طلسمات

خانه » همه » مذهبی » شهادت حضرت عیسی(ع)

شهادت حضرت عیسی(ع)


شهادت حضرت عیسی(ع)

۱۳۹۵/۰۴/۰۵


۳۶۸ بازدید

در قران سوره نساء ایه ۱۵۷ منظور از کشته نشدن حضرت عیسی مسیح و کشته شدن فردی مشابه به ان حضرت چیست؟؟؟

با سلام و آرزوی موفقیت برای شما پرسشگر محترم
در آیات (150-161) به قسمتهایی از خلافکاری هاى بنى اسرائیل و کارشکنیها و عداوتها و دشمنیهاى آنها با پیامبران خدا اشاره شده است. مثل اتهام ناروا به حضرت مریم پاکدامن، پیمان شکنى و کفر جمعى از پیامبرانشان و قتل پیامبران، حتى آنها به کشتن پیامبران افتخار مى کردند و مى گفتند ما مسیح عیسى بن مریم رسول خدا را کشته ایم: (وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ).
و شاید تعبیر به رسول اللَّه را در مورد مسیح از روى استهزاء و سخریه مى گفتند.
در حالى که در این ادعاى خود نیز کاذب بودند، آنها هرگز مسیح را نکشتند و نه بدار آویختند، بلکه امر بر آنها مشتبه گردید و پنداشتند او را بدار زده اند (دیگرى را که شباهت به او داشت اشتباها به دار زدند). (وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ)
سپس قرآن مى گوید: آنها که در باره مسیح اختلاف کردند، خودشان در شک بودند و هیچیک به گفته خود ایمان نداشتند و تنها از تخمین و گمان پیروى مى کردند. (وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ)
در باره اینکه آنها در مورد چه چیز اختلاف کردند در میان مفسران گفتگو است احتمال دارد که این اختلاف مربوط به اصل موقعیت و مقام مسیح (علیه السلام) بوده که جمعى از مسیحیان او را فرزند خدا و بعضى به عکس همانند یهود او را اصلا پیامبر نمى دانستند و همگى در اشتباه بودند.
و نیز ممکن است اختلاف در چگونگى قتل او باشد که بعضى مدعى کشتن او بودند و بعضى مى گفتند کشته نشده، و هیچیک به گفته خود اطمینان نداشتند.
یا اینکه مدعیان قتل مسیح علیه السلام به خاطر عدم آشنایى به او، در شک بودند که آن کسی را که کشتند خود مسیح بوده یا دیگرى به جاى او.
آن گاه قرآن به عنوان تاکید مطلب مى گوید: قطعا او را نکشتند بلکه خداوند او را بسوى خود برد و خداوند قادر و حکیم است. (وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً)
توضیح آیات:
قرآن در آیه فوق مى گوید: مسیح نه کشته شد و نه بدار رفت بلکه امر بر آنها مشتبه گردید و پنداشتند او را بدار زده اند و یقینا او را نکشتند! ولى اناجیل چهارگانه کنونى همگى مساله مصلوب شدن (بدار آویخته شدن) مسیح (علیه السلام) و کشته شدن او را ذکر کرده اند، و این موضوع در فصول آخر هر چهار انجیل.
(متى- لوقا- مرقص- یوحنا) مشروحا بیان گردیده، و اعتقاد عمومى مسیحیان امروز نیز بر این مساله استوار است.
بلکه به یک معنى مساله قتل و مصلوب شدن مسیح، یکى از مهمترین مسائل زیربناى آئین مسیحیت کنونى را تشکیل مى دهد، چه اینکه مى دانیم مسیحیان کنونى مسیح (علیه السلام) را پیامبرى که براى هدایت و تربیت و ارشاد خلق آمده باشد نمى دانند، بلکه او را فرزند خدا! و یکى از خدایان سه گانه! مى دانند که هدف اصلى آمدن او به این جهان فدا شدن و باز خرید گناهان بشر بوده است، مى گویند: او آمده تا قربانى گناهان ما شود، او بدار آویخته و کشته شد، تا گناهان بشر را بشوید و جهانیان را از مجازات نجات دهد، بنا بر این راه نجات را منحصرا در پیوند با مسیح و اعتقاد به این موضوع مى دانند! به همین دلیل گاهى مسیحیت را مذهب نجات یا فداء مى نامند و مسیح را ناجى و فادى لقب مى دهند، و اینکه مى بینیم مسیحیان روى مساله صلیب فوق العاده تکیه مى کنند و شعارشان صلیب است از همین نقطه نظر مى باشد. این بود خلاصه اى از عقیده مسیحیان در باره سرنوشت حضرت مسیح (علیه السلام).
ولى هیچیک از مسلمانان در بطلان این عقیده تردید ندارند، زیرا:
اولا: مسیح (علیه السلام) پیامبرى همچون سایر پیامبران خدا بود، نه خدا بود و نه فرزند خدا، خداوند یکتا و یگانه است و شبیه و نظیر و مثل و مانند و همسر و فرزند ندارد.
ثانیا: فداء و قربانى گناهان دیگران شدن مطلبى کاملا غیر منطقى است هر کس در گرو اعمال خویش است و راه نجات نیز تنها ایمان و عمل صالح خود انسان است.
ثالثا: عقیده فدا گناهکارپرور و تشویق کننده به فساد و تباهى و آلودگى است.
و اگر مى بینیم قرآن مخصوصا روى مساله مصلوب نشدن مسیح (علیه السلام) تکیه کرده است، با اینکه ظاهرا موضوع ساده اى بنظر مى رسد به خاطر همین است که عقیده خرافى فداء و بازخرید گناهان امت را به شدت بکوبد مسیحیان را از این عقیده خرافى باز دارد تا نجات را در گرو اعمال خویش ببینند، نه در پناه بردن به صلیب.
رابعا: قرائنى در دست است که مساله مصلوب شدن عیسى (علیه السلام)را تضعیف مى کند.
1- مى دانیم اناجیل چهارگانه کنونى که گواهى به مصلوب شدن عیسى (علیه السلام) مى دهند همگى سالها بعد از مسیح (علیه السلام) بوسیله شاگردان و یا شاگردان شاگردان او نوشته شده اند و این سخنى است که مورخان مسیحى به آن معترفند.
و نیز مى دانیم که شاگردان مسیح (علیه السلام) به هنگام حمله دشمنان به او فرار کردند، و اناجیل نیز گواه بر این مطلب مى باشد: « … در آن وقت جمیع شاگردان او را واگذارده بگریختند (انجیل متى باب 26 جمله 57). نقل از تفسیر نمونه، ج 4، ص: 202» بنا بر این مساله مصلوب شدن عیسى (علیه السلام) را از افواه مردم گرفته اند و همانطور که بعدا اشاره خواهیم کرد، اوضاع و احوال چنان پیش آمد که موقعیت براى اشتباه کردن شخص دیگرى به جاى مسیح (علیه السلام) آماده گشت.
2- عامل دیگر که اشتباه شدن عیسى (علیه السلام) را به شخص دیگر امکان پذیر مى کند این است که کسانى که براى دستگیر ساختن حضرت عیسى به باغ جستیمانى در خارج شهر رفته بودند، گروهى از لشکریان رومى بودند که در اردوگاهها مشغول وظائف لشکرى بودند، این گروه نه یهودیان را مى شناختند و نه آداب و زبان و رسوم آنها را مى دانستند و نه شاگردان عیسى را از استادشان تشخیص مى دادند.
3- اناجیل مى گوید: حمله به محل عیسى (علیه السلام) شبانه انجام یافت و چه آسان است که در این گیر و دار شخص مورد نظر فرار کند و دیگرى بجاى او گرفتار شود.
4- از نوشته همه اناجیل استفاده مى شود که شخص گرفتار در حضور پیلاطس (حاکم رومى در بیت المقدس) سکوت اختیار کرد و کمتر در برابر سخنان آنها سخن گفت، و از خود دفاع کرد، بسیار بعید به نظر مى رسد که عیسى ع خود را در خطر ببیند و با آن بیان رسا و گویاى خود و با شجاعت و شهامت خاصى که داشت از خود دفاع نکرده باشد آیا جاى این احتمال نیست که دیگرى (به احتمال قوى یهوداى اسخریوطى که به مسیح ع خیانت کرد و نقش جاسوس را ایفا نمود و مى گویند شباهت کاملى به مسیح ع داشت) بجاى او دستگیر شده و چنان در وحشت و اضطراب فرو رفته که حتى نتوانسته است از خود دفاع کند و سخنى بگوید- بخصوص اینکه در اناجیل مى خوانیم یهوداى اسخریوطى بعد از این واقعه دیگر دیده نشد و طبق گفته اناجیل انتحار (خودکشی) کرد! « انجیل متى باب 27 شماره 6»
5- همانطور که گفتیم: شاگردان مسیح (علیه السلام) هنگام احساس خطر، طبق شهادت اناجیل، فرار کردند، و طبعا دوستان دیگر هم در آن روز مخفى شدند و از دور بر اوضاع نظر داشتند، بنا بر این شخص دستگیر شده در حلقه محاصره نظامیان رومى بوده و هیچیک از دوستان او اطراف او نبودند، به این ترتیب چه جاى تعجب که اشتباهى واقع شده باشد.
6- در اناجیل مى خوانیم که شخص محکوم بر چوبه دار از خدا شکایت کرد که چرا او را تنها گذارده و به دست دشمن براى قتل سپرده است! : «عیسى به آواز بلند صدا زده گفت: ایلى ایلى لما سبقتنى یعنى الهى الهى مرا چرا ترک کردى (انجیل متى باب 27 جمله 46- 47)» اگر مسیح علیه السلام براى این به دنیا آمده که بدار آویخته شود و قربانى گناهان بشر گردد چنین سخن ناروایى از او به هیچوجه درست نبوده است، این جمله بخوبى نشان مى دهد که شخص مصلوب آدم ضعیف و ترسو و ناتوانى بوده است که صدور چنین سخنى از او امکان پذیر بوده است، و او نمى تواند مسیح باشد « در چند قسمت از قرائن فوق، از کتاب قهرمان صلیب استفاده شده است».
7- بعضى از اناجیل موجود (غیر از اناجیل چهارگانه مورد قبول مسیحیان) مانند انجیل برنابا رسما مصلوب شدن عیسى (علیه السلام) را نفى کرده و نیز بعضى از فرق مسیحى در مصلوب شدن عیسى (علیه السلام) تردید کرده اند «تفسیر المنار جلد 6 صفحه 34» و حتى بعضى از محققان معتقد به وجود دو عیسى در تاریخ شده اند: یکى عیساى مصلوب و دیگرى عیساى غیر مصلوب که میان آن دو پانصد سال فاصله بوده است! « به نقل از المیزان جلد سوم صفحه 345».
مجموع آنچه در بالا گفته شد قرائنى است که گفته ی قرآن را در مورد اشتباه در قتل و صلب مسیح (علیه السلام) روشن مى سازد.
منبع:
تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ص 119-204

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد