طلسمات

خانه » همه » مذهبی » ضعف اعتقاد به امامت

ضعف اعتقاد به امامت


ضعف اعتقاد به امامت

۱۳۹۸/۰۷/۲۳


۷۰۸ بازدید

سلام و درود ببخشید من به دین الهی و مکرم اسلام پایبندم و اعتقاد قلبی دارم اما طرفدار جمهوری اسلامی و هیچ حکومتی نیستم و آیت الله خمینی و آقای خامنه ای را به عنوان امام و رهبر شیعیان و مسلمین قبول ندارم آیا من مرتکب گناه کبیره شده ام یا خیر؟

دوست گرامی. اسلام دو رکن مهم دارد. توحید، ولایت و امامت. شما توحید را قبول دارید اما در مورد امامت مشکل اعتقادی دارید. اسلام دین اجتماعی است و سیاست عین دیانت اسلام است و نمی شود کسی مسلمان باشد، ولی امامت و حکومت و سیاست را قبول نداشته باشد. این چنین دینی ناقص است و سازنده نیست. ولایت فقیه در ادامه ولایت پیامبر اکرم و امامان معصوم علیهم السلام است و کسی که ولایت فقیه را قبول ندارد در حقیقت امامت را کامل نپذیرفته است و مشکل ولایتی دارد. در حالی که بدون ولایت و قبول امامت و تبعیت ازامام جامعه اعمال دیگر انسان نیز پذیرفته نمی شود. ولایت مهمترین چیزی است که خدای متعال به انسان عطا کرده در این زمینه باید مطالعات گسترده ای داشته باشید چون بزرگترین انحرافی که در دین واقع شده انحراف سیاسی بوده است.
مطالب زیر را با دقت مطالعه کنید:
دین فردی، دین جمعی:
دین فردی و جمعی دو نگاه به دین و دین داری است. برای توضیح این دو نگاه که یکی صحیح و دیگری ناصحیح است، باید به یک سوال مهم پاسخ دهیم. آیا دین آمده تا من را به بهشت ببرد، به صورت یک فرد، یا آمده تا ما را به بهشت ببرد به عنوان یک جامعه و امت؟
بسیاری از افراد مسلمان متاسفانه با نگاه فردی به دین، می نگرند و می پندارند که دین آدمیان را به صورت فردی تربیت می کند و به بهشت می برد، در حالی که نگاه اسلام و قرآن کریم چنین نیست. دین مجموعه آموزه هایی است که آمده تا فرد را در دامن جامعه بپرورد و توئمان تربیت کند و از این دو، یک امت واحده بسازد که پیرو امام حق باشند، در قیامت نیز مردم در قالب امت ها محشور می شوند و در پی رهبران و امامان خود به سمت بهشت و جهنم حرکت می کنند؛ یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ؛[1] همه انسان ها با پیشوایان خود در قیامت فرا خوانده مى شوند.
حرکت دین داران در دنیا و آخرت کاروانی است، کاروان سالاران آن نیز انبیای الهی و امامان معصوم و عالمان ربانی هستند. نگاه فردی به دین، اگر چه در اذهان مسلمانان نگاهی مقبول و جاافتاده تلقی می شود، اما از منظر خود دین، کاملا محکوم است. متاسفانه اغلب مردم و حتی بسیاری از دانشمندان دینی، نگاه درستی نسبت به دین ندارند و رویکرد فردی در نظرات و موضع گیری های آنها به چشم می خورد.
اگر به تاریخ نگاه کنید، دو گروه، دو حزب و دو جریان ایمان و کفر، یا به تعبیری، جریان توحید و شرک، تمام تاریخ را پوشش داده و تاریخ ساز شده است، جبهه مومنان و خداپرستان که تحت ولایت خدا، انبیا و اولیای الهی به سمت بهشت حرکت می کنند و جبهه کافران و مشرکان که تحت ولایت شیطان و طاغوت به سمت جهنم در حرکت هستند. دو جبهه و گروهی که در طول تاریخ همواره با هم در تضاد و کشمکش بوده اند و فلسفه تاریخ را نیز همین نزاع ساخته است.
در این میان هرگز گروه سوم و واسطی نیز وجود ندارد؛ تمامی انسان های روی زمین و طول تاریخ، در نهایت به یکی از این دو گروه خواهند پیوست و همراه آنان به سرانجام سعادت و بهشت یا شقاوت و عذاب نایل خواهند شد.
اکثر آیات قرآن کریم داستان زندگی و درگیری های این دو جبهه را بیان می کند، روابط مومنان با کافران و نحوه برخورد آنان با یکدیگر را بیان می کند، به مومنان می گوید: چگونه خود را بسازند و از رهبران خود در صحنه دین داری و مبارزات اجتماعی تبعیت کنند، با گروه دشمن با چه کیفیتی برخورد نمایند، از دشمنی آنان چگونه در امان بمانند و مانند آن؛ در این کتاب مقدس هرگز نگاه فردی به دین و دین داری نخواهید یافت.
یکی از دلیل هایی که این موضوع را اثبات می کند توجه به تکرار واژه ها در قرآن کریم است. اولا، با مراجعه به قرآن کریم آیاتی را مشاهده می‌کنیم که با «ایها الناس» شروع شده است؛ این عبارت که 19 بار در قرآن تکرار شده ، عموم مردم را مورد خطاب دستورات الهی قرار داده است و همین مسأله بیانگر عمومی بودن این کتاب الهی برای افراد بشر است که تعالیم سعادت ‌بخش آن مختص به فرد یا گروه خاص یا در زمان مشخصی از زندگی بشری نیست.
و ثانیا، در برخی از آیات مشاهده می‌شود که خداوند با لفظ «یا ایها الذین آمنوا» عموم مومنین را مورد خطاب قرار داده است، این عبارت که در سوره‌های مختلف در حدود ۸۵ آیه تکرار شده است نیز حاکی از نگاه اجتماعی قرآن کریم است. در حالی که واژه الذی به صورت مفرد تنها در مورد خود خدای متعال به کار رفته است. مانند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ،[2]ستایش خدای را سزا است که قرآن را بر بنده اش نازل نمود. یا در مورد اشیاء و حوادث یا شیطان و مانند آن به کار رفته است که به جهت تطویل از اشاره به آنها در می گذریم.
همچنین با توجه به مفهوم امت که به معنای وحدت مسلمانان بر محور امام حق است، این حقیقت اثبات می شود که اسلام، دینی کاملا اجتماعی است؛ و کسانی که دین داری را به فردی و اجتماعی تقسیم می کنند، رویکرد و سخن شان ناصواب است، اگر دقت کنیم، اسلام دینی است که جنبه های فردی انسان را نیز در عرصه امت و حیات اجتماعی و مبارزات انقلابی رشد می دهد و تربیت می کند.
در روایت از امام صادق (ع) است که فرمودند: لَوْ لَمْ یَبْقَ فِی اَلْأَرْضِ إِلاَّ اِثْنَانِ لَکَانَ أَحَدُهُمَا اَلْحُجَّةَ،[3] حتی اگر دو نفر در کره زمین زندگی کنند، حتما یکی از آنها امام و حجت خدا است؛ در این صورت دیگری نیز امت و پیرو او خواهد بود. با این رویکرد فردیت در دین ما به کلی نفی می شود و تنها خودسازی اجتماعی و تاریخی ارزش تلقی می شود.
غفلت از روحیه انقلابی و اجتماعی و رویکرد اجتماعی و سیاسی قرآن کریم به تمامی موضوعات زندگی و تربیت انسان، باعث شده تا در فرهنگی دینی و جامعه علمی ما، نوعی نگاه فردی مضر شکل بگیرد که با فرهنگ قرآن کریم همگون و سازگار نیست. از منظر قرآن کریم، هرگز خودسازی فردی از خودسازی اجتماعی منفک و مستقل مطرح نمی شود و اصولا ما دو عرصه جدای از هم نداریم.
در این رویکرد، که نوعی دریافت عمیق انقلابی از قرآن کریم است، تقسیم بندی دین به فردی و اجتماعی، ناصحیح است و با نگاه قرآن کریم به زندگی انسان که بر اساس جبهه بندی تاریخی میان جبهه کفر و ایمان، شکل گرفته، سازگار نیست.
دین اسلام، به تمام معنا اجتماعی است و رویکرد قرآن کریم نیز تاریخی و اجتماعی و بلکه انقلابی است، این کتاب مقدس در عرصه یک درگیری طولانی به گستره تاریخ، میان جبهه حق و باطل نازل شده است.
بر این اساس، یکی از ویژگی های مهم سلوک قرآنی نفی سلوک فردی است، به این معنا که ساخته شدن افراد مومن، به صورت فردی نیز، جز در سایه مبارزات و تلاش های اجتماعی و حضور فعال در جبهه حق بر علیه باطل و تبعیت از امام جامعه، انجام نمی شود.
برخی خیال کرده اند که در اسلام خودسازی و بندگی فردی و دین فردی هم قابل تصور است، در حالی که چنین تصوری باطل است، اگر کسی فقط عبادت کند و نسبت به امور سیاسی و اجتماعی مسلمین بی تفاوت باشد، مسلمان واقعی محسوب نمی شود. من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم؛[4] کسی که روزگار خود را بگذارند و اهتمامی به امور اجتماعی و سیاسی مسلمین نداشته باشد، مسلمان نیست.
دین داری از دیدگاه اسلام، عین سیاست ورزی است؛ مرحوم مدرس با درک عمیقی که از اسلام داشت فرمود: دیانت ما عین سیاست ما است. رهبانیت و دین فردی، نه سازنده است و نه مورد تایید اسلام. دین فردی نتیجه اش عافیت طلبی، تفکر سکولار، انحراف سیاسی، عجب و غرور و نفاق خواهد بود.
به همین دلیل سلوک قرآنی را می توان نوعی خودسازی انقلابی و اجتماعی به حساب آورد. مرحوم شریعتی در این زمینه سخن بسیار عمیق و زیبایی دارد. می گوید: وقتی در صحنه مبارزه حق و باطل حضور نداری، هر کجا که خواهی باش، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است. یعنی اگر حضور اجتماعی و مبارزاتی نداشته باشی، خودسازی فردی ات ارزشی نخواهد داشت، گویا ایشان دین و خودسازی فردی را به هیچ وجه نپذیرفته است.
باید دانست که انسان هرگز به صورت فردی به تعالی نمی رسد و کسانی که با عافیت طلبی و عبادات فردی و گوشه گیری از جامعه و عدم دخالت در سیاست و حمایت از امام جامعه، خیال می کنند که آدم های خوب و زرنگی هستند، سخت در اشتباه اند. ایشان باید بدانند که توحید بدون ولایت و تبعیت از رهبری در عرضه جامعه دین نیست و هرگز کسی را به کمال مطلوب انسانی و قرب الهی و بهشت نمی رساند.
گروه عافیت طلب که امامت را منحصر به شان تبیینی امام می دانند و به شان اجرایی دین در جامعه توسط امام و جنبه اجتماعی و سیاسی امامت اعتنایی ندارند، هرگز انسان های خوبی نخواهند بود و بلکه به انسان های فرصت طلب، مضر و خطرناکی تبدیل می شوند که منش گمراه کننده ای برای مردم داشته و احیانا به جبهه حق و امام جامعه منافقانه ضربه می زنند.
اسلام، به عنوان یک دین اجتماعی دارای حکومت و نظام سیاسی، در بعثت پیامبر خاتم (ص) و حکومت امام علی و امام حسن (علیهما السلام) و قیام امام حسین (ع) و نهضت امام خمینی (رض) و رهبری امام خامنه ای حفظه الله در این زمان تجلی یافته است.
سخن در این زمینه، بسیار طولانی خواهد بود، ما به همین مقدار بسنده می کنیم و بقیه مطلب را به کتاب دیگری از مجموعه سلوک قرآنی، تحت عنوان “مشارکت اجتماعی” حواله می دهیم.
 
تولی و تبری:
این موضوع نیز در عرصه نگاه جمعی به دین معنادار می شود. تولی، به معنای ولایت داشتن یا ولایی بودن و دوستی با مومنان اهل ولایت است؛ و تبری، به معنای دشمنی با دشمنان خدا و ولایت و جبهه داشتن در مقابل آنها است، در این راستا ولایی بودن به معنای تبعیت از رهبر و حضور اجتماعی و همراهی با امام جامعه و یاری ولی زمان در نبرد با مخالفان و دشمنان است!!
همانگونه که اشاره شد، اسلام دینی کاملا سیاسی و اجتماعی است و تولی و تبری، از اصولی است که این بعد از اسلام را به وضوع به نمایش می گذارد؛ بر این اساس، مسلمان بودن، بدون تولی و تبری و مشارکت در سیاست و اهتمام به امور مسلمین، خالی از حقیقت است.
برخی مدعیان اسلامیت از ولایت و امامت دم می زنند و از دین، در راستای توحید و بندگی خدا سود می برند و خیال می کنند، ولایی تمام عیار اند، در حالی که به حقیقت والای ولایت و امامت، که شان اجتماعی و سیاسی امام و جایگاه او در اجرای احکام دین در سطح جامعه است، آگاه نیستند و یا مغرضانه این بخش را نادیده می گیرند.  
این گروه که اصطلاحا عافیت طلب نامیده می شوند، نماز می خوانند، روزه می گیرند و بندگی و عبادت دارند (توحید)، اما در مورد ولایت که رکن رکین اسلام است و بدون آن دین کامل نمی شود و هیچ عملی از مسلمان مقبول و موثر واقع نمی شود، اعتقاد درستی ندارند.
ایشان خیال می کنند، همین قدر که امامان معصوم را دوست داشته باشند و برایشان گریه کنند و مجلس بپا کنند و نذری بدهند و آنها را الگوی خود در زندگی فردی و بندگی خدا قرار دهند، اهل ولایت محسوب می شوند و تولی دارند و دینشان کامل است، در حالی که اینطور نیست، اظهار محبت و اطاعت از اهل بیت (ع) مرتبه نازلی از ولایت داری و ولایت مداری است؛ ولایت، حقیقت والاتری دارد که عموم مردم نسبت به آن کم اطلاع اند، ولایی بودن در مرتبه عالی آن، کاری به امامان معصوم (ع) یا امام غایب (عج) ندارد، نصرت و یاری امام زنده و ولی زمان را می طلبد، کسی که هماکنون مدیر جامعه و نظام اسلامی است.  
ولایی بودن، گوش به فرمان رهبر و امام فعلی جامعه و حاکم نظام اسلامی داشتن و در حفظ و حراست از نظام اسلامی کوشیدن و در مقابل دشمنان اسلام و ولایت، موضع داشتن و جنگیدن است.
البته این حضور اجتماعی و نبرد با دشمن، ممکن است در جبهه های مختلف علمی، نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی صورت بگیرد که هر کسی به حسب استعداد و توانایی، جبهه خویش را مشخص می کند و موضع می گیرد.
ولایی بودن، اهل حکومت بودن، اهل سیاست بودن، در جبهه حق و باطل و مبارزات سیاسی و اجتماعی حضور فعال داشتن و یاری کردن رهبر و امام زمان خویش است!!
آن دسته از عافیت طلبانی که فقط اهل نماز و روزه و حج و زیارت و نماز شب و سبوح و قدوس هستند، اما کاری با سیاست و جامعه و رهبری سیاسی و حاکم اسلامی ندارند و از مسایل و مشکلات اجتماع مسلمین و امت اسلامی کنار می کشند و با دشمن درگیر نمی شوند، حتی اگر مرجع تقلید باشند، دین و ولایت شان ناقص است.
ولایی بودن، یعنی انقلابی بودن، قرآن کریم زیست دینی انقلابی و اجتماعی را به ما می آموزد و انقلاب چیزی نیست که مقطعی و دوره ای باشد و تمام شود، کما اینکه غرب گرایان چنین می اندیشند. مسلمان بودن و شیعه بودن با انقلابی بودن و مبارز بودن و با باطل جنگیدن و در جبهه خودی تلاش سازنده داشتن، یکی است.
 
روابط ولایی، با ولی زمان خود:
در ادامه این بحث لازم است به روابط چهارگانه انسان ولایی با ولی زمان را با شرح مختصر تبیین نماییم، باشد که با وظایف خود درباره امام جامعه آشنا شویم:
1- ولاء معرفت: شناختن امام (ع):
اولین رابطه شناخت عمیق امام زمان خویش است. بر اساس روایات حتی شناخت خداوند، در گرو شناخت امام (ع) است. امام باقر (ع) می فرمایند: تنها کسی خدای عزوجل را می شناسد و می پرستد که امام خود از ما اهل بیت را بشناسد. [5] البته منظور از شناخت امام این نیست که خصوصیات فردی امام را بشناسد، بلکه به معنای امام داشتن است؛ امام زمان خویش را بشناسد و او را برای خویش برگزیند، چنین فردی امام شناس است.
این شناخت از راه مطالعه، رجوع به علما و پرسش از آنها و یاری و کمک خواستن از حضرت حق و توسل بر خود اهل بیت (ع) حاصل خواهد شد.
 
2- ولاء محبت: دوست داشتن امام (ع):
پیامبر خدا (ص) فرمود: هر که دوست دارد بر کشتی نجات بنشیند و به دستگیره ی استوار چنگ آویزد و ریسمان محکم خدا را بگیرد, باید بعد از من علی را دوست بدارد و با دشمنش دشمنی ورزد و از پیشوایان هدایت که از نسل اویند پیروی کند. [6]
 
3- ولاء اطاعت: اطاعت از پیامبر و جانشینان خاص و عام او (علیهم السلام)
شرط محبت و دوستی، اطاعت و فرمان برداری است. اطاعت از پیامبر خدا (ص) و امام معصوم (ع) و همچنین ولی فقیه، در زمان غیبت، در سایه ی اطاعت از حضرت حق، و اطاعت از خداوند، در سایه ی اطاعت از امامان نهفته است؛ در حقیقت این دو (اطاعت از خدا و امام) لازم و ملزوم یکدیگر اند.
امام باقر (ع) به جابر جعفی فرمود: ای جابر! سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنها بگو که میان ما و خدای عز و جل هیچ خویشاوندی نیست و کسی مقرب خدا نشود جز با فرمانبرداری از او. ای جابر! هر کس خدا را فرمان برد و ما را دوست بدارد همو دوست ما است و هر کس خدا را نافرمانی کند، محبت ما سودش نرساند.[7]
این تصور که دوست داشتن تنها، مایه نجات انسان می شود، هر چند اهل معصیت باشد، خیالی باطل و بدور از عقل و منطق است. دوستی حقیقی، پیروی و اطاعت را بدنبال می آورد و از روایات استفاده می شود که تنها کسی که اهل محبت و اطاعت بود و احیانا گناهی مرتکب شد و موفق به توبه نشد و از دنیا رفت، مورد شفاعت قرار می گیرد.
در آیه شفاعت آمده: و لا یشفعون الا لمن ارتضى؛ [8] بر اساس این آیه, شفاعت تنها در حق کسانى است که خدا از آنها خشنود است. در اینجا خشنود بودن را مطلق ذکر کرده و آن را مقید به عمل و چیز دیگرى نکرده است. لذا معلوم مى شود منظور خشنودى از خود آنها، یعنى از دین آنها است و نه خشنودى از اعمال شان. برای شمول شفاعت مهم این است که انسان ولایت داشته باشد، اگر کسی تابع دین حق و تحت فرمان ولایت حق بود، اگر چه گناه کار باشد، شفاعت شامل اش می شود و نجات می یابد.
از مجموع آیات و روایاتی که در باب شفاعت داریم، نتیجه مى گیریم که مشمولین شفاعت کسانى هستند که معتقد به دین حق اند و از امام حق تبعیت می کنند، اما در اثر ناآگاهی گناهان کبیره اى انجام داده اند.
 
خداوند سوره ی نساء به ولای اطاعت اشاره می کند: و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا؛[9] و هر که از خدا و پیامبرش اطاعت کند همراه با کسانی خواهد بود که خدا نعمتشان داده است؛ چون انبیاء و صدیقان و شهیدان و صالحان. و اینان چه نیکو رفیقان اند.
امام علی (ع) در باره ی حق امام بر مردم می فرمایند: مردم وظیفه دارند سخنش را بشنوند، فرمانش ببرند و هر گاه آنان را فرا خواند، اجابت کنند. [10]خداوند در قرآن کریمش با صراحت امر کرده که: یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم؛ یعنی شرط ایمان، اطاعت از خدا و رسول و اولیای او است؛ در حقیقت اطاعت از امام همان اطاعت از رسول و اطاعت از رسول همان اطاعت از خداوند است. و در ادامه می فرماید: فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی الله والرسول ان کنتم تومنون بالله والیوم الاخر ذلک خیر و احسن تاویلا. [11]چنانچه در چیزی اختلاف ورزیدید، اگر به خدا و روز واپسین ایمان دارید، اختلاف خود را به خدا و رسول ارجاع دهید که این بهتر و فرجام اش نیکتر است.
 
4. ولاء نصرت: مقاومت در برابر دشمنان اسلام و یاری کردن امام (ع):
لازمه ی دوستی اهل بیت (ع) علاوه بر اطاعت، مقاومت در راه حق و تحمل بلا و سختی است. مردی نزد امام باقر (ع) آمد و عرض کرد: به خدا سوگند من شما خاندان را دوست دارم. حضرت فرمود: پس جامه ی محافظتی برای بلا بر تن کن؛ زیرا سوگند به خدا که بلا و سختی به سوی ما و پیروان ما شتابنده تر می آید تا حرکت سیلاب در دره . بلا از ما آغاز می شود و سپس به شما می رسد؛ و آسایش و رفاه نیز از ما آغاز می شود و سپس به شما می رسد. [12]ولاء نصرت همان حضور اجتماعی و مشارکت در سرنوشت جامعه و همراهی با امام جامعه در ساختن جامعه و تمدن توحیدی و مبارزه با دشمنان نظام اسلامی است که توضیح آن گذشت. طبیعی است که این حضور اجتماعی و شرکت در جهاد اصغر و کبیر، بدون سختی و تحمل بلا نخواهد بود.
خلاصه اینکه: اولا، یاری امام زمان خویش، امری واجب و ضروری است و ثانیا، این یاری بدون زحمت و مشقت و تحمل بلا نخواهد بود و تنها کسانی می توانند از امتحان بزرگ ولایت، سربلند خارج شوند که ایمانی قوی داشته باشند.
 
[1] اسراء، آیه 71.
[2] کهف، آیه 1.
[3] همان، ج 1، ص 253.
[4] کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 163.
[5] ری شهری، میزان الحکمة، ج 1, ص 219.
[6] همان, ح 3208.
[7] همان، ح 3211.
[8] انبیاء، آیه 28.
[9] نساء، آیه 69.
[10] ری شهری، میزان الحکمه، ح 875.
[11] نساء، آیه 59.
[12] ری شهری، میزان الحکمه، ح 3217.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد