۱۳۹۳/۰۸/۰۱
–
۱۰۳ بازدید
پذیرفتن دین یک سری محدودیتهایی ایجاد می کند آن محدودیتها چیست؟و به دنبال این محدودیتها چه آزادیهایی بدست می آید؟
پاسخ شما را در قالب چند مطلب به شرح زیر ارائه می کنیم.1- منظور از « آزادی»
« آزادی» را در دو مرحله می توان در نظر داشت: یکی آزادی قبل از گزینش دین و دوم آزادی بعد از گزینش دین.
آن آزادی که شرط اختیار و قدرت انتخاب است منزلگاهی قبل از دین دارد و بدون آن، گزینش آزاد منتفی خواهد شد. اما آزادی بعد از پذیرش دین، در چارچوب دین و محدود به حدود دینی خواهد بود.
به عبارت دیگر، بعد از آن که انسان آزادانه دین را انتخاب کرد، مجموعه ی دین اعم از امور اعتقادی و دستورات عملی را نیز پذیرفته است و به لوازم این پذیرش که عمل و راه پویی در قالب این اعتقادات و فرامین عملی است گردن نهاده، آزادانه خود را تابع اوامر و نواهی خداوند متعال ساخته است. نظیر این مسأله در بسیاری از امور زندگی انسان ها نیز اتفاق می افتد. به عنوان نمونه، افراد آزادانه و با گزینش خود به استخدام نیروهای نظامی و انتظامی درمی آیند، اما بعد از استخدام شدن و پذیرفتن آزادانه ی قوانین و مقررات حاکم بر نیروهای مذکور، حق تخطّی از قوانین و مقررات را ندارند و نمی توانند به هر گونه ای که خود خواستند تصمیم بگیرند.
2- اصل اینکه هر انسانی آزاد آفریده شده است بدیهی و مسلم است اما انسان در زندگی اجتماعی خود جهت رشد و پیشرفت نیازمند قوانین و مقرراتی است که این قوانین و مقررات نیز ناچاراً ایجاد محدودیت می کنند. حال، آیا این محدودیت ها به نفع زندگی جمعی انسان است یا به ضرر او خواهد بود؟ پاسخ این نیز به کیفیت قوانین و مقررات برگشت می کند که اگر قوانین متناسبی با زندگی انسانی مقرر شود قطعاً خوب و مفید خواهد بود.
و از طرفی هم می دانیم که خداوند خالق انسان، آگاه به تمامی خصوصیات انسان است که مجموعه برنامه زندگی یعنی دین را برای رشد و تکامل بشر همراه با پیامبران ارسال نموده است تا انسان در سایه پیروی از دستورات و مقررات دین به کمال برسد. در نتیجه انسان از این مادیات و شهوات (حیوانیت) آزاد می گردد و به اصل انسانیت خود می رسد که همان مرحله قرب الهی است!
بنابراین، اطاعت و پیروی از دستورات دین، انسان را به آزادی واقعی ( آزادی از بند شهوات و خوی حیوانی) یعنی تکامل می رساند.
پس، دین از سوی خالق هستی برای محدود کردن انسان ها نیامده بلکه هدف آن تعادل بخشی به زندگی مادی و معنوی و رشد و شکوفایی انسان ها است.
3- نکته: دین با اختیار انسان نیز نمی تواند معارض باشد. یعنی ابلاغ و تدوین قانون الهی برای انسان باعث نمی شود که اختیار انسان را سلب کند. بنابراین شما می توانید با این قوانین مخالفت کنید.
اما نباید بین آزادی تکوینی و آزادی تشریعی اشتباه کنیم. آزادی تکوینی قابل سلب نیست و آزادی تشریعی برای استفاده از این آزادی تکوینی در جهت سعادت و کمال انسان است.
در حقیقت، ما یک آزادی تکوینی داریم که در این آزادی همه ی انسان ها اختیاردارند هر چیزی را می خواهند انتخاب کنند. می توانند بهشت را انتخاب کرده و یا جهنم را انتخاب کنند. ولی در مرحله ی بعد، قانون گذار یک قانونی را تدوین می کند مثلاً اینکه اگر شما می خواهید از زیبایی یک جاده استفاده کنید، باید به این تابلوها و نشانه ها توجه کنید تا به دره نیفتید. قطعاً این کار سلب آزادی نیست بلکه هدایت به سمت یک مقصد زیبا است زیرا با این کار، شما هم در این مسیر زیبایی را می بینی و هم به یک مقصد زیبا می رسی. حال، محدوده هایی که دین برای انسان ترسیم می کند نیز به همین صورت است. یعنی با این کار به ما یاد می دهد که از این دنیای پرپیچ و خم چطور می توان عبور کرده و به مقصدی که زیبا است رسید. زیرا انسان فقط برای دنیا خلق نشده است! و با این کار انسان می تواند به زیبایی واقعی که همان جلوه خداوندی است برسد یعنی به هدف خلقت نزدیک شود.
3- تبیین آزادى از منظر دین
عده اى فکر مى کنند دین مزاحم آزادى است در حالى که از اهداف دین تبیین حدود آزادى است. آزادى بر دو قسم است، تکوینى وتشریعى. مرز آزادى تکوینى نظام على و معلولى و به تعبیر شهیدمطهرى انسان در نظام تکوین آزاد است، قرآن نیز در آیات متعددى آن رابیان داشته است: « قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر»(کهف/ 29) و « و هدیناه النجدین»(بلد/ 10) و «لا اکراه فى الدین»(بقره/ 256).
حال این سوال مطرح مى شود که اگر انسان در نظام تکوین آزاد است، پس مجازات و مکافات چیست؟ چرا قرآن مى فرماید: « خذوه فغلوه ثم الجحیم صلوه»(حاقه/ 30 و 31) در پاسخ باید گفت که ریشه این سوال در خلط بین تکوین و تشریع است.
قرآن هیچ گاه از آزادى مطلق صحبت نفرموده است بلکه آزادى درنظام تکوین را بیان فرموده است، هم چنان که طبیب مى گوید بشر درنظام تکوین بین سم و شهد آزاد است اما اگر سم خورد مى میرد.
مرزها باید کاملا از هم دیگر تفکیک شوند. هیچ آیه اى نمى گوید بنده آزاد است. بنده، بنده است: « قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر»(کهف/ 29)، اما اگرکافر شد: « فخذوه فغلوه ثم الجحیم صلوه»(حاقه/ 30 و 31)، در دنیا نیز گوشه اى از همان عذاب الهى جارى مى شود: « انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فى الارض فساداان یقتلوا او یصلبوا او…»(مائده/ 33)، پس معلوم مى شود نظام تکوین غیراز نظام تشریع است. و آزادى تکوینى، کمالى براى انسان است. وتکوین و تشریع دو مقوله جدا از یکدیگر هستند و نباید خلط شوند.
با توجه به اینکه انسان موجودى محدود است و موجود محدود نیز نمى تواند وصف بى کران داشته باشد. پس، آزادى انسان به اندازه هستى اوست، و چون اصل حاکم بر نظام هستى، قانون علیت است پس آزادى تکوینى انسان در محدوده قانون علیت است، یعنی اگر انسان بخواهد خودش را هم بکشد باید از راه علیت و معلولیت وارد شود.
4- آزادى ثمره اعتقاد دینى
دین آمده است تا بشر را رها و آزاد کند. دستورات و الزامات دینى که به ظاهر قیوداتى را پدید مى آورد در واقع بشر را از قیود نجات مى دهد، بستن گاهى عین گشودن است!
در سوره اعراف به نقل از کتب گذشته مثل تورات و انجیل وجود پیغمبر اکرم (ص) را این چنین وصف مى فرماید: « یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم»(اعراف/ 157) دست و بال این ها را باز مى کند. همچنان که پیامبر اسلام(ص) هم راه تفکر و اندیشه را هموار کرد و هم به آنان شوق تحرک و پیش روى را عنایت فرمود.
5- توجه:
از منظر بحث شناخت، اگر کسى بخواهد آزادى را بشناسد تا انسان شناس نباشد ممکن نیست.
گرچه معرفت شناسى جزء عزیزترین و شیرین ترین بحث هاى فکرى انسان است اما این مقدمه است. انسان باید معرفت را بشناسد تا پى ببردکه معروفش چیست؟ و اگر مرزهاى آزادى به عدالت تحدید مى شود، آن گاه سوال درباره عدالت است که حدود اربعه عدالت را چه چیزى تعیین مى کند؟ چاره اى جز این نیست که بگوییم آزادى و عدالت و سایر مبانى حقوق را، منابع اصلى یعنى کتاب و سنت تبیین مى کند.
از این منابع نیز باید مبانى را مشخص کرد، آن گاه مجتهد آزاداندیش مى تواند حدود آزادى را تشریح و تبیین کند.
« آزادی» را در دو مرحله می توان در نظر داشت: یکی آزادی قبل از گزینش دین و دوم آزادی بعد از گزینش دین.
آن آزادی که شرط اختیار و قدرت انتخاب است منزلگاهی قبل از دین دارد و بدون آن، گزینش آزاد منتفی خواهد شد. اما آزادی بعد از پذیرش دین، در چارچوب دین و محدود به حدود دینی خواهد بود.
به عبارت دیگر، بعد از آن که انسان آزادانه دین را انتخاب کرد، مجموعه ی دین اعم از امور اعتقادی و دستورات عملی را نیز پذیرفته است و به لوازم این پذیرش که عمل و راه پویی در قالب این اعتقادات و فرامین عملی است گردن نهاده، آزادانه خود را تابع اوامر و نواهی خداوند متعال ساخته است. نظیر این مسأله در بسیاری از امور زندگی انسان ها نیز اتفاق می افتد. به عنوان نمونه، افراد آزادانه و با گزینش خود به استخدام نیروهای نظامی و انتظامی درمی آیند، اما بعد از استخدام شدن و پذیرفتن آزادانه ی قوانین و مقررات حاکم بر نیروهای مذکور، حق تخطّی از قوانین و مقررات را ندارند و نمی توانند به هر گونه ای که خود خواستند تصمیم بگیرند.
2- اصل اینکه هر انسانی آزاد آفریده شده است بدیهی و مسلم است اما انسان در زندگی اجتماعی خود جهت رشد و پیشرفت نیازمند قوانین و مقرراتی است که این قوانین و مقررات نیز ناچاراً ایجاد محدودیت می کنند. حال، آیا این محدودیت ها به نفع زندگی جمعی انسان است یا به ضرر او خواهد بود؟ پاسخ این نیز به کیفیت قوانین و مقررات برگشت می کند که اگر قوانین متناسبی با زندگی انسانی مقرر شود قطعاً خوب و مفید خواهد بود.
و از طرفی هم می دانیم که خداوند خالق انسان، آگاه به تمامی خصوصیات انسان است که مجموعه برنامه زندگی یعنی دین را برای رشد و تکامل بشر همراه با پیامبران ارسال نموده است تا انسان در سایه پیروی از دستورات و مقررات دین به کمال برسد. در نتیجه انسان از این مادیات و شهوات (حیوانیت) آزاد می گردد و به اصل انسانیت خود می رسد که همان مرحله قرب الهی است!
بنابراین، اطاعت و پیروی از دستورات دین، انسان را به آزادی واقعی ( آزادی از بند شهوات و خوی حیوانی) یعنی تکامل می رساند.
پس، دین از سوی خالق هستی برای محدود کردن انسان ها نیامده بلکه هدف آن تعادل بخشی به زندگی مادی و معنوی و رشد و شکوفایی انسان ها است.
3- نکته: دین با اختیار انسان نیز نمی تواند معارض باشد. یعنی ابلاغ و تدوین قانون الهی برای انسان باعث نمی شود که اختیار انسان را سلب کند. بنابراین شما می توانید با این قوانین مخالفت کنید.
اما نباید بین آزادی تکوینی و آزادی تشریعی اشتباه کنیم. آزادی تکوینی قابل سلب نیست و آزادی تشریعی برای استفاده از این آزادی تکوینی در جهت سعادت و کمال انسان است.
در حقیقت، ما یک آزادی تکوینی داریم که در این آزادی همه ی انسان ها اختیاردارند هر چیزی را می خواهند انتخاب کنند. می توانند بهشت را انتخاب کرده و یا جهنم را انتخاب کنند. ولی در مرحله ی بعد، قانون گذار یک قانونی را تدوین می کند مثلاً اینکه اگر شما می خواهید از زیبایی یک جاده استفاده کنید، باید به این تابلوها و نشانه ها توجه کنید تا به دره نیفتید. قطعاً این کار سلب آزادی نیست بلکه هدایت به سمت یک مقصد زیبا است زیرا با این کار، شما هم در این مسیر زیبایی را می بینی و هم به یک مقصد زیبا می رسی. حال، محدوده هایی که دین برای انسان ترسیم می کند نیز به همین صورت است. یعنی با این کار به ما یاد می دهد که از این دنیای پرپیچ و خم چطور می توان عبور کرده و به مقصدی که زیبا است رسید. زیرا انسان فقط برای دنیا خلق نشده است! و با این کار انسان می تواند به زیبایی واقعی که همان جلوه خداوندی است برسد یعنی به هدف خلقت نزدیک شود.
3- تبیین آزادى از منظر دین
عده اى فکر مى کنند دین مزاحم آزادى است در حالى که از اهداف دین تبیین حدود آزادى است. آزادى بر دو قسم است، تکوینى وتشریعى. مرز آزادى تکوینى نظام على و معلولى و به تعبیر شهیدمطهرى انسان در نظام تکوین آزاد است، قرآن نیز در آیات متعددى آن رابیان داشته است: « قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر»(کهف/ 29) و « و هدیناه النجدین»(بلد/ 10) و «لا اکراه فى الدین»(بقره/ 256).
حال این سوال مطرح مى شود که اگر انسان در نظام تکوین آزاد است، پس مجازات و مکافات چیست؟ چرا قرآن مى فرماید: « خذوه فغلوه ثم الجحیم صلوه»(حاقه/ 30 و 31) در پاسخ باید گفت که ریشه این سوال در خلط بین تکوین و تشریع است.
قرآن هیچ گاه از آزادى مطلق صحبت نفرموده است بلکه آزادى درنظام تکوین را بیان فرموده است، هم چنان که طبیب مى گوید بشر درنظام تکوین بین سم و شهد آزاد است اما اگر سم خورد مى میرد.
مرزها باید کاملا از هم دیگر تفکیک شوند. هیچ آیه اى نمى گوید بنده آزاد است. بنده، بنده است: « قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر»(کهف/ 29)، اما اگرکافر شد: « فخذوه فغلوه ثم الجحیم صلوه»(حاقه/ 30 و 31)، در دنیا نیز گوشه اى از همان عذاب الهى جارى مى شود: « انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فى الارض فساداان یقتلوا او یصلبوا او…»(مائده/ 33)، پس معلوم مى شود نظام تکوین غیراز نظام تشریع است. و آزادى تکوینى، کمالى براى انسان است. وتکوین و تشریع دو مقوله جدا از یکدیگر هستند و نباید خلط شوند.
با توجه به اینکه انسان موجودى محدود است و موجود محدود نیز نمى تواند وصف بى کران داشته باشد. پس، آزادى انسان به اندازه هستى اوست، و چون اصل حاکم بر نظام هستى، قانون علیت است پس آزادى تکوینى انسان در محدوده قانون علیت است، یعنی اگر انسان بخواهد خودش را هم بکشد باید از راه علیت و معلولیت وارد شود.
4- آزادى ثمره اعتقاد دینى
دین آمده است تا بشر را رها و آزاد کند. دستورات و الزامات دینى که به ظاهر قیوداتى را پدید مى آورد در واقع بشر را از قیود نجات مى دهد، بستن گاهى عین گشودن است!
در سوره اعراف به نقل از کتب گذشته مثل تورات و انجیل وجود پیغمبر اکرم (ص) را این چنین وصف مى فرماید: « یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم»(اعراف/ 157) دست و بال این ها را باز مى کند. همچنان که پیامبر اسلام(ص) هم راه تفکر و اندیشه را هموار کرد و هم به آنان شوق تحرک و پیش روى را عنایت فرمود.
5- توجه:
از منظر بحث شناخت، اگر کسى بخواهد آزادى را بشناسد تا انسان شناس نباشد ممکن نیست.
گرچه معرفت شناسى جزء عزیزترین و شیرین ترین بحث هاى فکرى انسان است اما این مقدمه است. انسان باید معرفت را بشناسد تا پى ببردکه معروفش چیست؟ و اگر مرزهاى آزادى به عدالت تحدید مى شود، آن گاه سوال درباره عدالت است که حدود اربعه عدالت را چه چیزى تعیین مى کند؟ چاره اى جز این نیست که بگوییم آزادى و عدالت و سایر مبانى حقوق را، منابع اصلى یعنى کتاب و سنت تبیین مى کند.
از این منابع نیز باید مبانى را مشخص کرد، آن گاه مجتهد آزاداندیش مى تواند حدود آزادى را تشریح و تبیین کند.