دلایل نیاز به امام زمان(عج)،برهان مظهر جامع
۱۳۹۴/۰۵/۲۲
–
۷۷۰ بازدید
دلایل نیاز به امام زمان(عج)،برهان مظهر جامع
مقدمه ی اول
انسان کامل دارای مقامی است که هیچ موجودی از موجودات جهان امکان هم وزن آن نیست و هیچ امری از کائنات هم ردیف آن نمی باشد.
مقدمه ی اول
انسان کامل دارای مقامی است که هیچ موجودی از موجودات جهان امکان هم وزن آن نیست و هیچ امری از کائنات هم ردیف آن نمی باشد.
امام رضا علیه السلام در روزگاری که سخن از امامت و خلافت و چگونگی تعیین و نصب آن در جامعه مطرح بود و نظرهای گوناگونی عرضه می شد درباره ی امام که همان انسان کامل و موحد است می فرماید: «الامام واحد دهره، لا یدانیه احد، و لا یعادله عالم، و لا یوجد له بدل و لا له مثل، و هو بحیث النجم من أیدی المتنازلین، این العقول من هذا، و أین الاختیار من هذا»؛ (1) «امام یگانه ی دهر خود است به گونه ای که کسی را به منزلت او راه نیست، و او همانند ستارگان آسمان برتر از دسترس جویندگان است. یعنی عقل آدمیان را کجا به جایگاه او راه است، تا قدرت تشخیص و انتخاب او را داشته باشد. به این معنا که تشخیص امام در قدرت خداوند سبحان است».
مقدمه دوم
ذات واجب به هیچ وصفی حتی وصف اطلاق محدود نمی شود. لذا اطلاق، وصف ذات نبوده بلکه عنوان آن می باشد. و اما اولین تعیین و ظهور او همان وحدت حقیقی است که دارای دو چهره ی واحدیت و احدیت می باشد، و وحدت حقیقی به جهت سعه و گستردگی خود همه ی موجودات را فرا می گیرد. و چون موجود به دو قسم واحد و کثیر تقسیم شده و غیریت از احکام کثرت است که به دو گونه ی ذاتی و غیر ذاتی منقسم می شود. و غیریت ذاتی که همان تقابل است به چهار قسم تقسیم می گردد، وحدت حقیقی، جمیع این اقسام و از آن جمله جمیع متقابلات و حتی اموری را که از تناقض برخوردار هستند فرا می گیرد.
مقدمه ی سوم
هویت مطلقه ی خداوند چون در مقام ظهور، احکام وحدت بر آن غلبه دارد لذا کثرت نه تنها مقهور بلکه محو می گردد.
عوالم سه گانه ی عقلی، مثالی و طبیعی که ره آورد ظهور عینی لوازم اسماء و صفات هستند با اظهار احکام متکثره ی خود در تفاصیل عینی و متفرقات فعلی، احکام وحدت حقیقی را مخفی و پوشیده می دارند. پس حق گرچه در مقام ظهورات ذاتی وحدت قاهره و در ظهورات متکثره ی فعلی تعینات خاصه را اظهار می دارد، لکن آن وحدت بدون کثرت، و این کثرت بدون وحدت است. از این رو برای ارائه ی ذاتی که در این دو مقام به دو نحو تفصیل و وحدت ظهور کرده است مظهر کاملی را که واجد جمیع مظاهر تفصیلی و اجمالی و مشتمل بر جمیع حقایق سری از اسماء ذاتی و اسماء صفاتی و فعلی باشد طلب می نماید، و این مظهر همان انسان کامل است.
نتیجه: چون در وحدت ذاتی مجالی برای اسماء تفصیلی نیست، زیرا که تفصیل نحوه ای از کثرت است و هرگونه کثرتی در آنجا مقهور است و در مظاهر تفصیلی که در عالم خارج ظاهر می شوند، احکام کثرت غالب بر وحدت و احکام آن است، یعنی وحدت ذاتی در این مظاهر ظهوری ندارد، پس فرمان الهی مقتضی صورتی اعتدالی است که در آن وحدت ذاتی و یا کثرت امکانی بر یکدیگر غلبه نداشته باشند، تا آن که بتواند برای حق مظهری از جهت اسماء تفصیلیه و وحدت حقیقیه آن باشد. و آن صورت اعتدال که از عدالت کبری برخوردار است همان انسان کامل است که احاطه بر جمیع مراتب مطلقه ی ذاتی و مقیده ی کونی دارد و از یک سو به واحدیت که در دایره ی عالم الوهیت و فوق آن است مرتبط است و از دیگر سو به عالم طبیعت وابسته است.
انسان کامل از جهت اول دو قوس نزول و صعود را پی نهاده و به مصداق: «ثم دنا فتدلی فکان قاب قوسین أو أدنی» (2) به مقام قرب نهایی بار یافته و از این طریق به دلیل وساطتی که در اعطای فیض به ماسوی دارد مظهر ربوبیت حق شده است.
امام باقر علیه السلام با توجه به این مقام است که در تفسیر آیه ی کریمه ی: «و لله الاسماء الحسنی» (3) می فرماید: «نحن الأسماء الحسنی التی لا یقبل الله من العباد عملا الا بمعرفتنا»؛ (4) «ما همان اسماء حسنی هستیم که خداوند هیچ عملی را بدون معرفت ما قبول نمی کند».
از سوی دیگر انسان کامل به مصداق: «أنا بشر مثلکم» (5) در عالم طبیعت به سر برده و با دیگران اکل و مشی نموده و بر عبودیت و بندگی خود افتخار می نماید.
گستره وسعه ی انسان کامل نسبت به جمیع مراتب، دلیل واضح این گفتار مولی الموحدین امام علی علیه السلام است که: «ما لله آیه اکبر منی» (6) یعنی خدای را آیت و نشانی بزرگ تر و برتر از من نیست.
قابلیت انسان برای پذیرش و بعد متقابل موجب شده است تا برخی از آدمیان در نهایت شرافت و اوج ظهور قرار گرفته و برخی دیگر در پایین ترین و نازل ترین مراتب واقع شوند.
یکی چون پیامبر خاتم به لحاظ وحدت و اطلاق خود صدرنشین کائنات می گردد، و دیگری چون ابوجهل به نازل ترین درکات سقوط می کند.
از آن جمله که هر نامی دارای مظهر است، «و لیس کمثله شییء» از اسماء خداوند سبحان است، انسان کامل به دلیل جامعیت بی مانند خود، مظهر این اسم شریف می باشد لذا در حضرات دیگر مانندی ندارد.
از احتجاجی که هشام بن حکم با عمرو بن عبید دارد می توان این نظر را که وحدت عالم به انسان کامل حاصل می شود استفاده نمود؛ زیرا او در این احتجاج از امام به منزله ی قلبی یاد می کند که عهده دار پیوند و اتصال اعضا و اجزاء پراکنده ی یک بدن واحد و تنظیم کننده ی ادراک های قوای ادراکی آن است. و امام با تأیید خود بر برهان او صحه می گذارد. (7)
آیت الله حسن زاده ی آملی در ارتباط با این دلیل می فرماید: «بر مبنای تحقیق اهل شهود که واحد شخصی بودن وجود است هرجا که سلطان بودن وجود است هرجا که سلطان وجود نزول اجلال فرمود عساکر اسما و صفاتش در معیت او بوده بلکه در زیر علم عزت او سبحانه می باشند…
اسمای حسنی که خارج از حد احصایند تعینات شئون الهی و خصوصیات نسب علمیه و صور عینیه ی او هستند که عین ظاهر او سبحانه و شأن باطن او تعالی شأنه است چه این که حق حسب عین احدی و به حسب اسماء کثیر است، و کون در لسان صدق این فریق جمع بین آندو است، و انسان کامل که جامع آثار کل اسماء است کون جامع است که مرآت جامعه بین صفات قدم و حدثان یعنی برزخ بین وجوب و امکان است.
تجلی حق متحقق به کمال ذاتی متوقف بر ظهور است هرچند به حسب ذاتش منزه از استکمال به مصالح و اغراض و غنی از عالمین است. و مظهر اتم آن مربوط به اسم شریف الله است که قبله و قدوه ی جمیع اسماء و غایت حرکت وجودی و ایجادی و کمال عالم کون طبیعی، و مقصد نهایی قوافل نشأه عنصری اعنی انسان کامل است که آخر مظاهر است و از اینجا غرض و سر یاد شده حاصل می گردد فافهم». (8)
و نیز در جایی دیگر می فرماید : « اهل تحقیق بر مبنای رصین وحدت شخصی وجود بر این عقیدت راسخ اند که مراتب تمامی موجودات در قوس نزول از تعینات نفس رحمانی و حقیقت ولایت است ، و در قوس صعود حقیقت انسان کامل دارای جمیع مظاهر و جامع جمیع مراتب است . پس تمام حقایق عقلانیه و دقایق برزخیه ی آن ها که گاهی به عقل و گاهی به شجره وگاهی به کتاب مستور، به عبارات و اسامی مختلفه مذکور می شود تماما نفس حقیقت انسان کامل است که برحسب هر درجه ای از درجات، تعین خاص و اسم مخصوص حاصل نموده، و بدین جهت حقیقت انسان کامل را جائز است که آثار تمامی آن تعینات را به حقیقت خود اسناد دهد». (9)
ابن فناری در فصل پنجم تمهید جمله ای از کتاب (مصباح الانس) در این جهت نقل کرده که به گوشه ای از آن اشاره می کنیم:
وی پس از تقدیم چند اصل در امکان این که یک شییء به دو اعتبار مظهر و ظاهر می شود می گوید: «فالانسان الکامل مظهر له من حیث الاسم الجامع، و لذا کان له نصیب من شأن مولاه، فاذا تحقق بمظهریه الاسم الجامع کان التروح من بعض حقائقه اللازمه، فیظهر فی صور کثیره من غیر تقیید و انحصار، فیصدق تلک الصور علیه و یتصادق لاتحاد عینه، کما یتعدد لاختلاف صوره»؛ (10) «انسان کامل مظهر خداوند از حیث اسم جامع است و لذا برای او بهره ای از شأن مولایش می باشد. و هنگامی که به مظهریت اسم جامع تحقق پیدا نمود از بعض حقایق لازم خداوند متأثر خواهد شد، و لذا به صورت های گوناگونی ظهور پیدا می کند بدون هیچ قید و انحصاری، و آن صور بر او صدق کرده هر دو بر یکدیگر تصادق دارند به جهت اتحاد عینش، همان گونه که به جهت اختلاف صورش با یکدیگر تعدد پیدا می کنند».
و نیز صدر المتألهین در کتاب مفاتیح می گوید: «ان الانسان الکامل حقیقه واحده، و له آطوار و مقامات و درجات کثیره فی القیود، و له بحسب کل طور و مقام اسم خاص»؛ «انسان کامل حقیقت واحدی است، و برای او طورها و مقامات و درجات زیادی در قیود است. و برای او به حسب هر طور و مقامی اسم خاص است».
و نیز در جایی دیگر می فرماید: «النفس الانسانیه من شأنها أن تبلغ الی درجه یکون جمیع الموجودات أجزاء ذاتها، و تکون قوتها ساریه فی الجمیع، و یکون وجودها غایه الکون و الخلیفه»؛ «نفس انسانی به حدی است که شأنیت رسیدن به درجه ای را دارد که جمیع موجودات اجزای او باشند، و قوت او جاری در جمیع موجودات شود، و نیز وجود او غایت و هدف عالم و خلایق گردد».
و نیز در موضع دیگر می گوید: «و اعلم ان الباری تعالی وحدانی الذات فی اول الأولین، و خلیفه الله مرآتی الذات فی آخر الآخرین، کما بدأکم تعودون. فالله سبحانه رب الأرض و السماء، و خلیفه الله مرآه یظهر فیها الأسماء، و یری بها صور جمیع الأشیاء»؛ «و بدان که خداوند باری تعالی وحدانی الذات در اول الاولین، و خلیفه الله و مرآتی الذات در آخر الآخرین است، همان گونه که قرآن می فرماید: «کما بدأکم تعودون» (11) پس خداوند سبحان رب زمین و آسمان است، و خلیفه الله آینه ای است که اسماء الهی در آن ظهور پیدا کرده و جمیع صور اشیاء به آن دیده می شود».
پی نوشت:
1. کافی، ج 1، ص 201.
2. سوره نجم، آیات 9 ـ8 .
3. سوره اعراف، آیه 180.
4. نورالثقلین، ج 2، ص 103، به نقل از کافی.
5. سوره فصلت، آیه 6.
6. بحارالانوار، ج 23، ص 206، روایت 2، باب 11.
7. رجوع شود به تمهید القواعد ابن ترکه، ص 172، با شرح آن (تحریر تمهیدالقواعد) از آیت الله جوادی آملی، ص 555 ـ 548.
8. حسن زاده آملی، نهج الولایه، ص 20 ـ 21.
9. نهج الولایه، ص 27.
10. مصباح الانس، ص 37.
11. سوره اعراف، آیه 29.