خانه » همه » مذهبی » عزل معاویه و نکشتن عمرو عاص

عزل معاویه و نکشتن عمرو عاص


عزل معاویه و نکشتن عمرو عاص

۱۳۹۴/۱۱/۱۹


۱۵۲۸ بازدید

حضرت علی(علیه السلام) از آغاز خلافت فرصت های برایشان فراهم شد که با کوتاه آمدن می توانستند بحران پیش رو را پشت سر بگذارند و به هدف خود دست یابند اما سیاست دیگری را برگزیدند؛ سؤالم این است که چرا امام با معاویه راه انعطاف را پیش نگرفت تا پس از تثبیت قدرت او را حذف کند و یا چرا در جنگ صفین از کشتن عمروعاص صرف نظر کرد تا نتیجه جنگ به حکمیت رسید؟

انبیای الهی و اوصیای بزرگ ایشان هرگز برای حق، از باطل استفاده نمی کردند و ازاین رو دقت در کیفیت استخدام وسیله مهم و ضروری است؛ اگر انسان برای رسیدن به هدف شخصی خویش، از هر وسیله نامشروعی استفاده کند، مورد ملامت همگان قرار می گیرد؛ حال اگر این هدف، ترویج، تبلیغ و حاکمیت دین باشد، بدیهی است که روا و جایز نمی باشد و هیچ کس چنین فردی را که به طور مثال برای کمک به یتیمی یا ساخت مسجدی، از دروغ، تهمت و غیبت استفاده می کند، نمی ستاید بلکه مورد مذمت و نکوهش نیز قرار می دهد[ مطهری، مجموعه آثار، ج 16، ص 98.].شهید مطهری، امام را اهل «مصانعه» و یا سازش کاری، ملاحظه کاری و معامله گری ندانسته، می نویسد:
«آن گاه که به علی(علیه السلام) پیشنهاد کوتاه آمدن در عزل معاویه می شد، این کار در تعبیرات علی(علیه السلام) و یارانش نوعی مصانعه تعبیر می شد. علی(علیه السلام) حتی از این که به خاطر مصلحت (از آن نوع مصلحت هایی که سیاست مداران خود را با آنها تطبیق می دهند) یک ساعت اجازه دهد معاویه سر کار خود بماند امتناع کرد و آن را مصانعه می دانست»[ همان، ج 24، ص 97.].
در سیره امیرمؤمنان(علیه السلام) اصول اولیه اخلاقی و معیار‌های اولیه انسانیت حاکم است؛ اصول حتمی که هماره مورد استفاده حضرت بود؛ امام هدفش مقدس بود و برای رسیدن به هدف اهل انعطاف یا استخدام از هر وسیله ای نبود؛ ازاین رو با این معیار می توان به دو نمونه مورد اشاره در سؤال، پاسخ گفت:

1. عزل معاویه و کارگزاران ستمگر عثمان

انتصاب عمّال و کارگزاران در عهد عثمان، بر خویشاوندسالاری استوار بود و وابستگان خلیفه بر ایالات فرمان می راندند. خلیفه، برای تثبیت جایگاه آنان، خطای آشکار و ستم های بسیارشان را نادیده می گرفت و حتی نغمه های اعتراض را خاموش می ساخت.
امام پس از تصدی مقام خلافت، کارگزاران خاطی خلیفه پیشین را از حکومت ولایات بر کنار ساخت و به جای آنان از نیروهای کاردان و شایسته بهره جست. به گزارش یعقوبی، امام، جز استاندار کوفه که مالک اشتر تأییدش کرده بود، همه کارگزاران عثمان را از کار برکنار ساخت.[ احمد بن محمد یعقوبی: تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 179.] در دید برخی از چهره های مصلحت اندیش، سرعت عمل امام در برکناری عمال ستمگر عثمان خوشایند نبود. آنان به امام توصیه کردند در آغاز، از کارگزاران عثمان بهره گیرد و پس از آرامش نسبی آن ها را برکنار سازد. امیرمؤمنان(علیه السلام) پیشنهاد آنان را نپذیرفت و فرجام مکر، نیرنگ و پیمان شکنی را دوزخ دانست.[ «المکر و الخدیة و الغدر فی النار». شیخ مفید: الاختصاص، ص 150. ]
عزل معاویه از استانداری شام یکی از نقاط شاخص آغازین حکومت امیرمؤمنان(علیه السلام) که مخالفت ها و تبعاتی خاص و دامنه داری در پی داشت؛ به گزارش طبری در آن هنگام که امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به خلافت رسید و مردم با او بیعت کردند معاویه از بیعت با امیرالمؤمنین امتناع کرد و گفت: اگر آن حضرت حکومت شام را همان طور که عثمان به من سپرده به من بسپارد و کاری به کار من نداشته باشد با او بیعت خواهم کرد. مغیرة بن شعبه نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمده و گفت: ای علی تو معاویه را خوب می شناسی و خلیفه پیش از تو ولایت شام را به او سپرده تو نیز اکنون که تازه به خلافت رسیده ای تا آن هنگام که کارها رونقی گیرد و اوضاع بر وفق مراد گردد او را در منصب خود باقی گذار، بعدها هر وقت دلت خواست و صلاح دانستی او را از مقامش بر کنار کن. امیرالمؤمنین به او فرمود: ای مغیره آیا ضمانت می کنی که من از هم اکنون تا آن وقت که کارها روبه راه شود زنده بمانم؟ پاسخ داد: نه. حضرت فرمود: من نمی خواهم که خداوند مرا مؤاخذه نماید و بازخواست کند که چرا او را در یک شب تاریک بر دو نفر مسلمان مسلط کرده و زمام امور آن دو را به دست او داده ام؟
(((وَ ما کنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً)))[ کهف، آیه 51.]؛
«من هرگز گمراهان را یار و مددکار خود نخواهم گرفت »[ امالی طوسی، ص 87؛ بحارالانوار، ج32، ص 386؛ الغدیر، ج2، ص 74؛ و ر.ک: مروج الذهب، ج2، ص382؛ الاستیعاب، ج 4، ص 9.].
همچنین یکی از یاران مصلحت اندیش به امام توصیه کرد معاویه را به طور موقّت در مقام استاندار شام باقی گذارَد. امیرمؤمنان(علیه السلام) این سفارش را نپذیرفت و فرمود:
«به خدا سوگند، من نیز می دانم صلاح دنیای من باقی گذاردن کارگزاران عثمان است؛ اما تکلیف من، با آن شناختی که از آنان دارم، به من امر می کند هرگز آنان را مهلت ندهم».[ ابن کثیر: البدایة و النهایة، ج 7، ص 55؛ محمدبن جریر طبری: تاریخ الطبری تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج 4، ص 439.]
ابقای حاکمان ستم پیشه به معنای تأیید جنایات آنان است و امام تداوم این روند را حتی برای یک روز بر نمی تابید. بدین سبب دو جنگ بزرگ جمل و صفین را به جان خرید و با ناکثان و قاسطان سازش نکرد[ ریزش ها و رویش ها، ص 40.].

2. رسوایی عمرو عاص

به گزارش نصر بن مزاحم منقری (متوفی 212) و ابن اعثم (متوفی 314ق)، عمرو بن عاص، پرچم به دست حمله کرد و در میدان رجز می خواند و مبارز می طلبید؛ امیرمؤمنان(علیه السلام) به گونه ای که او امام را نشناسد، نزدیک شد و با خواندن شعری خود را معرفی کرد؛ عمر عاص پس از مواجه با امام، فرار کرد حضرت نیز او را تعقیب کرد و ضربتی بر او زد و وی را از اسب بر خاک افکند، عمرو پای خود را فرا داشت و عورتش را عیان کرد و علی روی بگرداند و از کشتن او منصرف شد… کسان گفتند: ای امیرمؤمنان آن مرد را آسان از دست هشتی! گفت: آیا می دانید او که بود؟ گفتند: نه. گفت: او عمرو بن عاص بود، (چون) عورت خود را به من نمود من از او روی برگرداندم. عمرو نزد معاویه بازگشت و معاویه به او گفت: ای عمرو چه کردی؟ گفت: علی به مقابله من آمد و مرا به خاک افکند. گفت: به سبب عورتت (که تو را از مرگ رهانید) خدا را شکرگزار باش، به خدا اگر چنان که باید و شاید او را می شناختی به نبردش نمی رفتی.[ وقعة الصفین، ص 407؛ الفتوح، ج3، ص 47.]استاد شهید مطهری در پاسخ به این پرسش که «چرا عده ای نمی خواهند سیاست علی را بپذیرند؟» چنین پاسخ می دهد:
«چون می بینند یک سیاست انعطاف ناپذیری دارد، هدفی دارد و وسیله هایی. حق را او هدف دیده؛ وقتی می خواهد به آن حق برسد، در هر گام از وسیله ای که حق باشد استفاده می کند تا به آن هدف حق برسد. ولی دیگران اگر هم هدفشان فرض کنیم حق است، دیگر به وسایل اهمیت نمی دهند، می گویند هدف درست باشد[ مجموعه آثار، ج 16، ص 106.]… آدم هایی که برای هدف ها از هر وسیله ای استفاده می کنند تیپ عمروعاص اند. هر کس دیگر باشد می گوید: وای! ببین، چه آدمی را علی در چه فرصتی رها کرد! خوب، یک شمشیر حواله اش می کردی پدرش را در می آوردی. ولی علی مردی نبود که حتی برای کشتن عمروعاص (این مردی که برای نجات خودش به عورت خودش متوسل شده) از مسیر حق منحرف شود. رویش را برگرداند و رفت. و ما نظایر این ها را در سیره ائمه اطهار(علیهم السلام) و پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) زیاد می بینیم؛ با دشمن هم که روبه رو می شوند دست از آن مکارم اخلاق خودشان برنمی دارند. اینهاست که نشان می دهد که اینها در یک سطح دیگری بودند و در سطح دیگری فکر می کردند. آنها خودشان را پاسدار حق و حقیقت می دانند»[ همان، ص 113.].

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد