۱۳۹۸/۱۱/۱۲
–
۱۲۲۶ بازدید
خداوند که میدانست شیطان به دشمنی با او میپردازد چرا او را خلق کرد؟
خداوند دارای دو گونه اراده تکوینی و اراده تشریعی است.اراده تکوینی خداوند تخلف ناپذیر نیست و یا همان اراده نظام جهان هستی را و ویژگی های ذاتی فرشتگان، جنیان و انسان ها را بنیان نهاده است. اما در برابر فرمان های تشریعی خداوند تخلف و سرپیچی ممکن است. بر این اساس شیطان از نظر تکوینی و نوع آفرینش تحت اراده الهی است. اما از نظر تشریعی اختیار تخلف را دارد و این اختیار را خدای منان به دیگر موجودات بخصوص به انسان ها و جنیان داده است. مختار بودن انسان و قدرت بر تکلیف داشتن دو نیروی قویتر و بسیار برتر از اغواگریهای شیطان و گوهرهایی بی نظیر در ید قدرت و اختیارِ خرد انسانند. داشتن این دو نیروی برتر یعنی نقطه قدرت و برتر را در تصرف داشتن. یعنی داشتن تمام قدرت در برابر نداشتن قدرت و صفر بودن آن است. شیطان با همه علم و قدرتش ، انسان را نمیتواند مجبور به انجام کاری نماید. فقط در حد وسوسه و اغواگری شیطان ، گاهی انسان عقل و اختیار خودش را از دست داده و در پیروی و تبعیت از شیطان گام بر میدارد. خلقت شیطان علاوه بر فرصت دادن خدای متعال به تمام مخلوقات علی رغم علم داشتن به آینده آنها ، موارد خاصی را نیز برای شیطان بر شمرده اند :
شناخت قدرت خدای متعال و توکل بدان ،
درک ضرورت توسل به معصومین علیهم السلام در مقابل قدرت شیطان ،
شناخت بهشت توسط انسان ،
منافع بیشمار هبوط حضرت آدم علیه السلام به زمین ،
گسترش نسل انسان ،
شناخت تمام اغوا کننده ها و وسوسه گرها ،
حسرت بر ملکوتی شدن انسان و میل به تکامل یافتن توسط انسان و . . . از جمله مطالب در این خصوص است .
تفصیل بحث فلسفه وجود شیطان :
چند نکته وشبهه در باره چرایی وفلسفه خلقت شیطان برای شما بیان میشود: 1ـ خدا شیطان رو با چه هدفی آفرید؟ الف ـ خداوند متعال می فرماید: « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ … . ـــــــ (به یاد آرید) زمانى را که به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید! آنها همگى سجده کردند جز ابلیس ، که از جنّ بود ، و از فرمان پروردگارش بیرون شد … . » (الکهف:50) در روایات نیز تصریح شده که ابلیس فرشته نبود بلکه جنّ بود ، لکن خدا او را در میان فرشتگان قرار داده بود به گونه ای که فرشتگان او را از خودشان می شمردند. البته مراد از این فرشتگان ، ملائکة الارض می باشند نه ملائک مقرّب الهی. « عن جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ إِبْلِیسَ أَ کَانَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَوْ هَلْ کَانَ یَلِی شَیْئاً مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ قَالَ لَمْ یَکُنْ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ لَمْ یَکُنْ یَلِی شَیْئاً مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ وَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ وَ کَانَ مَعَ الْمَلَائِکَةِ وَ کَانَتِ الْمَلَائِکَةُ تَرَى أَنَّهُ مِنْهَا وَ کَانَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَنَّهُ لَیْسَ مِنْهَا فَلَمَّا أُمِرَ بِالسُّجُودِ کَانَ مِنْهُ الَّذِی کَان ـــــــ جمیل بن درّاج گوید: از امام صادق علیه السّلام درباره ی ابلیس پرسیدم ، که آیا فرشته بود و یا متصدّی امری از امور آسمان بود؟ امام فرمودند: او فرشته نبود و متصدى هیچ کارى در آسمان نبود. او از جنّ و همراه ملائک بود و فرشته ها او را از خود می دیدند امّا خدا می دانست که او از فرشتگان نیست. پس چون امر به سجده بر آدم نمود ، سر زد از او آنچه که سر زد.» ( بحار الأنوار ، ج 60 ،ص218) ب ـ خداوند متعال می فرماید: « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون ـــــــ من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند»(الذاریات:56) ؛ یعنی جنّها و انسانها ، که هر دو موجوداتی مادّی و ملکّف می باشند ، برای آن آفریده شده اند که به مقام عبودیّت برسند ؛ به مقامی که در آن مقام وجودی ، خود را در اسماء الهی فانی بیابند. پس هدف از خلقت شیطان نیز مثل خلقت بنده و جناب عالی و دیگر انسانها و دیگر جنّها ، رسیدن به مقام عبودیّت بوده است. و شیطان نیز صرفاً فردی از افراد جنّ می باشد و تافته ی جدا بافته ای نیست ؛ تا خلقت او هدفی غیر از هدف جنّهای دیگر داشته باشد.
2ـ شیطان که مقام بالایی در درگاه الهی داشت چرا رانده ی درگاه شد؟ امّا این ادّعا که شیطان ، معروف و مشهور درگاه خدا و بهترین فرشته ی خدا بوده ، ادّعایی است که نه قرآن کریم آن را تأیید می کند نه روایات اهل بیت علیهم السلام. ابلیس صرفاً شخصی از جنّ است که نامش در اصل حارث یا عزازیل بوده ، و در ردیف ملائک سطوح پایین قرار داشته و یقیناً در ردیف ملائک مقرّب نبوده است. « أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ إِبْلِیسَ أَ کَانَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَمْ کَانَ یَلِی شَیْئاً مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ فَقَالَ لَمْ یَکُنْ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ لَمْ یَکُنْ یَلِی شَیْئاً مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ وَ لَا کَرَامَةَ . ــــــــ جمیل بن درّاج مى گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم که آیا شیطان از فرشتگان بود یا امرى از امور آسمان را مى گرداند؟ امام علیه السّلام فرمود: نه از فرشتگان بود و نه امرى را مى گرداند و نه عزت و احترامى داشت.»(الکافی،ج 8 ،ص274 ) «و روی عن طاوس و مجاهد ان إبلیس کان قبل أن یرتکب المعصیة ملکا من الملائکة اسمه عزرائیل و کان من سکان الأرض و کان سکان الأرض من الملائکة یسمون الجن و لم یکن من الملائکة أشد اجتهادا و لا أکثر علما منه فلما عصى الله لعنه و جعله شیطانا و سماه إبلیس وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ فی علم الله . ــــــ روایت شده از طاوس و مجاهد که ابلیس قبل از اینکه مرتکب معصیت شود ملکى از ملائکه بوده و نامش عزازیل و از ساکنان زمین بود و ملائکه اى که ساکن زمین بودند، جنّ نامیده مى شدند و از میان ملائکه ، هیچ کس از نظر اجتهاد و علم بالاتر از او نبود، امّا وقتى که در برابر فرمان خدا عصیان کرد، خداوند او را لعنت نمود و او را شیطان قرار داد و وى را ابلیس نامید و او در علم الهى از کافران بود. »(النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین ،ص32 ، الفصل الثانی فی سجود الملائکة) از روایت اخیر معلوم می شود که او جنّ بوده لکن لفظ ملک عامّ بوده بر جنّ هم اطلاق می شده است. لذا مطرح شدن ابلیس در جمع ملائک به این معنی نیست که او حقیقتاً ملک مقرّب بوده است. او اعلم جنّها و کوشاترین آنها در عبادت بوده است ؛ امّا فرشته ی اصطلاحی نبوده است ؛ بلکه از باب عمومیّت لفظ ملک داخل در جمع ملائکةالارض بوده است. بر اساس مطلب فوق معلوم می شود که اطلاع او از خدا و قدرت و علم و دیگر صفات الهی نیز در حدّ جنّها بوده است. علم جنّها نیز چندان نیست و قابلیّت بشر برای کسب علم به مراتب از جنّها بالاتر است. ابلیس و ما بقی جنّها اگرچه در علوم خیالی بسیار قوی هستند ولی درک عقلی چندان بالایی ندارند. نادانی ابلیس در علوم عقلی ، از استدلالهایی هم که کرده روشن است. «قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ . ـــــــــ (خداوند به او) فرمود: در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده اى و او را از گل .»(الأعراف:12) آیا این استدلال یک موجود فهمیده است. دو مطلب در سوال خداوند متعال وجود دارد. اوّل اینکه چرا به آدم سجده نکردی؟ و دوم اینکه چرا امر مرا اطاعت نکردی؟ ابلیس در جواب ، سوال اوّل را جواب داد ؛ ولی سوال دوم را که اساسی تر بود بی پاسخ گذاشت. در حالی که سوال اوّل نیز مبتنی بر سوال دوم است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیه 12 اعراف فرمود: «… و أهمل أمر تکبره على ربه کما أنه فی هذه السورة سئل عن سبب تکبره على ربه إذ قیل له: «ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ» فتعلق بقوله: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» إلخ، و لم یعتن بما سئل عنه أعنی السبب فی تکبره على ربه إذ لم یأتمر بأمره. »( المیزان فی تفسیر القرآن،ج 8 ،ص26 ) ابلیس گفت من از آتشم و او از خاک ؛ و آتش از خاک بهتر است ؛ پس من از او بهترم. در حالی که اوّلاً آدم از خاک خالص نبود بلکه از گل بود که ترکیبی است از آب و خاک. بلکه به تصریح برخی روایات اهل بیت علیهم السلام مادّه ی انسان مرکّب از آب و خاک و هوا و آتش و نور است ، لکن جنبه ی خاکی آن غالب است. ثانیاً از کجا که آتش بهتر از خاک است. ثالثاً به فرض که آتش از خاک بهتر باشد ، چه ربطی به این دارد که ابلیس هم از آدم بهتر باشد ؛ شیئیّت یک شیء از نظر عقل و برهان ، به صورت آن است نه به مادّه ی آن. و صورت آدم چنان جامع است که مظهر جمیع اسماء الله بوده خلیفة الله است. این استدلال ابلیس که به خیال خودش برهان بود از نظر منطقی تمثیل و از نظر علم اصول قیاس گفته می شود ؛ که فاقد هر گونه ارزش منطقی و شیوه ی استدلال افراد غیر منطقی است. « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِأَبِی حَنِیفَةَ وَیْحَکَ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ قَاسَ إِبْلِیسُ فَلَمَّا أَمَرَهُ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ قَالَ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین . ــــــــ امام صادق علیه السلام به ابوحنیفه ــ که اهل قیاس بود ــ فرمود: وای بر تو اوّلین کسی که قیاس کرد ابلیس بود. پس زمانی که خدا او را امر به سجده بر آدم نمود گفت: مرا از آتش آفریدی و او را از خاک.»(بحار الأنوار ، ج 2 ،ص 315) رابعاً این چگونه موجود فهمیده ای است که خدا و ملائک را جاهل و خود را عالم می پندارد؟ چگونه موجود عاقل ، به خود اجازه می دهد که خدا را متّهم به نادانی نموده با خدا به مجادله برخیزد و برای محکوم نمودن خدا استدلال کند. ابلیس در سخن دیگری گفته است:«قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ . ــــــ گفت: پروردگارا ! چون مرا گمراه ساختى، من(نعمتهاى مادّى را) در زمین در نظر آنها زینت مى دهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت.»(الحجر:39) در این تعابیر نیز میزان فهم و درک عقلی شیطان از خدا روشن است.او خدا را گمراه کننده می پندارد. در حالی که از نظر عقلی خدا رحمت مطلق است و گمراه کنندگی برای او بالعرض اطلاق می شود. در حالی که از ظاهر آیه و از حسّ انتقامجویی که در ادامه ی کلام ابلیس نمودار است معلوم می شود که اضلال الهی ابتدایی است. به عبارتی او خود را در طرد شدنش از درگاه الهی مقصّر نمی داند بلکه خدا را مقصّر این امر می شناسد ؛ و به خیال خود در مقابل این اضلال الهی می خواهد از خدا و بنی آدم انتقام بگیرد. اطلاعات او از جهنّم و عذاب نیز در حدّ جنّها بوده است نه بیشتر. پس او سرپیچی نمود به همان دلیل که انسانها سرپیچی می کنند. یعنی به خاطر نادانی و هوای نفس و خود خواهی. پس ابلیس آن چنان هم که عوام مردم خیال کرده اند ، مقام بالایی نداشته و مقرّب درگاه الهی هم نبوده است. ابلیس گرچه به ظاهر سالیان درازی عبادت کرده بود ولی عبادت او عبادت حقیقی و خالصانه نبوده است. او در ظاهر اهل عبادت ولی در باطن کافر بود لذا خداوند متعال فرمود: « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ . ـــــــ و(یاد کن) هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید! همگى سجده کردند؛ جز ابلیس که سر باز زد، و بزرگی طلبید ، در حالی که از کافران بود.»(بقره:34) در برخی ترجمه های قرآن کریم ، مترجمین بزرگوار متأسفانه از ظاهر آیه عدول کرد « کانَ مِنَ الْکافِرینَ » را « از کافران شد» معنی نموده اند. در حالی که « کان» به معنی «بود» است. این در حالی است که مفسّرین بزرگواری چون علّامه طباطبایی ( قدس سرّه) کان را به معنی «بود » گرفته و آن را ارحج دانسته اند. روایات فراوانی از اهل بیت علیهم السلام نیز کفر درونی ابلیس را تصدیق نموده اند. لذا ابلیس شش هزار سال نفاق درونی داشته و عبادتش همراه با نفاق بوده است. علّت سقوطش نیز همین نفاق و کفر درونی او بود.
3ـ آیا خداوند ابلیس را برای وسوسه ی انسان آفریده است؟ از آنچه گفته شد ، معلوم گشت که خداوند متعال شیطان را نیافرید که سرپیچی کرده و وسوسه گر شود ؛ بلکه او را آفرید و به او اختیار داد تا مثل دیگر جنّها خود به اختیار خود راه راست را برگزیند. همانگونه که خدا انسان را آفرید و او را مختار ساخت و راه حقّ و باطل را به او نشان داد تا خود انتخاب کند. « إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً ـــــ همانا ما او را به سوی راه هدایت نمودیم خواه شاکر باشد یا کفران کند »(الإنسان:3) شیطان همان گونه که به اختیار خود گمراه شد ، می توانست به اختیار خود راه هدایت را هم برگزیند ؛ امّا چنین نکرد. هم اکنون نیز اگر توبه کند توبه اش پذیرفته می شود امّا استکبار و خود برتر بینی چنین اجازه ای به او نمی دهد. خداوند متعال نیز با اینکه می تواند او را وادار به اطاعت کند امّا چنین کاری نمی کند چون سنّت خدا این است که موجودات مختار را به کاری اجبار نمی کند. اگر بنا بود خدا اختیار بدهد و بعد سلب اختیار کند ، اساساً از اوّل اختیار نمی داد.
4ـ شیطان یک گناه بیش نکرد ، پس چرا با یک گناه تا ابد از رحمت خدا محروم شد؟ ثانیاً او گفت من به آدم سجده نمی کنم ولی از سجده به خدا که ابایی نداشت. درست است که ابلیس تنها یک گناه نمود ؛ امّا گناه او مثل گناه اکثر انسانها یا جنّها ، از روی غفلت نبود ؛ بلکه او از روی گردن کشی و حسادت نسبت به خلیفة الله و ولیّ الله از سجده ابا کرد ؛ و این گناهی است که هر که یکبار مرتکب آن شود ، به سرنوشت ابلیس مبتلا می گردد ؛ مانند فرعون و قارون و نمرود و امثال آنها که مرتکب همان گناه نابخشودنی شدند. او در حقیقت با خدایی خدا به مخالفت برخاسته بود و نظر خود را برتر از نظر خدا می دانست و معاذ الله خدا را متّهم به نادانی می نمود. برخی از جهّال صوفیّه چنین بافته اند که ابلیس موحّد محض بود لذا حاضر نشد برای غیر خدا سجده کند. یا برخی گفته اند ابلیس می دانست که خلقت انسان شگفت انگیزترین پدیده ی عالم خواهد بود لذا سجده نکرد تا خلقت او را ببیند ، در حالی که ملائک در سجده بودند و شاهد این امر شگفت نشدند. اگر کسی اندک اطّلاعی از آیات قرآن حکیم داشته باشد بیهوده بودن اینگونه سخنان را به روشنی خواهد یافت. وقتی خداوند متعال خود ، علّت تمرّد شیطان از سجده را تکبّر و کفر پنهان او معرّفی می کند چگونه می توان برای آن دنبال علّت دیگری گشت. این گونه توجیهات یقیناً از القائات خود ابلیس است. خداوند متعال در سوره ی ص ، تفصیل جریان ابلیس را به این گونه بیان می فرماید: « إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ (71) فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ (72) فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (73) إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ (74) قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ (75) قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ (76) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ . ــــــــــــــ [یاد کن ] آنگاه که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من آفریننده ی بشری از گِل هستم. پس چون او را راست و تمام گردانیدم و در وى از روح خود دمیدم، او را سجده کنان درافتید. پس فرشتگان همه با هم سجده کردند ، مگر ابلیس که بزرگی طلبید در حالی که از کافران بود. [خداى ] گفت: اى ابلیس، چه چیزی تو را باز داشت از آنکه سجده کنى بر آن که با دو دست خویش آفریدم؟ آیا خود را بزرگ دیدى یا از بلندمرتبگان بودی؟ گفت: من از وى بهترم، مرا از آتش آفریدى و او را از گِل. گفت: پس، از آنجا بیرون شو، که همانا تو رانده شده اى.» ازاین آیات شریفه به وضوح پیداست که سجده نکردن شیطان از روی خود بزرگ بینی بوده که خود نیز به این امر اعتراف نموده و گفت: « أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ » ؛ در حالی که آدم علیه السلام با به نمایش گذاشتن علم خود به اسماء ، نشان داده بود که از جمیع ملائک برتر است. بلکه بالاتر از آن ، شیطان با سجده نکردن خود ، خدا را متّهم به جهل و بی حکمتی کرده است. وقتی خداوند متعال او و ملائک را امر به سجده کرد یقیناً می دانست که آدم علیه السلام اشرف از همه ی موجودات بوده لایق کرنش همگان است. امّا شیطان بر این اعتقاد بود که اوّلاً خودش بهتر و برتر از آدم است و ثانیاً امر خداوند متعال در سجده به آدم غیر حکیمانه است. تازه شیطان به این مقدار بسنده نکرده خدا را متّهم به ظلم و اضلال نموده در پیشگاه خدا ، او را تهدید نمود که بندگانش را گمراه خواهد ساخت. و شاید مقصودش این بود که نشان دهد معاذ الله خدا در برتر دانستن آدم علیه السلام اشتباه کرده است. « (خداوند به او) فرمود: در آن هنگام که به تو فرمان کردم ، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده اى و او را از گل. گفت: از آن جایگاه فرود آى! تو را نرسد که در آن جایگاه تکبّر کنى! بیرون رو، که تو از افراد پست و کوچکى! گفت: مرا تا روزى که(مردم) برانگیخته مى شوند مهلت ده(و زنده بگذار!) فرمود: تو از مهلت داده شدگانى. گفت:اکنون که مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین مى کنم. سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان مى روم؛ و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهى یافت. فرمود: از آن جایگاه ، با ننگ و عار و خوارى، بیرون رو! و سوگند که هر کس از آنها از تو پیروى کند، جهنم را از همگى شما پر مى کنم .»(اعراف:12 ـ 18)
5 ـ شیطان پس از اظهار کفر ، برای همیشه رانده ی درگاه شد ؛ پس راه خود به سوی عبودیّت را با دست خود بسته است ؛ با این احوال چرا خداوند متعال به او مهلت زندگی داده است؟ هدف این کار خدا چه بود؟ گرچه ابلیس برای خود و پیروانش موجودی شرّ می باشد ، امّا وجود او برکات فراوانی برای بشریّت دارد که با نبود او آن برکات نیز حاصل نمی شوند. شیطان مانند حریفی قوی برای انسانهاست که مقابله با فریبهای او باعث رشد قوای وجودی انسان می شود. مانند کشتی گیری که در اثر کشتی گرفتن با حریف قوی ، خودش نیز قویتر می شود. کشتی گیری که با یک آدمک مصنوعی تمرین می کند فرق بسیاری دارد با کشتی گیری که با یک قهرمان کشتی تمرین می کند. اساساً آمدن انسان به دنیا برای این است که در اثر درگیر شدن با وساوس شیطان ، مشکلات زندگی ، اتّفاقات گوناگون خوب و بد و… قوای نهفته در وجود خود را شکوفا نماید. در این میان انبیاء و ائمه علیهم السلام به عنوان انسانهای کامل نقش مربّی گری انسانها را به عهده دارند. دین نیز برنامه عملی شکوفا نمودن استعدادهای درونی آدمی است. و ابلیس و پیروان جنّی و انسانی او ، از ابزارهای تمرین عبودیّت می باشند ؛ همانگونه که بلایا و مصائب و عبادتهای متداول (واجبات و محرّمات و مستحبّات و مکروهات ) نیز جزء ابزارهای رسیدن به مقام عبودیّت می باشند. پس اصل خلقت ابلیس برای این بوده که او نیز مثل دیگر جنّها راه عبودیّت را در پیش بگیرد ؛ امّا وقتی از این مقصد باز ماند و راه خود را کج نمود ، خداوند متعال او را باقی نگه داشت تا وجودش موجب رشد بندگان مومنش باشد. کما اینکه خداوند متعال به شیاطین انس فرصت وسوسه می دهد تا انسانهای طالب کمال در مواجهه با آنها استعدادهای الهی خویش را شکوفا نمایند.
شناخت قدرت خدای متعال و توکل بدان ،
درک ضرورت توسل به معصومین علیهم السلام در مقابل قدرت شیطان ،
شناخت بهشت توسط انسان ،
منافع بیشمار هبوط حضرت آدم علیه السلام به زمین ،
گسترش نسل انسان ،
شناخت تمام اغوا کننده ها و وسوسه گرها ،
حسرت بر ملکوتی شدن انسان و میل به تکامل یافتن توسط انسان و . . . از جمله مطالب در این خصوص است .
تفصیل بحث فلسفه وجود شیطان :
چند نکته وشبهه در باره چرایی وفلسفه خلقت شیطان برای شما بیان میشود: 1ـ خدا شیطان رو با چه هدفی آفرید؟ الف ـ خداوند متعال می فرماید: « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ … . ـــــــ (به یاد آرید) زمانى را که به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید! آنها همگى سجده کردند جز ابلیس ، که از جنّ بود ، و از فرمان پروردگارش بیرون شد … . » (الکهف:50) در روایات نیز تصریح شده که ابلیس فرشته نبود بلکه جنّ بود ، لکن خدا او را در میان فرشتگان قرار داده بود به گونه ای که فرشتگان او را از خودشان می شمردند. البته مراد از این فرشتگان ، ملائکة الارض می باشند نه ملائک مقرّب الهی. « عن جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ إِبْلِیسَ أَ کَانَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَوْ هَلْ کَانَ یَلِی شَیْئاً مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ قَالَ لَمْ یَکُنْ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ لَمْ یَکُنْ یَلِی شَیْئاً مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ وَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ وَ کَانَ مَعَ الْمَلَائِکَةِ وَ کَانَتِ الْمَلَائِکَةُ تَرَى أَنَّهُ مِنْهَا وَ کَانَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَنَّهُ لَیْسَ مِنْهَا فَلَمَّا أُمِرَ بِالسُّجُودِ کَانَ مِنْهُ الَّذِی کَان ـــــــ جمیل بن درّاج گوید: از امام صادق علیه السّلام درباره ی ابلیس پرسیدم ، که آیا فرشته بود و یا متصدّی امری از امور آسمان بود؟ امام فرمودند: او فرشته نبود و متصدى هیچ کارى در آسمان نبود. او از جنّ و همراه ملائک بود و فرشته ها او را از خود می دیدند امّا خدا می دانست که او از فرشتگان نیست. پس چون امر به سجده بر آدم نمود ، سر زد از او آنچه که سر زد.» ( بحار الأنوار ، ج 60 ،ص218) ب ـ خداوند متعال می فرماید: « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون ـــــــ من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند»(الذاریات:56) ؛ یعنی جنّها و انسانها ، که هر دو موجوداتی مادّی و ملکّف می باشند ، برای آن آفریده شده اند که به مقام عبودیّت برسند ؛ به مقامی که در آن مقام وجودی ، خود را در اسماء الهی فانی بیابند. پس هدف از خلقت شیطان نیز مثل خلقت بنده و جناب عالی و دیگر انسانها و دیگر جنّها ، رسیدن به مقام عبودیّت بوده است. و شیطان نیز صرفاً فردی از افراد جنّ می باشد و تافته ی جدا بافته ای نیست ؛ تا خلقت او هدفی غیر از هدف جنّهای دیگر داشته باشد.
2ـ شیطان که مقام بالایی در درگاه الهی داشت چرا رانده ی درگاه شد؟ امّا این ادّعا که شیطان ، معروف و مشهور درگاه خدا و بهترین فرشته ی خدا بوده ، ادّعایی است که نه قرآن کریم آن را تأیید می کند نه روایات اهل بیت علیهم السلام. ابلیس صرفاً شخصی از جنّ است که نامش در اصل حارث یا عزازیل بوده ، و در ردیف ملائک سطوح پایین قرار داشته و یقیناً در ردیف ملائک مقرّب نبوده است. « أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ إِبْلِیسَ أَ کَانَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَمْ کَانَ یَلِی شَیْئاً مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ فَقَالَ لَمْ یَکُنْ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ لَمْ یَکُنْ یَلِی شَیْئاً مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ وَ لَا کَرَامَةَ . ــــــــ جمیل بن درّاج مى گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم که آیا شیطان از فرشتگان بود یا امرى از امور آسمان را مى گرداند؟ امام علیه السّلام فرمود: نه از فرشتگان بود و نه امرى را مى گرداند و نه عزت و احترامى داشت.»(الکافی،ج 8 ،ص274 ) «و روی عن طاوس و مجاهد ان إبلیس کان قبل أن یرتکب المعصیة ملکا من الملائکة اسمه عزرائیل و کان من سکان الأرض و کان سکان الأرض من الملائکة یسمون الجن و لم یکن من الملائکة أشد اجتهادا و لا أکثر علما منه فلما عصى الله لعنه و جعله شیطانا و سماه إبلیس وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ فی علم الله . ــــــ روایت شده از طاوس و مجاهد که ابلیس قبل از اینکه مرتکب معصیت شود ملکى از ملائکه بوده و نامش عزازیل و از ساکنان زمین بود و ملائکه اى که ساکن زمین بودند، جنّ نامیده مى شدند و از میان ملائکه ، هیچ کس از نظر اجتهاد و علم بالاتر از او نبود، امّا وقتى که در برابر فرمان خدا عصیان کرد، خداوند او را لعنت نمود و او را شیطان قرار داد و وى را ابلیس نامید و او در علم الهى از کافران بود. »(النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین ،ص32 ، الفصل الثانی فی سجود الملائکة) از روایت اخیر معلوم می شود که او جنّ بوده لکن لفظ ملک عامّ بوده بر جنّ هم اطلاق می شده است. لذا مطرح شدن ابلیس در جمع ملائک به این معنی نیست که او حقیقتاً ملک مقرّب بوده است. او اعلم جنّها و کوشاترین آنها در عبادت بوده است ؛ امّا فرشته ی اصطلاحی نبوده است ؛ بلکه از باب عمومیّت لفظ ملک داخل در جمع ملائکةالارض بوده است. بر اساس مطلب فوق معلوم می شود که اطلاع او از خدا و قدرت و علم و دیگر صفات الهی نیز در حدّ جنّها بوده است. علم جنّها نیز چندان نیست و قابلیّت بشر برای کسب علم به مراتب از جنّها بالاتر است. ابلیس و ما بقی جنّها اگرچه در علوم خیالی بسیار قوی هستند ولی درک عقلی چندان بالایی ندارند. نادانی ابلیس در علوم عقلی ، از استدلالهایی هم که کرده روشن است. «قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ . ـــــــــ (خداوند به او) فرمود: در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده اى و او را از گل .»(الأعراف:12) آیا این استدلال یک موجود فهمیده است. دو مطلب در سوال خداوند متعال وجود دارد. اوّل اینکه چرا به آدم سجده نکردی؟ و دوم اینکه چرا امر مرا اطاعت نکردی؟ ابلیس در جواب ، سوال اوّل را جواب داد ؛ ولی سوال دوم را که اساسی تر بود بی پاسخ گذاشت. در حالی که سوال اوّل نیز مبتنی بر سوال دوم است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیه 12 اعراف فرمود: «… و أهمل أمر تکبره على ربه کما أنه فی هذه السورة سئل عن سبب تکبره على ربه إذ قیل له: «ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ» فتعلق بقوله: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» إلخ، و لم یعتن بما سئل عنه أعنی السبب فی تکبره على ربه إذ لم یأتمر بأمره. »( المیزان فی تفسیر القرآن،ج 8 ،ص26 ) ابلیس گفت من از آتشم و او از خاک ؛ و آتش از خاک بهتر است ؛ پس من از او بهترم. در حالی که اوّلاً آدم از خاک خالص نبود بلکه از گل بود که ترکیبی است از آب و خاک. بلکه به تصریح برخی روایات اهل بیت علیهم السلام مادّه ی انسان مرکّب از آب و خاک و هوا و آتش و نور است ، لکن جنبه ی خاکی آن غالب است. ثانیاً از کجا که آتش بهتر از خاک است. ثالثاً به فرض که آتش از خاک بهتر باشد ، چه ربطی به این دارد که ابلیس هم از آدم بهتر باشد ؛ شیئیّت یک شیء از نظر عقل و برهان ، به صورت آن است نه به مادّه ی آن. و صورت آدم چنان جامع است که مظهر جمیع اسماء الله بوده خلیفة الله است. این استدلال ابلیس که به خیال خودش برهان بود از نظر منطقی تمثیل و از نظر علم اصول قیاس گفته می شود ؛ که فاقد هر گونه ارزش منطقی و شیوه ی استدلال افراد غیر منطقی است. « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِأَبِی حَنِیفَةَ وَیْحَکَ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ قَاسَ إِبْلِیسُ فَلَمَّا أَمَرَهُ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ قَالَ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین . ــــــــ امام صادق علیه السلام به ابوحنیفه ــ که اهل قیاس بود ــ فرمود: وای بر تو اوّلین کسی که قیاس کرد ابلیس بود. پس زمانی که خدا او را امر به سجده بر آدم نمود گفت: مرا از آتش آفریدی و او را از خاک.»(بحار الأنوار ، ج 2 ،ص 315) رابعاً این چگونه موجود فهمیده ای است که خدا و ملائک را جاهل و خود را عالم می پندارد؟ چگونه موجود عاقل ، به خود اجازه می دهد که خدا را متّهم به نادانی نموده با خدا به مجادله برخیزد و برای محکوم نمودن خدا استدلال کند. ابلیس در سخن دیگری گفته است:«قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ . ــــــ گفت: پروردگارا ! چون مرا گمراه ساختى، من(نعمتهاى مادّى را) در زمین در نظر آنها زینت مى دهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت.»(الحجر:39) در این تعابیر نیز میزان فهم و درک عقلی شیطان از خدا روشن است.او خدا را گمراه کننده می پندارد. در حالی که از نظر عقلی خدا رحمت مطلق است و گمراه کنندگی برای او بالعرض اطلاق می شود. در حالی که از ظاهر آیه و از حسّ انتقامجویی که در ادامه ی کلام ابلیس نمودار است معلوم می شود که اضلال الهی ابتدایی است. به عبارتی او خود را در طرد شدنش از درگاه الهی مقصّر نمی داند بلکه خدا را مقصّر این امر می شناسد ؛ و به خیال خود در مقابل این اضلال الهی می خواهد از خدا و بنی آدم انتقام بگیرد. اطلاعات او از جهنّم و عذاب نیز در حدّ جنّها بوده است نه بیشتر. پس او سرپیچی نمود به همان دلیل که انسانها سرپیچی می کنند. یعنی به خاطر نادانی و هوای نفس و خود خواهی. پس ابلیس آن چنان هم که عوام مردم خیال کرده اند ، مقام بالایی نداشته و مقرّب درگاه الهی هم نبوده است. ابلیس گرچه به ظاهر سالیان درازی عبادت کرده بود ولی عبادت او عبادت حقیقی و خالصانه نبوده است. او در ظاهر اهل عبادت ولی در باطن کافر بود لذا خداوند متعال فرمود: « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ . ـــــــ و(یاد کن) هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید! همگى سجده کردند؛ جز ابلیس که سر باز زد، و بزرگی طلبید ، در حالی که از کافران بود.»(بقره:34) در برخی ترجمه های قرآن کریم ، مترجمین بزرگوار متأسفانه از ظاهر آیه عدول کرد « کانَ مِنَ الْکافِرینَ » را « از کافران شد» معنی نموده اند. در حالی که « کان» به معنی «بود» است. این در حالی است که مفسّرین بزرگواری چون علّامه طباطبایی ( قدس سرّه) کان را به معنی «بود » گرفته و آن را ارحج دانسته اند. روایات فراوانی از اهل بیت علیهم السلام نیز کفر درونی ابلیس را تصدیق نموده اند. لذا ابلیس شش هزار سال نفاق درونی داشته و عبادتش همراه با نفاق بوده است. علّت سقوطش نیز همین نفاق و کفر درونی او بود.
3ـ آیا خداوند ابلیس را برای وسوسه ی انسان آفریده است؟ از آنچه گفته شد ، معلوم گشت که خداوند متعال شیطان را نیافرید که سرپیچی کرده و وسوسه گر شود ؛ بلکه او را آفرید و به او اختیار داد تا مثل دیگر جنّها خود به اختیار خود راه راست را برگزیند. همانگونه که خدا انسان را آفرید و او را مختار ساخت و راه حقّ و باطل را به او نشان داد تا خود انتخاب کند. « إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً ـــــ همانا ما او را به سوی راه هدایت نمودیم خواه شاکر باشد یا کفران کند »(الإنسان:3) شیطان همان گونه که به اختیار خود گمراه شد ، می توانست به اختیار خود راه هدایت را هم برگزیند ؛ امّا چنین نکرد. هم اکنون نیز اگر توبه کند توبه اش پذیرفته می شود امّا استکبار و خود برتر بینی چنین اجازه ای به او نمی دهد. خداوند متعال نیز با اینکه می تواند او را وادار به اطاعت کند امّا چنین کاری نمی کند چون سنّت خدا این است که موجودات مختار را به کاری اجبار نمی کند. اگر بنا بود خدا اختیار بدهد و بعد سلب اختیار کند ، اساساً از اوّل اختیار نمی داد.
4ـ شیطان یک گناه بیش نکرد ، پس چرا با یک گناه تا ابد از رحمت خدا محروم شد؟ ثانیاً او گفت من به آدم سجده نمی کنم ولی از سجده به خدا که ابایی نداشت. درست است که ابلیس تنها یک گناه نمود ؛ امّا گناه او مثل گناه اکثر انسانها یا جنّها ، از روی غفلت نبود ؛ بلکه او از روی گردن کشی و حسادت نسبت به خلیفة الله و ولیّ الله از سجده ابا کرد ؛ و این گناهی است که هر که یکبار مرتکب آن شود ، به سرنوشت ابلیس مبتلا می گردد ؛ مانند فرعون و قارون و نمرود و امثال آنها که مرتکب همان گناه نابخشودنی شدند. او در حقیقت با خدایی خدا به مخالفت برخاسته بود و نظر خود را برتر از نظر خدا می دانست و معاذ الله خدا را متّهم به نادانی می نمود. برخی از جهّال صوفیّه چنین بافته اند که ابلیس موحّد محض بود لذا حاضر نشد برای غیر خدا سجده کند. یا برخی گفته اند ابلیس می دانست که خلقت انسان شگفت انگیزترین پدیده ی عالم خواهد بود لذا سجده نکرد تا خلقت او را ببیند ، در حالی که ملائک در سجده بودند و شاهد این امر شگفت نشدند. اگر کسی اندک اطّلاعی از آیات قرآن حکیم داشته باشد بیهوده بودن اینگونه سخنان را به روشنی خواهد یافت. وقتی خداوند متعال خود ، علّت تمرّد شیطان از سجده را تکبّر و کفر پنهان او معرّفی می کند چگونه می توان برای آن دنبال علّت دیگری گشت. این گونه توجیهات یقیناً از القائات خود ابلیس است. خداوند متعال در سوره ی ص ، تفصیل جریان ابلیس را به این گونه بیان می فرماید: « إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ (71) فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ (72) فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (73) إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ (74) قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ (75) قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ (76) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ . ــــــــــــــ [یاد کن ] آنگاه که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من آفریننده ی بشری از گِل هستم. پس چون او را راست و تمام گردانیدم و در وى از روح خود دمیدم، او را سجده کنان درافتید. پس فرشتگان همه با هم سجده کردند ، مگر ابلیس که بزرگی طلبید در حالی که از کافران بود. [خداى ] گفت: اى ابلیس، چه چیزی تو را باز داشت از آنکه سجده کنى بر آن که با دو دست خویش آفریدم؟ آیا خود را بزرگ دیدى یا از بلندمرتبگان بودی؟ گفت: من از وى بهترم، مرا از آتش آفریدى و او را از گِل. گفت: پس، از آنجا بیرون شو، که همانا تو رانده شده اى.» ازاین آیات شریفه به وضوح پیداست که سجده نکردن شیطان از روی خود بزرگ بینی بوده که خود نیز به این امر اعتراف نموده و گفت: « أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ » ؛ در حالی که آدم علیه السلام با به نمایش گذاشتن علم خود به اسماء ، نشان داده بود که از جمیع ملائک برتر است. بلکه بالاتر از آن ، شیطان با سجده نکردن خود ، خدا را متّهم به جهل و بی حکمتی کرده است. وقتی خداوند متعال او و ملائک را امر به سجده کرد یقیناً می دانست که آدم علیه السلام اشرف از همه ی موجودات بوده لایق کرنش همگان است. امّا شیطان بر این اعتقاد بود که اوّلاً خودش بهتر و برتر از آدم است و ثانیاً امر خداوند متعال در سجده به آدم غیر حکیمانه است. تازه شیطان به این مقدار بسنده نکرده خدا را متّهم به ظلم و اضلال نموده در پیشگاه خدا ، او را تهدید نمود که بندگانش را گمراه خواهد ساخت. و شاید مقصودش این بود که نشان دهد معاذ الله خدا در برتر دانستن آدم علیه السلام اشتباه کرده است. « (خداوند به او) فرمود: در آن هنگام که به تو فرمان کردم ، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده اى و او را از گل. گفت: از آن جایگاه فرود آى! تو را نرسد که در آن جایگاه تکبّر کنى! بیرون رو، که تو از افراد پست و کوچکى! گفت: مرا تا روزى که(مردم) برانگیخته مى شوند مهلت ده(و زنده بگذار!) فرمود: تو از مهلت داده شدگانى. گفت:اکنون که مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین مى کنم. سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان مى روم؛ و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهى یافت. فرمود: از آن جایگاه ، با ننگ و عار و خوارى، بیرون رو! و سوگند که هر کس از آنها از تو پیروى کند، جهنم را از همگى شما پر مى کنم .»(اعراف:12 ـ 18)
5 ـ شیطان پس از اظهار کفر ، برای همیشه رانده ی درگاه شد ؛ پس راه خود به سوی عبودیّت را با دست خود بسته است ؛ با این احوال چرا خداوند متعال به او مهلت زندگی داده است؟ هدف این کار خدا چه بود؟ گرچه ابلیس برای خود و پیروانش موجودی شرّ می باشد ، امّا وجود او برکات فراوانی برای بشریّت دارد که با نبود او آن برکات نیز حاصل نمی شوند. شیطان مانند حریفی قوی برای انسانهاست که مقابله با فریبهای او باعث رشد قوای وجودی انسان می شود. مانند کشتی گیری که در اثر کشتی گرفتن با حریف قوی ، خودش نیز قویتر می شود. کشتی گیری که با یک آدمک مصنوعی تمرین می کند فرق بسیاری دارد با کشتی گیری که با یک قهرمان کشتی تمرین می کند. اساساً آمدن انسان به دنیا برای این است که در اثر درگیر شدن با وساوس شیطان ، مشکلات زندگی ، اتّفاقات گوناگون خوب و بد و… قوای نهفته در وجود خود را شکوفا نماید. در این میان انبیاء و ائمه علیهم السلام به عنوان انسانهای کامل نقش مربّی گری انسانها را به عهده دارند. دین نیز برنامه عملی شکوفا نمودن استعدادهای درونی آدمی است. و ابلیس و پیروان جنّی و انسانی او ، از ابزارهای تمرین عبودیّت می باشند ؛ همانگونه که بلایا و مصائب و عبادتهای متداول (واجبات و محرّمات و مستحبّات و مکروهات ) نیز جزء ابزارهای رسیدن به مقام عبودیّت می باشند. پس اصل خلقت ابلیس برای این بوده که او نیز مثل دیگر جنّها راه عبودیّت را در پیش بگیرد ؛ امّا وقتی از این مقصد باز ماند و راه خود را کج نمود ، خداوند متعال او را باقی نگه داشت تا وجودش موجب رشد بندگان مومنش باشد. کما اینکه خداوند متعال به شیاطین انس فرصت وسوسه می دهد تا انسانهای طالب کمال در مواجهه با آنها استعدادهای الهی خویش را شکوفا نمایند.