۱۳۹۳/۰۳/۱۰
–
۱۵۲۷ بازدید
یک سری اطلاعات و سرگذشت زندگی حضرت دانیال نبی (ع) را می خواستم بدانم؟
دانیال نبی (ع) از پیامبران بنی اسرائیل است و نسبش به یهودا پسر حضرت یعقوب میرسد. در عصر پادشاهان هخامنشی، کوروش و داریوش میزیسته است. (علیرضا ابوالمشهدی، «عنایات و کرامات حضرت دانیال نبی علیهالسلام»، نشر منتظران ظهور، خوزستان: 1378، ص 15.در کتاب دانیال در عهد عتیق آمده است که در جوانی از سوی بخت نصر به بابل منتقل میشود و این در حالی است که به روایتی از حضرت علی علیهالسلام «دانیال پدر و مادر نداشت و یتیم بود و پیرزنی از بنی اسرائیل او را بزرگ کرد.»( عباس صالح مدرسهای، «پیامبران سرزمین ما»، نشر پیام آزادی، تهران: 1378، ص 22) از زمان ولادت او بیش از 2500 سال میگذرد. در سن 12 به همراه گروهی از یهودیان اورشلیم، توسط بخت نصر اسیر و به بابل برده شد و پس از فتح بابل توسط کوروش در سال 539 قبل از میلاد به همراه عدهای از بنی اسرائیل آزاد شد و به سبب حکمت و دانش تعبیر خواب، مقرب دربار کوروش و داریوش گردید و در 85 سالگی (513 قبل از میلاد) در شوش به رحمت ایزدی پیوست. (عنایات و کرامات حضرت دانیال نبی علیهالسلام، ص 15)
نام وی به عبری معنای «خدا حاکم من است» میباشد. کلدانیان او را بلطشصر مینامیدند (پیامبران سرزمین ما، ص 24) و در عهد عتیق نام او در بابل از سوی بخت نصر نیز همین بود.
چرا به ایران آمده است؟ در این باره نقل شده که وی به دست سپاهیان بخت نصر اسیر و با گروهی از قومش به بابل فرستاده شد . دانیال نبی در آنجا به علوم کلدانیان وزبان مقدس واقف گردید ودر حکمت از آنان پیشی گرفت . اولین واقعه ای که سبب نفوذ دانیال نبی گردید تعبیر خواب پادشاه بود و بدین جهت مورد توجه آن پادشاه قرار گرفت . حضرت دانیال نبی پس از جلب اطمینان پادشاه به همراه عده ای از قوم یهود به ایران مهاجرت نمود ودر شوش ساکن شد ودر آنجا وفات یافت. (ترجمه الکامل، ج 3، ص 130).
بعضی از تاریخ نویسان آورده اند که در شهر شوش خشکسالی روی داد و مردم از بخت نصر خواستند که دانیال نبی را به آنجا بفرستد تا به برکت وی مردم از خشکسالی نجات یابند لذا حضرت دانیال را به شوش بردند.(ترجمه فتوح البلدان، ص 528).
بعضی هم همانطور که ذکر کردیم گفته اند که بعد از آزادی به وسیله کورش به ایران آمد و در شوش زندگی کرد تا از دنیا رفت.
در سال 16 هجری قمری، بعد از فتح شوش توسط مسلمانان به فرماندهی ابوموسی اشعری، در شهر اتاقکی را دیدند که مهر و موم حکومتی بر آن نهاده بودند.( عنایات و کرامات حضرت دانیال نبی علیهالسلام، همان، ص 15 و 16)جریان را از مردم پرسیدند و شنیدند که بدن آن پیامبر الهی در این اتاقک قرار دارد (پیامبران سرزمین ما ، ص 25) ابوموسی به هنگام گشودن در اتاقک، تابوتی از شیشه دید که در آن جسد پیرمردی وجود داشت و مردم به هنگام احتیاج به باران، جسد را از اتاق بیرون آورده و به این ترتیب، حاجت خود را از خدا میخواستند.( عنایات و کرامات حضرت دانیال نبی علیهالسلام ، ص 26) مسأله را به گوش خلیفه رساندند، خلیفه از حضرت علی علیهالسلام کمک خواست ، حضرت علی علیهالسلام دستور داد پیکر دانیال نبی را بر طبق دستورهای اسلامی رو به کعبه دفن نمایند، سربازان اسلام چنین کردند ، سپس مطابق دستور حضرت علی علیهالسلام مسیر رودخانه را تغییر دادند تا آب بر روی قبر جاری شود، چون بیم آن میرفت یهودیان با اطلاع از این موضوع پیکر حضرتش را بدزدند (پیامبران سرزمین ما ، ص 25) حضرت علی علیهالسلام دستور دادند که وی طبق موازین اسلام غسل و کفن شود، بعد فرمودند: که من زار اخی دانیال کمن زارنی (هر کس برادرم دانیال را زیارت کند، مرا زیارت کرده است.( عنایات و کرامات حضرت دانیال نبی علیهالسلام ، ص 16)
نام وی به عبری معنای «خدا حاکم من است» میباشد. کلدانیان او را بلطشصر مینامیدند (پیامبران سرزمین ما، ص 24) و در عهد عتیق نام او در بابل از سوی بخت نصر نیز همین بود.
چرا به ایران آمده است؟ در این باره نقل شده که وی به دست سپاهیان بخت نصر اسیر و با گروهی از قومش به بابل فرستاده شد . دانیال نبی در آنجا به علوم کلدانیان وزبان مقدس واقف گردید ودر حکمت از آنان پیشی گرفت . اولین واقعه ای که سبب نفوذ دانیال نبی گردید تعبیر خواب پادشاه بود و بدین جهت مورد توجه آن پادشاه قرار گرفت . حضرت دانیال نبی پس از جلب اطمینان پادشاه به همراه عده ای از قوم یهود به ایران مهاجرت نمود ودر شوش ساکن شد ودر آنجا وفات یافت. (ترجمه الکامل، ج 3، ص 130).
بعضی از تاریخ نویسان آورده اند که در شهر شوش خشکسالی روی داد و مردم از بخت نصر خواستند که دانیال نبی را به آنجا بفرستد تا به برکت وی مردم از خشکسالی نجات یابند لذا حضرت دانیال را به شوش بردند.(ترجمه فتوح البلدان، ص 528).
بعضی هم همانطور که ذکر کردیم گفته اند که بعد از آزادی به وسیله کورش به ایران آمد و در شوش زندگی کرد تا از دنیا رفت.
در سال 16 هجری قمری، بعد از فتح شوش توسط مسلمانان به فرماندهی ابوموسی اشعری، در شهر اتاقکی را دیدند که مهر و موم حکومتی بر آن نهاده بودند.( عنایات و کرامات حضرت دانیال نبی علیهالسلام، همان، ص 15 و 16)جریان را از مردم پرسیدند و شنیدند که بدن آن پیامبر الهی در این اتاقک قرار دارد (پیامبران سرزمین ما ، ص 25) ابوموسی به هنگام گشودن در اتاقک، تابوتی از شیشه دید که در آن جسد پیرمردی وجود داشت و مردم به هنگام احتیاج به باران، جسد را از اتاق بیرون آورده و به این ترتیب، حاجت خود را از خدا میخواستند.( عنایات و کرامات حضرت دانیال نبی علیهالسلام ، ص 26) مسأله را به گوش خلیفه رساندند، خلیفه از حضرت علی علیهالسلام کمک خواست ، حضرت علی علیهالسلام دستور داد پیکر دانیال نبی را بر طبق دستورهای اسلامی رو به کعبه دفن نمایند، سربازان اسلام چنین کردند ، سپس مطابق دستور حضرت علی علیهالسلام مسیر رودخانه را تغییر دادند تا آب بر روی قبر جاری شود، چون بیم آن میرفت یهودیان با اطلاع از این موضوع پیکر حضرتش را بدزدند (پیامبران سرزمین ما ، ص 25) حضرت علی علیهالسلام دستور دادند که وی طبق موازین اسلام غسل و کفن شود، بعد فرمودند: که من زار اخی دانیال کمن زارنی (هر کس برادرم دانیال را زیارت کند، مرا زیارت کرده است.( عنایات و کرامات حضرت دانیال نبی علیهالسلام ، ص 16)