۱۳۹۳/۰۸/۰۶
–
۲۸۷ بازدید
میگویند سر حسین (ع) را در تنور گذاشتند نور درامد؟
در برخی کتب تاریخی اینگونه ذکر شده است:عصر روز عاشورا، به دستور عمرسعد، خَوْلی و حُمَیْدبنمسلم اَزْدی مأمور بردن سر مبارک حضرت، به کوفه شدند، آنان خود را به کوفه رساندند و خواستند سر را نزد عُبَیْدالله ببرند، امّا چون به درِ قصر رسیدند، آن را بسته یافتند، از این رو خَوْلی سر را به منزلش برده و زیر دیگی مخفی کرد. او دو همسر داشت که یکی از بنی اسد بود و دیگری زنی حَضْرمی (یمنی) بود به نام «نَوّار»، دختر مالِکبننَهاربنعَقرب حَضْرَمی و خَوْلی هر شب به خانة یکی از آنها میرفت، آن شب نوبت نوّار بود. نوّار می گوید: چون خَوْلی سر را زیر دیگ گذاشت و وارد خانه شد تا بخوابد، به او گفتم: چه خبری نزد توست؟ گفت: برای تو چیزی آورده ام که بی نیازی روزگار در آن است، در این خانه سر حسین است! گفتم: وای بر تو، مردم با طلا و نقره [از سفر] می آیند و تو سر پسر رسولخدا ـ ص ـ را برایم آورده ای؟! به خدا سوگند، از این پس هیچگاه با تو در یک بستر نمی آسایم. نوّار می گوید: من از بستر برخاستم و به سوی خانة زن اسدیّه رفتم و او را نزد سر بردم و آنگاه به نظاره نشستم. به خدا سوگند، نظرم به نوری افتاد که همانند عمودی، از دیگ به سوی آسمان می تابید و پرندگان سفیدی را دیدم که در اطراف آن می چرخیدند. چون صبح شد، خَوْلی سر را نزد عُبَیْدالله برد(طبری، تاریخ الامم والملوک، ج5، ص455؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ج2، ص101. و نیز ر.ک: بَلاذُری، انساب الاشراف، ج3، ص411؛ ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج4، ص68)