۱۳۹۷/۱۱/۱۴
–
۸۷۰ بازدید
سلام علیکم
این که گفته شده ، مومن نفسه ظنون عنده- دقیقا به چه معناست. ایا این یعنی هر کاری انجام می دهیم بگوییم احتمال بیشتر قصدم برای غیر خدا و نفس بوده است؟ اگر این احتمال نیست پس چیست؟
با تشکر
امیرالمومنین علی علیه السلام می فرماید : « وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ الْمُؤْمِنَ [لَا یُمْسِی وَ لَا یُصْبِحُ] لَا یُصْبِحُ وَ لَا یُمْسِی إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلَا یَزَالُ زَارِیاً عَلَیْهَا وَ مُسْتَزِیداً لَهَا؛ فَکُونُوا کَالسَّابِقِینَ قَبْلَکُمْ وَ الْمَاضِینَ أَمَامَکُمْ، قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْیَا تَقْوِیضَ الرَّاحِلِ، وَ طَوَوْهَا طَیَّ الْمَنَازِلِ. » [ نهج البلاغه ، صبحی صالح ، خطبه 176 ]ترجمه :
بدانید، اى بندگان خداى، مؤمن شب را به روز و روز را به شب نمى آورد مگر آنکه به نفس خویش بدگمان است و پیوسته بر او عیب مى گیرد و از طاعت حق، افزونتر از آنچه به جاى آورده، از او مى طلبد. پس، همانند کسانى باشید که پیش از شما بوده اند و آنان که در برابر شما مردند و چون مسافران خیمه برکندند و رخت به جاى دیگر بردند و دنیا را چون کسى که منازل را طى مى کند طى کردند.
*** نقد خویشتن!
امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، درس مهم دیگرى به پویندگان راه حق و سالکان مسیر قرب خداوند مى دهد ; مى فرماید: «بدانید اى بندگان خدا که انسان با ایمان، صبح و شام بر او نمى گذرد مگر این که نزد خویش متهم است. پیوسته از خود عیب مى گیرد (و خویشتن را نقد مى کند) و براى خود طالب تکامل و فزونى است» (وَاعْلَمُوا ـ عِبَادَاللهِ ـ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لاَ یُصْبِحُ وَ لاَ یُمْسِی إِلاَّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ(1) عِنْدَهُ، فَلاَ یَزَالُ زَارِیاً(2) عَلَیْهَا وَ مُسْتَزِیداً لَهَا).
مى دانیم یکى از حجاب ها و موانع راه تکامل انسان، حبّ ذات است که عیوبش را در نظرش زیبا و ضعف ها را نقاط قوّت نشان مى دهد; بنابراین اگر کسى مى خواهد راه پیشرفت و کمال را بپوید باید نسبت به خویشتن بدبین باشد و همواره در برابر صفات و اعمال خویش بر کرسى نقد بنشیند تا پرده هاى حبّ ذات را کنار زند و واقعیت خویش را آن گونه که هست ببیند. این نکته مهمى است که امام(علیه السلام) در این عبارت کوتاه، طىّ سه جمله بیان فرموده است ; نخست مى گوید: نسبت به خویش بدگمان باش ; سپس مى فرماید: خود را نقد کن ; و سرانجام مى افزاید: خود را به کمال مطلوب برسان.
در خطبه همّام که صد و ده درس اخلاقى را تشکیل مى دهد نیز به همین نکته اشاره شده ; مى فرماید: «فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ; پرهیزگاران کسانى اند که خود را متهم مى سازند (و از خوش بینى هاى بى جا در مورد صفات و افعال خویش اجتناب مى کنند).
امام(علیه السلام) در پایان این عبارت دستور مى دهد که نگرش شما به دنیا همچون کسى باشد که عمود خیمه را پایین کشیده و بساط خیمه را جمع کرده و به سوى مقصد در حرکت است و منازل میان راه را یکى پس از دیگرى طى مى کند و هرگز دنیا را محلّ اقامت و استقرار نمى نگرد ; «بنابراین همچون پیشینیان و گذشتگان (صالح) خود باشید که قبل از شما بودند. آن ها شبیه مسافرى بودند که عمودهاى خیمه را برگرفته و طى طریق مى کند (دنیا را گذرگاهى مى دانستند به سوى سراى جاویدان)» (فَکُونُوا کَالسَّابِقِینَ قَبْلَکُمْ، وَ الْمَاضِینَ أَمَامَکُمْ. قَوَّضُوا(3) مِنَ الدُّنْیَا تَقْوِیضَ الرَّاحِل، وَ طَوَوْهَا(4) طَیَّ الْمَنَازل).
* * *
چند نکته مهم:
1ـ در اسلام، همواره به حسن ظن دستور داده مى شود; ولى چرا در این جا امام(علیه السلام) به بدگمانى دستور مى دهد؟ دلیلش روشن است، حسن ظن باید درباره دیگران باشد ; ولى درباره خود انسان که به طور طبیعى حسن ظنّ افراطى وجود دارد تا آن جا که نقطه هاى ضعف خود را قوّت، و صفات زشت را گاهى فضایل اخلاق مى پندارد. به بدگمانى فرمان داده شده تا خویشتن دوستى افراطى تعدیل گردد. باید انسان به نقد خویش بنشیند و بدون اغماض، اعمال و رفتار و اخلاق خود را بررسى کند تا راه کمال و پیشرفت به روى او گشوده شود ; درست مانند کسى که از جاده پرخطرى عبور مى کند، هر گاه با دیده خوش بینى به همه چیز نگاه کند به یقین، گرفتار حوادث دردناک مى شود و اگر با نگاه بدگمانى بنگرد با احتیاط از لابه لاى خطرها مى گذرد و به سر منزل مقصود مى رسد. باید توجّه داشت که نقّادى از خویشتن، هرگز با مسأله اعتماد به نفس منافات ندارد. اعتماد به نفس مانند آن است که انسان، سرمایه عظیمى در اختیار داشته باشد و از وجود این سرمایه با خبر باشد ; این مطلب مانع از آن نمى شود که در به کارگیرى سرمایه در یک محیط پرخطر، احتیاط هاى لازم را فراموش کند.
2- امام(علیه السلام) دو الگو فرا راه مخاطبان قرار داده: کسانى که در گذشته دور مى زیسته اند (کالسابقین قبلکم) و کسانى که در گذشته نزدیک بوده اند (والماضین امامکم) چرا که بررسى زندگى هر یک از این دو گروه، درس هاى آموزنده خاصى دارد.
3ـ امام علیه السلام در پایان این عبارت دستور مى دهد که نگرش شما به دنیا همچون کسى باشد که عمود خیمه را پایین کشیده و بساط خیمه را جمع کرده و به سوى مقصد در حرکت است و منازل میان راه را یکى پس از دیگرى طى مى کند و هرگز دنیا را محلّ اقامت و استقرار نمى نگرد؛ اتفاقاً همه مشکلات دنیاپرستان از همین جا سرچشمه مى گیرد که مرگ را به کلّى فراموش مى کنند و زندگانى خود را در این جهان، عملًا جاودان فرض مى کنند؛ غافل از این که گاه با چشم خود مى بینیم چند ثانیه کوتاه از یک زلزله یا یک سیلاب، محصول صدها سال را بر باد مى دهد و یک منطقه آباد، چنان درهم مى ریزد که گویى هرگز ساکنانى در آن جا نبوده اند.(5)
نتیجه :
بنابراین با توجه به مطالب بالا این که به نفس خود بد گمان باشیم ، به این معنا نیست که « بیشتر نیت و قصد انجام کارما برای غیر خدا و نفس » است ، بلکه به این معنا است که مواظب اعمال خود که برای خدا انجام داده ایم باشیم ، تا گرفتار بعضی از رذیله های اخلاقی نشویم که موجب شود اعمال نیک و خوب ما نابود شود ، واز تکامل و صعود به قرب الهی دور بمانیم ، یکی از آن بیماریها و رذیله اخلاقی که موجب چنین خسارتی می شود عُجب است .
عجب و خودپسندى عبارت است از اینکه انسان خود را صاحب کمالات ببیند, آن کمالات را نیز از خود بداند, و به وجود این کمالات در دیگران توجه نداشته باشد و بدین خاطر در نفس خودش احساس رضایتمندی از خود نماید و به خود ببالد و در نتیجه فراموش نماید که او از خودش هیچ ندارد و همه چیزش از خدا است.«عجب» به معناى «خوب انگاشتن» نفس است، بدون آن که شخص توجه به غیر داشته و خود را از دیگران برتر، همسان یا فروتر بیند. عجب بزرگداشت خود به لحاظ نعمت و فراموش کردن منعم است؛ در حالی که انسان می داند با همه کمالاتی که ممکن است داشته باشد در مقابل عظمت هستى و کمالات آن، سرسوزنى هم به حساب نمى آید.
صاحب جامع السعادات در مورد عجب نوشته است: «عجب یکى از هلاک کننده هاى بزرگ و از رذیلانه ترین ملکات بداخلاقى است». رسول خدا (صلی الله علیه و اله) در مذمت عجب فرموده است: «سه چیز هلاک کننده ى آدمى است (هلاکت به لحاظ حیات انسانى و ایمان)؛ حرصى که اطاعت و پى گیرى شود، هواى نفسى که تبعیت گردد و عجب انسان نسبت به خودش».امام صادق (علیه السلام) فرمود: «کسى که دچار عجب شود هلاک مى گردد». ایشان در جاى دیگرى فرموده است: «اگر نبود که خداوند مى دانست هر آینه گناه، بهتر از عجب است، کارى مى کرد که هیچ مؤمن به گناه آلوده نشود».
امورى که زمینه عجب را در انسان فراهم مى آورند، وجود کمالاتی همچون علم و دانش، مال و ثروت، مقام و منصب، قدرت، آبرو، رأى و عقیده، عمل و اطاعت، هوش و ذکاوت، جمال و زیبائى، عقل و امثال آن است.