۱۳۹۳/۰۸/۰۷
–
۵۳۹ بازدید
در مورد سکینه بنت الحسین علیه السلام و حضور ایشان در واقعه کربلا توضیح دهید؟
لعمرک انّنی لا حبّ داراً تکون بها سکینه و الرّباب
أحبّهما و أبذل جلّ مالی و لیس لعاتب عندی عتاب
به جانت سوگند! خانه ای را که سکینه و رباب در آن باشند دوست دارم. آن دو را دوست دارم و همهی ثروتم را در این راه میبخشم و سرزنش ملامتگران در حقم به جا و شایسته نیست.»[8]
سکینه و حضور در کربلا
سکینه از جمله زنان حاضر در کربلا به شمار میرفت. مورخان و سیرهنگاران از او در آثار خود بارها و بارها یاد کردهاند. از جمله روایت شده که در روز عاشورا، امام حسین علیه السلام پس از مدتی مبارزه، جهت آخرین وداع، به سوی حرم آمدند و به زنان حرم فرمودند: «صبر پیشه سازید و لباسهای بلندتان(چادر) را بپوشید و آماده بلا و مصیبت باشید و بدانید که خداوند نگهدار شماست و به زودی شما را از چنگال این گروه نجات خواهد داد و عاقبت کار شما سعادت و پایان کار دشمنان را به عذاب میکشاند. خداوند شما را در برابر این سختیها کرامت عطا خواهد کرد پس شکوه نکنید و چیزی نگویید که ارزش عمل شما کم شود.»[9]سپس امام علیه السلام با یکایک زنان حرم خداحافظی کردند و سپس به نزد دختر خود سکینه که در گوشه خیمه نشسته بود و گریه میکرد رفتند و او را نیز به صبوری دعوت کردند.[10] در این دیدار آخر امام علیه السلام، سکینه را در آغوش کشید و با دست مبارک خویش، اشک از چشمان او پاک کرد و فرمود:
سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی منک البکاء اذا الحمام دهانی
لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة مادام منی الروح فی جثمانی
فاذا قتلت فانت اولی بالذی تبکینه یا خیرة النسوان
«سکینه جان؛ بدان پس از من، گریهی تو طولانی خواهد بود. [پس دخترم] تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرتبار خود مسوزان. ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو برای گریه سزاوارتری.»[11]و در روایتی دیگر آمده در روز عاشورا و به هنگام وداع آخر امام حسین علیه السلام به کنار خیمهها آمد و با صدای بلند زنان حرم را صدا زدند و فرمودند:
یا زینب(سلام الله علیها) و یا ام کلثوم و یا فاطمة و یا سکینة علیکنّ منّی السلام.[12]
سکینه و ایام اسارت
پس از واقعهی عاشورا، سکینه نیز چونان بانوان دیگر حرم ابا عبدالله الحسین علیه السلام به اسارت دشمن در آمد و همراه با کاروان اسرا به کوفه و شام رفت. او همراه و همگام با اسرای اهل بیت علیه السلام به افشای جنایات بنیامیه و بیان مظلومیت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخت و این تلاش را از همان آغازین روزهای ایام اسارت آغاز کرد. نقل شده که در روز یازدهم محرم و به هنگام وداع اهل بیت علیه السلام با شهدا سکینه(سلام الله علیها) پس از سخنان جانسوز عمهاش زینب(سلام الله علیها) پیش رفت و جنازه پدر را در آغوش گرفت و به عزاداری پرداخت. سخنان او با پدر و گریههایش بر شهید کربلا همچنان ادامه داشت تا اینکه گروهی از یاران عمر بن سعد پیش آمدند و او را به زور از پیکر پاک پدرش جدا کردند و کشان کشان نزد دیگر اسرا بردند.[13]ایام اسارت بخصوص در شام روزهای سختی را برای سکینه و دیگر زنان اهل بیت علیه السلام رقم زد. بیشک یکی از سختترین و دردناکترین این ایام روز ورود کاروان اسرا به شام بود. در توصیف چگونگی ورود اسرای اهل بیت علیه السلام به شام از یکی از اصحاب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به نام سهل بن سعد ساعدی روایت شده که میگفت:
«در راه بیتالمقدس به شام رسیدم. در آنجا شهری دیدم پر از درخت با جویبارهای فراوان؛ در و دیوارش با پردههای دیبا آذین بسته شده بود و مردم گرم شادی و سرور بودند و زنان نوازنده را دیدم که دف و طبل به دست، مینوازند. با خود گفتم گویا اهل شام عیدی دارند که ما نمیدانیم. [در همین فکرها بودم که] به گروهی از مردم دمشق برخوردم که مشغول صحبت بودند پس به آنان گفتم: «آیا شما عیدی دارید که ما نمیدانیم؟» گفتند: «پیرمرد؛ به نظر غریب مینمایی.» گفتم: «آری؛ من سهل ساعدی هستم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را دیده و احادیث او را میدانم.» گفتند: «ای سهل آیا در شگفت نیستی که چرا از آسمان خون نمیبارد و زمین اهلش را فرو نمیبرد؟» گفتم: «مگر چه شده است؟» گفتند: «ای سهل، سر حسین علیه السلام را از عراق به هدیه میآورند.» گفتم: «عجبا سر حسین علیه السلام را میآورند و این مردم چنین شادمانی میکنند؟ از کدام دروازه وارد میشوند؟» گفتند: «از دروازه ساعات.»[14] هنوز گفتگوهایمان به پایان نرسیده بود که دیدم بیرقها یکی پس از دیگری از راه میرسند. پس مردی را دیدم که سری بر نیزه داشت که سیمایش بسیار شبیه سیمای رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و از پی آن دختری را دیدم که بر شتری برهنه و بیمحمل سوار بود. خود را شتابان به او رساندم و گفتم: «دخترم شما کیستی؟» گفت: «سکینه دختر حسین علیه السلام» گفتم: «آیا از من کاری ساخته است؟ من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده سخن او را شنیدهام» گفت: «ای سهل اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما کنار ببرند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده کمتر به حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نگاه کنند.» سهل ساعدی میگوید: «من خود را به حامل آن سر شریف رساندم و گفتم: «آیا برای تو ممکن است که برای حاجتی که من به تو دارم چهل دینار زر سرخ (چهار صد دینار) بگیری و حاجت مرا بپذیری؟» گفت: «حاجتت چیست؟» گفتم:«این پولها را بگیر و این سر را جلوتر و دور از این زنان ببر.» آن مرد پذیرفت و پولها را گرفت و آن سر را از زنان اهل حرم دور کرد.»[15]در چگونگی ورود اسرا بر یزید بن معاویه نیز از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده که اسرای اهل بیت علیه السلام را با صورتهای باز و بدون پوشش در روز بر یزید وارد کردند. اهل شام با دیدن آنها به یکدیگر میگفتند ما هیچ اسیری را زیباتر از این اسرا ندیدیم اینان کیستند؟ در این هنگام [عمهام] سکینه با صدای بلند فرمود: نحن سبایا آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)؛ ما اسیران آل محمدیم.[16]
سکینه و بازگشت به مدینه
پس از پایان اسارت سکینه نیز به همراه کاروان اسرا به مدینه بازگشت. اما از چند و چون زندگانی او در مدینه تا وفات ایشان در منابع خبر موثق و مورد اطمینان چندانی در دست نیست. شاید بتوان گفتگوی سکینه با دختر عثمان را از معدود خبرهای مورد اعتماد در این دوره دانست. نقل شده که سکینه روزی با دختر عثمان در مجلسی حاضر بود، دختر عثمان برای فخرفروشی گفت: «أنا بنتُ الشهید من دختر شهید هستم» سکینه جوابش را نداد تا زمانی که صدای اذان برخاست، همین که مؤذن گفت: «أشهدُ أنّ محمداً رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)» سکینه گفت: این پدر من است یا پدر تو؟ دختر عثمان شرمسار شد و گفت: دیگر به شما فخر نخواهم فروخت.[17]گویا پس از بازگشت به مدینه سکینه نیز همگام با دیگر بانوان اهل بیت علیه السلام به افشای جنایتهای بنیامیه میپرداخت و جنایتها و ددمنشیهای آنان را در واقعه کربلا در اذهان مردم مدینه و غیر آن ماندگار میکرد. اشعار بسیاری که از او در رثای سید و سالار شهیدان به جای مانده است تأییدی بر صدق این سخن است. از اینرو حکومت جور حضورشان را در مدینه برنتابید و به دستور یزید آنان به همراه عمه گرانقدرشان زینب(سلام الله علیها) از مدینه اخراج و به دیار مصر سفر کردند. بنا بر نقل برخی از منابع سکینه بنت الحسین(سلام الله علیها) و خواهرش فاطمه و برخی دیگر از زنان بنیهاشم به همراه حضرت زینب(سلام الله علیها) راهی مصر شدند. آنان چند روز مانده از رجب به آنجا رسیدند و مورد استقبال مسلمة بن مخلد –فرماندار مصر- و گروهی از بزرگان آن سرزمین قرار گرفتند.[18]
[1]-الاصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بیتا، ج4، ص192 و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، 1965،ج4، ص94.
[2]-ابنخلکان؛ وفیات الاعیان و أنباء أبناء الزمان، تحقیق احسان عباس، لبنان، دارالثقافه، ج2، ص397؛ ابن الجوزی، عبدالرحمن بن علی؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1992، ج7، ص175 و الاصفهانی، ابوالفرج؛ الاغانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1415، ج16، ص360.
[3]-الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967،ج5، ص464؛ ابناثیر، پیشین، ص86 ابنکثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر؛ البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1986،ج8، ص196 و ابنالصباغ؛ الفصول المهمه فی معرفة الائمه، تحقیق سامی الغریری، دار الحدیث، چاپ اول، 1422، ج2، ص836.
[4]-ابوالفرج الاصفهانی، الاغانی، پیشین، ج21، ص79؛ شیخ مفید؛ الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ص1413، ج2، ص25؛ حسنی، ابن عنبه؛ عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب، قم، انصاریان، 1417، ص90 و ابن الصباغ؛ الفصول المهمه فی معرفة الائمه، تحقیق سامی الغریری، دار الحدیث، چاپ اول، 1422، ج2، ص751.
[5]- بعضی از منابع همسر سکینه دختر امام حسین علیه السلام را ابوبکر(عبدالله) بن حسن بن علی علیه السلام عنوان کردهاند. گویا ابوبکر کنیه غبدالله بوده است. ابن صوفی نسابه؛ المجدی فی انساب الطالبیین، قم، مرعشی نجفی، چاپ دوم، 1422، ص201 و ابنحزم؛ جمهرة انساب العرب، تحقیق جمعی از علماء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1983، ص105.
[6]- البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، 1977، ج2، ص195 شیخ مفید، پیشین، ج2، ص25؛ ابوالفرج الاصفهانی، الاغانی، پیشین، ج16، ص366 و الصفدی؛ الوافی بالوفیات، تحقیق احمد ارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، داراحیاء التراث، 2000، ج15، ص182.
[7]- المغربی، القاضی النعمان؛ شرح الاخبار، تحقیق السید محمد الحسینی الجلالی، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1414، ج3، صص 180-181؛ الصفدی، پیشین، ج15، ص182؛ ابنعساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج69، ص205 و طبرسی؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق، ج1، ص418.
[8]-ابنسعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، چاپ اول، 1993، خامسه1، ص371؛ الطبری، پیشین، ص520؛ ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، پیشین، ص94 و ابنعساکر، پیشین، ص120.
[9]-مجلسی، محمد باقر؛ جلاء العیون، جاویدان، بیتا، ص408 و الموسوی المقرم، عبدالرزاق؛ مقتل الحسین علیه السلام، بیروت، دارالکتاب الاسلامیه، چاپ پنجم، ص1979، صص276-278.
[10]- ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، قم، علامه، 1379ق، ج4، ص109 و المقرم، پیشین، ص277.
[11]-ابن شهرآشوب، پیشین، صص109-110 و القندوزی؛ ینابیع الموده لذوی القربی، تحقیق سید علی جمال اشرف حسینی، دارالأسوه، چاپ اول، 1416، ج3، ص79.
[12]-مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الاطهار، تهران، اسلامیه، بیتا، ج45، ص47؛ البحرانی، عبدالله؛ العوالم الامام الحسین علیه السلام، تحقیق مدرسه الامام المهدی(عج)، قم، مدرسه الامام المهدی(عج)، چاپ اول، 1407، ص289 و القندوزی، پیشین، ص79.
-[13]سید بن طاوس؛ اللهوف، تهران، جهان، 1348ش، ص134 و البحرانی، پیشین، ص303.
[14]-برخی از منابع ورود اسراء به شام را از دروازه توماء دانستهاند. الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ص1991، صص129-130.
[15]-الخوارزمی، الموفق بن احمد؛ مقتل الحسین علیه السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بیتا، صص60- 61 و مجلسی، بحارالانوار، پیشین، ج45، صص127-128.
[16]-شیخ صدوق؛ الامالی، کتابخانه اسلامیه، 1362ش، ص166؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن؛ روضة الواعظین، قم، انتشارات رضی، بیتا، ج1، ص191؛ حمیری قمی، عبدالله بن جعفر؛ قرب الاسناد، تهران، نینوی، بیتا، ص14 و البحرانی، پیشین، ص395.
[17]-ابوالفرج الاصفهانی، الاغانی، پیشین، ج16، ص362 و الامین، محسن؛ اعیان الشیعه، تحقیق حسن الامین، بیروت، دارالتعارف، بیتا، ج3، ص492.
[18]- یحیی بن حسن بن جعفر؛ اخبار الزینبیات، نشر محمد الجواد الحسینی المرعشی، بیجا، بیتا،ص119.
سید علی اکبر حسینی