۱۳۹۲/۰۹/۱۷
–
۳۸۸ بازدید
باتوجه به آیه ۶۹ نساء نبییین وصدیقین وشهدا وصالحین درجاتشان درقیاس باهم چگونه است ومصادیق هریک رامثال بزنید . باتشکر
لطفا در پاسخ به مطلب زیر توجه کنید.یـکـى از صـحـابه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به نام ((ثوبان )) که نسبت بـه حـضـرت مـحـبـت و عـلاقـه شـدیـدى داشـت ، روزى بـا حـال پـریشان خدمتش رسید، پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) از سبب ناراحتى او سؤ ال نـمـود، در جـواب عـرض کرد: زمانى که از شما دور مى شوم و شما را نمى بینم ناراحت مـى شـوم ، امـروز در ایـن فـکـر فـرو رفـتـه بـودم کـه فـرداى قـیـامـت اگـر مـن اهـل بـهـشـت بـاشـم ، مـسـلما در مقام و جایگاه شما نخواهم بود، و بنابر این شما را هرگز نـخـواهـم دیـد، و اگـر اهـل بـهـشـت نـبـاشـم کـه تـکـلیـفـم روشن است ، و بنابر این در هر حـال از درک حـضـور شـمـا مـحـروم خـواهـم شـد، بـا ایـن حال چرا افسرده نباشم ؟!دو آیـه فوق نازل شد و به اینگونه اشخاص بشارت داد که افراد مطیع پروردگار در بهشت نیز همنشین پیامبران و برگزیدگان خدا خواهند بود، سپس پیامبر (صلى الله علیه و آله و سـلم ) فـرمـود: بـه خـدا سـوگـنـد، ایـمـان مـسـلمـانـى کامل نمى شود مگر اینکه مرا ازخود و پدر و مادر و همه بستگان بیشتر دوست دارد، و در برابر گفتار من تسلیم باشد.دوستان بهشتى
در این آیه یکى دیگر از افتخارات کسانى که مطیع فرمان خدا و پیامبر (صلى الله علیه و آله و سـلم ) بـاشـنـد بـیـان شـده، و در حـقـیـقـت ، امـتـیـازاتـى را کـه در آیـات قـبـل آن ذکر شده است را تکمیل مى کند، و آن همنشینى با کسانى است که خداوند، نعمت خود را بر آنها تمام کرده است (و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم ).
و هـمـانـطـور کـه در سـوره حـمـد، بـیـان شـده اسـت کـسـانـى کـه مـشـمول این نعمتند، همواره در جاده مستقیم گام برمى دارند و کوچکترین انحراف و گمراهى ندارند.
سـپـس در تـوضـیـح این جمله و بیان کسانى که خداوند نعمت خویش را بر آنها اتمام کرده است اشاره به چهار طایفه مى کند که در واقع ارکان چهارگانه این موضوع هستند:
1 – ((انـبـیـا)) و فـرسـتـادگـان مـخصوص پروردگار که نخستین گام را براى هدایت و رهبرى مردم و دعوت به صراط مستقیم برمى دارند (من النبیین ).
2 – ((راسـتـگـویـان ))، کـسـانـى کـه هـم در سـخـن راسـت مـى گـویـنـد و هـم بـا عـمـل و کـردار صـدق گـفـتـار خـود را اثبات مى کنند و نشان مى دهند که مدعى ایمان نیستند بلکه به راستى به فرمانهاى الهى ایمان دارند (و الصدیقین ).
از ایـن تـعـبـیر روشن مى شود که بعد از مقام نبوت ، مقامى بالاتر از مقام صدق و راستى نـیـسـت ، نـه تـنـهـا راسـتـى در گـفـتـار بـلکـه راسـتـى در عـمـل و کـردار کـه شـامـل امـانـت و اخـلاص نـیـز مـى گـردد، زیـرا امـانـت هـمـان صـداقـت در عـمـل اسـت هـمـانـطـور کـه ((راسـتـگـویـى )) امـانـت در گـفـتـار اسـت ، و در مـقـابـل آن ، هـیـچ صـفـت زشـتـى بـعـد از کـفـر بـدتـر از دروغ و نـفـاق و خـیانت در سخن و عمل نیست (باید توجه داشت که صدیق صیغه مبالغه است و به معنى کسى است که سر تا پا راستى و درستى است ).
در بـعـضـى از روایـات ((صـدیـق )) بـه عـلى (عـلیـه السـلام ) و امـامـان اهـل البـیـت (عـلیـهـم السـلام ) تفسیر شده است و همان طور که گفته شده این گونه تفسیرها بیان مصداق روشن و عالى آیات است و معنى انحصار را نمى رساند.
3 – ((شهدا)) و کشته شدگان در راه هدف و عقیده پاک الهى ، و یا افراد برجسته اى که روز قیامت شاهد و گواه اعمال انسانها هستند (و الشهداء).
4 – ((صـالحـان )) و افـراد شایسته و برجسته اى که با انجام کارهاى مثبت و سازنده و مـفـیـد و پـیـروى از اوامـر انـبـیـاء بـه مـقـامـات بـرجـسـتـهـاى نایل شده اند (و الصالحین ).
و به همین جهت در روایات ما ((صالحین )) تفسیر به یاران برگزیده ائمه شده است ، و ایـن نـیـز هـمـانـنـد آنـچـه در بـاره ((صـدیـقـیـن )) گـذشـت از قبیل بیان فرد شاخص است .
نـکـتـه اى کـه در ایـنـجـا یـادآورى آن لازم اسـت ایـن اسـت کـه ذکـر ایـن مـراحـل چـهـارگـانه ممکن است اشاره به این معنى باشد که براى ساختن یک جامعه انسانى سـالم و شـایـسـتـه نـخـسـت بـایـد رهـبـران بـه حـق و انـبـیـاء وارد مـیـدان شـونـد، و بـه دنـبـال آنـها مبلغان صدیق که قول و عمل آنها با یکدیگر هماهنگ است و اهداف آنها را در همه جا پخش کنند، و به دنبال این دوران سازندگى فکرى ، جمعى در برابر عناصر آلوده و آنـهـایـى کـه مـوانـع راه حـقـنـد وارد شـونـد و قـربـانـى دهـنـد و شـهـیـد گـردنـد و محصول این کوششها و تلاشها به وجود آمدن ((صالحان )) و ((اجتماعى پاک و شایسته )) اسـت ، و روشـن اسـت کـه صـالحـان نـیـز بـراى روشـن نـگـاه داشـتـن مـشـعـل حـق نسبت به نسلهاى آینده همین وظایف سه گانه را انجام خواهند داد، رهبرى مى کنند، تبلیغ مى نمایند، و قربانى مى دهند.
ضـمـنـا از آیات فوق این حقیقت به روشنى استفاده مى شود که موضوع معاشران خوب ، و هـمـنـشـیـنـهـاى بـا ارزش بـه قـدرى اهـمـیـت دارد کـه حـتـى در عـالم آخـرت بـراى تکمیل نعمتهاى بهشتى این نعمت بزرگ به مطیعان ارزانى مى گردد، و آنها علاوه بر همه افتخارات ، همنشینانى همچون پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان خواهند داشت .
شـایـد نیاز به تذکر نداشته باشد که معاشرت مطیعان با این طوایف چهارگانه مفهومش ایـن نـیـسـت کـه آنها در مقام و مرتبه از هر جهت برابر و مساویند بلکه در عین معاشرت با یـکـدیـگـر هر کدام سهم خاصى (طبق مقام خود) از مواهب و الطاف خداوند دارند، همانطور که فـى المـثـل درخـتان و گلها و گیاهان یک باغ در عین اینکه گرد هم هستند و از نور آفتاب و باران بهره مى برند، بهره هاى آنها همانند ارزش هاى آنها یکسان نیست .
سـپـس در آیـه بـعـد بـراى بـیـان اهمیت این امتیاز بزرگ (همنشینى با برگزیدگان ) مى فـرمـایـد: ((ایـن مـوهـبـتـى اسـت از نـاحـیـه خـدا، و او از حـال بـنـدگـان و نـیـات و شـایـسـتـگـیـهـاى آنـهـا آگـاه اسـت )) (ذلک الفضل من الله و کفى بالله علیما).
البـتـه ((ذلک )) کـه اسم اشاره بعید است در این گونه موارد براى اهمیت و علو مقام به کار مى رود.
((ر. ک: تفسیر نمونه، ج3، پایان کتاب ))
در این آیه یکى دیگر از افتخارات کسانى که مطیع فرمان خدا و پیامبر (صلى الله علیه و آله و سـلم ) بـاشـنـد بـیـان شـده، و در حـقـیـقـت ، امـتـیـازاتـى را کـه در آیـات قـبـل آن ذکر شده است را تکمیل مى کند، و آن همنشینى با کسانى است که خداوند، نعمت خود را بر آنها تمام کرده است (و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم ).
و هـمـانـطـور کـه در سـوره حـمـد، بـیـان شـده اسـت کـسـانـى کـه مـشـمول این نعمتند، همواره در جاده مستقیم گام برمى دارند و کوچکترین انحراف و گمراهى ندارند.
سـپـس در تـوضـیـح این جمله و بیان کسانى که خداوند نعمت خویش را بر آنها اتمام کرده است اشاره به چهار طایفه مى کند که در واقع ارکان چهارگانه این موضوع هستند:
1 – ((انـبـیـا)) و فـرسـتـادگـان مـخصوص پروردگار که نخستین گام را براى هدایت و رهبرى مردم و دعوت به صراط مستقیم برمى دارند (من النبیین ).
2 – ((راسـتـگـویـان ))، کـسـانـى کـه هـم در سـخـن راسـت مـى گـویـنـد و هـم بـا عـمـل و کـردار صـدق گـفـتـار خـود را اثبات مى کنند و نشان مى دهند که مدعى ایمان نیستند بلکه به راستى به فرمانهاى الهى ایمان دارند (و الصدیقین ).
از ایـن تـعـبـیر روشن مى شود که بعد از مقام نبوت ، مقامى بالاتر از مقام صدق و راستى نـیـسـت ، نـه تـنـهـا راسـتـى در گـفـتـار بـلکـه راسـتـى در عـمـل و کـردار کـه شـامـل امـانـت و اخـلاص نـیـز مـى گـردد، زیـرا امـانـت هـمـان صـداقـت در عـمـل اسـت هـمـانـطـور کـه ((راسـتـگـویـى )) امـانـت در گـفـتـار اسـت ، و در مـقـابـل آن ، هـیـچ صـفـت زشـتـى بـعـد از کـفـر بـدتـر از دروغ و نـفـاق و خـیانت در سخن و عمل نیست (باید توجه داشت که صدیق صیغه مبالغه است و به معنى کسى است که سر تا پا راستى و درستى است ).
در بـعـضـى از روایـات ((صـدیـق )) بـه عـلى (عـلیـه السـلام ) و امـامـان اهـل البـیـت (عـلیـهـم السـلام ) تفسیر شده است و همان طور که گفته شده این گونه تفسیرها بیان مصداق روشن و عالى آیات است و معنى انحصار را نمى رساند.
3 – ((شهدا)) و کشته شدگان در راه هدف و عقیده پاک الهى ، و یا افراد برجسته اى که روز قیامت شاهد و گواه اعمال انسانها هستند (و الشهداء).
4 – ((صـالحـان )) و افـراد شایسته و برجسته اى که با انجام کارهاى مثبت و سازنده و مـفـیـد و پـیـروى از اوامـر انـبـیـاء بـه مـقـامـات بـرجـسـتـهـاى نایل شده اند (و الصالحین ).
و به همین جهت در روایات ما ((صالحین )) تفسیر به یاران برگزیده ائمه شده است ، و ایـن نـیـز هـمـانـنـد آنـچـه در بـاره ((صـدیـقـیـن )) گـذشـت از قبیل بیان فرد شاخص است .
نـکـتـه اى کـه در ایـنـجـا یـادآورى آن لازم اسـت ایـن اسـت کـه ذکـر ایـن مـراحـل چـهـارگـانه ممکن است اشاره به این معنى باشد که براى ساختن یک جامعه انسانى سـالم و شـایـسـتـه نـخـسـت بـایـد رهـبـران بـه حـق و انـبـیـاء وارد مـیـدان شـونـد، و بـه دنـبـال آنـها مبلغان صدیق که قول و عمل آنها با یکدیگر هماهنگ است و اهداف آنها را در همه جا پخش کنند، و به دنبال این دوران سازندگى فکرى ، جمعى در برابر عناصر آلوده و آنـهـایـى کـه مـوانـع راه حـقـنـد وارد شـونـد و قـربـانـى دهـنـد و شـهـیـد گـردنـد و محصول این کوششها و تلاشها به وجود آمدن ((صالحان )) و ((اجتماعى پاک و شایسته )) اسـت ، و روشـن اسـت کـه صـالحـان نـیـز بـراى روشـن نـگـاه داشـتـن مـشـعـل حـق نسبت به نسلهاى آینده همین وظایف سه گانه را انجام خواهند داد، رهبرى مى کنند، تبلیغ مى نمایند، و قربانى مى دهند.
ضـمـنـا از آیات فوق این حقیقت به روشنى استفاده مى شود که موضوع معاشران خوب ، و هـمـنـشـیـنـهـاى بـا ارزش بـه قـدرى اهـمـیـت دارد کـه حـتـى در عـالم آخـرت بـراى تکمیل نعمتهاى بهشتى این نعمت بزرگ به مطیعان ارزانى مى گردد، و آنها علاوه بر همه افتخارات ، همنشینانى همچون پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان خواهند داشت .
شـایـد نیاز به تذکر نداشته باشد که معاشرت مطیعان با این طوایف چهارگانه مفهومش ایـن نـیـسـت کـه آنها در مقام و مرتبه از هر جهت برابر و مساویند بلکه در عین معاشرت با یـکـدیـگـر هر کدام سهم خاصى (طبق مقام خود) از مواهب و الطاف خداوند دارند، همانطور که فـى المـثـل درخـتان و گلها و گیاهان یک باغ در عین اینکه گرد هم هستند و از نور آفتاب و باران بهره مى برند، بهره هاى آنها همانند ارزش هاى آنها یکسان نیست .
سـپـس در آیـه بـعـد بـراى بـیـان اهمیت این امتیاز بزرگ (همنشینى با برگزیدگان ) مى فـرمـایـد: ((ایـن مـوهـبـتـى اسـت از نـاحـیـه خـدا، و او از حـال بـنـدگـان و نـیـات و شـایـسـتـگـیـهـاى آنـهـا آگـاه اسـت )) (ذلک الفضل من الله و کفى بالله علیما).
البـتـه ((ذلک )) کـه اسم اشاره بعید است در این گونه موارد براى اهمیت و علو مقام به کار مى رود.
((ر. ک: تفسیر نمونه، ج3، پایان کتاب ))