتی (دانش و فرزانگی)(انبیاء: 79؛ نمل: 15، 16، 19 و 22) او اشاره می کند، و پادشاهی اش را بی مانند می خواند. در این باره، از امام موسی علیه السلام نقل شده است که خداوند پیغمبری را بر نگزید مگر عاقل، و بعضی در عقل کامل تر از بعضی دیگر بودند. داوود و سلیمان را خلیفه نکرد تا عقلشان را آزمود و سلیمان در ابتدای خلافت سیزده ساله بود و چهل سال سلطنت کرد (مجلسی، بی تا، ج11، ص 55؛ جزائری، 1404ق، ص 362).
قرآن در مورد حضرت داوود و سلیمان سخن را از علم و آگاهی این موهبت الهی آغاز کرده، میگوید: ما به داوود و سلیمان علم قابل ملاحظهای بخشیدیم(نمل: 15). زیربنای تحول و دگرگونی در جامعه انسانی دانایی است. علم و دانشی که در اینجا مطرح میشود، همة علوم موردنیاز یک جامعه الهی را دربر میگیرد. قرآن از دانش وسیعی که خدا به داوود و سلیمان ارزانی داشته، یاد میکند و بیدرنگ میفرماید که آنان در برابر این بخشش الهی شاکر و سپاسگزار بودند(رسول زاده، 1389). ازاین رو، برخی مفسّران مسلمان (آلوسی، 1415ق، ج 9، ص 72)، دانش سلیمان را بالاتر از داوود می دانند، و این دانش سرشار را مایة گزینش او به جانشینی داوود می دانند. آنچه آشکار است اینکه، دربارة حکمت سلیمان و دانشی که خداوند به او داده است، در کتب قرآن و عهد قدیم اختلافی نیست، یا اختلافات بسیار اندک است، امّا دربارة زندگی و شخصیت او بین این کتاب ها اختلافات آشکاری وجود دارد.
آثار منسوب به سلیمان:
یکی از کتاب های قانونی ثانی حکمت سلیمان و سه کتاب عهد عتیق: امثال، جامعه، و غزلِ غزل ها یا غزل سلیمان، به سلیمان منسوب است. انتساب این سه کتاب به سلیمان، وی را به عنوان انسان حکیم شاخص یهودیان معرفی می کند (Brown, 2005, v.14. p. 9763). کتاب غزل غزل ها، عشق و امید سلیمان جوان را نشان می دهد. امثال، حکمت و دانایی اش را در میانسالی نشان می دهد و کتاب جامعه، اندیشه های فیلسوفانه اش را در سال های آخر عمر به تصویر می کشد (Karesh and Hurvitz, 2006, p. 487).
امثال سلیمان: برترین نماد نوشته شده سلیمان این اثر است؛ کتابی که بیش از همه واژه حکمت در آن به کار رفته و تقریباً همه معانی به کاررفته در عهد قدیم را دربر می گیرد. این کتاب، به توصیف حکمت و ارزش آن پرداخته و آن را ارزشمندترین امور معرفی می کند (امثال سلیمان، 1: 1ـ7). این کتاب، گلچین ادبی بسیار نفیسی از پند و اندرزهای حکیمانه است. بررسی نقادانه کتاب امثال سلیمان نشان میدهد که ترکیب کنونی آن، شامل چندین قرن است. هرچند بخش عمدهای از این مجموعه، مربوط به سلیمان باشد، قسمتهایی از آن در زمانهای دیرتری مانند ایام حزقیا (حدود 770 ق.م.) و حتی دیرتر از آن اضافه شده است. در زبان عبری، به مثل، ماشال یا مشل میگویند. این کتاب در مجموع 915 مثل را در خود جای میدهد (رسول زاده، 1389). از نکته های مهم در این کتاب، خودنمایی حکمت در مقابل حماقت است. مضامینی که در امثال سلیمان نهفته است، همه به نوعی با شریعت در ارتباط هستند. عدالت، شناخت، پرهیزگاری، عفت، تلاش، خودداری، توکل، عشریه ها، خصلت ثروتمندان، حمایت از فقیران، کنترل زبان، مهربانی با دشمنان، مضامین اصلی حکمت های سلیمان هستند. درواقع، سخنان حکمت آمیز سلیمان به صورت عقلی و اخلاقی، همان شریعت خداوندی است که به صورت تمثیل و حکایت بیان شده است (حیدری و پاشایی، 1389).
با این حال، لازم به یادآوری است که در این کتاب، تنها در یک فراز گویا از نبی سخن به میان آمده و آن هم به قرینه وحی است: فرمان پادشاه مانند وحی قاطع است، پس او نباید در قضاوت اشتباه کند (امثال، 16: 10). از سوی دیگر، به نظر می رسد یهودیان برای نبوت معنای ویژه ای قائلند که پیشگویی است و پیامبران بزرگی همچون اشعیا، ارمیا، حزقیال، و هوشع به عنوان نبی یعنی پیشگو شهرت دارند(توفیقی، 1383، ص 88). ازاین رو، یهودیان، سلیمان را از پادشاهان خود می داند، نه نبی و پیشگو. درحالی که قرآن حضرت سلیمان را از بندگان صالح و در زمره انبیاء به شمار می آورد (ر.ک: نساء: 163؛ انعام: 84ـ86).
کتاب جامعه: این کتاب را می توان یک فلسفه بدبینانه قلمداد کرد که تحت تأثیر برخی فلسفه های بدبینانه و لذت جویانه یونانی نوشته شده و ازاین رو، کتاب فلسفی قلمداد می شود. محتوای کتاب بین ایمان و تردید، امید و یأس ، لذت و رنج ، مفهوم زندگی و پوچی ، در نوسان است . نویسنده کتاب می داند که انسان خاکی مجبور است زمان حال را پشت سر گذاشته ، به سوی آینده در حرکت باشد. انسان تشنه امید است ، ولی از آینده آگاهی ندارد. پس بهتر است که از زمان حاضر لذت ببرد(3: 12ـ11). این کتاب قصد دارد پاسخی فلسفی به چگونگی زندگی بهتر در دنیایی که همه چیز آن باطل است ، ارائه دهد. کتاب ، شامل نکات بسیاری از حکمت متعالی و برتر می باشد. واژه کلیدی این کتاب بطالت است که 37 بار در این کتاب تکرار شده است. در این کتاب، لحن گفتار سلیمان با کتاب امثال بسیار متفاوت بوده، و حزن و اندوه بر آن حاکم بوده است. گویی نویسنده در این کتاب کاملاً از دنیا و امور آن دل بریده (1: 14) و حتی کسب حکمت را، که در کتاب امثال به آن بسیار تأکید می کند، نیز بیهوده برمی شمرد. با این حال، آن را بهتر از ثروت اندوزی دانسته و عامل قدرت بخشی آدمی می داند (2: 14ـ15؛ 7: 11 و 19). حتی پس از غور و بررسی زیاد درمی یابد که حکمت باارزش تر است و برتری حکمت بر حماقت، مثل برتری نور بر تاریکی است(جامعه، 2: 13). اینکه چرا وی تا این حد دنیا را بیهوده دانسته، شاید بتوان برآمده از شناخت عمیق وی نسبت به خدا و زندگی پس از مرگ، در مرحله بالاتری از زندگی و در اواخر عمر دانست.
در مجموع، در کتب حکمت آمیز منسوب به سلیمان، در باب ماهیت حکمت و خصوصیات آن، اقوال و سخنان فراوانی آمده است. ازجمله اینکه خداوند بخشنده حکمت است و عقل و دانایی از جانب اوست(امثال، 2: 6). ترس از خداوند، ابتدای حکمت است(امثال، 1: 7). خداترسی به انسان حکمت می آموزد (امثال، 15: 33). از این فقره، می توان دریافت که حکمت عهد قدیم از سنخ شناخت و معرفت و فهم است؛ شناخت و معرفتی که به زندگی جهت می دهد و انسان را به سوی سعادت رهنمون می شود. مهم ترین و اساسی ترین معرفتی که حکمت به انسان می دهد، خداشناسی است و با خداترسی و اطاعت از او و شناخت او حکمت حاصل می شود(سلیمانی اردستانی، 1384 الف).
افزون بر این، تحصیل حکمت از هر کاری ارزنده تر است(امثال، 4: 7). حکمت از جواهرات گران بهاتر و از هرچه آرزو کنی باارزش تر است (امثال، 3: 15). کسب حکمت بهتر است از اندوختن طلا و نقره(امثال، 16: 16). حکمت بهتر از هر سلاح جنگی است(جامعه، 9: 18). در این میان، در باب فواید و مزیت های حکمت چنین سخن رانده اند که حکمت عمر دراز و ثروت و احترام می بخشد (امثال، 3: 16). انسان را از زنا و سخنان فریبنده زنان بدکاره محافظت می کند (امثال، 2: 16). لب ها را خندان می کند و غم را از دل می زداید (جامعه، 8: 1). عمر انسان را طولانی می کند (امثال، 9: 11). انسان را بزرگ و محترم می سازد (امثال، 4: 8). در زندگی انسان را کامیاب کرده و به راه امنیت و شادمانی راهنمایی می کند (امثال، 3: 17). کسی که حکمت می آموزد، آینده خوبی در انتظار اوست و امیدهای او بر باد نمی رود (امثال، 24: 13). حکمت برای کسانی که از آن برخوردارند، چشمة حیات است(امثال، 16: 22). کسی که برای حکمت ارزش قایل شود، سعادتمند خواهد شد (امثال، 19: 8). با این همه، حکمت نصیب چه کسانی می شود؟ در کتاب جامعه آمده است: خدا به کسانی که او را خشنود می سازند، حکمت، دانش و خوشی می بخشد(جامعه، ج2، ص 26). حماقت نصیب نادانان می شود و حکمت نصیب عاقلان (امثال، 14: 18؛ ر.ک: امثال، 14: 33).
غزل غزل ها: قرارگرفتن غزل غزلها در مجموعه کتابهای عهد عتیق، به عنوان یک معما باقی مانده است. این کتاب، مجموعهای از ترانههای یهودی است که از زبان عاشق و معشوق و در وصف یکدیگر سروده شدهاند و یهودیان آنها را در عروسیها میخواندهاند. تفسیر لغوی این کتاب، از عشق انسانی سخن میگوید، ولی یهودیان این غزلها را به تصویری از رابطه بین خدا و قوم بنیاسرائیل تأویل میکنند. موارد دیگری نیز در کتاب مقدس وجود دارد که آن را به ازدواج روحانی تأویل کردهاند. در مجموعه کتابهای سودْاِپیگرافا(نوشتههای جعلی) نیز چند برگ به نام غزلهای سلیمان وجود دارد (رسول زاده، 1389). درواقع، این کتاب مجموعه ای از اشعار عاشقانه است که در آن گاهی سراینده، محبوبه خود را وصف می کند و گاهی بر عکس، محبوبه در وصف او سخن می گوید: خداوند در این کتاب مورد اشاره قرار نگرفته است و متن کتاب بیشتر شبیه شعر عاشقانه است تا متون مذهبی. سنت یهود این کتاب را به عنوان اثر سلیمان توصیف می کند، گرچه محققان کتاب مقدس معتقدند که پس از زمان سلیمان نوشته شده است (Karesh and Hurvitz ,2006, p. 488). ربی عقیوا بن یوسف معتقد است: این کتاب باید به عنوان یک تمثیل برای عشق بین خدا و مردم اسرائیل فهمیده شود. داستانی که با عشق شروع می شود، عشقی که بین خروج بنی اسرائیل از مصر و ازدواج در کوه سینا توسعه می یابد، و به وسیله عهد سمبولیک می شود (Ibid, p. 489).
کتاب حکمت سلیمان: پس از حمله اسکندر در قرن چهارم پیش از میلاد و گسترش فرهنگ هلنیزم در بخش های وسیعی از جهان، یهودیان دو کانون مهم فکری، فرهنگی و مذهبی داشتند: یکی در فلسطین بود که آثار مهمی به زبان عبری بر جای نهاد، و دیگری در اسکندریه مصر، که به شدت از هلنیزم متأثر بود و زبان نگارش کتب دینی آنان یونانی بود. حکمت سلیمان و شش کتاب دیگر ازجمله آثار مقدسی است که در واپسین سده های پیش از میلاد در اسکندریه به نگارش درآمده است. گرچه نگارش این آثار در این دوره ها صورت گرفته، اما مانند سایر کتب عهد قدیم، می توانند برآمده از اندیشه ها، سنت ها و تاریخ قرون کهن تر باشند. به هر حال، در دوره رسمیت بخشیدن نهایی، مجموعه کتاب مقدس در سال 70 میلادی، یهودیان فلسطین فقط آثار عبری را پذیرفتند و از پذیرش آثار یونانی زبان سرباز زدند. مسیحیان نیز با وجود اینکه عهد جدید آنان به زبان یونانی بود، این هفت کتاب را در شمار سایر عهد قدیم نمی دانستند، ولی در سده های بعد، سرانجام کاتولیک ها در شورای ترنت این 7 یا 8 کتاب را به عنوان کتاب های قانونی(کانونی) ثانی و پروتستان ها در قرن شانزدهم، به عنوان کتب اپوکریفا ( کتب مخفی و سری) پذیرفتند (محمدیان و دیگران، 1380، ص 243).
این کتاب در ترجمه سبعینیه، حکمت سلیمان و در ترجمه ولگاتا، حکمت نامیده شده است. پدران کلیسا بر این باورند که نویسنده ناشناس کتاب، از اشتهار سلیمان به حکمت استفاده کرده و نام او را بر کتاب خود نهاده است(رسول زاده، 1389). برخی معتقدند که این کتاب، نزدیک یک قرن پیش از میلاد در اسکندریه تدوین یافته است. در متن قانون موراتوری آمده است که کتاب حکمت را یاران سلیمان به افتخار او نوشتهاند(همان، ص 166).
با این حال، حکمت سلیمان را می توان جدیدترین کتاب عهد قدیم دانست که در اسکندریه بین سال های 30 تا 80 پیش از میلاد به نگارش درآمده است (همان، ص 253). به دلیل اینکه این اثر در دهه اخیر در ایران ترجمه شده، در میان مخاطبان فارسی زبان کاملاً ناشناخته و شایسته توجه خاص است.
حکمت سلیمان، که نویسنده به عنوان سخنان سلیمان معرفی می کند، در سه بخش تدوین شده است: بخش نخست(فصل های 1تا 6) به خوانندگان توصیه می کند که با دوری جستن از بدی ها، درپی دریافت حکمت برآیند؛ زیرا آدمی از بهر نامیرایی آفریده شده که در گرو حکمت است. در بخش دوم (از 6/25 به بعد)، از زبان سلیمان شرح می دهد که از چه روی و چگونه وی در جوانی مایل به کسب حکمت شد و چه محسّناتی به او رسید. بخش سوم (از فصل دهم به بعد)، در این باب است که چگونه حکمت، قهرمانان سفر پیدایش و خروج را نجات بخشید (کتاب هایی از عهد قدیم، 1380، ص341ـ342). نویسنده کتاب به شدت در برابر بت پرستی موضع می گیرد. همچنین زندگی پس از مرگ در این کتاب، برخلاف سایر بخش های عهد قدیم پررنگ تر شده است.
با این حال، آنچه قابل تأمل است، اینکه در قرآن کریم، سخن از هیچ اثر مکتوبی به حضرت سلیمان نیست.
حکومت سلیمان:
چنانکه گفته شد، با وفات داوود، سلیمان مدعیان تاج و تخت را از بین برد و با اقتدار، بر تخت حکومت نشست. آن گاه همه بنی اسرائیل از او اطاعت کردند (اول تواریخ، 29: 23). خداوند خدای او، با وی بود و او را بسیار قوی ساخت (دوم تواریخ، 1: 1). سلیمان، دارای حکومتی بسیار با عظمت بود.
سال های اولیه حکومت سلیمان به عنوان عصر طلایی اسرائیل شناخته می شود. هرچند که وی قلمرو حکومت را فراتر از داوود گسترش نداد. با این همه، کشور را به لحاظ سیاسی مستحکم کرد و یک دوره پیشرفت و ترقی را آغاز کرد (Karesh and Hurvitz ,2006, p. 487).
در خصوص زمان دقیق حکومت سلیمان اختلاف وجود دارد، چنان که دایرةالمعارف جودائیکا سال های حکومت سلیمان را حدوداً از 965 تا 925 قبل از میلاد بیان کرده است(Ibid)، ولی دایرةالمعارف دین نیز سال های حکومت سلیمان را 960 تا 920 ق.م. عنوان می کند (Seters, 1987, v.13, p. 408). همچنین آمده است که سلیمان از 971تا 931ق.م. به مدت چهل سال پادشاهی کرد (رسول زاده، 1389). در عین حال، کتاب مقدس نیز بر آن است که حکومت سلیمان، به مدت چهل سال بوده است (ر.ک: دوم تواریخ، 9: 30؛ اول پادشاهان، 11: 42). با این همه، هرچند اختلاف عددی وجود دارد، اما در مجموع به نظر میرسد که 40 سال یک عدد گِرد شده باشد که برای اشاره به یک نسل به کار میرفت. عدد چهل، بارها در کتاب مقدس به کار رفته است (همان).
در حقیقت، سلیمان با اداره حکیمانه امور داخلی و خارجی کشور، حکیم بودن خود را به نمایش گذاشت. سلیمان، سیاست مداری فرزانه، جنگاوری بزرگ و مدیری توانا بود. او با اندیشه مدارا، به این حقیقت رهنمون شده بود که تنها در صورتی خواهد زیست که با همسایگانش به تفاهم برسد. یکی از وسایل برای رسیدن به این تفاهم و نیز انتشار دعوت او، ایجاد رابطة خویشاوندی با پادشاهان و امیران همسایه بود. وی با فرعون مصر نیز چنین رابطه ای برقرار کرد. چنان که امیره مصری، بانوی نخست کشور او بود(اول پادشاهان، 3: 1). این ازدواج ها، به سلیمان کمک کرد که اقلیم جارز را نیز به کشور خویش ضمیمه کند. جارز از مهم ترین مراکز بازرگانی در خاور نزدیک کهن بود (منتظرالقائم و سلیمانی، 1388). سلیمان بجز دختر فرعون، از دختران هریک از امیران عمونی، موآبی، آرامی، و کنعانی، یکی را به زنی گرفته بود. با زنانی از موآب، عمونیان، اَدومیان، صیدونیان و حِتّیان ازدواج کرد؛ او هفتصد همسر، که همه از شاهزادگان بودند و سیصد صیغه برای خود گرفت (اول پادشاهان، 11: 3ـ1).
عهد قدیم، ازدواج با زنان بیگانه را مایه گمراهی، گناه، دوری از خدا(اول پادشاهان، 11: 3-4) و فروپاشی پادشاهی اش می داند (اول پادشاهان، 9: 6ـ9؛ اول پادشاهان، 11: 3). می توان داستان همسران سلیمان، زنان بیگانه و بت پرستی، که دل پادشاه بی همتای یهود را از خدای آشنای آنان دور، و او را به ستایش خدایان بیگانه وادار می کند و نیز لزوم پرهیز از آمیزش، به ویژه ازدواج با غیریهودیان را، آمیزه ای از دو آموزه گمراهی آدم به دست حوا، و برتری نژادی یهود، برخاسته از پیوند خویشاوندی ویژه آنان با خدا دانست. از سوی دیگر، قرآن کافر شدن سلیمان را نمی پذیرد، بلکه آن را به الشیاطین نسبت می دهد (بقره: 102). اختلاف زیاد مفسران مسلمان در تفسیر بخش های گوناگون این آیه، شگفت انگیز است. علّامه طباطبائی، دست کم چهارده نمونه از آنها را برمی شمارد (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 233؛ ر.ک: شفیعی، 1391).
در حقیقت، قرآن کریم ساحت سلیمان را از آلودگی به سحر مبرا دانسته است. اما به گفته کافران، غلبه سلیمان به سبب سحر بود و مؤمنان برآنند که او بنده خدا بود و آنچه می کرد، به اعجاز پیامبری و به قدرت ربّانی بود، ولی شیاطین کافر شدند که جادو را به مردم تعلیم کردند (فیض کاشانی، 1415ق، ج 4، ص 170). با این حال، سلیمان هرگز سحر نکرد و به خدای خود کافر نشد و شیاطین سحر را به سلیمان نسبت می دادند. درحالی که آن حضرت از آن مبرا بود. همچنین آن را به هاروت و ماروت نسبت می دادند. درحالی که منزلت آنها حفظ شرع و دین و دعوت به سوی خیر بود و معتقد بودند که سحری که آنان تعلیم یافته بودند از جانب خدا آموخته بودند. درحالی که این سخن باطل است؛ چراکه سحر کفر است و شایسته خدا نیست و درست نیست که خداوند انبیاء را بفرستد تا به مردم جادوگری بیاموزد! (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 351ـ355). بر همین اساس، سلیمان مقامش بلندتر و ساحتش مقدس تر از آن است که سحر و کفر به وى نسبت داده شود. براى اینکه خداوند قدر او را عظیم شمرده و او را بنده اى صالح، و نبى مرسل خوانده است. چنین کسى ساحر نمی شود، بلکه داستان ساحرى او از خرافات کهنه ای است که شیطان ها از پیش خود تراشیده، و بر اولیاء انسى خود خواندند و با اضلال مردم و سحرآموزى به آنان کافر شدند.
مورخان یهودی، سلیمان را به لحاظ سیاسی به عنوان فردی محافظه کار معرفی می کنند. همچنین او با زنان بیگانه ازدواج کرد تا حکومت را که به لحاظ اجرایی به هویت های قبیله ای کهن تقسیم شده بود، به یک هویت ملی از نو سروسامان دهد(Karesh and Hurvitz, 2006, p. 487). در دورة سلطنت سلیمان، جنگ و نزاعی روی نداد و متصرفاتی تازه ضمیمه سرزمین یهودیان نشد، ولی سلیمان با بینش سیاسی بینظیر، اهمیت حکومت و موقعیت خود را به پایه امپراتوریهای زمان خود بالا برده، در زمرة بزرگ ترین دولت های آن روز درآورد. سلیمان با دولت های بزرگ پیمان دوستی و مودّت بست (ابان، 1358، ص 41).
به گفته کتاب مقدس، سلیمان دوازده نفر استاندار برای تمام قلمرو حکومت خود انتخاب کرد و آنها مسئول تهیه غذای دربار بودند (اول پادشاهان، 4: 7). البته بجز این دوازده نفر، مقام دیگری بود که مسئول تمام سرزمین بود(همان: 19).
مورخان در این باره اتفاق نظر دارند که سلیمان به ضرورت تشکیل لشکری نیرومند برای دفاع از دولت پی برده بود. منابع تاریخی کاربرد نخستین بار ارابه های جنگی را در سپاه یهود به سلیمان نسبت می دهند. سلیمان ارابه های جنگی را در دستور کار خود قرار داد (منتظرالقائم و سلیمانی، 1388؛ ر.ک: دوم تواریخ، 1: 17-14).
در خصوص گسترة حکومتی سلیمان و صلح و آرامش و کامیابی حکومت او، براساس گزارش عهد قدیم:
جمعیت مردم اسرائیل و یهودا مانند ریگ دریا بی شمار بود؛ آنها می خوردند و می نوشیدند و شادمان بودند. قلمرو پادشاهی سلیمان شامل تمام ملت ها از رود فرات و فلسطین تا مرز مصر می بود که در تمام طول عمر او مطیع بودند و به او مالیات می پرداختند. قلمرو فرمانروایی او را تمام قسمت غربی رود فرات و از تِفسَح تا غزه و تمام سرزمین های پادشاهان ماورالنهر تشکیل می دادند. و در سراسر سرزمین های اطراف او صلح و آرامش حکمفرما بود (اول پادشاهان، 4: 24ـ20؛ اول پادشاهان، 5: 4 و اول پادشاهان، 10: 27).
در خصوص گسترة حکومتی سلیمان از امام باقر علیه السلام روایت شده است که ملک سلیمان مابین بلاد اصطخر بود تا بلاد شام (مجلسی، بی تا، ج 14، ص 70؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج 2، ص 340). همچنین آمده است که به سلیمان، سلطنت شرق و غرب داده شد، او هفتصد و شش ماه بر همه اهل دنیا از جن، انس، جنبنده، پرنده و درنده حکومت کرد و دانش هر چیزی به او داده شده و از نطق پرندگان آگاهی داشت(مجلسی، بی تا، ج 14، ص 80؛ ابن عطیه اندلسی، 1422ق، ص 501).
بنابر آیات قرآن (نمل: 16)، خداوند به سلیمان زبان مرغان را آموخت. عده ای برآنند که سلیمان معنای صوت مرغان را می فهمید. ازاین رو، در مورد آنان مَجاز نطق به کار رفته است ( حائری تهرانی، 1377، ج 8، ص 83؛ طبرسی، 1360، ج 7، ص 335). همچنین کسانی معتقدند که برخی از مرغان مثل طوطی سخن می گویند، پس معنای این تکلّم، حقیقی است نه مجازی(طبرسی، 1360، ج 7، ص 369؛ ر.ک: چاووشی، 1390).
برخی دیگر از منابع یهودی، براساس آیه ای از عهد قدیم(اول پادشاهان، 4:33)، سلیمان را دارای توانایی سخن گفتن با جانوران و پرندگان می شناسند (landman, 1969, v.9, p. 637; singer, 1901, v.11, p. 437; skolnik, 2007, v.18, p. 759) و مطابق اسطوره های یهودی، او فقط بر انسان ها حکومت نمی کرد، بلکه بیشتر حیوانات، پرندگان هوا، اجنه، ارواح، و اشباح شب نیز تحت فرمانروایی او بودند. او زبان همه آنها را می شناخت و آنها نیز زبان او را می فهمیدند (Lucks, 2009, p. 61).
قضاوت و داوری سلیمان
سلیمان در بسیاری از رشته های علوم، همانند علوم خفیه و علوم غیبی تسلط داشت. بسیاری از داستان ها در آگادا دربارة توانایی سلیمان در باب قضاوت عادلانه گفته شده است (Seters, 1987, v.13, p. 409). به گفته سلیمان، قاضی نباید در داوری از کسی طرفداری کند (امثال، 24: 23): دهان خود را بازکن و با عدالت داوری کن (امثال، 31: 9). کتاب مقدس، یکی از داوری های سلیمان حکیم را بیان می کند:
سلیمان برای داوری بین دو زنی که مدعی مادری یک فرزند بودند گفت: یک شمشیر برایم بیاورید. وقتی شمشیر را آوردند، او دستور داد: کودک زنده را نصف کنید و به هر کدام یک قسمت بدهید. مادر واقعی که قلبش لبریز از محبّت برای پسرش بود، به پادشاه گفت: ای پادشاه کودک را نکشید و او را به این زن بدهید. امّا زن دیگر گفت: به هیچ کدام از ما ندهید و او را دو پاره کنید. پس سلیمان گفت: این کودک را نکشید، او را به زن اولی بدهید. او مادر واقعی است (اول پادشاهان، 3: 28-16).
از نگاه قرآن کریم (ص: 20)، حضرت سلیمان دارای مقام داور نیز بوده است. نمونه داوری و قضاوت آن حضرت در قرآن آمده است(انبیا: 78ـ79). بر حسب آیات مذکور، روزی دو نفر به محکمه داوود آمدند. یکی دهقان بود که ایلیا نام داشت، و یکی گوسفند دار بود که او را یوحنّا می خواندند. ایلیا گفت: ای داوود نبی، همسایه من یوحنّا، شب هنگام گلّه خود را می چرانید و به کشت زار من وارد شد و تمام آن را خورد. داوود فرمود: حساب کنید بهای ذرع و گوسفندان چقدر است؟ سپس حکم کرد که گوسفندان را به ایلیا دهد تا صاحبی کند. عادت سلیمان بر این بود که برای محکمه می نشست و هر که نزد پدرش می آمد، حکم پدر را تفسیر می کرد و چون ایلیا و یوحنّا از محکمه خارج شدند و سلیمان از مضمون قضیه آن دو مطّلع شد، سلیمان وارد محکمه شد و به پدرش گفت: اگر حکمی غیر از این می کردی بهتر بود. داوود گفت: چه حکمی؟ سلیمان گفت: گوسفندان را به یوحنّا بده تا از شیر، روغن، پشم و مو (غرامت زرع) بهره گیرد و زرع را به یوحنّا بده تا غم آن خورده و به مرتبه ای که اوّل بود، برساند و آن را به ایلیا تسلیم کند و هیچ کدام بی بهره نمی مانند و این حکم نشانه حکمت او برای نائل شدن به پادشاهی بنی اسرائیل پس از پدرش بود (عروسی حویزی، 1415ق، ج 2، ص 442).
ملکه سبا و سلیمان:
بر طبق تورات، ملکه قوم شبا یا سبا، پادشاه سرزمین باستانی سبا بوده است، که با سلیمان ملاقات کرده است. وقوع داستان های تورات در مورد قصه سلیمان و ملکه سبا، با توجه به نشانه های دینی و تاریخی آن، امکان دارد. البته از نظر منابع یهودی و مسیحی، ملکه سبا برای جست وجوی حکمت سلیمان با وی ملاقات کرده است، اما در منابع اسلامی گفته شده که وی مجبور به انجام چنین کاری شده است(Leeman, 2005, p. 1).
سرزمین سبأ یا شبا، مرکز بازرگانى مهمى بوده و بازرگانان آنها با عبرانیان داد و ستد داشتهاند و به ثروت و ذخایر طلا مشهور بوده است. برای نمونه، بازرگانان سبا و رعمه با تو داد و ستد می کردند و برای کالاهای تو بهترین ادویه و سنگ های گران بها و طلا می دادند (حزقیال، 27: 22). از نظر ایمانی و اعتقادی، سبائیان، تعداد زیادی از خدایان را می شناختند و می پرستیدند، ولی یهودیان تحت فرمان سلیمان موحد بودند، و به خدای (یهوه) باور داشتند(Lucks, 2009, p. 61).
دربارة داستان دیدار و ملاقات ملکه سبا با سلیمان نقل شده است که ملکه با کاروانى بسیار باشکوه، به اورشلیم وارد شد:
ملکه سبا از شهرت سلیمان پادشاه باخبر شد و به اورشلیم سفر کرد تا با پرسش های دشوار، او را بیازماید. ملکه سبا با گروه بزرگی از همراهان و همچنین شترهایی با بار ادویه، جواهرات و مقدار زیادی طلا به اورشلیم آمد. هنگامی که به نزد سلیمان آمد، هر آنچه در اندیشه او بود، با وی در میان نهاد. سلیمان به همه پرسش های وی پاسخ داد. هیچ چیز از پادشاه پوشیده نبود که نتواند پاسخ دهد. ملکه سبا هنگامی که دانش سلیمان و کاخی را که ساخته بود دید، شگفت زده شد. او به سلیمان گفت: هرآنچه در سرزمین خود در مورد کارهای شما و دانش شما شنیده بودم، درست بود. اما تا من با چشم های خود ندیدم، گزارش ها را باور نداشتم. اما من حتی نیمی از آن را هم نشنیده بودم. دانش و ثروت شما بیش از آن است که به من گفته بودند. خداوند خدای شما را ستایش می کنم که از تو خشنود بود و تو را بر تخت سلطنت اسرائیل نشانید. ملکه سبا هدایای خود را به سلیمان پادشاه تقدیم کرد که شامل این موارد می شد: معادل پنج تُن طلا و سنگ های گرانبها و مقدار زیادی ادویه به اندازه ای که او هرگز دریافت نکرده بود. سلیمان پادشاه، هرآنچه ملکه سبا خواسته بود به او داد، به اضافه هدایای که سلیمان با سخاوتمندی به او بخشید. آن گاه ملکه سبا و همراهانش به سرزمین خود بازگشتند (اول پادشاهان، 10: 13ـ1؛ دوم تواریخ، 9: 12ـ1).
در قرآن، داستان هدهد و ملکه سبا در سوره نمل، آیات 20 تا 44 آمده است. البته در این آیات واژه سبا آمده است، نه ملکه سبا؛ و از سوی دیگر در عهد عتیق با لفظ ملکه سبا سخن رانده شده است. در عهد عتیق ملکه سبا پس از شنیدن آوازه حکمت سلیمان برای امتحان کردن او به دیدارش می رود، اما در قرآن بلقیس پس از دستور سلیمان مبنی بر تسلیم به نزدش می رود. آنچه که از مقایسه دو روایت بر می آید آنست که سخنی از خبر آوردن هدهد، فرستادن نامه، احضار تخت بلقیس، عبور بلقیس از آبگینه در عهد عتیق نیست.
معبد سلیمان:
می توان گفت: ازجمله موفقیت ها و دستاوردهای سلیمان، حتی شاهکار او، بنیان گذاری ساختمان نیایشگاه اورشلیم بوده است (اول پادشاهان، باب های 5 تا 8؛ Landman, 1969, v.9. p. 637; Skolnik, 2007, v. 18, p. 760; Seters, 1987, v.13, p. 409). ساختن این معبد یکی از آرزوهای حضرت داوود بود.
اما ازآنجاکه داوود مرتکب گناه شده بود، ساختن معبد مقدس اورشلیم به عهده سلیمان گذاشته شد (Karesh and Hurvitz, 2006, p. 487). بنابر کتاب مقدس، براساس وصیت پدر، سلیمان، سی هزار کارگر از سراسر اسرائیل به بیگاری گرفت و همچنین هفتاد هزار باربر و هشتاد هزار سنگ تراش در کوهستان داشت. او سه هزار و سیصد سرکارگر برای نظارت بر کارها گماشت (اول پادشاهان، 5: 16ـ2؛ ر.ک: اول پادشاهان، فصل های 9ـ5).
طراحی معبد را معماری از اهالی صور انجام داد و صنعتگران آن نیز بیگانه بودند: نقشه و تزئینات معبد حاکی از آن است که هریک از فرهنگ ها و آیین های کنعانی، مصری و بین النهرینی در ساخت آن نقش داشته اند (اسمارت، 1383، ص 15). اجرای این پروژه عظیم وقت و انرژی حضرت سلیمان از سال چهارم تا سال یازدهم حکومت وی را به خود اختصاص داد. بدین منظور، هرام، پادشاه قوم تیر، و کارگران ماهر فنیقی وی، حضرت سلیمان را یاری رساندند. کارگران مزبور مسئولیت قطع کردن و حمل الوارها، قطع و شکل دادن سنگ ها و ریختن اشیای برنزی را بر عهده داشتند(ییتس، 1378، ص 588).
او معبد باشکوه را بنا کرد تا مأمن ثابتی برای صندوق عهد باشد که به مدت مدیدی نماد حضور یهوه در میان مردمش بود. به غیر از جنبه دینی و اساطیری ای که جایگاه خیمه عهد و تابوت عهد در کسب پیروزی قوم یهود داشت، معبد نیز به علت مهیا کردن یک مرکز اصلی مذهبی- سیاسی، اتحاد و پیوستگی اجتماعی و سیاسی بیشتری را برای حکومت سلیمان فراهم کرد (Karesh and Hurvitz, 2006, p. 487).
با این حال، این معبد بیشتر به صورت یک عبادتگاه خصوصی سلطنتی طراحی شده بود، تا اینکه محلی برای اجتماع تعداد زیادی از افراد باشد. تنها روحانیون بزرگ حق ورود به آنجا را داشتند. مردم عادی در بیرون معبد، در اطراف محراب هدایای سوزاندنی جمع می شدند. بدین ترتیب، معبد هیکل سلیمان برای نسل های متمادی کانون توجه دینی مردم بود (ییتس، 1378، ص 591).
داوود بنای ساختمان مسجدالاقصی را شروع کرد، ولی پیش از اتمام آن درگذشت و سلیمان آن را به پایان رساند (بیضاوی، 1418ق، ج 4، ص 344؛ مظهری، 1412ق، ج 8، ص 15). اغلب مفسران در تبیین چگونگی بناء بیت المقدّس و یاری رساندن اجنّه به سلیمان سخن گفته اند:
چون داوود از دنیا رفت و سلیمان را جانشین خود قرار داد و او دوست داشت، بیت المقدّس را تمام کند، پس سلیمان جنیان و شیاطین را جمع کرد و کارهاى ساختمان را میان ایشان تقسیم نمود و هر دسته اى را به کارى گماشت و جمعى از جنیان و شیاطین را براى تهیه سنگ هاى مرمر و بلور به کندن معادن وادار کرد. دستور داد شهر بیت المقدس را از سنگ هاى مرمر سفید بنا کنند و براى آن دوازده قلعه ساخت. هریک از اسباط بنى اسرائیل را در محله ای نشانید. هنگامى که از بناى شهر فراغت یافت، شروع به ساختن مسجد کرد و شیاطین و دیوان را گروه گروه به استخراج معادن طلا و جوهرات فرستاد و دسته اى را هم براى حمل آنها به بیت المقدس گماشت. گروهى نیز مشک، عنبر و سایر عطرها را برایش مى آوردند. دسته اى هم مأمور تهیه مروارید از قعر دریاها و حمل آن به بیت المقدس گردیدند. آن گاه به وسیله آنها، سلیمان مسجد را با سنگ هاى سفید، و زرد و سبز بنا کرد و ستون هاى آن را از سنگ هاى مرمر بلورین قرار داد و سقف و دیوارهاى آن را به انواع جواهرات مزین ساخت و کف آن را با صفحه هایى از فیروزه فرش کرد (طبرسی، 1360، ج 8، ص 599؛ حائری تهرانی، 1377، ج 9، ص 8). سلیمان وقتی به بیت المقدّس رفت، ده هزار قاری زبور را که نیمی از آنها در روز و نیمی از آنها در شب تلاوت زبور می پرداختند در بیت المقدّس به کار گماشت و تمام شبانه روز در بیت المقدّس خدا عبادت می شد(همان، 9).
فرجام سلیمان:
در قرآن، حکمت سلیمان او را به بالاترین درجه از خداترسی و پرهیزگاری می رساند. همین حکمت موجب سعادت و جاودانگی او می شود (ر.ک: بقره: 102؛ نساء: 163؛ نمل: 44؛ ص: 30). از سوی دیگر، در تورات، ربیون برآنند که حکمت سلیمان برای وی احساس مصونیت و معصومیت به همراه نیاورد؛ چراکه وی سرانجام منحرف شد (Karesh and Hurvitz, 2006, p. 487).
در یشوع بن سیرا در مجموعه کتاب های قانونی ثانی، در توصیف سلیمان و فرجام وی آمده است:
… در جوان سالی چه عالم بودی، چون رود از خرد سرشار بودی، روح تو زمین را گرفته است، آن را از حکمت های دَر پَرده آکنده ای، آوازه تو تا جزایر دوردست رسید و در آرامش خویش محبوب گشتی. ترانه ها و مَثَل ها و حکمت های تو و پاسخ هایت، ستایش گیتی را بر انگیخت. به نام خداوند خدا، آنکه او را خدای اسرائیل می خوانیم، زر را چون قلع انباشتی و سیم را چون سرب اندوختی، پهلوهای خویش را تسلیم زنان کردی و ایشان را بر تن خود چیرگی بخشیدی. مجد خویش را لکه دار ساختی. نسل خود را بیالودی آنچنان که خشم را بر فرزندان خویش و محنت را به سبب نادانی خود نازل ساختی. سلطنت دو پاره شد. از افراییم مملکتی طغیان کرده سربرآورد… و سلیمان با پدران خویش آرمید و از پس خود مردی از نسل خویش را بر جای نهاد. مجنون ترین کس در قوم که از خرد بی بهره بود. رحبعام که قوم را به شورش کشاند. یربعام پسر نباط، اسرائیل را به گناه واداشت (یشوع بن سیر، ا23-14/47).
بنابر عهد قدیم، در مدت زمانی که سلیمان مرتکب گناهان شد، فردی مطرود و رانده شده بود (Seters, 1987, v.13, p. 409). بدین سان، او اراده کرد که سلیمان معبد را بسازد، و این زمان های سعادت و پیشرفت پیامد درستکاری پادشاه صالحی بود که توانست رضایت خدا را به دست آورد. ولی حکومت واحد و متحد به خاطرِ گناهان سلیمان از بین رفت (Karesh and Hurvitz, 2006, p. 487).
بنابر عهد قدیم، هنگامی که سلیمان پیر شد، او به خداوند خدای خود وفادار نبود(اول پادشاهان، 11: 4).
آن گاه خداوند از سلیمان خشمگین شد؛ زیرا دل او از خداوند خدای اسرائیل، خدایی که دو بار بر او ظاهر گشته بود، منحرف شد. پس خداوند به سلیمان گفت: سلطنت را از تو خواهم گرفت و به یکی از خدمتگزارانت خواهم داد. ولی به خاطر پدرت داوود این کار را در زمان حیات تو نخواهم کرد، بلکه در زمان سلطنت پسرت این کار را عملی خواهم کرد (همان: 12ـ9).
نویسنده ای یهودی معتقد است:
گرچه سلیمان توانست اقتدار و اهمیت دولت اسرائیل را به مدارج عالی افزایش و سلطنت را به پایه بلند یک امپراتوری ارتقا دهد و در دوره او جنگ خونینی به وقوع نپیوست، ولی موفقیت او در پیشبرد سیاست و اقتصاد کشور او را از مسائل حیاتی دیگر غافل کرد. این غفلت موجب شد که جنبه های روحی و معنوی را فراموش کند. درست است که وصلت با شاهزادگان ممالک دیگر، موجب فراهم شدن متحدین پر قدرت برای کشورش گردید و واگذاری شهرهایی برای تأمین بودجه کافی جهت عمران و آبادی مفید بود، ولی این سیاست، موجب شد از وجهه و محبوبیتش در بین مردم کاسته و او را در انظار خوار و بی مقدار نماید (ابان، 1358، ص 46).
برخی علاوه بر روگردانی سلیمان از دستورهای خدا، به دلیل دوست داشتن همسران بت پرست، ناخشنودی مردم از خراج های سنگین حکومتی (Landman, 1969, v.9, p. 636; Eliade, 1987, v.13, p. 409) و گسستِ طبقاتی افسارگسیخته (Metzger/coogan, 1993, p. 295) را نیز از عوامل فروپاشی پادشاهی سلیمان دانسته اند.
سلیمان در اواخر حکومت خود با شورش هایی روبه رو شد که نتوانست همه آنها را سرکوب کنند. هنگامی که درگذشت، او را در شهر پدرش داوود به خاک سپردند و فرزندش رحبعام جانشین او شد (اول پادشاهان، 11: 43). در زمان رحبعام، در میان بنی اسرائیل اختلاف افتاد و کشور به دو پادشاهی تقسیم شد: پادشاهی شمالی، که متشکل از ده قبیله بود و اسرائیل نام داشت و پادشاهی جنوبی که شامل دو قبیله یهودا و بنیامین بود و به عنوان یهودیه شناخته می شد (اول پادشاهان، فصل 11؛ اسمارت، 1383، ص 15).
ازآنجاکه اکثریت مردم در کشور اسرائیل باقی ماندند، کشور کوچک تر و ضعیف یهودا عملاً زیر سلطه و نفوذ کشور بزرگ تر قرار گرفت و امور خارجی هر دو قسمت به عهدة کشور بزرگ تر واگذار گردید، ولی چون دولت اسرائیل از اسباط مختلف تشکیل شده بود، اختلاف و نفاق همیشه در داخل آن زیاد و آرامش آن را مختل میکرد. درنتیجه، کشور اسرائیل بیش از دویست سال دوام نیاورد و در 722 ق م. منقرض و نابود گردید (Sherbok, 2003, p. 56). کشور کوچک تر یهودیه، کمتر مورد تهدید و تجاوز کشورهای هم جوار قرار میگرفت. علاوه بر این موقعیت معبد بیتالمقدّس در قسمت متصرفی دولت یهودیه، که خود نشان قومیت و ملیت یهود بود، رجحانی برای دولت یهودیه نسبت به کشور اسرائیل محسوب میگردید و نیز اوضاع جغرافیایی این منطقه کمتر آن را در معرض هجوم بیگانگان قرار میداد (ابان، 1358، ص 47). دولت یهودیه در جریان اسارت بابلی به دست بخت النصر فروپاشید (Sherbok, 2003, p. 68).
نتیجه گیری:
1. این جستار نشان می دهد حکمت امری دینی و موهبتی خدایی است، ولی نگاهداشت آن به اعمال خود افراد بستگی دارد. رعایت احکام دینی عمدتاً پیامد این جهانی فردی، اجتماعی و حتی نسلی دارد و به عکس. از نگاهی دیگر، برخی سلیمان را به عنوان نمونه اولیه جنبش عقلانی شناخته اند و مدعی هستند که در نهایت وی به دلیل رویکرد عقلانی خود مرتکب گناه شد (A.Ro, 1972 ,p. 107).
2. در بخش های متأخر عهد عتیق، ارتکاب گناهان حتی از بزرگان دینی و دنیوی بعید و قبیح نیست و از مقام افراد نمی کاهد. سلیمان با آنکه مولود ازدواج ناپسند داوود با اوریاست، ولی در ابتدای تولد نیز محبوب خداست. البته پیامدهای گناهان هم دامن خود فرد را می گیرد و هم جامعه یهود و حتی ممکن است نسل های آتی هم مجازات شوند. در این صورت، هم گویا تسویه حساب شده و مقام معنوی بزرگی چون سلیمان بر جای می ماند.
3. روایت سلیمان در عهد عتیق نشان می دهد که در سلسله مراتب مقامات دینی، لزوماً انبیاء در بالاترین مقام ننشسته اند و آنان تنها مخاطبان وحی نیستند، بلکه کاهنان، پادشاهان، حکیمان و… نیز می توانند مورد خطاب و ارتباط دو سویه با خداوند قرار گیرند. البته، برخی واجد چند مقام با هم (پادشاهی و حکمت) هستند.
4. در مقایسه درونمایه آثار بازمانده منسوب به سلیمان، می توان گفت: غزل غزل ها بیانگر احساسات جوانی فرد است. ولی به نظر می رسد، کتاب امثال، حکمت و دانایی سلیمان در میانسالی و کتاب جامعه، اندیشه های فیلسوفانه وی در سال های آخر عمر تدوین شده است. حکمت سلیمان در کتاب های قانونی ثانی، همسویی شگفتی با سه کتاب مذکور در عهد عتیق دارد.
5. درباره حکمت سلیمان و دانشی که خداوند به او داده است، در کتب قرآن و عهد عتیق اختلافی نیست؛ هر دو متون، سلیمان را دارای توانایی سخن گفتن با جانوران و پرندگان می شناسند. قرآن مجید به نبی بودن سلیمان تصریح دارد و به علم و حکمت او اشاره کرده، گفته است که جن و انس و پرندگان سر بر فرمان او داشتند و به او منطق الطیر (فهم زبان مرغان و حشرات) داده شده است. خداوند سلیمان را از برگزیدگان خود قرار داده است و بر مؤمنان نیز او را فضیلت بخشیده است. همچنین، وی از داوود، علم و پیامبری را به ارث برده است.
سلیمان در قرآن کریم، به دلیل حاکمیت بر موجودات غیبی و مقام نبوت، موضع برتری نسبت به سلیمان تورات دارد. حکمت سلیمان او را به بالاترین درجه از خداترسی و پرهیزگاری می رساند و همین حکمت موجب سعادت و جاودانگی او می شود. همچنین سلیمان دارای شأن داوری و قضاوت است که نمونه آن قضاوت سلیمان بر ذرع و گوسفندان است.
6. عهد عتیق سلیمان را در شمار پادشاهان آورده و برای وی، از لقب محبوب خدا و پسر خدا یاد می شود. بنابر عهد عتیق، حکمت سلیمان برای وی احساس مصونیت و معصومیت به همراه نیاورد؛ چراکه وی در پایان، منحرف شد و معابدی برای خدایان سایر اقوام بنا کرد و سرانجام، حکومت واحد و متحد سلیمان به دلیل گناهان سلیمان از بین رفت و پس از وی، تجزیه کشور به اسرائیل و یهودا آغاز گردید. در عهد عتیق، سه کتاب به او منسوب است. افزون بر اینها، کتب دیگری در کتب قانونی ثانی به نام اوست، اما در قرآن ذکری از آثار او نیست. سلیمان پادشاه، قضاوت و داوری هایی عادلانه انجام داده است که از آن جمله، قضاوت مادر و فرزندی است و از کارهای شاخص دوران حکومت وی، بنای مشهور معبد در اورشلیم می باشد که از این امور در قرآن نشانی نیست.
7. سخن از ملکه سبا در عهد عتیق و قرآن آمده است. از نظر عهد عتیق، ملکه سبا برای جست وجوی حکمت سلیمان با وی ملاقات کرده است، اما در منابع اسلامی، گفته شده که مجبور به انجام چنین کاری شده است. در خصوص خبر آوردن هدهد، فرستادن نامه، احضار تخت بلقیس، عبور بلقیس از آبگینه در عهد عتیق مطالبی بیان نشده است.
منابع:
1. ابان، اباسلمن، 1358، قوم من: تاریخ بنی اسرائیل، ترجمه نعمت الله شکیب اصفهانی، تهران، کتابفروشی یهودا بروخیم و پسران.
2. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، 1410ق، متشابه القرآن و مختلفه، تحقیق و مقدمه علامه شهرستانی، قم، بیدار.
3. ابن عطیه اندلسی، عبدالحق بن غالب، 1422 ق، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العریز، تحقیق عبدالسّلام عبدالشافی محمّد، بیروت، دارالکتب العلمیة.
4. اسمارت، نینیان، 1383، تجربه دینی بشر، ترجمه محمد محمدرضایی و ابوالفضل محمودی، تهران، سمت.
5. آلوسی، سیدمحمود، 1415ق، روح المعانی فی القرآن العظیم، تحقیق عبدالباری عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیة.
6. بیضاوی، محمد بن عمر، 1418ق، انوارالتنزیل و اسرار التاویل، تحقیق محمدعبدالرحمن المرعشلی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
7. توفیقی، حسین، 1383، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، سمت.
8. جزائری، سید نعمت الله، 1404ق، القصص الانبیاء، قم، مکتبة آیةالله المرعشی النجفی.
9. حائری تهرانی، میرسیدعلی، 1377، مقتنیات الدرر وملّتقطات الثمر، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
10. حیدری، حسین و حسن پاشایی، دگرگونی های مفهومی حکمت در عهد قدیم و عهد جدید، 1389، ادیان و عرفان، ش 2، ص ص 31ـ56.
11. رسول زاده، عباس، سلیمان، اسطوره یا تاریخ؟، 1389، معرفت ادیان، ش 1، ص 153ـ175.
12. سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، 1384 الف، حکمت و حکیم در عهد قدیم. قبسات، ش 35، ص 144ـ127.
13. سیوطی، جلال الدین، بی تا، الدرر المنثور فی تفسیر بالمأثور، بیروت، دارالمعرفة.
14. شفیعی، سیدروح الله، 1391، بررسی تاریخی خاندان پیامبران در قرآن و مقایسه آن با عهدین، پایان نامه کارشناسی ارشد، علوم قرآن و حدیث، تهران، دانشگاه علاّمه طباطبایی.
15. شوکانی، محمد بن علی، 1414ق، فتح الغدیر، بیروت، دار ابن کثیر ودارالکلم الطیب.
16. طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1417ق، المیزان فی تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین.
17. طبرسی، فضل بن حسن، 1360، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ترجمه گروهی از محققان، تحقیق رضا ستوده، تهران، فراهانی.
18. طوسی، محمد بن حسن، بی تا، التبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
19. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، 1415ق، تفسیر نورالثقلین، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، چ چهارم، قم، اسماعیلیان.
20. فیض کاشانی، ملامحسن، 1415 ق، تفسیر الصافی، تحقیق حسن اعلمی، تهران، نشر الصدر.
21. ـــــ ، 1418ق، تفسیرالاصفی، تحقیق محمدحسین درایتی و محمدرضا نعمتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
22. کتاب هایی از عهد عتیق (کتاب های قانونی ثانی) براساس کتاب مقدس اورشلیم، 1380، ترجمه پیروز سیار، تهران، نی.
23. مجلسی، محمدباقر، بی تا، بحارالانوار، تهران، اسلامیه.
24. محمدیان، بهرام و دیگران (ترجمه و تالیف)، 1380، دایرةالمعارف کتاب مقدس، تهران، روز نو.
25. مظهری، محمدثناءالله، 1412ق، تفسیر المظهری، تحقیق غلام نبی تونسی، پاکستان، مکتبه رشدیه.
26. منتظرالقائم، اصغر و زهرا سلیمانی، توسعه و تمدن سازی در حکومت های دینی، 1388، تاریخ در آینه پژوهش، ش 4، ص 65ـ84.
27. ناس، جان بایر، 1386، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، علمی و فرهنگی.
28. نجفی، رضا، داستان های عهد عتیق و مقایسه تطبیقی آن با قصص قرآنی، 1382، اطلاع رسانی و کتابداری، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، ش 77، ص 77ـ68.
29. هَلی، هنری، راهنمای کتاب مقدس، بی تا، ترجمه جسیکا باباخانیان، سابرینا بدلیان و ادوارد عیسی بیک، زیر نظر ساروخاچیکی.
30. هنری، 2000م، راهنمای کتاب مقدس، هلند، بی نا.
31. ییتس، کایل، 1378، جهان مذهبی: ادیان در جوامع امروز، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.