۱۳۹۲/۰۵/۲۷
–
۱۲۲۹ بازدید
سلام دانشجوی گرامی.قبل از ورود به پاسخ ابتدا مقدمه ای بیان می شود.قرن بیستم و به ویژه نیمهی نخست آن بستر تحولاتی بزرگ و شتابان بود که البته تأثیرات شگرفی نیز بر ساختار نظام بینالملل بر جای نهاد.یکی از این وقایع فروپاشی شوروی است؛ در سال ۱۹۱۷ میلادی،که حکومت تزارها در روسیه فرو پاشید و عصر کمونیسم در این کشور آغازیدن گرفت،پیروان مارکس در کشور خویش به این نتیجه رسیده بودند که میتوان با استمداد از اصول کمونیستی و تشکیل حزبی پیشرو، حتی پیش از ورود به عصر سرمایهداری، پر
در بررسی و تحلیل سیر فروپاشی شوروی، میتوان به نظرگاههای گوناگونی اشاره نمود؛ همچنین در بررسی سیر تحولات سالهای 1989 تا 1991 میلادی، میتوان بر عوامل گوناگون بینالمللی، منطقهای و داخلی به عنوان مهمترین متغیرهای دخیل در تحولات شوروی اشاره نمود. اما از آنجا که رسالت اصلی نوشتار حاضر بررسی و تحلیل ابعاد تأثیرگذار داخلی در روند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با تأکید بر نامهی تاریخی امام خمینی (رحمت الله علیه) به گورباچف است، در ادامه، تلاش خواهد شد تا ضمن بررسی ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شوروی، به فرازی از فرمایشات امام (رحمت الله علیه) نیز اشارهای کوتاه گردد.
ساختار سیاسی شوروی
نخستین و مهمترین نکته در بررسی ساختار سیاسی حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی، گرایشات تمرکزگرایانهی موجود در این امپراتوری است. در واقع، پس از انقلاب سال 1917 میلادی، سران نظام کمونیستی شوروی به دنبال ایجاد نهادهای چندگانهای جهت کنترل فعالیتهای انسانی و همچنین ایجاد برابری اجتماعی بودند. دولت کمونیستی شوروی، در راستای تحقق اهداف دوگانهی فوق، سطحی بالا از استقلال عمل و توانایی را برای خودشان به وجود آوردند؛ چرا که استقلال عمل بالا به مسئولین حزب اجازه میداد تا فارغ از هرگونه دغدغهی مسئولیت اجتماعی در پاسخگویی به افکار عمومی عمل نمایند و با استفاده از توانایی بالا در بهرهبرداری از منابع دولتی، به سمت گسترش انحصارگرایی سیاسیـاجتماعی حرکت کنند و نظامی بسته را به لحاظ سیاسی ایجاد نمایند. از این رو، رژیم اقتدارگرای شوروی به رژیمی تمامیتخواه تبدیل گردید که در آن تمام نهادهای اساسی جامعهی بشری از نهادهای کار گرفته است تا عبادت و جنسیت و هنر، همه در چارچوب بستهی نظام کمونیستی تعریف و متحول گردیدند.[2] یکی از جمله سازمانهای دولتی، که در پیشبرد اهداف انحصارگرایانهی حزب کمونیستی شوروی تأثیر بسیار شگرفی بر جای نهاد، «نامنکلاتورا» بود. اهمیت این سازمان در ساختار سیاسی شوروی از آنجاست که هیچ نظام اقتدارگرایی نمیتواند صرفاً با تهدید و توسل به زور به حیات خویش ادامه دهد. در این راستا، حزب کمونیست شوروی نیز برای اعمال کنترل بر جامعه فقط به زور متوسل نمیشدند، بلکه قدرت را با دقت خاصی در نهادهای مختلف جامعه توزیع میکردند.
امام (رحمت الله علیه)، ضمن قدردانی از شهامت گورباچف برای ایجاد تغییر در ساختار سیاسی و اجتماعی شوروی، به وی تأکید نمودند که «اولین مسئلهای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر “خدازدایی” و “دینزدایی” از جامعه، که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدید نظر نمایید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست.»
البته نکتهی مهم در این بین، توجه به این موضوع است که توزیع قدرت در ساختار سیاسی شوروی به معنای توزیع دموکراتیک قدرت در جامعه نبوده و در واقع بیانگر نوعی یارگیری در جهت اهداف از پیش تعیینشدهی حزب بوده است؛ چرا که همان گونه که پیشتر نیز بدان اشاره گردید، ساختار سیاسی شوروی را محیطی بسته دربرمیگرفت که امکان ورود و سهیم شدن عمومی افراد در آن وجود نداشت. لذا حزب کمونیست شوروی، با یارگیری گزینشی در قالب سازمان نامنکلاتورا، ادارهی مناصب مهم را به برگزیدگان حزب میسپرد و از این طریق، از ورود افراد و اندیشههایی غیر از رویکردهای کمونیستی در ساختار سیاسی جامعه ممانعت مینمود.
در واقع چنین میتوان برداشت نمود که حزب کمونیست نیز نظام نامنکلاتورا را ابزاری برای یارگیری افراد مستعد و جاهطلب در جامعه قرار میداد و سبب میشد تا آنها در قبال خدماتی که به حزب ارائه میدهند، از نظام مستقر منتفع نیز گردند و به آن وابسته شوند. جایگاه مسلط حزب کمونیست و همچنین نامنکلاتورا در ساختار سیاسی نظام کمونیستی شوروی سبب شکلگیری روابط قدرتی متفاوت با آنچه در نظامهای مردمی شاهد آن هستیم، گردید؛ چرا که در ساختار سیاسی شوروی، به جای آنکه قدرت در درون دولت و سازمانهای دموکراتیک آن نهادینه شود، صرفاً و به صورتی انحصاری در اختیار حزب کمونیست شوروی قرار داشت.
از دیگر تبعات ساختار سیاسی بستهی شوروی و قدرتیابی سازمان نامنکلاتورا در آن، میتوان به شکلگیری و گسترش ترور مخالفین اشاره نمود. کوشش برای ایجاد انحصار در قدرت، آنگونه که با نامنکلاتورا و رسوخ عمیق و گسترده در دولت و جامعه با توسل به حزب انجام میپذیرد و ابتداییترین سطوح کار و سکنی گزیدن افراد را نیز در برمیگیرد، در اصل اقدامی خطرناک و مرگبار است. بر همین اساس، در نخستین دهههای شکلگیری حکومت کمونیستی در شوروی، از شیوهی ترور برای حذف و مقابله با مخالفان و همچنین حفظ کنترل بر قدرت استفاده میگردید که البته این موارد خود زمینهساز تشدید و گسترش حکومت سرکوب از یک سو و بستهتر شدن فضای سیاسی شوروی نیز میگردید.[3]
ساختار اقتصادی شوروی
تلاش حزب کمونیست برای انحصار قدرت در درون حزب، مشکلاتی را در ساختار اقتصادی شوروی ایجاد مینمود که در نظریات مارکسیستی مورد پیشبینی قرار نگرفته بود؛ چرا که نظامهای اقتصادی کمونیستی دارای مجموعهای از نهادهای مشترکی است که با نهادهای موجود در نظامهای اقتصادی و سیاسی لیبرالی، مرکانتالیستی یا سوسیالدموکرات، تفاوت بنیادین دارد. بر خلاف دیگر انواع اقتصاد سیاسی، که در آن دولتها درجاتی مختلف از نفوذ بر بازارها و مالکیت را اعمال مینمایند، در نظام اقتصاد کمونیستی شوروی، بازارها و مالکیت ابزار تولید هر دو جذب دولت میشوند.
در واقع در چارچوب نظام اقتصادی کمونیستی شوروی، مالکیت شخصی غیر مرتبط با تولید اقتصادی تا حدودی مجاز شمرده میشود و بر همین اساس در بررسی اقتصاد سیاسی شوروی بعضاً شاهد اشکالی محدود از مالکیت شخصی هستیم، اما همان گونه که پیشتر نیز بدان اشاره گردید، یکی از تبعات ساختار بستهی سیاسی شوروی ایجاد و تقویت گرایشات تمرکزگرایانه در ساختار اقتصادی این امپراتوری بوده است؛ تا جایی که بخش اعظم ابزارهای تولید نظیر کارخانه، زمین و حتی خانه از جانب کل مردم و به وسیلهی دولت کمونیستی شوروی ملی گردیده است. از جملهی دیگر آثار اقتصادی نظام کمونیستی شوروی، که البته نشئتگرفته از حذف مالکیت خصوصی در این کشور بوده است، از میان برداشتن سازوکار بازار است؛ چرا که رهبران حزب کمونیست شوروی بر این باورند که بازار نمیتواند به شیوهای برابر به توزیع ثروت در جامعه بپردازد.[4]
در واقع، به لحاظ اقتصادی، آنچه در شوروی استقرار یافته بود یک نظام اقتصادی متمرکز دولتی با ایدئولوژی مارکسیستی بود. خصایص اصلی سوسیالیزم شوروی را میتوان در موارد ذیل نام برد:
جایگزین کردن ترجیح و تمایل مصرفکننده با ترجیح و تصمیم برنامهریزان (به این معنی که حزب کمونیست ترجیحات مورد نظر خود را به مصرفکنندگان دیکته مینمود)؛
کنترل سرمایه و زمین توسط دولت کمونیست شوروی؛
اشتراکی کردن کشاورزی؛
حذف کامل مالکیت و تجارت خصوصی؛
نظارت بر اجرای برنامههای اقتصادی توسط دولت؛
انحصار تجارت خارجی توسط دولت.
چنان که از مطالب مزبور مستفاد میگردد، هدف نهایی سوسیالیزم شوروی، استقرار کامل حکومت کارگران و کمونیزم بر اساس مارکسیسم بود، که مطابق آن مالکیت دولت بر عوامل تولید و زمین با تجمع سرمایه در دست دولت و سرمایهگذاری در صنایع سنگین، کلید توسعهی صنعتی جامعه در جهت رسیدن به مدینهی موعود به شمار میآمد.[5]
رهبر کبیر انقلاب اسلامی نه تنها اظهار نظر صریحی دربارهی تحولات جهان کمونیست را ابراز نمودند، بلکه فرمودند: «از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستوجو کرد.» این نامه در شرایطی منتشر شد که اتحاد جماهیر شوروی هنوز به عنوان یک مجموعه برقرار بود، جنگ سرد خاتمه نیافته، دیوار برلین به عنوان نماد جدایی شرق و غرب فرو نریخته و حاکمیت حزب کمونیست بر قانون اساسی شوروی و بر مقدرات مردم در جمهوریهای این کشور، هنوز برقرار بود.
ساختار اجتماعی شوروی
ساختار حاکم بر جامعهی شوروی را میتوان در قالب نظامهای سرکوبگر تودهای مورد بررسی قرار داد؛ چرا که در این قبیل نظامها دولت، جامعهی مدنی را از طریق ابزارهای سرکوب و ترور مورد ارعاب خویش قرار میدهد و در مقابل از طریق یارگیری، دست به بسیج تودهای میزند و در راستای اهداف از پیش تعیینشدهی حزب کمونیست گام بر میدارد.[6] در ساختار اجتماعی شوروی نیز حاکم بودن حزب کمونیست و اقدامات سرکوبگرایانهی این حزب، که از طریق سازمانهایی نظیر نامنکلاتورا صورت میگرفت، زمینههای گسترش بیش از پیش اختناق اجتماعی را فراهم آورده بود.
در واقع، حزب کمونیست شوروی بر آن بود تا افزون بر مهندسی امور سیاست و اقتصاد، به سامانبخشی روابط انسانی و اجتماعی نیز بپردازد. در این راه، نخستین اقدام مقابله با آزادیهای فردی بود؛ چرا که به اعتقاد حزب کمونیست شوروی، آزادیهای فردی تجلی آگاهی دروغین هستند و بنابراین تهدیدی برای اهداف حزب کمونیسم به شمار میآیند. نمونهی بارز این تقابل را میتوان در نگرش حزب کمونیست شوروی به دین مشاهده نمود، نگرشی که بر پایهی آن «دین افیون تودهها» تلقی میگردید.
در نتیجهی این قبیل گرایشات ضدمذهبی، سیر مقابله با اماکن مذهبی در این کشور گسترش یافت تا جایی که برخی این اقدام را در تاریخ سیاسی و اجتماعی شوروی، پیدایش روند مذهبزدایی از جامعه نام نهادهاند. نکتهی قابل تأمل در بررسی سیر مقابله با مذهب در شوروی، تقابل گسترده با مسلمانان و به تبع آن دین مبین اسلام بود. در واقع سران حزب کمونیست شوروی بر پایهی احساس بینیازی نسبت به مسلمانان، که البته در سالهای پس از جنگ جهانی دوم تشدید شده بود، حملات تبلیغاتی گستردهای را بر ضد اسلام آغاز نمودند و در این راه از ابزارهای گوناگون سختافزاری نظیر ترور و سرکوب و همچنین ابزارهای نرمافزاری نظیر کتاب، موزه و مواردی از این دست بهره بردند.[7]
از دیگر تبعات اجتماعی سیاستهای حزب کمونیست شوروی، میتوان به تقبیح روابط دو جنس مخالف اشاره نمود؛ چرا که از منظر رهبران حزب کمونیست، روابط دو جنس مخالف نمونهای کوچکتر از روابط طبقاتی نظام سرمایهداری بود که به استثمار طبقاتی منجر میگردید. در چارچوب چنین نگرشی ازدواج نهادی سرکوبگر تلقی میشد که روزی همانند دولت از میان خواهد رفت.[8] در واقع نظام کمونیستی شوروی، با القای دیدگاههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خویش، فضای جامعه را هر چه بیشتر به سوی سرکوب، اختناق، بیاعتمادی، بحران مشروعیت و نهایتاً نارضایتی اجتماعی سوق دادند، که این موارد زمینهساز فروپاشی این امپراتوری را در سالهای 1988 تا 1991 میلادی و در قالب اصلاحات سیاسی و اجتماعی گورباچف، معروف به گلاسنوست و پروستوریکا، فراهم نمود؛ اتفاقی که البته امام راحل (رحمت الله علیه)، در نامهی تاریخی خود، آن را پیشبینی نموده بودند. در ادامه، به فرازی از نامهی امام خمینی (رحمت الله علیه) به گورباچف اشاره خواهیم نمود.
نامهی امام (رحمت الله علیه) به گورباچف؛ تحلیل موشکافانهی ساختار شوروی
روز یازدهم دیماه سال 1367 هجری شمسی، حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه)، بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران، پیام مهم و تاریخی خود را خطاب به گورباچف صدر هیئت رئیسهی شوروی صادر کردند. نامهی تاریخی امام خمینی (رحمت الله علیه) در شرایطی خطاب به رهبر شوروی نگاشته شده بود که تحلیلگران سیاسی نظارهگر تجدیدنظرطلبی و آغاز تحولات دنیای کمونیسم بودند، ولی قادر به اظهار نظر در این باره نبودند. رهبر کبیر انقلاب اسلامی نه تنها اظهار نظر صریحی دربارهی تحولات جهان کمونیست ابراز نمودند، بلکه فرمودند: «از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستوجو کرد.» این نامه در شرایطی منتشر شد که اتحاد جماهیر شوروی هنوز به عنوان یک مجموعه برقرار بود، جنگ سرد خاتمه نیافته، دیوار برلین به عنوان نماد جدایی شرق و غرب فرو نریخته و حاکمیت حزب کمونیست بر قانون اساسی شوروی و بر مقدرات مردم در جمهوریهای این کشور، هنوز برقرار بود. با این حال، امام خمینی (رحمت الله علیه) در نامهی عبرتآموز خویش به گورباچف از صدای شکسته شدن استخوانهای مارکسیسم سخن به میان آورد و وی را از روی آوردن به غرب برای حل مشکلات اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی بر حذر داشت.
نکتهی قابل تأمل در بررسی سیر مقابله با مذهب در شوروی، تقابل گسترده با مسلمانان و به تبع آن دین مبین اسلام بود. در واقع سران حزب کمونیست شوروی، بر پایهی احساس بینیازی نسبت به مسلمانان، حملات تبلیغاتی گستردهای را بر ضد اسلام آغاز نمودند و در این راه از ابزارهای گوناگون سختافزاری نظیر ترور و سرکوب و همچنین ابزارهای نرمافزاری نظیر کتاب، موزه و مواردی از این دست بهره بردند…
امام (رحمت الله علیه)، ضمن قدردانی از شهامت گورباچف برای ایجاد تغییر در ساختار سیاسی و اجتماعی شوروی، به وی تأکید نمودند که «اولین مسئلهای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر “خدازدایی” و “دینزدایی” از جامعه، که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدیدنظر نمایید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست؛ البته ممکن است از شیوههای ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینهی اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید؛ ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایهداری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعهی خویش را دوا نکردهاید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بنبست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر و نیز در مسائل دیگر، گرفتار حادثه است. جناب آقای گورباچف باید به حقیقت روی آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئلهی مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهند کشید. مشکل اصلی شما مبارزهی طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است. جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستوجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست…»
در واقع، حضرت امام (رحمت الله علیه) با دیدی باز مشکلات گستردهی شوروی را به رهبران این کشور گوشزد نمودند و آنها را به بهرهگیری از منابع مادی و الهی بشارت دادند؛ چرا که همان گونه که در قسمتهای پیش نیز مورد اشاره قرار گرفت، حکومت شوروی به لحاظ عوامل داخلی بیش از پیش تضعیف شده بود و اقدامات حزب کمونیست نیز، به جای درمان درد، زمینههای گسترش نارضایتیهای اجتماعی را در شوروی و اقمار آن دامن زد، تا جایی که زمینههای فروپاشی این امپراتوری را در سال 1991 میلادی فراهم آوردند.[9](برگرفته از: حمیدرضا کشاورز، پژوهشگر و کارشناسارشد روابط بینالملل، برهان)
پینوشتها:
1. حسین توان، داستان سقوط شوروی، مجلهی چشمانداز ایران زمین، آبان و آذر 1391، ص 150.
2. پاتریک اونیل، مبانی سیاست تطبیقی، ترجمهی سعید میرترابی، تهران: نشر قومس، 1386، ص 269.
3. Micheal Voslensky, Nomenklatura: Anatomy of the Soviet Ruling Class, Garden City, N. Y.: Doubleday, 1984, p. 101.
4. پاتریک اونیل، پیشین، ص 274.
5. علی رشیدی؛ علل اقتصادی سقوط شوروی، درسهایی از تسلط دولت بر اقتصاد؛ اطلاعات سیاسیـاقتصادی، شمارهی 115 و 116، فروردین و اردیبهشت 1376، ص 179.
6. حسین بشیریه، جامعهشناسی سیاسی، تهران: نشر نی، 1390، ص 343.
7. مهدی پیشوایی، مذهبزدایی در شوروی، مجلهی درسهایی از مکتب، سال30، شمارهی 11، اسفند 1369، ص 827.
8. پاتریک اونیل، پیشین، ص 277.
9. به نقل از صحیفهی امام، جلد 21، ص 220