۱۳۹۸/۰۷/۰۵
–
۱۵۳۱ بازدید
سلام دو سوال دارم
۱- نحوه ی تشخیص منافقین چگونه است
۲- نحوه ی برخورد امام خمینی و امام خامنه ای بعد از انقلاب با منافقان مدرن چگونه است؟ منظور از منافقان مدرن فقط گروهک منافقین نیست همان گروه سیاسی خاص است که می دانید!
دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز، همانگونه که می دانید و شواهد تاریخی نیز اثباتگر آن است، در طول تاریخ همواره انسان هایی وجود داشته اند که تحت عنوان «منافق» از آنها یاد شده است. این افراد اگر چه ممکن است در هر مقطع زمانی و مکانی ویژگی های اختصاصی خود را نیز داشته باشند، اما برخی ویژگی های عمومی در آنها وجود دارد که در مجموع آنها را شایسته نامیده شدن به عنوان «منافق» نموده است، بر این اساس به نظر می رسد بهترین راهکار برای شناخت منافقین در هر عصری، اعم از عصر غیبت یا غیر آن، این است که به منابع دینی و سخنان رهبران و راهنمایان دینی مراجعه نماییم، به عنوان مثال در قرآن کریم به این موضوع، بسیار پرداخته شده و ویژگی هایی برای منافقان برشمرده است که مطالعه آنها نقش مهمی در شناخت این قبیل انسان ها دارد از جمله در قرآن کریم سوره ای به نام «منافقون» و درباره آنان آمده و در آن به برخی از اعمال و ویژگی های آنان اشاره شده است.
صفت نفاق در ادبیات اسلامی بسیار منفی و زشت شمرده شده به گونه ای که منافق بدتر از کافر و مشرک خوانده شده است (نساء/145). همین امر باعث شده است که در طول تاریخ از این واژه بسیار استفاده شود و افراد و گروه های زیادی مخالفان خود را به این نام و صفت بخوانند و نظام ها و حکومت ها، مخالفان و منتقدان خود را به این عمل و صفت متهم کنند.
کلمه نفاق به معنای «اظهار کردن مطلبی بر خلاف اعتقاد» است (المعجم الوسیط، ص942). در اصطلاح دینی منافق کسی است که در باطن کافر است و در ظاهر مسلمان (قاموس قرآن، ج7، ص98). گویا این کلمه از ریشه نَفَق، به معنای نقب زیر زمینی که دو درب دارد، گرفته شده است(همان). به هر حال منافق به معنای دورو است، کسی که ظاهرش با باطنش فرق دارد و کسی که به چیزی که اعتقاد ندارد وانمود می کند که اعتقاد دارد.
پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «کسی که باطنش با ظاهرش ناسازگار باشد او منافق است، هر که می خواهد باشد» (بحارالانوار، ج72، ص207).
منافق ویژگی هایی دارد که در اعمال و رفتار او آشکار و نمایان است. از جمله مهم ترین ویژگی های منافق مطابق آیات و روایات اسلامی امور زیر است:
1-منافق از دین استفاده ابزاری می کند.
از مهمترین ویژگی های منافق این است که به دین یا اخلاق یا… اعتقاد قلبی ندارد اما وانمود می کند که اعتقاد دارد تا از این راه بهره ای ببرد. او خود را دیندار یا متخلق به اخلاق نیکو یا پایبند به قانون و حقوق انسان ها نشان می دهد تا در قلب انسان ها جا پیدا کند و بدین وسیله به قدرت برسد یا قدرت خود را مستحکم سازد یا به مال و ثروت و امور دیگر دنیوی برسد. قرآن مجید در مورد منافقین می فرماید: «آنان قَسَم های خود را چون سپری بر خود گرفته اند»(منافقون/2). آنان قسم می خورند که ایمان دارند اما حتی قسم آنان سپری برای آنان است. به هر حال منافق کسی است که به چیزی اعتقاد ندارد ولی ادعا می کند که اعتقاد دارد تا از این راه بهره ای ببرد. و البته او چه بسا اشک هم بریزد و داد دین هم سر دهد. پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «منافق، چشمانش در اختیار اوست، هر طور بخواهد گریه می کند»(کنز العمال، ح854). اعمال و کردار منافق ریاکارانه است و دینداری او برای جلب توجه است(نساء/142؛ کنزالعمال، ح862).
2- دروغ، خلف وعده، خیانت در امانت از ویژگی های منافق است.
در آیات متعددی از قرآن مجید این سه ویژگی به منافقان نسبت داده شده است. نفاق بر دروغ استوار است و منافق دائما در سخن و عمل خود دروغ می گوید. او وعده می دهد و عمل نمی کند و او امانت را رعایت نمی کند و در آن خیانت می کند. برخی از آیات قرآن خلف وعده و دروغ را و برخی آیات دیگر خدعه و حیله را از اعمال منافقین به حساب می آورد(توبه/77؛ نساء/142؛ منافقون/1؛ حشر/11و…).
پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «منافق کسی است که هر گاه وعده دهد خلف وعده کند… و هرگاه سخن بگوید دروغ گوید، و هرگاه امانتی به او سپارند خیانت ورزد»(بحارالانوار، ح72، ص207). آن حضرت می فرماید: «نشانه منافق سه چیز است؛ سخن به دروغ گوید، از وعده تخلف کند و در امانت خیانت کند»(نهج الفصاحه، ص537) و می فرماید: «سه چیز در هر که باشد منافق است، هر چند روزه بدارد و نماز بخواند و حج و عمره بگزارد و بگوید من مسلمانم. کسی که چون سخنی می گوید، دروغ گوید و چون وعده می دهد وفا نکند و چون امانت می گیرد، خیانت کند»(همان، ص538).
امام سجاد(ع) می فرماید: «منافق…اگر سخنی به تو گوید دروغ گوید و اگر به تو وعده ای دهد، خلف وعده کند و اگر به او اعتماد کنی و امانتی سپاری به تو خیانت می کند»(الامالی الصدوق، ص399).
3- منافق از صدای مخالف هراسان است.
ویژگی دیگر منافق این است که وحشت زده است و هر صدایی را برای خود خطری احساس می کند و جلو آن را می گیرد. قرآن مجید درباره منافقان می فرماید: «یحسبون کل صیحة علیهم» هر فریاد و صدایی را به زیان خویش می پندارند(منافقون/4). علت این امر این است که منافقان همیشه نگران هستند که ماهیت واقعیشان برای مردم آشکار شود و به همین جهت جلوی صدای مخالف را می گیرند. در حکومت منافقانه امویان هیچ صدایی به جز صدای مداحان حکومت به گوش نمی رسید. آنان علی(ع) و خاندان او را دشمن خود می دانستند و در حالی که در منابر هر سخنی و ناسزایی بر ضد این خاندان مجاز بود، گفتن جمله ای در مدح آنان ممنوع بود. به هر حال همه کسانی که منافقانه از دین استفاده می کرده اند از صدای مخالف وحشت داشته جلو آن را می گرفته اند. امام سجاد(ع) از خصوصیات منافق را این می شمارد که مخالف را بر نمی تابد و پشت سر مخالف خود بدگویی می کند(الامالی الصدوق، ص399). به فرموده علی(ع) منافقان فقط مدح و ثنا را دوست دارند و آن را به همدیگر قرض می دهند و آن را از همدیگر انتظار دارند(نهج البلاغه، خ193).
4- منافق می گوید و عمل نمی کند.
ازویژگی های منافق آن است که دیگران را از اعمالی نهی می کند که خود آن ها را ترک نمی کند و دیگران را به اعمالی ترغیب می کند که خود انجام نمی دهد. امام علی(ع) می فرماید: «آشکارترین منافق کسی است که به طاعت خدا فرا خواند و خودش بدان عمل نکند و از معصیت بازدارد و خودش از آن باز نایستد» و می فرماید: «منافق ترین مردم کسی است که به طاعت خدا امر کند و خودش عمل نکند و از گناه باز دارد و خودش ترک نکند»(غررالحکم، ح3214 و 3309).
امام سجاد(ع) می فرماید: « منافق نهی می کند و خود نهی نمی پذیرد، به آنچه دستور می دهد خودش عمل نمی کند»(الامالی الصدوق، ص399).
پس بارزترین و آشکارترین و رسواترین منافق کسی است که دیگران را به خاطر انجام همان کاری مواخذه می کند که خود بدتر از آن را انجام می دهد و دیگران را به خاطر ترک همان اموری محکوم می کند که خود ترک می کند و زیر پا می گذارد.
5- منافقین موضع ثابتی ندارند.
قرآن مجید درباره منافقین می فرماید: «مذبذبین بین ذلک لا الی هولاء و لا الی هولاء» میان آن دو دو دلند نه با اینانند و نه با آنان(نساء/143). پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «منافق همچون بزغاله ای است که میان دو گله سرگردان است»(نهج الفصاحه، ص537).
از آنجا که منافق دین را برای خود دین و حق را برای خود حق و اخلاق را برای خود اخلاق نمی خواهد و تنها از آنها به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خود استفاده می کند، موضع ثابت و روشن و یکنواختی ندارد. نمونه این را در دنیای امروز به وضوح می بینیم. کشورها و نظام ها در رابطه با حوادثی که در نقاط مختلف دنیا رخ می دهد برخوردی دوگانه دارند و مطابق منافع خود موضع می گیرند. یک عمل را در یک کشور محکوم می کنند در حالی که همان عمل را در کشوری دیگر تایید یا توجیه می کنند. اما مومن واقعی مبنای ثابت و روشنی دارد چون مطابق حق سخن می گوید و موضع می گیرد و نه مطابق منافع خود.
در آیات و روایات ویژگی های دیگری نیز برای منافقان بیان شده است که ذکر همه آنها به درازا می انجامد. سخن را با دو حدیث از پیامبر خدا(ص) درباره خطر منافق برای جامعه به پایان می بریم: علی(ع) می فرماید رسول خدا به من فرمود: «من برای امتم نه از مومن می ترسم و نه از مشرک؛ زیرا مومن را خداوند به واسطه ایمانش جلوگیری می کند و مشرک را خداوند به سبب شرکش از پای در می آورد. اما ترس من از برای شما از منافق زبانبازی است که مطابق اعتقادات شما سخن می گوید و برخلاف آنچه معتقدید عمل می کند»(نهج البلاغه، نامه 27). و آن حضرت می فرماید: «بیشتر از هر چیز بر امت خودم از منافق زبانباز می ترسم» (نهج الفصاحه، ص537).
علاوه بر آیات و روایات، رهبران سیاسی- دینی نیز همواره نسبت به نفوذ منافقان در جامعه هشدار داده اند، از جمله مقام معظم رهبری که در این زمینه مطالب مفصلی دارند، به عنوان مثال ایشان در سال 1360 و در مقام امامت جمعه تهران، 4 خطبه در ارتباط با منافقان ایراد نمودند که پس از آخرین خطبه که در 5 تیرماه بیان شد، معظم له از سوی همین منافقین در مسجد ابوذر تهران ترور شدند، اما در همین خطبه ها مباحث مهمی با موضوع منافقین بیان کرده اند که گزیده ای از آنها را به نقل از فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 85 خدمت شما ارائه می کنیم:
1.منافق کیست؟ انگیزه اش چیست؟
عنصر اصلی در ماهیت و شخصیت منافقین، این است که منافق آن چه را که در زبان و ظاهر اظهار می کند، در دل به آن باور ندارد. «امنّا بالله» می گوید، ولی ایمان ندارد. در دل معتقد به اسلام و انقلاب و حمایت از مستضعفین نیست، اما در زبان دم از اسلام و انقلاب و مستضعفین می زند…. نزد پیغمبر می آید و می گوید؛ (قالوا نشهد إنّک لرسول الله…)، با تأکید می گوید ما شهادت می دهیم که تو پیغمبر خدایی، اما دروغ می گوید: (و الله یشهد إِنّ المنافقین لکاذبون).
منافق، چرا منافق می شود؟ محور اصلی حرکتِ نفاق «خودپرستیِ» منافق است. اول که ایمان نمی آورد، برای این ایمان نمی آورد که اسلام و انقلاب به ضرر اوست… از ترس جانش یا برای طمع به دست اندازی به قدرت و مال، به خاطر فرصت طلبی اظهار ایمان می کند. این جا هم خودپرستی او آشکار می شود… در انقلاب ما نیز کسانی بودند که پیش خود فکر می کردند اگر اوضاع ایران عوض شود، آن ها بر سر کار خواهند آمد؛ با این که عمرشان را در راحتی و رفاه گذرانده بودند. وقتی انقلاب آن ها را به بازی نگرفت، ضد انقلاب شدند و معارض با انقلاب. کسانی هم بودند که در اوایل توانستند با فرصت طلبی وارد حوزه انقلاب شوند، حتی پست و مقام هم بگیرند، ولی وقتی انقلاب در حرکت طبیعی خود این ها را کنار گذاشت، در مقابل انقلاب ایستادند. اول انقلاب را پذیرفتند، اما وقتی انقلاب جدی شد، با آن به مخالفت برخاستند. (ذلک بأَنّهم آمنوا ثمّ کفروا).
2.توجه به یکپارچه نبودن منافقان در حکومت اسلامی
جریان نفاق، یک جریانی است که پس از بر روی کار آمدن حق به وجود می آید. قبل از آن که حق به حکومت و قدرت برسد، جریان نفاق در جامعه وجود ندارد، البته منافق همیشه هست و هر وقتی یک انگیزه و یک کاری دارد، اما نفاق «به صورت یک جریان اجتماعی» در صورتی به وجود می آید که حکومت حق بر سر کار باشد… .
انگیزه نفاق در حکومت حق چیست؟ مخالفت با حکومت. منافقین در دوران پیغمبر نمی توانستند حکومت پیغمبر را تحمل کنند؛ اگرچه خود آن ها هم به جریان های مختلفی تقسیم می شدند.
(تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتّی)؛ یعنی منافقین را یک پارچه می پنداری، اما بدان که این یک پارچگی در آن ها نیست. دل های آن ها از هم پراکنده است. بعضی از منافقین از اول ایمان نمی آورند و تظاهر به ایمان می کنند مثل عبدالله بن اُبیّ. این شخص بنا بود حاکم مدینه بشود، پیغمبر که آمد، حکومت او از دستش گرفته شد؛ لذا با حکومت پیغمبر مخالف شد و چون نمی توانست علناً مخالفت کند، ظاهراً ایمان آورد. پس او از اول هم ایمان نداشت.
3.پیروی از سیاست معرفی منافقان توسط امام علی (ع)
… امیرالمؤمنین (علیه السلام) در سه خطبه از نهج البلاغه، درباره منافقین صحبت می کند. این نشان می دهد که علی (علیه السلام) هم دلش از دست منافقین خون است… لذا امیرالمؤمنین یک حکومت حق الهی است، منافقین را به مردم خودش معرفی می کند…:
1)احذّر کم اهل النفاق…؛ شما را از اهل نفاق بر حذر می دارم…
2)فانّهم الضّالون المضلّون و الزّالّون المزلّون؛ زیرا اهل نفاق هم خودشان گمراه اند، هم بی خبران را گمراه می کنند. هم خودشان لغزیده اند و هم بی خبران را می لغزانند؛ یعنی چون حقیقت کار آن ها برای مردم روشن نیست، ساده لوحان به ریسمان پوسیده آن ها به چاه می روند. آن ها هم می لغزند و گمراه می شوند.
3)یتلوّنون الواناً و یفتنون افتناناً؛ یعنی آن ها به رنگ های گوناگون در می آیند و شیوه های گوناگون به کار می برند. مثلاً گاهی اعلام مبارزه مسلحانه می کنند، گاهی اعلام پیروی از امام می کنند… هر وقتی به رنگی و یا شکلی وارد صحنه می شوند.
4)و یعمدونکم بکلّ عمادٍ و یرصدونکم بکلّ مرصادٍ؛ یعنی با هر وسیله ای قصد شما می کنند و در هر کمینگاهی که بشود برای ضربه زدن به حکومت اسلامی و اسلام مخفی شد، مخفی می شوند، با شیوه مظلومانه، با شیوه خشم آلود، با کتک و ضرب و جرح و تیراندازی و چماق داری و یا با گریه و زاری و شیون و مظلوم نمایی.
5)قلوبهم دویّة؛ دل هایشان مریض است و صفاحهم نقیّة؛ اما صورت ها و ظاهرهایشان پاکیزه است. ظاهرش را که نگاه می کنی، یک خواهر یا برادر مسلمان حق به جانب است، اما در باطن مریض و بیمار است. … وصفهم دواء و قولهم شفاء و فعلهم الدّاء العیاء؛ و وقتی که راه خود را توصیف می کنند، گویی یک درمانی را ارائه می دهند. وقتی که حرف می زنند، گویی که می خواهند بیماران را شفا بدهند. اما وقتی وارد عمل می شوند، عمل آن ها یک درد کشنده است.
6)حسدة الرّخاء؛ و آسایش و راحتی مردم را نمی توانند ببینند، بر آسایش مردم حسد می ورزند. می خواهند دائماً در میان مردم تشنج و اضطراب و نا امنی وجود داشته باشد.
7)و مؤکّدوا البلاء؛ یعنی بلاهای موجود جامعه را دو چندان می کنند. مثلاً ملت ایران با دشمنان در حال جنگ است… این آقایان، این منافقین، همه این بدبختی ها و ناراحتی ها را… تأکید و دو چندان می کنند.
8)و مقنِّطوا الرّجاء؛ امید را از دل مردم می گیرند. مثلاً مردم می شنوند… در فلان قلّه، سپاهیان پاسدار و برادران ارتشی پیروزی به دست آوردند… دل مردم شاد می شود، به آینده جنگ امیدوار می شوند…. ناگهان منافق پیدا می شود و با حرکات و اعمال خود سعی می کند این «امید» را از مردم بگیرد.
9)لهم بکلّ طریق صریعٌ و الی کلِّ قلب شفیع؛ از هر طرف که بروی، کسانی ضربت خورده و آسیب دیده از دست این ها هستند. به میدان جنگ و رویارویی با دشمن می روی، می بینی که اگر هم آن ها حضور دارند فقط برای این است که به نفع دشمن جاسوسی کنند. به دانشگاه می روی، می بینی محیط را متشنج می کنند. به بازار می روی و می بینی مردم را ناراحت می کنند. اگر در ارگان های دولتی نفوذ کنند، کارها را کند و لنگ می کنند… روزهای اول شرم نداشتند و سعی می کردند حتی در بیت امام هم نفوذ کنند. پیش این مسئول و آن مسئول، پیش این وکیل و آن وزیر، آن آدم معروف و این چهره شناخته شده و محبوب، دائماً با واسطه و با وسیله بروند و خودشان را نزدیک کنند… و خودشان را جا بیندازند…
10)و لکل شجوٍ دموع؛ برای هر حادثه ای اشک آماده در چشم دارند. خودشان غوغا به راه می اندازند، خودشان مسئله آفرینی می کنند، بعد هم اول کسی که فریاد برآورد، خودشان هستند. همیشه اشکشان آماده و مظلوم نمایی به عنوان یک حربه در دستشان است. آیا به مردم صریحاً
بگویند که ما چماق داری کردیم؟ آیا صریحاً اعتراف کنند که ما می خواهیم اساس جمهوری اسلامی را به هم بزنیم؟ اگر این کار را بکنند یقیناً اکثریت قاطع نوجوانان و جوانان و کودکان معصوم و عزیز ما که فریب آن ها را خورده اند، از آن ها برخواهند گشت. لازم است که برای جلب دل ها، خود را مظلوم جلوه دهند.
11)یتقارضون الثناء و یتراقبون الجزاء؛ به یکدیگر ستایش وام می دهند و منتظر پاداش آن می مانند؛ یعنی با همکاران و همدستان خود، مبادله مدح و ثنا می کنند… این ها هم در گفته ها و نوشته ها از او تعریف می کنند. گروه های مخالف جمهوری اسلامی، یک دیگر را ستایش می کنند اما هیچ کدام هم دل هایشان با هم خوب نیست…
12)ان سألوا الحفوا و ان عذلوا کشفوا؛ اگر چیزی بخواهند و دنبال چیزی باشند، آن طرفی را که کارشان به دست اوست، رها نمی کنند. آن قدر می آیند و می روند و التماس می کنند تا بالـأخره آنچه را که می خواهند، بگیرند… .
13)قد اعدّوا لکل حقّ باطلاً و لکلّ قائم مائلاً؛ (5) برای هر حقی، یک باطل را آماده دارند. هر شعار حقی که شما بدهید، یک شعار باطلی در کنارش دارند. در این اجتماعی که چند روز قبل در تهران به راه انداخته بودند، چند شعار می دادند که من یادداشت کرده ام.
4. اهداف منافقان
… از همه علاقه مندان مخصوصاً جوانان، دختران و پسران دعوت می کنم که آیات قرآن را در این باب با دقت و حوصله بخوانند و در آن تدبر کنند… هنگامی که پیغمبر عازم جنگ تبوک بود ــ که یکی از بزرگ ترین و مهم ترین آزمایش های دوران حکومت پیغمبر است ــ جمعی از منافقان در خارج مدینه مسجدی ساختند. علی الظاهر مسجد، اما علی الباطن پایگاهی برای توطئه بود. قرآن برای این مسجد، چهار خاصیت که مورد نظر آن ها بود، ذکر می کند:
(و الّذین اتّخدوا مسجداً ضراراً)؛
اولین خاصیت این مسجد، این است که به مردم مسلمان ضرر بزند. بنشینند و توطئه کنند و برای جامعه اسلامی خط و نشان بکشند.
دومین خاصیت که جزو نیت های پلید آن هاست (و کفراً)، بنشینند طرح کفرآمیز خود را در مسجد پیاده کنند.
سومین خاصیت (و تفریقاً بین المؤمنین)، آن را وسیله ای برای شق صفوف مسلمان ها کنند.
چهارمین خاصیت (و إرصادًا لمن حارب الله و رسوله)، آن جا پایگاه و کمینگاهی باشد برای کسانی که در محاربه با خدا و پیامبر هستند.
5. ارتباط طبیعی منافقان داخلی با کفار خارجی
شخصی به نام ابوعامر راهب ــ که پیغمبر او را «ابوعامر کافر» اسم گذارد ــ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از مدینه گریخت و به روم رفت و وعده داد که با ابرقدرت های روم توافق کرده و از او کمک خواهد گرفت و با نیروی آماده ای به مدینه برخواهد گشت تا پیغمبر را بیرون کند و انقلاب را به شکست بکشاند. می بینید که مسئله، خیلی مسئله آشنایی است. گریختن ضد انقلاب از مرکز حکومت اسلامی، پناه بردن به دامن قدرت ها و سلطه ها و ابرقدرت ها، و آماده شدن برای بازگشت مجدد و شکست انقلاب اسلامی، و در داخل هم همکاری با آن ها…
منافقین در حقیقت پایگاه محاربین و کافرین هستند؛ یعنی اگرچه «نفاق» در جامعه اسلامی جریان مستقلی است؛ یعنی خود مستقلاً دشمنی برای حکومت اسلامی است، اما با جریان «کفر» مرتبط است، به آن ها مدد می رساند و از آن ها کمک می گیرد…
6.فرجام شناسی جریان نفاق؛ پیوند با کفار
جریان نفاق، زمینه ساز جریان کفر است. یعنی چه؟ یعنی هر هدفی و هر نیتی که کفر و استکبار نسبت به عالم اسلام تعقیب می کند، جریان نفاق در داخل رسیدن به آن هدف را برای مستکبران آسان می کند… کفر و استکبار جهانی با انقلاب اسلامی مخالف است… امروز در ایران، انقلاب اسلامی مجسم در حکومتی است که بر سر کار است. امام که رهبر انقلاب است و امت که صاحبان اصلی این انقلاب هستند، بر صحت و حقانیت حکومتی که امروز بر سر کار است، گواهی داده اند… کسی که ضد انقلاب است، ممکن است ایراد بگیرد و انتقاد بکند، ولی باطن کار او قصد براندازی حکومت است. می خواهد این حکومت نباشد و این دولت برود. وقتی به نقشه ها و تبلیغات دشمنان خارجی و کفر و استکبار جهانی نگاه می کنیم، این مقصود به وضوح از اظهارات و عملیات آن ها پیداست.
7. تلاش منافقان برای هزینه کردن از رهبر
منافقان در زمان پیغمبر وقاحت را به جایی رساندند که برای ایجاد تفرقه بین مسلمان ها مسجدی درست کردند. نزد پیغمبر آمدند و عرض کردند:« یا رسول الله! بیا بایست در مسجد ما، نماز بخوان!». برای اینکه موضع پلید خود را پنهان کنند، برای این که در میان مردم برای خود وجهه و آبروی مجددی دست و پا کنند، از امام امت و از رهبر امت تقاضا می کنند که بیاید و در میان آنها قرار بگیرد. در مسجد آنها بایستد، پای علم آنها را امضا کند. اما خدا به پیغمبر می فرماید:« لا تقُم فیه ابداً»؛ پیغمبر به مسجد آن ها نرو، « لمسجدٌ اُسس علی التقوی من اول یومٍ احقّ ان تقومَ فیه!»؛ برو به آن مسجدی که از روز اول از روی تقوا، از روی پرهیزگاری ساخته و بنا شده است. ای امام امت! مردم را بپذیر، امت را بپذیر، این همه جوان فداکار را بپذیر… فلان گروه سیاسی، فلان چهره هایی که جز در خط طرفداری از قدرت های بزرگ جهان حرکت نمی کنند، شایسته این نیستند.
8. اتهام و مخالفت با رهبری؛ نشانه منافقان
از جمله خصوصیات منافقان، این است که خدا و پیامبر را متهم به فریب گری می کنند. می گویند: خدا و پیغمبر ما را مغرور کردند و فریب دادند. گفتند شما فتح می کنید، پیروز می شوید، اما نشدیم. دشمن به ما حمله کرد.
9. دشمنی با خودی ها، سازش با کفار؛ نشانه نفاق
« الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین…». حاضر نیستند با مؤمنین کنار بیایند و از موارد اختلافشان با آنها بگذرند. اما با کافرین حاضر هستند، حاضرند با آمریکا بسازند، با کافر صفت هایی از قبیل فراریان محکوم به اعدام بسازند، حاضرند در فلان کشور، طرح توطئه با کفار را بریزند، حاضرند در داخل، گروه هایی را که صریحاً و علناً بر علیه اسلام و قرآن شمشیر کشیدند، قبول کنند و با آنها کنار بیایند، اما حاضر نیستند با خط اسلامی صریح و اصیل، توافق و سازگاری کنند. همیشه هم بهانه ای دارند.
10. عدم ثبات در موضع گیری؛ نشانه منافق
امروز منافقین را ببینید. اینها هم روزی شعارهای خیلی تند می دانند. حالا هم می دهند. اما مرتب یک قدم به چپ، یک قدم به راست برمی دارند. یک روز موضع تند و چپ گرفتن در مقابل حکومت و در مواجهه با موج طغیان و احساسات عمومی، یک قدم به راست، اظهار توبه، مظلوم نمایی، انابه به امام امت و این حرکت تا وقتی ریشه نفاق در این مملکت هست، ادامه خواهد یافت.(منافق شناسی در نگاه رهبری، محمد عابدی، فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 85، با تلخیص و پاره ای تغییرات)
اما در مورد سیره رهبران انقلاب در برخورد با منافقان، می توان به برخورد حضرت امام خمینی ره با منافقان در سال های پیش و پس از انقلاب اسلامی استناد کرد که این برخوردها خود را به چند شکل نمایان ساخته بود:
1- هوشیاری، ژرف اندیشی و اجتناب از برخورد احساسی؛ این رفتار را در مواجهه حضرت امام ره با گروه هایی از مبارزان پیش از انقلاب که خصلت های منافقانه خود را زیر نقاب انقلابی گری و ادعای اسلام خواهی مخفی کرده بودند می توان مشاهده کرد تا جایی که حضرت امام ره، علیرغم تایید اکثر شخصیت های انقلابی مسلمان و حتی توصیه های آنها به حضرت امام برای تایید نمایندگان گروهک مجاهدین خلق، هوشیارانه مواضع آنها را از نزدیک مطالعه کرده و صحبت های آنها را گوش داد و در نهایت از همان زمان به انحرافی و التقاطی بودن مواضع آنها پی برد و به همین دلیل تا آخر، آنها را مورد تایید قرار نداد. در باره این جلسات، تراب حق شناس، از اعضای سازمان مجاهدین خلق، می گوید که در بهمن 50 جلسات مرتبی با آیت الله خمینی در باره سازمان مجاهدین داشتیم، حسین روحانی نماینده دیگر مجاهدین در عراق هم در پیکار ش 78، مطالبی گفته و در ص 16 می گوید مجموعه جلسات تقریبا ده ساعت می شد. حسین روحانی پس از انقلاب اعتراف کرد که از طرف سازمان به نجف رفته و طی هفت جلسه با امام گفتگو کرده است. وی دو کتاب امام حسین و کتاب راه انبیا، راه بشر را به امام داده است. وی توضیح می دهد که امام تحلیل ما را از معاد، یک تحلیل مادی قلمداد کرد. مورد دوم بحث تکامل بود که ما به تکامل انواع داروینی اعتقاد داشتیم که امام آن را مخالف احکام قرآنی شمرد. همچنین وی می گوید که امام صریحا گفت که من با جنگ مسلحانه مخالفم. امام به وی تاکید می کند که من در باره ایدئولوژی شما باید از روحانیون ایران مانند مطهری، طالقانی، منتظری و رفسنجانی تحقیق کنم.(جریان ها و سازمان های مذهبی-سیاسی ایران، رسول جعفریان، نشر مولف، چاپ ششم، 1385، ص406)، بدین ترتیب حضرت امام ره با هوشیاری وصف ناپذیری انحراف و التقاط این سازمان را حتی پیش از اعلام ارتداد رسمی برخی از اعضای آن، متوجه شده و حاضر به توصیه های برخی نیروهای انقلابی که به شدت به این سازمان اعتقاد داشتند نشد.
2- تلاش برای جذب و یا حداقل، هدایت این گروه ها؛ همانطور که می دانیم حضرت امام خمینی ره رسالتی پیامبر گونه داشتند که به همین دلیل، بیشترین اهتمام ایشان، تلاش برای جذب حداکثری و نه دفع حداکثری بود، به همین دلیل حضرت امام ره علیرغم آشکار بودن انحراف گروهک های نفاق و نیز رفتارهای آنها پس از انقلاب اسلامی همچنان به نصیحت آنها می پرداختند و تلاش می کردند تا آنها را به دامان اسلام و انقلاب بازگردانند، حضرت امام ره در این زمینه می فرمودند: « من به شما نصیحت مى کنم که دست از این شیطنتها و از این توطئه ها بردارید»(صحیفه امام، ج 14، ص: 297)، « من امیدوارم که این دستجاتى که با اسم اسلام و با اسم کمک به اسلام مى خواهند اسلام را به تباهى بکشند و یا ناخواسته اسلام را به تباهى مى کشند، اینها توجه کنند که امروز ایجاد اختلاف به سود آنها تمام نخواهد شد و قبل از اینکه آنها به مطالب خودشان برسند، اگر- خداى نخواسته- در ایران اختلافات پیدا بشود، اول خود آنها قربانى این اختلافات خواهند شد ..»(همان، ص 298.)
حضرت امام ره در 11 اردیبهشت به مناسبتِ روز جهانی کارگر خطاب به گروهکها میفرمایند: «شما چیزی نیستید که بتوانید در مقابلِ این موج خروشان انسانهای برپاخاسته مقاومت کنید، پس صلاح شما و صلاح ملت شما و صلاح همه این است که اسلحهها را زمین بگذارید و این شیطنتها را دست بردارید و به آغوش ملت برگردید و مثل سایر برادران ما همراه با آنها به زندگی خودتان ادامه بدهید.»(همان، ص 331.)
ایشان حتی در روزهایی که ماهیت بنی صدر برای ملت آشکار شده بود دست از نصیحت کردن ایشان و تلاش برای بازگرداندن وی به دامن انقلاب برنداشت و فرمود: « من الآن هم نصیحت مى کنم آقاى بنى صدر را به اینکه نبادا در دام این گرگهایى که در خارج کشور نشستند و کمین کردند بیفتید، و این آبرویى که از دست دادید بدتر بشود. من علاقه دارم که تو بیشتر از این خودت را تباه نکنى. من علاقه دارم که همه اشخاصى که در این مملکت زندگى مى کنند یک زندگى انسانى- الهى باشد. نبادا یک وقت در دام اشخاصى بیفتى که این ملت آنها را سر تا پا شناخته است؛ و آنها از تو پشتیبانى کنند و تو هم در دام آنها بیفتى؛ که هم دنیا به باد رفته است تا آخر، و هم آخرت. »(همان، ص492.)
3- اقدام انقلابی و قاطعانه در مقابل توطئه؛ حضرت امام ره پس از هشدارها، نصیحت ها و تلاش هایی که در جهت بازگرداندن جریان های انحرافی انجام دادند، در نهایت زمانی که کار جریان های نفاق به توطئه بر علیه ملت و نظام اسلامی رسید، مماشات را کنار گذاشته و قاطعانه وارد عمل شدند و دستور برخورد انقلابی را صادر کردند و به این ترتیب ابتدا با کنار گذاردن این جریان ها از گردونه تصمیم سازی کشور و سپس برخوردهای مقتضی با آنها، با عوامل برهم زننده نظم و امنیت ملت برخورد نمودند.
با تمام این احوال، از آنجایی که در سیره امام خمینی ره، هدایتگری یک اصل است که هر زمان و در هر مقطعی امکان تحقق آن وجود دارد، امام خمینی ره در وصیت نامه الهی – سیاسی خویش همچنان به جریان های جدا شده از دامن اسلام و انقلاب توصیه می کند که از مسیر انحرافی خود بازگردند: « من به شما نصیحت مى کنم دست از این کارهاى بیفایده و غیرعاقلانه بردارید و گول جهانخواران را نخورید. و در هر جا هستید اگر به جنایتى دست نزدید به میهن خود و دامن اسلام برگردید و توبه کنید که خداوند ارحم الراحمین است؛ و جمهورى اسلامى و ملت از شما ان شاء اللَّه مى گذرند. و اگر دست به جنایتى زدید که حکم خداوند تکلیف شما را معین کرده، باز از نیمه راه برگشته و توبه کنید. و اگر شهامت دارید تن به مجازات داده و با این عمل خود را از عذاب الیم خداوند نجات دهید؛ و الّا در هر جا هستید عمر خود را بیش از این هدر ندهید و به کار دیگر مشغول شوید که صلاح در آن است .. »(صحیفه امام، ج21، ص437.)
طبیعتا با توجه به اینکه سیره عملی و نظری رهبر کبیر انقلاب اسلامی، یک سیره الگو برای رهبران انقلاب اسلامی می باشد، لذا سیره مقام معظم رهبری نیز متاثر از این سیره خواهد بود و به همین دلیل به دیدگاه ها و سیره مقام معظم رهبری به صورت جداگانه پرداخته نمی شود.
صفت نفاق در ادبیات اسلامی بسیار منفی و زشت شمرده شده به گونه ای که منافق بدتر از کافر و مشرک خوانده شده است (نساء/145). همین امر باعث شده است که در طول تاریخ از این واژه بسیار استفاده شود و افراد و گروه های زیادی مخالفان خود را به این نام و صفت بخوانند و نظام ها و حکومت ها، مخالفان و منتقدان خود را به این عمل و صفت متهم کنند.
کلمه نفاق به معنای «اظهار کردن مطلبی بر خلاف اعتقاد» است (المعجم الوسیط، ص942). در اصطلاح دینی منافق کسی است که در باطن کافر است و در ظاهر مسلمان (قاموس قرآن، ج7، ص98). گویا این کلمه از ریشه نَفَق، به معنای نقب زیر زمینی که دو درب دارد، گرفته شده است(همان). به هر حال منافق به معنای دورو است، کسی که ظاهرش با باطنش فرق دارد و کسی که به چیزی که اعتقاد ندارد وانمود می کند که اعتقاد دارد.
پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «کسی که باطنش با ظاهرش ناسازگار باشد او منافق است، هر که می خواهد باشد» (بحارالانوار، ج72، ص207).
منافق ویژگی هایی دارد که در اعمال و رفتار او آشکار و نمایان است. از جمله مهم ترین ویژگی های منافق مطابق آیات و روایات اسلامی امور زیر است:
1-منافق از دین استفاده ابزاری می کند.
از مهمترین ویژگی های منافق این است که به دین یا اخلاق یا… اعتقاد قلبی ندارد اما وانمود می کند که اعتقاد دارد تا از این راه بهره ای ببرد. او خود را دیندار یا متخلق به اخلاق نیکو یا پایبند به قانون و حقوق انسان ها نشان می دهد تا در قلب انسان ها جا پیدا کند و بدین وسیله به قدرت برسد یا قدرت خود را مستحکم سازد یا به مال و ثروت و امور دیگر دنیوی برسد. قرآن مجید در مورد منافقین می فرماید: «آنان قَسَم های خود را چون سپری بر خود گرفته اند»(منافقون/2). آنان قسم می خورند که ایمان دارند اما حتی قسم آنان سپری برای آنان است. به هر حال منافق کسی است که به چیزی اعتقاد ندارد ولی ادعا می کند که اعتقاد دارد تا از این راه بهره ای ببرد. و البته او چه بسا اشک هم بریزد و داد دین هم سر دهد. پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «منافق، چشمانش در اختیار اوست، هر طور بخواهد گریه می کند»(کنز العمال، ح854). اعمال و کردار منافق ریاکارانه است و دینداری او برای جلب توجه است(نساء/142؛ کنزالعمال، ح862).
2- دروغ، خلف وعده، خیانت در امانت از ویژگی های منافق است.
در آیات متعددی از قرآن مجید این سه ویژگی به منافقان نسبت داده شده است. نفاق بر دروغ استوار است و منافق دائما در سخن و عمل خود دروغ می گوید. او وعده می دهد و عمل نمی کند و او امانت را رعایت نمی کند و در آن خیانت می کند. برخی از آیات قرآن خلف وعده و دروغ را و برخی آیات دیگر خدعه و حیله را از اعمال منافقین به حساب می آورد(توبه/77؛ نساء/142؛ منافقون/1؛ حشر/11و…).
پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «منافق کسی است که هر گاه وعده دهد خلف وعده کند… و هرگاه سخن بگوید دروغ گوید، و هرگاه امانتی به او سپارند خیانت ورزد»(بحارالانوار، ح72، ص207). آن حضرت می فرماید: «نشانه منافق سه چیز است؛ سخن به دروغ گوید، از وعده تخلف کند و در امانت خیانت کند»(نهج الفصاحه، ص537) و می فرماید: «سه چیز در هر که باشد منافق است، هر چند روزه بدارد و نماز بخواند و حج و عمره بگزارد و بگوید من مسلمانم. کسی که چون سخنی می گوید، دروغ گوید و چون وعده می دهد وفا نکند و چون امانت می گیرد، خیانت کند»(همان، ص538).
امام سجاد(ع) می فرماید: «منافق…اگر سخنی به تو گوید دروغ گوید و اگر به تو وعده ای دهد، خلف وعده کند و اگر به او اعتماد کنی و امانتی سپاری به تو خیانت می کند»(الامالی الصدوق، ص399).
3- منافق از صدای مخالف هراسان است.
ویژگی دیگر منافق این است که وحشت زده است و هر صدایی را برای خود خطری احساس می کند و جلو آن را می گیرد. قرآن مجید درباره منافقان می فرماید: «یحسبون کل صیحة علیهم» هر فریاد و صدایی را به زیان خویش می پندارند(منافقون/4). علت این امر این است که منافقان همیشه نگران هستند که ماهیت واقعیشان برای مردم آشکار شود و به همین جهت جلوی صدای مخالف را می گیرند. در حکومت منافقانه امویان هیچ صدایی به جز صدای مداحان حکومت به گوش نمی رسید. آنان علی(ع) و خاندان او را دشمن خود می دانستند و در حالی که در منابر هر سخنی و ناسزایی بر ضد این خاندان مجاز بود، گفتن جمله ای در مدح آنان ممنوع بود. به هر حال همه کسانی که منافقانه از دین استفاده می کرده اند از صدای مخالف وحشت داشته جلو آن را می گرفته اند. امام سجاد(ع) از خصوصیات منافق را این می شمارد که مخالف را بر نمی تابد و پشت سر مخالف خود بدگویی می کند(الامالی الصدوق، ص399). به فرموده علی(ع) منافقان فقط مدح و ثنا را دوست دارند و آن را به همدیگر قرض می دهند و آن را از همدیگر انتظار دارند(نهج البلاغه، خ193).
4- منافق می گوید و عمل نمی کند.
ازویژگی های منافق آن است که دیگران را از اعمالی نهی می کند که خود آن ها را ترک نمی کند و دیگران را به اعمالی ترغیب می کند که خود انجام نمی دهد. امام علی(ع) می فرماید: «آشکارترین منافق کسی است که به طاعت خدا فرا خواند و خودش بدان عمل نکند و از معصیت بازدارد و خودش از آن باز نایستد» و می فرماید: «منافق ترین مردم کسی است که به طاعت خدا امر کند و خودش عمل نکند و از گناه باز دارد و خودش ترک نکند»(غررالحکم، ح3214 و 3309).
امام سجاد(ع) می فرماید: « منافق نهی می کند و خود نهی نمی پذیرد، به آنچه دستور می دهد خودش عمل نمی کند»(الامالی الصدوق، ص399).
پس بارزترین و آشکارترین و رسواترین منافق کسی است که دیگران را به خاطر انجام همان کاری مواخذه می کند که خود بدتر از آن را انجام می دهد و دیگران را به خاطر ترک همان اموری محکوم می کند که خود ترک می کند و زیر پا می گذارد.
5- منافقین موضع ثابتی ندارند.
قرآن مجید درباره منافقین می فرماید: «مذبذبین بین ذلک لا الی هولاء و لا الی هولاء» میان آن دو دو دلند نه با اینانند و نه با آنان(نساء/143). پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «منافق همچون بزغاله ای است که میان دو گله سرگردان است»(نهج الفصاحه، ص537).
از آنجا که منافق دین را برای خود دین و حق را برای خود حق و اخلاق را برای خود اخلاق نمی خواهد و تنها از آنها به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خود استفاده می کند، موضع ثابت و روشن و یکنواختی ندارد. نمونه این را در دنیای امروز به وضوح می بینیم. کشورها و نظام ها در رابطه با حوادثی که در نقاط مختلف دنیا رخ می دهد برخوردی دوگانه دارند و مطابق منافع خود موضع می گیرند. یک عمل را در یک کشور محکوم می کنند در حالی که همان عمل را در کشوری دیگر تایید یا توجیه می کنند. اما مومن واقعی مبنای ثابت و روشنی دارد چون مطابق حق سخن می گوید و موضع می گیرد و نه مطابق منافع خود.
در آیات و روایات ویژگی های دیگری نیز برای منافقان بیان شده است که ذکر همه آنها به درازا می انجامد. سخن را با دو حدیث از پیامبر خدا(ص) درباره خطر منافق برای جامعه به پایان می بریم: علی(ع) می فرماید رسول خدا به من فرمود: «من برای امتم نه از مومن می ترسم و نه از مشرک؛ زیرا مومن را خداوند به واسطه ایمانش جلوگیری می کند و مشرک را خداوند به سبب شرکش از پای در می آورد. اما ترس من از برای شما از منافق زبانبازی است که مطابق اعتقادات شما سخن می گوید و برخلاف آنچه معتقدید عمل می کند»(نهج البلاغه، نامه 27). و آن حضرت می فرماید: «بیشتر از هر چیز بر امت خودم از منافق زبانباز می ترسم» (نهج الفصاحه، ص537).
علاوه بر آیات و روایات، رهبران سیاسی- دینی نیز همواره نسبت به نفوذ منافقان در جامعه هشدار داده اند، از جمله مقام معظم رهبری که در این زمینه مطالب مفصلی دارند، به عنوان مثال ایشان در سال 1360 و در مقام امامت جمعه تهران، 4 خطبه در ارتباط با منافقان ایراد نمودند که پس از آخرین خطبه که در 5 تیرماه بیان شد، معظم له از سوی همین منافقین در مسجد ابوذر تهران ترور شدند، اما در همین خطبه ها مباحث مهمی با موضوع منافقین بیان کرده اند که گزیده ای از آنها را به نقل از فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 85 خدمت شما ارائه می کنیم:
1.منافق کیست؟ انگیزه اش چیست؟
عنصر اصلی در ماهیت و شخصیت منافقین، این است که منافق آن چه را که در زبان و ظاهر اظهار می کند، در دل به آن باور ندارد. «امنّا بالله» می گوید، ولی ایمان ندارد. در دل معتقد به اسلام و انقلاب و حمایت از مستضعفین نیست، اما در زبان دم از اسلام و انقلاب و مستضعفین می زند…. نزد پیغمبر می آید و می گوید؛ (قالوا نشهد إنّک لرسول الله…)، با تأکید می گوید ما شهادت می دهیم که تو پیغمبر خدایی، اما دروغ می گوید: (و الله یشهد إِنّ المنافقین لکاذبون).
منافق، چرا منافق می شود؟ محور اصلی حرکتِ نفاق «خودپرستیِ» منافق است. اول که ایمان نمی آورد، برای این ایمان نمی آورد که اسلام و انقلاب به ضرر اوست… از ترس جانش یا برای طمع به دست اندازی به قدرت و مال، به خاطر فرصت طلبی اظهار ایمان می کند. این جا هم خودپرستی او آشکار می شود… در انقلاب ما نیز کسانی بودند که پیش خود فکر می کردند اگر اوضاع ایران عوض شود، آن ها بر سر کار خواهند آمد؛ با این که عمرشان را در راحتی و رفاه گذرانده بودند. وقتی انقلاب آن ها را به بازی نگرفت، ضد انقلاب شدند و معارض با انقلاب. کسانی هم بودند که در اوایل توانستند با فرصت طلبی وارد حوزه انقلاب شوند، حتی پست و مقام هم بگیرند، ولی وقتی انقلاب در حرکت طبیعی خود این ها را کنار گذاشت، در مقابل انقلاب ایستادند. اول انقلاب را پذیرفتند، اما وقتی انقلاب جدی شد، با آن به مخالفت برخاستند. (ذلک بأَنّهم آمنوا ثمّ کفروا).
2.توجه به یکپارچه نبودن منافقان در حکومت اسلامی
جریان نفاق، یک جریانی است که پس از بر روی کار آمدن حق به وجود می آید. قبل از آن که حق به حکومت و قدرت برسد، جریان نفاق در جامعه وجود ندارد، البته منافق همیشه هست و هر وقتی یک انگیزه و یک کاری دارد، اما نفاق «به صورت یک جریان اجتماعی» در صورتی به وجود می آید که حکومت حق بر سر کار باشد… .
انگیزه نفاق در حکومت حق چیست؟ مخالفت با حکومت. منافقین در دوران پیغمبر نمی توانستند حکومت پیغمبر را تحمل کنند؛ اگرچه خود آن ها هم به جریان های مختلفی تقسیم می شدند.
(تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتّی)؛ یعنی منافقین را یک پارچه می پنداری، اما بدان که این یک پارچگی در آن ها نیست. دل های آن ها از هم پراکنده است. بعضی از منافقین از اول ایمان نمی آورند و تظاهر به ایمان می کنند مثل عبدالله بن اُبیّ. این شخص بنا بود حاکم مدینه بشود، پیغمبر که آمد، حکومت او از دستش گرفته شد؛ لذا با حکومت پیغمبر مخالف شد و چون نمی توانست علناً مخالفت کند، ظاهراً ایمان آورد. پس او از اول هم ایمان نداشت.
3.پیروی از سیاست معرفی منافقان توسط امام علی (ع)
… امیرالمؤمنین (علیه السلام) در سه خطبه از نهج البلاغه، درباره منافقین صحبت می کند. این نشان می دهد که علی (علیه السلام) هم دلش از دست منافقین خون است… لذا امیرالمؤمنین یک حکومت حق الهی است، منافقین را به مردم خودش معرفی می کند…:
1)احذّر کم اهل النفاق…؛ شما را از اهل نفاق بر حذر می دارم…
2)فانّهم الضّالون المضلّون و الزّالّون المزلّون؛ زیرا اهل نفاق هم خودشان گمراه اند، هم بی خبران را گمراه می کنند. هم خودشان لغزیده اند و هم بی خبران را می لغزانند؛ یعنی چون حقیقت کار آن ها برای مردم روشن نیست، ساده لوحان به ریسمان پوسیده آن ها به چاه می روند. آن ها هم می لغزند و گمراه می شوند.
3)یتلوّنون الواناً و یفتنون افتناناً؛ یعنی آن ها به رنگ های گوناگون در می آیند و شیوه های گوناگون به کار می برند. مثلاً گاهی اعلام مبارزه مسلحانه می کنند، گاهی اعلام پیروی از امام می کنند… هر وقتی به رنگی و یا شکلی وارد صحنه می شوند.
4)و یعمدونکم بکلّ عمادٍ و یرصدونکم بکلّ مرصادٍ؛ یعنی با هر وسیله ای قصد شما می کنند و در هر کمینگاهی که بشود برای ضربه زدن به حکومت اسلامی و اسلام مخفی شد، مخفی می شوند، با شیوه مظلومانه، با شیوه خشم آلود، با کتک و ضرب و جرح و تیراندازی و چماق داری و یا با گریه و زاری و شیون و مظلوم نمایی.
5)قلوبهم دویّة؛ دل هایشان مریض است و صفاحهم نقیّة؛ اما صورت ها و ظاهرهایشان پاکیزه است. ظاهرش را که نگاه می کنی، یک خواهر یا برادر مسلمان حق به جانب است، اما در باطن مریض و بیمار است. … وصفهم دواء و قولهم شفاء و فعلهم الدّاء العیاء؛ و وقتی که راه خود را توصیف می کنند، گویی یک درمانی را ارائه می دهند. وقتی که حرف می زنند، گویی که می خواهند بیماران را شفا بدهند. اما وقتی وارد عمل می شوند، عمل آن ها یک درد کشنده است.
6)حسدة الرّخاء؛ و آسایش و راحتی مردم را نمی توانند ببینند، بر آسایش مردم حسد می ورزند. می خواهند دائماً در میان مردم تشنج و اضطراب و نا امنی وجود داشته باشد.
7)و مؤکّدوا البلاء؛ یعنی بلاهای موجود جامعه را دو چندان می کنند. مثلاً ملت ایران با دشمنان در حال جنگ است… این آقایان، این منافقین، همه این بدبختی ها و ناراحتی ها را… تأکید و دو چندان می کنند.
8)و مقنِّطوا الرّجاء؛ امید را از دل مردم می گیرند. مثلاً مردم می شنوند… در فلان قلّه، سپاهیان پاسدار و برادران ارتشی پیروزی به دست آوردند… دل مردم شاد می شود، به آینده جنگ امیدوار می شوند…. ناگهان منافق پیدا می شود و با حرکات و اعمال خود سعی می کند این «امید» را از مردم بگیرد.
9)لهم بکلّ طریق صریعٌ و الی کلِّ قلب شفیع؛ از هر طرف که بروی، کسانی ضربت خورده و آسیب دیده از دست این ها هستند. به میدان جنگ و رویارویی با دشمن می روی، می بینی که اگر هم آن ها حضور دارند فقط برای این است که به نفع دشمن جاسوسی کنند. به دانشگاه می روی، می بینی محیط را متشنج می کنند. به بازار می روی و می بینی مردم را ناراحت می کنند. اگر در ارگان های دولتی نفوذ کنند، کارها را کند و لنگ می کنند… روزهای اول شرم نداشتند و سعی می کردند حتی در بیت امام هم نفوذ کنند. پیش این مسئول و آن مسئول، پیش این وکیل و آن وزیر، آن آدم معروف و این چهره شناخته شده و محبوب، دائماً با واسطه و با وسیله بروند و خودشان را نزدیک کنند… و خودشان را جا بیندازند…
10)و لکل شجوٍ دموع؛ برای هر حادثه ای اشک آماده در چشم دارند. خودشان غوغا به راه می اندازند، خودشان مسئله آفرینی می کنند، بعد هم اول کسی که فریاد برآورد، خودشان هستند. همیشه اشکشان آماده و مظلوم نمایی به عنوان یک حربه در دستشان است. آیا به مردم صریحاً
بگویند که ما چماق داری کردیم؟ آیا صریحاً اعتراف کنند که ما می خواهیم اساس جمهوری اسلامی را به هم بزنیم؟ اگر این کار را بکنند یقیناً اکثریت قاطع نوجوانان و جوانان و کودکان معصوم و عزیز ما که فریب آن ها را خورده اند، از آن ها برخواهند گشت. لازم است که برای جلب دل ها، خود را مظلوم جلوه دهند.
11)یتقارضون الثناء و یتراقبون الجزاء؛ به یکدیگر ستایش وام می دهند و منتظر پاداش آن می مانند؛ یعنی با همکاران و همدستان خود، مبادله مدح و ثنا می کنند… این ها هم در گفته ها و نوشته ها از او تعریف می کنند. گروه های مخالف جمهوری اسلامی، یک دیگر را ستایش می کنند اما هیچ کدام هم دل هایشان با هم خوب نیست…
12)ان سألوا الحفوا و ان عذلوا کشفوا؛ اگر چیزی بخواهند و دنبال چیزی باشند، آن طرفی را که کارشان به دست اوست، رها نمی کنند. آن قدر می آیند و می روند و التماس می کنند تا بالـأخره آنچه را که می خواهند، بگیرند… .
13)قد اعدّوا لکل حقّ باطلاً و لکلّ قائم مائلاً؛ (5) برای هر حقی، یک باطل را آماده دارند. هر شعار حقی که شما بدهید، یک شعار باطلی در کنارش دارند. در این اجتماعی که چند روز قبل در تهران به راه انداخته بودند، چند شعار می دادند که من یادداشت کرده ام.
4. اهداف منافقان
… از همه علاقه مندان مخصوصاً جوانان، دختران و پسران دعوت می کنم که آیات قرآن را در این باب با دقت و حوصله بخوانند و در آن تدبر کنند… هنگامی که پیغمبر عازم جنگ تبوک بود ــ که یکی از بزرگ ترین و مهم ترین آزمایش های دوران حکومت پیغمبر است ــ جمعی از منافقان در خارج مدینه مسجدی ساختند. علی الظاهر مسجد، اما علی الباطن پایگاهی برای توطئه بود. قرآن برای این مسجد، چهار خاصیت که مورد نظر آن ها بود، ذکر می کند:
(و الّذین اتّخدوا مسجداً ضراراً)؛
اولین خاصیت این مسجد، این است که به مردم مسلمان ضرر بزند. بنشینند و توطئه کنند و برای جامعه اسلامی خط و نشان بکشند.
دومین خاصیت که جزو نیت های پلید آن هاست (و کفراً)، بنشینند طرح کفرآمیز خود را در مسجد پیاده کنند.
سومین خاصیت (و تفریقاً بین المؤمنین)، آن را وسیله ای برای شق صفوف مسلمان ها کنند.
چهارمین خاصیت (و إرصادًا لمن حارب الله و رسوله)، آن جا پایگاه و کمینگاهی باشد برای کسانی که در محاربه با خدا و پیامبر هستند.
5. ارتباط طبیعی منافقان داخلی با کفار خارجی
شخصی به نام ابوعامر راهب ــ که پیغمبر او را «ابوعامر کافر» اسم گذارد ــ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از مدینه گریخت و به روم رفت و وعده داد که با ابرقدرت های روم توافق کرده و از او کمک خواهد گرفت و با نیروی آماده ای به مدینه برخواهد گشت تا پیغمبر را بیرون کند و انقلاب را به شکست بکشاند. می بینید که مسئله، خیلی مسئله آشنایی است. گریختن ضد انقلاب از مرکز حکومت اسلامی، پناه بردن به دامن قدرت ها و سلطه ها و ابرقدرت ها، و آماده شدن برای بازگشت مجدد و شکست انقلاب اسلامی، و در داخل هم همکاری با آن ها…
منافقین در حقیقت پایگاه محاربین و کافرین هستند؛ یعنی اگرچه «نفاق» در جامعه اسلامی جریان مستقلی است؛ یعنی خود مستقلاً دشمنی برای حکومت اسلامی است، اما با جریان «کفر» مرتبط است، به آن ها مدد می رساند و از آن ها کمک می گیرد…
6.فرجام شناسی جریان نفاق؛ پیوند با کفار
جریان نفاق، زمینه ساز جریان کفر است. یعنی چه؟ یعنی هر هدفی و هر نیتی که کفر و استکبار نسبت به عالم اسلام تعقیب می کند، جریان نفاق در داخل رسیدن به آن هدف را برای مستکبران آسان می کند… کفر و استکبار جهانی با انقلاب اسلامی مخالف است… امروز در ایران، انقلاب اسلامی مجسم در حکومتی است که بر سر کار است. امام که رهبر انقلاب است و امت که صاحبان اصلی این انقلاب هستند، بر صحت و حقانیت حکومتی که امروز بر سر کار است، گواهی داده اند… کسی که ضد انقلاب است، ممکن است ایراد بگیرد و انتقاد بکند، ولی باطن کار او قصد براندازی حکومت است. می خواهد این حکومت نباشد و این دولت برود. وقتی به نقشه ها و تبلیغات دشمنان خارجی و کفر و استکبار جهانی نگاه می کنیم، این مقصود به وضوح از اظهارات و عملیات آن ها پیداست.
7. تلاش منافقان برای هزینه کردن از رهبر
منافقان در زمان پیغمبر وقاحت را به جایی رساندند که برای ایجاد تفرقه بین مسلمان ها مسجدی درست کردند. نزد پیغمبر آمدند و عرض کردند:« یا رسول الله! بیا بایست در مسجد ما، نماز بخوان!». برای اینکه موضع پلید خود را پنهان کنند، برای این که در میان مردم برای خود وجهه و آبروی مجددی دست و پا کنند، از امام امت و از رهبر امت تقاضا می کنند که بیاید و در میان آنها قرار بگیرد. در مسجد آنها بایستد، پای علم آنها را امضا کند. اما خدا به پیغمبر می فرماید:« لا تقُم فیه ابداً»؛ پیغمبر به مسجد آن ها نرو، « لمسجدٌ اُسس علی التقوی من اول یومٍ احقّ ان تقومَ فیه!»؛ برو به آن مسجدی که از روز اول از روی تقوا، از روی پرهیزگاری ساخته و بنا شده است. ای امام امت! مردم را بپذیر، امت را بپذیر، این همه جوان فداکار را بپذیر… فلان گروه سیاسی، فلان چهره هایی که جز در خط طرفداری از قدرت های بزرگ جهان حرکت نمی کنند، شایسته این نیستند.
8. اتهام و مخالفت با رهبری؛ نشانه منافقان
از جمله خصوصیات منافقان، این است که خدا و پیامبر را متهم به فریب گری می کنند. می گویند: خدا و پیغمبر ما را مغرور کردند و فریب دادند. گفتند شما فتح می کنید، پیروز می شوید، اما نشدیم. دشمن به ما حمله کرد.
9. دشمنی با خودی ها، سازش با کفار؛ نشانه نفاق
« الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین…». حاضر نیستند با مؤمنین کنار بیایند و از موارد اختلافشان با آنها بگذرند. اما با کافرین حاضر هستند، حاضرند با آمریکا بسازند، با کافر صفت هایی از قبیل فراریان محکوم به اعدام بسازند، حاضرند در فلان کشور، طرح توطئه با کفار را بریزند، حاضرند در داخل، گروه هایی را که صریحاً و علناً بر علیه اسلام و قرآن شمشیر کشیدند، قبول کنند و با آنها کنار بیایند، اما حاضر نیستند با خط اسلامی صریح و اصیل، توافق و سازگاری کنند. همیشه هم بهانه ای دارند.
10. عدم ثبات در موضع گیری؛ نشانه منافق
امروز منافقین را ببینید. اینها هم روزی شعارهای خیلی تند می دانند. حالا هم می دهند. اما مرتب یک قدم به چپ، یک قدم به راست برمی دارند. یک روز موضع تند و چپ گرفتن در مقابل حکومت و در مواجهه با موج طغیان و احساسات عمومی، یک قدم به راست، اظهار توبه، مظلوم نمایی، انابه به امام امت و این حرکت تا وقتی ریشه نفاق در این مملکت هست، ادامه خواهد یافت.(منافق شناسی در نگاه رهبری، محمد عابدی، فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 85، با تلخیص و پاره ای تغییرات)
اما در مورد سیره رهبران انقلاب در برخورد با منافقان، می توان به برخورد حضرت امام خمینی ره با منافقان در سال های پیش و پس از انقلاب اسلامی استناد کرد که این برخوردها خود را به چند شکل نمایان ساخته بود:
1- هوشیاری، ژرف اندیشی و اجتناب از برخورد احساسی؛ این رفتار را در مواجهه حضرت امام ره با گروه هایی از مبارزان پیش از انقلاب که خصلت های منافقانه خود را زیر نقاب انقلابی گری و ادعای اسلام خواهی مخفی کرده بودند می توان مشاهده کرد تا جایی که حضرت امام ره، علیرغم تایید اکثر شخصیت های انقلابی مسلمان و حتی توصیه های آنها به حضرت امام برای تایید نمایندگان گروهک مجاهدین خلق، هوشیارانه مواضع آنها را از نزدیک مطالعه کرده و صحبت های آنها را گوش داد و در نهایت از همان زمان به انحرافی و التقاطی بودن مواضع آنها پی برد و به همین دلیل تا آخر، آنها را مورد تایید قرار نداد. در باره این جلسات، تراب حق شناس، از اعضای سازمان مجاهدین خلق، می گوید که در بهمن 50 جلسات مرتبی با آیت الله خمینی در باره سازمان مجاهدین داشتیم، حسین روحانی نماینده دیگر مجاهدین در عراق هم در پیکار ش 78، مطالبی گفته و در ص 16 می گوید مجموعه جلسات تقریبا ده ساعت می شد. حسین روحانی پس از انقلاب اعتراف کرد که از طرف سازمان به نجف رفته و طی هفت جلسه با امام گفتگو کرده است. وی دو کتاب امام حسین و کتاب راه انبیا، راه بشر را به امام داده است. وی توضیح می دهد که امام تحلیل ما را از معاد، یک تحلیل مادی قلمداد کرد. مورد دوم بحث تکامل بود که ما به تکامل انواع داروینی اعتقاد داشتیم که امام آن را مخالف احکام قرآنی شمرد. همچنین وی می گوید که امام صریحا گفت که من با جنگ مسلحانه مخالفم. امام به وی تاکید می کند که من در باره ایدئولوژی شما باید از روحانیون ایران مانند مطهری، طالقانی، منتظری و رفسنجانی تحقیق کنم.(جریان ها و سازمان های مذهبی-سیاسی ایران، رسول جعفریان، نشر مولف، چاپ ششم، 1385، ص406)، بدین ترتیب حضرت امام ره با هوشیاری وصف ناپذیری انحراف و التقاط این سازمان را حتی پیش از اعلام ارتداد رسمی برخی از اعضای آن، متوجه شده و حاضر به توصیه های برخی نیروهای انقلابی که به شدت به این سازمان اعتقاد داشتند نشد.
2- تلاش برای جذب و یا حداقل، هدایت این گروه ها؛ همانطور که می دانیم حضرت امام خمینی ره رسالتی پیامبر گونه داشتند که به همین دلیل، بیشترین اهتمام ایشان، تلاش برای جذب حداکثری و نه دفع حداکثری بود، به همین دلیل حضرت امام ره علیرغم آشکار بودن انحراف گروهک های نفاق و نیز رفتارهای آنها پس از انقلاب اسلامی همچنان به نصیحت آنها می پرداختند و تلاش می کردند تا آنها را به دامان اسلام و انقلاب بازگردانند، حضرت امام ره در این زمینه می فرمودند: « من به شما نصیحت مى کنم که دست از این شیطنتها و از این توطئه ها بردارید»(صحیفه امام، ج 14، ص: 297)، « من امیدوارم که این دستجاتى که با اسم اسلام و با اسم کمک به اسلام مى خواهند اسلام را به تباهى بکشند و یا ناخواسته اسلام را به تباهى مى کشند، اینها توجه کنند که امروز ایجاد اختلاف به سود آنها تمام نخواهد شد و قبل از اینکه آنها به مطالب خودشان برسند، اگر- خداى نخواسته- در ایران اختلافات پیدا بشود، اول خود آنها قربانى این اختلافات خواهند شد ..»(همان، ص 298.)
حضرت امام ره در 11 اردیبهشت به مناسبتِ روز جهانی کارگر خطاب به گروهکها میفرمایند: «شما چیزی نیستید که بتوانید در مقابلِ این موج خروشان انسانهای برپاخاسته مقاومت کنید، پس صلاح شما و صلاح ملت شما و صلاح همه این است که اسلحهها را زمین بگذارید و این شیطنتها را دست بردارید و به آغوش ملت برگردید و مثل سایر برادران ما همراه با آنها به زندگی خودتان ادامه بدهید.»(همان، ص 331.)
ایشان حتی در روزهایی که ماهیت بنی صدر برای ملت آشکار شده بود دست از نصیحت کردن ایشان و تلاش برای بازگرداندن وی به دامن انقلاب برنداشت و فرمود: « من الآن هم نصیحت مى کنم آقاى بنى صدر را به اینکه نبادا در دام این گرگهایى که در خارج کشور نشستند و کمین کردند بیفتید، و این آبرویى که از دست دادید بدتر بشود. من علاقه دارم که تو بیشتر از این خودت را تباه نکنى. من علاقه دارم که همه اشخاصى که در این مملکت زندگى مى کنند یک زندگى انسانى- الهى باشد. نبادا یک وقت در دام اشخاصى بیفتى که این ملت آنها را سر تا پا شناخته است؛ و آنها از تو پشتیبانى کنند و تو هم در دام آنها بیفتى؛ که هم دنیا به باد رفته است تا آخر، و هم آخرت. »(همان، ص492.)
3- اقدام انقلابی و قاطعانه در مقابل توطئه؛ حضرت امام ره پس از هشدارها، نصیحت ها و تلاش هایی که در جهت بازگرداندن جریان های انحرافی انجام دادند، در نهایت زمانی که کار جریان های نفاق به توطئه بر علیه ملت و نظام اسلامی رسید، مماشات را کنار گذاشته و قاطعانه وارد عمل شدند و دستور برخورد انقلابی را صادر کردند و به این ترتیب ابتدا با کنار گذاردن این جریان ها از گردونه تصمیم سازی کشور و سپس برخوردهای مقتضی با آنها، با عوامل برهم زننده نظم و امنیت ملت برخورد نمودند.
با تمام این احوال، از آنجایی که در سیره امام خمینی ره، هدایتگری یک اصل است که هر زمان و در هر مقطعی امکان تحقق آن وجود دارد، امام خمینی ره در وصیت نامه الهی – سیاسی خویش همچنان به جریان های جدا شده از دامن اسلام و انقلاب توصیه می کند که از مسیر انحرافی خود بازگردند: « من به شما نصیحت مى کنم دست از این کارهاى بیفایده و غیرعاقلانه بردارید و گول جهانخواران را نخورید. و در هر جا هستید اگر به جنایتى دست نزدید به میهن خود و دامن اسلام برگردید و توبه کنید که خداوند ارحم الراحمین است؛ و جمهورى اسلامى و ملت از شما ان شاء اللَّه مى گذرند. و اگر دست به جنایتى زدید که حکم خداوند تکلیف شما را معین کرده، باز از نیمه راه برگشته و توبه کنید. و اگر شهامت دارید تن به مجازات داده و با این عمل خود را از عذاب الیم خداوند نجات دهید؛ و الّا در هر جا هستید عمر خود را بیش از این هدر ندهید و به کار دیگر مشغول شوید که صلاح در آن است .. »(صحیفه امام، ج21، ص437.)
طبیعتا با توجه به اینکه سیره عملی و نظری رهبر کبیر انقلاب اسلامی، یک سیره الگو برای رهبران انقلاب اسلامی می باشد، لذا سیره مقام معظم رهبری نیز متاثر از این سیره خواهد بود و به همین دلیل به دیدگاه ها و سیره مقام معظم رهبری به صورت جداگانه پرداخته نمی شود.