عالم ذر – جزء ۹ سوره اعراف، آیه ۱۷۲
۱۳۹۵/۱۲/۰۲
–
۶۳۱ بازدید
پرسش . این میثاق الهى در چه عالمى و با چه شرایطى انجام گرفته است و چرا ما از آن عالم، چیزى در خاطر نداریم؟
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ»[ اعراف 7، آیه 172.]؛
«به خاطر بیاور زمانى را که پروردگار تو از پشت بنى آدم، فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آرى، گواهى مى دهیم؛ تا این که در روز رستاخیز (نتوانید بهانه آورده) بگویید: ما از این غافل بودیم».
در مورد «عالم ذر»، در میان دانشمندان، مفسران، متکلمان و ارباب حدیث، گفت و گوهاى زیادى واقع شده است و این، نشان گر پیچیدگى موضوع عالم ذر یا همان عالم الست است.
مهم ترین نظرات مطرح در این مسئله عبارتند از:
1. محدّثان مى گویند: در بعضى از احادیث، چنین آمده است: فرزندان آدم تا پایان دنیا به صورت ذرّات کوچکى از پشت آدم خارج شدند و فضا را پر کردند؛ در حالى که داراى عقل و شعور بودند و قادر بر سخن و تکلم بودند. خداوند آنان را مخاطب قرار داد که آیا من پروردگار شما نیستم؛ «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ»؛ و همگى در پاسخ گفتند: آرى (بلى) و به این ترتیب، نخستین پیمان بر توحید گرفته شد.
2. گروهى از مفسران مى گویند: منظور از «ذر»، ذرات نخستین وجود انسان (نطفه) است که از پشت پدران، به رحم مادران انتقال یافت و به تدریج در عالم جنین به صورت انسان کاملى درآمد و در همان حال، خداوند استعدادهایى به او داد که بتواند حقیقت توحید را درک کند. از این رو، عالم ذر، عالم جنین است و سؤال و پاسخ، به زبان حال صورت گرفته است.
3. منظور از عالم «ذر»، عالم «ارواح» است؛ یعنى خداوند در آغاز، ارواح انسان ها را آفرید و مخاطب ساخت و از آنان اقرار بر توحید گرفت.
4. منظور از «ذر»، اجزاى بسیار کوچک نیست؛ بلکه ذر به معناى ذریّه (فرزندان) است؛ خواه کوچک و صغیر باشند یا بزرگ و کبیر. بنابراین، سؤال و جواب در میان انسان و خداوند، به وسیله پیامبران و به زبان «قال» مى باشد.
5. سؤال و جواب (در عالم ذر) بین انسان و خداوند، به زبان حال، صورت گرفته است؛ آن هم بعد از بلوغ و کمال و عقل.
برخى چون زمخشرى، بیضاوى، شیخ طوسى، سید قطب، علامه شرف الدین عاملى و میرداماد و از معاصرین، استاد محمدتقى جعفرى و دیگران، قائل به این نظر هستند و خلاصه آن این است که آیه در مقام بیان واقع نیست؛ بلکه از طریق تمثیل، به مسئله فطرت اشاره دارد. به نظر اینان، منظور آیه این است که خداوند با اعطاى نعمت هاى بى شمار و اعطاى عقل به انسان، گویا توقع و انتظار دارد که انسان در مقابلش تعظیم کند و انسان هم طبق ذات و فطرت خود، به این خطاب مجازى خداوند، لبیک گفته است.
6. استاد جوادى آملى معتقد است که مراد از آیه، بیان واقعیت خارجى است و خداوند متعال به لسان عقل و وحى و با زبان انبیا، از انسان میثاق گرفته است؛ یعنى خداوند در برابر درک عقلى و رسالت وحى، از مردم پیمان گرفته است که معارف دین را بپذیرند. وى در تأیید نظریه خود به پنج نکته اشاره مى کند و مى گوید: «این معنا، تحمیلى بر ظاهر آیه مورد بحث نیست؛ زیرا براى عقل و وحى، نحوه اى تقدم نسبت به مرحله تکلیف وجود دارد. از این رو ظاهر کلمه «اذ»، محفوظ مى ماند. منظور از نحوه تقدم، این است که اول پیامبران مى آیند و مقدمات پذیرش را فراهم مى کنند؛ سپس تکلیف حادث مى شود».[ عبدالله جوادى آملى، فطرت در قرآن، ج 12، ص 122 – 137.]
7. علاّمه طباطبایى مى گویند: موجودات داراى دو نوع وجودند؛ یک وجود جمعى در نزد خدا که در قرآن به عنوان ملکوت از آن یاد شده است و دیگرى وجودات پراکنده که با گذشت زمان، به تدریج، ظاهر مى شوند. به این ترتیب، عالم انسانیت دنیوى، مسبوق به عالم انسانیت دیگرى است که در آن جا هیچ موجودى محجوب از پروردگار نیست و با شهود باطنى، او را مشاهده کرده، به واحدیت او اعتراف مى کند و سؤال و جواب در عالم «ذر»، مربوط به آن جا مى شود.[ المیزان، ج 8، ص 320 – 333.]
وى معتقد است: مقصود آیه، بُعد ملکوتى انسان هاست؛ یعنى جایگاه شهود و میثاق، جهان ملکوت است و با توجه به ظاهر آیه که فرمود: «وَ إِذْ أَخَذَ»؛ «هنگامى که خداوند پیمان گرفت»، چنین استفاده مى شود:
اولاً، قبل از این جهان محسوس، عالم نامحسوس دیگرى وجود داشته که در آن جا میثاق انجام گرفته است.
ثانیاً، صحنه اخذ میثاق، بر عالم مادى و جهان طبیعت، مقدم است.
ثالثاً، چون این دو جایگاه با هم متحدند و از هم جدا نیستند، خداوند به انسان در جهان مادى، امر مى کند که به یاد آن جنبه ملکوتى نیز باشد؛ زیرا وقتى انسان ها به یاد آن باشند، آن را حفظ مى کنند.
8. شهید بهشتى در این باره مى نویسد: «آن چه درباره این آیه مى توان گفت، این است که در آن اجمالاً از یک مرحله از هستى انسان ها یاد مى شود که در آن، به خداوندگارى خدا اعتراف داشته اند؛ اعترافى نه آن قدر پُر بُرد که همه انسان ها را براى همیشه در راه حق و حق پرستى نگه دارد؛ ولى داراى این اندازه اثر که همواره زمینه فکرى و وجدانى آنها را براى «خدایابى» آماده بدارد؛ به طورى که در روز رستاخیز نتوانند این عذر را بیاورند که «ما از این مطلب به کلى بى خبر بودیم». این آمادگى، حتى در آن حد است که به هر انسان، امکان آن را مى دهد که از عقاید خرافى پدران و گذشتگان خود، دست بردارد و به راه حق، درآید و عذر نتراشد که «پدران ما از پیش مشرک بودند و ما دنباله روى آنها بودیم»؛ اما درباره خصوصیات این مرحله، از خود قرآن هیچ توضیح دیگرى به دست نمى آید.[ سید محمد حسینى بهشتى، خدا در قرآن، ص 53.]
هر یک از نظریه هاى مذکور، مورد نقد و ایراداتى واقع شده، مثلاً درباره نظریه اول که نظر علامه مجلسى و آقا جمال الدین خوانسارى است، چنین گفته شده است:
الف) این نظریه با ظاهر آیه مخالف است؛ زیرا آیه مى گوید که خدا از صلب بنى آدم، ذریه آنها را خارج کرد و نه از صلب آدم.
ب) نظریه فوق مستلزم تناسخ است و تناسخ به حکم عقل، باطل است؛ زیرا بر این اساس، تمام انسان ها یک بار به این جهان گام نهاده اند و پس از یک زندگى کوتاه، از این جهان رخت بربسته اند و بار دیگر به تدریج، به این جهان بازگشته اند و این، همان تناسخ است.[ تفسیر المیزان، ج 8، ص 325 – 327.]
ج) اگر این پیمان با آگاهى کامل اخذ شده است، چرا کسى فعلاً از این پیمان خبرى ندارد؟[ جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 2، ص 67.]
درباره نظریه فطرت نیز گفته شده که مهم ترین اشکال آن، مخالفت با ظاهر کلام الهى مى باشد؛ زیرا آیه با کلمه «اذ» که دلالت بر گذشته دارد، مطلب را بیان فرموده است. همچنین اقوالى که مسئله را به زبان حال برمى گردانند، مبتلا به برداشت خلاف ظاهر از قرآن هستند؛ زیرا ظاهر آیه، اخذ میثاق با زبان قال و توسط خود خداوند است.
پاسخ کامل و حق در مسئله این است:
اولاً، گرچه نکات مبهم و دقیقى در این بحث وجود دارد، ولى این آیه، به روشنى دلالت مى کند که خدا با فرد فرد انسان ها مواجهه داشته و به آنان گفته است: «آیا من خداى شما نیستم؟» و آنان گفته اند: «آرى، تویى خداى ما».
منشأ ابهام این است که ما خودمان چنین چیزى را به خاطر نداریم. برخى از این مطلب روشن، نتیجه اى جالب گرفته اند و گفته اند: چنین گفت و گوى حضورى و عذر براندازى که خطاى در تطبیق را هم نفى مى کند، جز با علم حضورى و شهود قلبى، حاصل نمى شود. از این رو، معرفتى که در آیه به آن اشاره شده، معرفتى شخصى خواهد بود؛ نه شناختى کلى که با مفاهیم عقلى حاصل مى شود و تفاوت اولى با دومى در این است که در اولى، شخص خالق و اوصاف آن همچون یگانگى و ربوبیت او مشخص مى گردد؛ ولى در دومى، تنها نفس خالق کلى، بدون تشخص، معلوم مى شود.[ ر.ک: محمد تقى مصباح یزدى، معارف قرآن، ج 1-2، ص 37-47.]
ثانیا، استفاده از تمثیل و مجاز در قرآن، فراوان صورت گرفته است و آن اشکال که مجاز و تمثیل خلاف ظاهر آیات است، به نظر ما وارد نیست.
در نتیجه، نظریه فطرت و نظریه استاد جوادى آملى، مى توانند قابل قبول باشند و استفاده از کلمه «اذ» که دلالت بر گذشته مى کند نیز به جهت قطعى بودن مسئله است؛ گرچه نظر علامه نیز براى اهل تفکر قابل توجه مى باشد.
«به خاطر بیاور زمانى را که پروردگار تو از پشت بنى آدم، فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آرى، گواهى مى دهیم؛ تا این که در روز رستاخیز (نتوانید بهانه آورده) بگویید: ما از این غافل بودیم».
در مورد «عالم ذر»، در میان دانشمندان، مفسران، متکلمان و ارباب حدیث، گفت و گوهاى زیادى واقع شده است و این، نشان گر پیچیدگى موضوع عالم ذر یا همان عالم الست است.
مهم ترین نظرات مطرح در این مسئله عبارتند از:
1. محدّثان مى گویند: در بعضى از احادیث، چنین آمده است: فرزندان آدم تا پایان دنیا به صورت ذرّات کوچکى از پشت آدم خارج شدند و فضا را پر کردند؛ در حالى که داراى عقل و شعور بودند و قادر بر سخن و تکلم بودند. خداوند آنان را مخاطب قرار داد که آیا من پروردگار شما نیستم؛ «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ»؛ و همگى در پاسخ گفتند: آرى (بلى) و به این ترتیب، نخستین پیمان بر توحید گرفته شد.
2. گروهى از مفسران مى گویند: منظور از «ذر»، ذرات نخستین وجود انسان (نطفه) است که از پشت پدران، به رحم مادران انتقال یافت و به تدریج در عالم جنین به صورت انسان کاملى درآمد و در همان حال، خداوند استعدادهایى به او داد که بتواند حقیقت توحید را درک کند. از این رو، عالم ذر، عالم جنین است و سؤال و پاسخ، به زبان حال صورت گرفته است.
3. منظور از عالم «ذر»، عالم «ارواح» است؛ یعنى خداوند در آغاز، ارواح انسان ها را آفرید و مخاطب ساخت و از آنان اقرار بر توحید گرفت.
4. منظور از «ذر»، اجزاى بسیار کوچک نیست؛ بلکه ذر به معناى ذریّه (فرزندان) است؛ خواه کوچک و صغیر باشند یا بزرگ و کبیر. بنابراین، سؤال و جواب در میان انسان و خداوند، به وسیله پیامبران و به زبان «قال» مى باشد.
5. سؤال و جواب (در عالم ذر) بین انسان و خداوند، به زبان حال، صورت گرفته است؛ آن هم بعد از بلوغ و کمال و عقل.
برخى چون زمخشرى، بیضاوى، شیخ طوسى، سید قطب، علامه شرف الدین عاملى و میرداماد و از معاصرین، استاد محمدتقى جعفرى و دیگران، قائل به این نظر هستند و خلاصه آن این است که آیه در مقام بیان واقع نیست؛ بلکه از طریق تمثیل، به مسئله فطرت اشاره دارد. به نظر اینان، منظور آیه این است که خداوند با اعطاى نعمت هاى بى شمار و اعطاى عقل به انسان، گویا توقع و انتظار دارد که انسان در مقابلش تعظیم کند و انسان هم طبق ذات و فطرت خود، به این خطاب مجازى خداوند، لبیک گفته است.
6. استاد جوادى آملى معتقد است که مراد از آیه، بیان واقعیت خارجى است و خداوند متعال به لسان عقل و وحى و با زبان انبیا، از انسان میثاق گرفته است؛ یعنى خداوند در برابر درک عقلى و رسالت وحى، از مردم پیمان گرفته است که معارف دین را بپذیرند. وى در تأیید نظریه خود به پنج نکته اشاره مى کند و مى گوید: «این معنا، تحمیلى بر ظاهر آیه مورد بحث نیست؛ زیرا براى عقل و وحى، نحوه اى تقدم نسبت به مرحله تکلیف وجود دارد. از این رو ظاهر کلمه «اذ»، محفوظ مى ماند. منظور از نحوه تقدم، این است که اول پیامبران مى آیند و مقدمات پذیرش را فراهم مى کنند؛ سپس تکلیف حادث مى شود».[ عبدالله جوادى آملى، فطرت در قرآن، ج 12، ص 122 – 137.]
7. علاّمه طباطبایى مى گویند: موجودات داراى دو نوع وجودند؛ یک وجود جمعى در نزد خدا که در قرآن به عنوان ملکوت از آن یاد شده است و دیگرى وجودات پراکنده که با گذشت زمان، به تدریج، ظاهر مى شوند. به این ترتیب، عالم انسانیت دنیوى، مسبوق به عالم انسانیت دیگرى است که در آن جا هیچ موجودى محجوب از پروردگار نیست و با شهود باطنى، او را مشاهده کرده، به واحدیت او اعتراف مى کند و سؤال و جواب در عالم «ذر»، مربوط به آن جا مى شود.[ المیزان، ج 8، ص 320 – 333.]
وى معتقد است: مقصود آیه، بُعد ملکوتى انسان هاست؛ یعنى جایگاه شهود و میثاق، جهان ملکوت است و با توجه به ظاهر آیه که فرمود: «وَ إِذْ أَخَذَ»؛ «هنگامى که خداوند پیمان گرفت»، چنین استفاده مى شود:
اولاً، قبل از این جهان محسوس، عالم نامحسوس دیگرى وجود داشته که در آن جا میثاق انجام گرفته است.
ثانیاً، صحنه اخذ میثاق، بر عالم مادى و جهان طبیعت، مقدم است.
ثالثاً، چون این دو جایگاه با هم متحدند و از هم جدا نیستند، خداوند به انسان در جهان مادى، امر مى کند که به یاد آن جنبه ملکوتى نیز باشد؛ زیرا وقتى انسان ها به یاد آن باشند، آن را حفظ مى کنند.
8. شهید بهشتى در این باره مى نویسد: «آن چه درباره این آیه مى توان گفت، این است که در آن اجمالاً از یک مرحله از هستى انسان ها یاد مى شود که در آن، به خداوندگارى خدا اعتراف داشته اند؛ اعترافى نه آن قدر پُر بُرد که همه انسان ها را براى همیشه در راه حق و حق پرستى نگه دارد؛ ولى داراى این اندازه اثر که همواره زمینه فکرى و وجدانى آنها را براى «خدایابى» آماده بدارد؛ به طورى که در روز رستاخیز نتوانند این عذر را بیاورند که «ما از این مطلب به کلى بى خبر بودیم». این آمادگى، حتى در آن حد است که به هر انسان، امکان آن را مى دهد که از عقاید خرافى پدران و گذشتگان خود، دست بردارد و به راه حق، درآید و عذر نتراشد که «پدران ما از پیش مشرک بودند و ما دنباله روى آنها بودیم»؛ اما درباره خصوصیات این مرحله، از خود قرآن هیچ توضیح دیگرى به دست نمى آید.[ سید محمد حسینى بهشتى، خدا در قرآن، ص 53.]
هر یک از نظریه هاى مذکور، مورد نقد و ایراداتى واقع شده، مثلاً درباره نظریه اول که نظر علامه مجلسى و آقا جمال الدین خوانسارى است، چنین گفته شده است:
الف) این نظریه با ظاهر آیه مخالف است؛ زیرا آیه مى گوید که خدا از صلب بنى آدم، ذریه آنها را خارج کرد و نه از صلب آدم.
ب) نظریه فوق مستلزم تناسخ است و تناسخ به حکم عقل، باطل است؛ زیرا بر این اساس، تمام انسان ها یک بار به این جهان گام نهاده اند و پس از یک زندگى کوتاه، از این جهان رخت بربسته اند و بار دیگر به تدریج، به این جهان بازگشته اند و این، همان تناسخ است.[ تفسیر المیزان، ج 8، ص 325 – 327.]
ج) اگر این پیمان با آگاهى کامل اخذ شده است، چرا کسى فعلاً از این پیمان خبرى ندارد؟[ جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 2، ص 67.]
درباره نظریه فطرت نیز گفته شده که مهم ترین اشکال آن، مخالفت با ظاهر کلام الهى مى باشد؛ زیرا آیه با کلمه «اذ» که دلالت بر گذشته دارد، مطلب را بیان فرموده است. همچنین اقوالى که مسئله را به زبان حال برمى گردانند، مبتلا به برداشت خلاف ظاهر از قرآن هستند؛ زیرا ظاهر آیه، اخذ میثاق با زبان قال و توسط خود خداوند است.
پاسخ کامل و حق در مسئله این است:
اولاً، گرچه نکات مبهم و دقیقى در این بحث وجود دارد، ولى این آیه، به روشنى دلالت مى کند که خدا با فرد فرد انسان ها مواجهه داشته و به آنان گفته است: «آیا من خداى شما نیستم؟» و آنان گفته اند: «آرى، تویى خداى ما».
منشأ ابهام این است که ما خودمان چنین چیزى را به خاطر نداریم. برخى از این مطلب روشن، نتیجه اى جالب گرفته اند و گفته اند: چنین گفت و گوى حضورى و عذر براندازى که خطاى در تطبیق را هم نفى مى کند، جز با علم حضورى و شهود قلبى، حاصل نمى شود. از این رو، معرفتى که در آیه به آن اشاره شده، معرفتى شخصى خواهد بود؛ نه شناختى کلى که با مفاهیم عقلى حاصل مى شود و تفاوت اولى با دومى در این است که در اولى، شخص خالق و اوصاف آن همچون یگانگى و ربوبیت او مشخص مى گردد؛ ولى در دومى، تنها نفس خالق کلى، بدون تشخص، معلوم مى شود.[ ر.ک: محمد تقى مصباح یزدى، معارف قرآن، ج 1-2، ص 37-47.]
ثانیا، استفاده از تمثیل و مجاز در قرآن، فراوان صورت گرفته است و آن اشکال که مجاز و تمثیل خلاف ظاهر آیات است، به نظر ما وارد نیست.
در نتیجه، نظریه فطرت و نظریه استاد جوادى آملى، مى توانند قابل قبول باشند و استفاده از کلمه «اذ» که دلالت بر گذشته مى کند نیز به جهت قطعى بودن مسئله است؛ گرچه نظر علامه نیز براى اهل تفکر قابل توجه مى باشد.