۱۳۹۳/۰۸/۲۵
–
۳۳۱۷ بازدید
چرا استفاده درست از نعمت ها شکر کردن است
سپاس و ناسپاسی نشانه ایمان و کفر
خداوند در بیان عناد و دشمنی ابلیس و شیطان با انسان از زبان ابلیس نقل می کند که سوگندخورده تا مردم را به ناسپاسی و کفران بکشاند.« قال فبما اغویتنی لاقعدنّ لهم صراطک المستقیم ثم لاتینهم من بین أیدیهم و من خلفهم و عن أیمانهم و عن شمائلهم و لا تجد أکثر هم شاکرین؛ پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندی من هم برای فریفتن آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست. آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها می تازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت» (اعراف16و17)
ابلیس در این آیه بیان میکند که از هرکار و شیوه ای استفاده میکند تا انسان را به ناسپاسی بکشاند. این بدان معناست که سپاس و ناسپاسی از سوی انسان، مهمترین نشانه و اصلی ترین اثر و پیامد ایمان و کفر است. بنابراین اگر بخواهیم معیاری در رابطه با ایمان و بندگی شخصی ارایه دهیم میبایست آن معیار را سپاس و شکر بدانیم؛ چنان که ناسپاسی، مهم ترین دلیل بر کفر انسان است.
به نظر ابلیس، ناسپاسی بدترین شیوه و رویه برخورد با خداوندگاری و پروردگاری خداست. پس اگر کسی ناسپاسی پیشه کند ابلیس به هدف خود یعنی ضلالت و گمراهی بشر دست یافته است و نشان میدهد که انسان شایسته خلافت الهی نیست. اما پرسش این است که چرا مهمترین نشانه بندگی و ولایت الهی در شکرگزاری و سپاسگزاری انسان خودنمایی میکند و ولایت ابلیسی و شیطانی و خروج از راه مستقیم انسانیت و عبودیت، در ناسپاسی خود را نشان می دهد؟ در پاسخ به این پرسش باید به نقش سپاس و شکر در نگرش قرآنی توجه داشت و اینکه کفران و ناسپاسی به چه معنایی است.
چیستی سپاس و ناسپاسی:
شکر کردن نخستین جلوه عقل عملی است. به این معنا که عقل عملی، حکم می کند که انسان در برابر نعمت و نعمت دهنده، شاکر و سپاسگزار باشد. شکر دو وجه دارد؛ گاه شکر به انسان و گاه به خدا نسبت داده می شود. وقتی شکر به انسان نسبت داده شود به معنای شناخت احسان و نشر آن (لسان العرب ج7 ص170) و به تعبیر دیگر، تصور نعمت و اظهار آن است. (مفردات ص461) این نوع از شکر سه قسم است: 1 – شکر قلبی که یادآوری نعمت است 2- شکر زبانی که سپاسگزاری و ستایش بر نیکی احسان کننده و صاحب نعمت است 3- شکر سایر اعضای بدن که به کارگیری و صرف آن در جای خود است. و وقتی شکر را به خدا نسبت داده و خدای را وصف به شکر نماییم، مقصود، انعام و احسان بر بندگان و دادن جزای عبادات آنها. (مفردات، ص461-2057) و یا رشد اعمال نیک آنان و اعطای پاداش مضاعف به آنها است. (لسان العرب ج7 ص170) در مقابل، کفران و ناسپاسی به معنای پوشاندن نعمت و ترک سپاس از آن است (مفردات ص714). عقل انسان حکم میکند که انسان باید شاکر و سپاسگزار نعمت باشد. در این میان چه نعمتی بزرگ تر از نعمت وجود است که خداوند به انسان ارزانی داشته .
از نظر قرآن نشانه هدایت انسان و ضلالت وی در شکر و کفران است (انسان3) در حقیقت نشانه این که انسان در مسیر فطرت و عقل سلیم حرکت میکند یا خیر، باید در همین شکر و سپاس و یا کفران و ناسپاسی جست. انسانی که در مسیر هدایت گام بر میدارد انسانی سپاسگزار است وگرنه ناسپاسی، خود بهترین دلیل و گواه بر گمراهی و خباثت طینت و شخصیت و دفن عقل و فطرت او است (نمل40 لقمان12) از این رو گفته اند من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق، کسی که عادت به تشکر و سپاس نداشته باشد و شکرگزار بنده ای نباشد که به او نعمتی داده و خدمتی کرده است، هرگز شکرگزار خالق و پروردگارش نیز نخواهد بود در حقیقت بهترین جلوه عقل و بندگی و اطاعت و هدایت و تقوا و علم و حکمت و ایمان را باید در شکرگزاری از هر کسی و هر نعمتی دانست. به سخن دیگر، عقلانیت بشر در این رفتار خودنمایی میکند.
شکرگزاری، نشانه عقل عملی:
خدا در آیه 115 مائده در تحلیل و تبیین علت مسخ شدن گروهی از یهودیان و عذاب سخت در همین دنیا، به کفران و ناسپاسی آنان اشاره میکند که همین رفتار زشت و قبیح عقلانی و عقلائی و وحیانی موجب شده تا خداوند ایشان را در همین دنیا مسخ و عذاب کند. البته مقصود از عذاب در آیه شریفه، عذاب مسخ است. (تفسیر شریف لاهیجی ج1 ص727). از نظر قرآن، ناسپاسی موجب میشود تا انسان نعمتهائی چون آسایش و آرامش را از دست بدهد و گرفتار تنگ روزی و ناامنی گردد (رعد11 نحل112) به هر حال ریشه بسیاری از گرفتاریها و عذابهای دنیوی را می بایست در همین رفتارهای زشت خود بویژه ناسپاسی جست. چنان که گفته شد ناشکری و کفران نعمت، از قبایح انسانی است و عقل عملی حکم میکند که ناسپاسی رفتاری نابهنجار و ضد ارزشی و اخلاقی است. خداوند این حکم عقل را تایید کرده و آن را از امور زشت و ناپسند شمرده (بقره 57و152 نساء،147)
بنابراین باید گفت که ناسپاسان کسانی هستند که خردورزی ندارند و عقل خویش را به کار نمی گیرند و تعقل نمی ورزند. چنان که خداوند این مطلب را در آیاتی متذکر می شود
اصولا شکرگزاری، نشانه عقل عملی است. این عقل است که حکم می کند که شکر و سپاس، عملی خوب و زیباست و ناسپاسی رفتاری زشت و بد می باشد. این حکم وجوبی عقل را خداوند درقرآن مورد توجه قرار داده و می فرماید که انسان های عاقل انسان های ناسپاسی نیستند و نسبت به هر نعمتی از جمله نعمت وجود و هدایت و مانند آن سپاسگزار خداوندگار خویش هستند. (نحل114 بقره172) در 172بقره: عبادت خداوند بر شما واجب است، چون خدای شماست، و از باب خداوندگاری و انجام عمل شکر عملی و عبادت واقعی لازم است تا سپاسگزار باشید. در حقیقت اگر انسان عبادت می کند می خواهد به حکم عقل شکر و سپاس گوید. بنابراین شکر، واجب عقلی است که وجوب عبادت نعمت دهنده را سبب می شود و ما را ملزم می کند تا در مقام بندگی و عبادت درآییم. از این رو شکر نعمت را عامل افزایش آن دانسته اند؛ زیرا شرایط را برای بهره مندی از نعمت های خداوند غنی با لذت فراهم می آورد (نمل40 لقمان12 ابراهیم7)
آثار کفران نعمت:
یکی از گناهان بسیار بزرگ، کفران نعمت است و انسانی که گرفتار این بلا شود، خود را در معرض انواع و اقسام بلاهای دیگر قرار میدهد. کفران نعمت عبارت از ضایع کردن و هدر دادن نعمتهای الهی است که باید در جای خود از آنها استفاده شود و نابجا حیف و میل میشود. رویگردانی از حق، بی اعتنایی به دستورات الهی و پیامبران و ائمه معصومین، عدم استفاده از علما و دانشمندان، کنار گذاشتن افراد شایسته و به حاشیه راندن آنها از مسئولیتها، ضایع کردن عمر، عدم استفاده بجا از قوای فکری و جسمی خود و زیردستان، اسراف و تبذیر از مصادیق کفران نعمت هستند. در آیه 7 ابراهیم اعلام فرموده که : «…. لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید؛ اگر شما شکر نعمت مرا به جا آورید، بر نعمت شما می افزایم و اگر کفران نعمت کنید، )بدانید که( عذاب من شدید خواهد بود! مفسر تفاسیر نمونه و منشور جاوید ذیل این آیه نوشته اند: بدون شک خداوند در برابر نعمتهایی که به ما میبخشد، نیازی به شکر ما ندارد و اگر به شکرگزاری دستور داده، برای بازافزایی آن نعمتهاست. مهم این است که ببینیم حقیقت شکر چیست تا روشن شود که رابطه آن با افزونی نعمت چیست و چگونه میتواند خود یک عامل تربیتی باشد. حقیقت شکر، تنها تشکر زبانی مانند گفتن «الحمدلله» و مانند آن نیست بلکه شکر دارای سه مرحله است: نخست آن که به دقت بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست و به او توجه کنیم. دومین مرحله، شکر زبانی است. مرحله سوم که از همه مهمتر است، شکر عملی است؛ یعنی این که درست بیندیشیم که هر نعمتی برای چه هدفی به ما داده شده است و آن را در مورد خودش به کار گیریم که اگر چنین نکنیم، کفران نعمت کرده ایم.
آری، اگر نعمت چشم را در راه دیدن نشانه های الهی، نعمت گوش را در راه شنیدن آیات خدا، نعمت عقل را در راه شناخت آفریدگار هستی و به طور کلی هر نعمتی را در مسیر خود مصرف کردیم، خداوند را شکر کرده ایم؛ اما اگر همین نعمتها وسیله ای برای طغیان و خودپرستی و غرور و غفلت و بیگانگی از خدا شد، مسلما کفران نعمت کرده ایم، اگرچه همواره با زبان، خدا را شکر کنیم. امام صادق)ع(: کمترین شکر این است که نعمت را از خدا بدانی، بدون آن که خدا را فراموش کنی و دلت به کلی به آن نعمت مشغول گردد، و به آنچه خدا به تو اعطا کرده، راضی باشی و آن را وسیله نافرمانی او قرار ندهی و با امر و نهی و با استفاده از نعمتهایش مخالفت نکنی. از اینجا روشن میشود که شیوه شکر کردن برای قدرت و علم و نیروی فکر و اندیشه و نفوذ اجتماعی و مال و ثروت و سلامت و تندرستی کدام است و کفران آن چگونه است. امام صادق)ع( : شکر نعمت، پرهیز از گناهان است. همچنین از اینجا رابطه میان شکر و فزونی نعمت روشن میشود. هرگاه انسانها نعمتهای خدا را درست در همان هدفهای واقعی نعمت صرف کنند، در عمل ثابت میکنند که لیاقت آن نعمتها را دارند و این لیاقت و شایستگی سبب فیض بیشتر و موهبت افزونتر میگردد. در برابر این گروه افراد نالایق و ناشایستی هستند که )با کفران نعمت( حتی نعمتی که در اختیار دارند، برای آنان اضافی است؛ تا چه رسد به فزونی نعمت. مصادیق کفران نعمت فراوان است که یکی از آنها اسراف و تبذیر است. تبذیر در عرصه مسایل مادی و اقتصادی نمود پیدا میکند و عبارت از تضییع مال و خرج آن در موارد غیر ضروری است. اما اسراف مربوط به زیاده روی در هر کاری است.
ابلیس، مانع بزرگ شکرگزاری:
خداوند در آیات 11 و 17 اعراف به انسان هشدار میدهد که ابلیس، بازدارنده انسان از شکر به درگاه خداوند است. او اجازه نمیدهد تا انسان با شکرگزاری به اشکال گوناگون، خود را در مسیر صراط مستقیم عبودیت قرار دهد و به کمال برساند. ابلیس سعی میکند تا انسان، نعمتشناس و نعمتدهنده شناس نباشد تا از نعمتهای الهی به درستی بهره گیرد و به درستی حق نعمت و نعمتدهنده را بهجا آورد و شکرگزار نعمتدهنده باشد و سر تعظیم و سجده در برابر خداوند منان فرود آورد. ابلیس همه راهکارها را برای جلوگیری از حرکت انسان در مسیر صراط مستقیم عبودیت و شکرگزاری در پیش میگیرد؛ زیرا میداند که معنا و مفهوم عبودیت واقعی چیزی جز شکرگزاری نیست که باطن آن کمالیابی و خلافتیابی انسان است. (انسان، آیه3) از اینرو میکوشد تا انسان، گرفتار کفر و کفران شود تا ظن و گمان خویش را در حق انسان راست کند.
در آیات قرآن همه هستی از جمله نعمت وجود و فرصت عمر تا باد و باران و مانند آن به عنوان نعمتهای خداوند معرفی شده و از انسانها خواسته شده تا آنها را بشناسند و به درستی آن را به کار گیرند تا اینگونه شکر نعمت و نعمتدهنده را بهجا آورند.
خداوند در بیان عناد و دشمنی ابلیس و شیطان با انسان از زبان ابلیس نقل می کند که سوگندخورده تا مردم را به ناسپاسی و کفران بکشاند.« قال فبما اغویتنی لاقعدنّ لهم صراطک المستقیم ثم لاتینهم من بین أیدیهم و من خلفهم و عن أیمانهم و عن شمائلهم و لا تجد أکثر هم شاکرین؛ پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندی من هم برای فریفتن آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست. آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها می تازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت» (اعراف16و17)
ابلیس در این آیه بیان میکند که از هرکار و شیوه ای استفاده میکند تا انسان را به ناسپاسی بکشاند. این بدان معناست که سپاس و ناسپاسی از سوی انسان، مهمترین نشانه و اصلی ترین اثر و پیامد ایمان و کفر است. بنابراین اگر بخواهیم معیاری در رابطه با ایمان و بندگی شخصی ارایه دهیم میبایست آن معیار را سپاس و شکر بدانیم؛ چنان که ناسپاسی، مهم ترین دلیل بر کفر انسان است.
به نظر ابلیس، ناسپاسی بدترین شیوه و رویه برخورد با خداوندگاری و پروردگاری خداست. پس اگر کسی ناسپاسی پیشه کند ابلیس به هدف خود یعنی ضلالت و گمراهی بشر دست یافته است و نشان میدهد که انسان شایسته خلافت الهی نیست. اما پرسش این است که چرا مهمترین نشانه بندگی و ولایت الهی در شکرگزاری و سپاسگزاری انسان خودنمایی میکند و ولایت ابلیسی و شیطانی و خروج از راه مستقیم انسانیت و عبودیت، در ناسپاسی خود را نشان می دهد؟ در پاسخ به این پرسش باید به نقش سپاس و شکر در نگرش قرآنی توجه داشت و اینکه کفران و ناسپاسی به چه معنایی است.
چیستی سپاس و ناسپاسی:
شکر کردن نخستین جلوه عقل عملی است. به این معنا که عقل عملی، حکم می کند که انسان در برابر نعمت و نعمت دهنده، شاکر و سپاسگزار باشد. شکر دو وجه دارد؛ گاه شکر به انسان و گاه به خدا نسبت داده می شود. وقتی شکر به انسان نسبت داده شود به معنای شناخت احسان و نشر آن (لسان العرب ج7 ص170) و به تعبیر دیگر، تصور نعمت و اظهار آن است. (مفردات ص461) این نوع از شکر سه قسم است: 1 – شکر قلبی که یادآوری نعمت است 2- شکر زبانی که سپاسگزاری و ستایش بر نیکی احسان کننده و صاحب نعمت است 3- شکر سایر اعضای بدن که به کارگیری و صرف آن در جای خود است. و وقتی شکر را به خدا نسبت داده و خدای را وصف به شکر نماییم، مقصود، انعام و احسان بر بندگان و دادن جزای عبادات آنها. (مفردات، ص461-2057) و یا رشد اعمال نیک آنان و اعطای پاداش مضاعف به آنها است. (لسان العرب ج7 ص170) در مقابل، کفران و ناسپاسی به معنای پوشاندن نعمت و ترک سپاس از آن است (مفردات ص714). عقل انسان حکم میکند که انسان باید شاکر و سپاسگزار نعمت باشد. در این میان چه نعمتی بزرگ تر از نعمت وجود است که خداوند به انسان ارزانی داشته .
از نظر قرآن نشانه هدایت انسان و ضلالت وی در شکر و کفران است (انسان3) در حقیقت نشانه این که انسان در مسیر فطرت و عقل سلیم حرکت میکند یا خیر، باید در همین شکر و سپاس و یا کفران و ناسپاسی جست. انسانی که در مسیر هدایت گام بر میدارد انسانی سپاسگزار است وگرنه ناسپاسی، خود بهترین دلیل و گواه بر گمراهی و خباثت طینت و شخصیت و دفن عقل و فطرت او است (نمل40 لقمان12) از این رو گفته اند من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق، کسی که عادت به تشکر و سپاس نداشته باشد و شکرگزار بنده ای نباشد که به او نعمتی داده و خدمتی کرده است، هرگز شکرگزار خالق و پروردگارش نیز نخواهد بود در حقیقت بهترین جلوه عقل و بندگی و اطاعت و هدایت و تقوا و علم و حکمت و ایمان را باید در شکرگزاری از هر کسی و هر نعمتی دانست. به سخن دیگر، عقلانیت بشر در این رفتار خودنمایی میکند.
شکرگزاری، نشانه عقل عملی:
خدا در آیه 115 مائده در تحلیل و تبیین علت مسخ شدن گروهی از یهودیان و عذاب سخت در همین دنیا، به کفران و ناسپاسی آنان اشاره میکند که همین رفتار زشت و قبیح عقلانی و عقلائی و وحیانی موجب شده تا خداوند ایشان را در همین دنیا مسخ و عذاب کند. البته مقصود از عذاب در آیه شریفه، عذاب مسخ است. (تفسیر شریف لاهیجی ج1 ص727). از نظر قرآن، ناسپاسی موجب میشود تا انسان نعمتهائی چون آسایش و آرامش را از دست بدهد و گرفتار تنگ روزی و ناامنی گردد (رعد11 نحل112) به هر حال ریشه بسیاری از گرفتاریها و عذابهای دنیوی را می بایست در همین رفتارهای زشت خود بویژه ناسپاسی جست. چنان که گفته شد ناشکری و کفران نعمت، از قبایح انسانی است و عقل عملی حکم میکند که ناسپاسی رفتاری نابهنجار و ضد ارزشی و اخلاقی است. خداوند این حکم عقل را تایید کرده و آن را از امور زشت و ناپسند شمرده (بقره 57و152 نساء،147)
بنابراین باید گفت که ناسپاسان کسانی هستند که خردورزی ندارند و عقل خویش را به کار نمی گیرند و تعقل نمی ورزند. چنان که خداوند این مطلب را در آیاتی متذکر می شود
اصولا شکرگزاری، نشانه عقل عملی است. این عقل است که حکم می کند که شکر و سپاس، عملی خوب و زیباست و ناسپاسی رفتاری زشت و بد می باشد. این حکم وجوبی عقل را خداوند درقرآن مورد توجه قرار داده و می فرماید که انسان های عاقل انسان های ناسپاسی نیستند و نسبت به هر نعمتی از جمله نعمت وجود و هدایت و مانند آن سپاسگزار خداوندگار خویش هستند. (نحل114 بقره172) در 172بقره: عبادت خداوند بر شما واجب است، چون خدای شماست، و از باب خداوندگاری و انجام عمل شکر عملی و عبادت واقعی لازم است تا سپاسگزار باشید. در حقیقت اگر انسان عبادت می کند می خواهد به حکم عقل شکر و سپاس گوید. بنابراین شکر، واجب عقلی است که وجوب عبادت نعمت دهنده را سبب می شود و ما را ملزم می کند تا در مقام بندگی و عبادت درآییم. از این رو شکر نعمت را عامل افزایش آن دانسته اند؛ زیرا شرایط را برای بهره مندی از نعمت های خداوند غنی با لذت فراهم می آورد (نمل40 لقمان12 ابراهیم7)
آثار کفران نعمت:
یکی از گناهان بسیار بزرگ، کفران نعمت است و انسانی که گرفتار این بلا شود، خود را در معرض انواع و اقسام بلاهای دیگر قرار میدهد. کفران نعمت عبارت از ضایع کردن و هدر دادن نعمتهای الهی است که باید در جای خود از آنها استفاده شود و نابجا حیف و میل میشود. رویگردانی از حق، بی اعتنایی به دستورات الهی و پیامبران و ائمه معصومین، عدم استفاده از علما و دانشمندان، کنار گذاشتن افراد شایسته و به حاشیه راندن آنها از مسئولیتها، ضایع کردن عمر، عدم استفاده بجا از قوای فکری و جسمی خود و زیردستان، اسراف و تبذیر از مصادیق کفران نعمت هستند. در آیه 7 ابراهیم اعلام فرموده که : «…. لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید؛ اگر شما شکر نعمت مرا به جا آورید، بر نعمت شما می افزایم و اگر کفران نعمت کنید، )بدانید که( عذاب من شدید خواهد بود! مفسر تفاسیر نمونه و منشور جاوید ذیل این آیه نوشته اند: بدون شک خداوند در برابر نعمتهایی که به ما میبخشد، نیازی به شکر ما ندارد و اگر به شکرگزاری دستور داده، برای بازافزایی آن نعمتهاست. مهم این است که ببینیم حقیقت شکر چیست تا روشن شود که رابطه آن با افزونی نعمت چیست و چگونه میتواند خود یک عامل تربیتی باشد. حقیقت شکر، تنها تشکر زبانی مانند گفتن «الحمدلله» و مانند آن نیست بلکه شکر دارای سه مرحله است: نخست آن که به دقت بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست و به او توجه کنیم. دومین مرحله، شکر زبانی است. مرحله سوم که از همه مهمتر است، شکر عملی است؛ یعنی این که درست بیندیشیم که هر نعمتی برای چه هدفی به ما داده شده است و آن را در مورد خودش به کار گیریم که اگر چنین نکنیم، کفران نعمت کرده ایم.
آری، اگر نعمت چشم را در راه دیدن نشانه های الهی، نعمت گوش را در راه شنیدن آیات خدا، نعمت عقل را در راه شناخت آفریدگار هستی و به طور کلی هر نعمتی را در مسیر خود مصرف کردیم، خداوند را شکر کرده ایم؛ اما اگر همین نعمتها وسیله ای برای طغیان و خودپرستی و غرور و غفلت و بیگانگی از خدا شد، مسلما کفران نعمت کرده ایم، اگرچه همواره با زبان، خدا را شکر کنیم. امام صادق)ع(: کمترین شکر این است که نعمت را از خدا بدانی، بدون آن که خدا را فراموش کنی و دلت به کلی به آن نعمت مشغول گردد، و به آنچه خدا به تو اعطا کرده، راضی باشی و آن را وسیله نافرمانی او قرار ندهی و با امر و نهی و با استفاده از نعمتهایش مخالفت نکنی. از اینجا روشن میشود که شیوه شکر کردن برای قدرت و علم و نیروی فکر و اندیشه و نفوذ اجتماعی و مال و ثروت و سلامت و تندرستی کدام است و کفران آن چگونه است. امام صادق)ع( : شکر نعمت، پرهیز از گناهان است. همچنین از اینجا رابطه میان شکر و فزونی نعمت روشن میشود. هرگاه انسانها نعمتهای خدا را درست در همان هدفهای واقعی نعمت صرف کنند، در عمل ثابت میکنند که لیاقت آن نعمتها را دارند و این لیاقت و شایستگی سبب فیض بیشتر و موهبت افزونتر میگردد. در برابر این گروه افراد نالایق و ناشایستی هستند که )با کفران نعمت( حتی نعمتی که در اختیار دارند، برای آنان اضافی است؛ تا چه رسد به فزونی نعمت. مصادیق کفران نعمت فراوان است که یکی از آنها اسراف و تبذیر است. تبذیر در عرصه مسایل مادی و اقتصادی نمود پیدا میکند و عبارت از تضییع مال و خرج آن در موارد غیر ضروری است. اما اسراف مربوط به زیاده روی در هر کاری است.
ابلیس، مانع بزرگ شکرگزاری:
خداوند در آیات 11 و 17 اعراف به انسان هشدار میدهد که ابلیس، بازدارنده انسان از شکر به درگاه خداوند است. او اجازه نمیدهد تا انسان با شکرگزاری به اشکال گوناگون، خود را در مسیر صراط مستقیم عبودیت قرار دهد و به کمال برساند. ابلیس سعی میکند تا انسان، نعمتشناس و نعمتدهنده شناس نباشد تا از نعمتهای الهی به درستی بهره گیرد و به درستی حق نعمت و نعمتدهنده را بهجا آورد و شکرگزار نعمتدهنده باشد و سر تعظیم و سجده در برابر خداوند منان فرود آورد. ابلیس همه راهکارها را برای جلوگیری از حرکت انسان در مسیر صراط مستقیم عبودیت و شکرگزاری در پیش میگیرد؛ زیرا میداند که معنا و مفهوم عبودیت واقعی چیزی جز شکرگزاری نیست که باطن آن کمالیابی و خلافتیابی انسان است. (انسان، آیه3) از اینرو میکوشد تا انسان، گرفتار کفر و کفران شود تا ظن و گمان خویش را در حق انسان راست کند.
در آیات قرآن همه هستی از جمله نعمت وجود و فرصت عمر تا باد و باران و مانند آن به عنوان نعمتهای خداوند معرفی شده و از انسانها خواسته شده تا آنها را بشناسند و به درستی آن را به کار گیرند تا اینگونه شکر نعمت و نعمتدهنده را بهجا آورند.