۱۳۹۴/۱۲/۰۴
–
۲۱۷ بازدید
گفته می شود آقای رفسنجانی هم اخیرا نظریه شؤرای حکومتی فقها را مطرح کرده اند .
آیا این مطلب صحت دارد ؟
اگرچه بحث رهبری شورایی در قانون اساسی مصوب 1358 آمده بود و لکن در بازنگری سال 68 از قانون اساسی حذف گردید و امروزه در قانون اساسی رهبری فردی(ولی فقیه) محوریت دارد. اما این مساله هر از گاهی در مجامع علمی، رسانه ای و یا عمومی مطرح می گردد و در سالهای گذشته هم در مواردی در رسانه ها مطرح گشته است که برخی از این موارد مربوط به اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی می باشد که یکی دو مورد در سال گذشته در پاسخ به سوال خبرنگار این مساله را مطرح نموده بود و آخرین مورد هم مربوط به آذرماه گذشته است که ایشان در گفتگوی اختصاصی با خبرگزاری ایلنا بحث رهبری شورایی را مطرح کرده بودند و البته این نکته را نیز متذکر شده بودند که در جلسه انتخاب رهبری در مجلس خبرگان در سال 1368، رهبری فردی تصویب شد و الان هم پشیمان نیستیم، چون شاید اگر در آن موقع و در آن شرایط کشور، شورایی میگذاشتیم، مشکلاتی پیش میآمد. ذیلا پرسش خبرنگار و پاسخ آقای هاشمی رفسنجانی حضورتان ارائه می گردد:
خبرنگار: بحث انتخاب شورایی رهبری و انتخاب فرد بسیار مطرح است که البته در دورهای هم برای آن رایگیری شد٬ ابتدا در مورد نوع تصمیمگیری آن دوره توضیح میفرمایید؟
آقای هاشمی رفسنجانی: در قانون اساسی، رهبری را از اول شورایی نوشتند. وقتی که امام(ره) رحلت کردند و ما میخواستیم رهبری را انتخاب کنیم، قانون اساسی ما شورایی بود. آن موقع هنوز قانون اساسی را اصلاح نکرده بودیم. خود امام جملهای گفته بودند که سند شد. ایشان گفته بودند که شورایی خیلی جواب نمیدهد و من فکر میکنم که فرد بهتر و زودتر میتواند تصمیم بگیرد. این در حد صحبت بود و نه در دستور، چون اظهارنظری کرده بودند. وقتی که بنا شد رهبر جدید انتخاب کنیم، شورا را درنظر گرفتیم و سه نفر را در نظر گرفتیم. یعنی آیات موسوی اردبیلی، مشکینی و خامنهای را به عنوان شورا به جلسه پیشنهاد دادیم. منتها عدهای هم بودند که آیتالله گلپایگانی را در نظر گرفته بودند که اعضای جامعه مدرسین قم بودند. آنها میگفتند: باید فرد باشد، چون امام اجازه دادند که فرد باشد. بحثی شروع شد و در این بحث هر کسی صحبت کرد که اکثر وقت جلسه ما را گرفت و خود آیتالله خامنهای طرفدار شورا و عضو پیشنهادی ما هم بودند. صحبت بسیار مستدلی در طرفداری از شورایی کردند و گفتند که باید شورایی باشد. بنا بود من هم صحبت کنم که نوبت نرسید و صحبت نکردم. نظر من هم شورایی بود. بعد از صحبت رأیگیری کردیم که ۳۵ نفر به شورا و ۴۵ نفر به فرد دادند و فرد برنده شد. آنها آیتالله گلپایگانی را برای رهبری معرفی کردند و رأی گرفتیم که همان ۱۴ نفر رأی دادند و انتخاب نشد. ما آن موقع آیتالله خامنهای را پیشنهاد دادیم، ایشان پشت تریبون رفتند و گفتند: من فرد را قبول ندارم، چرا مرا نامزد میکنید؟ قبول نمیکنم. من گفتم: نظر ما هم همین بود. ولی رأیگیری کردیم و الان قانون شد و اگر شما نباشید، فرد دیگری باید بیاید. ایشان جواب مرا ندادند و رفتند در جایشان نشستند. گفتیم که این سکوت را دلیل رضایت تلقی کنیم و برای ایشان رأی گرفتیم که رأی بالایی آوردند. بعداً که قانون اساسی را بازنگری کردیم، به جای شورا، فرد آوردیم. در همان جلسه به آیتالله خامنهای گفتم: نظر من هم شورایی بود، ولی وقتی خبرگان اینگونه تصویب کرد، تسلیم هستیم. البته الان پشیمان نیستیم، چون شاید اگر در آن موقع و در آن شرایط کشور، شورایی میگذاشتیم، مشکلاتی پیش میآمد. بالاخره تشخیص خبرگان این بود.( منبع: خبرگزاری ایلنا، ۱۳۹۴/۰۹/۲۲ آیتالله هاشمی در گفتوگوی اختصاصی با ایلنا)
پیرامون اینکه طرح موضوع شورای رهبری توسط آقای هاشمی صرف بازگویی خاطرات گذشته است یا طرح یک سازوکار مدیریتی جدید و.. گفتنی است: در این رابطه دیدگاهها و تحلیلهای مختلفی وجود دارد، آنچه که از سوی آقای هاشمی و نزدیکان ایشان ادعا می شود، صرف بازگویی خاطره است و لکن در طرف مقابل سوالاتی مطرح می شود که وقتی یک مساله ای از قانون اساسی حذف گردیده، امروزه چه نیازی به طرح مجدد آن وجود دارد؟ خصوصا در موقعیتی که برخی حرف و حدیثها و زوایه گرفتن ها در مواردی مشاهده می شود، آیا زمانی که رهبری فرد مصوب گردید، توجه نبود که نسلی که بعد از امام(ره) این مسئولیت را بهعهده میگیرند، بقای همیشگی ندارند؟ به هر حال سن و سال همه این افراد بهگونهای است که باید افراد دیگری بعد از این سلسله بزرگان به میدان بیایند تا روزی که کار به دست صاحب اصلیاش برسد. در آن زمان خبرگان ملت و عصاره عقل جمعی به این نتیجه رسیدند که ما باید یک رهبر داشته باشیم و نه شورای رهبری. در این فاصله چه اتفاقی رخ داده است که ما باید به یک نتیجه جدید برسیم؟ همه چیزهایی که امروز برای ما مکشوف است، در آن روز هم مکشوف بود اما به این تصمیم رسیدند. به نظر می رسد این مسئله بیشتر به همان صحبت آقای هاشمی رفسنجانی برمیگردد که میگویند از همان ابتدا موافق شورای رهبری بودند و آن روز هم زیربار نرفتهاند اما امروز فرصتی پیدا کردهاند و میگویند ما چگونه میتوانیم شخصیتی در تراز مقام معظم رهبری برای آینده داشته باشیم؟
البته میتوان از دل حرف آقای هاشمی رفسنجانی، یک نگاه خیرخواهانه فرض کرد و آن این است که لازمه حضور یافتن در جایگاه رفیع رهبری، برخورداری از مشورتهای فراوانی است که باید از اطراف به این جایگاه داده شود؛ این حرف درستی است. این مشورتها هم در حوزه مباحث دینی و فقهی است و هم در حوزههای دیگری همچون مسائل سیاسی، نظامی، مدیریتی و اجتماعی. مقام معظم رهبری این سبک اداره را در دوره خودشان به اجرا درآوردهاند. یک مثال روشن، اداره مجمع تشخیص مصلحت نظام با نگرش تازه و با روش فعلی است؛ مجموعهای که برآمده از نیروهای سیاسی، اجتماعی، فقیهان و… است اما در عین حال متعلق به خردهگفتمانهای مختلف هستند. همه اینها بهعنوان مشورتدهندگان به رهبری عمل میکنند. شخص آقای هاشمی هم با وجود اختلافسلیقههایی که با رهبری دارند، بهعنوان رئیس مجمع، جایگاه مرکزی مشورتدهنده را عهدهدار هستند. بنابراین آن نگرانی را که ممکن است افرادی از موضع دلسوزی داشته باشند و معتقدند این جایگاه ایجاب میکند که از مشورتهای لایهلایه در اطراف مطلع باشد، بهطرق مختلف حاصل شده است.
خبرنگار: بحث انتخاب شورایی رهبری و انتخاب فرد بسیار مطرح است که البته در دورهای هم برای آن رایگیری شد٬ ابتدا در مورد نوع تصمیمگیری آن دوره توضیح میفرمایید؟
آقای هاشمی رفسنجانی: در قانون اساسی، رهبری را از اول شورایی نوشتند. وقتی که امام(ره) رحلت کردند و ما میخواستیم رهبری را انتخاب کنیم، قانون اساسی ما شورایی بود. آن موقع هنوز قانون اساسی را اصلاح نکرده بودیم. خود امام جملهای گفته بودند که سند شد. ایشان گفته بودند که شورایی خیلی جواب نمیدهد و من فکر میکنم که فرد بهتر و زودتر میتواند تصمیم بگیرد. این در حد صحبت بود و نه در دستور، چون اظهارنظری کرده بودند. وقتی که بنا شد رهبر جدید انتخاب کنیم، شورا را درنظر گرفتیم و سه نفر را در نظر گرفتیم. یعنی آیات موسوی اردبیلی، مشکینی و خامنهای را به عنوان شورا به جلسه پیشنهاد دادیم. منتها عدهای هم بودند که آیتالله گلپایگانی را در نظر گرفته بودند که اعضای جامعه مدرسین قم بودند. آنها میگفتند: باید فرد باشد، چون امام اجازه دادند که فرد باشد. بحثی شروع شد و در این بحث هر کسی صحبت کرد که اکثر وقت جلسه ما را گرفت و خود آیتالله خامنهای طرفدار شورا و عضو پیشنهادی ما هم بودند. صحبت بسیار مستدلی در طرفداری از شورایی کردند و گفتند که باید شورایی باشد. بنا بود من هم صحبت کنم که نوبت نرسید و صحبت نکردم. نظر من هم شورایی بود. بعد از صحبت رأیگیری کردیم که ۳۵ نفر به شورا و ۴۵ نفر به فرد دادند و فرد برنده شد. آنها آیتالله گلپایگانی را برای رهبری معرفی کردند و رأی گرفتیم که همان ۱۴ نفر رأی دادند و انتخاب نشد. ما آن موقع آیتالله خامنهای را پیشنهاد دادیم، ایشان پشت تریبون رفتند و گفتند: من فرد را قبول ندارم، چرا مرا نامزد میکنید؟ قبول نمیکنم. من گفتم: نظر ما هم همین بود. ولی رأیگیری کردیم و الان قانون شد و اگر شما نباشید، فرد دیگری باید بیاید. ایشان جواب مرا ندادند و رفتند در جایشان نشستند. گفتیم که این سکوت را دلیل رضایت تلقی کنیم و برای ایشان رأی گرفتیم که رأی بالایی آوردند. بعداً که قانون اساسی را بازنگری کردیم، به جای شورا، فرد آوردیم. در همان جلسه به آیتالله خامنهای گفتم: نظر من هم شورایی بود، ولی وقتی خبرگان اینگونه تصویب کرد، تسلیم هستیم. البته الان پشیمان نیستیم، چون شاید اگر در آن موقع و در آن شرایط کشور، شورایی میگذاشتیم، مشکلاتی پیش میآمد. بالاخره تشخیص خبرگان این بود.( منبع: خبرگزاری ایلنا، ۱۳۹۴/۰۹/۲۲ آیتالله هاشمی در گفتوگوی اختصاصی با ایلنا)
پیرامون اینکه طرح موضوع شورای رهبری توسط آقای هاشمی صرف بازگویی خاطرات گذشته است یا طرح یک سازوکار مدیریتی جدید و.. گفتنی است: در این رابطه دیدگاهها و تحلیلهای مختلفی وجود دارد، آنچه که از سوی آقای هاشمی و نزدیکان ایشان ادعا می شود، صرف بازگویی خاطره است و لکن در طرف مقابل سوالاتی مطرح می شود که وقتی یک مساله ای از قانون اساسی حذف گردیده، امروزه چه نیازی به طرح مجدد آن وجود دارد؟ خصوصا در موقعیتی که برخی حرف و حدیثها و زوایه گرفتن ها در مواردی مشاهده می شود، آیا زمانی که رهبری فرد مصوب گردید، توجه نبود که نسلی که بعد از امام(ره) این مسئولیت را بهعهده میگیرند، بقای همیشگی ندارند؟ به هر حال سن و سال همه این افراد بهگونهای است که باید افراد دیگری بعد از این سلسله بزرگان به میدان بیایند تا روزی که کار به دست صاحب اصلیاش برسد. در آن زمان خبرگان ملت و عصاره عقل جمعی به این نتیجه رسیدند که ما باید یک رهبر داشته باشیم و نه شورای رهبری. در این فاصله چه اتفاقی رخ داده است که ما باید به یک نتیجه جدید برسیم؟ همه چیزهایی که امروز برای ما مکشوف است، در آن روز هم مکشوف بود اما به این تصمیم رسیدند. به نظر می رسد این مسئله بیشتر به همان صحبت آقای هاشمی رفسنجانی برمیگردد که میگویند از همان ابتدا موافق شورای رهبری بودند و آن روز هم زیربار نرفتهاند اما امروز فرصتی پیدا کردهاند و میگویند ما چگونه میتوانیم شخصیتی در تراز مقام معظم رهبری برای آینده داشته باشیم؟
البته میتوان از دل حرف آقای هاشمی رفسنجانی، یک نگاه خیرخواهانه فرض کرد و آن این است که لازمه حضور یافتن در جایگاه رفیع رهبری، برخورداری از مشورتهای فراوانی است که باید از اطراف به این جایگاه داده شود؛ این حرف درستی است. این مشورتها هم در حوزه مباحث دینی و فقهی است و هم در حوزههای دیگری همچون مسائل سیاسی، نظامی، مدیریتی و اجتماعی. مقام معظم رهبری این سبک اداره را در دوره خودشان به اجرا درآوردهاند. یک مثال روشن، اداره مجمع تشخیص مصلحت نظام با نگرش تازه و با روش فعلی است؛ مجموعهای که برآمده از نیروهای سیاسی، اجتماعی، فقیهان و… است اما در عین حال متعلق به خردهگفتمانهای مختلف هستند. همه اینها بهعنوان مشورتدهندگان به رهبری عمل میکنند. شخص آقای هاشمی هم با وجود اختلافسلیقههایی که با رهبری دارند، بهعنوان رئیس مجمع، جایگاه مرکزی مشورتدهنده را عهدهدار هستند. بنابراین آن نگرانی را که ممکن است افرادی از موضع دلسوزی داشته باشند و معتقدند این جایگاه ایجاب میکند که از مشورتهای لایهلایه در اطراف مطلع باشد، بهطرق مختلف حاصل شده است.