۱۳۹۴/۱۲/۱۵
–
۱۷۳۵ بازدید
حیرت و سرگردانی در خودسازی
پرسش. چرا برخی افراد در راه اعتقادادشان، محکم قدم
برمیدارند، ولی برخی گویا در وادی حیرانی هستند، انگار تشخیص نمیدهند چه چیزی خوب
است و چه چیزی بد! با اینکه میفهمند از غافله عقب هستند، در عین حال زمان به سرعت
میگذرد؛ چرا با اینکه علم دارند که عمرشان در حال گذر است و دیگر قوّه جوانی که
دارند بازنمیگردد، میدانند در حال زیان میباشند حتی گاهی از خودشان بدشان میآید
ولی باز کاری برای خود نمیکنند؟ انگار دست و پای آنها را بستند فقط دوست دارند مثل
افراد پویا باشند و خود عقب مانده و ضرر کردهای بیش نیستند. این حال به چه چیزهایی
بستگی دارد و چه باید کرد؟ راه حلش چیست؟
عواملی مختلفی سبب میشود که آدمی نسبت به عقاید و دستورات دینی
بیتوجه و بیاعتنا باشند و از غافله مؤمنان عقب بیفتد؛ در اینجا به تعدادی از این
عوامل اشاره میشود:
1. ضعف شناخت و معرفت به خدا
معرفت و شناخت خداى یگانه که داراى تمام صفات کمال است؛ از جانب
پیامبران برگزیده و فرستادگان او به عنوان مهمترین و اساسیترین مسئله اعتقادى و
زیربناى فرهنگهاى الهى و مکتبهاى آسمانى است و در سایه اعتقاد و ایمان راسخ به
خداوند است که زندگى براى انسان معنا پیدا میکند و آرامش حاصل میشود. شناخت خدا،
اساسیترین گام در راه اخلاق و معیار تمام ارزشهاى انسانى است.
انسان پرهیزکار در پرتو شناخت خدا، به اخلاق و آداب الهى خو
میگیرد و آن معرفت طورى او را دگرگون، و مشتاق فضایل انسانى، کمال معنوى و قرب
الهى میکند که به آسانى فرمانبردار دستورات الهى و بزرگان دین میشوند. ریشه این
فضایل در روح انسان به امانت نهاده شده و در اخلاق و رفتار او تجلّى مییابد.
امام صادق (علیه السلام) درباره ارزش شناخت خدای تعالی فرمود:
«اگر مردم میدانستند که شناخت خداوند عزّ و جلّ چه ارزشى دارد، به زرق و برق
زندگى دنیا و نعمتهاى آن که خداوند دشمنان را از آنها بهرهمند ساخته است چشم
نمیدوختند و دنیاى آنان در نظرشان کمتر از خاک زیر پایشان بود و از معرفت خدا
متنعم میشدند و چونان کسى از آن لذّت میبردند که همواره در باغهاى بهشت با
اولیاء و دوستان خدا باشد. شناخت خدا، مونس هر تنهایى است و یار هر بیکسى و
روشنایى هر تاریکى و نیروى هر ناتوانى و شفاى هر بیمارى». (1)
قوّت معرفت خدا، انسان را به پایدارى در اطاعت از دستورات خدا
وادار میسازد. طبعاً هر چه معرفت قویتر باشد این پایدارى بیشتر است و هر چه درجه
معرفت سستتر و ضعیفتر باشد این پایدارى کمتر است . از اینرو؛ معرفت حقیقى هنگامى
براى انسان تحقق مییابد که خداوند را با وصف توحید بشناسد و باورداشت قلبى و عمیق
داشته باشد به گونهاى که این باورداشت در عمل و اخلاق او نیز نمود عملى بیابد.
2. اعتقاد نداشتن به زندگی پس از مرگ
اعتقاد به زندگى پس از مرگ، حسابرسى اعمال در روز قیامت، پاداش
و مجازات افراد بر اساس رفتارهایشان، از باورهاى مهمّ دینى است که نبود آن و یا
ایجاد شبهه در آن آثار سوء و جبرانناپذیرى در زندگى انسان خواهد داشت. از دیدگاه
اسلام، حیات آدمى منحصر به حیات دنیا نیست، بلکه حیات بالاتر حیات اخروى پس از مرگ
است. بنابراین، انسان در رفتار و اخلاق خود باید همواره حیات آینده را ملاحظه کند و
طورى رفتار نماید که زمینه را براى رفاه و آسایش در آن حیات فراهم سازد. لذّت و
سعادت نیز منحصر به لذات و خوشیهاى دنیا نیست، بلکه لذات عمیقتر و خوشیهاى
پایدارتر و جاوید در جهان پس از مرگ خواهد بود. این توجهات، همگى در تنظیم روابط
اخلاقى انسان با خود، خدا و دیگر موجودات تأثیر مستقیم دارند.
اعتقاد به اصل معاد تحوّلى بس عظیم در ساختار اندیشه، روان و
عمل آدمى به وجود میآورد و شعاع اندیشه انسان را از قلمرو طبیعت و مرزهاى مادیت و
غفلت میرهاند. این تحول و دگرگونى که زاییده آن باور و اعتقاد راستین است، آثار
گستردهاى در رشد و تکامل معنوى انسانها و در زندگى فردى و اجتماعى آنها، به همراه
خواهد آورد؛ به تلاش و کوشش انسان ها جهت معنوى میدهد؛ بُرد عمل آنان را تا دامنه
ابدیت میگستراند؛ به کالبد جامعه روح معنویت میدمد؛ و براى مقصدى دور دست آنان را
به تلاش وامیدارد.
اعتقاد نداشتن به معاد، زندگى را منحصر به زندگى دنیایى میکند
ولی معتقدان به مبدأ و معاد، حیات واقعى را متعلّق به جهان آخرت میدانند. اینجاست
که نقش اساسى ایمان به رستاخیز در مسائل مختلف زندگی روشن میشود.
اگر اعتقاد به معاد و وعد و وعید نباشد، تنها اهداف مادى و
حیوانى دنبال میشود و هر کس براى رسیدن به آن از هر گونه ظلم و تجاوز، کوتاهى
ننموده و جامعه رو به انحطاط حرکت میکند. در حالى که اعتقاد به معاد، باعث میشود
در به دستورات اسلامی عمل نموده و در غفلت بسر برده نشود.
همچنین در مسائل اخلاقى؛ عواطف انسان زنده شده، فضایل بر
خواستههاى نفسانى غالب شده و صفات حسنه، حاکم خواهد بود. (2)
3. نداشتن اعتدال در عمل به دستورات دینی
همانطور که سستى و بیتوجهى نسبت به عبادات نافرمانى خداوند را
در پى دارد. افراط و زیادهروى نیز نتیجه مطلوب نخواهد داشت؛ زیرا ممکن است در بعضى
افراد موجب سرخوردگى و دلزدگى و انحراف و سستى عقیده گردد.
امام صادق (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل
میکند که فرمود: «هر عبادتى را نخست شور و شوقى است که پس از چندى به سستى
میگراید. کسى که نشاط و شوق عبادتش به سوى سنت و طریق من ختم گردد، هدایت یافته
است و اگر در جهت مخالف رویّه من باشد گمراه خواهد شد و عملش نابود است. آگاه باشید
که من نماز میگزارم و میخوابم، روزه میگیرم و افطار میکنم، میخندم و میگریم.
بنابر این هر کس از راه و روش من کناره گیرد از امت من نیست». (3)
امام صادق (علیه السلام) در مورد اینکه افراط و زیادهروى در
عبادت موجب دلسردى و انحراف میگردد، داستانى از فردى تازه مسلمان، بدینگونه نقل
میکند:
«مرد مسیحى در همسایگى یک مسلمان زندگى میکرد و بر اثر تعریف و
تبلیغ مرد مسلمان آن مسیحى به اسلام گرایش پیدا کرد و مسلمان شد. شب فرا رسید و
هنگام سحر همسایه مسلمان به سراغ مرد تازه مسلمان آمد، در زد و او را از خواب بیدار
کرده، به نماز شب و عبادت فرا خواند مرد براى اولین بار وضو گرفت و همراه مرد
مسلمان به مسجد رفت و تا صبح مشغول عبادت و نماز شد پس از نماز، مرد تازه مسلمان
خواست به خانه برود، آن مرد مانع شد و گفت: خوب است به تعقیب نماز و خواندن قرآن
مشغول شویم و اگر نیت روزه کنى و روزه مستحبى بگیرى خوب است. پس از مدتى خواست به
خانه برود، مرد گفت: چیزى به ظهر نمانده و او را نگه داشت تا نماز ظهر و سپس عصر را
خواندند و باز مرد تازه مسلمان خواست به خانهاش برود. مرد مسلمان گفت: صبر کن تا
غروب نمازمغرب و عشا را نیز بخوانیم. خلاصه او را تا آخر شب نگه داشت و هر دو خسته
به خانه برگشتند. شب دیگر وقت سحر شد. مرد مسلمان باز به در خانه تازه مسلمان آمد و
از او خواست براى مسجد آماده شود. آن مرد تازه مسلمان گفت: من همان دیشب از اسلام
استعفا دادم. من مرد فقیرى هستم و کار میکنم برو یک فرد بیکار پیدا کن که بتواند
همیشه مشغول عبادت باشد».
امام صادق (علیه السلام) پس از نقل این حکایت فرمود: «به این
ترتیب آن مرد عابد سختگیر کسى را که وارد اسلام کرده بود، از اسلام خارج کرد…».
(4)
و نیز آنحضرت فرمود: «در سنین نوجوانى، در حالى که از شدّت
عبادت عرق از سر و صورتم میریخت، به طواف خانه خدا مشغول بودم. در این حال پدرم
مرا دیده و فرمود: جعفر! پسرم، [اینقدر خودت را در زحمت نینداز] هر گاه خداوند
بندهاى را به دوستى با خود برگزیند، او را وارد بهشت میکند و عبادت کم او را
میپذیرد. [در عوض پاداش بزرگ و زیاد به او عطا میکند]». (5)
ناگفته نماند که معیار میانهروى در عبادت براى هر کس فرق
میکند و بستگى به توان و ظرفیت جسمى و روحى هر فرد دارد؛ بهطور مثال: رسول خدا
(صلى الله علیه و آله) آن قدر ایستاده نماز میخواند که پاهایش ورم میکرد. (6) و
یا کثرت عبادتهای امام علی، امام سجاد و سایر ائمه (علیهم السلام).
البته آن بزرگواران با افراد دیگر تفاوت دارند. این قبیل عبادات
براى آنان افراط نبود. آنها توان آنرا داشتند و از چنان ایمان و معرفتى برخوردار
بودند که نه تنها چنین عبادتى آنان را خسته و افسرده نمیکرد، بلکه هر چه بیشتر
عبادت میکردند، شادابتر و خوشحالتر بودند.
4. عوامل محیطی
پارهاى از آسیبهاى غفلت و سستی در عمل به دستورات الهی و امور
اخلاقى از عوامل محیطى ناشى میشوند. عوامل محیطى عبارتاند از: خانواده، نهاد
آموزشى، رسانههاى گروهى و وسائل ارتباط جمعى – اعم از رادیو، تلویزیون، سینما،
مطبوعات، اینترنت- دوستان و معاشران و نهاد سیاسى، اجتماعى و فرهنگى حاکم بر جامعه.
عوامل یاد شده همانطور که میتوانند زمینهساز تربیت دینى و
اخلاقى باشند و بستر مساعدى براى بندگی خدا و تربیت درست و اسلامى فراهم سازند،
میتوانند به عنوان موانع و آسیبهاى تربیتى و غفلت از معنویت دینی نیز مطرح شوند.
براى مثال؛ آسیبهاى تربیتى ناشى از خانواده ممکن است معلول عواملى از قبیل مذهبى
نبودن فضاى حاکم بر خانواده، اختلافات خانوادگى و بگومگوهاى والدین در حضور
فرزندان، طلاق و جدایى، امن نبودن خانواده براى تربیت فرزندان، فقر و مانند آن
باشد.
5. آسیبهاى ناشى از تغذیه
تأثیر غذا بر رفتار آدمى و نوع نگاه او به معنویت، انکارپذیر
نیست. از اینرو؛ اسلام براى جلوگیرى از پیامدهاى ناگوار آن درباره تغذیه مادران و
فرزندان، توصیههاى فراوانى دارد که اگر به خوبى اجرا شوند، بیگمان زمینهاى مساعد
براى تربیت دینى و اخلاقى فرزندان فراهم میآورند.
از نظر اسلام، غذایى که ما میخوریم، علاوه بر اثر مادى که بر
جسم ما دارد، برحسب اینکه از راه حلال یا حرام به دست آمده است، آثارى متفاوت در
روح و شخصیت ما بر جاى میگذارد. این نوع آثار در حیطه تجربه علمى نمیگنجد و به
همین علت انسان از آن غفلت میکند؛ اما از نظر مکتب اسلام، امرى مسلم و تردیدناپذیر
است. روایاتى از آثار زیانبار «لقمه حرام» سخن میگویند ناظر بر همین حقیقتاند.
امروزه یکی از مشکلات فردى و اجتماعى و نیز بیتوجهی به معنویت
و سستی در عمل به دستورات الهی بر اثر غذاهایى است که به نوعى از راه حرام به دست
آمدهاند و در خانوادهها به مصرف میرسند.
غذاى آلوده و حرام، قلب و روح انسان را سخت و تیره میسازد و
لذّت و شیرینى عبادت را از کام جان میزداید. و پس از مدتی از عبادت رویگردان
میشود؛ مانند اینکه کسى بر روى خاک نرم یا شن و ماسه ساختمان بسازد، چنین
ساختمانى نه تنها به پایان نخواهد رسید و سودى نخواهد داشت، بلکه بودجه و مصالح آن
نیز به هدر میرود. رسول اکرم(ص) عبادت شخص حرام خوار را به چنین عمارتى تشبیه
کرده، فرموده است: «پرستش با حرام خوارى همچون ساختمان بر شن است». (7)
6. توجه نداشتن به نعمتهای الهی
فطرت انسانى گواهى میدهد که پاداش نیکى جز نیکى نمیتواند باشد
و سپاسگزارى در برابر نعمتها ضرورتى فطرى و انکار ناپذیر است و جز نابخردان،
ناسپاسى نعمت نمیکنند. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) میفرماید: «هرکس نعمت دادن
را سپاس نگوید، باید در زمره چارپایان به حساب آید!». (8)
جهان آفرینش، سرشار از نعمتهاى گوناگونى است که هر یک به نوبه
خود، نقش ارزندهاى را در زندگى انسان ایفا میکنند و در یک تقسیم بندى کلى به مادى
و معنوى نامگذارى میشوند. این نعمتها بیشمار است و در فرآوردههاى خوراکى محدود
نمیشود؛ حیات انسان، وجود اعضا و جوارح، قدرت فکر و اندیشه، سلامت جسم و جان،
سالهاى عمر، نشاط جوانى، نزول وحى، آمدن پیامبران، ایمان به خدا و قیامت، امنیت
فردى و اجتماعى، قدرت کار و کوشش، توان یادگیرى، امکان تعالى و تکامل بشر، زمین،
آب، هوا، حیوانات، گیاهان، وجود پدر و مادر، دوستان و بستگان، همسر و فرزندان که
انسان با آنها انس میگیرد و … از معدود نعمتهایى است که در زندگى انسان محسوس
است ولى همه آنها نه محسوس است و نه قابل شمارش؛ به تعبیر قرآن مجید: «اگر
[بخواهید] از نعمتهاى الهى آمار بگیرید، نمیتوانید، همانا خداوند بخشنده و مهربان
است». (9)
در دیدگاه مؤمنان و خردمندان، «نعمت دهِ» اصلى کسى جز خداوند
نیست و نعمتهاى خُرد و کلان و محسوس و نامحسوس از آن اوست و دیگران واسطه نعمت
محسوب میشوند.
خداوند در قرآن مجید ضمن یادآورى برخى از نعمتها به انسان
سفارش میکند که شکر آنها را به جاى آورد تا هم وظیفه انسانى خود را انجام دهد و هم
از مواهب بیشمار الهى – که نتیجه سپاسگزارى است- برخوردار گردد و قدردانى از
نعمتهاى الهى را ثمره ایمان به خدا و اعتقاد به یگانگى او دانسته میفرماید: «اى
کسانى که ایمان آوردهاید از آن پاکیزههایى که روزى شما کردهایم بخورید و اگر خدا
را میپرستید، سپاسش را به جاى آورید». (10) کمتریت سپاس از خداوند، بندگی و عبودیت
او است. و این مرحله شکر عملی و سپاسگزارى عملى است که انسان باید تلاش کند
نعمتهاى خدا را در راه نافرمانى او بکار نگیرد، بلکه از آنها براى اطاعت و عبادت
او کمک بجوید.
نتیجهگیری
بدون شک سرمایه نجات و خمیرمایه سعادت و کلید درهای بهشت آن،
چنانکه قرآن فرموده است ایمان و عمل صالح است.(11) یعنی؛ انسانی که سرتاسر وجودش
را فقر و نیاز فراگرفته (12) برای بهرهمندی از هدایت الهی و دستیابی به سعادت ابدی
باید به دو اسلحه ایمان و عمل صالح مسلح شود(13) و از غفلت و کاهلی در این حقیقت جز
خسران نتیجهای نخواهد داشت.
افـراد پرهیزکار کسانى هستند که در پرتو ایمان به غیب، به اخلاق
و آداب الهى خوگرفتهانـد و ایـمـان (به مبدأ و معاد) به گونهاى ایشـان را
دگـرگـون ساخته که در مسیر کسب تقوا و اعمال صالح و رشد و تعالی فـضـایـل انـسـانـى
و قرب الهى سر از پای نمیشناسند و یک آن از اطاعت و فرمانبرداری فرمانهاى الهى و
بزرگان دین غفلت نمیورزند.
بدون شک بین ایمان و عمل صالح رابطهاى متقابل وجود دارد. هر چه
ایمان قویتر باشد، کیفیت و کمیت اعمال صالح و اجتناب از عصیان و طغیان نیز بیشتر
است و هر چه به اعمال صالح و اجتناب از کبائر عنایت بیشترى شود، ایمان نیز در قلب،
رسوخ بیشترى مییابد تا آنجا که انسان به سعادت نهاییاش میرسد و در فراز قله
انسانیت سرافرازانه جلوهگر میشود؛ و برعکس گناهان و اصرار بر آنها سبب محو تدریجى
ایمان از قلب میگردد و آدمی را در وادی حیرانی میبرد و دیگر نمیتواند خوب یا بد
را تشخیص دهد.
__________________________
1 . « لَو یَعلَمُ النّاسُ ما فی فَضلِ مَعرِفةِ اللهِ
عَزَّوجلَّ ما مَدُّوا أعیُنَهُم إلى ما مَتَّعَ الله بِهِ الأعداءَ مِن زَهرَةِ
الحَیاةِ الدّنیا ونَعیمِها، وکانَت دُنیاهُم أقَلَّ عِندَهُم مِمّا یَطَؤونَهُ
بِأرجُلِهِم، ولَنَعِموا بِمَعرِفةِ اللَّهِ جَلَّ وعزَّ، وتَلَذَّذوا بِها
تَلَذُّذَ مَن لَم یَزَلْ فی رَوضاتِ الجِنانِ مَعَ أولِیاءِ اللهِ. إنَّ مَعرِفةَ
اللهِِ عَزَّوجلَّ انسٌ مِن کُلِّ وَحشَةٍ، وصاحِبٌ مِن کُلِّ وَحدَةٍ، ونُورٌ مِن
کُلِّ ظُلمَةٍ، وقُوَّةٌ مِن کُلِّ ضَعفٍ، وشِفاءٌ مِن کُلِّ سُقم »؛ کلینی، محمد
بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، تهران، دار الکتب
الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق، ج 8، ص 247.
2 . ر. ک: کاشفى ، محمدرضا، پرسش ها و پاسخ های دانشجویى، قم،
دفتر نشر معارف، دفتر 2، ص 11 – 14.
3 . «أَلَا إِنَّ لِکُلِّ عِبَادَةٍ شِرَّةً، ثُمَّ تَصِیرُ
إِلى فَتْرَةٍ، فَمَنْ صَارَتْ شِرَّةُ عِبَادَتِهِ إِلى سُنَّتِی فَقَدِ
اهْتَدى ؛ وَ مَنْ خَالَفَ سُنَّتِی فَقَدْ ضَلَّ، وَ کَانَ عَمَلُهُ فِی تَبَابٍ،
أَمَا إِنِّی أُصَلِّی، وَ أَنَامُ، وَ أَصُومُ، وَ أُفْطِرُ، وَ أَضْحَکُ، وَ
أَبْکِی؛ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ مِنْهَاجِی وَ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی»؛ کلینی، محمد
بن یعقوب، الکافی، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1429ق، ج 3، ص 221.
4 . الکافی، ج 3، ص 112 – 113.
5 . همان، ج 3، ص 223.
6. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق:
رسولی محلاتی، سید هاشم، قم، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق، ج 3، ص 366.
7 . «الْعِبادَةُ مَعَ أَکْلِ الْحَرامِ کَالْبِناءِ عَلَى
الرَّمْل »؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ
دوم، 1403ق، ج 81، ص 258.
8. «مَنْ لَمْ یَشْکُرِالْانْعامَ فَلْیَعُدَّ مِنَ
الْانْعام »؛ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دار
الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق، ص 629..
9 . «و َانْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها انَّ اللهَ
لَغَفُورٌ رَحیمٌ»؛ نحل، آیه 18.
10. «یا ایُّها الَّذینَ امَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما
رَزَقْناکُمْ وَاشْکُروُا للهِ انْ کُنْتُمْ ایَّاهُ تَعْبُدُون »؛ بقره، آیه 172.
11. بقره، آیه 82.
12 . فاطر، آیه 15.
13 . عصر، آیات 2-3 .