خانه » همه » مذهبی » زن در کلام ملاصدرا

زن در کلام ملاصدرا


زن در کلام ملاصدرا

۱۳۹۲/۱۱/۲۸


۱۲۳۸۶ بازدید

زن در اندیشه ملا صدرا چه جایگاهی دارد؟

در این پست می‌خواهیم درباره جمله معروفی از ملاصدرا -فیلسوف بزرگ اسلامی- که تصور می‌شود طبق آن مطلب زنان از منظر ملاصدرا حیوان هستند صحبت کنیم.
اما قبل از ورود به بحث باید بگوئیم نظرات هر کسی برای خود اوست ؛ ملاصدرا نه پیغمبر اسلام است نه امام آن. لذا حمله نمودن به اسلام یا مذهب شیعه با استناد به قول یکی از پیروان آن ، نهایت بی انصافی است.
حرف یک فرد آن هم نه در کتاب عقائد بلکه در کتابی فلسفی که علمی برون دینی است، ربطی به مذهب چندان ندارد.
با این توضیح ابتدا اصل مطلب ملاصدرا سپس ترجمه آن و سپس توضیحات مربوطه را ارائه می‌کنیم.
اصل کلام ایشان اینچنین است:
«الفصل (14) فی عنایته تعالى فی خلق الأرض و ما علیها لینتفع بها الإنسان

و منها تولد الحیوانات المختلفة
وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ* بعضها للأکل وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْ ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ و بعضها للرکوب و الزینة وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زِینَةً و بعضها للحمل وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ و بعضها للتجمل و الراحة وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ و بعضها للنکاح وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً»
جناب صدرا در این فصل منافع زمین را می شمارد و از جمله می فرماید: «از منافع آن (زمین) است تولّد حیوانات مختلف » و شروع می کند به شمردن اقسام حیوانات از حیث منافعشان و می رسد به آنجا که « و بعضها للنکاح وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً » یعنی بعضی از حیوانات برای نکاح می باشند ؛ خداوند متعال می فرماید: و خدا قرار داد از خودتان برای شما جفتهایی.
حال کسی که از این جمله این برداشت را کند که از منظر ملاصدرا، زنان در حد حیوانات است؛ یا از جهلش نسبت به اصطلاحات فلسفه و معنی آن و خلط معنی فلسفی و منطقی «حیوان» و معنای عرفی آن است.
در اصطلاح منطقی و فلسفی انسان عبارت است از «حیوان ناطق» یعنی همگی ما انسانها –چه مرد چه زن- حیوان هستیم. تعریف منطقی «حیوان» نیز عبارت است از «جسم نامی متحرک» یعنی جسمی که رشد می کند و توانائی حرکت دارد.
این تعریف منطقی و فلسفی انسان بود. اما اگر در کوچه و خیابان به کسی گفته شود حیوان این را توهین به خودش تلقی می کند. و البته حق هم دارد. چون در خیابان کسی معنای منطقی حیوان مد نظرش نیست.
همچنانکه «حیوان» گفتن در کوچه و خیابان توهین است؛ اگر کسی در یک کتاب علمی نیز حیوان را به معنی عرفی‌اش در نظر گرفت این از مصادیق مغالطه است.
این نکته‌ی اول.
نکته‌ی دوم اینکه از کجای کلام صدرا استفاده می کنید که منظور ایشان زنان هستند و نه مرد و زن هر دو باهم؟!! ایشان کجای این کلام تصریح نمودند که مقصودشان از این قسم حیوان ، زنان می باشند؟!! اینکه بسیاری از فارسی زبانان واژه ی نکاح را آمیزش مرد با زن معنی می کنید دلیل می شود که این واژه حقیقتاً نیز همین معنی را بدهد؟!! مگر فقط مرد با زن نکاح می کند؟ زن هم با مرد نکاح می کند. مگر فقط مرد از زن لذّت می برد؟! زن نیز از مرد لذّت می برد.
جناب صدرا نکاح را به معنی آمیزش جنسی به کار برده اند ؛ و آمیزش امری دو طرفه است ؛ نه اینکه فقط مرد با زن آمیزش کند. مگر می شود که مرد با زن آمیزش جنسی داشته باشد ولی در همان لحظه آن زن نیز با آن مرد آمیزش جنسی نداشته باشد؟!! «ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون ـــ شما را چه می شود ؛ چگونه داروی می کنید؟!»
لذا طبق کلام جناب صدرا، زن حیوانی است که مرد با او آمیزش می کند و مرد نیز حیوانی است که زن با وی آمیزش می نماید. یعنی این از آن لذّت جنسی می برد و آن نیز از این. آیه ای هم که جناب صدرا شاهد آوردند دقیقاً همین معنا را افاده می کند. چون در آیه ی شریفه فرمود: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً» ؛ خطاب در آیه به انسان است نه به مرد. چون قرآن برای انسان نازل شده نه برای مردان. منظور از زوج نیز همسر است نه زوجه. خداوند متعال زن را زوج مرد قرار داده و مرد را زوج زن.
اما ملاهادی سبزواری یکی دیگر از فیلسوفان نیز در شرح این کلام ملاصدرا به بیراهه رفته. و «حیوان» را به معنی عرفی‌اش گرفته نه به معنی فلسفی و منطقی.
اینجا نیز اصل مطلب ایشان را می‌آوریم. ایشان می‌گوید:
«فی ادراجها فی سلک الحیوانات ایماء لطیف الی ان النساء لضعف عقولهن و جمودهن علی ادراک الجزئیات و رغبتهن الی زخارف الدنیا، کدن ان یلتحقن بالحیوانات الصامته حقا و صدقاً، اغلبهن سیرتهن الدواب و لکن کساهن صوره الانسان لئلایشمئز عن صحبتهن و یرغب فی نکاحن و من هنا غلب فی شرعنا المطهر جانب الرجال و سلطهم علیهن فی کثیر من الاحکام کالطلاق و النشوز و ادخال الضرر علی الضرر.ــــــ اینکه صدرالدین شیرازی زنان را در عدد حیوانات در آورده است اشاره لطیفی دارد به اینکه زنان به دلیل ضعف عقل و ادراک جزئیات و میل به زیورهای دنیا، حقاً و عدلاً در حکم حیوانات زبان بسته اند. و اغلبشان سیرت چهارپایان دارند ولی به آنان صورت انسان داده اند تا مردان از مصاحبت با آنها متنفر نشوند و در نکاح با آنان رغبت بورزند و به همین دلیل در شرع مطهر مردان را در کثیری از احکام، مثل طلاق و نشوز و بر زنان چیرگی داده »
ایشان نیز متأسفانه رگ فارسی شان مثل خیلی دیگر از افراد گل کرده بوده است ؛ لذا به معنی درست کلمات عربی توجّه نکرده اند بخصوص آیه ی شاهد را نادیده گرفته اند. لذا دقیقاً همان بی دقّتی را کرده اند که خیلی‌های می‌کنند. لذا اساساً توضیحات جناب ملاهادی سبزواری ربطی به کلام صدرا ندارد ؛ و امر بر ایشان نیز مشتبه شده است. و البته بشر غیر معصوم ممکن الخطاست.
البته سخن ایشان ـ اگرچه ربطی به سخن صدرا ندارد ـ ولی فی حدّ نفسه سخن درستی است. چون ایشان به نحو کلّی حکم نداده اند بلکه فرموده اند که اکثر زنان ـ نه همه ی آنها ـ به سبب ضعف عقل و جمود در ادراک جزئیّات و میل شدید به زخارف دنیا ، در حکم حیوانات صامت ( غیر ناطق) می باشد.
ایشان حیوان را به دو گروه کرده ؛ حیوان ناطق و حیوان صامت. حیوان ناطق یعنی حیوان عاقل و حیوان صامت یعنی غیر عاقل. آنگاه فرموده که اکثر زنها به خاطر ضعف عقل و غلبه ی ادراک حسّی و خیالی و توجّه به امور زوال پذیر دنیوی شایسته تر است که ناطق بالقوّه و صامت بالفعل خوانده شوند.
لذا ناسزا گویی ایشان به اکثر زنان در واژه ی حیوان نیست ؛ بلکه در فصلی است که ایشان به اکثر زنان داده است.
امّا نظر قرآن کریم:
خداوند متعال اکثر مردم دنیا را ـ اعمّ از زن و مرد ـ حیوان صامت بالفعل و حیوان ناطق بالقوّه دانسته است. چون اکثر مردم دنیا ـ اعمّ از مرد و زن ـ اهل تعقّل نیست بلکه اهل حسّ و خیال و ظنّ می باشند ؛
«وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً ــــ و بیشتر آنها، جز از گمان پیروى نمى کنند؛ همانا گمان، هرگز انسان را از حقّ بى نیاز نمى سازد »(یونس:36) ؛
و فرمود:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ــــ بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالى هستند که تعقّل نمى کنند»(الأنفال:22).
از منظر خداوند متعال آن موجودی که بالقوّه عقل دارد ولی تعقّل نمی کند ، بالفعل جنبنده (حیوان) صمّ بکم است و بالقوّه حیوان ناطق. چون منظور از نطق ، نطق ناشی از عقل است نه نطق ناشی از قوّه ی خیال. چون سخنی که از قوّه ی خیال برمی آید یا با به مدد قوّه ی خیال شنیده می شود ، ظنّ و گزافه است نه حکمت و یقین. اکثر مردم نیز صبح و شب مشغول این گونه سخنانند و کم هستند کسانی که اشتغال به معقولات داشته باشند. اگر در کسی قوّه عقل حاکم بود او عقلی می بیند ، عقلی می شنود ، عقلی سخن می گوید ، عقلی می خورد ، عقلی آمیزش می کند ؛ و … . لذا تمام کارهای او می شوند کارهای انسان ؛ یعنی همان حیوان ناطق. امّا اگر در کسی قوّه خیال حکومت نمود ، او خیالی و جزئی می بیند ، خیالی و جزئی می شنود ، خیالی و جزئی سخن می گوید ، خیالی و جزئی می خورد ، خیالی و جزئی آمیزش می کند ؛ و … . لذا تمام کارهای او می شوند کارهای حیوان صامت. باز توجّه شود که منظور از حیوان صامت ، «حیوان صامت بالعقل و ناطق بالخیال» می باشد. لذا این گونه افراد حتّی اگر کلام حکیم را هم بشنوند ، عوامانه می فهمند نه حکیمانه. اینها تنها پوسته ی سخن را می شنوند نه قشر آن را ؛ چون اولوالالباب نیستند. بر همین اساس بود که حکیم محض فرمود:

«وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ ــــ گروهى از آنان، به سوى تو گوش فرامى دهند ؛ آیا تو مى توانى سخن خود را به گوش کران برسانى، در حالی که تعقّل نمی کنند؟! »(یونس:42) ؛
یعنی آنکه عاقلانه گوش نمی کند ، او با گوش حیوان صامت می شنود نه با گوش حیوان ناطق. لذا جناب مولوی فرمود: «گوش خر بفروش دیگر گوش خر ـــ کین سخن را درنیابد گوش خر » ؛ و خداوند متعال فرمود:
«وَ مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُون ــــ ( ای پیامبر) مَثَل(تو در دعوت) کافران، بسان کسى است که(حیوانات) را صدا مى زند؛ ولى آنها چیزى جز سر و صدا نمى شنوند. اینها کر و لال و نابینا هستند؛ پس تعقّل نمی کنند.»(البقرة:171) ؛
یعنی همانند حیوانات صامت که سامعه و باصره و ناطقه ی عقلی ندارند اینها نیز از این قوّه محرومند. و مثل دیگر حیوانات صامت ، مغز سخن را در نمی یابند.
پس به حقیقت اکثر انسانها بالقوّه حیوان ناطق می باشند و بالفعل حیوان صامت اند. امّا سهم زنان در این باره بیشتر است. چرا که ضعف عقول کلّی نگر و غلبه ی حسّ و خیال جزئی نگر در این صنف بیشتر است.
سخن آخر:
«… فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب ـــــ پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانى که سخنان را مى شنوند و از نیکوترین آنها پیروى مى کنند؛ آنان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها صاحبان خرد ناب هستند» (الزمر:18)
حکیم ملاصدرا و امثال او نه ادّعای نبوّت دارند نه ادّعای امامت ؛ لذا سخنشان اگر نادرست است مربوط می شود به نقص خودشان ؛ و اگر درست است ، ریشه در شریعت دارد. اینکه از یک دریا اسفار بگردیم و به پندار خودمان یک نقص پیدا کنیم و آن را عَلم نماییم دور از انصاف بوده طریقه ی عبادالله نیست.
از گفتار حکیمان ظاهر آن را دیدن هنر نیست ؛ اگر أُولُوا الْأَلْباب باشیم بنده ی خداییم و لایق بشارت. أُولُوا الْأَلْباب اوّلاً عاقلانه می شنوند و مغز را می یابند. ثانیاً دنبال بهترینها می گردند نه اینکه از یک مجموعه ی عظیم حکمتها دنبال نقصها بگردند. ثالثاً هر سخن را نیز تا حدّ امکان سعی می کنند به بهترین وجهش تفسیر نمایند. نه آنها بخواهند برداشت خودشان را اغراض خودشان را بر سخن گوینده تحمیل کنند. همان گونه که سخن خدا ، محکم و متشابه دارد ، سخن انبیاء و اولیاء و علما نیز محکم و متشابه دارد. و تمسّک که متشابهات، طریقه «فی قُلُوبِهِمْ زَیْغ» است نه طریقه ی «أُولُوا الْأَلْباب».
برگرفته شده از وب‌نوشت http://borhan.blog.ir

ممکن است این مطلب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد