خانه » همه » مذهبی » شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها

شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها


شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها

۱۳۹۸/۱۱/۰۵


۸۱۴ بازدید

سلام آیا هنگام شهادت حضرت فاطمه(س) حضرت علی در کنار حضرت فاطمه بود؟ و دلیل سکوت حضرت علی و یارانش چه بود؟

1- حضرت علی علیه السلام در لحظه وفات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در مسجد بود .( منتهی الآمال چاپ هجرت ج1 ص262 )
2- دلیل مهم سکوت آن حضرت در برابر مخالفان نبود قدرت بود .
توضیح
اگر حضرت علی ع دست به شمشیر مى بردند ، امّت نو پاى اسلام دو گروه مى شدند و جنگ بین امّت اسلام در مى گرفت و مسلمین شروع به کشتن همدیگر مى کردند و این در حالى است که امپراطورى روم و ایران نیز مترصّد فرصتى بودند تا اسلام نوپا را واژگون سازند . برای همین رسول خدا ( ص ) در آخرین روز عمر خویش نیز مى خواست لشکرى به سوى روم بفرستد تا به مرزها یورش نیاورند . در این شرائط ، امیر مومنان ( ع ) مانده بود بین دو امر مهمّ یکى دفاع از خود و خاندانش و خلافت اسلامى ، و دیگرى حفظ اصل دین و وحدت امّت اسلامى . حضرت دومى را بر اوّلى ترجیح داد ، در عین اینکه چشم پوشى از اوّلى نیز براى مرد غیورى چون مولى على ( ع ) بسیار گران بود . حضرت علی ع خود را در آن شرائط چنین وصف می کند : « آگاه باشید ! به خدا سوگند ! ابوبکر ، جامه ى خلافت را بر تن کرد ، در حالى که مى‌دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى ، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت مى‌کند . او مى‌دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است ، و مرغان دور پرواز اندیشه‌ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد . پس من رداى خلافت را رها کرده و دامن خود جمع نموده از آن کناره گیرى کردم و در این اندیشه فرو رفتم که آیا با دست تنها و بدون یار و یاور براى گرفتن حق خود به پاخیزم ؟ یا در این محیط خفقان‌زا و تاریکى که به وجود آوردند ، صبر پیشه سازم ؟ شرائطى که پیران را فرسوده ، جوانان را پیر ، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار ، اندوهگین نگه مى‌دارد ! در این اوضاع ، پس از ارزیابى درست ، صبر و بردبارى را خردمندانه‌تر دیدم . پس صبر کردم در حالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با دیدگان خود مى‌نگریستم که میراث مرا به غارت مى‌برند . 
. . . » ( نهج البلاغه ، خطبه 3 ) 
بلى امیر مومنان پهلوان بود ، امّا هنر بزرگش کندن دروازه ى قلعه ى خیبر نبود ، بلکه هنرش این بود که عقلش بر احساساتش حکومت مى کرد . هنر امیر مومنان این است که فقط به رضاى خدا کار مى کند نه به رضاى خود و مى داند که خداوند نمى خواهد اصل اسلام و وحدت جامعه نابود گردد و مى داند که اگر دست به شمشیر ببرد اوّلاً اختلاف در میان امّت بالا خواهد گرفت و کشور نوپاى اسلامى نابود خواهد شد . ثانیاً حتّى اگر با چنین قیامى به حکومت مى رسید ، باز مردم او را به عنوان خلیفه ى الهى رسول خدا قبول نمى کردند بلکه مى گفتند : على چنان طمع دنیا داشت که به خاطر آن حاضر شد کشت و کشتار راه بیفتد . در حالى که آن حضرت مى خواست به عنوان خلیفه ى تعیین شده از طرف خدا مطرح شود چرا که خلافت او را رسول خدا ( ص ) از طرف خدا اعلام نموده بود . پس نباید چهره ى خلافت حقّ با عملکرد نسنجیده مخدوش مى شد . چرا که امامت از اصول دیانت است . 
بعد از جریان سقیفه و غصب شدن خلافت توسّط دیگران ، عبّاس و ابوسفیان خدمت حضرت آمده و گفتند : اگر بخواهى ما با تو بیعت مى کنیم . حضرت در پاسخ به آنها و جمع حاضر فرمودند : « أَیُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاهِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ الْمُنَافَرَهِ وَ ضَعُوا تِیجَانَ الْمُفَاخَرَهِ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ هَذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَهٌ یَغَصُّ بِهَا آکِلُهَا وَ مُجْتَنِى الثَّمَرَهِ لِغَیْرِ وَقْتِ إِینَاعِهَا کَالزَّارِعِ بِغَیْرِ أَرْضِهِ . فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْکِ وَ إِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِى وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِى طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ أُمِّهِ بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَکْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیَهِ فِى الطَّوِىِّ الْبَعِیدَه اى مردم ! امواج فتنه‌ها را با کشتى‌هاى نجات درهم بشکنید ، و از راه اختلاف و پراکندگى بپرهیزید ، و تاجهاى فخر و برترى جویى را بر زمین نهید ، رستگار شد آن کس که با یاران به پاخاست ، یا کناره گیرى نمود و مردم را آسوده گذاشت . این گونه زمامدارى نمودن ، چون آبى بد مزّه و لقمه‌اى گلوگیر است ، و آن کس که میوه را کال و نارس بچیند ، مانند کشاورزى است که در زمین دیگرى کشت و کار کند . من در شرائطى قرار دارم که اگر سخن بگویم ، مى‌گویند بر حکومت حریص است ، و اگر خاموش باشم ، مى‌گویند : از مرگ مى‌ترسید ! ! هیهات ! من و ترس از مرگ ؟ ! پس از آن همه جنگها و حوادث ناگوار ؟ ! سوگند به خدا ، انس و علاقه ى فرزند ابى طالب به مرگ در راه خدا ، از علاقه ى طفل به پستان مادر بیشتر است ! بلکه این سکوت را برگزیدم ، چون از علوم و حوادث پنهانى اطّلاع دارم که اگر آنها را باز گویم مضطرب گشته و به خود مى لرزید ، همچون لرزیدن ریسمان در چاه‌هاى عمیق . » ( نهج البلاغه ، خطبه 5 ) 
اگر در این دو فقره از کلام امیرمومنان ( ع ) خوب بیندیشید و جوانب آن را با بصیرت بکاوید راز سکوت امیر مومنان ( ع ) را در آن شرائط به دست مى آورید .

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد