۱۳۹۳/۰۶/۰۱
–
۱۱۰ بازدید
مذاکرهای که در موضوع هستهای طی یک سال اخیر با آمریکا در حال انجام است، یک تجربهی «دو سر برد» برای کشور خواهد بود.اگر مذاکره با رعایت خطوط قرمز به نفع ما پایان یابد، در مسیر افول آمریکا و مُهری خواهد بود بر پایان دوران سلطه.اما اگر مذاکرات به توافق نرسد،نسل جدید و جوان انقلاب اسلامی نتیجهی مذاکره با سلطهگران را عیناً تجربه خواهد کرد.
اولاً سبک مدیریتی رهبری انقلاب بر مبنای حمایت از دولتها و برنامههای آنان است. در همهی دورانی که «دولتهای متعددی سر کار بودند […] موضع بنده همین موضع بود؛ بدون کم و کاست. معتقدم همه باید از رئیسجمهور و از دولت حمایت و به آنها کمک کنند. هیچ دولتی و هیچ کسی هم نیست که ما بتوانیم بگوییم از همه جهت کامل است. […] باید این را دید که وسط این میدان و وسط این گود، مجموعهای به نام دولت قرار گرفته […] و بیشترین بار بر دوش اینهاست. […] این وظیفهی بزرگ ماست که دولت را تقویت کنیم.» ۱۳۸۴/۶/۱۷
جدا از حمایت رهبری از برنامهی دولت، طرح «نرمش قهرمانانه» در راستای وظایف رهبری برای مشخصکردن سیاست کلان، خطوط و اصول «دیپلماسی لبخند» قابل تحلیل است.
ثانیاً اینکه این مذاکرهای که در موضوع هستهای طی یک سال اخیر با آمریکا در حال انجام است، یک تجربهی «دو سر برد» برای کشور ما خواهد بود. اگر این مذاکره با رعایت خطوط قرمز موفق شود و به نفع ما پایان یابد، در مسیر افول آمریکا و مُهری خواهد بود بر پایان دوران سلطه. اگر دیپلماسی ایرانی بر سر «منافع ملی» و «سرمایهی ملی» خود بایستد و توافقی صورت بگیرد، معنیاش این است که آمریکاییها از خطوط قرمز خودشان عدول کردهاند و این نشانهای است بر آغاز دوران و اتفاق نوینی در نظم جهانی. درست مثل کنفرانس یالتای پس از جنگ دوم جهانی که با عقبنشینی انگلیسیها در مذاکرات و سپردن امور به آمریکاییها، نظم جدید جهانی در قالب بلوک غرب و شرق آغاز شد.
اما اگر مذاکرات به توافق نرسد، نسل جدید و جوان انقلاب اسلامی نتیجهی مذاکره با سلطهگران را عیناً تجربه خواهد کرد. در واقع نسلی که در آینده سکاندار مدیریت کشور خواهد بود، این مسأله را در چهارچوب درستش تجربه میکند و ضریب فریبخوردنش در آینده پایینتر میآید.
ثالثاً اینکه تجربهی مذاکرات یک نقطهی عطف است. هر چند این تجربه را دیگران و نسل قبلی انقلاب کسب کرده، اما لمس عینی آن میتواند در شیوه و سبک زندگی امروز ایرانیان تغییراتی اساسی ایجاد کند: «با تلاشی که دولت محترم و مسئولین کشور دارند انجام میدهند، ما موافقیم. یک کاری است، یک تجربهای است، احتمالاً یک اقدام مفیدی است. این کار را انجام بدهند؛ اگر نتیجه گرفتند که چه بهتر، امّا اگر نتیجه نگرفتند، معنایش این باشد که برای حلّ مشکلات کشور بایستی کشور روی پای خودش بایستد.» ۱۳۹۲/۸/۱۲
واقعیت این است که هیچکدام از قدرتهای امروز جهان این جایگاه و قدرت را از راه دیپلماسی کسب نکردهاند. مثلاً اگر آمریکاییها و آلمانیها قدرتمندان بزرگ دو قارهی اروپا و آمریکا قلمداد میشوند، تاریخ این دو کشور نشان میدهد آلمانها در اواخر قرن ۱۹ با تلاش صدر اعظم قدرتمندشان و با ساماندادن مدارس و نظام آموزشی و رشد کارخانههای صنعتی توانستند خود را به عرصهی رقابت با ابرقدرتها بر سر توسعهی قدرت و ثروت بیشتر برسانند و حتی از رقبایشان جلو بزنند. باید توجه داشت همین آلمانِ امروز، دو جنگ جهانی پرهزینه و پرخسارت را از سر گذرانده و چون نیروی انسانی و زیرساخت داخلیاش خوب بوده، توانسته ضمن بازسازی خودش پس از جنگ، امروز و در قرن ۲۱اُم یکی از کشورهای قدرتمند اتحادیهی اروپا باشد. از سوی دیگر، آمریکاییها نیز با تقویت تجارت و اقتصاد خود و با دور ماندن از خسارات جنگهای جهانی به این موقعیت دست یافتهاند. در هر دوی این کشورها دیپلماسی به عنوان یک عنصر کمکی برای «قدرت درونی» کمک کرده و نه اینکه تنها تکگزینهی پیشرفت آنها باشد.
برگرفته از:
چهار تصویر از مذاکرات هستهای،آقای کمیل خجسته۱۳۹۳/۰۶/۰۱
http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=27239