خانه » همه » مذهبی » داعش برای تخریب چهره پاک رسول الله(ص) به وجود آمد

داعش برای تخریب چهره پاک رسول الله(ص) به وجود آمد


داعش برای تخریب چهره پاک رسول الله(ص) به وجود آمد

۱۳۹۳/۰۹/۳۰


۵۲ بازدید

عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) گفت: پیامبر تأکید فراوان بر اشتراکات مسلمانان داشت نه بر افتراقات، و می‌فرمود باید وحدت و انسجام خود را داشته باشید، اختلافات داخلی را نادیده بگیرید تا دشمن با شما مقابله نکند.

عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) گفت: پیامبر تأکید فراوان بر اشتراکات مسلمانان داشت نه بر افتراقات، و می‌فرمود باید وحدت و انسجام خود را داشته باشید، اختلافات داخلی را نادیده بگیرید تا دشمن با شما مقابله نکند.

محمدحسین رجبی دوانی، فرزند برومند و خلف شایسته مرحوم علامه علی دوانی، روحانی شریف و مورخ ممتاز تاریخ اسلام است. اشراف و آگاهی این محقق به مسایل و موضوعات تاریخ اسلام و ارجاعات دقیق و مستند به ریز‌ترین زاویه‌های تاریک روشن رخدادهای تاریخی جهان اسلام باعث شده که خواهان و هواداران بسیاری برای سخنان خود داشته باشد. از این رو است که برنامه‌های مشاوره تاریخی پروژه‌های فرهنگی، سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایش بسیار متراکم است. شیرینی و حلاوت بیان او در برنامه تحلیلی که سال‌های پیش بعد از اتمام هر قسمت از سریال مختارنامه روی آنتن صدا و سیما می‌رفت در ذهن و ذائقه‌های ما ماندگار شده است.

محمدحسین رجبی دوانی، دکترای تاریخ و تمدن ملل اسلامی از دانشگاه تهران و دو دهه عضویت در هیأت علمی دانشگاه امام حسین علیه السلام را در کارنامه پربار تحصیلی و پژوهشی‌اش به ثبت رسانده است. از تألیفات این استاد برجسته تاریخ اسلام می‌توان به «کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی»، «تاریخ تحلیلی دوران امامت امیرالمؤمنین»، «پشتیبانی نظامی در سپاه‌های صدر اسلام» و «ترجمه، تخلیص و بازنویسی لهوف سید این طاوس» اشاره کرد.

گفتگوی ما با این پژوهشگر برجسته به دنبال آن است که با اشاره و استناد به ارجاعات تاریخی، واکاوی محتوای سیره نبوی و آموزه‌های وحیانی، پرتوی بر رفتارهای گروه‌های تکفیری به ویژه داعش بیندازد و به این پرسش جواب دهد که چه می‌شود چنین زاویه‌های شگفت انگیزی بین حقیقت و درون مایه اصیل سیره رسول الله (ص) روی می‌دهد و با تأسف، بدلیجات مشمئزکننده و جنایت بار به نام لا اله الا الله و محمدا رسول الله ضرب و از سوی گروه‌های تکفیری به اسم سنت و سیره خاتم النبیین صلوات الله و سلامه علیه عرضه می‌شود:

*روزهایی که در آن به سر می‌بریم یعنی روزهای پایانی ماه صفر بیش از همه یادآور رحلت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و اربعین حضرت سیدالشهدا علیه السلام فرزند و سلاله رسول الله (ص) است. از طرف دیگر ما در این ماه‌ها و روز‌ها شاهد جنایات دهشتناکی از سوی گروه‌های تکفیری هستیم که خود را منتسب به سیره رسول الله (ص) می‌دانند و پرچم‌های سیاه‌شان را با شعار توحیدی و شهادت بر رسالت پیامبر بر بام جنایت‌هایشان به اهتزار درمی آورند. به یک مفهوم شاید بتوان گفت توقف در ظاهر سیره و اجتناب از اهل بیت (ع) و عقل توحیدی و نبوی، این جریان‌ها را شکل می‌دهد. امروز در بحث جریان‌های تکفیری به ویژه داعش می‌بینیم که شعارشان لا اله الا الله است اما هیچ عاطفه توحیدی در کار نیست و طبعا این سؤال مطرح می‌شود که با استناد به کدام سند تاریخی متصل به سیره پیامبر، به این راحتی به نام خدا و پیامبر، سر شیعیان را در عراق می‌برند و به نوامیس مردم تجاوز می‌کنند؟

بسم الله الرحمن الرحیم. اسلام آیینی است سراسر رحمت، رأفت و عطوفت. پیامبر عظیم الشأن اسلام هم به عنوان کسی که این آیین را به بشریت عرضه کرده‌اند، خود مظهر تام و کمال رأفت، عطوفت و مهربانی است، همچنان که قرآن بر این امر صحه می‌گذارد: «انک لعلی خلق عظیم» و به قدری وجود مقدس حضرتش، سعه صدر و تحمل شنیدن سخنان ضد توحیدی و ارزشی را داشت و برای هدایت جامعه سعی بلیغ از خود نشان داد که‌‌ همان خدایی که به او امر کرده بود: «فَاستقم کما اُمرت» به پیغمبر می‌فرماید کافی است و ما حاضر نیستیم تو به خاطر نجات این مردم، جان عزیزت را به خطر بیندازی. این اندازه از عطوفت و مهر در وجود مقدس نبی اکرم صلوات الله نشان دهنده چیست؟ جز این است که آن وجود مقدس، ابدا نه اهل کینه است نه اهل بدانگاری و بدبینی نسبت به دیگران؟ رسول خدا وقتی در برابر سرسخت‌ترین و پست‌ترین مشرکان قرار می‌گرفت به دنبال آن بودند با بحث و استدلال‌های عقلی و بیدار کردن وجدان‌ها زمینه هدایت را فراهم کنند. این روش آن وجود مقدس است و در عمل هم این معنا را نشان داد و عامل مهم و اساسی در پیشرفت اسلام همین اخلاق پیغمبر، سعه صدر و منطق نیرومند حضرت بود که باعث گسترش اسلام شد. موقع فتح مکه می‌بینیم آن وجود مقدس حتی کسانی را که پلید‌ترین جنایات را مرتکب شده بودند، چه در دایره جنگ نرم چه در حوزه جنگ سخت عفو می‌کنند جز معدودی. البته ما معتقدیم پیامبر صلوات الله و سلامه علیه روی جنایتکار جنگ نرم به مراتب حساستر و سختگیر‌تر بودند نسبت به جنگ سخت.

*همان ده نفری که در تاریخ آمده است و پیامبر از آن‌ها نمی‌گذرند؟

بله، این‌ها جانیان جنگ نرم بودند. به سبب اینکه جنگ نرم با افکار و روان مردم در ارتباط است لذا پیغمبر نسبت به ابن‌ها سختگیر بودند ولی می‌خواهم بگویم در همین‌ها هم جز بعضی که کارنامه سراسر سیاهی داشتند مابقی به محض اینکه گفتند ما اسلام را می‌پذیریم، پیامبر عفو فرمودند و از شمار زیادی که باید نابود می‌شدند فقط انگشت شماری اعدام شدند. می‌بینیم ابوسفیانی که ضربه‌های سخت به اسلام در بدر و احد و خندق وارد کرده بود به صرف جاری کردن شهادتین بخشیده می‌شود. می‌دانید که منظور از «طُلَقا» افرادی هستند که منت پیامبر شامل حال آن‌ها شد، حضرت رأفت فرمود و به جای اینکه اعدام کنند عفو فرمودند. بعد می‌بینیم در قضیه حجه الوداع، موقعی که آن وجود مقدس، آخرین سفارش‌ها و نصایح خود را برای مردم مطرح می‌کنند تأکیدشان بر این است: مبادا بعد از من به خاطر آنچه در جاهلیت روی داده، خون همدیگر را در اسلام بریزید. حتی می‌فرماید خون را هم نمی‌توانید قصاص کنید. یعنی اگر کسی هم کشته شده چون در جاهلیت روی داده، حالا در اسلام بخواهید قصاص کنید حق ندارید. پیامبر(ص) به عنوان نمونه اسم یکی از قبیله بنی هاشم را برد که توسط گروهی دیگر کشته شده بود، بعد هم فرمودند او از خویشان خودم است اما اجازه قصاص نمی‌دهم و بحث انتقام مطرح نیست. باید گذشت کرد و بعد هم تأکید فرمودند روی اخوت مسلمانان.

در حقیقت اگر بخواهیم توصیه‌ها و وصایای پیامبر را با اصطلاحات روز تطبیق بدهیم حضرت تأکید فراوان بر اشتراکات مسلمانان داشت و نه بر افتراقات که شما وحدت و انسجام خود را داشته باشید. آن وقت از آن طرف بر حفظ وحدت و یکپارچگی مسلمانان که بتوانند در برابر دشمنان اسلام و پیامبر خدا و توطئه‌های آنان مقاومت کنند و آن‌ها را از تأثیرگذاری بیندازند بسیار تأکید شد که شما اختلافات داخلی خود را نادیده بگیرید تا مبادا دشمن به واسطه این اختلافات بر شما طمع و مقابله کند.

*چه نمونه‌هایی از سیره، مشی و وحی‌ای که به واسطه پیامبر نازل می‌شود می‌توان برای این سخن استناد آورد؟

پیامبر به دنبال آن است که عزت اسلام در برابر دشمنان و کفار به خوبی حفظ شود. قرآن می‌فرماید: یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء… / خدا و پیامبر به مسلمانان پرهیز می‌دهند که نباید یهود و نصارا را به عنوان دوستان خود بگیرید، یا در جایی دیگر می‌فرماید: «انما المؤمنون اخوه / مومنان با هم برادرند.» یا می‌فرماید: خداوند هیچ راهی برای سلطه کافران بر مسلمانان قائل نیست و قرار نداده است. یعنی چه؟ یعنی شما نباید کاری کنید که کافران به شما طمع کنند و بر شما سلطه پیدا کنند. این‌ها تعالیم عالیه پیغمبر است لذا شما می‌بینید آن بزرگوار وقتی بحث اقتدار و عزت اسلام در برابر شرک و کفر است حتی مسایلی که به حق خودشان برمی گردد نادیده می‌گیرند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام حق محض هستند اما وقتی می‌بینند اگر بخواهد حق خود را در برابر غاصبان احیا کند، ممکن است دشمنان بهره برداری کنند از این حق می‌گذرند برای یک امر مهم‌تر. شگفت آور‌تر آنجاست که غاصبان حق خود را تقویت هم می‌کند، مشاوره هم می‌دهد تا آن‌ها بتوانند از پس مشکلاتی که در مدیریتشان وجود دارد بربیایند. صمیمانه هم این کار را می‌کند.

*اگر هر کس دیگری باشد در چنین موقعیتی از او مشاوره بخواهند نشانی غلط می‌دهد.

بله، مشاوره‌های غلط می‌دهد تا اقتدار و صلاحیت خود را بتواند به نمایش بگذارد اما حضرت این کار را نمی‌کنند حتی وقتی خلیفه دوم می‌خواهد شخصا به منطقه جنگی برود حضرت او را باز می‌دارند که وقتی جبهه مقابل ببینند تو به عنوان نفر اول این حکومت آمده‌ای تشجیع می‌شوند و سرسختانه مقاومت می‌کنند و چه بسا مسلمانان شکست بخورند و تو هم که رهبر آن‌ها هستی از بین بروی، پس تو در مدینه بمان. توجه می‌کنید؟ چه کسی چنین خیرخواهی دارد برای کسی که قبولش ندارد اما برای یک مصلحت بزرگ‌تر و بالا‌تر این گونه عمل می‌کند. یا شما نگاه کنید حضرت سجاد (ع) در مقام و موقعیت امامت، دعا برای مرزداران دارند. عنایت کنید که مرزداران زمان امام سجاد (ع) تحت فرمان یزید و عبدالله ابن زبیر و عبدالملک مروان هستند.

*ولی امام یک افق بالا‌تر را می‌بیند!

بله، حتی من می‌خواهم این را بگویم. لشکر جنایتکاری که از کربلا برمی‌گشت، عبیدالله بن زیاد‌‌ همان لشکر را اعزام کرد برای مرز‌ها. دقت کنید امام سجاد (ع) برای یک افق بالا‌تر دارد دعا می‌کند برای کسانی که از جنایت کربلا برگشته‌اند. چرا؟ چون الان این‌ها دارند از دارالاسلام در برابر شرک و کفر دفاع می‌کنند، اگرچه رهبرشان اموی باشد. حالا ما این رفتار‌ها و عطوفت‌ها را مقایسه کنیم با عملکرد گروه‌های تکفیری و داعش. بنای دشمنی اصلی خودشان را با مسلمانان گذاشته‌اند که مثل آن‌ها فکر نمی‌کنند و برداشت و قرائتی یرخلاف این‌ها از دین و سنت پیامبر (ص) دارند و به راحتی و بدون هیچ گونه بررسی و استدلالی به خود اجازه می‌دهند حکم تکفیر هر کسی را صادر و اجرا کنند. البته من از فقه اهل تسنن خبر ندارم ولی در فقه شیعه ولو اینکه شما جنایتکاری را سر صحنه قتل گرفته باشید و بدانید که او یک نفس محترم را کشته و بدانید اگر محاکمه شود قطعا قصاص و اعدام می‌شود با همه این تفاصیل، شما قبل از اینکه حاکم شرع محاکمه و حکم را صادر کند حق ندارید آنجانی را اعدام کنید. اینجاست که تفاوت‌ها عیان می‌شود. با اینکه یقین دارید اما سر خود نمی‌توانید حکم صادر کنید و حکم را به اجرا درآورید. آن وقت شما ببینید این گروه‌ها به نام لا اله الا الله، راه را بر مردم می‌بندند. سؤال می‌کنند، اگر آن‌ها نتوانند آن طور که این‌ها می‌خواهند جواب دهند به راحتی اعدام می‌کنند و مثل آب خوردن سر می‌بُرّند. این رفتار‌ها علاوه بر آنکه در تضاد با سنت و سیره پیامبر قرار دارد در حقیقت بزرگ‌ترین خدمت به دشمنان اسلام و تخریب چهره پاک رسول خدا (ص) است. شما ببینید این افراد پست از خدا بی‌خبر و تفکر فاسدی که بر آن‌ها حاکم است با افتخار از واژه «ارهابی» که برایشان به کار برده می‌شود استقبال می‌کنند. می‌دانید که «ارهابی» در برابر واژه «تروریست» وضع شده، ارهابی در زبان عربی یعنی وحشت آفرین. این گروه‌ها با افتخار می‌گویند ما ارهابی را قبول داریم و استناد هم می‌کنند به قرآن.‌‌ همان قرآنی که از مسلمانان، جدال احسن و موعظه حسنه حتی در برخورد با دشمنان را انتظار دارد.

*در حالی که قرآن می‌گوید: «ادفع باللتی هی احسن»

بله و این‌ها راجع به مسلمان این گونه عمل می‌کنند و افتخارشان برداشت‌های غلط از آیات قرآنی است.

*مشخصا کدام آیه مدنظرشان است؟

آیه شریفه وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ / می‌فرماید تا می‌توانید اقتدار نظامی پیدا کنید از نظر عِده و عُده، در برابر دشمنان اسلام. جهت گیری آیه کاملا واضح است. آیه می‌فرماید مسلمان باید قدرتی به هم بزنند که باعث قدرت بازدارندگی شود نسبت به دشمنان. آن‌ها وقتی بدانند شما قوی هستید دیگر در فکر تسلط بر شما و تجاوز به دارالاسلام نخواهند بود. اگر شما قوی باشید دشمنان خدا و خود را به وحشت می‌اندازید که جرأت نکنند حمله کنند. بحث این است نه اینکه مسلمانان بی‌دفاع و غیر نظامی را که مثل شما فکر نمی‌کنند بکشید و افتخار هم کنید که از ما وحشت دارند و می‌ترسند. در حالی که بحث آیه، بحث اقتدار دولت اسلامی است در برابر دولت‌های کفر و شرک که به دشمنی در برابر اسلام برخاسته‌اند.

*آقای دکتر! شما عوامل و انگیزه‌های تکفیری در ارتکاب به این جنایت‌های وحشیانه را صرفا در جهل این‌ها نسبت به آیات و شأن نزول و تفسیر به رأی‌ها می‌دانید؟ چون به هر حال بخشی از آیات قرآن درباره جنگ و جهاد و قتال است و می‌تواند دستاویز تفسیر به رأی شود یا نه، انگیزه‌های دیگری مثل هوسرانی‌ها، دنیاطلبی و مسایل دیگر هم به این قصه ورود می‌کند؟

البته اینجا باید تمایز قائل شد بین سرکردگان اینجانیان و عمله‌های می‌دانیشان. آن افرادی که سلاح به دست می‌گیرند مواد منفجره به خود می‌بندند می‌آیند در مسجدی، می‌آیند بین زائران و خود را منفجر می‌کنند و تصور می‌کنند خدا را عبادت می‌کنند و بعد از مرگ، یکراست به بهشت می‌روند در اثر جهل، برداشت‌های غلط و تفسیرهای نابجایی که از آیات الهی دارند جان می‌گیرند و جان می‌دهند. اما وضعیت سرکردگان و مفتیانی که پشت سر این‌ها هستند و دولت‌های فاسد خائن عربی به ویژه دولت سفاک و جنایتکار سعودی، دولت قطر و دولت ترکیه نقش تئوریزه کردن و رهبری این گروه‌ها را برعهده دارند متفاوت است. معلوم است پشتیبانی فکری و فتوای مفتیان از خدا بی‌خبری که با تفسیر به رأی و برداشت‌های فاجعه آمیز از آیات قرآن در ارتباط با امیال نفسانیشان عمل می‌کنند تا چه اندازه دهشتناک است. این‌ها برای رسیدن به مطامع دنیایی و هواهای نفسانی حاضرند ارزش‌های دینی و سنت پیامبر را قربانی کنند. شما نگاه کنید آن مفتی ملعونی که صراحتا فتوای حلیت جهاد نکاح می‌دهد چه جایی برای اخلاق و شرافت باقی می‌گذارد. ببینید چقدر این حکم مفتضح است که غربِ عاری از اخلاق و حیا را هم به تعجب و شگفتی وا می‌دارد. یعی این حرکت غیر فطری و غیر بشری حتی تعجب غربی‌ها را هم برانگیزد.

*شما جزئیات و فحوای این فتوا‌ها را بررسی کرده‌اید؟

به صراحت حکم می‌دهد یک زن می‌تواند در یک روز، همسر چند نفر شود و هیچ لزومی به نگهداری عده ندارد.

*در صورتی که ما آیه صریح قرآن را در این باره داریم!

بله، حتی با کمال وقاحت به زن شوهردار هم می‌گوید می‌تواند به جهاد نکاح بپیوندد به شرط اینکه شوهرش باخبر نباشد.

*یعنی تعطیلی عقل و اخلاق؟!

معلوم است آیه صریح قرآن و دستورات اخلاقی اسلام را زیر پا می‌گذارند و هیچ حد و مرزی نمی‌شناسند. این‌ها حتی اگر حافظ کل قرآن هم باشند در عمل و وجدان به هیچ چیز اعتقاد ندارد و برای اهداف پلید خود حاضرند به هر جنایتی دست بزنند. یک عده جاهل هم به تصور اینکه این‌ها متولیان دین هستند از آن‌ها تبعیت می‌کنند. زن جاهل و بی‌خبری می‌آید فکر می‌کند دارد خدا را عبادت می‌کند به فتوای او زندگی خودش را‌‌ رها می‌کند و می‌آید به تصور خود جهاد نکاح کند یا آن جوان می‌آید و از همه چیز می‌گذرد با این تصور که می‌خواهد مجد و عظمت اسلام در قالب خلافت اسلامی را به پا کند. من یقین دارم آن مفتیان و دولت‌هایی که پشت این قضیا‌ها هستند عالمانه و عامدانه برای نیل به مقاصد شوم خودشان این گونه عمل می‌کنند اما اکثر افرادی که وارد این عرصه‌های می‌دانی شده‌اند و این جنایت‌ها را مرتکب می‌شوند از سر جهل و شقاوت این گونه در ظلمت فرو رفته‌اند.

*اجازه بدهید کمی به گذشته برگردیم. پیشینه سازی‌هایی که ما درباره گروه‌های تکفیری انجام می‌دهیم مثلا داعش و گروه‌های تکفیری را منتسب می‌کنیم به جریان خوارج، ابن تیمیه و سلفی‌ها. شما فکر می‌کنید این انتساب‌ها با توجه به پس زمینه‌های نظری و عملی گروهی مثل داعش در قیاس با خوارج و جریان‌های سلفی پیشین چقدر درست است؟ می‌خواهم بگویم احساس می‌کنم جریان خوارج دست کم در آنچه می‌گوید اخلاص دارد ممکن است این یک اخلاص توهمی باشد یعنی مبنای حق نداشته باشد ولی حرف‌اش بر مبنای هوس بازی جنسی یا دنیامداری نیست. این اتصال‌ها و بازیابی‌ها و بازشناسی‌های تاریخی را چقدر درست می‌دانید؟

همان طور که اشاره کردید از باب نوع عملشان تا حدودی این تکفیری‌های جلاد، مشابهت با آن‌ها دارند. ما فقط یک مورد داریم که خوارج، عبدالله ابن خباب الارت و همسر باردار او را که حاضر نشد امیرالمؤمنین را تکفیر کند سر برید، شکم زن باردارش را دریدند و جنین‌اش را کشتند اما اینکه به زنان دیگر حمله کنند و اصلا بگردند ببینند چه کسی مثل آن‌ها فکر نمی‌کند کشتار راه بیندازند اصلا آن طور نبود. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در آغاز قائل به سرکوبی این‌ها نبود. حضرت فرمود خوارج دنبال حق بودند اما گمراه شدند اما این جریان امروز اصلا به هیچ عنوان دنبال حق نیست. این‌ها خودشان را حق می‌دانند و هر کسی مثل آن‌ها فکر نکند باطل است و باید نابود شود. می‌گردند ببینند چه کسی مثل آن‌ها نیست تا او را از بین ببرند. درست برعکس تعالیم الهی که اعتقاد بر این است که اصل را بر برائت بگذارید. در واقع ما موظف نیستیم از کسی که در دارالاسلام زندگی می‌کند پرس و جو کنیم که نیات تو چیست. راجع به پیامبر و خلفا چه اعتقادی داری و او را مجبور کنیم حرف بزند و وقتی دیدیم عقاید او باب میل ما نیست او را از بین ببریم. اصلا ما چنین حقی نداریم.

خود اهل تسنن حدیث دارند که پیغمبر (ص) فرموده است اگر دیدید کسی شهادتین را بر زبان آورده و نماز و روزه را به جا می‌آورد جان و مال و ناموس او کاملا محفوظ است و حرمت دارد. یعنی حق ندارید به او متعرض شوید. ولی می‌بینیم این‌ها این گونه عمل می‌کنند. لذا شما وقتی می‌بینید در جنگ نهروان، امیرالمؤمنین در مقابل این‌ها می‌ایستد از آنجا که آن وجود مقدس، امام هادی است سعی می‌کند این‌ها را آگاه کند. می‌داند این‌ها بعضا دچار اشتباهات و انحراف شده‌اند. دنبال حق بوده‌اند و اشتباهی این مسیر را رفته‌اند. لذا امام چنان احتجاج می‌کند که دو سوم خوارج یعنی از حدود 12 هزار نفر، 8 هزار نفر تحت تأثیر سخنان حضرت هدایت می‌شوند در حالی که می‌گفتند توبه یا امیرالمؤمنین، صفوف آن‌ها را ترک می‌کنند و بیرون می‌آیند. حالا شما این‌ها را ببینید که اصلا نمی‌خواهند سخن حقی را بشنوند و بر این باورند که هر آنچه ما می‌گوییم حق‌‌ همان است و هر کس دیگری حرفی می‌زند باید او را نابود کرد. خب این‌ها به مراتب پست‌تر و پلید‌تر از خوارجی هستند که در عصر امیرالمؤمنین به وجود آمدند.

*برخی از تحلیلگران بر این باورند که حرکت‌های تکفیری حال حاضر متأثر از اندیشه‌های ابن تیمیه یا محمد ابن عبدالوهاب است، دیدگاه‌تان درباره این تحلیل چیست؟

ببینید ما در عالم تسنن بدون کاربرد واژه سلفی، در طول تاریخ سلفی‌گری داشته‌ایم. بعد از اینکه مسلمان‌ها یک دوره به ظاهر معنوی را پشت سر گذاشتند آلودگی و فساد و دنیاطلبی و تغییر ارزش‌ها در جامعه مسلمان‌ها نهادینه شد، یک عده‌ای که دنبال معنویت بودند و با قرآن مأنوس، آن‌ها از این وضع به جان آمدند و بر آن شدند معنویت در جامعه اسلامی برپا شود اما چون خودشان را از اهل بیت (ع) محروم کرده بودند و به سراغ آن بزرگواران نرفته بودند، تصورشان این بود که بهترین دوره اسلام، دوره صحابه پیامبر (ص) بوده و چون آن صحابه با پیامبر در حشر و نشر بوده‌اند پس آن صحابه بهترین‌ها بودند و ما اگر می‌خواهیم جامعه را نجات بدهیم باید از روش آن‌ها پیروی کنیم تا جامعه به آن معنویت آغازین بازگردد.

* یعنی به یک معنا، زمان را مقدس می‌کنند؟

بله، این‌ها معتقدند اصحاب به خاطر اینکه خدمت پیامبر رسیده‌اند همه صالح هستند: کلهم عدول / همه‌شان عادل‌اند. همه‌شان مجتهدند و همه‌شان هم بهشت می‌روند.

*یعنی همین که زمان پیامبر (ص) را درک کرده‌اند همین درک، آن‌ها را تطهیر می‌کند.

احسنت. این را هم بگویم که در گذشته این طور نبوده، در سده‌های اخیر این تفکر برای اهل سنت جا افتاده است. شما می‌بینید کسی مثل ابن ابی الحدید در قرن هفتم هم سنی است و هم به صراحت می‌گوید معاویه از اصحاب پیامبر کافر بوده است، دلیل هم برایش اقامه می‌کند. یا در آثار اهل تسنن در رد برخی از اصحاب، دلایلی اقامه می‌شود که مطابق آیات صریح قرآن برخی از اصحاب پیامبر منافق‌اند. همچنان که قرآن می‌فرماید: «ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار» ما چطور می‌توانیم بگوییم همه صحابه زمان پیامبر بهشت می‌روند، وقتی خود قرآن می‌فرماید این‌ها به جهنم می‌روند.

*تسنیم: یا جایی که قرآن می‌فرماید: «یا ای‌ها الذین آمَنوا آمِنوا»!

بله، در جایی دیگر می‌فرماید: نگویید ایمان آورده‌ایم، بگویید اسلام آورده‌ایم، این ایمان هنوز در دل شما وارد نشده است. اصلا در آیات مربوط به جنگ احد، خداوند اشاره می‌کند به کسانی که از تنگه کوه به طمع غنیمت، سرازیر و باعث شکست سپاه اسلام و گریختن از میدان نبرد شدند وعده عذاب می‌دهد، حال چطور ما می‌توانیم بگوییم همه این صحابه بهشتی‌اند؟ آیا می‌شود این تناقض را حل کرد که هم امیرالمؤمنین علی علیه السلام بهشتی باشد هم معاویه؟ آن هم با این استدلال که هر دو اصحاب پیامبرند؟ یا عَشَره مبشّره‌ای که اعتقاد دارند پیامبر به این ده نفر صراحتا وعده بهشت داده است. آن وقت شما در نظر بگیرید در بین این ده نفر، هم امیرالمؤمنین است، هم خلفا، هم ابوذر غفاری. طبق نقل سنی‌ها، ابوذر را عثمان تبعید کرد و ابوذر در مظلومیت و غربت جان داد. کاملا هم معلوم بود که اعتراض داشت به عثمان و روش او را خلاف سیره پیامبر (ص) می‌دانست. حال چطور هم بشارت بهشت به ابوذر داده شده، هم به عثمان؟ چطور می‌شود این‌ها را جمع کرد؟ آن‌ها به این اشکال این طور جواب می‌دهند که همه اصحاب پیامبر مجتهدند و مجتهد در اجتهاد خود دو حالت دارد؛ یا درست اجتهاد می‌کند یا غلط. اگر درست اجتهاد کرد دو ثواب می‌برد و اگر خطا کند دست خودش نیست، انسان دچار اشتباه می‌شود پس یک ثواب می‌برد. توجه می‌کنید؟ یعنی معاویه که در جنگ صفین باعث شد هزاران مسلمان کشته شوند اجتهاد خطایی داشته، یک ثواب می‌برد اما امیرالمؤمنین دو ثواب.

*یعنی اگر معاویه این جنگ را به پا نمی‌کرد هیچ ثوابی به طرفین نمی‌رسید!

دقیقا! این منطقی است که متأسفانه وجود دارد. می‌خواهم به اینجا برسم که این حالت تقدس قائل شدن برای اصحاب باعث شده بگویند ما باید برگردیم به آن دوره. البته ابن تیمیه به پیامبر (ص) حدیثی را نسبت می‌دهد که ظاهرا در صحیح بخاری و کتب حدیثی سنی‌ها است و مطابق با آن حدیث پیغمبر می‌فرماید: بهترین انسان‌ها کسانی هستند که در 100 سال اول اسلام آمدند. بعد از آن‌ها، 100 سال دوم و پس از آن‌ها 100 سال سوم. بعد از آن‌ها افرادی خواهند آمد که نه شهادتشان استوار است، نه سوگندشان.

*فحوای این حدیث در واقع نوعی نوید شکل‌گیری اندیشه سلفی‌گری است.

بله، تا قبل از ابن تیمیه، جریان‌هایی بودند که واژه سلفی را به کار نمی‌بردند اما دنبال همین مفهوم بودند. می‌گفتند باید برگردیم به‌‌ همان خصلت مسلمان‌های دوره 100 سال اول، ولی ابن تیمیه 300 سال را مطرح کرد. حالا به این امر توجه کنید که در این 300 سال، کلی تباهی‌ها به وجود آمده و فساد‌ها رایج شده، اما ابن تیمیه به دنبال قدسی کردن این دوره بود و او اصلا واژه سلفی را به این مفهوم به کار برد و به تدریج در فرهنگ سیاسی، فقهی و کلامی هم آمد و رایج شد. البته نفس قضیه حرف خوبی است که ما به سیره سلف صالح عمل کنیم، اما عملا این اتفاق نیفتاد.

*چرا؟

برداشت خاصی که از سلف صالح داشتند، مانع شد. وقتی معاویه را صحابه پیامبر(ص) و واجب الاطاعه بدانند آن وقت در یک پارادوکسی گیر می‌کنند. امیرالمؤمنین با آن نامه‌ها با آن سخنان و هشدار‌ها و توصیفاتی که درباره معاویه دارند آبرویی برای معاویه باقی نگذاشته و معاویه پشیزی ارزش ندارد. از آن طرف می‌بینیم متأسفانه این جریان به نام بازگشت به سیره سلف صالح، امیرالمؤمنین را تخطئه می‌کند. مثلا همین ابن تیمیه می‌آید مؤاخات و برادری امیرالمؤمنین(ع) و پیامبر(ص) را نفی می‌کند و بعد به یک خباثتی می‌افتد که می‌آید کتاب در فضیلت یزید می‌نویسد! خب این چطور بازگشت به سیره سلف صالح است که شما بخواهی یزید را برتری بدهی به فرزند پیغمبر؟! یعنی وقتی فضیلت‌های یزید را مطرح می‌کنی در واقع امام حسین علیه السلام که در برابر او ایستاد، نعوذ بالله باطل است و یزید می‌شود حق؟ این نوع نگاه به سلف، نتیجه‌ای جز انحطاط و بیچارگی و فلاکت در پی ندارد.

مشرق،۳۰ آذر ۱۳۹۳

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد