۱۳۹۴/۱۰/۲۱
–
۲۷۱۴ بازدید
روششناسی پاسخ به شبهات
ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ
وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ
هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ
(نحل/ 125)
«با
فرزانگى و پندِ نیکو، به راه پروردگارت فرا خوان و با آنان به آن (شیوه اى) که
نیکوتر است، مناظره کن! در حقیقت، پروردگارت، خود، به کسى که از راهش گمراه گشته
داناتر است و او به (حال) ره یافتگان (نیز) داناتر است».
درآمد
هر کار
علمی روشی و فرآیندی دارد. از اینرو لازم است روششناسی هر مبحث علمی روشن شود.
روششناسی شامل: روش، هدف، مبانی، اصول و… میشود. شناخت این موارد به محقق کمک
میکند که راه کوتاهتر و درست را انتخاب کند و از انحراف در بحث علمی پرهیز نماید.
پاسخ به شبهات نیز از این قاعده مستثنی نیست از اینرو در چند بخش کوتاه روششناسی
آن را روشن میکنیم.
الف) مفهومشناسی
شبهه
عبارت است از بیان مطالب یا پرسش به صورتی که حق و باطل مخلوط شود و دیگران را به
اشتباه بیاندازد. تفاوت اساسی شبهه و پرسش آن است که در پرسش شخص به دنبال حق است و
از مطلبی سؤال میکند تا حقایق بر او روشن شود. از اینرو پرسش را تا حد امکان شفاف
و مشخص بیان میکند
اما در
«شبهه» شخص به دنبال گمراه کردن دیگران است و نمیخواهد که حقیقت روشن شود. یعنی
غالباً حقیقت را میداند ولی آن را در ورای کلمات مخفی میکند. از اینرو شبهه
همراه با ابهام و یا اجمال بیان میشود.
ب) اهداف
هدف از
پاسخگویی به شبهه دو چیز است. اول پاسخ دادن به پرسش مخاطب و اقناء علمی و دوم
روشنگری و رفع ابهام از دیگران تا به گمراهی گرفتار نشوند یا حداقل حجّت بر افراد
تمام شود (اما در پاسخ به پرسش علمی هدف اول دنبال میشود).
ج) مبانی
از منظر
قرآن، سنت، عقل و علم در رفع شبهات، رعایت مبانی زیر ضروری است.
1ـ
حق محوری: بر اساس آیات قرآن کریم، خدا حق است، قرآن حق است و جهان بر اساس حق
خلق شده است [1]
و ما باید به دنبال حق باشیم و دیگران را به حکمت فرا خوانیم. [2]
بر این
اساس اگر در مباحث علمی و بررسی شبهات طرف مقابل ما مطلب حقی گفت نباید انکار کنیم
بلکه هر کجا و از هر کس حق را بپذیریم، بنابراین این ملاک برتری در مباحث علمی،
اشخاص و گرایشهای سیاسی، مذهبی و … نیست. بلکه حق بودن مطلب یعنی مطابق واقع
بودن آن است.
2ـ
عقلمداری: عقل یکی از منابع دین و وسیله فهم آیات و احادیث است تا آنجا که هدف
نزول قرآن تعقّل معرفی شده است. [3]
بر اساس آیات و احادیث در اسلام عقل حجت است، [4]
اصول عقاید (توحید ـ نبوت ـ معاد) با عقل اثبات میشود و هر چه مخالف برهانهای
قطعی عقل باشد خرافه و از دایره دین بیرون است.
بنابراین
ضابطه اساسی در مباحث علمی و بررسی شبهات، عقل است و داور بین همه موافقان و
مخالفان عقل رشید و سلیم است و پاسخ عقل باید بر اساس شبهات و بر اساس روش منطقی و
برهانی باشد و عقلانیت بر بحث علمی حاکم شود.
3ـ
علممداری: بر اساس آیات قرآن علم یقین (با رعایت مراتب آن) مطلوب است [5]
و پیروی از «ظن» و گمان در مباحث علمی کفایت نمیکند.
وَمَا
یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنّاً إِنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ
شَیْئاً (یونس/ 36)
«و بیش
تر آن (مشرکان) جز از گمان پیروى نمى کنند؛ به راستى که گمان، چیزى را از حق بى
نیاز نمى سازد …».
پس در
مباحث علمی و بررسی شبهات نباید به شایعات و گمانهزنیها و مطالب مشهور غیرثابت
اکتفا کرد بلکه بحثهای علمی و بر اساس یقینیات سامان یابد و ملاک ردّ و اثبات
مطالب علم یقینی باشد.
4ـ
اخلاقگرایی: قرآن کریم ما را به اصول اخلاقی (راستگویی، راستکرداری و …) دعوت
میکند و پیامبر اسلام (ص) را اوج و قلب اخلاق معرفی میکند [6]
و هدف بعثت پیامبر اسلام، کامل کردن مکارم اخلاق معرفی شده است. [7]
بنابراین
اخلاق در اسلام زیربناست پس باید در مباحث علمی و دفع شبهات ضوابط اخلاقی رعایت شود
و خطوط قرمز اخلاقی رعایت گردد. از اینرو توهین به مخالفان، دروغگویی، مراء
(جدال) ممنوع است تنها جدال اَحسن در قرآن اجازه داده شده است آن هم همراه با نصیحت
نیکو، [8]
که شخص از دایره حقگرایی بیرون نرود.
د) اصول بحث علمی (در پاسخ به پرسش و
دفع شبهات)
از مبانی
گفته شده و آیات دیگر قرآن و سنت اهل بیت (علیهم السلام) استفاده میشود که
باید اصول زیر بر هر بحث علمی مسلمانان حاکم باشند.
1 ـ
محققانه، یعنی در مباحث و تحقیق پاسخهای حقگرایانه حاکم باشد و مطالب غیرثابت
بیان نشود بلکه مطالب مستند و بعد از پژوهش بیان شود.
2ـ
منصفانه، یعنی در مباحث علمی با انصاف باشیم و اگر مخالف مطلب حق و صحیح را گفت
پذیرفته شود و لجاجت و تعصب حاکم نشود. یعنی بر مدار عدالت با مخالفان برخورد شود.
3ـ
مؤدبانه، یعنی مباحث علمی با رعایت ضوابط اخلاقی صورت گیرد و از هر گونه توهین
به مخالفان دور باشد.
4ـ
در پی نیتخوانی نبودن: بررسی مطلب علمی مهم است نه غرض گوینده، یعنی نیّت خوانی در
مباحث علمی جایگاهی ندارد. عن علی علیه السلام : « وَ
انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَال
»؛ [9]
«به مطلبی که گفته شده توجه کنید نه کسی که میگوید».
تذکر:
البته این اصل بدان معنا نیست که در دفع شبهات به هدایتگری و رفع گمراهی توجه نشود.
بلکه پاسخ علمی به شبهه میتواند همراه با روشنگری و هدایتگری باشد و مغالطات و
انحرافات شبههگران را آشکار سازد تا مخاطبان فریب مغالطه آنان را نخورند و منحرف
نشوند.
هـ ) روش بحث علمی در دفع شبهات
شیوههای
اجرایی متفاوتی در پاسخ به پرسش و دفع شبهه وجود دارد ولی به نظر میرسد که روش زیر
مناسبتر باشد.
1ـ توجه به نکات مثبت مطلب
یعنی قبل
از توجه به نکات منفی شبهه، به نکات مثبت شبههگر و متن او (مثل قلم روان،
دستهبندی و …) توجه شود که این نوعی انصاف در برخورد مخالفان است.
2ـ تبارشناسی شبهه
بررسی
تاریخچه شبهه در منابع (کتب، مقالات، مذاهب و ادیان) سابق که موجب روشن شدن
ریشههای بحث و سیر تطور آن و نیز شکسته شدن اُبهت شبهه میشود. چون در بسیاری
موارد معلوم میشود که این شبهه به ظاهر نوآمد، در حقیقت شبههای قدیمی است که با
عناوین مختلف بارها مطرح شده و پاسخهای متعدد به آن داده شده است.
3ـ استخراج مبانی و پیشفرضهای شبهه
بسیاری
از شبهات بر اساس مبانی خاصی استوار است که در متن شبهه بدان تصریح نمیشود تحلیل
شبهه و استخراج مبانی آن و روشن کردن بطلان آن مبانی موجب میشود که شبهه از اساس
باطل شود و گاهی نیازمند جواب جدید نخواهد بود.
مثال:
اگر کسی بگوید در قرآن فلان سوره اضافه یا کم شده است این شبهه مبتنی بر پیش فرض
امکان تحریف قرآن است. اما اگر ما با دلیل محکم عدم تحریف قرآن را در جای دیگر
اثبات کردهایم، اساس شبهه باطل میشود.
4ـ اعتبارسنجی منابع و مستندات شبهه
گاهی
شبهات مستند به منابع غیرمعتبر حدیثی، تاریخی و .. است که توجه این مطلب و رد
اعتبار منابع و مستندات شبهه، اساساً شبهه را باطل میسازد.
5 ـ تحلیل شبهه:
معمولاً
شبهه همراه با ابهام، اجمال و مخلوط کردن حق و باطل و مطالب متنوع است. محقق پاسخگو
باید:
اولاً
صغری و کبرای شبهه را جدا کند.
ثانیاً
آنها را به چندین پرسش جزیی تبدیل کند تا موضع آشکار و محل اختلاف دقیق روشن شود،
سپس به پاسخ آنها بپردازد.
6 ـ توجه به لوازم و نتایج شبهه
متن شبهه
چیزی است و لوازم و نتایج ذهنی و خارجی آن چیز دیگری است و گاهی هدف اصلی شبههگران
ایجاد شبهه از طریق لوازم بحث است. البته گاهی شبهه لوازمی دارد که خود گوینده
ملتزم به آنها نیست که در این صورت بیان لوازم نوعی جواب نقصی به شبهه است.
مثال:
کسی که قرائت مشهور و رسمی دین را غیرمعتبر میداند چراکه هر کس قرائتی از دین دارد
و برای خودش معتبر است.
اگر توجه
به لازمه این مطلب کنیم که این گزارهای پارادوکسیکال است که خودش خود را باطل
میکند چون اگر قرائتپذیری هر مطلب موجب بطلان آن میشود این جمله نیز خود قرائتی
است که نظر شخصی است برای دیگران حجت نیست.
7ـ جواب نقضی و حلی
در پاسخ
به پرسش و شبهه میتوان به دو صورت نقضی و حلّی عمل کرد در جواب نقضی به مطالبی
اشاره میشود که بر اساس مواضع خصم، اشکال باطل میشود و جواب حلّی، پاسخ واقعی
اشکال است.
نکات تکمیلی در پاسخگویی به شبهات
1ـ توجه
به این نکته مهم است که هر شبهه و پرسش ممکن است پاسخهای متعدد داشته باشد و به یک
پاسخ اکتفا نشود که ممکن است هر پاسخی برای یک نفر دلنشین باشد.
2ـ دین و
قرآن حق است و اگر شبهه و پرسش میشود حتماً جواب دارد ولی علم ما محدود است و ممکن
است به جواب واقعی نرسیم. این مطلب زیانی به حقانیت قرآنی و دین نمیزند.
3ـ شبهه
در نظر مخاطبان سادهسازی میشود و اُبهت آن شکسته شود (با بیان تاریخچه و تحلیل آن
به مبانی و سؤالات و …) تا پاسخ آن زودتر و بهتر بر ذهنها بنشیند.
4ـ از
شاخه به شاخه پریدن شبههگران جلوگیری شود وگرنه بحث به جدال و مراء میکشد و
شبههگران از بحث فرار میکنند و نتیجه حاصل نمیشود یا دیرتر حاصل میشود.
5 ـ مقام
اجرا از مقام علم جدا شود. یعنی اشکالات اشخاص (مثل عالمان دینی و سیاستمداران و
…) پای دین و قرآن گذاشته نشود. در پاسخ به شبهات ما متکلف دفاع از عملکرد اشخاص
و پاسخ به شایعات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و … نیستم. بلکه باید اصل شبهه را به
صورت علمی و منطقی جواب دهیم.
6ـ فرق
دفع و رفع شبهه: گاهی محقق درصدد پاسخگویی به شبهه است که دفع شبهه نامیده میشود و
گاهی درصدد جلوگیری از وارد شدن شبهه است؛ یعنی زمینههای آمدن شبهه را با توضیحات
علمی و دلایل کافی برطرف میکند که در این صورت رفع شبهه نامیده میشود.
پی نوشت ها:
[1] .
واژه «حق» در قرآن کریم بیش از 250 بار به کار رفته است. بر اساس این آیات
خدای متعال حق است (یونس/ 32، حج/ 6). اساس آفرینش بر اساس حق است (انعام/
3). اراده الهی بر تحقق حق است (انفال/ 7 و 8). دین اسلام حق است (توبه/
33). پیامبر (ص) بر اساس حق به رسالت بر انگیخته شده
است (بقره/ 119). قرآن بر اساس حق نازل شده است (بقره/ 176؛ آلعمران/ 3).
داستانهای قرآن حق است (آلعمران/ 62؛ کهف/ 13). حقپوشی مذموم است
(بقره/ 146 و ….). شک در حق روا نیست، چون از سوی پروردگار است (بقره/
147). خدا مؤمنان را به حق رهنمون میسازد (بقره/ 213؛ یونس/ 35؛ رعد/14؛
….). وعدههای الهی حق است (یونس/ 55) و خدا با حق بر باطل میکوبد و آن
را از صحنه خارج میسازد (انبیاء/ 18).
در یک کلام «حق اساس قرآن و اسلام است». واژه «حق» در لغت به معنای «مطابقت
و موافقت» (راغب اصفهانی، مفردات، ماده حق) و به معنای «ثابت» و «یقین» و
«درست» (خلیل الجز، لاروس، ماده حق) آمده است.
[2] .
ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ
بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ
أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ
أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (نحل/ 125)؛ «با
فرزانگى و پندِ نیکو، به راه پروردگارت فرا خوان و با آنان به آن (شیوه اى)
که نیکوتر است، مناظره کن! در حقیقت، پروردگارت، خود، به کسى که از راهش
گمراه گشته داناتر است و او به (حال) ره یافتگان (نیز) داناتر است».
[3] .
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً
لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (یوسف/ 2)؛ «در
حقیقت، ما آن را در حالى که خواندنىِ عربى است، فرو فرستادیم، تا شاید شما
خردورزى کنید».
[4] .
آیات زیادی از قرآن ما را به تعقّل و تفکر و تدبّر فرا میخواند و در
احادیث نیز از امام موسی کاظم g نقل شده است: «إنَّ
لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ، حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً،
فَأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَنْبِیاءُ وَ الاَئِمَّةُ وَ أَمَّا
الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ» (کافی، ج 1، ص 30)؛ «همانا برای خداوند بر مردم
دو حجّت است، حجّت آشکار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشکار عبارت است از:
رسولان و پیامبران و امامان؛ و حجّت پنهانی عبارت است از عقول مردمان».
[5] .
کَلاَّ سَوْفَ
تَعْلَمُونَ * ثُمَّ
کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ *
کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ
(یوسف/ 2)؛ «در حقیقت، ما آن را در حالى که خواندنىِ
عربى است، فرو فرستادیم، تا شاید شما خردورزى کنید».
[6] .
وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ
(قلم/ 4)؛ «و مسلماً تو بر شیوه ى (اخلاقى)
بزرگوارانه اى هستى».
[7] .
عن رسول الله (ص) : «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ
مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» (مکارم الاخلاق، ص 8) ؛ «براستى که من براى به
کمال رساندن مکارم اخلاق مبعوث شده ام».
[8] .
ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ
بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ
أَحْسَنُ (نحل/ 125)؛ «با فرزانگى و پندِ
نیکو، به راه پروردگارت فرا خوان و با آنان به آن (شیوه اى) که نیکوتر است،
مناظره کن!».
[9] .
غرر الحکم و درر الکلم، ص 744.