خانه » همه » مذهبی » سلفی تکفیری

طلسمات

سلفی تکفیری


سلفی تکفیری

۱۳۹۳/۰۳/۲۹


۱۹۴۶ بازدید

سلفی تکفیری کیست؟

سلفی گری تکفیری یکی از پدیده های زشتی است که توسط برخی به ظاهر مسلمانان در اسلام به وجود آمده است. آنان خون و مال و نوامیس مسلمانان را حلال شمرده و موجبات بدنامی اسلام را فراهم نموده اند. این بدعت زشت میراث اندیشه ی ابن تیمیه است که توسط همفکران وی همچون محمد بن عبدالوهاب احیا شده و ادامه یافت. ابن تیمیه با تقسیم بندی تکفیر به مطلق و معین، تمام مسلمانان از اشعری و معتزله گرفته تا صوفیه و شیعیان همه را کافر و واجب القتل می داند. البته اوج حملات وی شامل شیعیان شده و در تندترین نظراتش شیعه را کلید باب شرک می شمارد و اندیشه آن را خاستگاه ملحدان و زنادقه که هدف آن ها افساد دین است دانسته و حتی شیعیان را از یهود و نصارا هم کافرتر و بدتر می داند بدون اینکه هیچ دلیل قانع کننده ای برای نظرات خود داشته باشد که این نشاندهنده عمق دشمنی وی با شیعیان می باشد. مقدمه:هر چند در میان مذاهب اسلامی تکفیر به چشم می خورد، ‌اما تکفیری که به اباحه ی خون، ‌مال و نوامیس مسلمانان بینجامد، تنها در سه گروه خوارج،‌ بربهاریان و وهابیان وجود دارد. دو گروه خوارج [1] و بربهاریان [2]، به تاریخ پیوستند و از دیدگاه های تند و افراطی آنان، جز در منابع تاریخی چیزی باقی نماند و امروز تنها سلفیان تکفیری نمایندگی این دو گروه را بر عهده دارند. در میان گونه های سلفی گری، ‌سلفی گری تکفیری، رسماً به تکفیر مسلمانان می پردازد، بی آن که به متعلقات ایمان و کفرتوجهی کند. در اندیشه ی سلفی گری تکفیری هر دیدگاهی که با عقاید آن ها نسازد، محکوم به کفر و ارتداد است. در این مقاله، با توجه به آنکه سلفی گری تکفیری،‌ میراث اندیشه ی ابن تیمیه است، ‌دیدگاه وی درباره ی تکفیر بررسی خواهد شد .البته هر چند ابن تیمیه نظریه پرداز پروژه ی تکفیر در جهان اسلام است، اما در روزگار او،‌ دیدگاه تکفیری وی از مرز نظریه پیش تر نرفت و درحوزه ی عمل به اباحه ی خون و مال مسلمانان نینجامید. چه بسا خود ابن تیمیه نیز درحوزه ی عملی، ‌در این خصوص با احتیاط عمل می کرد. او اگر می دانست گروه هایی همانند وهابیت باتکیه بر دیدگاه های وی، خون و اموال هزاران مسلمان را بر باد خواهند داد،‌ شاید نظریات خود را به گونه ای دیگر ارائه می کرد.
ابن تیمیه، ‌بنیان گذار سلفی گری تکفیری
در [3]حوزه ی نظری،‌ اندیشه ی تکفیری در چند قرن گذشته، ریشه در دیدگاه های ابن تیمیه دارد و وهابیت و دیگر گروه های تکفیری، دیدگاه تکفیری خود را از ابن تیمیه گرفته اند. از این رو،‌ برای فهم دیدگاه تکفیری وهابیان، ‌باید ابن تیمیه را نقطه ی عزیمت قرارداد .
دیدگاه ابن تیمیه درباره ی تکفیر نیز همانند سایر اندیشه های وی، لبالب از تعارض و تضاد است؛ بدین معنی که با مراجعه به برخی از آثار ابن تیمیه،‌ وی را شخصیتی ضد تکفیر می یابیم؛ اما او در برخی دیگر از آثارش، چنان تیغ تکفیر را بر فرق جامعه ی اسلامی فرود می آورد که انسان شگفت زده می شود و در جمع آرای تکفیری وضد تکفیری وی می ماند .
اما ابن تیمیه در برخی از کتاب های خود، ازجمله « مجموع الفتاوی »‌، به تفصیل درباره ی اقسام تکفیر، شرایط تکفیر و حرمت تکفیر سخن گفته است. با نگاهی به این بخش از سخنان ابن تیمیه، وی را می توان چهره ای ضد تکفیری قلمداد کرد. ابن تیمیه ابتدا تکفیر را به دو بخش « مطلق» و «معین » تقسیم می کند. « تکفیر مطلق»‌،‌ در مورد کلام ، فعل یا اعتقادی است که با مبانی اسلام در تضاد و تناقض است؛ هم چنین به صورت مطلق به کسی که چنین دیدگاهی داشته باشد کافر اطلاق می شود؛ اما فرد خاصی مورد نظر نیست.
«تکفیر معین»،‌ حکم به تکفیر شخص معین و خاصی است که عملی را در تضاد با اصول و مبانی اسلام انجام داده است و به سبب وجود شروط تکفیر در وی و نبودن مانع، کافر خوانده می شود:
«ولا یجرمنکم شئآن قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی و اتقوا الله إن الله خبیر بما تعملون»؛ ( مائده /8)
«و البته عداوت گروهی نباید شما را بر آن ارد که از راه عدل بیرون روید. عدالت کنید که به تقوا نزدیک تر[ از هر عمل ] است؛ و از خدا بترسید،‌که البته خدا به هر چه می کنید،‌ آگاه است».
به گفته ی ابن تیمیه، باید میان تکفیر مطلق و معین تفاوت قائل شد؛ یعنی چیزی نیست که هر کس فعلی را که منطبق با کفر بود انجام داد، کافر است:
«هر فردی که در مسأله ای از امور اعتقادی مخالفت کرد، به معنی هلاک وی نیست. گاهی شخص مخالف، مجتهدی است که در اجتهاد خود خطا کرده است و خداوند وی را می بخشد؛ و گاهی درباره ی موضوع، آگاهی و علم کافی ندارد و به همین سبب، حجت بر وی تمام نشده است؛ و گاهی حسناتی که دارد، سیئات وی را پوشش می دهد … ». [4]ابن تیمیه در تبیین تفاوت میان تکفیر مطلق و معین می گوید:
« آن چه بزرگان سلف گفته اند که اگر کسی فلان چیز را بگوید، ‌حکمش فلان است، ناظر به تکفیر مطلق است و صحیح است؛ اما باید میان تکفیر مطلق و معین تفاوت گذاشت. و این نخستین مسأله ی بزرگی است که میان امت موجب نزاع شده است و آن، مسأله ی وعید [5]است.
آیات وعید در قرآن مجید، به صورت مطلق بیان شده است؛ مانند این آیه:
« إنَّ الَّذینَ یَأکلونَ أمْوَالَ‌ الْیَتَامَی ظُلماً إنَّما یَأکُلوُنَ فیِ بُطُونِهِم نَاراً وَسَیَصْلَونَ سَعیِراً » ؛[6]و هم چنین گزاره هایی مانند: کسی که چنین کند، چنان خواهد شد. تمامی این موارد، امور مطلق و عام هستد و این همانند گفته ی سلف است که کسی که چنین بگوید چنان است. اما گاهی وعید به واسطه ی توبه، ‌حسنات، مصائبی که جبران کننده ی گناه است و یا شفاعت مقبول نسبت به فرد معین، ‌منتفی می شود.
تکفیر نیز مانند وعید است. هر چند تکفیر تکذیب گفته ی پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) است، اما گاهی فرد،‌ تازه مسلمان است و یا در سرزمین دوری زندگی کرده و از معارف دینی بی خبر است. چنین فردی، از روی لجاجت کفر نمی ورزد تا حجتی برای تکفیر وی باشد. گاهی فرد، آیات و روایات مربوطه را نشنیده است و یا شنیده، اما نزد او ثابت نشده است، و یا دارای معارضی بوده که موجب تأویل نص شده است؛ ‌چنین فردی، هر چند خطاکار است، اما مستوجب تکفیر نیست.
و من دائم به یاد حدیثی می افتم که در صحیح مسلم و بخاری درباره ی مردی نقل شده است که گفت:
«هنگامی که من مردم، بدنم رابسوزانید؛ خاکسترش را بکوبید؛ سپس در دریا بر باد دهید. به خدا قسم، اگر خدا توانست مرا به شکل اول درآورد، چنان عذاب کند که تاکنون کسی را عذاب نکرده باشد .» با وی چنان کردند. سپس خداوند به زمین گفت:
«آن چه را گرفته ای باز گردان»‌؛ و مرد به شکل اولیه برگردانده شد. خداوند به او گفت :‌«‌چرا چنین دعایی کردی؟» مرد گفت: « خدایا !‌ به خاطر ترس از تو بود. « خداوند نیز او را بخشید»[7]این مرد به قدرت خدا و این که در صورت خاکستر شدن بازگردانده خواهد شد، شک کرد؛ بلکه اعتقاد داشت که دوباره زنده نمی شود. چنین اعتقادی در اندیشه ی تمامی مسلمانان کفر است؛ اما وی فردی جاهل بود که چنین چیزی را نمی دانست و مؤمن بود و می ترسید که خداوند عقوبتش کند. به همین دلیل، خداوند وی را بخشود. پس کسی که اهل اجتهاد باشد و تأویل کند، ‌و مقید باشد که از پیامبر گرامی اسلام (صلی اله علیه و آله) پی روی نماید، به طریقی اولی استحقاق بیش تری برای بخشش دارد». [8]ابن تیمیه در جایی دیگر بیان می دارد که حتی برخی از دیدگاه های جهمیه – که از نظر وی، به صورت مطلق کفر است – مانند اعتقاد به خلق قرآن، انکار رؤیت خدا و انکار حضور خداوند بر عرش، موجب نمی شود که معتقد به این امور نیز کافر باشد؛ مگر آن که حجت بر تکفیر وی تمام باشد.[9] او هم چنین عقاید باطنیه را کفر می داند، اما حکم به تکفیر افراد باطنی را مشروط به ثبوت شروط تکفیر و از میان رفتن موانع تکفیر درباره ی آنان می داند. [10]وی سپس نمونه هایی در تأیید این نظریه را از بزرگان سلف، به ویژه احمدبن حنبل ذکر می کند. به گفته ی او ، هر چند احمدبن حنبل به دلیل عدم اعتقاد به خلق قرآن،‌ سال ها توسط معتزله، جهمیه و … به زندان افتاد و شلاق خورد و گاهی هم تکفیر شد، اما وی آنان را به گونه ی معین تکفیر نکرد؛ هر چند به کفر جهمیه به صورت مطلق اعتقاد داشت. بنابراین با کسانی که او را به زندان انداختند، کتکش زدند و تکفیرش کردند، مانند مسلمانان برخورد می کرد. [11] به گفته ی ابن تیمیه، احمد بن حنبل در نماز، حتی به بزرگان جهمیه اقتدا می کرد .[12]ابن تیمیه پس از آن، در بیان تفاوت میان تکفیر مطلق و معین می گوید:
« و از آن چه آمد، مشخص شد که هر کس به خداوند اقرار کند ، دارای ایمان است و اگر به دلیل نرسیدن اخبار به وی، حجت بر وی تمام نشد،‌ نباید به سبب عدم قبول، وی را کافر نامید. با توجه به این اصل، معلوم شد که عامه ی اهل نماز ، به خدا و پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)‌ ایمان دارند، هر چند در ویژگی های معبود و صفات خدا ، دارای اختلافاتی هستند. البته کسی که منافق است و تنها به زبان اظهار اسلام می کند و در دل به پیامبر گرامی اسلام ( صلی الله علیه و آله ) کفر می ورزد، مؤمن نیست و هر کس که اظهار اسلام کند و منافق نباشد، مؤمن است و به اندازه ی ظرفیت خودش ایمان دارد. چنین فردی اهل جهنم نیست؛ هر چند درقلبش تنها به اندازه ی مثقال ذره ای از ایمان باشد.
تمامی افراد متنازع در صفات و قدر و …، با وجود اختلافات اعتقادی، در ایمان مشترکند. اگر تنها کسی وارد بهشت شود که همانند پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) خدا را بشناسد، امت پیامبر (صلی الله علیه و آله) هرگز وارد بهشت نمی شدند. همه ی آن ها و یا بیش تر آن ها، ‌به اندازه ی پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) قدرت درک خداوند را ندارند. بنابراین، امت پیامبرگرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) وارد بهشت می شوند؛ اما جایگاه آنان در بهشت با توجه به درجه ی ایمان و معرفتشان مشخص می شود». [13]ابن تیمیه در جایی دیگر، ‌تکفیر افراد معین را – هر چند دیدگاه های بدعت آمیز داشته باشند – جایز نمی شمارد و فتوا میدهد که هیچ کس نمی تواند احدی از مسلمانان را تکفیر کند، هر چند خطاکار باشند، تا وقتی که حقیقت برای آن ها تبیین شود و شبهه زدوده گردد. [14]ابن تیمیه بخش دیگری از دیدگاه خود را به شرایط و موانع تکفیر اختصاص داده است. وی در شرایط تکفیر فرد یا گروه معین، دو اصل را بیان می کند:
نخست، فرد از گفته یا عمل خود قصد کفر کرده باشد؛ بدین معنی که به مفهوم کفری دیدگاه خود معتقد باشد؛ اما چنان چه وی معتقد است که دیدگاهش حاوی معنی کفر نیست، در رمی وی به کفر، اشکال است.[15] به گفته ی او، اگر لازمه ی سخنی کفر باشد، چنان چه فرد به آن لازم معتقد نباشد، نمی توان او را تکفیر کرد ؛ هم چنین اگر سخنی دارای وجوه مختلفی است که برخی از آن ها کفر است و برخی دیگر کفر نیست، باید حتماً‌ قصد معین از تکلم به آن سخن مشخص شود که آیا معانی کفر آمیز را ارائه کرده است یا معانی غیر کفر آمیز». [16]دوم، از نظر علمی، حجت بر وی تمام باشد. به گفته ی او «حکم وعید به کفر، در حق فرد معین ثابت نمی شود، تا هنگامی که حجت خدا که توسط پیامبران نازل شده است، بر فرد تمام شود؛ چنان که خداوند می فرماید: «وَ‌مَا کُنَّا معَذِّبیِنَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً » .[17][18]ابن تیمیه موانعی را نیز برای تکفیر ذکر می کند که در صورت وجود این موانع نمی توان فردی را کافر شمرد. از نظر او،‌ موانع تکفیر معین در چهار مورد خلاصه می شود: جهل، خطا، ناتوانی و اجبار. به اعتقاد وی،‌ هر یک از این موانع می تواند مانع تکفیر یا افراد معین شود. [19] ابن تیمیه و تکفیر مسلمانان
اگر فتاوا و دیدگاه های تکفیری ابن تیمیه در خصوص مذاهب اسلامی و شخصیت های بزرگ اسلام، اعم از شیعه و سنی نبود، با توجه به آن چه گفته شد، نام ابن تیمیه در ردیف شخصیت های معتدل و تقریبی جهان اسلام رقم می خورد؛ اما متأسفانه با نگاهی به کارنامه ی او در تقابل با مذاهب و شخصیت های بزرگ اسلامی، چنین تصوری از میان می رود.
البته وجود رویکردهای دوگانه در اندیشه ی ابن تیمیه، بی سابقه نیست و دیدگاه های ضد و نقیض در اندیشه ی وی بسیار دیده می شود. او گاه به شدت با عقل گرایی مخالفت کرده، عقل را بت معرفی می کند،‌ و گاه چنان خود در مباحث عقلی وارد می شود که گویی تنها عقل را منبع مشروعیت می شناسد؛ با فلسفه و منطق به شدت به مبارزه برمی خیزد، اما در استدلال های خود، به مناسبت های گوناگون، از انگاره های منطقی و فلسفی بهره می گیرد. [20]در مسأله ی تکفیر نیز چنین وضعیتی به خوبی دیده می شود . وی هنگامی که به صورت کلی به تبیین موضوع تکفیر می پردازد ، دیدگاهی نسبتاً‌ معتدل ارائه می کد ؛ اما برخلاف گفته های خود ، در مواضع دیگر ، رویکردی کاملاً تکفیری در پیش گرفته است . اظهار نظرها و برخوردهای تند و تعصب آمیز وی با دیگر شخصیت های اسلامی ، برای کسی که با دیدگاه های وی در حوزه ی تکفیر آشنا باشد ، بسیار شگفت انگیز و تعجب برانگیز است . در مجموع ،‌یکی از عواملی که سبب شده است او در میان مذاهب اسلامی ، اعم از شیعه و اهل سنت ، منزوی و مطرود شود ، همین دیدگاه های تکفیری اوست .[21]البته ابن تیمیه از تقسیم تکفیر به مطلق و معین ، برای تکفیر مسلمانان بهره برده است . او با این تقسیم ، راه تکفیر مذاهب و فرق اسلامی را بر خود هموار کرده است و با این ادعا که تکفیر مطلق به معنی تکفیر افراد و اشخاص متدین به یک مذهب یا فرقه نیست ، ابتدا زمینه های تکفیر فرق و مذاهب را فراهم می کند ؛ سپس با تکیه بر تکفیر مطلق و تطبیق آن بر پیروان آن مذهب ، تیغ تکفیر را بر پیکر آنان فرود می آورد .
از سوی دیگر ، از نظر منطقی ، هنگامی که مذهب یا فرقه ای تکفیر شد ، افراد منتسب به آن نیز کافر قلمداد می شوند . چنان که وقتی گفته می شود « فلانی اشعری مذهب یا پیرو مذهب شیعه است »‌، و مذهب اشعری یا شیعه نیز تکفیر شود ، تکفیر شامل آن شخص نیز می گردد .
جدای از این ، ابن تیمیه بدون توجه به متعلقات ایمان و کفر ، هم به صورت مطلق و هم به صورت معین ، به تکفیر مذاهب و رهبران بزرگ مذاهب اسلامی پرداخته است .
وی درباره ی مکتب معتزله و اشاعره معتقد است : معتزله مخانیث [22]جهمیه اند و آنان نزدیک ترین افراد به فیلسوفان صابئی مذهب روم هستند . [23]وی هم چنین هر کسی را که در مسأله ی صفات ، دیدگاهی همانند آنان دارد ، در ردیف آنان می شمارد [24]. وی اشعریه را نیز مخانیث معتزله شمرده است؛[25] سپس درباره ی همه آن ها می گوید :
« تمامی آن ها گمراه و تکذیب کنندگان پیامبران اند و کسی که خداوند به او معرفت دین راعطا کرده و چشم بینایی داشته باشد و خاستگاه واقعی این افراد را بشناسد ، قطعاً‌خواهد دانست که آن ها در اسماء وآیات خدا ملحد شده اند و پیامبران قرآن و رسالت پیامبران را تکذیب می کنند . به همین علت می گویند که بدعت ، مشتق از کفر است ؛ و می گویند : متزله مخانیث فیلسوفان ، و اشعریه مخانیث معتزله اند . یحیی بن عمار نیز می گفت : معتزله ، جهمیه ی مرد ،‌و اشعریه ،‌ جهمیه ی زن هستند » .[26]هنگامی که ابن تیمیه از الفاظی همانند « همه کس » و یا « تمامی آن ها » استفاده می کند ، ‌آیا شامل فرد فرد و یا دست کم اکثریت اشاعره و معتزله نمی شود ؟ !
ابن تیمیه ، هم چنین رسماً‌ به تکفیر فیلسوفان می پردازد . وی پس از تقسیم فیلسوفان به سه گروه «‌دهریون » ،‌« طبیعیون » و « الهیون »[27] ،‌گروه آخر – الهیون – را نیز در ردیف کفار می داند و آموزه های آنان را سرشار ازکفریات می شمارد. وی افرادی مانند ابن سینا ، فارابی، ابن سبعین و خواجه نصیر را در ردیف این گروه قرار می دهد و وجود قتل امثال آنان را به اتفاق تمامی اهل ایمان ادعا می کند .[28] به گفته ی او :
«سپس فلاسفه و باطنیه کافرند و کفر آنان در نزد مسلمانان ظاهر ، و نزد کسی که علم و ایمان داشته باشد ، ثابت است … » .[29]وی در جای دیگر ،‌کفر آنان را از یهود و نصاری بیش تر می داند و معتقد است که اگر اینان ادعای اسلام هم می کنند ،‌در واقع منافق اند .[30]ابن تیمیه متصوفان و عارفان را که اکثریت اهل سنت را تشکیل می دهند ،‌ اولیای شیطان می خواند [31] و رهبران آنان را مانند محی الدین عربی ، ابن سبعین ، ‌تلمسانی ، ابن فارض و صدرالدین قونوی را به سبب اعتقاد به وحدت وجود ، کافر و ملحد معرفی می کند .[32] به عقیده ی وی چنین افرادی باید توبه داده شوند و اگر چنین نکردند ،‌باید گردن زده شوند . [33]ابن تیمیه ، ‌هم چنین شیعه را تکفیر می کند . وی شیعه را کلید باب شرک می شمارد و اندیشه آن را خاستگاه ملحدان و زنادقه که هدف آن ها افساد دین است ، می شمارد . [34]وی برای توجیه نظر خود ،‌تهمت ها و افترائات و دروغهایی را به شیعه نسبت می دهد که به هیچ وجه واقعیت ندارند ؛ مانند این که شیعه ،‌ عامه ی مهاجرین و انصار را تکفیر می کند ؛ در حالی که چنین نیست و بسیاری از مهاجرین و انصار ،‌ نزد شیعه بسیار عظمت دارند . وی هم چنین به دروغ ادعا می کند که شیعه خون مخالفان خود را حلال می داند ؛ ذبیحه ی آنان را حرام می شمارد ؛ مایعات و روغنی که اهل سنت به آن ها دست بزنند ، نزد شیعه نجس است ؛[35] … [36]وی هم چنین شیعه را به سبب اعتقاد به مسائلی مانند زیارت قبور و ساخت بنا بر روی آن ها کافر می شمارد ؛ [37]در حالی که چنین اموری ،‌تنها در معتقدات شیعه وجود ندارد ؛ بلکه جزء اعتقادات همه ی مسلمانان ، به جز سلفیان وهابی است .
ابن تیمیه ، ‌سپس در تقسیم شیعیان می گوید :
«شیعیانی که به الوهیت حضرت علی (‌علیه السلام )‌اعتقاد دارند ویا معتقدند که حضرت جبرئیل خیانت کرد و به جای آن که وحی را برای علی ( علیه السلام ) ‌بیاورد ،‌ برای پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) آورد و علی (‌علیه السلام ) پیامبر است ،‌ در کفر این گروه شکی نیست … هم چنین کسانی که معتقدند که عامه ی صحابه فاسق بوده ند ،‌نیز شکی در کفر آن ها وجود ندارد » . [38]اما ابن تیمیه که شاگردان وهابی وی ، ‌وی را دانشمندی فرهیخته می دانند ،‌آیا نمی دانست شیعیان اثنی عشری هیچ یک از این امور را قبول ندارند و خود بر این عقیده اند که اگر کسی قائل به الوهیت امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام )‌و یا نبوت او باشد ، کافر است ؟
ابن تیمیه منهاج السنه را در تقابل اثر گران سنگ علامه ابن مطهر حلی نوشت . ابن مطهر حلی عقاید امامیه را در این کتاب به صورت خلاصه بیان کرده است . در کدام فراز کتاب عقیده ای مبنی بر الوهیت امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام )‌و یا غلو در حق ایشان و یا نبوت او آمده است که ابن تیمیه به دور از ادب و نزاکت به علامه ابن مطهر حلی ،‌ابن منجس اطلاق می کند ؟‌! [39]به نظر می رسد ابن تیمیه از آن جا که با توجه به مفهوم کفر ، مستمسکی برای تکفیر شیعه اثنی عشری نداشته است و هیچ یک از متعلقات کفر را در عقاید شیعه نیافته است ، به افترائات و تهمت های بی اساس و بیهوده متوسل شده است .
در مجموع همان گونه که گفته شد ، کلیات نظریه ابن تیمیه هرگز با مصادیق همخوان نیست . اگر نمونه های این تکفیر را کنار جملاتی که در نکوهش تکفیر اهل قبله و اهل نماز از ابن تیمیه ذکر شد ، قرار دهیم ، ‌با تضادی بنیادین روبرو می شویم . در حالی که مبنای وی عرصه را بر تکفیر مسلمین تنگ می کند . دیدگاه های او نسبت به افراد ، مذاهب و فرقه های اسلامی ،‌کاملاً رنگ و بوی تکفیر دارد .
اما علی رغم دیدگاه های افراطی ابن تیمیه نسبت به مسأله تکفیر عامه مسلمانان ، و وجود برخی فتاوا نسبت به قتل مسلمانان ،‌ در عصر ابن تیمیه ، ‌فتاوای او مستمسک قتل و غارت مسلمانان قرار نگرفت و صرفاً‌اندیشه تکفیری ابن تیمیه در حوزه نظری ، مذاهب اسلامی و هم چنین پیروان آن ها را به چالش کشید و همین عامل نیز سبب شد که تمامی مذاهب اسلامی اهل سنت علیه او اقامه دعوا کرده و وی سالیان متمادی از عمر خود را در زندان بگذراند .
آن چه نباید در مورد ابن تیمیه فراموش شود ،‌این واقعیت است که کسانی که ابن تیمیه را محکوم به زندان کردند و حکم به تبعید او دادند ، شیعه نبوده اند ، ‌بلکه همه از فرقه های اهل سنت اعم از حنبلی بوده اند و این نظریه که ابن تیمیه تنها با شیعیان سر جنگ داشته است و با سایر مسلمانان مشکلی نداشته است ، کاملاً بی اساس است . به عبارت دیگر سلفیان که خود مخالفان اصلی تقیه هستند و آن را نفاق می شمارند ،‌خود بیش از سایرین گفتار تقیه شده اند و نسبت به تکفیر های ابن تییمه در مورد بزرگان مذاهب اسلامی و هم چنین مذاهب اسلامی ، لب فرو بسته و گاه نیز آن را انکار می کنند .[40]نتیجه گیری
با توجه به آنچه ذکر شد به این نتیجه می رسیم که ابن تیمیه مبتکر و بنیانگذار مکتب تکفیر بوده است هر چند در برخی نگارشهای وی بوی ضد تکفیری می آید اما در اکثریت آنها وی به تکفیر جمیع مسلمین تاکید کرده است.
البته اندیشه تکفیری ابن تیمیه هر چند صرفاً‌ در حوزه نظر ارائه شد ، اما پس از وی دوام نیاورد و از میان رفت ،‌ اما در قرن دوازدهم محمد بن عبدالوهاب ،‌بی توجه به مبانی نظری ابن تیمیه در حوزه تکفیر ، با تکیه بر دیدگاه های تکفیری وی ،‌خون و مال مسلمانان را مباح شمرد و جنایت های بسیاری در چند قرن گذشته بر اساس دیدگاه محمد بن عبدالوهاب و اتباع وی در جهان اسلام ، شکل گرفته است .
پی نوشت ها:
[1] برای مطالعه ایمان و کفر، رک: سید مهدی علی زاده موسوی ، سلفی گری و وهابیت ، فصول مربوط به ایمان و کفر .
[2] برای مطالعه شخصیت بربهاری ر.ک: سید مهدی علی زاده موسوی ، سلفی گری و وهابیت ،‌ج 1، فصل نهم .
[3] برای آشنایی با مفهوم «‌سلفی گری تکفیری »‌،‌ر.ک: سید مهدی علی زاده موسوی ، سلفی گری و وهابیت ،‌ج1، فصل چهارم .
[4] احمد بن عبدالحلیم ابن تیمیه ،«‌مجموع الفتاوی»،‌ج 3، ص 116 .
[5] وعید » در برابر « وعده» عبارت است از اعلام عذاب و خواری درآینده ؛‌همان گونه که « وعده » بشارت به آینده است .
[6] آنان که اموال یتیمان را به ستمگری می خورند ،‌در حقیقت ، آن ها در شکم خود آتش جهنم فرو می برندو به زودی در آتش فروزان خواهند افتاد. ) نساء /10( .
[7] بخاری ،‌« الصحیح » ، ص 1852، ح 7508 در کتاب التوحید ؛‌و مسلم «‌الصحیح » ،‌ج 3، ص 2110، در « التوبة » .
[8] احمد بن عبدالحلیم ابن تیمیه ،‌« مجموع الفتاوی» ، ج 3، ص 147و148.
[9] همو ،‌« الاستقامة » ، ج 1، ص163تا 164 .
[10] همو ،‌« بغیه المرتاد»، ص 353تا354 .
[11] همان ،‌ص 354.
[12] احمد بن عبدالحلیم ابن تیمیه ، « مجموع الفتاوی» ف ج7، ص 312 . البته چنین رویکردی از احمد بن حنبل در منابع دیگر نیز آمده است ؛ چنان که مقدسی در « محنة الامام » ص 79، صالح بن احمد در « سیره الامام احمد » ، ص 63، ‌ابن اثیر در « البدایة و النهایة » ج 14، ص 404 و … گفته اند که احمد به ابن سماعه اقتدا کرد ، در حالی که ابن سماعه قائل به خلق قرآن بود و از رهبران این جریان شناخته می شد .
[13] احمدبن عبدالحلیم ابن تیمیه ،‌« مجموع الفتاوی» ، ج 5، ص 156و 157 .
[14] همان ،‌ج 12، ص 268.
[15] ر.ک: عبدالمجید المشعبی،« منهج ابن تیمیه فی مسألة التکفیر»،ص 209تا 211 .
[16] همان ، ص 225ت 226.
[17] و ما تا رسول نفرستیم ( و بر خلق اتمام حجت نکنیم ) ، هرگز کسی را عذاب نخواهیم کرد» . ( اسراء / 15) .
[18] احمد بن عبدالحلیم ابن تیمیه ، « بغیة المرتاد » ، ص 311 .
[19] برای آشنایی با شروط تکفیر معین و موانع تکفیر ، ر.ک: عبدالمجید المشعبی، « منهچ ابن تیمیه فی مسألة التکفیر» ، ج1، ص 209تا271 .
[20] برای آشنایی با شخصیت علمی و تعارضات فکری او ،‌ر.ک : سید مهدی علی زاده موسوی ، سلفی گری و وهابیت ، ج 1، فصل 10.
[21] درباره ی تعامل وی با مذاهب اسلامی ، ر.ک : سید مهدی علی زاده موسوی ، سلفی گری و وهابیت ، ج 1، فصل 11 .
[22] خنثی » به کسانی گفته می شود که نه مردند و نه زن . خود ابن تیمیه در تعریف خنثی چنین می گوید : « از آن جا که رقص و پای کوبی و نواختن دف و دست زدن کار زنان است ،‌ سلف هر مردی را که چنین می کرد ، خنثی می نامیدند ؛‌ و به همین سبب ، مردان آوازه خان ار مخانیث می نامیدند » . احمد بن عبدالحلیم ابن تیمیه، «‌مجموع الفتاوی » ، ج 11، ص 307.
[23] احمد بن عبدالحلیم ابن تیمیه، «‌مجموع الفتاوی » ، ج8،‌ص 215و216 .
[24] همان ،‌ج 6، ص 215 .
[25] همان ، ص 216 .
[26] المعتزلة الجهمیة الذکور و الاشعریة الجهمیة الاناث »‌، همان .
[27] ر.ک : احمد بن عبدالحلیم ابن تیمیه ،‌«‌العقیدة الاصفهانیة » ص 584تا 586 ؛ همو،‌« الصفدیة » ،‌ج 1، ص 242و243 ؛ همو،« « مجموع الفتاوی» ف ج 12،‌ص 276 .
[28] همو،‌« مجموع الفتاوی»‌، ج 4، ص 174و 192، ج 9،‌ص 24 .
[29] همو،« العقیدة الاصفهانیة »‌، ص 628 و 629 .
[30] همو،‌« مجموع الفتاوی» ، ج 17، ص 241 .
[31] ابن تیمیه در کتاب «‌الفرقان بین اولیاء الشیطان و اولیاء الرحمن » ،‌متصوفه و عرفا را اولیای شیطان معرفی کرده است .
[32] احمد بن عبدالحلیم ابن تیمیه،‌«‌الفتاوی الکبری»‌،‌ج 5، ص 165؛ « مجموع الفتاوی» ،‌ج 13، ص 100و 101 و ج 14 ، ص 98 .
[33] همو، « مجموع الفتاوی» ،‌ج 2، ص 296؛ همان ،‌ج 3، ص 244 .
[34] ر.ک: همان ، ج 27، ص 92؛‌همو،‌«‌منهاج السنة ،‌ج 8، ص 478تا479؛ همان ،‌ج4، ص 363؛ همان ، ج7، ص219تا 220؛ همو، « نقض التأسیس» ،‌ج 3، ص 511 ؛ همو، « بغیة المرتاد»‌،‌ص 341.
[35] چنین ادعایی در حالی است که در داخل سرزمین های شیعی ، اهل سنت نیز حضور دارند و شیعیان با آن ها داد و ستد و ارتباطات معیشتی می پردازند و در مکه ، مدینه و دیگر سرزمین های اسلامی نیز شیعیان در کنار اهل سنت با یک دیگر تعامل دارند .
[36] ر.ک: احمد بن عبدالحلیم ابن تیمیه،‌«‌مجموع الفتاوی» ، ج 28، ص 261و262 ؛ همو،« منهاج السنة » ،‌ج 5، ص 174 .
[37] ر.ک: همو،‌« منهاج السنة ،‌ ج 28،‌ص 264،‌ج 17،‌ص 267و268 و همو،«‌منهاج السنه »‌،‌ج 1، ص 474تا 475 .
[38] ابن تیمیه ،‌الصارم المسلول ، ص 591 .
[39] منشعبی که دیدگاه ابن تیمیه را درباب تکفیر تحقیق کرده است ،‌هنگامی که به این ادعاهای بی اساس ابن تیمیه نسبت به شیعه می رسد ، درپاورقی ذکر می کند که این نوع را رافضیان امروز در تمامی مناطق عالم پراکنده اند . ( المنشعبی: منهج ابن تیمیه فی التکفیر،‌ج 2، ص 450) در حالی که با نگاهی به شیعیان جهان چنین ادعایی بی شک خلاف واقع است .
[40] سید مهدی علی زاده موسوی ، سلفی گری و وهابیت، ج2، ص 296-311، ، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت فرهنگی و تبلیغی، قم، آوای منجی، چاپ اول.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد