۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۸۷۲ بازدید
سلمان در دوره پس از رحلت پیامبر چه نقشی ایفا کرد؛ در این مقطع رابطه اش با امیرمؤمنان(علیه السلام) چگونه بود؟
ابو عبدالله سلمان فارسی، از تبار ایرانی با اصالت اصفهانی است[ تاریخ مدینه دمشق، ج21، ص 376؛ سیر اعلام النبلاء، ج1، ص 515.] که همواره در جستجوی حقیقت بود و در مدینه به حضور پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و اسلام آورد[ تاریخ مدینه دمشق، ح21، ص 383.] و تمام توان خود را برای پیشرفت دین و دفاع از کیان آن صرف کرد. پیشنهاد حفر خندق در جنگ احزاب از این صحابی بزرگ، دستاورد خوبی برای مسلمانان برای جلوگیری از ورود مشرکان به شمار می آمد[ در ماجرای جنگ خندق، که در سال پنجم هجری رخ داد و به پیشنهاد سلمان پیرامون شهر خندق کندند. هر گروهی می خواست سلمان با آنها باشد؛ مهاجران می گفتند: سلمان از ما است. انصار می گفتند: او از ما است. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «سلمان منا اهل البیت ؛ سلمان از اهل بیت ما است. (مجمع البیان، ج8، ص534). البته این پیوند نسبی نیست بلکه بر اساس صفات عالی انسانی است. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 18، ص 36).].سلمان به دانش و دانشمندان محبت می ورزید[ بحارالانوار، ج 22، ص 337.] و دانش او را نیز پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اینگونه توصیف می فرمود:
«سلمان دریای علم است که نمی توان به عمق آن رسید.»[ اختصاص شیخ مفید، ص 222.].
سلمان فارسی در نهایت زهد می زیست و فقرا را دوست می داشت و آنان را بر صاحبان ثروت و قدرت ترجیح می داد[ بحارالانوار، ج 22، ص 337.]، او خانه ای نداشت و برای تهیه آن نیز دست و پا نزد، خود، کار می کرد؛ حصیر و زنبیل می بافت و از تلاش خویش روزی کسب می کرد. وقتی کسی به او اعتراض کرد که چرا تو کار می کنی در حالی که امیری، و رزق و روزی برایت سرازیر است، گفت: من می پسندم که از دست رنج خود ارتزاق کنم.[ الاستیعاب، ج 2، ص 193.]سلمان پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بر حفظ حریم حق پای فشرد و بر محوریت امیرمؤمنان(علیه السلام) و جایگاه ممتاز ایشان تأکید داشت و این ویژگی را تا پایان عمر (سال 35 هجری)[ همان، ج 2، ص 197] حفظ کرد؛ نکات ذیل، گواه همراهی سلمان با امیرمؤمنان(علیه السلام) است:
سلمان، بهترین فرد این امت را علی(علیه السلام) می دانست[ اعیان الشیعه، ج 7، ص 287.]. او پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، در شمار اصحاب علی(علیه السلام) و از مؤمنان به جانشینی او بود و در واکنش به غصب خلافت، در دفاع از حق، ایستاد و در مسجد نبوی لب به سخن گشود و از حق خلافت امیرمؤمنان(علیه السلام) دفاع کرد.[ الخصال، ص 463.] سلمان در مسجدالنبی(صلی الله علیه و آله و سلم) به اعتراض برخاست و نخست به فارسی گفت «کردید و نکردید»[ بلاذری این عبارت را اینگونه ضبط کرده است: «کرداذ و ناکرداذ». (انساب الاشراف، ج1، ص 591). در عبارت مجلسی این جمله نیز وجود دارد: «و ندانید که چه کردید». (بحار الأنوار، ج 28، ص 193).] و با این دو کلمه به آنان یادآور شد تصمیمی برای خلافت گرفتید اما خطا کردید و به بیراهه رفتید؛ سپس به عربی اعتراض خود را به ابوبکر رساند. سلمان فارسی قبل از آمدن به مسجد به دلیل خودداری از بیعت با ابوبکر به شدت مضروب شده بود[ الشافی فی الإمامة، ج 3، ص 257؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج 6، ص 43؛ طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص 76.].
سلمان در روزهای سخت هجوم به خانه وحی، همراهی امین برای امیرمؤمنان(علیه السلام) و همسر گرامیشان بود؛ او از افراد نادری بود که توفیق حضور در خانه پیامبر و زهرا(سلام الله علیها) را یافت و بر پیکر مطهر آن بانو شهیده نماز خواند و در خاکسپاری ایشان در نیمه های شب شرکت جست[ خصال، ص 361.].
سلمان به علی(علیه السلام) عشق می ورزید و بر این ویژگی شهره بود و در پاسخ فردی که درباره علت این شدت محبت پرسیده بود، به این سخن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) استناد کرد که: «هرکس علی را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته و هرکس او را دشمن دارد، همانا مرا دشمن داشته است»[ «من احب علیا فقد احبنی و من ابغض علیا فقد ابغضنی». المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 141. ].
امام صادق(علیه السلام) در پاسخ منصور بزرج، یکی از رازهای ماندگاری سلمان را برخورداری وی از این خصلت می دانست؛ آن که او خواسته امیرمؤمنان(علیه السلام) را بر هوای نفس خود ترجیح می داد[3. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص 337.].
سلمان در خلافت عمر، به حکومت مدائن منصوب شد؛ پذیرش مسئولیت از سوی او و برخی از یاران برجسته دیگر امیرمؤمنان(علیه السلام) همچون حذیفه و عمار، برای خواص مایه دل گرمی و برای عوام، آرامش آفرین بود. هر چند که با محنت، شماتت، محدودیت، توبیخ و حتی برکناری همراه بود زیرا در آن عصر، هیبت و شوکت امارت افرادی چون معاویه دوام داشت و سلوک ساده و عدالت محور سلمان، به توبیخ می انجامید؛ چون از سلمان پرسیدند چرا دیگر کار نمی کنی؟ در پاسخ به ممانعت خلیفه اشاره کرد؛ آن که به او نوشتم بگذار به حال خود باشم، او دوبار نهی کرد و بار سوم به تهدیدم پرداخت![ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 342.]امیرمؤمنان(علیه السلام)، همواره از سلمان و شخصیت ممتاز او یاد می کرد و او را لایق نگهداری اسرار می دانست[ بحار، ج 22، ص 331.] و سلمان را دریایی می دانست که قعرش دست نایافتنی است.[ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 342.]
«سلمان دریای علم است که نمی توان به عمق آن رسید.»[ اختصاص شیخ مفید، ص 222.].
سلمان فارسی در نهایت زهد می زیست و فقرا را دوست می داشت و آنان را بر صاحبان ثروت و قدرت ترجیح می داد[ بحارالانوار، ج 22، ص 337.]، او خانه ای نداشت و برای تهیه آن نیز دست و پا نزد، خود، کار می کرد؛ حصیر و زنبیل می بافت و از تلاش خویش روزی کسب می کرد. وقتی کسی به او اعتراض کرد که چرا تو کار می کنی در حالی که امیری، و رزق و روزی برایت سرازیر است، گفت: من می پسندم که از دست رنج خود ارتزاق کنم.[ الاستیعاب، ج 2، ص 193.]سلمان پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بر حفظ حریم حق پای فشرد و بر محوریت امیرمؤمنان(علیه السلام) و جایگاه ممتاز ایشان تأکید داشت و این ویژگی را تا پایان عمر (سال 35 هجری)[ همان، ج 2، ص 197] حفظ کرد؛ نکات ذیل، گواه همراهی سلمان با امیرمؤمنان(علیه السلام) است:
سلمان، بهترین فرد این امت را علی(علیه السلام) می دانست[ اعیان الشیعه، ج 7، ص 287.]. او پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، در شمار اصحاب علی(علیه السلام) و از مؤمنان به جانشینی او بود و در واکنش به غصب خلافت، در دفاع از حق، ایستاد و در مسجد نبوی لب به سخن گشود و از حق خلافت امیرمؤمنان(علیه السلام) دفاع کرد.[ الخصال، ص 463.] سلمان در مسجدالنبی(صلی الله علیه و آله و سلم) به اعتراض برخاست و نخست به فارسی گفت «کردید و نکردید»[ بلاذری این عبارت را اینگونه ضبط کرده است: «کرداذ و ناکرداذ». (انساب الاشراف، ج1، ص 591). در عبارت مجلسی این جمله نیز وجود دارد: «و ندانید که چه کردید». (بحار الأنوار، ج 28، ص 193).] و با این دو کلمه به آنان یادآور شد تصمیمی برای خلافت گرفتید اما خطا کردید و به بیراهه رفتید؛ سپس به عربی اعتراض خود را به ابوبکر رساند. سلمان فارسی قبل از آمدن به مسجد به دلیل خودداری از بیعت با ابوبکر به شدت مضروب شده بود[ الشافی فی الإمامة، ج 3، ص 257؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج 6، ص 43؛ طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص 76.].
سلمان در روزهای سخت هجوم به خانه وحی، همراهی امین برای امیرمؤمنان(علیه السلام) و همسر گرامیشان بود؛ او از افراد نادری بود که توفیق حضور در خانه پیامبر و زهرا(سلام الله علیها) را یافت و بر پیکر مطهر آن بانو شهیده نماز خواند و در خاکسپاری ایشان در نیمه های شب شرکت جست[ خصال، ص 361.].
سلمان به علی(علیه السلام) عشق می ورزید و بر این ویژگی شهره بود و در پاسخ فردی که درباره علت این شدت محبت پرسیده بود، به این سخن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) استناد کرد که: «هرکس علی را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته و هرکس او را دشمن دارد، همانا مرا دشمن داشته است»[ «من احب علیا فقد احبنی و من ابغض علیا فقد ابغضنی». المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 141. ].
امام صادق(علیه السلام) در پاسخ منصور بزرج، یکی از رازهای ماندگاری سلمان را برخورداری وی از این خصلت می دانست؛ آن که او خواسته امیرمؤمنان(علیه السلام) را بر هوای نفس خود ترجیح می داد[3. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص 337.].
سلمان در خلافت عمر، به حکومت مدائن منصوب شد؛ پذیرش مسئولیت از سوی او و برخی از یاران برجسته دیگر امیرمؤمنان(علیه السلام) همچون حذیفه و عمار، برای خواص مایه دل گرمی و برای عوام، آرامش آفرین بود. هر چند که با محنت، شماتت، محدودیت، توبیخ و حتی برکناری همراه بود زیرا در آن عصر، هیبت و شوکت امارت افرادی چون معاویه دوام داشت و سلوک ساده و عدالت محور سلمان، به توبیخ می انجامید؛ چون از سلمان پرسیدند چرا دیگر کار نمی کنی؟ در پاسخ به ممانعت خلیفه اشاره کرد؛ آن که به او نوشتم بگذار به حال خود باشم، او دوبار نهی کرد و بار سوم به تهدیدم پرداخت![ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 342.]امیرمؤمنان(علیه السلام)، همواره از سلمان و شخصیت ممتاز او یاد می کرد و او را لایق نگهداری اسرار می دانست[ بحار، ج 22، ص 331.] و سلمان را دریایی می دانست که قعرش دست نایافتنی است.[ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 342.]