۱۳۹۳/۰۶/۲۰
–
۲۶۹ بازدید
خلود و فراتر ازخلود در بهشت و دوزخ چیست؟
بحثی پیرامونخلود و فراتر ازخلود
مبحث خلودِ در بهشت و دوزخ که از باورهای ثابت ما مسلمانان بلکه همه دین باوران همه ادیان است، همیشه مباحث زیادی را در
اذهان عمومی بر انگیخته و باعث سؤالات زیادی شده است. موضوع خلود در جهنم و بهشت در بیش از 90 آیه قرآن مورد بحث
قرار گرفته و آنچه دربارهی آن گفته و شنیده شده اینست که گنهکاران در جهنم و نیکوکاران در بهشت پس از سنجیده شدن
اعمالشان در روز و هنگامه حساب، هر دو دسته تا خدا خدایى مىکند، در عذابهاى جهنم یا نعمات بهشتى بىهیچ تغییر حالتى
خواهند ماند.بطور خلاصه با مختصر توجهى به این طرز برداشت، ما جهنم و بهشت را پایان کار چرخه هستى دانسته و مقصود و
هدف خداوند علیم حکیم را از آفرینش عالم و بالاخص انسانها، محبوس کردنشان در یک بایگانى راکدِ پر از عذاب و مشقّت یا عیش
و عشرت دانستهایم. با وجود حدود اً 90 آیه در قرآن در این مورد، البته موضوع خلود در جهنم و بهشت امرى ثابت و بىتردید است.
ولى در این طرز برداشت از این واقعیت از واقعیتهاى هستى، اشکالات اساسى زیادى به نظر مىرسد که از آن جملهاند:
1 وقتى مىگوییم که مخلوقى در جایى جاودانه خواهد ماند تا خدا خدایى مىکند، پس خود به خود معتقد شدهایم که:
الف – خدائى، یک منصب است و مىگوییم تا خدا به آن منصب هست دوزخیان و بهشتیان هم در دوزخ و بهشت باقىاند، ولو اینکه
منصب خدائى را همیشگى بدانیم. ناگفته پیداست که این باور کفر است. چه اگر خدائى را، یک منصب بدانیم در این صورت اولا
باید کسى، چیزى و یا موجودى، او را نعوذ بالله به آن منصب نصب کرده باشد.ثانی اً: نصب کننده از منصوب علیه بالاتر باشد،
ب معتقدیم که بر خودِ خداوند هم نعوذ بالله زمانى ولو بىپایان مىگذرد.
ج – خودِ جهنم و بهشت و همه ساکنین آنها بعد از قیامت با آن برداشتى که داریم با خداوند هم سال خواهند بود. در نتیجه
کمال مطلق را با مخلوقى مقید و مسئلهاى به نام “زمان ” که ساخته تصور ماست سنجیده و مقیدش نمودهایم. و قد تعالىالله عن
ذلک علو اً کبیراً.
2 با محبوسکردن مخلوق در یک بایگانى راکد داراى هرحالى که باشد عمل خداوند را عاطل و باطل تصور کردهایم. چه، نه از
عیش و نوش بهشتیان فایدهاى براى عالم هستى حاصل است و نه از عذاب جهنمیان. در حالیکه مىدانیم که مقصود هر
هنرآفرینى، از آفرینشِ هنر خود و هر صانعى از ص نع خود، ظهور خود اوست در اثرِ هنرى و صنعش.
3 آنچه مسلم است اینکه هر صانعى همه کمالات خود را در صنعش به ودیعت مىگذارد ( مراجعه کنید به مبحث: بدء چیست ،
مبدأ کجاست در کتاب رازهای رستاخیز نگارنده) ، در این صورت کمال خداوندى را در مورد اکثریت عظیمى از خلق که ما آنها را
جهنمى مىدانیم در سوختن به بدترین وضعیت و شکنجه و عذاب، و در مورد اقلیتى محدود و معدود که بهشتیشان مىنامیم
در عیش و عشرت و شهوترانى و بیکارى و عدم هرگونه ترقى و تعالى و تغییر وضعیت، خلاصه کردهایم.
4 اگر فرض بالا درست نباشد، باید به این ترتیب تصور شود که خالقى علیمِ حکیم خلقى را براى ظهور تامه خود آفریده، ولى
خلقش در بین راه، به بیراهه رفته و در نتیجه آن صانع حکیم در مقصود خود ناکام مانده، اما عجب اینکه باز هم علىالدوام به این
عمل خود ادامه مىدهد و دستگاه انسان سازى همواره به کار است که این خود العیاذ بالله نشانه ضعف و بىبرنامگى و بیهوده
کارى او خواهد بود.
5 وقتى ما مخلوقِ مقید را که مصنوع خالق مطلق است – در یک وضعیت ثابت- معذب یا متنعم بىحرکت و ثابت تصور
کنیم، در حقیقت مطلق بودن خالق را زیر سؤال بردهایم و او را به قید و بند مقید کردهایم و برایش ضدّ و ندّ قائل شدهایم.
6 وقتى مىگوییم “خلود یعنى ماندنِ نیکوکار در بهشت و بدکار در جهنم” – تا خدا خدایى مىکند – در حقیقت خلود را در
زمان دانستهایم، در چیزى که خود، در عالم هستى امرى اعتبارى است و اصلیتى ندارد. پس چگونه ممکن است خَلق خداى علیمِ
حکیم پس از سِیر در مراحل بیشمار، در چیزى جاودانه بماند که خود هیچ وجود خارجى ندارد؟ ( رجوع کنید به کتاب رازهای
رستاخیز نگارنده که تِم اصلی آن زمان والهیات است).
حالا اگر اشکالات بالا که برشمردیم درست و اعتقاد به آنها هرکدام و مجموعاً، خلاف واقعیتهاى هستى باشند، باید بگوئیم در عین
حال که خلود اصلی ثابت در عالم هستی است اما حقیقت امر این است که خلود در جهنم، عبارت است از توقف سائر، در دوره
ملکات شرى و در بهشت در دوران ملکات خیری است . توضیح بسیار مختصر اینکه ما وقتی عمل می کنیم چه اعمال خیر و چه
اعمال شر در اثر تکرار آنها در نفسمان ملکات خیری یا شری به وجود میآورند که کم کم نفس ما را همانها تشکیل می دهند.
اینکه گفته اند اعمال خیری و شری ما را دو ملک می نویسند منظور همین دو بایگانی خیری و شری در نفس ماست . بهمین علت
امامان ما (ع) توصیه کرده اند اگر گناهی مرتکب شدید فوراً توبه کنید ، دو رکعت نماز توبه بخوانید ، صدقه بدهید تا آن گناهان در
نفس ملکه نشوند. تشکیل دهنده دوزخ وبهشت هم همان ملکات ماست . در دوزخ تا زمانى که آن ملکات را در اثر عذابها و شکنجه
هاى آنجا، و همینطور پوستها (بشر ) پوستهای کلفت (جلود) و یا دیوارههاى ضخیم (الحجارة) که هرکدام در نفس انسان دوزخی
نسبت به بزرگی وکوچکی اعمال بد، تشکیل شده و هر کدام به نوبه خود مانع و رادعى براى شکفتن استعدادات وجودى آنهایند را
از خود پاک کنند.
در آیات 99 تا 102 سوره طه مىخوانیم: کذلک نَقصّ من اَنباء ما قد سبق و قد آتیناک من لدنا ذکرآ من اعرض عنه
یحمل یوم القیمة وزرآ خالدین فیه و ساء لهم یوم القیمة حِملا – این چنین ما بیان مىکنیم براى تو از خبرهاى گذشتگان و
محققاً تو را از جانب خودمان ذکرى دادیم که هرکس از آن (ذکر) اعراض نماید در روز قیامت بار سنگینى راحمل مىکند که در آن
(بار) جاودانه خواهد ماند . به طورى که ملاحظه مىشود قرآن خلود را در این آیه در زیر “بارها سنگین” مىداند نه در یک محل یا
زمان، که این خود دلیل روشنى به مدعاى بالاست. چون اگر مقصود خلود در جهنم باشد باید فعل مؤنث (خالدین فیها) بیاید.در
سوره نباء می خوانیم : ان جهنم کانت مرصادا للطاغین مأبا لایثین فیها احقابا – محققا جهنم ، برای طغیان کنندگان در
کمین است و بازگشتنگاهی است که در آن در حقبههایی مکث می کنند. طبق این آیه وآیات دیگر دوزخیان در حقبه هایی برای
اینکه برگردند و راههایی را که نرفته اند بروند و دیواره های ضخیم بر روی نور وجودشان و مداوای بیماریهای فراوان قلبشان را
بسوزانند و سپس بعد از پایان دورههای متعدد عذاب از آن برهند، توقف می کنند حقبه ای بعد از حقبه ای. (رک به “کتاب رازهای
رستاخیر” نگارنده مبحث جهنم چیست یا کجاست؟) . عبور از حقبههای متعدد دوزخ مسلما باید از پایین به بالا باشد و الا نمی
توانند محل بازگشت (للطاغین مأبا) باشند. چون هر حرکتی را مسلما مبدء و مقصدی باید و مقصد جهنم وشر نمی تواند بی انتها
باشد، پس باید پایانی داشته باشند. گنهکاران وقتى در اثر توقف در هر حُقبه (گودال عمیق) براى درمان دردى و فروریختنِ دیواره
اى و سوختن پوستى دوران معالجهشان به سر بیاید و حتماً هم باید به سر آید وارد طبقات پائین بهشت مىگردند تا شکفتن
این قوا و به فعلیت رسیدن آنها را در آنجا آغاز کنند. مانند مریضى که به تشخیص طبیب معالج در بخش یا بخشهایى از
بیمارستان بمناسبت بیماریهایی که دارد بسترى مىشود و تا هنگامى که بهبودى کامل نیافته، از کل بیمارستان یا هریک از
بخشها، خلاصى برایش ممکن نیست. در حقیقت مریض در دوران معالجه خالد است نه در زمان. به همین دلیل، هیچ دکتر ماهرى
تضمین نمىکند که مریضش حتماً در یک دوره زمانىِ معین در بیمارستان بسترى باشد، یا تا موقعی که ساختمان و تشکیلات
بیمارستان بر قرار است. بلکه اگر از او سؤال شود که چند روز مریض باید در بیمارستان بماند؟ جواب مىدهد تا موقعى که معالجه
شود و اگر گاهى مدتى تقریبى معلوم مىکند بر اساس قرائن و تجربههائى است که داشته، گرچه بسیار هم دیده شده که معالجه
یک مرض یا دورانِ بهبودى مریض، پس از یک عمل جراحى ساده ، بسیار طولانىتر از آن شده که دکتر پیش بینى کرده است.
پس وقتى ملکات شرى در نفسى در آتش جهنم شسته و از بین بروند دوره خلود او هم در جهنم پایان مىیابد.خلود در بهشت هم
توقف در دوران ملکات خیرى است. یعنى در دوران شکوفایى هریک از استعدادهاىِ فرد بهشتى، تا زمانى که یک یک این
استعدادات و ملکات به حد کمال رسیده و سائر به تمام این ملکات قیام نماید. در این صورت او از بهشت خارج شده و در جوار
رحمت خداوندى و تحت تربیت و امر او، به وظیفه خلیفة الهى تام و تمام که اساساً براى آن آفریده شده است مفتخر مىشود.
در اینجا نمونههایی از آیات قرآن مجید را در باره بهشتیان ذکر میکنیم : در آیه 22 سوره “زمر” می خوانیم: لکن الذین اتقوا
ربهم، لهم غُرف من فوقها غُرف مبنیّة تجرى من تحتها الانهار، وعد الله لا یخلف الله المیعاد – اما کسانیکه تقواى پروردگار
خود را پیشه کردند براى آنها (در بهشت) غرفههایى است که بالاى هر غرفه، غرفههایى است، این وعده خدایى است که خداوند
خلف وعده نمىکند”. در این آیه همانطورکه اگر دقت: الف- براى کسانى که پرواى پروردگار خود را پیشه مىکنند غرفههایى است
که در بالاى آن غرفهها هم غرفه هایى وجود دارد. ب – مسلماً به علت اینکه یک غرفه نبوده و تعداد آنها زیاد است، پس بایستى
بهشتیان در هرغرفهاى یک توقف و زندگى داشته باشند که غیر از غرفه قبلى باشد و الا تعدد مورد نداشت. پس بهشت هم محل
سکون وتوقف نیست . ج – این غرفهها با اینکه متعددند اما در عرض همدیگر نیستند، بلکه در بالاى هم قرار دارند واین نشانه
اینست که براى بهشتیان حرکتى از پایین بسوى بالاست نه افقى. د – هر حرکتى مسلماً و بىتردید باید مبدأ و مقصدى داشته
باشد و الا حرکت مصداق پیدانمىکند. ه – اگر هر حرکتى را باید پایانى باشد، پس باید براى سفر بهشتىها را هم در بهشت که
ازپایین به بالا (از نقص بسوى کمال) است پایانى باشد. و هیچ حرکتى نمىتواند در عالم هستى بدون پایان و الى الابد به آن معنى
که در ذهن ماست تحقق یابد. البته در این آیه حقایق بسیارى است که فقط به این اندازه اکتفا مىکنیم.(رک به کتاب رازهای
رستاخیز نگارنده مبحث “جهنم وبهشت”). در سوره مبارکه هود ارتباطى را بین خلود در بهشت و دوزخ با آسمانها و زمین مى
بینیم: … فمنهم شقى وسعید فما الذین شقوا ففى النار لهم فیها زفیر و شهیق – خالدین فیها مادامت السموات
والارض الا ما شاء ربک انّ ربّک فعّال لما یرید – و امّاالذین سُعدواففى الجنّة خالدین فیها مادامت السموات والارض الا
ماشاء ربک عطاءٌ غیر مجذوذ… عدهاى از آنها شقی هستند وعده ای سعادتمند، پس آنانیکه شقاوت پیشه کردند درجهنماند که
براى آنها در آن ناله و فریاد است و در آن خالدند تا زمانى که آسمانها و زمین بر پا برپا باشند مگر آنچه را که پروردگار تو بخواهد
که پروردگار تو بر هر چیزى که اراده فرماید تواناست و کسانیکه سعادتمند گردیدند (خدایشان آنها را سعادتمند کرد) دربهشت و
در آن خالدند تا زمانى که آسمانها و زمین بر پا باشند مگر آنچه را که خداى تو بخواهد که این یک عطاى نابریدنى است. در این
باره گفته شدهاست که چون عمر آسمانها و زمین تقریباً ابدى است پس دوزخیان و بهشتیان در آن دو، براى همیشه ماندنىاند. این
در حالیست که از طرفى معتقدند که در روز برپائى قیامت، همه آسمانها و زمین از هم خواهد پاشید و مانند مس مذاب روان
خواهد شد و سایر تمثیلات که براى آنها قائل شدهاند. اما در بحثهاى گذشته گفتیم که جهنم حالت انسانهائیست که نتوانستهاند
قواى وجودى خود را فعلیت بخشند و به همین علت در اول راه ماندهاند و براى اینکه پروردگارشان آنها را بالا ببرد و قید و بندهاى
پیچیده بر دست و پاى آنها را باز کند آنها را به انواع عذابها مبتلا مىکند و هرچه این عذابها کارسازى خود را آشکار نمایند، آنها
بیشتر و بیشتر بالا مىآیند تا دوران توقف دوزخىشان تمام شود. از طرف دیگر همانطور که در بحث آسمان و زمین در کتاب
“رازهای رستاخیز” نگارنده توضیح داده است، بطور خیلی خلاصه، آسمان و زمین در اغلب آیات عبارتاند از حالت قوه و فعلیت
در نفس انسانها. با این تذکرات مىتوانیم بفهمیم که البته ادامه خلود در دوزخ و بهشت هر دو به ادامه این قوه و فعلیتها بسته
است. در دوزخ، فعلیت قوهها باید اینقدر ادامه داشته و به آن حدى برسد که شخص دوزخى بتواند با فعلیتهاى حاصل شده در
آنجا، یکى بعد از دیگرى، خود را با یارى پروردگار خود بالا بکشد و از آن حالت خلاص شود. البته بعلت اینکه خداوند متعال جل
شأنه مقید به هیچ قیدى نیست، مىتواند هر کس را که بخواهد و در هر مرحله که باشد، به فضل و کرمش زودتر مورد عفو و
رحمت قرار داده از آن مرحله یا تمام مراحل دوزخی رهائى بخشد. لذا در آیه “الاماشاء ربک” (مگر آنچه که پروردگار تو بخواهد)
را آورده. چون پروردگار به هیچ قیدى مقیّد نیست و هر چه را که اراده فرماید مىکند. در بهشت هم تبدیل قوهها به فعلیتها باید
آنقدر ادامه یابد تا کمال کامل حاصل و در کل وجود، و تحقق فعلیت همه قوا تحقق یابد. مگر اینکه خدواند رحیم، در هر مرحله از
مراحل اراده فرموده و فردِ بهشتى را زودتر و سریعتر از آنچه باید، در مراتب کمال بالا ببرد.از دیگر آیاتى که آنها را دلیل بر
فاحییناه و جعلنا له نورآ یمشى به فى Ĥ همیشگى بودن دوزخ به آن معنائى که نظر دارند مىدانند عبارتند از: او من کان میت
الناس کمن مثله فى الظلمات لیس بخارج منها کذالک زُین لکافرین ما کانوا یعملون- آیا کسى که مرده بود و ما او را زنده
نموده و نورى که با آن بتواند در میان مردم راه برود به او دادیم، مانند کسى است که در تاریکى هاست و در حال خروج از آنها
نیست، ما اینچنین اعمال کافران را که عمل مىنمودند برایشان زینت مىدهیم. 121 مائده یا در آیه دیگر …..کذلک یُریهم الله
اعمالهم حسرات علیهم وماهم بخارجین منالنار این چنین خداوند اعمال آنها را به آنها نشان می دهد که برای آنها مایه ی
حسرت شده اند و این درحالی است که در حال خروج شدن از آتش نیستند. دقت در آیت نشان می دهد که کلمه “خارج” اسم
فاعل است و همانطور که بارها در این تذکر داده شده است، افاده تدریجى و دائمى عمل را مىکند. پس دوزخیانى که خود را در
محیط پرعذاب آن محبوس کردهاند اگر در دنیا که محل عمل و جبران مافات بود طورى عمل مىکردند که گناهانشان جبران شود
از آن خارج مىشدند. در حالی که در دنیا در پی خروج از اعمالی که مایه عذاب آنها گشته نبوده اند. خروج از درد و عذاب البته
لوازم و الزاماتى دارد که بدون عمل به آنها، نمىتوان از آن خارج شد. براى تفهیم بهتر مطلب مثلى مىزنیم. کسى که خود را در
زندگى به علت بى مبالاتى، به یک یاانواع بیماریها آلوده مىکند البته اگر بخواهد از عوارض آن بیماریها نجات یابد، باید به الزاماتى
عمل نماید. مثلا از نزدیکى بیشتر به محیط و یا مواد آلوده کننده دورى گزیند، اگر دوائى برایش تجویز مىشود با رعایت کامل
دستورات پزشک آن را مصرف نماید. صد البته اگر کسى بدون رعایت آنچه گفته شد بخواهد و یا آرزو نماید که از آلودگیها و
عوارض آنها نجات پیدا کند، آزروئى باطل است و هیچ نتیجهاى نخواهد داد. با این بیان مختصر بخوبى مىتوان دریافت که این آیات
هم دلیلى به خلود به آن معنائى که در اذهان جا افتاده نمىباشد. در اینجا براى جامعیت بخشیدن به مطلب، قسمت پایانى مقاله
چهارم از مجموعه چهار مقاله نوشته عارف بزرگ توانا و دیده بینا، مرحوم حاج شیخ عبدالرحیم صاحب الفصول (ره) را عیناً نقل
مىکنیم :
” به خواست خداوند عزّ و جل و به یارى حضرتش بى پرده، پرده نادانى همگانى و این حجاب ظلمانى را از چهره معارف این دین
مبین بگشایم و شمهاى از شهود حقایق آن به کام بشر عالم بچشانم. بدان که در هر آن، هزاران هزار ذره از خفا به ظهور مىآید و
در تحت تربیت پروردگار عالمیان بی درنگ از نقص به کمال حرکت مىنماید. و در هر آن، هزاران هزار عالم ذرّ و قیامت کبرى و
آنچه در بین آنها لازم است برپا مىشود. و دائماً چرخ ربوبیت در گردش و پیوسته گرداننده چرخ در مقصود و مراد خود کامرواست،
چه از صراط مستقیم که رحمت خاص رحیمیت و درجات نعیم است و چه از صراط معوج که از مراتب رحمت عام رحمانیت و
شامل درکات جحیم است و هیچ ذره مکرر نشود و بازگشت ننماید، بلکه پیوسته در دور خود بیدرنگ حرکت مىنماید تا به مقصد
خود واصل گردد چنانچه ذکر شد. این است معنى اول بلااول و آخر بلا آخرِ حقِ مطلق جل و علا، و این است چگونگى عالم
شهود مىکند. و اگر اینگونه نبود و چنان بود که اکثر ملیین ( متد ینین) از قصور Ĥ آفرینش و حقایق آن که انسانِ داناى بینا، حس
نظر و عدم ادراکِ کلمات و بیانات حقه اولیاء دین، توهّم نموده و بناء معارف را بر آن اساس موهوم گذاردهاند (از حصر عالم آفرینش
و حصر عالم ذر و قیامت کبرى و آنچه در بین ذر و قیامت است از ارضین سبع و سماوات سبع و عرش و آنچه ملازم آن هاست و
بهشت و جهنم را منزل و مقرّ همیشگى گمان کردهاند براى مطیع و عاصى) و ندانستهاند که بهشت معبر مطیع است، در صراط
مستقیم و مَخلَد در آنست در دوره تعیُّن ملکات خیریه و جهنم معبر عاصى است، در صراط معوج افراط و یا تفریط و مخلد در آن
است، در دوره تعیُّن ملکات شریه و خلود هر دو محدود است به حد آسمان و زمین مگرآنچه از مقتضیات آن آثار خارج شود و
مقصد و مقرّ، فقط “فىمقعد صدق عند ملیک مقتدر- (در نشستنگاهی راستین نزد خداوند مقتدر است)، هر آینه این عالم با
شکوه و عظمت آفرینش که نماینده آفریننده عظیمالشأن، خداوند داناى تواناى عادل حکیم است، در نهای تِ پستى و حقارت و هرج
مىیابیم که بیشتر اهل آن، بىدانش و بینش هستند و پارهاى از آنهائیکه Ĥ و مرج و بى سرو ته و بسیار کم فایده بود. براى آنکه حس
چیزى مىدانند، مىکنند آنچه نباید بکنند و نمىکنند آنچه را که باید بکنند مگر قلیلى، چنانکه خداوند مىفرماید :” و قلیل من
عبادى الشکور” پس بیشتر اهل عالم باید در جهنم مخلّد و در عذاب مؤبد باشند. و در این نزدیکى یافتى که هر مصنوع نماینده
آثار صانع خود است، پس این مصنوعِ فاسد و مخلدِ در جهنم الى الابد – به معنایى که مىگویند تا خدا خدایى مىکند- که به هیچ
وجه قابل اصلاح نباشد و خلاصى و نجات براى او میّسر نشود، الیعاذ بالله نماینده عجز یا جهل یا بیهوده کارى یا ظلم صانع خواهد
بود “وقد تعالى الله عن ذلک علوآ کبیرآ”. پس مراد از خلود چنانکه گفتیم خلود در دوره ملکات و موافق با آثار آن تعینات
است. قال الله تبارک و تعالى : فمنهم شقىّ وسعید، فاماالذین شقوا ففى النارخالدین فیهامادامت السموات والارض الا
ماشاء ربک، ان ربک فعال لما یریدو اماالذین سُعدوا ففى الجنة خالدین فیها ما دامت السموات الا ماشاء ربک عطاء”
غیر مجذوذ- پس از آنها، عدهاى بدبخت و عدهاى سعادتمند گردیدند. آنان که بدبخت شدند درآتش جهنماند و در آن جاودانه
خواهند بود تا وقتى که آسمانها و زمین دوام داشته باشند، مگرآنکه پروردگار تو اراده نماید که پروردگار تو هر چه را اراده نماید
انجام مىدهد وکسانیکه خداوند آنانرا سعادتمند گردانید پس در بهشت درآیند و در آن جاودانه خواهند بود تا زمانیکه زمین
آسمانها برپا باشند، مگر آنکه پروردگار تو یک بخشش بىپایان را اراده نماید.(هود – 11 ). و قال عز من قائل: ” ان جهنم کانت
باً، لا بثین فیها احقاب لا یذوقون فیها بردً و لاشراباً الا حمیما و غساقاً جزائاً وفاقاً، انهم کانوا Ĥ مرصادآ للطاغین م
جهنم در کمین است. براى طاغیان یک بازگشتنگاه است. که در آن در حفرههاى Ĥ لایرجون حساباً و کذّبوا بایاتنا کِذّاباً. محقق
فراوان توقف نمایند. در آن از نوشابههاى خنک و گوارا ننوشند مگر آبى گرم و سوزان. این یک جزاى کاملا موافق با عمل آنهاست.
که آنها هیچ حساب پس دادنى را امید نداشتند لذا آیات ما را به شدت تکذیب کردند.(انباء – 21 تا 28 ) و لاحول و لاقوة الا بالله
العلى العظیم
خلود مُؤَبّد
یکى از دلایلى که در اذهان، خلود بدان معنا جا افتاده که جهنمىها و بهشتىها بدون هیچگونه تغییر حالتى تا خدا خدائى مىکند
در آتش دوزخ و یا نعمتهاى بهشتى خواهند ماند، اینست که در پارهاى از آیات کلمه خلود با کلمه “ابد” همراه است و این موضوع
آنها را قانع مىکند که آنچه برداشت شده، کاملا درست است. در حالى که کلمه ابد در حدود 30 آیه از آیات قرآنى ذکر گردیده
است که برخى از آنها در مورد امور دنیایى است که ما به یقین مىدانیم که در این دنیا هیچ امرى نمىتواند به آن معنا مؤید باشد.
مانند : انالن ندخلها ابداًما داموا فیها – (قوم بنى اسرائیل به حضرت موسى گفتند که) ما هرگز به آن شهر داخل نمىشویم تا
موقعى که اهل ستمکار آن شهر در داخل آنند. (مائده – 24 ). به عبارت دیگر خود آیه، رساننده این مطلب است که اگر ساکنان
شهر، آنجا را ترک کنند ما داخل خواهیم شد و بالطبع مدت ابد هم تمام خواهد شد. و لا تنکحوا ازواجه من بعده ابدآ – زنان
پیامبر را بعداز رحلت او هرگر به نکاح خود در نیاورید. یا آیه : بدا بیننا و بینکم البغضاء ابداً حتى تؤمنوا- میان ما و شما برای
ابد دشمنی آشکار شده است تا شما ایمان بیاورید. علاوه بر این آیات که در مورد امور دنیایى مىباشند، در مورد خلود در جهنم
هم پایان مدتِ ابد کاملا آشکار است : و من یعصى الله و رسوله فانّ له نار جهنم خالدین فیها ابداً، حتى راءوا ما یوعدون …
قل ان ادرى اقریب ما توعدون ام یجعل له ربى امداً- و هرکس که خدا و رسول را نافرمانى کند براى او آتش جهنم است که
در آن ابداً جاودانه خواهد ماند تا اینکه آنچه وعده داده شدهاند را ببینند…… بگو نمىدانم آنچه وعده داده شدهاید نزدیک است یا
پروردگار من براى آن مهلتى گذاشته است.(سورة الجن) .در این آیات، در حالى که از خلود ابدى در آتش نام مىبرد، با این همه،
مدت ابد را با کلمه “حتى (تا دیدن آنه وعده داده شدهاند) بیان می کند که چه بسا بسیار نزدیک هم باشد که با رسیدن آن وعده،
مدت ابد هم پایان خواهد یافت. پس همانطورکه مشاهده مىشود کلمه “ابداً ” هم آن معنا را نمىرساند، و باز هم به خلودِ در
“حالت و شرایطی” تصریح مىکند که آن “حالات و شرائط” البته تغییر خواهند یافت، چون سکون در عالم معنى ندارد. مانند
اینکه وقتى قرآن مىفرماید که با زنان پیامبر پس از او ابداً ازدواج نکنید، مشخص است که پس از مرگ زنانِ پیامبر(ص) خود به
خود این موضوع هم منتفى و بلا موضوع خواهد بود. یا وقتى در آیه 4 سوره ممتحنه مىفرماید که “ابداً مابین ما و شما دشمنى
آشکار گردید تا وقتی که ایمان بیاورید” مشخص است که با ایمان آوردن آنها، زمان “ابد” هم منقضى خواهد شد.
فراتر از خلود
در سطور بالا گفتیم که کلمه خلود 90 بار در قرآن مجید به کار رفته که 35 بار از آنها در مورد بهشتیان و بقیه در مورد دوزخیان
است. در عین حال توضیح دادیم که:
1 خلود در زمان نیست، بلکه در آثارِ ملکات خیرى براى بهشتیان و شرى براى جهنمیان است.
2 – بهشتیان علىالدوام و بىمعطلى، سیرى دارند از پائین به بالا و از هر درجه کمالى به مرتبه کمالى بالاتر. از این رو مىتوان به
راحتى قبول کرد که براى بهشت هم باید پایانى باشد.
3 – پایان دوزخ آغاز اولین مراتب بهشت است و دوزخ نمىتواند به آن معنا که ما در ذهنمان داریم، جاودانه باشد.
پس طبق صریح آیات قرآنى، پایان بهشت و دوزخ هر دو، پایان آسمان و زمین است:
4 – فمنهم شقىّ وسعید، فاماالذین شقوا ففى النارخالدین فیهامادامت السموات والارض الا ماشاء ربک، ان ربک فعال
لما یریدو اماالذین سُعدوا ففى الجنة خالدین فیها ما دامت السموات الا ماشاء ربک عطاء” غیر مجذوذ- پس از آنها، عده
اى بدبخت و عدهاى سعادتمند گردیدند. آنان که بدبخت شدند درآتش جهنماند و در آن جاودانه خواهند بود تا وقتى که آسمانها و
زمین دوام داشته باشند، مگرآنکه پروردگار تو اراده نماید که پروردگار تو هر چه را اراده نماید انجام مىدهد وکسانیکه خداوند آنانرا
سعادتمند گردانید پس در بهشت درآیند و در آن جاودانه خواهند بود تا زمانیکه زمین آسمانها برپا باشند، مگر آنکه پروردگار تو
.( یک بخشش بىپایان را اراده نماید.(هود – 11
5 در مبحثى به نام ” زمین و آسمان یا ارض و سماء ” در کتاب ” رازهای رستاخیز” نگارنده مفصلاً و با ذکر توضیحات و معنای
این دو لغت از چند کتاب معتبر لغت، مشخص کرده است منظور از این دو لفظ در اغلب آیات کره خاکی ما وفضای اطراف آن
نیست بلکه در اغلب قریب به اتفاق موارد، حالتهای قوه وفعلیت نفس انسانی است. پس در نظام هستى که در آن حرکت، اصلى بى
تعطیل است، در تمام مسیرِ از قوه صِرف تا فعلیت مطلقه، حرکتِ خلق مرحله به مرحله یا به عبارت دیگر از زمینى به آسمانى
است.
6 هر مرحله براى طبقه بالاتر از خود، زمین است و براى طبقه پائین تراز خود، آسمان. پس عبور مرحله به مرحله و طبقه به
طبقه در بهشت و دوزخ باید آنقدر ادامه داشته باشد که طبقات هفتگانه هر دو تمام شود. در قرآن مجید هم می خوانیم : وجعلنا
فوقکم سبعاً شداداً – و (درمراتب) بالای شما هفت (آسمان) محکم قرار دادیم .با اتمام همه طبقات زمین و آسمان، و عبور از
کرسی که : وسع کرسیه السموات والارض – کرسی او بر همه آسمانها وزمین احاطه دارد. خلود در بهشت هم تمام شده و
دوران بىنامى، بىحدى، بى جهتى و رهائى از هر قیدى فرا مىرسد. در اخبار و روایات مربوط به معراج، از قول رسول اکرم (ص)
نقل شده است که: (نقل به مضمون) من در عروج، از آسمان اول شروع کردم و آسمانها را یکى پس از دیگرى طى نمودم تا به
آسمان هفتم رسیدم و پس از آن، بعد از سیر در مراتب کُرسى به سدرة المنتهى وارد شدم و از آن پس، بجائى پا نهادم که جبرئیل،
این ملک مقربِ حق، که مرا تا آنجا همراهى کرده بود، از رفتن باز ایستاد…..از آن پس من تنها بنزد پروردگار خود رفتم و به او
نزدیک شدم مانند: قاب قوسین او ادنى – نزدیکی دو قوس یا نزدیکتر، که منظور حصول آخرین منظور و هدف خداوند از خلق
انسان کامل است . سدرة المنتهى یعنى آخرین جایگاهى که مىتوان نامى بر آن نهاد چون سدرة به معناى “موضع” و “محل”
است. درک این حقایق اگر خداوند توفیقى دهد و با اندک دقتى در مطالبى که گفته شده نه غیرممکن است نه حتى مشکل. ما
خود در عالم دنیا و محسوسات، مىبینیم که محصلى درسش را از کلاس اول ابتدائى آغاز مىکند و تمام دوره تحصیل را در کلاسى
بعد از کلاسى مىگذراند تا از دانشگاه مقام دکترا بگیرد. او در تک تک مراحل درسی و مقاطع تحصیلى، خالد است و نمىتواند
بدون تمام کردن آن دوره، به هیچ عذر و بهانهاى به کلاسى بالاتر برود. این مراحل یکى بعد از دیگرى (یا از یک زمینی به آسمانی)
باید سپرى شوند. اما باز هم بعد از اتمام آنها، دوره کمال به پایان نرسیده است، چون کمال انتها ندارد. بلکه بعد از پایان دوره
دانشگاه، و دریافت دکتراى فارغ التحصیلى، او از همهی قید و بندها و مقررات تحصیلى میرهد و پا به دایره وسیع و بىانتهاى
تحقیق، تفحص، و سیر در مراحل علمى آن رشته مىگذارد. در این مرحله او مورد تکریم بى انتهاى همه دست اندرکاران تعلیم،
تربیت و تحقیق قرار گرفته از ارکان علم ومعرفت به شمار مى رود. خود، دانشگاه تأسیس میکند ، برنامه درستی مینویسد. اگر
قیدى دارد فقط دغدغه از کوتاهی از خدمت به عالم انسانیت است و اگر غصهاى دارد فقط اینست که چگونه مىتواند گرهى از کار
انسانها بگشاید و تحقیق و کشف جدیدى انجام دهد، تا کمى زندگى انسانها را آسانتر و شیرینتر کند. همان طور که نقل و در
صفحه قبل به آیاتى استناد شد، انسان پس از عبور از مراحل هفتگانه بهشتى، باید از آن خارج شود و قبل از پایان این دورهها،
چارهاى جز ماندن در آنها را ندارد مگر اینکه مورد الطاف خداوندى قرار گیرد و از هر کدام از این مراحل، به صورت جهشى و
پروازى عبور نموده و زودتراز آنچه باید، این مراحل را طى کند و به مقام لاحدى برسد. این موضوع هم، در زندگى روزمره ما کاملا
محسوس و قابل درک است. کم نیستند محصلینى که در عرض یک سال تحصیلى، یک بار یا حتى بیشتر، از کلاسى به کلاسى
جهش مىکنند. به عبارت دیگر در عرض یک سال دو یا بیشتر کلاس را مىگذرانند. البته این را هم مىدانیم که در هر یک از
جهشها با اینکه معلم صد در صد از توانائى آنها در گذراندن دروس، اطمینان کامل دارد، ولى الزاماً از آنها امتحان مىگیرد. این
امتحانها در حقیقت همان حجابهاى نورى هستند که هر سالکى در راه باید از آنها عبور نماید. آنها حجابند، چون مانع عبور از
مرحلهاى به مرحله دیگرند، اما نورىاند، چون هر حجابى ذاتاً مانع تابش نور و رؤیت ماوراء خود است، اما مراتب کمال از وراء آنها
نمایانند.از قول پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که فرمود: “من در معراج از هفتاد هزار حجاب نورى گذشتم” که تصور مىشود با
شرحى که داده شد فهم آن آسان شده باشد.
پس مرحله فراتر از خلود رستن از همه قید و بندهاى حتى آسمانی است. مقامى فوق تعریف و تصور و توصیف، فراتر از هر حد و
جهت که هیچ نامى جز “اسمالله” بر آن نتوان نهاد. چون به تمامه و منجمیع الجهات مجلاى اتمّ محبوب گشتن است. فراتر از
خلود، گذشتن از “زمان” نیست، همچنانکه خلود همیشه ماندن در زمان نیست، بلکه حالتى و مقامى فراتر از همه مقامات است.
امیر امؤمنین (ع) در مناجات شعبانیه عرض مىکند: الهى هب لى کمال الانقطاع الیک و اَنِر ابصارَ قلوبنا بضیاء نظرها الیک
حتى تَخرق ابصارُ القلوب حُجَب النور فتصل الى معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک – اى خداى من، مرا
کمال انقطاع (بریدن) از همه چیز جز خودت مرحمت کن و چشمانِ قلبهای ما را به نور نگاهشان به سوى تو روشن گردان، تا اینکه
چشمان قلبهاى ما، حجابهاى نورى را بشکافند و به معدن عظمت تو واصل شوند و روحهاى ما به عز قدست درآویزند. همانطور که
از این الفاظ بىنظیر، مستفاد مىشود دریده شدن و از بین رفتن حجابهاى نورى به واسطه نورى است که از قلبها ساطع مىشود و
این نور حاصلِ نظر به سوى خداوندِ “نور السموات و الارض” است و این مقام حاصلِ کمال انقطاع از هر آن چیزى است که جز
اوست. عبور از هفت طبقه و هفت آسمان بهشتى مىتواند به فراخور حال سائر، در آن دنیا و حتى در این عالم صورت گیرد. چه
بسیارند مردان خدائى که در همین زندگانى دنیائى همه مراتب کمال را پیموده، یک شبه ره صد ساله رفته و به همه مراتب کمال
رسیده و همانطور که امیرالمؤمنین (ع) فرمود از همه حجابهاى نورى گذشته و در عروج وجودى خود به سدرة المنتهى رسیده و
آیات کبراى خداوندى را دیده و خود “آیة الکبراى – بزرگترین نشانه ” او شدهاند. در این حالت و مقام چون کل اسماء الهى در
وجود آنها فعلیت یافته و آینه تمام نماى حق شدهاند، خدایشان خود را در آنها عیان مىبیند و عاشق و دلباخته آنها، یا در حقیقت
واله خود مىشود. این مطالب از فقرات عرفان عادى نیست که کوچک انگاشته شوند. بلکه آیات صریح قرآنى بیانگر آنهایند که: –
قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله بگو اگر خدا را دوست می دارید مرا اطاعت کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد
. این یک بده بستان عاشقانهی دو جانبه میان صانع و مصنوع است. مصنوع در مرحله بدء و تا آخرین مرحله عود اگر آخرى
داشته باشد عاشق محبوب و خداى خود است. ولى چو ن به آن مقامِ فراتر از خلود برسد خدایش عاشق او شود. این مقام تحقق
نیابد جز از راه پیروى راه رفتگان از راه آگاه. یک هنرمند نقاش وقتى یک تابلوى نقاشى را آغاز مىکند، آن تابلو، عاشق هنرمند
آفریننده خود است و با زبان بى زبانى هر آن، تکمیل خود را از نقاش طلب مىکند. اما وقتى تابلوى نقاشى تمام شده در جایگاه
خود نشست، این هنرمند نقاش است که عاشق هنر خود مىشود چون خود را به تمامه با همه کمالاتش در آن مشاهده مىکند.
این مقام اختصاص به کس و یا کسان خاصى هم ندارد و خداوند علیم حکیم همه خلق خود را براى همین مقام آفریده و صد البته
انبیاء و اولیاء اولین رهروان این مقامات والا بودهاند و پیروان خود را هم بدنبال خود کشیده، و به آن مقامات ناگفتنى و نانوشتنى
رساندهاند. شاهد مثال اشعار ذیل از استاد فقید مرحوم صاحب الفصول است که گویاى این حقیقت است :
شکر لله عشق ما بالا گرفت پیکر جان خلعت والا گرفت
جلوه معشوق گردید آشکار کورى چشم رقیب نابکار
درگذشتیم از همه افسانهها دور گشتیم از همه بیگانهها
داستان عشق ما پایانرسید دوره معشوقى ما شد پدید
زین سپس ما را بلفظی کار نیست صورت ومعنی ما جز یارنیست
گرچه دانم این سخن بس مبهم است حیرت افزای دل نامحرم است
هیچ تأویلی ندارد این کلام وا گذار و در گذر از این مقام
در این اشعار بامعانی بسیار بلند ، ایشان هم شرط وصول خود، به این مقامات را : 1 قطع کامل از غیر یار. 2 نتیجه این قطعِ از
غیر او را حصول یقین کامل. 3 یقین کامل پایه و مایه پرش به سوى ملکوت اعلى. 4 نشانه این پرش و وصول به آن مقامات،
رؤیت صورت معشوق میداند به نحوى که نتوان توصیف نمود، و مصداق همان رؤیتى است که امام سجاد علیه السلام در دعاى
عرفه عرض مىکند: عمیتْ عین لاتراک انت علیه رقیب- کور است چشمى که تو را نبیند در حالى که تو (دائم) او را
مواظبى – 5 – نتیجه این رؤیت تحول حال سائر از عاشقى به معشوقى است. اگر در تمام طول راه، سائر، خداى خود را عاشق و
طالب بوده است، در این مرحله، یار عاشق این چنین بندهاى و طالب اوست. 6 – درک این حالات براى افراد عادى و آنانى که با این
رمز و رازها، آشنائى ندارند، بسیار دشوار بلکه محال است. لذا با تصریح به اینکه این ادعاى من هیچ تأویلى ندارد، من آگاهم که
دیگران را درک این حالات میسر نیست، کلام خود را به پایان مىبرد. در جاى دیگرى، همین راه رفته از راه آگاه مىگوید :
حال مارا در نیابىاى پسر وه چهخوش گفتند، منگنگ وتوکَر
پس رهروى که از خاک، با هزاران عشق و امید براى رؤیت روى زیباى یار با پیام نوید بخش: ان کنتم تحبون الله فاتبعونى
یحببکم الله – اگر خدا را دوست می دارید مرا اطاعت کنید تا خدا هم شمار ا دوست بدارد، نستوه، راهىِ این دیار گشته و همه
زحمتهاى طاقت فرسا را متحمل شده است، چون مصنوع آن صانع بدیع بوده، پس نه شایسته است که در طول راه فراموش شود،
بازگشت همه شما به سوی من است، باید به این – Ĥ نه از راه بماند و نه در راه گم شود. بلکه به مقتضاى الىّ مرجعکم جمیع
مقصد و مقصود برسد و با دعوتنامه: یاایتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربک راضیة مرضیة فادخلى فى عبادى و ادخلى
جنتى- ای نفس به یقین واطمینان رسیده بسوی پروردگار خود در حالی که تو از او راضی و او از توخشنود است بازگرد پس در
جرگهی بندگان خودِ من درآی و به بهشتِ خودِ من داخل شو، در جوار بى مثال آن شاهد مقصود با تضمین: ان المتقین فى
جنات و نهر فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر – محققاً پرهیز پیشگان در باغها و نهرهایند، در نشستنگاه راستین نزد پادشاه
مقتدر آرام گیرند. در روایت آوردهاند که امام (ع) فرمود: بنده مؤمن را نه مالک جهنم در جهنم تواند یافت و نه خازن بهشت، در
بهشت. پرسیدند اى پسر رسول خدا (ص) پس او کجاست؟ فرمود در قرب خداوند.
پس اگر خلود در جهنم، نه در زمان، بلکه در دوره ی ملکات شری باشد – که هست – در آن صورت باید این ملکالت شری با
گذشت از جهنم و عبور از هزاران حقبه آتش و عذاب پاک شوند و این دوره پایان پذیرد. انسانها هر کس که باشند و هر عملی که
در طول عمر و زندگانی دنیایی داشته باشند بازهم از مقام اسم اللهی عزل نمی شوند. اعمال زشت هر چه باشند ولو شنیع ترین
آنها باعث ایجاد پوستها وحجاره (دیواره ی کلفت) دور نفس اسم اللهی شان میتند و طبق اطلاعیه : اتقوا النار التی وقودها
الناس والحجاره – از آتشی که دمگیره آن مردم و حجاره هایند بپرهیزید، باید در اثر آتش دوزخ بسوزند پوستی بعد از پوستی
که: کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب – هر چه که از پوستهاشان بسوزد (یا بپزد) پوستهای دیگری
را می آوریم تا (آن پوستها هم ) عذاب را بچشند، و بر اثر از بین رفتن این حجابها نور از وجودشان به بیرون بتابد. در قرآن در
شناساندن انسان در آیات متعددی مانند :ولقد خلقنا الانسان فی احس تقویم – ما انسان را در زیباترین آفریدیم ، و لقد کرمنا
بنی آدم وحملناهم فی البر والبحر – ما پسران آدم را بزرگ داشتیم و آنها را در بیابان ودریا راه بردیم، و علم ادم الاسماء کلها
– همه اسماء ( خود را) به آدم تعلیم داد، انا عرضنا الامانه علی السموات والارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها
فحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا- ما امانت (خودمان را) به آسماتها و زمین وکوهها عرضه کردیم، پس از تحمل آن ابا
نمودند و از آن بیم داشتند پس آدم آن را برداشت که او محققاً ظلوم وجهول است ، و اینکه او را خلیفه خود در زمین قرار داد، و او
را مسجو ملائک نمود هیچ اشاره ای به باورها و اعمال او ندارد و همه انسانها را بطور مطلق در نظر میگیرد . آن خدای رحمان
رحیم همه انسانها را برای جوار رحمت و قرب خود میآفریند و حتماً در رساندن همه آنها به جوار رحمت خود و عشق بازی با آنها
ذرهای فرو گذار نمیکند . علت عمدهای که ممکن است عدم باور این حقایق را باعث شود، این است که ما به همه موضوعات
معرفتی از پایین به بالا نگاه میکنیم. درحالی که اگر از بالا به پایین بنگریم وآنها را جستجو کنیم همه را حسا وشهوداً واضح
خواهیم دید. برای توضیح بیشتر اینکه همه ما میدانیم که:
الف – خداوند علیم حکیم خالق رحیم، هستِ مطلق وکمالِ مطلق است.
ب – مطمئناً او از آفرینش خلق هدفی و منظوری دارد، همانطور که هر هنرمندی از آفرینش هنرش منظوری دارد والا عمل او
بیهوده خواد بود.
ج – هدف هر هنر مندی از آفرینش هنرش مطمئناً ظهور خود است در آن هنر .
د – اگر آن ذات مقدس ناتوان نباشد – که نیست – پس همه خلق خود را بی هیچ تردیدی به همه مقاصد خود خواهد رساند . پس
انسانی که به خواست واراده مقدس او راهی دور و دراز را از خاک تا پای تخت خلیفه اللهی ببرد، هر کس که باشد و هر عملی که
داشته باشد، در میان راه نخوهد ماند، فراموش نخواهد شد، از بین نخواهد رفت و هرگز آن هدف خداوندی در وجود او گم نخواهد
شد. اگر در طول زندگانی دنیا در راه راست و رضایت خالق خود عمل کرده باشد بعد از گذشتن از زندگی دنیائی از راهی کوتاه، پر
نعمت و فرح بخش بنام بهشت، که خود آن را ساخته است راهی قرب او خواهد شد و اگر در راه عدم رضایت و هدفهای آن خدای
پاک، عمل کرده باشد باید راهی دور و دراز، پر از مشقت و عذاب را طی کرده و با زمین گذاشتن بارهای سنگینی که در اثر اعمال
زشت او حاصل شده است در حالتی بنام دوزخ، پرده به پرده و پله پله خود را باید – باز به کمک ویاری خدایش – بالا بکشد تا
همه پردههای تاریک دور وجود خود را پاک کند و از دوزخ بیرون آمده خود را در چشمه از چشمه های بهشتی شستشو داده از
پایینترین مراتب بهشتی حرکتش را آغاز نماید. اگر این مخلوق باید به همه هدفهای خالق خود باد برسد – که باید برسد- پس
ماندن نه در دوزخ و نه در بهشت به آن معنایی که در ذهن ماست هرگز هدفهای او را در خلقش تحقق نمی بخشد. وقتی می بینیم
اکثریت بزرگی از انسانها در زندگی خود میکنند آنچه را که نباید بکنند و نمیکنند آنچه را که باید بکنند و او همچنان با برنامه
ای دقیق و همیشگی به آفرینش ادامه میدهد که آنها را بعد از یک زندگی که بلندترین آن در مقابل ابدیت حتی به اندازه یک
لحظه هم نیست، در یک بایگانی راکدِ جهنمش آنها را تا خود خدایی می کند همراه بدترین شکنجهها عذاب بایگانی کند آیا در این
صورت هدفهای او تحقق یافته است ؟.
سعید غفارزاده
مبحث خلودِ در بهشت و دوزخ که از باورهای ثابت ما مسلمانان بلکه همه دین باوران همه ادیان است، همیشه مباحث زیادی را در
اذهان عمومی بر انگیخته و باعث سؤالات زیادی شده است. موضوع خلود در جهنم و بهشت در بیش از 90 آیه قرآن مورد بحث
قرار گرفته و آنچه دربارهی آن گفته و شنیده شده اینست که گنهکاران در جهنم و نیکوکاران در بهشت پس از سنجیده شدن
اعمالشان در روز و هنگامه حساب، هر دو دسته تا خدا خدایى مىکند، در عذابهاى جهنم یا نعمات بهشتى بىهیچ تغییر حالتى
خواهند ماند.بطور خلاصه با مختصر توجهى به این طرز برداشت، ما جهنم و بهشت را پایان کار چرخه هستى دانسته و مقصود و
هدف خداوند علیم حکیم را از آفرینش عالم و بالاخص انسانها، محبوس کردنشان در یک بایگانى راکدِ پر از عذاب و مشقّت یا عیش
و عشرت دانستهایم. با وجود حدود اً 90 آیه در قرآن در این مورد، البته موضوع خلود در جهنم و بهشت امرى ثابت و بىتردید است.
ولى در این طرز برداشت از این واقعیت از واقعیتهاى هستى، اشکالات اساسى زیادى به نظر مىرسد که از آن جملهاند:
1 وقتى مىگوییم که مخلوقى در جایى جاودانه خواهد ماند تا خدا خدایى مىکند، پس خود به خود معتقد شدهایم که:
الف – خدائى، یک منصب است و مىگوییم تا خدا به آن منصب هست دوزخیان و بهشتیان هم در دوزخ و بهشت باقىاند، ولو اینکه
منصب خدائى را همیشگى بدانیم. ناگفته پیداست که این باور کفر است. چه اگر خدائى را، یک منصب بدانیم در این صورت اولا
باید کسى، چیزى و یا موجودى، او را نعوذ بالله به آن منصب نصب کرده باشد.ثانی اً: نصب کننده از منصوب علیه بالاتر باشد،
ب معتقدیم که بر خودِ خداوند هم نعوذ بالله زمانى ولو بىپایان مىگذرد.
ج – خودِ جهنم و بهشت و همه ساکنین آنها بعد از قیامت با آن برداشتى که داریم با خداوند هم سال خواهند بود. در نتیجه
کمال مطلق را با مخلوقى مقید و مسئلهاى به نام “زمان ” که ساخته تصور ماست سنجیده و مقیدش نمودهایم. و قد تعالىالله عن
ذلک علو اً کبیراً.
2 با محبوسکردن مخلوق در یک بایگانى راکد داراى هرحالى که باشد عمل خداوند را عاطل و باطل تصور کردهایم. چه، نه از
عیش و نوش بهشتیان فایدهاى براى عالم هستى حاصل است و نه از عذاب جهنمیان. در حالیکه مىدانیم که مقصود هر
هنرآفرینى، از آفرینشِ هنر خود و هر صانعى از ص نع خود، ظهور خود اوست در اثرِ هنرى و صنعش.
3 آنچه مسلم است اینکه هر صانعى همه کمالات خود را در صنعش به ودیعت مىگذارد ( مراجعه کنید به مبحث: بدء چیست ،
مبدأ کجاست در کتاب رازهای رستاخیز نگارنده) ، در این صورت کمال خداوندى را در مورد اکثریت عظیمى از خلق که ما آنها را
جهنمى مىدانیم در سوختن به بدترین وضعیت و شکنجه و عذاب، و در مورد اقلیتى محدود و معدود که بهشتیشان مىنامیم
در عیش و عشرت و شهوترانى و بیکارى و عدم هرگونه ترقى و تعالى و تغییر وضعیت، خلاصه کردهایم.
4 اگر فرض بالا درست نباشد، باید به این ترتیب تصور شود که خالقى علیمِ حکیم خلقى را براى ظهور تامه خود آفریده، ولى
خلقش در بین راه، به بیراهه رفته و در نتیجه آن صانع حکیم در مقصود خود ناکام مانده، اما عجب اینکه باز هم علىالدوام به این
عمل خود ادامه مىدهد و دستگاه انسان سازى همواره به کار است که این خود العیاذ بالله نشانه ضعف و بىبرنامگى و بیهوده
کارى او خواهد بود.
5 وقتى ما مخلوقِ مقید را که مصنوع خالق مطلق است – در یک وضعیت ثابت- معذب یا متنعم بىحرکت و ثابت تصور
کنیم، در حقیقت مطلق بودن خالق را زیر سؤال بردهایم و او را به قید و بند مقید کردهایم و برایش ضدّ و ندّ قائل شدهایم.
6 وقتى مىگوییم “خلود یعنى ماندنِ نیکوکار در بهشت و بدکار در جهنم” – تا خدا خدایى مىکند – در حقیقت خلود را در
زمان دانستهایم، در چیزى که خود، در عالم هستى امرى اعتبارى است و اصلیتى ندارد. پس چگونه ممکن است خَلق خداى علیمِ
حکیم پس از سِیر در مراحل بیشمار، در چیزى جاودانه بماند که خود هیچ وجود خارجى ندارد؟ ( رجوع کنید به کتاب رازهای
رستاخیز نگارنده که تِم اصلی آن زمان والهیات است).
حالا اگر اشکالات بالا که برشمردیم درست و اعتقاد به آنها هرکدام و مجموعاً، خلاف واقعیتهاى هستى باشند، باید بگوئیم در عین
حال که خلود اصلی ثابت در عالم هستی است اما حقیقت امر این است که خلود در جهنم، عبارت است از توقف سائر، در دوره
ملکات شرى و در بهشت در دوران ملکات خیری است . توضیح بسیار مختصر اینکه ما وقتی عمل می کنیم چه اعمال خیر و چه
اعمال شر در اثر تکرار آنها در نفسمان ملکات خیری یا شری به وجود میآورند که کم کم نفس ما را همانها تشکیل می دهند.
اینکه گفته اند اعمال خیری و شری ما را دو ملک می نویسند منظور همین دو بایگانی خیری و شری در نفس ماست . بهمین علت
امامان ما (ع) توصیه کرده اند اگر گناهی مرتکب شدید فوراً توبه کنید ، دو رکعت نماز توبه بخوانید ، صدقه بدهید تا آن گناهان در
نفس ملکه نشوند. تشکیل دهنده دوزخ وبهشت هم همان ملکات ماست . در دوزخ تا زمانى که آن ملکات را در اثر عذابها و شکنجه
هاى آنجا، و همینطور پوستها (بشر ) پوستهای کلفت (جلود) و یا دیوارههاى ضخیم (الحجارة) که هرکدام در نفس انسان دوزخی
نسبت به بزرگی وکوچکی اعمال بد، تشکیل شده و هر کدام به نوبه خود مانع و رادعى براى شکفتن استعدادات وجودى آنهایند را
از خود پاک کنند.
در آیات 99 تا 102 سوره طه مىخوانیم: کذلک نَقصّ من اَنباء ما قد سبق و قد آتیناک من لدنا ذکرآ من اعرض عنه
یحمل یوم القیمة وزرآ خالدین فیه و ساء لهم یوم القیمة حِملا – این چنین ما بیان مىکنیم براى تو از خبرهاى گذشتگان و
محققاً تو را از جانب خودمان ذکرى دادیم که هرکس از آن (ذکر) اعراض نماید در روز قیامت بار سنگینى راحمل مىکند که در آن
(بار) جاودانه خواهد ماند . به طورى که ملاحظه مىشود قرآن خلود را در این آیه در زیر “بارها سنگین” مىداند نه در یک محل یا
زمان، که این خود دلیل روشنى به مدعاى بالاست. چون اگر مقصود خلود در جهنم باشد باید فعل مؤنث (خالدین فیها) بیاید.در
سوره نباء می خوانیم : ان جهنم کانت مرصادا للطاغین مأبا لایثین فیها احقابا – محققا جهنم ، برای طغیان کنندگان در
کمین است و بازگشتنگاهی است که در آن در حقبههایی مکث می کنند. طبق این آیه وآیات دیگر دوزخیان در حقبه هایی برای
اینکه برگردند و راههایی را که نرفته اند بروند و دیواره های ضخیم بر روی نور وجودشان و مداوای بیماریهای فراوان قلبشان را
بسوزانند و سپس بعد از پایان دورههای متعدد عذاب از آن برهند، توقف می کنند حقبه ای بعد از حقبه ای. (رک به “کتاب رازهای
رستاخیر” نگارنده مبحث جهنم چیست یا کجاست؟) . عبور از حقبههای متعدد دوزخ مسلما باید از پایین به بالا باشد و الا نمی
توانند محل بازگشت (للطاغین مأبا) باشند. چون هر حرکتی را مسلما مبدء و مقصدی باید و مقصد جهنم وشر نمی تواند بی انتها
باشد، پس باید پایانی داشته باشند. گنهکاران وقتى در اثر توقف در هر حُقبه (گودال عمیق) براى درمان دردى و فروریختنِ دیواره
اى و سوختن پوستى دوران معالجهشان به سر بیاید و حتماً هم باید به سر آید وارد طبقات پائین بهشت مىگردند تا شکفتن
این قوا و به فعلیت رسیدن آنها را در آنجا آغاز کنند. مانند مریضى که به تشخیص طبیب معالج در بخش یا بخشهایى از
بیمارستان بمناسبت بیماریهایی که دارد بسترى مىشود و تا هنگامى که بهبودى کامل نیافته، از کل بیمارستان یا هریک از
بخشها، خلاصى برایش ممکن نیست. در حقیقت مریض در دوران معالجه خالد است نه در زمان. به همین دلیل، هیچ دکتر ماهرى
تضمین نمىکند که مریضش حتماً در یک دوره زمانىِ معین در بیمارستان بسترى باشد، یا تا موقعی که ساختمان و تشکیلات
بیمارستان بر قرار است. بلکه اگر از او سؤال شود که چند روز مریض باید در بیمارستان بماند؟ جواب مىدهد تا موقعى که معالجه
شود و اگر گاهى مدتى تقریبى معلوم مىکند بر اساس قرائن و تجربههائى است که داشته، گرچه بسیار هم دیده شده که معالجه
یک مرض یا دورانِ بهبودى مریض، پس از یک عمل جراحى ساده ، بسیار طولانىتر از آن شده که دکتر پیش بینى کرده است.
پس وقتى ملکات شرى در نفسى در آتش جهنم شسته و از بین بروند دوره خلود او هم در جهنم پایان مىیابد.خلود در بهشت هم
توقف در دوران ملکات خیرى است. یعنى در دوران شکوفایى هریک از استعدادهاىِ فرد بهشتى، تا زمانى که یک یک این
استعدادات و ملکات به حد کمال رسیده و سائر به تمام این ملکات قیام نماید. در این صورت او از بهشت خارج شده و در جوار
رحمت خداوندى و تحت تربیت و امر او، به وظیفه خلیفة الهى تام و تمام که اساساً براى آن آفریده شده است مفتخر مىشود.
در اینجا نمونههایی از آیات قرآن مجید را در باره بهشتیان ذکر میکنیم : در آیه 22 سوره “زمر” می خوانیم: لکن الذین اتقوا
ربهم، لهم غُرف من فوقها غُرف مبنیّة تجرى من تحتها الانهار، وعد الله لا یخلف الله المیعاد – اما کسانیکه تقواى پروردگار
خود را پیشه کردند براى آنها (در بهشت) غرفههایى است که بالاى هر غرفه، غرفههایى است، این وعده خدایى است که خداوند
خلف وعده نمىکند”. در این آیه همانطورکه اگر دقت: الف- براى کسانى که پرواى پروردگار خود را پیشه مىکنند غرفههایى است
که در بالاى آن غرفهها هم غرفه هایى وجود دارد. ب – مسلماً به علت اینکه یک غرفه نبوده و تعداد آنها زیاد است، پس بایستى
بهشتیان در هرغرفهاى یک توقف و زندگى داشته باشند که غیر از غرفه قبلى باشد و الا تعدد مورد نداشت. پس بهشت هم محل
سکون وتوقف نیست . ج – این غرفهها با اینکه متعددند اما در عرض همدیگر نیستند، بلکه در بالاى هم قرار دارند واین نشانه
اینست که براى بهشتیان حرکتى از پایین بسوى بالاست نه افقى. د – هر حرکتى مسلماً و بىتردید باید مبدأ و مقصدى داشته
باشد و الا حرکت مصداق پیدانمىکند. ه – اگر هر حرکتى را باید پایانى باشد، پس باید براى سفر بهشتىها را هم در بهشت که
ازپایین به بالا (از نقص بسوى کمال) است پایانى باشد. و هیچ حرکتى نمىتواند در عالم هستى بدون پایان و الى الابد به آن معنى
که در ذهن ماست تحقق یابد. البته در این آیه حقایق بسیارى است که فقط به این اندازه اکتفا مىکنیم.(رک به کتاب رازهای
رستاخیز نگارنده مبحث “جهنم وبهشت”). در سوره مبارکه هود ارتباطى را بین خلود در بهشت و دوزخ با آسمانها و زمین مى
بینیم: … فمنهم شقى وسعید فما الذین شقوا ففى النار لهم فیها زفیر و شهیق – خالدین فیها مادامت السموات
والارض الا ما شاء ربک انّ ربّک فعّال لما یرید – و امّاالذین سُعدواففى الجنّة خالدین فیها مادامت السموات والارض الا
ماشاء ربک عطاءٌ غیر مجذوذ… عدهاى از آنها شقی هستند وعده ای سعادتمند، پس آنانیکه شقاوت پیشه کردند درجهنماند که
براى آنها در آن ناله و فریاد است و در آن خالدند تا زمانى که آسمانها و زمین بر پا برپا باشند مگر آنچه را که پروردگار تو بخواهد
که پروردگار تو بر هر چیزى که اراده فرماید تواناست و کسانیکه سعادتمند گردیدند (خدایشان آنها را سعادتمند کرد) دربهشت و
در آن خالدند تا زمانى که آسمانها و زمین بر پا باشند مگر آنچه را که خداى تو بخواهد که این یک عطاى نابریدنى است. در این
باره گفته شدهاست که چون عمر آسمانها و زمین تقریباً ابدى است پس دوزخیان و بهشتیان در آن دو، براى همیشه ماندنىاند. این
در حالیست که از طرفى معتقدند که در روز برپائى قیامت، همه آسمانها و زمین از هم خواهد پاشید و مانند مس مذاب روان
خواهد شد و سایر تمثیلات که براى آنها قائل شدهاند. اما در بحثهاى گذشته گفتیم که جهنم حالت انسانهائیست که نتوانستهاند
قواى وجودى خود را فعلیت بخشند و به همین علت در اول راه ماندهاند و براى اینکه پروردگارشان آنها را بالا ببرد و قید و بندهاى
پیچیده بر دست و پاى آنها را باز کند آنها را به انواع عذابها مبتلا مىکند و هرچه این عذابها کارسازى خود را آشکار نمایند، آنها
بیشتر و بیشتر بالا مىآیند تا دوران توقف دوزخىشان تمام شود. از طرف دیگر همانطور که در بحث آسمان و زمین در کتاب
“رازهای رستاخیز” نگارنده توضیح داده است، بطور خیلی خلاصه، آسمان و زمین در اغلب آیات عبارتاند از حالت قوه و فعلیت
در نفس انسانها. با این تذکرات مىتوانیم بفهمیم که البته ادامه خلود در دوزخ و بهشت هر دو به ادامه این قوه و فعلیتها بسته
است. در دوزخ، فعلیت قوهها باید اینقدر ادامه داشته و به آن حدى برسد که شخص دوزخى بتواند با فعلیتهاى حاصل شده در
آنجا، یکى بعد از دیگرى، خود را با یارى پروردگار خود بالا بکشد و از آن حالت خلاص شود. البته بعلت اینکه خداوند متعال جل
شأنه مقید به هیچ قیدى نیست، مىتواند هر کس را که بخواهد و در هر مرحله که باشد، به فضل و کرمش زودتر مورد عفو و
رحمت قرار داده از آن مرحله یا تمام مراحل دوزخی رهائى بخشد. لذا در آیه “الاماشاء ربک” (مگر آنچه که پروردگار تو بخواهد)
را آورده. چون پروردگار به هیچ قیدى مقیّد نیست و هر چه را که اراده فرماید مىکند. در بهشت هم تبدیل قوهها به فعلیتها باید
آنقدر ادامه یابد تا کمال کامل حاصل و در کل وجود، و تحقق فعلیت همه قوا تحقق یابد. مگر اینکه خدواند رحیم، در هر مرحله از
مراحل اراده فرموده و فردِ بهشتى را زودتر و سریعتر از آنچه باید، در مراتب کمال بالا ببرد.از دیگر آیاتى که آنها را دلیل بر
فاحییناه و جعلنا له نورآ یمشى به فى Ĥ همیشگى بودن دوزخ به آن معنائى که نظر دارند مىدانند عبارتند از: او من کان میت
الناس کمن مثله فى الظلمات لیس بخارج منها کذالک زُین لکافرین ما کانوا یعملون- آیا کسى که مرده بود و ما او را زنده
نموده و نورى که با آن بتواند در میان مردم راه برود به او دادیم، مانند کسى است که در تاریکى هاست و در حال خروج از آنها
نیست، ما اینچنین اعمال کافران را که عمل مىنمودند برایشان زینت مىدهیم. 121 مائده یا در آیه دیگر …..کذلک یُریهم الله
اعمالهم حسرات علیهم وماهم بخارجین منالنار این چنین خداوند اعمال آنها را به آنها نشان می دهد که برای آنها مایه ی
حسرت شده اند و این درحالی است که در حال خروج شدن از آتش نیستند. دقت در آیت نشان می دهد که کلمه “خارج” اسم
فاعل است و همانطور که بارها در این تذکر داده شده است، افاده تدریجى و دائمى عمل را مىکند. پس دوزخیانى که خود را در
محیط پرعذاب آن محبوس کردهاند اگر در دنیا که محل عمل و جبران مافات بود طورى عمل مىکردند که گناهانشان جبران شود
از آن خارج مىشدند. در حالی که در دنیا در پی خروج از اعمالی که مایه عذاب آنها گشته نبوده اند. خروج از درد و عذاب البته
لوازم و الزاماتى دارد که بدون عمل به آنها، نمىتوان از آن خارج شد. براى تفهیم بهتر مطلب مثلى مىزنیم. کسى که خود را در
زندگى به علت بى مبالاتى، به یک یاانواع بیماریها آلوده مىکند البته اگر بخواهد از عوارض آن بیماریها نجات یابد، باید به الزاماتى
عمل نماید. مثلا از نزدیکى بیشتر به محیط و یا مواد آلوده کننده دورى گزیند، اگر دوائى برایش تجویز مىشود با رعایت کامل
دستورات پزشک آن را مصرف نماید. صد البته اگر کسى بدون رعایت آنچه گفته شد بخواهد و یا آرزو نماید که از آلودگیها و
عوارض آنها نجات پیدا کند، آزروئى باطل است و هیچ نتیجهاى نخواهد داد. با این بیان مختصر بخوبى مىتوان دریافت که این آیات
هم دلیلى به خلود به آن معنائى که در اذهان جا افتاده نمىباشد. در اینجا براى جامعیت بخشیدن به مطلب، قسمت پایانى مقاله
چهارم از مجموعه چهار مقاله نوشته عارف بزرگ توانا و دیده بینا، مرحوم حاج شیخ عبدالرحیم صاحب الفصول (ره) را عیناً نقل
مىکنیم :
” به خواست خداوند عزّ و جل و به یارى حضرتش بى پرده، پرده نادانى همگانى و این حجاب ظلمانى را از چهره معارف این دین
مبین بگشایم و شمهاى از شهود حقایق آن به کام بشر عالم بچشانم. بدان که در هر آن، هزاران هزار ذره از خفا به ظهور مىآید و
در تحت تربیت پروردگار عالمیان بی درنگ از نقص به کمال حرکت مىنماید. و در هر آن، هزاران هزار عالم ذرّ و قیامت کبرى و
آنچه در بین آنها لازم است برپا مىشود. و دائماً چرخ ربوبیت در گردش و پیوسته گرداننده چرخ در مقصود و مراد خود کامرواست،
چه از صراط مستقیم که رحمت خاص رحیمیت و درجات نعیم است و چه از صراط معوج که از مراتب رحمت عام رحمانیت و
شامل درکات جحیم است و هیچ ذره مکرر نشود و بازگشت ننماید، بلکه پیوسته در دور خود بیدرنگ حرکت مىنماید تا به مقصد
خود واصل گردد چنانچه ذکر شد. این است معنى اول بلااول و آخر بلا آخرِ حقِ مطلق جل و علا، و این است چگونگى عالم
شهود مىکند. و اگر اینگونه نبود و چنان بود که اکثر ملیین ( متد ینین) از قصور Ĥ آفرینش و حقایق آن که انسانِ داناى بینا، حس
نظر و عدم ادراکِ کلمات و بیانات حقه اولیاء دین، توهّم نموده و بناء معارف را بر آن اساس موهوم گذاردهاند (از حصر عالم آفرینش
و حصر عالم ذر و قیامت کبرى و آنچه در بین ذر و قیامت است از ارضین سبع و سماوات سبع و عرش و آنچه ملازم آن هاست و
بهشت و جهنم را منزل و مقرّ همیشگى گمان کردهاند براى مطیع و عاصى) و ندانستهاند که بهشت معبر مطیع است، در صراط
مستقیم و مَخلَد در آنست در دوره تعیُّن ملکات خیریه و جهنم معبر عاصى است، در صراط معوج افراط و یا تفریط و مخلد در آن
است، در دوره تعیُّن ملکات شریه و خلود هر دو محدود است به حد آسمان و زمین مگرآنچه از مقتضیات آن آثار خارج شود و
مقصد و مقرّ، فقط “فىمقعد صدق عند ملیک مقتدر- (در نشستنگاهی راستین نزد خداوند مقتدر است)، هر آینه این عالم با
شکوه و عظمت آفرینش که نماینده آفریننده عظیمالشأن، خداوند داناى تواناى عادل حکیم است، در نهای تِ پستى و حقارت و هرج
مىیابیم که بیشتر اهل آن، بىدانش و بینش هستند و پارهاى از آنهائیکه Ĥ و مرج و بى سرو ته و بسیار کم فایده بود. براى آنکه حس
چیزى مىدانند، مىکنند آنچه نباید بکنند و نمىکنند آنچه را که باید بکنند مگر قلیلى، چنانکه خداوند مىفرماید :” و قلیل من
عبادى الشکور” پس بیشتر اهل عالم باید در جهنم مخلّد و در عذاب مؤبد باشند. و در این نزدیکى یافتى که هر مصنوع نماینده
آثار صانع خود است، پس این مصنوعِ فاسد و مخلدِ در جهنم الى الابد – به معنایى که مىگویند تا خدا خدایى مىکند- که به هیچ
وجه قابل اصلاح نباشد و خلاصى و نجات براى او میّسر نشود، الیعاذ بالله نماینده عجز یا جهل یا بیهوده کارى یا ظلم صانع خواهد
بود “وقد تعالى الله عن ذلک علوآ کبیرآ”. پس مراد از خلود چنانکه گفتیم خلود در دوره ملکات و موافق با آثار آن تعینات
است. قال الله تبارک و تعالى : فمنهم شقىّ وسعید، فاماالذین شقوا ففى النارخالدین فیهامادامت السموات والارض الا
ماشاء ربک، ان ربک فعال لما یریدو اماالذین سُعدوا ففى الجنة خالدین فیها ما دامت السموات الا ماشاء ربک عطاء”
غیر مجذوذ- پس از آنها، عدهاى بدبخت و عدهاى سعادتمند گردیدند. آنان که بدبخت شدند درآتش جهنماند و در آن جاودانه
خواهند بود تا وقتى که آسمانها و زمین دوام داشته باشند، مگرآنکه پروردگار تو اراده نماید که پروردگار تو هر چه را اراده نماید
انجام مىدهد وکسانیکه خداوند آنانرا سعادتمند گردانید پس در بهشت درآیند و در آن جاودانه خواهند بود تا زمانیکه زمین
آسمانها برپا باشند، مگر آنکه پروردگار تو یک بخشش بىپایان را اراده نماید.(هود – 11 ). و قال عز من قائل: ” ان جهنم کانت
باً، لا بثین فیها احقاب لا یذوقون فیها بردً و لاشراباً الا حمیما و غساقاً جزائاً وفاقاً، انهم کانوا Ĥ مرصادآ للطاغین م
جهنم در کمین است. براى طاغیان یک بازگشتنگاه است. که در آن در حفرههاى Ĥ لایرجون حساباً و کذّبوا بایاتنا کِذّاباً. محقق
فراوان توقف نمایند. در آن از نوشابههاى خنک و گوارا ننوشند مگر آبى گرم و سوزان. این یک جزاى کاملا موافق با عمل آنهاست.
که آنها هیچ حساب پس دادنى را امید نداشتند لذا آیات ما را به شدت تکذیب کردند.(انباء – 21 تا 28 ) و لاحول و لاقوة الا بالله
العلى العظیم
خلود مُؤَبّد
یکى از دلایلى که در اذهان، خلود بدان معنا جا افتاده که جهنمىها و بهشتىها بدون هیچگونه تغییر حالتى تا خدا خدائى مىکند
در آتش دوزخ و یا نعمتهاى بهشتى خواهند ماند، اینست که در پارهاى از آیات کلمه خلود با کلمه “ابد” همراه است و این موضوع
آنها را قانع مىکند که آنچه برداشت شده، کاملا درست است. در حالى که کلمه ابد در حدود 30 آیه از آیات قرآنى ذکر گردیده
است که برخى از آنها در مورد امور دنیایى است که ما به یقین مىدانیم که در این دنیا هیچ امرى نمىتواند به آن معنا مؤید باشد.
مانند : انالن ندخلها ابداًما داموا فیها – (قوم بنى اسرائیل به حضرت موسى گفتند که) ما هرگز به آن شهر داخل نمىشویم تا
موقعى که اهل ستمکار آن شهر در داخل آنند. (مائده – 24 ). به عبارت دیگر خود آیه، رساننده این مطلب است که اگر ساکنان
شهر، آنجا را ترک کنند ما داخل خواهیم شد و بالطبع مدت ابد هم تمام خواهد شد. و لا تنکحوا ازواجه من بعده ابدآ – زنان
پیامبر را بعداز رحلت او هرگر به نکاح خود در نیاورید. یا آیه : بدا بیننا و بینکم البغضاء ابداً حتى تؤمنوا- میان ما و شما برای
ابد دشمنی آشکار شده است تا شما ایمان بیاورید. علاوه بر این آیات که در مورد امور دنیایى مىباشند، در مورد خلود در جهنم
هم پایان مدتِ ابد کاملا آشکار است : و من یعصى الله و رسوله فانّ له نار جهنم خالدین فیها ابداً، حتى راءوا ما یوعدون …
قل ان ادرى اقریب ما توعدون ام یجعل له ربى امداً- و هرکس که خدا و رسول را نافرمانى کند براى او آتش جهنم است که
در آن ابداً جاودانه خواهد ماند تا اینکه آنچه وعده داده شدهاند را ببینند…… بگو نمىدانم آنچه وعده داده شدهاید نزدیک است یا
پروردگار من براى آن مهلتى گذاشته است.(سورة الجن) .در این آیات، در حالى که از خلود ابدى در آتش نام مىبرد، با این همه،
مدت ابد را با کلمه “حتى (تا دیدن آنه وعده داده شدهاند) بیان می کند که چه بسا بسیار نزدیک هم باشد که با رسیدن آن وعده،
مدت ابد هم پایان خواهد یافت. پس همانطورکه مشاهده مىشود کلمه “ابداً ” هم آن معنا را نمىرساند، و باز هم به خلودِ در
“حالت و شرایطی” تصریح مىکند که آن “حالات و شرائط” البته تغییر خواهند یافت، چون سکون در عالم معنى ندارد. مانند
اینکه وقتى قرآن مىفرماید که با زنان پیامبر پس از او ابداً ازدواج نکنید، مشخص است که پس از مرگ زنانِ پیامبر(ص) خود به
خود این موضوع هم منتفى و بلا موضوع خواهد بود. یا وقتى در آیه 4 سوره ممتحنه مىفرماید که “ابداً مابین ما و شما دشمنى
آشکار گردید تا وقتی که ایمان بیاورید” مشخص است که با ایمان آوردن آنها، زمان “ابد” هم منقضى خواهد شد.
فراتر از خلود
در سطور بالا گفتیم که کلمه خلود 90 بار در قرآن مجید به کار رفته که 35 بار از آنها در مورد بهشتیان و بقیه در مورد دوزخیان
است. در عین حال توضیح دادیم که:
1 خلود در زمان نیست، بلکه در آثارِ ملکات خیرى براى بهشتیان و شرى براى جهنمیان است.
2 – بهشتیان علىالدوام و بىمعطلى، سیرى دارند از پائین به بالا و از هر درجه کمالى به مرتبه کمالى بالاتر. از این رو مىتوان به
راحتى قبول کرد که براى بهشت هم باید پایانى باشد.
3 – پایان دوزخ آغاز اولین مراتب بهشت است و دوزخ نمىتواند به آن معنا که ما در ذهنمان داریم، جاودانه باشد.
پس طبق صریح آیات قرآنى، پایان بهشت و دوزخ هر دو، پایان آسمان و زمین است:
4 – فمنهم شقىّ وسعید، فاماالذین شقوا ففى النارخالدین فیهامادامت السموات والارض الا ماشاء ربک، ان ربک فعال
لما یریدو اماالذین سُعدوا ففى الجنة خالدین فیها ما دامت السموات الا ماشاء ربک عطاء” غیر مجذوذ- پس از آنها، عده
اى بدبخت و عدهاى سعادتمند گردیدند. آنان که بدبخت شدند درآتش جهنماند و در آن جاودانه خواهند بود تا وقتى که آسمانها و
زمین دوام داشته باشند، مگرآنکه پروردگار تو اراده نماید که پروردگار تو هر چه را اراده نماید انجام مىدهد وکسانیکه خداوند آنانرا
سعادتمند گردانید پس در بهشت درآیند و در آن جاودانه خواهند بود تا زمانیکه زمین آسمانها برپا باشند، مگر آنکه پروردگار تو
.( یک بخشش بىپایان را اراده نماید.(هود – 11
5 در مبحثى به نام ” زمین و آسمان یا ارض و سماء ” در کتاب ” رازهای رستاخیز” نگارنده مفصلاً و با ذکر توضیحات و معنای
این دو لغت از چند کتاب معتبر لغت، مشخص کرده است منظور از این دو لفظ در اغلب آیات کره خاکی ما وفضای اطراف آن
نیست بلکه در اغلب قریب به اتفاق موارد، حالتهای قوه وفعلیت نفس انسانی است. پس در نظام هستى که در آن حرکت، اصلى بى
تعطیل است، در تمام مسیرِ از قوه صِرف تا فعلیت مطلقه، حرکتِ خلق مرحله به مرحله یا به عبارت دیگر از زمینى به آسمانى
است.
6 هر مرحله براى طبقه بالاتر از خود، زمین است و براى طبقه پائین تراز خود، آسمان. پس عبور مرحله به مرحله و طبقه به
طبقه در بهشت و دوزخ باید آنقدر ادامه داشته باشد که طبقات هفتگانه هر دو تمام شود. در قرآن مجید هم می خوانیم : وجعلنا
فوقکم سبعاً شداداً – و (درمراتب) بالای شما هفت (آسمان) محکم قرار دادیم .با اتمام همه طبقات زمین و آسمان، و عبور از
کرسی که : وسع کرسیه السموات والارض – کرسی او بر همه آسمانها وزمین احاطه دارد. خلود در بهشت هم تمام شده و
دوران بىنامى، بىحدى، بى جهتى و رهائى از هر قیدى فرا مىرسد. در اخبار و روایات مربوط به معراج، از قول رسول اکرم (ص)
نقل شده است که: (نقل به مضمون) من در عروج، از آسمان اول شروع کردم و آسمانها را یکى پس از دیگرى طى نمودم تا به
آسمان هفتم رسیدم و پس از آن، بعد از سیر در مراتب کُرسى به سدرة المنتهى وارد شدم و از آن پس، بجائى پا نهادم که جبرئیل،
این ملک مقربِ حق، که مرا تا آنجا همراهى کرده بود، از رفتن باز ایستاد…..از آن پس من تنها بنزد پروردگار خود رفتم و به او
نزدیک شدم مانند: قاب قوسین او ادنى – نزدیکی دو قوس یا نزدیکتر، که منظور حصول آخرین منظور و هدف خداوند از خلق
انسان کامل است . سدرة المنتهى یعنى آخرین جایگاهى که مىتوان نامى بر آن نهاد چون سدرة به معناى “موضع” و “محل”
است. درک این حقایق اگر خداوند توفیقى دهد و با اندک دقتى در مطالبى که گفته شده نه غیرممکن است نه حتى مشکل. ما
خود در عالم دنیا و محسوسات، مىبینیم که محصلى درسش را از کلاس اول ابتدائى آغاز مىکند و تمام دوره تحصیل را در کلاسى
بعد از کلاسى مىگذراند تا از دانشگاه مقام دکترا بگیرد. او در تک تک مراحل درسی و مقاطع تحصیلى، خالد است و نمىتواند
بدون تمام کردن آن دوره، به هیچ عذر و بهانهاى به کلاسى بالاتر برود. این مراحل یکى بعد از دیگرى (یا از یک زمینی به آسمانی)
باید سپرى شوند. اما باز هم بعد از اتمام آنها، دوره کمال به پایان نرسیده است، چون کمال انتها ندارد. بلکه بعد از پایان دوره
دانشگاه، و دریافت دکتراى فارغ التحصیلى، او از همهی قید و بندها و مقررات تحصیلى میرهد و پا به دایره وسیع و بىانتهاى
تحقیق، تفحص، و سیر در مراحل علمى آن رشته مىگذارد. در این مرحله او مورد تکریم بى انتهاى همه دست اندرکاران تعلیم،
تربیت و تحقیق قرار گرفته از ارکان علم ومعرفت به شمار مى رود. خود، دانشگاه تأسیس میکند ، برنامه درستی مینویسد. اگر
قیدى دارد فقط دغدغه از کوتاهی از خدمت به عالم انسانیت است و اگر غصهاى دارد فقط اینست که چگونه مىتواند گرهى از کار
انسانها بگشاید و تحقیق و کشف جدیدى انجام دهد، تا کمى زندگى انسانها را آسانتر و شیرینتر کند. همان طور که نقل و در
صفحه قبل به آیاتى استناد شد، انسان پس از عبور از مراحل هفتگانه بهشتى، باید از آن خارج شود و قبل از پایان این دورهها،
چارهاى جز ماندن در آنها را ندارد مگر اینکه مورد الطاف خداوندى قرار گیرد و از هر کدام از این مراحل، به صورت جهشى و
پروازى عبور نموده و زودتراز آنچه باید، این مراحل را طى کند و به مقام لاحدى برسد. این موضوع هم، در زندگى روزمره ما کاملا
محسوس و قابل درک است. کم نیستند محصلینى که در عرض یک سال تحصیلى، یک بار یا حتى بیشتر، از کلاسى به کلاسى
جهش مىکنند. به عبارت دیگر در عرض یک سال دو یا بیشتر کلاس را مىگذرانند. البته این را هم مىدانیم که در هر یک از
جهشها با اینکه معلم صد در صد از توانائى آنها در گذراندن دروس، اطمینان کامل دارد، ولى الزاماً از آنها امتحان مىگیرد. این
امتحانها در حقیقت همان حجابهاى نورى هستند که هر سالکى در راه باید از آنها عبور نماید. آنها حجابند، چون مانع عبور از
مرحلهاى به مرحله دیگرند، اما نورىاند، چون هر حجابى ذاتاً مانع تابش نور و رؤیت ماوراء خود است، اما مراتب کمال از وراء آنها
نمایانند.از قول پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که فرمود: “من در معراج از هفتاد هزار حجاب نورى گذشتم” که تصور مىشود با
شرحى که داده شد فهم آن آسان شده باشد.
پس مرحله فراتر از خلود رستن از همه قید و بندهاى حتى آسمانی است. مقامى فوق تعریف و تصور و توصیف، فراتر از هر حد و
جهت که هیچ نامى جز “اسمالله” بر آن نتوان نهاد. چون به تمامه و منجمیع الجهات مجلاى اتمّ محبوب گشتن است. فراتر از
خلود، گذشتن از “زمان” نیست، همچنانکه خلود همیشه ماندن در زمان نیست، بلکه حالتى و مقامى فراتر از همه مقامات است.
امیر امؤمنین (ع) در مناجات شعبانیه عرض مىکند: الهى هب لى کمال الانقطاع الیک و اَنِر ابصارَ قلوبنا بضیاء نظرها الیک
حتى تَخرق ابصارُ القلوب حُجَب النور فتصل الى معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک – اى خداى من، مرا
کمال انقطاع (بریدن) از همه چیز جز خودت مرحمت کن و چشمانِ قلبهای ما را به نور نگاهشان به سوى تو روشن گردان، تا اینکه
چشمان قلبهاى ما، حجابهاى نورى را بشکافند و به معدن عظمت تو واصل شوند و روحهاى ما به عز قدست درآویزند. همانطور که
از این الفاظ بىنظیر، مستفاد مىشود دریده شدن و از بین رفتن حجابهاى نورى به واسطه نورى است که از قلبها ساطع مىشود و
این نور حاصلِ نظر به سوى خداوندِ “نور السموات و الارض” است و این مقام حاصلِ کمال انقطاع از هر آن چیزى است که جز
اوست. عبور از هفت طبقه و هفت آسمان بهشتى مىتواند به فراخور حال سائر، در آن دنیا و حتى در این عالم صورت گیرد. چه
بسیارند مردان خدائى که در همین زندگانى دنیائى همه مراتب کمال را پیموده، یک شبه ره صد ساله رفته و به همه مراتب کمال
رسیده و همانطور که امیرالمؤمنین (ع) فرمود از همه حجابهاى نورى گذشته و در عروج وجودى خود به سدرة المنتهى رسیده و
آیات کبراى خداوندى را دیده و خود “آیة الکبراى – بزرگترین نشانه ” او شدهاند. در این حالت و مقام چون کل اسماء الهى در
وجود آنها فعلیت یافته و آینه تمام نماى حق شدهاند، خدایشان خود را در آنها عیان مىبیند و عاشق و دلباخته آنها، یا در حقیقت
واله خود مىشود. این مطالب از فقرات عرفان عادى نیست که کوچک انگاشته شوند. بلکه آیات صریح قرآنى بیانگر آنهایند که: –
قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله بگو اگر خدا را دوست می دارید مرا اطاعت کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد
. این یک بده بستان عاشقانهی دو جانبه میان صانع و مصنوع است. مصنوع در مرحله بدء و تا آخرین مرحله عود اگر آخرى
داشته باشد عاشق محبوب و خداى خود است. ولى چو ن به آن مقامِ فراتر از خلود برسد خدایش عاشق او شود. این مقام تحقق
نیابد جز از راه پیروى راه رفتگان از راه آگاه. یک هنرمند نقاش وقتى یک تابلوى نقاشى را آغاز مىکند، آن تابلو، عاشق هنرمند
آفریننده خود است و با زبان بى زبانى هر آن، تکمیل خود را از نقاش طلب مىکند. اما وقتى تابلوى نقاشى تمام شده در جایگاه
خود نشست، این هنرمند نقاش است که عاشق هنر خود مىشود چون خود را به تمامه با همه کمالاتش در آن مشاهده مىکند.
این مقام اختصاص به کس و یا کسان خاصى هم ندارد و خداوند علیم حکیم همه خلق خود را براى همین مقام آفریده و صد البته
انبیاء و اولیاء اولین رهروان این مقامات والا بودهاند و پیروان خود را هم بدنبال خود کشیده، و به آن مقامات ناگفتنى و نانوشتنى
رساندهاند. شاهد مثال اشعار ذیل از استاد فقید مرحوم صاحب الفصول است که گویاى این حقیقت است :
شکر لله عشق ما بالا گرفت پیکر جان خلعت والا گرفت
جلوه معشوق گردید آشکار کورى چشم رقیب نابکار
درگذشتیم از همه افسانهها دور گشتیم از همه بیگانهها
داستان عشق ما پایانرسید دوره معشوقى ما شد پدید
زین سپس ما را بلفظی کار نیست صورت ومعنی ما جز یارنیست
گرچه دانم این سخن بس مبهم است حیرت افزای دل نامحرم است
هیچ تأویلی ندارد این کلام وا گذار و در گذر از این مقام
در این اشعار بامعانی بسیار بلند ، ایشان هم شرط وصول خود، به این مقامات را : 1 قطع کامل از غیر یار. 2 نتیجه این قطعِ از
غیر او را حصول یقین کامل. 3 یقین کامل پایه و مایه پرش به سوى ملکوت اعلى. 4 نشانه این پرش و وصول به آن مقامات،
رؤیت صورت معشوق میداند به نحوى که نتوان توصیف نمود، و مصداق همان رؤیتى است که امام سجاد علیه السلام در دعاى
عرفه عرض مىکند: عمیتْ عین لاتراک انت علیه رقیب- کور است چشمى که تو را نبیند در حالى که تو (دائم) او را
مواظبى – 5 – نتیجه این رؤیت تحول حال سائر از عاشقى به معشوقى است. اگر در تمام طول راه، سائر، خداى خود را عاشق و
طالب بوده است، در این مرحله، یار عاشق این چنین بندهاى و طالب اوست. 6 – درک این حالات براى افراد عادى و آنانى که با این
رمز و رازها، آشنائى ندارند، بسیار دشوار بلکه محال است. لذا با تصریح به اینکه این ادعاى من هیچ تأویلى ندارد، من آگاهم که
دیگران را درک این حالات میسر نیست، کلام خود را به پایان مىبرد. در جاى دیگرى، همین راه رفته از راه آگاه مىگوید :
حال مارا در نیابىاى پسر وه چهخوش گفتند، منگنگ وتوکَر
پس رهروى که از خاک، با هزاران عشق و امید براى رؤیت روى زیباى یار با پیام نوید بخش: ان کنتم تحبون الله فاتبعونى
یحببکم الله – اگر خدا را دوست می دارید مرا اطاعت کنید تا خدا هم شمار ا دوست بدارد، نستوه، راهىِ این دیار گشته و همه
زحمتهاى طاقت فرسا را متحمل شده است، چون مصنوع آن صانع بدیع بوده، پس نه شایسته است که در طول راه فراموش شود،
بازگشت همه شما به سوی من است، باید به این – Ĥ نه از راه بماند و نه در راه گم شود. بلکه به مقتضاى الىّ مرجعکم جمیع
مقصد و مقصود برسد و با دعوتنامه: یاایتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربک راضیة مرضیة فادخلى فى عبادى و ادخلى
جنتى- ای نفس به یقین واطمینان رسیده بسوی پروردگار خود در حالی که تو از او راضی و او از توخشنود است بازگرد پس در
جرگهی بندگان خودِ من درآی و به بهشتِ خودِ من داخل شو، در جوار بى مثال آن شاهد مقصود با تضمین: ان المتقین فى
جنات و نهر فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر – محققاً پرهیز پیشگان در باغها و نهرهایند، در نشستنگاه راستین نزد پادشاه
مقتدر آرام گیرند. در روایت آوردهاند که امام (ع) فرمود: بنده مؤمن را نه مالک جهنم در جهنم تواند یافت و نه خازن بهشت، در
بهشت. پرسیدند اى پسر رسول خدا (ص) پس او کجاست؟ فرمود در قرب خداوند.
پس اگر خلود در جهنم، نه در زمان، بلکه در دوره ی ملکات شری باشد – که هست – در آن صورت باید این ملکالت شری با
گذشت از جهنم و عبور از هزاران حقبه آتش و عذاب پاک شوند و این دوره پایان پذیرد. انسانها هر کس که باشند و هر عملی که
در طول عمر و زندگانی دنیایی داشته باشند بازهم از مقام اسم اللهی عزل نمی شوند. اعمال زشت هر چه باشند ولو شنیع ترین
آنها باعث ایجاد پوستها وحجاره (دیواره ی کلفت) دور نفس اسم اللهی شان میتند و طبق اطلاعیه : اتقوا النار التی وقودها
الناس والحجاره – از آتشی که دمگیره آن مردم و حجاره هایند بپرهیزید، باید در اثر آتش دوزخ بسوزند پوستی بعد از پوستی
که: کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب – هر چه که از پوستهاشان بسوزد (یا بپزد) پوستهای دیگری
را می آوریم تا (آن پوستها هم ) عذاب را بچشند، و بر اثر از بین رفتن این حجابها نور از وجودشان به بیرون بتابد. در قرآن در
شناساندن انسان در آیات متعددی مانند :ولقد خلقنا الانسان فی احس تقویم – ما انسان را در زیباترین آفریدیم ، و لقد کرمنا
بنی آدم وحملناهم فی البر والبحر – ما پسران آدم را بزرگ داشتیم و آنها را در بیابان ودریا راه بردیم، و علم ادم الاسماء کلها
– همه اسماء ( خود را) به آدم تعلیم داد، انا عرضنا الامانه علی السموات والارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها
فحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا- ما امانت (خودمان را) به آسماتها و زمین وکوهها عرضه کردیم، پس از تحمل آن ابا
نمودند و از آن بیم داشتند پس آدم آن را برداشت که او محققاً ظلوم وجهول است ، و اینکه او را خلیفه خود در زمین قرار داد، و او
را مسجو ملائک نمود هیچ اشاره ای به باورها و اعمال او ندارد و همه انسانها را بطور مطلق در نظر میگیرد . آن خدای رحمان
رحیم همه انسانها را برای جوار رحمت و قرب خود میآفریند و حتماً در رساندن همه آنها به جوار رحمت خود و عشق بازی با آنها
ذرهای فرو گذار نمیکند . علت عمدهای که ممکن است عدم باور این حقایق را باعث شود، این است که ما به همه موضوعات
معرفتی از پایین به بالا نگاه میکنیم. درحالی که اگر از بالا به پایین بنگریم وآنها را جستجو کنیم همه را حسا وشهوداً واضح
خواهیم دید. برای توضیح بیشتر اینکه همه ما میدانیم که:
الف – خداوند علیم حکیم خالق رحیم، هستِ مطلق وکمالِ مطلق است.
ب – مطمئناً او از آفرینش خلق هدفی و منظوری دارد، همانطور که هر هنرمندی از آفرینش هنرش منظوری دارد والا عمل او
بیهوده خواد بود.
ج – هدف هر هنر مندی از آفرینش هنرش مطمئناً ظهور خود است در آن هنر .
د – اگر آن ذات مقدس ناتوان نباشد – که نیست – پس همه خلق خود را بی هیچ تردیدی به همه مقاصد خود خواهد رساند . پس
انسانی که به خواست واراده مقدس او راهی دور و دراز را از خاک تا پای تخت خلیفه اللهی ببرد، هر کس که باشد و هر عملی که
داشته باشد، در میان راه نخوهد ماند، فراموش نخواهد شد، از بین نخواهد رفت و هرگز آن هدف خداوندی در وجود او گم نخواهد
شد. اگر در طول زندگانی دنیا در راه راست و رضایت خالق خود عمل کرده باشد بعد از گذشتن از زندگی دنیائی از راهی کوتاه، پر
نعمت و فرح بخش بنام بهشت، که خود آن را ساخته است راهی قرب او خواهد شد و اگر در راه عدم رضایت و هدفهای آن خدای
پاک، عمل کرده باشد باید راهی دور و دراز، پر از مشقت و عذاب را طی کرده و با زمین گذاشتن بارهای سنگینی که در اثر اعمال
زشت او حاصل شده است در حالتی بنام دوزخ، پرده به پرده و پله پله خود را باید – باز به کمک ویاری خدایش – بالا بکشد تا
همه پردههای تاریک دور وجود خود را پاک کند و از دوزخ بیرون آمده خود را در چشمه از چشمه های بهشتی شستشو داده از
پایینترین مراتب بهشتی حرکتش را آغاز نماید. اگر این مخلوق باید به همه هدفهای خالق خود باد برسد – که باید برسد- پس
ماندن نه در دوزخ و نه در بهشت به آن معنایی که در ذهن ماست هرگز هدفهای او را در خلقش تحقق نمی بخشد. وقتی می بینیم
اکثریت بزرگی از انسانها در زندگی خود میکنند آنچه را که نباید بکنند و نمیکنند آنچه را که باید بکنند و او همچنان با برنامه
ای دقیق و همیشگی به آفرینش ادامه میدهد که آنها را بعد از یک زندگی که بلندترین آن در مقابل ابدیت حتی به اندازه یک
لحظه هم نیست، در یک بایگانی راکدِ جهنمش آنها را تا خود خدایی می کند همراه بدترین شکنجهها عذاب بایگانی کند آیا در این
صورت هدفهای او تحقق یافته است ؟.
سعید غفارزاده