خانه » همه » مذهبی » عقل و عاقل در قرآن و حدیث

عقل و عاقل در قرآن و حدیث


عقل و عاقل در قرآن و حدیث

۱۳۹۴/۰۶/۲۲


۳۰۳۸ بازدید

عقل وعاقل

در قرآن و حدیث

نصرت الله جمالی

(۳)

________________________________________

تقدیم به :

حضرت بقیّة اللهّ الاعظم “عج”

ابرمرد عقلانیت در آخرالزمان

عقل وعاقل

در قرآن و حدیث

نصرت الله جمالی

(3)

________________________________________

تقدیم به :

حضرت بقیّة اللهّ الاعظم “عج”

ابرمرد عقلانیت در آخرالزمان

________________________________________

پیش نوشتار

یکی از مصیبت های بزرگی که ابنای بشر، در این عصر به آن گرفتار هستند، عدم تفکّر در هدف گرایی بلند مدّت، برای خود است و علّت آن به بی توجهی نسبت حقیقت وجودی اش برمی گردد. در فکر ساختن دنیای بهتر و گسترش آن بی وقفه تلاش می کند ولی اندیشه ای برای بهترکردن آخرت خویش ندارد. آنقدر غرق در حیات زودگذر خود شده است که فراموش کرده برای این جا آفریده نشده، بلکه گوهر عظیم خلقت یعنی عقل را گم کرده و به علمِ تا کنار گور بسنده نموده؛ این وضعیت عمومی آدمیان می باشد. اگر در هر یک میلیون انسان یک نفر این گونه نبود، قابل ذکر نیست. گردانندگان پر مدّعای با تدبیر جهان، که با راه غیر عقلانی به حکومت مستند و با دیدِ خود همه چیز را می نگرند، زحمت ذرّه ای فکر کردن را به خود نمی دهند که چگونه خود و بردگان تحت سیطره ی شان را لحظاتی آزاد کنند تا بیرون از زمین را بنگرند و بفهمند باید به فکر آبادانی بود ولی نه فقط تا آخرین نفس ها در این ورِ گورستان بلکه غیر از این جا، مکان و جهان دیگری هست که آنجا راآن گونه که باید باشد، لازم است بسازیم؛ گلستان کردن آنجا مهمّ است نه این کوچستان. تعقّل نکردن، دلیلی بر مشغولیّت ذهن و فکر مابه زندگی روزمرّه ی تکراری است. شاید در خبرها شنیده باشید که در انگلستان از هر ده نفر یک نفر می داند چگونه تخم مرغِ آب پز تهیه کند؛ وقتی بشر امروز در کشوری پیشرفته! حتّی چنین عملی را نداند، چقدر نسبت

(8)

________________________________________

مسایل دیگر به خود زحمت فکرکردن می دهد؟ انحطاط فکری و بی خِرَدی در جهان، نتیجه ی اشتغالِ بی وقفه ی انسان، به آن دسته از اموری است که عقل آدمی را به بی هوشکده ی پنهانی سپرده و معلوم نیست کی از این حالت و مُردگی متحرّک بیرون می آید؟

انسان عصر دیجیتال نیاز به بیداری و هوشیاری عقلی به معنای حقیقی آن دارد تا بتواند به خود آید. برای این که بتوانیم قدمی دراین برداریم، بحث مذکور را به طور خلاصه آورده ایم؛ امید است اندیشمندان در این باره یاری نمایند و در تکمیل آن عنایت ورزند. چون با دیدِ ناقص خود توان پرداختن به موضوع «عقل» را نداشتیم، با استفاده از قرآن و حدیث نکاتی را که ضرورت داشت،آورده ایم. امید است، برگ عیشی برای آخرت ما باشد و با تعقّل و تدبّر به آن چه لازم است، بپردازیم.

قابل ذکر است، احادیث سعی شده بطور روان و ساده ترجمه شود در صورتی که به کتابی برای برگردان فارسی مراجعه شده، در تغییر لغات نهایت دقّت صورت گرفته که ضمن روانی، معنای اصلی رابرساند.

نصرت الله جمالی ـ 1/8/1381= 16 شعبان 1423

(9)

________________________________________

عقل چیست؟

ما چقدر از عقل بهره مندیم؟

از هرکس در باره ی عقلش سؤال کنیم، غیر ممکن است پاسخ منفی بشنویم. خیلی از انسان ها هستند که هر کاری انجام می دهند، آن را عاقلانه می دانند و حاضر نیستند بپذیرند که شاید در کار خود اشتباه کنند مگر این که بعد از گذشت زمان و عدم موفقیت در آن کار، بفهمند اشتباه فرموده اند. فهمیدنِ اشتباه بعد از گذشت زمان، درمانی برای دردِ دیر فهمیدن نخواهد بود و فایده ای نخواهد داشت جز این که حدّاقل درک نماید همیشه درست اقدام نمی کند. ماباید توجه داشته باشیم، خیلی از مسائل و جریان هایی در جهانِ هستی وجود دارند که به تنهایی و با عقل خود نمی توانیم آن ها را درک کرده و بشناسیم؛ باید برای معرفت و شناخت آن هااز طریق وحی وارد شویم. از همه مهم تر همین «عقل» و «عاقل بودن» است که چون به بُعد روحانی انسان مربوط می شود، باید از احادیثِ بزرگان اسلام استفاده کنیم. نخست درباره ی «عقل» سخنی در حدِّ نیاز بیاوریم تا نسبت به آن شناخت پیدا کرده سپس به بحث «عاقل» می پردازیم تا بدانیم چقدر از عقل برخورداریم.

1. عقل در لغت

(10)

________________________________________

معنای اصلی عقل، منع کردن، بستن و نگهداشتن است؛(1) «عقال» شتر را به این جهت عقال گفته اند که با بستن پای شتر، مانع حرکت آن می شوند یعنی کار آن طنابِ مخصوصِ «پابند» یا «زانوبند»، جلوگیری از جابه جایی شتر، در دشت و صحرا است تا صاحب آن بتواند وقتی به آن نیاز دارد، از دسترسش دور نشده باشد و با «عقال»، آن حیوان را مهار کند و در سیطره و تحت سلطه ی خود نگه دارد.

از این معنای اصلی عقل و کاربرد «پابندِ شتر» در می یابیم که عقل وسیله و ابزاری در وجود انسان است تا مانع از انجام کارهای نادرست و بر خلاف سرشت و فطرت انسان گردد.

غیر از معنای اصلی، معانی دیگری که برای عقل مطرح شده، جدا از معنای اصلی آن نیست و عبارتند از:

ـ درک کامل چیزی.

ـ حقیقتی که خوب و بد، راست و دروغ، حق و باطل را با آن تشخیص می دهند.

«ابن فارس در کتاب خود آورده است:

این ماده دارای یک معنای اصلی است که بیشتر دلالت بر بستگی و گرفتگی در چیزی می کند و از آن است عقل که از گفتن و انجام دادن هر قول و فعل زشت و ناپسند جلوگیری می کند»(2)

________________________________________

1 ـ التعریفات جرجانی ص 65.

2 ـ فرهنگ لغات قرآن، دکتر محمد قریب، ذیل واژه ی عقل. اساس البلاغه عقل را معرفت، بستن و قراردادن چیزی گرفته است ،ذیل واژه ی عقل.

(11)

________________________________________

2. عقل در قرآن

در قرآن 49 بار از ماده ی عقل استفاده شده که همه آنها حالت فعلی دارند، 48 بار آن فعل مضارع و یکبار فعل ماضی آمده است. بسیاری از آیات برای وادار کردن و تحریض مخاطبان قرآن به اندیشیدن برای درک و فهم بیشتر و بهتر، و پذیرش سخن حق از غیر آن است. و باید گفت هر کجا قرآن می فرماید: «اَفَلایَعْقِلون»؛ آیا عقلشان را به کار نمی بندند یا تعقُّل نمی کنند؟ یا می فرماید: «اَفَلاتَعقلون»؛ آیا تعقل نمی کنید، با آیاتی که از ماده ی فکر استفاده کرده، هم مفهوم و هم معنا می باشند و همان درخواست را مطرح می کنند: «اَفَلاتَتَفَکَّرون»؛ آیا فکر نمی کنید.

اضافه بر این، هر کجا از ماده ی «فقه» نیز استفاده شده، همین خواهش مطرح است که فهم چیزی را طلب می کند.

اکنون به آیاتی که گویای مطلب فوق است، توجه فرمائید.

* «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّه ُ لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرون»:

این چنین خداوند برای شما آیات را روشن می سازد، شاید اندیشه کنید. (آیه ی 219 بقره)

* «کذلک یُبیِّنُ اللّه ُ لَکُم الآیاتِ لَعَلَّکُم تَعقِلون»:

این چنین خداوند برای شما آیات را روشن می کند شاید که بیندیشید. (آیه ی 61 نور)

* «اُنظُر کَیفَ نُصَرِّفُ الآیاتِ لَعَلَّهُم یَفْقَهُونَ»:

ببین چگونه آیات گوناگون را (برای آنها) بازگو می کنیم، شاید بفهمند. (آیه ی 65 انعام)

ملاحظه می شود در هر سه واژه، معنای مشترکی در نظر گرفته شده که

(12)

________________________________________

از «عقل»، «فکر» و «فقه» برداشت می شود و آن درک کردن، تشخیص دادن و شناخت سره از ناسره می باشد. لذا عقل در قرآن به معنای وسیله ای برای درست اندیشیدن و به شناخت حق از باطل رسیدن است. به عبارت دیگر عقل، قوّه ی سنجش، و کارش راهگشایی برای انسان است تا راه را از چاه تشخیص دهد.

با توجه به مجموعه ی آیات قرآن درباره ی «تعقُّل»، «تفکُّر»، «تدبّر» و «تَفَقُّه» که انسان را به این سمت و سو می کشاند، از او می خواهد زندگی را بر اساس عقل و اندیشه بنا نهد تا بتواند خود را از ورطه ی هلاکت در دنیا و آخرت، برهاند.

3. عقل در حدیث

کاربرد این واژه در حدیث زیاد است که ما به اندازه نیاز به آن می پردازیم تا بیشتر معنای عقل برایمان روشن شود.

الف: «مهارکردن» و «بازدارندگی»؛«عِقال»

در روایتی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آمده که این معنا بکار رفته است: اِنَّ العقلَ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ وَ النَّفسُ مِثلُ اَخبَثِ الدَّوّابِ، فَاِنْ لَم تُعقَل حارَت:(1) عقل، بازدارندگی از جهل و نادانی است و نفس انسان مثل خبیث ترین جنبندگان است که اگر مهار نشود، بی راهه می رود. منظور این است که: نمی گذارد جهل در وجود انسان پیشروی کند. یا در حدیثی

________________________________________

1 ـ میزان الحکمه حرف ع، ق، ل / ج 6، ص 406 / محمدی ری شهری. در تحف العقولِ با ترجمه ، این حدیث به تفصیل آمده است،ص16

(13)

________________________________________

دیگر، همین مضمون، این طور آمده است:

العاقل مَن عَقَلَ لِسانَه(1): عاقل کسی است که زبانش را مهار کند. (امام علی علیه السلام )

ب: حکمت

حکمت عبارت است از نیرویی قوی که انسان را با دلیل و برهان به نتیجه ای پایدار می رساند. امام موسی بن جعفر علیهماالسلام در وصایای خود به هشام بن حکم فرمود… و قال: «لَقَد آتَینا لقمانَ الحِکمَةَ» قال: الفَهمُ وَ العَقل(2): آنجا که خداوند می فرماید به لقمان حکمت دادیم یعنی فهم و عقل عطا کردیم.

ج: دلیل و حجّت

در احادیثی از عقل به دلیل یا حجت یاد می کند که دلیل، راهنماگر انسان، برای کم کردنِ ناآگاهی ها و افزایش آگاهی هاست: (العقل دلیل المؤمن(3) امام صادق علیه السلام ).

در حدیث مفصلی از امام موسی بن جعفر علیهماالسلام به هشام آمده که: خداوند دو حجت بر مردم دارد: حجت ظاهری و حجت باطن و درونی، حجت آشکار، پیامبران و امامان و حجت درونی عقل است.(4)

د: دین یا نتیجه ی عقل

________________________________________

1 ـ همان ص 415.

2 ـ همان ص 406.

3 ـ همان ص 404.

4 ـ الاصول الاصلیة والقواعد الشرعیه، عبدالله شُبَّر ص 210 که از کافی آورده است.

(14)

________________________________________

در روایاتی دینداری نشانه ی عقل انسان و نتیجه و ثمره ی آن قلمداد شده، امام صادق علیه السلام فرمود:مَن کانَ عاقلاً کان لَه دینٌ…

امام علی علیه السلام فرمود:: لا دینَ لِمَن لا عقلَ له:(1) کسی که عقل ندارد، از دین بی بهره است.

ه: نور و چراغ

احادیثی عقل را نور نامیده یا آنرا به چراغ تشبیه کرده اند:

العقلُ نورٌ فِی القلبِ یُفَرِّقُ بِهِ بَینَ الحقِّ وَالباطِل:

عقل نوری است در قلب، که با آن، بین حق و باطل تفاوت گذاشته می شود. (پیامبراسلام صلی الله علیه و آله )

مَثَلُ العَقلِ فِی القلبِ کَمَثَل السِّراجِ فی وَسَطِ البَیت(2):

مثل عقل در قلب، مانند چراغ است در وسط خانه. (پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله )

کاملاً روشن است نور، عامل نجات انسان از تاریکی و ظلمت می باشد و با آن می شود آنچه را برای انسان مفید است، برگزید و از هر چه باعث زیان و ضرر است، برحذر بود.

و: عامل شناخت

عقل انسان را به شناخت می رساند، و ابزار معرفت و آگاهی است، امام صادق می فرماید:… عَرَفوا بِهِ الحَسَنَ مِنَ القبیح…(3): به وسیله ی عقل، خوبی را از بدی و زشتی تشخیص می دهند.

ز: میانه روی و تعادل

________________________________________

1 ـ میزان الحکمة ج 6 ص 406.

2 ـ خرد گرایی در قرآن و حدیث ص 30 محمدی ری شهری.

3 ـ اصول کافی چاپ اسوه ج 1 ص 44 ـ 43.

(15)

________________________________________

عقل عامل مهمی در میانه روی یا انتخاب «خَیرُ الاُمورِ اَوسَطُها»(1) می باشد. لذا می توان آن را اصل و وجودِ حدِّ متوسط چیزی به حساب آورد و در انجام کارها از «تند رَوی» یا «کُند رَوی» دوری جست؛ به عبارت بهتر، عقل نمی گذارد شما، از تعادل خارج شوید و گرفتار افراط و تفریط گردید؛ امام علی علیه السلام می فرماید: عقل آن است که میانه رو باشی و از اسراف و زیاده روی دوری کنی، وعده که می دهی تخلّف نکنی و چون غضبناک شدی بردباری نمایی: العَقلُ اَنَّکَ تَقتَصِدُ فَلا تُسرِفُ و تَعِدُ فَلا تُخلِفُ وَ اِذا غَضَبتَ حَلُمتَ.(2)

آنچه از مجموع این معانی مذکور در روایات بدست می آید، عقل عاملی بازدارنده و وسیله ای گزینشگر برای انسان است؛ به عبارت بهتر، قوّه ی تشخیص برای بهره بری از بهترین ها و دوری گزیدن از بدترین ها را عقل نامیده اند.

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه به همین برداشت اشاره می کند: کَفاکَ مِن عقلِکَ ما اَوضَحَ لَکَ سُبُلَ غَیِّکَ مِن رُشدِک(3): عقل، تو را کفایت کند که راه گمراهی را از رستگاری برایت روشن می کند.

4. جنس عقل

________________________________________

1 ـ بهترین کارها، میانه روی است. درکتاب قانون ترجمه ی «دُستور معالم الحِکَم و مأثورمکارم الشِّیَم» از قاضی قضاعی متوفّای 454ق، مترجم دکتر فیروز حریرچی، باب اوّل سطر دوم، از امام علی علیه السلام آمده: خَیرُالاُمورِ اَوساطُها: بهترین کارها میانه های آنهاست. (تهران، امیرکبیر 1362ش).

2 ـ میزان الحکمه، ج 6، ص 407.

3 ـ حکمت 421.

(16)

________________________________________

با توجه به اینکه وجود انسان از دو بعد مادّی و روحانی تشکیل شده، باید منشأ عقل، یکی از این دو باشد؛ چون ماده و جِرم فاقد شعور است، عقل نمی تواند از آن به وجود آمده باشد؛ پس باید قبول کنیم از جنس روح است یا به طور ویژه خلقتی جداگانه دارد.

بهتر است بگوییم: از راه عقل به این نکته می رسیم که «هستی» از مادّه و روح بیرون نیست. پس نمی شود غیر از روحانی بودن برای او جنسی تصور کرد. به قول پروفسور «کامیل فلاماریون»:

«چگونه می توان قبول کرد اجسام ـ از جمله ماده عصبی ـ که فاقد شعور، آگاهی، احساس و…هستند،می تواند مولّد خرد، آگاهی، ذوق، شعور، احساس … باشند چطور اجسام فاقد آگاهی می توانند خلاقیت و آگاهی رابه وجود بیاورند؟»(1)

لذا عقل که آگاهی، علم و شعور است ربطی به عالم ماده ندارد و باید وجودِ آن را از مبدأ جهانِ هستی دانست.

در ضمن، وقتی به احادیث مراجعه می کنیم، نظرمان تأیید می شود، البته همانطور که قبلاً ذکر شد، «عقل»، «نور» نامیده شده است و پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:اَلعَقلُ نُورٌ خَلَقَهُ اللّهُ لِلاِنسان …(2): عقل نوری است که خدا برای انسان آفرید.

________________________________________

1 ـ ج 1، ص 35.

2 ـ خردگرایی در قرآن و حدیث، ص 30.

(17)

________________________________________

در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که: خداوند عقل را از چهار چیز آفرید: علم، قدرت، نور و مشیّت امر پروردگار و پابرجایی و بنیادش بر علم و دانش است، که همیشه در ملکوت ـ عالَم فرشتگان و عظمت و قدرت آسمانی ـ جای دارد: خَلَقَ اللّهُ تَعالی العَقلَ مِن اَربَعَةِ اَشیاءَ مِن العِلمِ، وَ القُدرَةِ، وَ النّورِ وَ المَشیئَةِ بِالاَمرِ، فَجَعَلَهُ قائِما بِالعِلمِ، دائِما فِی المَلَکوت(1).

امام علی علیه السلام : روح را حیات بدن، و عقل را حیات روح معرفی می کند، یعنی همان گونه که زنده بودن انسان بستگی به روح دارد، زنده ماندن روح نیز وابسته به عقل است: الرُّوحُ حَیاةُ البَدَن وَ العَقلُ حَیاةُ الرُّوح.(2)

از مجموعه این روایات که هیچ یک باهم تعارض ندارد بلکه مؤیّد یکدیگرند، و در حقیقت علم، قدرت، نور و امر خالق جهان، متعلق به عالم ملکوت می باشد و فوق جهان ماده و از ماورای طبیعت است.

در قرآن، خداوند، کتاب و قوانین نازل شده از آسمان را نور می نامد.(3) حتّی می فرماید: «اَللّهُ نورُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ»: اللّه نور آسمان ها و زمین است.(4)

افزون بر این، همانگونه که در حدیث دیدیم، عقل از مشیّتِ امر

________________________________________

1 ـ همان.

2 ـ همان(این فرمایش در جلد آخر شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، منتسب به حضرت امیر علیه السلام است).

3 ـ اعراف / 157.

4 ـ نور/35.

(18)

________________________________________

خداست، قرآن، روح را از امر پروردگار می داند: «یَسئَلونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرّوحُ مِن اَمرِ رَبّی»(1). که گویای یکی بودنِ منشأ روح و عقل است و به عبارت بهتر، هم دلیل عقلی بر جدایی روح از عالم ماده دارد و هم کتاب و سنت آن را تأیید می کند.

ما چون از عظمت جهان هستی بی خبریم، خود را در کره ی خاکی عددی به حساب می آوریم و به گمان خود کسی هستیم در حالی که اگر اندکی فکر کنیم،در مقابلِ عظمت و بزرگی همین جهانِ طبیعی و ماده ذره ای هم نیستیم تا چه برسد به کلِّ نظامِ هستی و ماورای طبیعت. درتأیید گفته ی خود به فرمایشِ «فلاماریون» تمسّک می ورزیم:

«ما موجودات متفکّری هستیم که بر روی این سیاره ی متحرّک زندگی می کنیم که یک میلیون بار از خورشید کوچکتر است. خورشید که برای ما عظمت حیرت انگیزی دارد خود یک میلیون بار از ستاره کانوپوس کوچکتر و حقیرتر است تازه …کانوپوس در مقابل اجرام عظیم تر که در پهنای کائنات پراکنده اند چیزی به حساب نمی آید.»(2)

بزرگی جهان ماده را بنگریم و هیچ بودنِ خود را باور کنیم(3) تا بیشتر

________________________________________

1 ـ اسراء/ 85.

2 ـ مرگ و اسرار آن، ص 42.

3 ـ در روزنامه ی ایران، شماره ی 2276،مورخِ28/7/1381، ص15، مقاله «سیاه چاله ای با رژیم غذایی محدود» آمده: «ستاره ی 2s که در هر ثانیه، سرعتش از 5000 کیلومتر گذشته، به طرف مرکز کهکشان در حرکت است (یعنی یک شصتم سرعت نور) و این ستاره 15برابرِ خورشید ماست و فاصله اش تا مرکز کهکشان، 17 ساعت نوری، سه برابر فاصله ی خورشید تا پلوتون می باشد.اگر این فاصله 70 برابرکوتاه تر شود، مکش سیاه چاله ای در کهکشان آن راخواهد بلعید… و جرم ماده ای که در مرکز کهکشان به صورت فشرده وجود دارد، برابراست با 6/2میلیون خورشید… و اندازه ی یک کهکشان در حالت عادی به قدری بزرگ است که گردش خورشید حول کهکشان راهِ شیری 230 میلیون سال طول خواهدکشید.». حال ملاحظه فرمایید، جهان مادّی که خداوند متعال یکتا آن را آفریده چقدر بزرگ است که وصف آن امری آسان نخواهدبود! و این نکته را باور کنیم که در کلّ نظام خلقت ماچه هستیم و به اصطلاح چه محلی از اعراب داریم. فقط باید گفت «پروردگارا! این جهان را بیهوده نیافریده ای و تو منزَّه و پاکی، ما را به لطف خود از عذاب (دوزخ) حفظ فرما: … ربَّنا ما خَلَقتَ هذا باطلاً سُبحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّار (آل عمران/191).

(19)

________________________________________

و بهتر بدانیم که عقل نمی تواند از موجودی که علم و آگاهی ندارد، پدیدآید؛ آن هم ما که از جهان طبیعت فقط زمین و خورشید را مشاهده می کنیم، تاب دیدن خورشید را نیز نداریم و در شب هم از اجرام نورانی آسمان فقط ماه را می بینیم زیرا نور لامپ های شهر و روستا، اجازه نمی دهد ستارگان را درست برانداز نماییم و چیزی از عظمت همین جهان را درک کنیم تا چه برسد به ماورای طبیعت! باز هم از زبان فلاماریون بیاوریم تا بدانیم قدرت شناخت ما چقدر اندک و پایین است و لازم است برای شناخت خود و عقل به ابزار دیگری که از ناحیه ی پروردگار متعال به ما ارزانی شده، متوسّل شویم و آن وحی و شخصیّت های پرورش یافته در مکتب پیامبراسلام صلی الله علیه و آله یعنی امامان معصوم علیهم السلام هستند که می توانند هدایتگر ما در خیر و صلاح باشند. او در باره ی زمین می گوید:

(20)

________________________________________

«این سیاره سرگردان که در محاسبات نجومی در سطح کیهانی چیزی نمی ارزد با سرعت 107000 کیلومتر در ساعت به پیش می رود»(1).

مگر این فضای گسترده دارای چه ظرفیّتی است؟ که بنا به فرمایش قرآن: «وَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسبَحون»(2):هر کدام (از خورشید و ماه) در گردشگاه و مداری شنا می کنند. (دقت شود، 15قرنِ پیش، قرآن به حرکت خورشید برگِردِ مداری، اشاره فرموده است.)

در پایان به روایت دیگری توجه کنیم که به صراحت عقل را از نور خدا و جنس روح معرفی می کند. از امام صادق علیه السلام نقل شده که:

اِنَّ اللّهَ خَلَقَ العَقلَ وَ هُوَ اَوَّلُ خَلقٍ مِنَ الرَّوحانیّینَ عَن یَمینِ العَرشِ مِن نورِه …(3): خداوند عقل را در حالی که او اولین مخلوق از روحانیان می باشد، از طرف راست عرش، از نورش آفریده است…

بنابر آنچه ذکر شد منبعِ وجودِ عقل، وجودی بیرون از جهانِ ماده است و جایگاهِ رفیعی در عالم روحانی دارد که از نور خداوند سبحان آفریده شده است.

آنچه تا کنون از زبان معصومان علیهم السلام مطرح گردید جنبه ی لغوی و شناخت عقل بود؛ امّا جایگاه آن در اسلام مطلب لازمی است که به آن می پردازیم.

________________________________________

1 ـ مرگ و اسرار آن، ص 42.

2 ـ انبیاء/ 33.

3 ـ اصول کافی، ج 1، ص 36، حدیث 14 از کتاب العقل و الجهل چاپ اسوه .

(21)

________________________________________

5. اهمیت عقل در اسلام

در بعضی از گفتار ائمّه علیهم السلام عقل، عنوان «پیامبر» را گرفته تا ارزش وجودی آن برای ما روشن شود و بدانیم که عقل، انسان را به عرفان و شناخت می رساند یعنی همانگونه که پیامبران برای هدایت عامّه ی مردم آمدند، خداوند یک رسول و پیامبر باطنی نیز در طبیعت انسان قرار داده که او را هدایت نماید و پیامبران و خوبی ها را بشناسد. امام علی علیه السلام می فرماید: العقلُ رَسولُ الحَقِّ(1): عقل پیامبر حقّ است. در حدیث دیگری از آن حضرت، عقل، لقبِ «امام» را گرفته یعنی نقش مهمّی در روشنگری بشر دارد و پیشوای فکرِ انسان است: العُقولُ اَئِمَّةُ الاَفکار…(2)

لذا بزرگان که گفته اند انسان در فطرت خود حق یاب و خداشناس است، از این جهت به این نکته اشاره کرده اند.

نکته ی دیگری که ارزش والای عقل را به ما تفهیم می کند، از لحاظ رتبه ی آفرینش این گوهر بی مانند است؛ بطور مسلّم همین که می بینیم عقل اوّلین مخلوق خداوند متعال است نشان می دهد، با ارزش ترین موجود عالم هستی است و مدال نخست برازنده ی آن است.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید: اوّل ما خَلَقَ اللّه ُ العَقل(3).

این روایت در کتب مختلف و از زبان ائمه علیهم السلام آمده است.

خداوند متعال به جلال و عزتش سوگند یاد کرده که: ما خَلَقتُ خَلقا

________________________________________

1 ـ غرر الحکم و درر الکلم، میزان الحکمه ج 6 ص 396.

2 ـ میزان الحکمه، ج 6، ص 400.

3 ـ همان، ص 395.

(22)

________________________________________

اَحسَنُ مِنک(1): آفریده ای نیکوتر و بهتر از تو نیافریده ام(2). این روایت از امام محمد باقر علیه السلام بطور مفصّل در کافی آمده است.

عقل عامل بسیار مهمی است که بر سر دو راهی ها، قاطعانه انسان را از شک و دو دلی بیرون می آورد(3) و آنجا که دشمن درونی در صددِ لشکر کشی است، عقل با مبارزه ای پیروزمندانه دشمنان را نابود می کند ـ البته با شرایط لازم ـ . امام علی علیه السلام می فرماید: اَلعَقلُ حُسامٌ قاطعٌ… وَ قاتِلْ هَواک بعقلِک(4): عقل شمشیر برّانی است … با عقلت به مبارزه و قتال با هوای نفست بپرداز.

اسلام نظرش این است که «کسی که عقل ندارد، چه دارد و کسی که عقل دارد چه ندارد»؟ امام علی علیه السلام به این نکته اشاره می فرماید: اِنَّ اَغنی الغنی العقل(5): عقل برترین ثروت است.

همان گونه که اسلام عزیزترین افراد در پیشگاه خدارا باتقواترین انسان ها می داند،(6)برتری آدمیان را نسبت به یکدیگر، باعلم و عقل

________________________________________

1 ـ همان ص 399.

2 ـ در حدیث دیگری از امام علی بن موسی الرضا علیه السلام علاوه بر نکته ی فوق محبوب ترین مخلوق را آورده است. کافی، ج 1، حدیث 13.

3 ـ ولی گوش شنوای نفس کجاست؟ در حدیث داریم که انسان بینِ عقل و هوای نفس قرار می گیرد و هر یک غلبه کنند، نفسِ آدمی در جلگه ی آن وارد می شود: العقلُ صاحبُ جَیشِ الرّحمن وَ الهَوی قائدُ جَیشِ الشّیطانِ و النَّفسُ مُتَجاذِبَةٌ بَینَهُما فَاَیُّهما غَلَبَ کانَت فی حَیِّزِه. امام علی علیه السلام ، غررالحکم، ص96، میزان الحکمه، ج 6، ص 404.

4 ـ نهج البلاغه حکمت 424.

5 ـ همان حکمت 38.

6 ـ حجرات /13:اِنَّ أکرَمَکُم عِندَاللّهِ أتقیکُم .

(23)

________________________________________

آنان ممکن می داند، نه از راه ثروت و نَسَب . امام علی علیه السلام می فرماید: یَتَفاضَلُ الناسُ بِالعلومِ وَ العُقولِ، لا بِالاَموالِ و الاُصولِ(1).

اسلام می گوید علم حسی و تجربی اشتباه می کند و عقل وجودی خطا کردنش معنا ندارد.

بسیاری از چیزهایی که با چشم می بینیم، احتمال خطا و نادرستی اش قطعی است، مثل چشمی که دچار کمبود بینایی است، وقتی عینک می زنیم، می فهمیم اشتباه دیده ایم. یا در جادّه و بیابان با چشمانمان آب مسطّحِ «دریا مانند» مشاهده می کنیم ولی عقل ما می گوید: این سراب است، گول چشمانت را نخور. یا قاشق را در لیوان آب تجربه کرده اید شکسته به نظر می رسد؛ عقل می داند اشتباهِ دید است نه اینکه واقعا آن شکسته باشد. این نکته را حضرت امیر علیه السلام 14 قرن پیش اشاره فرموده است:

لَیستِ الرَّوِیَّةُ کَالمُعایَنَةِ مَعَ الإبصارِ فَقَد تَکذِبُ العُیونُ اَهلَها ولایَغُشُّ العقلُ مَنِ استَنصَحَه(2): بررسی و اندیشیدن مانند دیدن با چشم نیست، بدانید که گاهی چشمان، صاحبانشان را به اشتباه می اندازند ولی عقل به کسی که از آن راهنمایی خواهد، خیانت نمی کند.

امام علی علیه السلام یک نقطه ضعفی را برای عقل آدمی مطرح می کند که تا کنون کسی به آن توجه نکرده است و آن استراحت کردن و به خواب رفتن عقل است؛ این عمل برای آن حضرت بسیار گران ارزیابی شده و از

________________________________________

1 ـ غررالحکم و دررالکلم، ترجمه ی محمدعلی انصاری قمی، ص873.

2 ـ نهج البلاغه، حکمت 281.

(24)

________________________________________

خوابیدنِ عقل به خدا پناه می برد یعنی همان گونه که انسان باید از شیطان به خدا پناه ببرد و مواظب فریبکاری آن در هر لحظه باشد، باید مواظبت نماید عقلش به خواب ناز فرو نرود. می فرماید:

نَعوذُ بِاللّه ِ مِن سُباتِ العقل.(1)

وقتی انسان با مسیر وحی هماهنگ نبود، باید بداند که رسول باطن جای خود را به چیز دیگری داده و یا به عبارت بهتر خواب، رسول باطن را ربوده است و در چنین موقعیتی، کاری عاقلانه از انسان سر نمی زند. لذا عقل همیشه با شرع هماهنگ است و شرع مؤیّد عقل است. اصولیون ما می گویند:

«کُلُّ ما حَکَم به الشرع حَکمَ به العقل و کل ما حَکَم به العقل حَکَم به الشرع:»: هر چه را شرع حکم کند، عقل هم همان را حکم می کند و هرچه را عقل حکم کند، شرع هم همان را حکم می کند.

هیچ وقت عقل و شرع متضادّ هم نبوده و نیستند. دین ما چنین نظریّه ای را صحّه نمی گذارد بلکه همانطور که ملاحظه شد، هماهنگ و در حقیقت و به اصطلاح معروف «یک روح در دو بدن» هستند.

افزون بر آن، عقل جایگاهی رفیع در ردیف دیگر منابعِ استنباط احکام شرعی دارد و همطراز یکدیگرند و می گوییم: کتاب، سنت، اجماع و عقل، منبع های چهارگانه ای هستند که از آنها احکام شرع بدست می آید. حتّی باید گفت این عقل، قدرت برداشت از دیگر منابع را دارد و این هنر و استعدادی است که عقل، آن رسول باطنی دارد ولی دیگر منابع

________________________________________

1 ـ همان خطبه 224.

(25)

________________________________________

چنین امتیازی ندارند.

به علاوه بسیاری از احکام شرعی برای اثبات خود، نیاز به دلیل عقل دارند مثل وجوب مقدّمه ی واجب که از طریق عقل ثابت می شود و به اینگونه ادلّه ی عقلی «غیر مستقلاّت عقلیّه» می گویند و دلایلی که هر دو مقدمه اش عقلی باشند، «مستقلات عقلیه» گفته می شود.(1)

بنابراین عقل، هم بطور مستقلّ، راهگشا برای شرع است و هم بطور کمک یار و پشتیبان، ادلّه شرعی را یاری می نماید.

6. انواع عقل

با توجّه به اینکه عقل وسیله ی شناخت صحیح است، هر چه که به معرفت انسان در زمینه ی رشد علمی کمک کند و آن را ارتقا دهد، عقل نامیده می شود.

بسیاری از علوم که در دسترس بشر امروز است، از طریق تجربه، آزمایش و شناخت استقرایی بدست آمده و هرچه در این باره پیشرفت می کند، نقصها، کمبودها و عیوب آنها بر طرف می کند و با شناخت بهتر، قوانین استنباط شده از مسیر فرضیّه و آزمایش را دگرگون کرده و منسوخ شده ها را کنار گذاشته و ناسخ ها را جایگزین نموده است.

امام علی علیه السلام در تقسیم عقل به این نوع آن توجه داشته است:

العقلُ عقلان: عقلُ الطبعِ و عقلُ التَّجرِبةِ و کِلاهُما یَؤَدّی المَنفَعَةَ(2): عقل دو گونه است عقلی که در سرشت و فطرت انسان است و عقلی که از

________________________________________

1 ـ به کتاب اصول الفقه / محمد رضا المظفر(ره) مقصد الثانی، ص 205، الملازمات العقلیه مراجعه شود.

2 ـ خردگرایی در قرآن و حدیث، ص 44.

(26)

________________________________________

راه تجربه کسب می شود و هر دو سود آور و منفعت زا می باشند.

در گفتار دیگری به عقل و تجربه و نقش آن می پردازد که در حقیقت به همین دو نوع اشاره فرموده است:

… الشَّقیُّ حُرِمَ نَفعَ ما اُوتیَ مِنَ العقل و التَّجربة:… تیره روز کسی است که از عقل و تجربه ای که نصیب او شده محروم مانَد.(1)

عقل تجربی را نمی توان مصون از اشتباه دانست و عملکرد علم تجربی طی قرون متمادی این مطلب را به روشنی برای انسان عصر انفجارِ ارتباطات ثابت کرده است و ابطال پذیری قوانین علمی امری قابل قبول برای تمام دانشمندان در هر رشته ی تجربی می باشد و بارها قوانین بدست آمده از آزمایش ها را در گذشته و حال زیر سؤال برده و رد کرده و به جای آن، روش جدید و قانون نو وضع نموده اند؛ به عنوان مثال بسیاری از داروهایی که انسان در چند سال قبل استفاده می کرد، امروز مُضرّ تشخیص داده شده اند. با توجه به نکته ی فوق، پس هر عقلی را نمی توان پذیرفت و باید در استفاده از واژه ی عقل تمام جوانب، حدّ و حدود آن را مشخص نمود و نهایت دقت را داشت که احتمال خطا در آینده نیز امر بعیدی به نظر نمی رسد بلکه باید با ضِرس قاطع گفت، کوس رسوایی قوانین بشری با گذشت زمان زده خواهد شد مگر قوانینی که بر اساس فطرت و رسول باطنی باشد.

7.سنجش عقل

________________________________________

1 ـ نامه 78 نهج البلاغه ترجمه محمد دشتی.

(27)

________________________________________

هر چیزی را با وسیله ای اندازه گیری می کنند. عقل و خرد انسان را با چه باید سنجید؟

آیا زندگی مرفه گویای بالا بودن عقل است؟

آیا تارکِ دنیا بودن، عقل کسی را می رساند؟

آیا داشتن علوم مختلف، عقل دانشمند را نشان می دهد؟

بله نشان می دهد دارای عقل و درایت بوده که عمر خود را صرف فراگیری دانش کرده است و هم چنین می گوید از عقلِ تجربی بالایی برخوردارست ولی آیا از پیامبرِ درونی به اندازه ی ظرفیّت آن استفاده کرده است یا خیر، باید از راهِ دیگری به آن پی برد.

آیا به آفریدگارِهستی معتقدبودن و از دستورات او پیروی کردن، وسیله ی سنجش خردِ فرد است؟

اگر از منظر احادیث ائمّه علیهم السلام بنگریم،به حقیقت مطلب خواهیم رسید. انسانی که با تلاش در دنیا و انجام کارهای پسندیده برای رضای خدا، آخرتِ خود را آباد می کند، نه تنها نادان و بی عقل نیست بلکه به مراحل بالایی از عقل و آگاهی رسیده است. علی علیه السلام در این باره می فرماید: کسی که خانه ی اقامتِ(آخرتِ) خود را آبادمی کند، انسانِ خردمندی است: مَن عَمَّرَ دارَ اقامَتِهِ فَهُوَ العاقلُ.(1)

اگر کسی را مشاهده کردید که به فکرِ تهیّه ی زاد و توشه برای آخرت است، اورا هم صحبت عقل بدانید: مِنَ العقلِ التَّزَوُّدُ لِیَومِ المَعاد.(2)

________________________________________

1 ـ میزان الحکمه، ج 6، ص 418.

2 ـ غررالحکم ، ص732.

(28)

________________________________________

عفاف و پاکدامنی گویای وجود عقل در آدمی است: مَن عَقَلَ عَفَّ(1).

سکوت بیانگرِ عقل انسان است: مَن عَقَلَ صَمَتَ(2).

گزینش آخرت بر دنیای فانی، بسیار امر مهمّی است؛ هرکس را در این دنیا بنگریم، در نهایت ماندنی نیست و رفتنی است؛ هرچه فراهم آورَد، می گذارد و می رود؛ چیزی هم با خود نمی برد؛ قدرتش می رود، تدبیرش می پَرَد، جمالش می جَهَد، هرچه دارد دود می شود و به هوا می رود و آنچه برایش باقی می ماند، عمل اوست و بس. روحش هم از این ناتوانی جسم خود خسته می شود و دنبال این است تا این قبرِ متحرّک خود را رها کند و از زجرهای ایّام پیری نجات یابد و برود، و برای این که از دستش راحت شود، اورا به گوری سپارد. به گور سپردنی که بوی گَندِ لاشه اش دیگران را نیازارد.

پس وقتی باید گذاشت و رفت، عقل حکم می کنند به فکر آن جا باشد که همیشه ماندنی است و آن پایگاهِ جاودان زیستن اوست.همان جایی که فطرتش به خاطر آن، علاقه ی زندگی همیشگی را در وجودش زنده می کرد.

اگر انسان آخرت را بر دنیا برنگزیند، واقعا باید همان فرمایش امام علی علیه السلام را برایش آورد که: هرکس آخرت را بر دنیا ترجیح ندهد، خردمند نیست: مَن لَم یُؤْثِرِ الآخِرَةَ عَلَی الدُّنیا فَلا عَقلَ لَه(3).

بنابراین به فکر آخرت بودن و برگ عیشی به گور خود فرستادن،

________________________________________

1 ـ همان، ص611.

2 ـ همان، ص615.

3 ـ همان، ص699.

(29)

________________________________________

می تواند عاملی برای شناخت و درک انسان باشد و باید گفت دینداری انسان به اندازه ی عقل اوست، همانطور که حضرت امیر علیه السلام می فرماید: علی قَدرِ العَقلِ یَکونُ الدّینُ.(1)

نکات بسیاری هستند که می توان به وسیله ی آن ها عقل آدمی را سنجید که در بحثِ «عاقل کیست؟»به آن می پردازیم.

8. نمونه هایی از تطابق قوانین عقلی و قرآنی

* یکی از دلایل عقلی «قُبح عِقابِ بِلابیان» است به عبارت گویاتر اگر کسی را به جرم کاری ناپسند مجازات نمایند قبل از اینکه او را نسبت به آن عمل ناپسند آگاه کنند، عقل قبول نمی کند و می گوید مجازات قبل از آگاه کردن مجرم، کار شایسته ای نیست. قرآن هم که از ناحیه ی عقل مطلق فرود آمده، همین مطلب را با عبارت«ماکُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبعَثَ رَسولاً»:(2) ما قبل از اینکه پیامبری را مبعوث کنیم، عذاب کننده نیستیم.

صاحب مجمع البیان ذیل آیه، آنرا از عمومات دلایل عقلی و شرعی می داند.(3)

شیخ طوسی نیز در تفسیرش به همین نکته اشاره کرده است: زیرا درست نیست که خداوند کسی را مجازات نماید مگر بعد از این که آنچه را به صلاح اوست، به او معرفی کند: فَاِنَّهُ لایُحسِنُ مِنَ اللّهِ تَعالی مَعَ ذلک اَنْ یُعاقِبَ اَحَدا اِلاّ بَعدَ اَنْ یَعرِفَهُ ما هو لطفٌ لَهُ و مَصلَحَتُه(4).

________________________________________

1 ـ غررالحکم، ص487.

2 ـ آیه ی 15 سوره ی اسراء.

3 ـ مجمع البیان، ج 6 ـ 5، ص 522 چاپ بیروت.

4 ـ التبیان فی تفسیر القرآن ج 6 ص 458.

(30)

________________________________________

* در عرف مردم هست که ضرب المثل هم شده، «برادر را جای برادر سر نمی برند»، منظور عدم مجازات یک نفر به جای مجرم حقیقی است. قرآن نیز همین قاعده ی عقل پسند را با این عبارت آورده است:

«لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخری»: هیچ کس بار دیگری را بر دوش نمی کشد.(1)

* ظلم و عدل از جمله اموری هستند که با فطرت بشریت درک می شود و همه از ظلم و ظالم تنفّر دارند و از عدل و عادل لذت می برند، یعنی ظلم را قبیح و عدل را حَسَن و خوب می دانند.

عقل انسان این نوع کارها را از هم جدا می کند، می داند هر کدام را در جایگاه خودش قرار دهد.

کتاب خدا و اسلام به عنوان یک دین اجتماعی همانند عقل، هر یک را در جای مخصوص خود قرار می دهد و عدل را قابل ارزش و ظلم را ضد ارزش می داند. «اِعدِلوا هُوَ اَقْرَبُ للتقوی»(2): عدالت بورزید که به تقوی نزدیک و سازگار است.

ـ «ما ظَلَمَهُمُ اللّه ُ وَلکِنَّ اَنْفُسَهُم یَظلِمون»(3): خدا به آنان ظلم نکرده ولی آنان به خود ستم روا می دارند.

ـ «اِنَّ اللّه َ لایَظلِمُ مِثقالَ ذَرَّةٍ»(4): همانا خدا به اندازه مثقال ذره ای

________________________________________

1 ـ اسراء / 15، ترجمه ناصر مکارم شیرازی.

2 ـ مائده / 8. و در آیه ی دیگر می فرماید: اِنَّ اللّه َ یأمُرُ بالعدل والاحسان: خداوند به عدل و نیکی فرمان می دهد (نحل / 90).

3 ـ آل عمران / 117.

4 ـ نساء / 40.

(31)

________________________________________

ظلم نمی کند.

* تشخیص حُسن و قُبح یا مقایسه آندو که عقل انسان برداشت می کند، در کتاب خدا نیز مطرح شده است

ـ «ما یَستوِی الاَعمی و البَصیرُ و لا الظُّلُماتُ و النورُ و لا الظِّلُّ و لا الحَرُورُ و مایَستَوِی الاَحیاءُ و لا الاَمواتُ…»: نابینا و بینا برابر نیستند، و نه تاریکی ها و نور، و نه سایه و هوای داغ، و زندگان و مردگان مساوی نیستند.(1)

* داد و فریاد زدن؛ کسی نیست که دادزدن و عربده کشیدن را بپسندد و نیکو شمارد بلکه مورد تنفر است. قرآن نیز می فرماید خداوند هم نمی پسندد: «لایُحِبُّ اللّه ُ الجَهرَ بِالسُّوءِ مِنَ القَولِ الاّ مَن ظُلِم»(2): خداوند دوست ندارد کسی با گفتار بد صدا بلند کند مگر کسی که ستم دیده است.

* عقل حکم می کند که اگر کسی به انسان نیکی کند در مقابل به او احسان و نیکی نماید و به قول معروف «نباید سزای نیکی بدی باشد». قرآن نیز با ذکر جمله ای سؤالی همین نکته را یادآوری می کند: آیا پاداش خوبی جز خوبی است:«هَل جَزاءُ الاِْحسانَ اِلاّ الاِحسانِ»(3).

* «تکلیفِ مالایُطاق» یا امر به کاری که انسان قادر بر انجام آن نباشد، از طرف هیچ عاقلی نیکو شمرده نمی شود؛ لذا کسی را به کاری یا عملی وادار کردن که قدرت انجام آن را ندارد، عمل قبیحی شمرده

________________________________________

1 ـ فاطر / 22 ـ 19.

2 ـ نساء / 148.

3 ـ الرحمن / 60.

(32)

________________________________________

می شود. قرآن نیز همین نکته را یادآوری می کند:

«لایُکَلِّفُ اللّه ُ نَفسا الاّ وُسعَها».(1)

* انسان به طور فطری از آدمِ مُتجاوز، خیانتگر و مُجرم، متنفّر است و سعی می کند از او بگریزد؛ البته اگر واقعا درست تشخیص دهد و چشم حقیقت بینش بر اثر عشق و مستی، از دیدن حقایق کور نشده باشد. خداوند نیز در قرآن همین نکته ی عقلی را بیان می فرماید:

ـ … «اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ المُعتَدین».

ـ … «اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الخائِنین».

ـ … «اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ خَوّانا أثیما»(2)(3):به یقین خداوند هرکس را که خیانت پیشه و مجرم باشد دوست ندارد.

بر عکس همان گونه که مردم نیکوکاران را دوست دارند و به آنان احترام می گذارند، خداوند نیز محبت دارد: … «اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُحسِنین».(4)

از این نمونه های تطابقی فراوان داریم. به علاوه غیر از موارد مذکور ، دروغ، مکر و حیله، دزدی، ضرر و زیان و… همه از دیدگاه قرآن و عقل، اعمال قبیحی شمرده می شوند که بعید به نظر می رسد حتی ناآگاهان هم آنها را «خوب» فرض کنند.

________________________________________

1 ـ بقره / 286.

2 ـ مائده/87؛ انفال/58؛ نساء/107.

3 ـ مائده/13.

(33)

________________________________________

9. تفکیک عقل از دیگر آگاهی ها

همانطور که به دوگانگی عقل فطری و اکتسابی یا تجربی از دیدگاه روایی رسیدیم، باید بتوانیم آن دو را از یکدیگر منفک نماییم، تا شناخت درست و دقیق را از غیر آن تشخیص دهیم. در حوزه ی اندیشه و تفکّر که به ایجاد طرح و برنامه ای می رسیم، چگونه می توانیم مرز اینها را از یکدیگر جدا کنیم؟ به نظر می رسد تفکیک آنها از هم بس دشوار است و یا شاید ناخودآگاه عواملی در پس پرده، مانع تفکیک گردند. برای انسان معصوم، جداسازی این نوع فهم و درک ه، کار آسانی است ولی غیر معصوم ـ بعید به نظر می رسد بتواند از عهده ی آن برآید ـ اگر بتواند هر اندیشه ای را از هم جدا نماید و بر اساس موضوع بندی فطری و غیر فطری آنها را در جایگاه خود قرار دهد یا به عبارت امروزی آنها را در فایل مخصوص جا سازی کند، بر اساس مصلحت اندیشی و منافع شخصی این کار را انجام می دهد نه از لحاظ حقیقی و عدالت. توجّه این نکته بسیار مهم است.

شما طرح و برنامه های معاویه یا «عقل حکومتی» او را مدّ نظر آورید واز طرف دیگر «عقل زمامداری» علی علیه السلام را مشاهده نمایید؛ تفاوت از زمین تا آسمان است. اکنون که از افق چهارده قرن فاصله، به آن دو می نگریم، می توانیم آنها را از هم جدا نماییم ولی اگر در زمان آن دو حاکم بودیم، قدرت تشخیص و انفکاک آن دو برای ما آسان نبود، همچنان که بودند، بسیاری، که نتوانستند چنین کنند؛ همانطور که امیرالمؤمنین به آن وضعیت اشاره می فرماید و عدم آگاهی مردم را روشن می کند:

(34)

________________________________________

«وَاللّه ِ ما معاویةُ بِأَدهی مِنّی و لکِنَّهُ یَغدِرُ ویَفجُرُ وَ لَولا کَراهیَةُ الغَدْرِ لَکُنتُ مِنْ اَدهَی النّاسِ…»(1): سوگند به خدا معاویه از من زیرکتر نیست، ولی او حیله گری و حقه بازی می کند؛ اگر حیله گری ناپسند نبود، من حتما می توانستم در زمره ی مکّارترین مردم باشم.

یا بدتر از این برداشت که عدم شناخت می باشد، این است که نیرنگ و شیطنت قدرت و حکومت معاویه را کیاست و تدبیر، و مدیریت درست پنداشته اند!

… وَلَقَد اَصبَحنا فی زمانٍ قَدِ اتَّخَذَ اَکثَرُ اَهلِهِ الغَدْرَ کَیسا و نَسَبَهم اهلُ الجهلِ فیهِ اِلی حُسنِ الحیلَة(2): واقعا در زمانی زندگی می کنیم که بیشتر مردم حقّه بازی و نیرنگ را زیرکی می پندارند و افراد ناآگاه، آنان را اهل تدبیر می شمارند…

در کتاب عقل و جهلِ «کافی» که 34 حدیث، درباره ی عقل از ائمه علیهم السلام آورده است، در حدیث سوم به همین نکته اشاره می کند که از امام صادق علیه السلام درباره ی عقل سؤال شد:

مَاالعقل؟ قالَ ماعُبِدَ بِهِ الرّحمنُ وَاکْتَسَبَ بهِ الجِنانُ. قال: قُلتُ: فَالَّذی کانَ فی معاویةَ؟ فقال تِلکَ النَّکراءُ تِلکَ الشَّیطَنَةُ وَهِیَ شَبیهَةٌ بِالعَقلِ و لَیسَتْ بِالعقل:(3) عقل آن است که بوسیله آن خداوند مهربان اطاعت می شود و با آن بهشت بدست می آید؛ سؤال کردم پس آنچه را معاویه داشت چه بود؟ فرمود پلیدی و نادانی و شیطنت بود،که به عقل شباهت

________________________________________

1 ـ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ی200 ص 318.

2 ـ همان خطبه 41.

3 ـ اصول کافی ج1، چاپ اسوه، ص 28.

(35)

________________________________________

دارد ولی عقل نیست.

با توجه به فرمایش های امام علی علیه السلام و امام صادق علیه السلام به این نتیجه می رسیم که:

نمی شود هر چه فکر و برداشت می کنیم، سرچشمه ی آن را حجّت باطنی، رسول درونی و بینش فطری بپنداریم و از همه مهمتر آن را حق بدانیم و گفتار دیگران و اندیشه ی آنان را خلاف حق تصوّر کنیم؛ باید با ملاک و میزان وحی بسنجیم و با دلیل و برهان رد کنیم.

10. ظرفیت سنجی

امور بسیاری را می توان یافت که انسان از طریق ریاضت و عرفان به آن می رسد ولی آیا می توان گفت هر کس قادر است قدم در این وادی گذارد و موفّق هم بیرون آید؟ به یقین هم افراد دارای یک ظرفیت و قدرت شناخت نیستند و استعداد آنان با هم متفاوت است.

بنابراین اگر به پیامبران و روش تبلیغ آنان بنگریم، طوری با مردم از درِ هدایت وارد می شدند که برای همه قابل پذیرش باشد. اگر برنامه ی ویژه ای برای افراد خاصّی داشتند، آنجا روششان، طور دیگری بود و الاّ پیامبران هر چه می دانستند به همه نمی گفتند، توان فهم آنان را مدّ نظر داشتند و به اندازه ی درک و عقلشان با آنان سخن می گفتند تا دچار انحراف و سوء برداشت نشوند.

امام صادق علیه السلام می فرماید: ما کَلَّمَ رسولُ اللّه ِ العِبادَ بِکُنهِ عقلِهِ قَطُّ و قال رسولُ اللّه : اِنّا مَعاشِرَ الانبیاءِ اُمِرنا اَن نُکَلِّمَ النّاسَ عَلی قَدرِ عُقولِهِم(1).

________________________________________

1 ـ اصول کافی حدیث پانزدهم.

(36)

________________________________________

جایی که پیامبران نسبت به یکدیگر تفاوت اندیشه داشته باشند، نمی توان انتظار داشت که همه مثل هم فکر کنند و بفهمند. داستان حضرت خضر و حضرت موسی در قرآن آمده است(1) و عدم توجه حضرت موسی به علّت اعمال آن حضرت و اینکه چند بار خضر نبی را زیر سؤال برد تا آنجا که او هم فرا رسیدن زمان جدایی از یکدیگر را مطرح و مفارقت آنان از هم فراهم آمد.

لذا باید در برخورد با دیگران، ظرفیت فکری و زمینه ی پذیرش آنان با اهتمام تمام مورد توجه قرار گیرد که در طرح مسائل عقلانی نسبت به خود و طرفِ مقابل دچار مشکل نشویم و به جای رفع چالش ها، گرفتار چالش جدیدی گردیم. امام علی علیه السلام می فرماید: عاقل باید به شأن و منزلت خود توجه نماید، زبانش را نگهدارد و اهل زمان خود را بشناسد: لابُدَّ للعاقل اَن یَنظُرَ فی شأنه، فَلیَحفِظَ لسانَهُ لِیعرفَ اهلَ زمانه(2).

اگر انسان بدون توجه، به این گونه امور بپردازد یا نداند جایگاه گفتار یا طرف مقابلش دارای چه ظرفیتی از لحاظ آگاهی قرار دارد، بطور مسلّم در استفاده از روش عقلانی دچار انحراف می شود.

11. حوزه ی مأموریت عقل

آیا می شود عقل درباره ی هر چیز اظهار نظر کند و نظر و ایده اش درست باشد؟

________________________________________

1 ـ کهف / 82 ـ 65.

2 ـ میزان الحکمه، ج 6، ص 421.

(37)

________________________________________

در مقابل اشتباه های یک حسّ می توان از حس دیگری کمک گرفت به رفع نادرستی های ادراک شده پرداخت همچنانکه اشتباه لامسه را با چشم یا حس باصره برطرف می کنیم و به اضافه می توان اشتباه حواسّ را با ادراک عقلی بفهمیم و به عدم صحت برداشت های حسّی آگاه شویم ولی این به آن معنا نیست که عقل قادر باشد هر طرحی را رد کند یا برای تمام امور از عقل بهره گیریم و به نتیجه ی درستی برسیم. لذا نمی توانیم بگوییم حوزه ی مأموریت عقل حدّ و مرزی نمی شناسد و برای هر چه فکرش را بکنیم، می تواند پا در میانی کند و ما را به شناخت صحیح برساند.

با توجه به پیشرفت علم، هنوز هستند آموزه هایی که از ناحیه ی انبیا به انسان رسیده ولی انسان قادر به توجیه عقلی آن نیست.

بهتر است بپذیریم درباره ی بسیاری از مسائل، مثل: مرگ، عالم برزخ، معاد جسمانی، روح، ذات خالق هستی، اعتقاد به فرشتگان و مسؤولیت آنان در مقابل نظام آفرینش، نه تنها عقل، مأموریّتی ندارد بلکه اگر وارد هم شود، نمی تواند به نتیجه ای برسد که جامع و مانع باشد. مثل این که بگوییم: خودکاری که با آن می نویسیم برای ما نان سنگک بپزد؛ خودکار کجا و پختن نان سنگک کجا! پختن نان سنگک وسیله ای دیگر می طلبد. فقط همانطور که با قلم می توان نوشت نان، می توان نام اموری را که در حوزه ی مأموریت عقل نیست، بیاوریم و لاغیر. اموری را که به عقل مربوط نمی شوند، باید از جایی بشناسیم که به آن مربوط می شود و آن وحی است نه چیز دیگر.

عقلی که در غرب برای مسائل خاصی سخن پردازی می کند، با عقلی

(38)

________________________________________

که پشتوانه ی آن وحی آخرین پیامبر خدا و دیدگاه های امامان مکتب تشیّع است، بسیار فاصله دارد. آنها هنوز به دیدگاه های عقلانی فلاسفه ی، ما مثل ملاّصدرا و بزرگان دیگر، آن چنانکه باید و شاید آگاه نشده اند، تا چه رسد به درک صحیح آنچه اسلام مطرح می کند. بزرگان فکری جهان غرب باید تلاش کنند تا با مکتب های تحریف شده ی یهود و مسیحیت مطالبی را استخراج کنند و به خورد دیگران و دانشجویانشان بدهند، در حالی که ما با همه ی بلاهایی که طی چهارده قرن، بر سرِ اسلام آمده، باز منابع دست نخورده مثل قرآن و اندیشه های امامان شیعه را داریم که بتوانیم به مسائل ناشناخته دست یابیم.

استاد محمدرضا حکیمی در کتاب «معاد جسمانی در حکمت متعالیه» می فرماید:

«تعبیر مورد نظر که بسیار بکار برده شده و بکار برده می شود، تعبیر «عقل و وحی (یا تعارض عقل و وحی)» است. و این تعبیر به هیچ روی درست نیست، زیرا از این تعبیر چنین به ذهنها القا می شود که «عقل» و «وحی» در برابر یکدیگر قرار دارند و معارض یکدیگرند، در صورتی که عقل به معنای صحیح و متداول آن، که همان «عقل عام بشری» است، هرگز چنین نیست. اگر سخن از عدم انطباق هست، میان فلسفه ها (یعنی دهها نِحله فلسفی غربی و شرقی و نو و کهن بشری و خطاپذیر ـ به تعبیر میرفندرسکی) با وحی است… آنچه از نظر

(39)

________________________________________

علمی باید مورد مقایسه قرار گیرد، و تطابق یا عدم تطابق آن با وحی سنجیده شود، فلسفه است نه عقل. موضوع، مقایسه و تطبیق فلسفه ها و عرفانها با وحی است نه عقل با وحی. رجوع به عقل از همه بیشتر در خود وحی و تعالیم اوصیائی مورد تأکید قرار گرفته است؛ حتی عقل را در احادیث، دستمایه اصلی شناخت و عبادت خداوند شمرده اند… عقل به این معنی در برابر وحی قرار ندارد که هیچ بلکه مؤید وحی نیز هست و خود، حجت باطنی خداوند است».(1)

همانطور که بیان شد، عقل با مفهوم اصلی آن قادر به پاسخگویی بسیاری از ناشناخته ها نیست تا چه برسد به عقل تجربی که در شناخت خود دچار اشتباه و خطا شده و خواهد شد.

اکنون به نمونه ای از گفتار بزرگانی که خود در مسائل فلسفی بنیانگذار اندیشه و صاحب نظر بوده اند می پردازیم.

«ابن سینا: عقل فلسفی قادر نیست حقایق اشیاء را درک کند، ما حتی حقایق اعراض را نمی فهمیم تا چه برسد به حقایق جواهر…

(التعلیقات، ص 34 ـ 35 و 137)

خواجه نصیر طوسی: در مسائل فلسفی «وهم»

________________________________________

1 ـ ص 303 الی 305 انتشارات دلیل ما.

(40)

________________________________________

در عقل دخالت می کند از این جهت نمی توان حق و باطل را درست تشخیص داد…

(آغاز شرح فلسفه اشارات)

صدرالمتألهین شیرازی: ای دوست من این چیزها (اصطلاحات علوم و فلسفه و کلام و…) را دور بریز و به اصل مطلب باز گرد، یعنی تدبر در کلام خدا و اخبار پیامبر خدا با قلبی پاک و نگاهی تابناک… (الواردات القلبیّه ص 97 ـ 98)

علامّه ی طباطبایی: جمع بین قرآن و فلسفه و عرفان از محالات است…

(المیزان، ج 5 ص 305)»(1)

علامّه ی طباطبایی در مباحثات خود با دکتر هنری کربن در جواب سؤالات وی در مورد تضاد و تطابق عقل و شرع می گوید:

«کتاب و سنت به مؤدّای عقل سلیم و صریح در آیات بسیار و روایات ارجاع نموده و در نتیجه قطعیه و عقل صریح مانند خود کتاب سمت حجیت را پیداکرده و قابل اعتماد گشته اند… کتاب صریحا نظر عقل را امضا و تصدیق نموده و به وی حجیت داده است و هرگز اختلاف نظر بین آنها پیدا نخواهد شد و برهان عقلی و واقع بینی عقل صریح نیز

________________________________________

1 ـ همان ص 32 ـ 29.

(41)

________________________________________

همین نتیجه را می دهد»(1)

این بیان مرحوم علامه نیز گویای همان عقل به معنای حجت باطنی است که ناشناخته ها را باید از طریق وحی دریابد.

علامه در تأیید کردن وحی از طریق عقل تا آنجا که به حوزه مأموریت آن مربوط می شود می فرماید:

«آیا برای یک انسان این امکان هست که احکام و قوانینی فقهی تشریع کند که دامنه اش آنقدر وسیع باشد، که تمامی افعال بشر را شامل بشود؟ و در عین حال تناقضی هم در آن پدید نیاید؟ و نیز در عین حال روح توحید و تقوی و طهارت مانند بند تسبیح در تمامی آن احکام و نتایج آنها و اصل و فرع آنها دویده شود.

و آیا عقل هیچ انسانیکه حداقل شعور را داشته باشد، ممکن می داند که چنین آمارگیری دقیق از افعال و حرکات و سکنات انسانها و سپس جعل قوانینی برای هر حرکت و سکون آنان، بطوریکه از اول تا به آخر قوانینش یک تناقض دیده نشود، از کسی سر بزند که به مدرسه نرفته باشد و در شهری که مردمش با سواد و تحصیل کرده باشند، نشو و

________________________________________

1 ـ برگرفته از مقاله ی ویژه نامه ی مجله ی بصائر ص 32 «علامه طباطبایی قله همگرایی تفکر دینی»، محمدحسین قدوسی. (ظهور شیعه ص 42).

(42)

________________________________________

نما نکرده باشد؟… آیا از چنین محیطی ممکن است چنین قانون گذاری برخیزد؟….

پس انسان عاقل شکّی برایش باقی نمی ماند که این مزایای کلی و غیر آن که قرآن مشتمل بر آن است فوق طاقت بشری و بیرون از وسایل طبیعی و مادی است.»(1)

بنابراین حوزه ی مأموریت عقل، تأیید وحی است ولی اینکه قادر باشد به آنچه از طریق وحی ثابت می شود، خود نیز به آن برسد، امری محال است و برای شناخت آن راهی جز نیاز به راه آسمانی باقی نمی ماند و راه آسمانی وسیله اش وحی است که باید با رسول و حجت بیرون به آن دست یافت و اگر وحی آسمانی مانند درک و شناخت ما از طریق رسول باطنی بود، نیازی به وجود پیامبران نبود. چون ظرفیت وجود عقل ما آنقدر وسیع نبوده که هر نیاز علمی و آگاهی های لازم برای رشد و تعالی و برطرف کردن ناآگاهی ها را خود مرتفع نماید، باید از طریق پیامبران و وحی، از طرف آفریننده ی انسان باشد.

مرحوم علامه طباطبایی نیز به این تفاوت اشاره می فرماید:

«وحیی که انبیا از غیب می گیرند از سنخ مدرکات ما، و آنچه که ما با حواس و عقلی نظری خود درک می کنیم، نیست و وحی، غیر فکر صائب است.»(2)

________________________________________

1 ـ ترجمه المیزان ج 1 ص 96 ـ 95.

(43)

________________________________________

راجع به عجز و ناتوانی عقل در حل بسیاری از چالش های علمی ماورای طبیعت، در سخنان حضرت امیر علیه السلام مطالب بسیاری است. فقط به یکی از آنها بسنده می کنیم که در باره ی ملک الموت آمده و با استدلال به آن، ناتوانی عقل درباره ی توصیف خالق را اشاره می فرماید:

هل تُحِسُّ بِهِ دَخَلَ مَنزِلاً؟ اَم هَل تَراهُ اِذا تَوَفی اَحَدا؟ بَل کَیفَ یَتَوَّفی الجَنینَ فی بَطنِ اُمِّه؟ اَیَلِجُ علیه مِن بَعضِ جَوارِحِها اَمِ الرُّوحُ اَجابَتْهُ بِاِذنِ رَبِّها؟ اَم هُوَ ساکِنٌ مَعَه فی اَحشائِها؟ کَیفَ یَصفُ اِلهَهُ مَن یَعْجَزُ عَن صِفَةِ مَخلوقٍ مِثلِهِ؟(1): آیا وقتی فرشته ی مرگ به خانه ای وارد می شود می فهمید؟ یا وقتی یکی را قبض روح می کند، می بینید؟ بلکه (فکر کنید) چگونه جنینی را در شکم مادرش می میراند؟ آیا از بعضی اندامهای مادر وارد می شود یا روح، با اجازه پروردگارش او را اجابت می کند یا اینکه همراه او در درون مادرش ساکن شده؟ پس کسی که از توصیف مخلوقی چون خودش ناتوان است، چگونه می تواند خالق خود را معرّفی کند؟

12. رقیب عقل

علاوه بر آنچه تاکنون درباره ی رسول باطنی و عدم توانایی در بعضی از حوزه ها یا قدرت و توانایی و هماهنگی آن با رسول برونی و وحی آسمانی داشته ایم، نباید از این نکته غافل شویم که در وجود انسان ـ چون دارای بعد روحانی و مادی است، ـ رقیب قوی دستی وجود دارد که

________________________________________

1 ـ همان ص 135.

2 ـ نهج البلاغه ترجمه محمد دشتی خطبه 112.

(44)

________________________________________

اگر دیر بجنبد، باید میدان را برای آن خالی کند. همان گونه که رسولان وحی، دشمنانی از شیاطین جن و انس داشته اند و سد راه مسیر تکاملی انسان برای رسیدن به کمال مطلق و عقل کل می شدند و می شوند، عقل آدمی نیز دشمنی دارد که راه را بر آن می بندد و نمی گذارد همیشه در فعّالیّت فطری خود سیر نماید.

چون انسان در این مسیر منحرف می شود و گوش به فرمان عامل سقوط خود یعنی «هوای نفس» می دهد، و آن را چون خدای خود اطاعت و «امر بری» می کند، چگونه می تواند از نظریّات عقلی اش مطمئن باشد و ذرّه ای احساس خطا و اشتباه نکند؟ قرآن نیز همین نکته را گوش زد می کند که: «اَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواه»(1)…: آیا دیدی کسی را که هوای نفس خود را «اِله» خود برگزید. بزرگان ما سفارشِ پرهیز و دقّت تنظرِ به آن را گوش زد کرده اند. امام علی علیه السلام :… قاتِل هَواک بِعَقْلِک(2): با عقلت به قتال و مبارزه ی هوای نفست برو.

در جای دیگر می فرماید: عَدُوُّ العقلِ الهَوی(3): هوای نفس، دشمنِ عقل است.

در سخن دیگری عقل هایی را که اسیر هوای نفس هستند، یادآوری می فرماید و اشاره می کند: عقل تحت امر آن است: کَم مِن عَقلٍ اَسیرٍ تَحتَ هوی اَمیر(4).

________________________________________

1 ـ جاثیه / 23.

2 ـ نهج البلاغه، حکمت 424.

3 ـ میزان الحکمه، ج 6، ص 436.

4 ـ همان و نهج البلاغه، حکمت 211.

(45)

________________________________________

در فرمایش دیگری عامل فاسد شدن عقل را، اطاعت از هوای نفس معرفی می کند: طاعَةُ الهوی تُفسِدُ العَقل(1).

لذا انسان نمی تواند ادعا کند هر سخن یا عملی که انجام می دهد عقلانی و بدون خطا می باشد. بر عکس، باید همیشه خود را در معرض انحراف و کج فهمی بداند و الاّ گرفتار حجاب هایی می شود که نمی تواند خود را از آنها نجات دهد؛ درست همچون انسانی که گرفتار موج های اقیانوس و دریا می شود و به آسانی امواج متلاطم او را با خود غرق می کند و بعد از مدتی لاشه اش را باید یا در قعر آب پیدا کرد یا بر ساحل دریا.(2) در این باره به حدیثی از امام علی علیه السلام توجّه کنیم که چگونه رقیب عقل با مستی های متعدّد جایی برای مهارِ انسان باقی نمی گذارد مگر این که با بیداری کامل از خود مراقبت نماید: یَنبَغی لِلعاقلِ اَن یَحتَرِسَ مِن سُکرِ المالِ و سکر القدرةِ و سکر العلمِ و سکر المدحِ و سکر الشّبابِ فَاِنَّ لِکُلِّ ذلک ریاحٌ خَبیثَةٌ تَسلُبُ العقلَ و تَستَخِفُّ الوَقارَ:(3) لازم است شخص عاقل خود را از مستی ثروت، قدرت، علم، مدح و ستایش، و مستی جوانی حفظ نماید، زیرا برای هریک از اینها، بادهای پلیدی است که عقل را به زور جاکَن می کنند و گرانسنگی و وقار انسان را سبک می نمایند.

پس ما که این همه در معرضِ انحرافات قرار داریم، چگونه خود را در

________________________________________

1 ـ غررالحکم، ص469.

2 ـ در این باره به بحث آفات عقل ترجمه ی العقل و الجهل، «خردگرایی در قرآن و حدیث» محمدی ری شهری مراجعه شود. ص 232 ـ 210

3 ـ غرر الحکم و دررالکلم، ص 862.

(46)

________________________________________

مسیرِ صحیح و صراط مستقیم می دانیم.

امام علی علیه السلام یکی از صفات بارز مؤمن را این می داند که همیشه به نفسش بدگمان باشد، کاملاً بر خلاف آنچه ما عمل می کنیم. ما به دیگران بدبین ولی به خود خوش بین هستیم، آنچه را خود انجام می دهیم توجیه به خیر می کنیم و آنچه را دیگران می فهمند و انجام می دهند بر خلاف دین حق می دانیم؛ و بدتر از آن، آنچه را انجام می دهیم با فعل و قول معصوم یکی می دانیم، در حالی که ما مأموریم،

اولاً: خود را با معصومین قیاس نکنیم:

لا یُقاسُ بآلِ محمدٍ صلی الله علیه و آله مِن هذهِ الاُمَّةِ اَحَدٌ.(1)

ثانیا: به نفسمان بدگمان باشیم و با او مبارزه کنیم:

فَرَحِمَ اللّه ُ اِمْرَأً نَزَعَ عَن شَهوَتِهِ وَ قَمَعَ هَوی نَفسِه، فَاِنَّ هذِهِ النَّفسَ اَبْعَدُ شی ءٍ مَنزِعا وَاِنَّها لا تَزالُ تَنزِعُ اِلی مَعصیَةٍ فی هوًی. وَاعلموا ـ عباداللّه ِ ـ اَنَّ المُؤمِنَ لا یُصبِحُ و لا یُمسی اِلاّ وَنَفسُهُ ظَنُونٌ عِندَه فَلا یَزالُ زاریا و مُستَزیدا لَها…(2)

خدا رحمت کند کسی را که شهوت خود را مغلوب و هوای نفسش را منکوب کند. این نفس را نمی شود به آسانی از میان برد، چونکه همیشه اشتیاق به نافرمانی و فرو افتادن در امیال نفسانی دارد. ای بندگان خدا بدانید که مؤمن شب را به روز و روز را به شب نمی رساند مگر اینکه با

________________________________________

1 ـ نهج البلاغه خطبه 2.

2 ـ همان، خطبه 176،ص251. شهید مطهری در ذیل این فرمایش حضرت امیر علیه السلام می فرماید: وای به حال کسی که با عینک خوش بینی سراپای وجود خود را مطالعه کند. بیست گفتار ص 190.

(47)

________________________________________

دیدِ بدبینی به نفسش می نگرد و پیوسته او را سرزنش می کند و گناهکارش می شمارد.

اکنون به گفتاری از شهید مطهری در این باره می پردازیم.

«در روح انسان… دو کانون موجود است… یکی عقل یا خرد… دیگری قلب یا دل. فکر و اندیشه و دوراندیشی و حسابگری و منطق و استدلال و علم و فلسفه از تجلیات کانون عقل است. و بعضی دیگر از تجلیات روحی مانند خواستن و شیفته شدن و آرزو کردن و به حرکت درآوردن از کانون دل سرچشمه می گیرد…گاهی میان این دو کانون توافق و هماهنگی حاصل می شود… ولی بسیار اتفاق می افتد که این توافق و هماهنگی حاصل نمی شود… اینجاست که کشمکش و تنازع بین قلب و عقل در می گیرد و اینجاست که افراد با یکدیگر مختلف می شوند بعضی فرمان عقل را می پذیرند و بعضی دیگر فرمان دل را…

یکی از علل عمده عدم موفقیت ما مردم در اصلاح جامعه خود همین است که هر فردی آنگاه که به خودش نگاه می کند… عینک خوش بینی به چشم می زند و آنگاه که به دیگران و اعمال دیگران نظر می کند عینک بدبینی و بدگمانی، و نتیجه این

(48)

________________________________________

است که هیچکس شخص خود را تقصیرکار نمی داند و چنین می پندارد که تقصیر متعلق به دیگران است»(1).

پس عُجب هم یکی دیگر از عواملی است که وقتی در انسان آشکار شود، میدان داری می کند و «هَل مِن مبارز» می طلبد و آنقدر در میدان مبارزه با عقل نعره می کشد و طوفان به پا می کند که صدا به صدایش نمی رسد و چشم، چشم را نمی بیند. همانطور که وقتی انسان بر اریکه ی قدرت نشسته، مستی اش همه چیز را نادیده می گیرد؛ یا چون بر اسب چموشِ جوانی سوار است، از تجربه ی دیگران درس نمی گیرد؛ یا هنگامی که ردای علم و دانش بر دوش گرفته و مستی اش عینک دودی بر چشمش زده، حقایق را آن طور که باید ببیند، نمی بیند. لذا به جای پسند دیگران، خودبینی اش گل می کند و خود را می پسندد و هرچه هست، خود است و دیگر هیچ. خود پسندی و عجب، با نفس انسان همگون است، نه با عقل؛ به همین خاطر امام علی علیه السلام می فرماید: آفَةُ اللُّبِّ العُجب: آفت خردمندی، خودپسندی است.(2) در جای دیگر می فرماید: ما اَعجَبَ بِرَأیِهِ الاّ الجاهل: رأی و نظر خود را جز انسان جاهل نپسندد.(3) در حدیث دیگری، خودپسندی را نشانه ی ضعف عقل آدمی دانسته است: اِعجابُ المَرءِ بِنَفسهِ دلیلٌ علی ضَعفِ عَقلِه.(4)

________________________________________

1 ـ بیست گفتار بحث عقل و دل ص 191 ـ 186.

2 ـ غررالحکم، ص 308.

3 ـ همان، 737.

4 ـ خردگرایی در قرآن و حدیث، ص222. در تحف العقول باترجمه،ص85 بجای دلیل، یَدُلُّ آمده و در ص214 از آن حضرت آمده، اَوَّلُ اِعجابِ المَرءِ بِنَفسِهِ فَسادُ عَقلِه: آغاز خودبینی مرد تباهی خرد او است.

(49)

________________________________________

دچار «عُجب» نبودن این نیست که فقط در ذهن خود بگوید من خودپسند نیستم بلکه باید در عمل با تمرین و ممارست به رهایی از این خصلت غیر عاقلانه برسد. در حدیث دیگری می فرماید: مَن اَعجَبَهُ قَولُه فَقَد غَرَبَ عَقلُه: (1)کسی که گفتار خود را بپسندد، خورشید عقلش غروب کرده است. یعنی محیطی که گفتارش را باید در آن برانداز کند و بسنجد تاریک و فاقد نور است و در تاریکی چیزی قابل تشخیص نیست. باز هم در این باره می فرماید: رِضاءُ العَبدِ عَن نَفسِه بُرهانُ سِخافَةِ عَقلِه:(2) انسانی که از خود راضی باشد، سبک عقل است. مضمون این روایت این طور نیز آمده: رِضاکَ عَن نَفسِک مِن فِسادِ عَقلِک: (3)همین که از خودت راضی باشی از تباهی عقلت می باشد.

وقتی انسان از «خود راضی» باشد، همیشه همه چیز را «حق به جانب خود» می داند و دیگران را بر خطا و اشتباه می پندارد لذا هیچوقت در صددِ اصلاحِ خود برنخواهد آمد؛ امام علی علیه السلام چه سخن زیبایی در این باره دارد: المُنافِقُ لِنَفسِهِ مُداهِنٌ و علَی النّاسِ طاعِنٌ: منافق هماره از خود جانبداری کند و مردم را نکوهش نماید.(4)

اگر انسان از خود راضی بودن را کنار بگذارد، به طور مسلّم همه ی تلاش خود را بر عدم رضایت از خود معطوف می دارد و به دیگران

________________________________________

1 ـ غررالحکم ، ص 652.

2 ـ همان، ص 424.

3 ـ همان، ص 422.

4 ـ همان، ص88.

(50)

________________________________________

بی توجه و به خود می پردازد.

امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

یَا أَیُّهَا النَّاسُ «طُوبَی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ» وَ طُوبَی لِمَنْ لَزِمَ بَیْتَهُ وَ أَکَلَ قُوتَهُ وَ اشْتَغَلَ بِطَاعَةِ رَبِّهِ «وَ بَکَی عَلَی خَطِیئَتِهِ» فَکَانَ مِنْ نَفْسِهِ فِی شُغُلٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ!:(1)ای مردم! خوشا به حال کسی که با پردازش به عیب خود، از عیب جویی دیگران باز مانده، و خوش به حال آن که به کار و کاشانه ی خود پردازد و روزی خود خورد و به اطاعت از پروردگارش مشغول باشد، و بر گناهان خود گریه کند پس به خویشتن گرفتارشده و دیگران از او در آسایش و راحتی اند.

بنابراین چشمش فقط، نفسش را در میدانِ دید خود دارد و عیوب خویش را در می یابد؛ از دیگران غافل است. انسان عاقل باید چنین باشد.

امام علی علیه السلام این نکته را از ما می خواهد که اگر می خواهید عقلتان را حفظ کنید قبل از این که به دیگران بپردازید، با خود مبارزه کنید:

حَقٌّ عَلَی العاقِلِ اَن یَقهَرَ هَواه قَبلَ ضِدِّه(2).

با توجه به آنچه در این بحث اشاره شد، در می یابیم، نمی توان به ضرس قاطع پذیرفت که هر چه انسان می اندیشد، عقلانی و درست است. بلکه علاوه بر شناخت انسان و گرایش های نفس آدمی، از متون دینی؛ از عقل تجربی نیز به همین خطاهای نامتناسب و غیر عقلانی شناخت پیدا

________________________________________

1 ـ نهج البلاغه صبحی صالح، خ176، ص255.

2 ـ غررالحکم، ص 385.

(51)

________________________________________

شده است، لذا انسان با این ضعف، و عدم شناخت صحیحِ دوست از دشمن، در باطن خود، نمی تواند بی نیاز از وحی و انبیای عظام برای رشد و کمال باشد، بلکه باید با استمداد از پیامبران بیرونی، پایگاه پیامبر درونی را قوی کند تا کمتر دچار سستی و ضعف گردد و باید گفت انسان اگر بخواهد به عرفان همه جانبه و معرفت به نیازهای معنوی خویشتن پیدا کند، ناگزیر باید بپذیرد، این مسیر را بی راهنما نمی توان رفت.

در این ره انبیا چون ساربانند دلیل و رهنمای کاروانند(1)

همانطور که قبلا از احادیث برداشت کردیم، بسیاری از گفتار و کردار انسان ربطی به عقل ندارد بلکه منبع آن را باید در غیر از پرونده ی عقل جستجو کرد. هنگامی که انسان دارای امیال و شهوات فراوانی مثل شهوت به مال، جاه و مقام، قدرت، شهرت و … است و در مسیر این ها قرار می گیرد، آیا می توان گفت در شاهراه عقل حرکت می کند؟ پیروی از شهوات گوناگون، قدم برداشتن در نقاط کور عقل است به عبارتی اطاعت از امیال، رفتن در وادی متعلق به آنهاست که حوزه ی شان از حوزه ی عقل جداست و در حقیقت چون در منطقه ی هوای نفس قرار دارد، خود را از دیدِ «رادارِ» عقل پنهان کرده و در پناه آن، مثل موریانه که چوب را می خورد، عقل را نابود می کند. همانطور که در قبل آمد، امام علیه السلام پیروی از هوای نفس را ، عامل فاسد کردن نیروی بازدارنده ی عقل می داند: طاعَةُ الهوی تُفسِدُ العَقل(2). در حدیث دیگری می فرماید چیزی که به

________________________________________

1 ـ مرحوم شبستری.

2 ـ غررالحکم، ص 469.

(52)

________________________________________

عقل لطمه می زند، هوای نفس است: آفَةُ العَقلِ الهَوی(1). با توجه به اینکه «هوی» و «عقل» هر کدام، دارای میدان خاصّ خود می باشند، به هیچ وجه با هم جمع نمی شوند: لا یَجتَمِعُ العَقلُ و الهَوی(2).

این نکته را هم اضافه کنیم که وقتی «عقل» و «شهوت» با هم جمع نشوند،بین آن ها کشمکش همیشگی وجود دارد و در این نزاع که انسان بر سر انتخابِ حرکتِ عاقلانه و هوای نفس قرار می گیرد، حیران و سرگردان می ماند، تا یکی از آن دو بر دیگری غلبه کند، آن وقت انسان، همراهِ آنی می شود که پیروز شده است. امام علی علیه السلام به این نکته اشاره فرموده است: العَقلُ و الشَّهوَةُ ضِدّانِ مُؤیِّدُ العَقلِ العِلمُ و مُزَیِّنُ الشَّهوَةِ الهَوی و النَّفسُ مُتَنازِعَةٌ بَینَهِما فَاَیُّهُما قَهَرَ کانَت فی جانِبِه:عقل و شهوت ضد یکدیگرند و تأیید کننده ی عقل معرفت و آگاهی است و زینت دهنده ی شهوت، هوای نفس است و نفس در کشاکش بین این دو می باشد هرکدام پیروزشوند، در کنار آن قرار می گیرد.(3)

نکته ی دیگری که عامل ندیدنِ عیب و نقص است و مانند عُجب نمی گذارد عقلی برای سنجیدنِ گفتار و کردار ما باشد،و وظیفه اش را که باز دارندگی است به انجام رساند، عاشق چیزی بودن می باشد. عشق نیز مانند امیال نفسانی، انسان را کر و کور می کند و به جایگاه عقل، لطمه می زند و مانند داروی بیهوشی آن را از کار می اندازد.

امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

________________________________________

1 ـ همان، ص 304.

2 ـ همان، ص 836.

3 ـ خردگرایی در قرآن و حدیث، ص 657.

(53)

________________________________________

مَن عَشَقَ شَیئا، اَعشی بَصَرَهُ و اَمرَضَ قَلبَهُ، فَهُوَ یَنظُرُ بِعَینٍ غَیرِ صَحیحَةٍ و یَسمَعُ بِأُذُنٍ غَیرِ سَمیعَةٍ و قَد خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقلَهُ و اَماتَت الدُّنیا قَلبَه …(1)هر کس عشق به چیزی پیدا کرد، چشمش نمی بیند و قلبش مریض می شود (قدرت تشخیص را از دست می دهد) پس او می نگرد و می شنود ولی بدون درک حقایق،و شهوات، عقل او را حیران و سرگردان می کند و دنیا دلش را می میراند و نفسش شیفته ی دنیا و برده ی آن می شود.

مطلب در این باره فراوان است ما در حدّ نیاز به آن پرداختیم.

اکنون به شخص دارنده ی عقل می پردازیم، تا ببینیم، می توانیم مصداق عاقل قرارگیریم؟

________________________________________

1 ـ نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 160. (میزان الحکمه، ج6،ص436).

(54)

عاقل کیست؟

در باره ی انسانِ خردمند به اشاره نکاتی را قبلاً ذکر کردیم ولی هدف مارا در شناخت بهتر برآورده نمی کند؛ آن چه هم این جا می آوریم، جامع نخواهدبود فقط در حدّ هوشیار کردن است و الاّ باید آن حدیثِ بلندِ امام موسی بن جعفر علیهماالسلام را می آوردیم که در باره ی «عقل» و «جهل» و نیروی آن ها بحث مفصّلی را مطرح فرموده و به هشام سفارش می فرماید: «عقل و جهل را با لشکر هر کدام بشناس تا از هدایت شدگان باشی»(1). قابل توجه است همین حدیث از سماعة بن مهران با تغییراتی در «کافی» کتاب عقل و جهل از امام صادق علیه السلام نقل شده و لازم است با مطالعه ی این حدیث به عوامل عقل و جهل آگاه شویم؛ همه روزه از لشکر عقل و جهل سان ببینیم تا بلکه با مقایسه ی آن ها با رفتار خود، متوجّه شویم، از کدام یک از نیروهای عقل یا جهل، بیشتر استفاده می کنیم و سعی و تلاش کنیم خود را به طرف عاقلان سوق دهیم. این حرکت مستلزم مراقبت همه جانبه است، که انسان هر لحظه به آن توجه داشته باشد در معرض انحراف از طرف رقبای عقل است نه این که با خیال راحت دست به هرکاری بزند و آسوده خاطر باشد که عاقلانه، و خیر صلاحش همان است که انجام

________________________________________

1 ـ تحف العقول با ترجمه و تصحیح علی اکبر غفاری، ص 422.

(55)

________________________________________

می دهد.

هر کسی با نظر خود، راجع به عاقل سخن می گوید، شاید افرادی باشند که از دیدِ ما افرادی ساده لوحند ولی از منظرِ دیگری عاقلترین افراد به حساب آیند یا افرادی از دید ما با تدبیر و عاقلند ولی از نظر دیگران، آنان ناآگاه و بی تدبیر باشند. این نکته را از این جهت آوردیم، که بگوییم غرض ما این نیست انسان عاقل را از دیدگاه خود بسنجیم بلکه می خواهیم فقط از دیدگاه معصومان علیهم السلام مورد بررسی قرار دهیم تا در اصلاح خویش کوشیده و کاستی ها را برطرف کنیم که بتوانیم جامعه ای در خورِ عقل بسازیم.

عاقل این گونه است:

* روی مرز خود حرکت می کند

هرکس دارای حد وحدودی است باید دقت نماید پایش را از گلیم خودش درازتر نکند. منظور، آن است که در چه حوزه هایی تا کجا می توانیم پیش رویم و مرز ما در آنها تا کجاست؟ امام علی علیه السلام می فرماید: لا عقلَ لِمَن یَتَجاوَزُ حَدَّهُ و قَدرَه: کسی که از حد و اندازه اش خارج شود عاقل نیست.(1) و باز می فرماید: ما عَقَلَ مَن عَدا طَورَه: آن که از مرزش تجاوز کرد خردمند نیست.(2)

* عادلانه رفتار می کند

رفتار عادلانه همان روی مرز خود حرکت کردن است ولی چون از

________________________________________

1 ـ غررالحکم، ص 841.

2 ـ همان، ص739.

(56)

________________________________________

اهمیت ویژه ای برخوردار است، جدا مطرح کردیم تا تأکیدی بر نکته ی فوق باشد. حرکت عادلانه یعنی با دشمن هم، عدل و داد داشتن. نه این که چون دشمن است، می توان هر گونه با او رفتار کرد. اگر این خصلت را در خود پرورش دهیم، عقل را میزان حرکات و سکنات خود قرار داده ایم و کاری بس دشوار است. خوشا به سعادت کسانی که این گونه اند. امام علی علیه السلام می فرماید: مِن عَلاماتِ العَقلِ، اَلعَمَلُ بِسُنَّةِ العَدل(1): از نشانه های عقل، عدالت پیشگی است.

* طبیب وار رفتار می کند

انسان عاقل باید با ناآگاهان مانند یک طبیب که مریض را ملاقات می کند، برخورد نماید، طبیب یا پزشک هنگام معاینه با اهانت و تحقیر به مداوا نمی پردازد. اگر می خواهد عمل جرّاحی هم داشته باشد، با پتک بر سر مریض نمی کوبد. بلکه بیهوش می نماید، سپس عمل می کند و علاوه بر آن پزشک همیشه مریض را به بهبودی امیدوار می نماید تا با تلقین هم بتواند در بیمار خود تأثیرگذارد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

یَنبَغی لِلعاقلِ أنْ یُخاطِبَ الجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطَّبیبِ المریضَ(2): عاقل باید با جاهل رفتار پزشک را داشته باشد.

* قول و فعلش یکی است

انسان عاقل سخنی را برزبان جاری نمی سازد که خود به آن عمل

________________________________________

1 ـ همان، ص 734.

2 ـ همان، ص 861.

(57)

________________________________________

نمی کند؛ گفتار و کردارش با هم سازگار است. امام علی علیه السلام می فرماید: العاقِلُ مَن صَدَّقَت اَقوالَهُ اَفعالُهُ(1): عاقل کسی است که کردارش، گفتارش را تصدیق کند.

* از تجربه ها پند می گیرد

هر روز که از عمر ما می گذرد در مقابلمان جریان های مختلفی رخ می دهد که هر کدام تجربه ای گرانبهایند؛ لازم است انسان، از نیک و بد دیگران درس گیرد و از کاری که مورد تنفراست بپرهیزد. از لقمان حکیم پرسیدند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان. درست همین روش لقمان را در حدیثی از امام علی علیه السلام داریم: خردمند کسی است که دوری گزیند از آن چه که نادان به آن گرایش دارد: العاقِلُ مَن یَزهَدُ فیما یَرغَبُ فیهِ الجاهل(2). باز هم امام علی علیه السلام می فرماید: العاقلُ مَن وَعَظَتهُ التَّجارُب:(3) عاقل کسی است که تجربه ها او را پند دهد.

در حدیث دیگری می فرماید: العاقِلُ مَنِ اتَّعَظَ بِغَیرِه(4):عاقل کسی است که از دیگران پند گیرد.

انسان هرچه در صدد باشد «پندپذیری» را در خود افزایش دهد، در حقیقت وجود خود را آلایش کرده است امام علی علیه السلام می فرماید: المَواعِظُ صِقالُ النُّفوس و جَلاءُ القلوبِ(5): پند و اندرز نفس آدمی را

________________________________________

1 ـ همان، ص 51،حدیث1429،در حدیث 1740 :العالِم من شهدت بصحَّة اقوالِه افعالُه و همچنین در حدیث 1181 :المحسن من صدَّق اقواله افعاله آمده است.

2 ـ همان، ص57.

3 ـ همان، ص41.

4 ـ همان، ص46.

5 ـ همان، ص49.

(58)

________________________________________

صیقل می دهد و زنگار دل ها را می زداید.

* دیگران را حقیر نمی شمرد

عاقل هیچ کس را دست کم نمی گیرد و خوار نمی شمرد. این نکته بیشتر جنبه ی فکری دارد. هستند افرادی که گمان می کنند، دیگران چیزی نمی فهمند و فهیم عالَمِ امکان فقط خودشان هستند و بس؛ ولی امام صادق علیه السلام این نظریه را رد می کند و می فرماید: عاقل کسی را خوار و سبک نمی کند: العاقلُ لا یَستَخِفُّ بِأحَدٍ(1).

* غیبت نمی کند

پشت سر دیگران بد صحبت کردن، انسان را از چشم دیگران می اندازد و با توجه به حرمت غیبت از لحاظ شرعی و این که حق الناس هم به حساب می آید، باید دقت نمود که وارد این گناه نشویم.

امام علی علیه السلام می فرماید:

العاقلُ مَن صانَ لِسانَهُ عَنِ الغیبَةِ(2):عاقل کسی است که زبانش را از غیبت نگه دارد.

* گفتاری اندک، جالب و مستدل دارد

زیاد حرف زدن و بیهوده سخن گفتن، دلالت بر کمی عقل انسان دارد؛ کثرَةُ الکلامِ یَدُلُّ عَلی قِلَّةِ العقلِ. امام علی علیه السلام می فرماید: اذا قَلَّتِ العقولُ کَثُرَ الفُضولُ: وقتی عقل کم شد، گفتار بیهوده، زیاد می شود. یا در جای

________________________________________

1 ـ میزان الحکمه، ج6، ص415. تحف العقول باترجمه، ص333 در میزان الحکمه آن را از امام علی (ع)آورده ولی در غررالحکم نیست.

2 ـ غررالحکم، ص84.

(59)

________________________________________

دیگرمی فرماید: کسی که عقلش کم است بد حرف می زند: مَن قَلَّ عَقلُهُ ساءَ خِطابُهُ(1). و آن حضرت نادان ترین فرد را کسی می داند که از ناسزاگویی و فحش دادنش شاداب باشد: اَسفَهُ السُّفَهاءِ المُتَبَجَّحُ بِفُحشِ الکلامِ(2). امام محمدباقر علیه السلام هم می فرماید: خداوند متعال از دشنام دهنده ی بی حیا در خشم است: اِنَّ اللّهَ یَبغُضُ الفاحِشَ المُتَفَحِّش(3). امام علی علیه السلام در حدیث دیگری گفتارِ در حدّ نیاز و مستدل را یادآوری می فرماید: العاقلُ لا یَتَکَلَّمُ الاّ لِحاجَتِهِ اَو لِحُجَّتِهِ و لا یَشتَغِلُ الاّ بِصَلاحِ آخِرَتِهِ(4): عاقل فقط به اندازه ی نیاز یا دلیل آوردن سخن می گوید و به اصلاح امور آخرتش می پردازد.

در تأیید حدیث قبلی، در نهج البلاغه آمده است: عاقل یکباره زبان به سخن نمی گشاید. بلکه در سخنی که می خواهد بر زبان جاری کند، دقّت و تأمّل می نماید. لسانُ العاقلِ وَراءَ قَلبِه و قلبُ الاحمقِ وراءَ لسانِه(5): زبان عاقل پشت قلب اوست و قلب نادان پشت زبان او قرار دارد. یعنی عاقل یکباره زبان به سخن نمی گشاید.

* اعتماد به افکار خود ندارد

انسان عاقل و بهتر است بگوییم آدمی که عقل دارد، باید اندیشه ها و آرای خود را حق نداند، بلکه احتمال اشتباه بودن آنها را برای خود، پیش

________________________________________

1 ـ همان، ص 627.

2 ـ همان، ص197.

3 ـ تحف العقول با ترجمه، ص306.

4 ـ غررالحکم، ص 68.

5 ـ نهج البلاغه، حکمت 40.

(60)

________________________________________

فرض بداند زیرا همه یقین دارند که معصوم نیستند و از طرف دیگر، از غیر معصوم، انتظار کردار معصومانه داشتن نیز امری باطل است. لذا نهایت دقّت، در اظهار نظر، آنهم در امور دنیایی لازم و ضروری است و گرفتاری آخرت را نمی شود با توجیه کردار و رفتار خود، از خویش دور کنیم و احتیاط در این باره از همه جا واجب تر است. به همین خاطر امام علی علیه السلام می فرماید:

العاقِلُ مَنِ اتَّهَمَ رَأْیَهُ و لَم یَثِقْ بِکُلِّ ما تُسَوِّلُ لَهُ نَفسُه:(1) عاقل کسی است که رأی و نظر خود را متّهم نماید و به آنچه نفسش برایش می آراید، اعتماد نکند.

برای پذیرشِ این نکته و کاربردی کردن آن، اندکی به اطرافِ خود با تفکّر بنگریم آیا تا به حال کسی را دیده اید که احتمال اشتباه کردن اندیشه ی خود را بدهد؟ فقط حضرت امیر علیه السلام است که این هشدار را می دهد. همه یقین داریم که ما و اشتباه؟ العیاذُ بِاللّه! انگار امری غیر ممکن است ولی بطور قطع باید بدانیم، غیر ممکن است اشتباه و خطا نکنیم؛نباید گمان کنیم اگر ذرّه ای می دانیم، عالم همه چیزیم. علم ما، در مقابل جهل ما، مانند یک نقطه در برابر اقیانوس است.

کسانی که با کتاب مکاسب شیخ اعظم آشنایی دارند، می دانند چگونه آسیابان، خواجه نصیر رحمه الله را با آن همه عقل و درایت و علم نجوم، متوجه نمود تا به عقل و دانش خود اعتماد ننماید و بداند که یک سگ و انسان بی سواد بهتر از او می فهمیدند! آسیابان خواجه را از خوابیدن در فضای

________________________________________

1 ـ غررالحکم، ص76.

(61)

________________________________________

باز و آزاد نهی کرد ولی او با محاسبات نجومی احتمال باریدن را منتفی دانست و راحت خوابید؛ وقتی باران شروع شد، زیر سقف آمد و پرسید از کجا دانستی باران خواهد آمد؟ پاسخ داد سگی دارم که وقتی بخواهد باران بیاید، می رود زیر سقف می خوابد و …

لذا باید یقین بدانیم اشتباهاتِ ما، در مقابلِ اقداماتِ صحیحِ ما، بسیار زیاد است.

* هر چیزی را در جای خودش قرار می دهد

از امیرالمؤمنین علیه السلام خواسته شد تا عاقل را توصیف نماید، فرمود: هرکس هر چیز را در جای خود قرار دهد عاقل است. این فرمایش گویای نکات بسیار ظریفی است، حدِّاقل آن، این است که انسان برای انجام هر امری ملاحظه و دقت نماید؛ ابتدا جایگاه آن کجاست، سپس اقدام نماید. هُوَ الَّذی یَضَعُ الشَّیءَ مَواضِعَه(1).از همه مهم تر این که بداند جایگاه اصلی آدمی جهان پس از مرگ است و دنیای زود گذر پلی برای عبور است؛باید خود را طوری آماده کند که بتواند در موضع آخرت قرارگیرد.

* با هوای نفس مخالفت می کند

امام علی علیه السلام می فرماید: العاقل مَن غَلَبَ هَواهُ و لَم یَبِعْ آخِرَتَهُ بِدُنیاه:(2)عاقل بر هوای نفس خود پیروز می شود و آخرتش را به دنیایش نمی فروشد. غلبه بر امیال نفسانی، نشانه ی بارز هر انسان

________________________________________

1 ـ نهج البلاغه صبحی صالح، ص510، حکمت235.

2 ـ میزان الحکمه، ج6،ص420.غررالحکم، ص86.

(62)

________________________________________

خردمندی است زیرا می داند که اطاعت و پیروی از نفس یعنی اعتماد به نفس داشتن. در حدیث دیگری امام علی علیه السلام می فرماید: العاقلُ مَن هَجَرَ شَهوَتَهُ و باعَ دُنیاهُ بِآخِرِتِه(1): خردمند کسی است که شهوتش را دور سازد و دنیایش را به آخرتش بفروشد. البته روشن است، منظور امام این نیست که انسان برای امر معاش و رزق حلال تلاش نکند بلکه دنیاگرایی را نکوهش می کند که پایگاه مهمّی برای هوای نفس است. و الا تلاش برای امر معاش خانواده، جهاد در راه خدا محسوب شده است. الکادُّ علی عَیالِه کَالمجاهِدِ فی سَبیلِ اللّه.(2)

در حدیث دیگری از امام علی علیه السلام آمده که: خردمند در فرمانبری از پروردگار خود، با هوای نفسش مخالفت می نماید:العاقلُ مَن عَصی هَواهُ فی طاعَةِ رَبِّه:(3).

* غضب را مهار می کند

همانطورکه می دانیم، خشم و غضب شعبه ای از جنون و دیوانگی است(4) و باید این حالت را مهار کرد تا بتوان بر آن چیره شد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

العاقلُ مَن یَملِکُ نَفسَه اذا غَضِبَ و اذا رَغِبَ و اذا رَهِبَ(5): عاقل کسی است که وقتی خشم نمود، خود را نگه دارد و هنگامی که رغبت و

________________________________________

1 ـ غررالحکم، ص68.

2 ـ میزان الحکمه، ج4 ص 119.

3 ـ غررالحکم، ص69.

4 ـ امام علی(ع): ایّاکَ و الغَضَبَ فَاَوَلُّهُ جُنونٌ و آخِرُهُ نَدَمٌ: از غضب بپرهیزید که ابتدایش دیوانگی و آخِرش پشیمانی است. الحکم الزاهره، ص293.

5 ـ غررالحکم، ص89.

(63)

________________________________________

میل به چیزی نمود یا از چیزی ترسید، خویشتنداری نماید. در حدیث دیگری کسی را که شهوت و غضب بر او چیره شود، سزاوار عاقل دانستن نمی داند: لا یَنبَغی أنْ یَعُدَّ عاقِلاً مَن یَغلِبَهُ الغَضَبُ و الشَّهوَةُ(1).

امام علی علیه السلام در نامه ای به کارگزار خود، حارث هَمدانی می فرماید:

وَ اکْظِمِ الْغَیْظَ وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ وَ احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَکُنْ لَکَ الْعَاقِبَةُ:(2) خشمت را فرو نشان، وقتی دارای قدرتی گذشت کن، هنگام غضب، حلیم و بُردبار باش، و در حکومت داری مدارا کن تا آینده و عاقبتِ خوبی داشته باشی.

معنای حلیم، (انسان بردبار) را هم از زبان یکتا ابرمرد جهان، بعد از رسول اکرم اسلام صلی الله علیه و آله یعنی امام علی علیه السلام بشنویم:

اِنَّمَا الحَلیمُ مَن اِذا أُوذِیَ صَبَرَ و اذا ظُلِمَ غَفَرَ(3):در حقیقت حلیم کسی است که اگر اذیّت و آزار بیند، صبر کند و هنگامی که بر او ستم شود، عفو نماید و بگذرد.

همان حضرت، عاقل ترین افراد را کسی می داند که در مجازات کردن نادانان، از سکوت تجاوز نمی کند:

اَعقَلُ النّاسَ مَن لا یَتَجاوَزُ الصُّمتَ فی عُقوبَةِ الجُهّالِ(4).

* قدرت انتخاب «بد» از «بدتر» را دارد

قدرت تعقّل انسانی بیشتر و بالاتر است که بتواند بین دو «شرّ» یا

________________________________________

1 ـ همان، ص857.

2 ـ نهج البلاغه ی صبحی صالح، خطبه ی 69،ص459.

3 ـ غرر الحکم، ص300.

4 ـ همان، ص208.

(64)

________________________________________

«بدی» آن بدی را برگزیند، که ضررش کمتر باشد و الاّ گزینش یک چیز خوب از یک چیز بد را همه کس می تواند، انجام دهد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

لَیسَ العاقلُ مَن یَعرِفُ الخَیرَ مِنَ الشَّرِّ و لکِنَّ العاقلَ مَن یَعرِفُ خَیرَ الشَّرَّین(1): خردمند کسی نیست که خیر را از شرّ تشخیص دهد بلکه عاقل آن است که بین دو بد، بهترینشان را انتخاب کند.

* زمان شناس و آینده نگر است

انسان خردمند اگر زمان شناس نباشد، دچار انحراف و عدم شناخت کامل از دین می شود به همین جهت امام صادق علیه السلام می فرماید: عَلَی العاقلِ اَن یَکونَ عارِفا بِزَمانِه…(2): بر عاقل است که نسبت به دوران خود عارف باشد. وقتی انسان زمان شناس باشد، آینده برایش روشن است، نقاط کور را می شناسد و می داند در پیش رویش چه قرار دارد.امام علی علیه السلام می فرماید: ناظِرُ قَلبِ اللَّبیبِ بِهِ یُبصِرُ أَمَدَهُ و یَعرِفُ غَورَهُ و نَجدَهُ: عاقل با چشم دل سرانجام کار را می نگرد و پست و بلندی آن را تشخیص می دهد.(3)

در حیث دیگری می فرماید: اِنَّ العاقلَ مَن نَظَرَ فی یَومِهِ لِغَدِهِ و سَعی فی فَکاکِ نَفسهِ و عَمِلَ لِما لابُدَّ لَه و لا مَحیصَ لَهُ عَنه: به راستی خردمند کسی است که امروز به فکر فردایش باشد و در آزاد کردن خود (از آنچه او را به دنیا وابسته می کند) تلاش کند و برای آن چه راه گریزی از آن

________________________________________

1 ـ میزان الحکمه، ج6، ص420.

2 ـ همان، ص421.

3 ـ نهج البلاغه، ترجمه ی مرحوم محمد دشتی، خ154، ص285.

(65)

________________________________________

ندارد، فعالیت نماید.(1)

* عجب و خودپسندی ندارد

انسان عاقل خود را برنمی گزیند تا چه برسد به این که وابستگان خود را بهتر از دیگران بداند؛ خود را برتر از دیگران دیدن، با عقل و خرد سازگاری ندارد: اِعجابُ المَرءِ بِنَفسهِ دلیلٌ علی ضَعفِ عَقلِه(2): خود را پسندیدن دلیلی بر ضعف عقل است. امام علی علیه السلام در نامه ی خود به مالک اشتر می فرماید: از خودپسندی بپرهیز و به آن چه که موجب خودبزرگ بینی ات می شود، اعتماد نکن و مبادا ستایش دیگران را در باره ی خود بپسندی زیرا این خود، از موثَّق ترین فرصت های شیطان در نفس انسان است که به وسیله، آن نیکوکاری محسنان را محو می سازد: ایّاکَ وَ الاِعجابَ بِنَفسِکَ و الثِّقَةَ بِما یُعجِبُکَ مِنها و حُبِّ الاِطراءِ فَاِنَّ ذلِکَ مِن اَوثَقِ فُرَصِ الشَّیطانِ فی نَفسِهِ لِیَمحَقَ ما یَکونُ مِن اِحسانِ المُحسِنین(3).

در نامه ی دیگری می فرماید: خودبزرگ بینی، ضدِّ راه صواب، و آفت عقل است: وَاعلَم أنَّ الاِعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ و آفَةُ الاَلبابِ(4).

در حدیث دیگری بدترین انسان ها را کسی می داند که خود را بهتر از دیگران پندارد: شرُّالنّاسِ مَن یَری أنَّهُ خَیرُهُم(5).به یقین این حالت

________________________________________

1 ـ غررالحکم، ص238.

2 ـ خردگرایی در قرآن و حدیث، ص 222.

3 ـ نهج البلاغه ی صبحی صالح، ص443، با استفاده از ترجمه ی عهدنامه ی مالک اشتر، در تحف العقول، ص142. در غررالحکم نیز تا فُرَصِ الشَّیطان آمده است، (ص150).

4 ـ نامه ی31، ص526 ترجمه ی مرحوم دشتی، و صبحی صالح، ص397.

5 ـ غررالحکم، ص444.

(66)

________________________________________

بدترین نوع خودپسندی است. انسانی را که چنین پندارد، امام علی علیه السلام نادان ترین مردم می داند: أحمقُ النّاسِ مَن ظَنَّ أنَّهُ أعقلُ النّاس(1).

بدتر از همه ی آن چه تاکنون آمده، این است که در این حدیث می فرماید:خود پسندی عامل ازدیاد دشمنان آدمی می گردد: مبادا از خود راضی باشی که بر تعداد دشمنانت می افزاید: اِیّاکَ أنْ تَرضی عَن نَفسِکَ فَیَکْثُرَ السّاخِطُ(2).

البته اگر انسان، گرفتارِ خودبزرگ بینی باشد، منشأاعتماد به پندار، افکار و کردار خود داشتن را در خود پرورش می دهد ولی انسان خردمند ـ همان طور که قبلاً آوردیم ـ به خود اعتماد و اطمینان ندارد؛ البته اگر نتواند خود را در این امر بسازد و تربیت کند، باید بداند که شکار شیطان است و در محلِّ صیدِ شیطان قرار دارد؛ این نکته را امام علی علیه السلام می فرماید: ایّاکَ وَ الثِّقَةَ بِنَفسِک فَاِنَّ ذلک مِن أکبَرِ مَصائِدِ الشَّیطان: از وثوق به خویشتن بپرهیز، زیرا که آن از بزرگترین شکارگاه های شیطان است.(3)

* خودسرنیست، مشورت می کند

انسان خردمند از تک روی و خود رأی بودن، دوری می گزیند و بر نظرِ خود پا فشاری نمی ورزد؛ بر عکس دنبالِ نظرخواهی از دیگران و مشاوره می باشد تا علم و آگاهی خویش را به رشد و تعالی برساند.

________________________________________

1 ـ همان، ص188.

2 ـ همان، ص147.

3 ـ غررالحکم، ص150.

(67)

________________________________________

امام علی علیه السلام می فرماید:

ـ حَقٌّ علی العاقلِ أنْ یُضیفَ الی رَأیِهِ رَأی العُقلاءِ و یَضُمَّ الی عِلمِهِ علومَ العُلَماء: شایسته است هر عاقلی نظر دیگران را به دیدگاه خود اضافه کند و علوم دانشمندان و کارشناسان رابه علمش بیفزاید.

ـ حَقٌّ علی العاقلِ أنْ یَستَدیمَ الاِستِرشادَ و یَترُکَ الاِستِبدادَ:(1) لازم است خردمند دنبال رشد و تعالی خود باشد و استبداد و خودسری را ترک کند.

* لجاحت نمی کند

لجاجت یعنی ستیزه گری و دشمنی کردن. لجباز به کسی گویند که بر آنچه خود می فهمد و می خواهد، اصرار و سرسختی زیاد نماید. می توان گفت، خود سری با لجاجت پیوندی ناگسستنی دارند. اگر فقط عناد در گفتار باشد، همان جدال و مراء می شود که یکی از صفات مذموم و زشت است. امام علی علیه السلام می فرماید: ایّاکُم و المِراءَ و الخُصومَةَ فَاِنَّهُما یُمرِضانِ القُلوبَ علی الاِخوانِ و یَنبُتُ عَلَیهِمَا النِّفاقُ(2): از جدل و دشمنی بپرهیزید زیرا این دو، دل ها را بر ضد برادران، مریض و بدبین می کند و درخت نفاق و اختلاف بر آن ها می روید.

این مسأله آن قدر مهمّ است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «جبرئیل همیشه مرا از کینه توزی و عداوت با دیگران برحذر می داشت …»(3)

________________________________________

1 ـ همان، ص 384.

2 ـ اصول کافی، ج2، ص317، حدیث 2510. در این باره به بحث مراء و جدال به کتب حدیث و اخلاق مراجعه نمایید.

3 ـ همان.

(68)

________________________________________

حتی اگر انسان حق به جانبش باشد و جدال را ترک کند، از دیدگاه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله خداوند خانه ای در بالاترین درجه ی بهشت برای او بسازد و هر کس جدال را ترک کند، در حالی که جدالش باطل باشد، خداوند خانه ای در وسط بهشت برایش بنا کند(1).

بنابر این اصرار و لجاجت بر آن چه خود می فهمد، امری ناپسند است که پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

ایّاکَ و اللَّجاجَةَ فَاِنَّ اَوَّلَها جَهلٌ و آخِرَها نَدامَةٌ: از لجبازی بپرهیز که آغازش نادانی و انجامش پشیمانی است.(2)

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:

ـ اللَّجاجَةُ تَسُلُّ الرَّأی(3): لجاجت، رأی و نظر انسان را سست می کند.

در جای دیگر می فرماید:

ـ اللَّجاجُ بَذرُ الشَّرِّ(4): لجاجت بذر و تخم بدی است.

ـ اللَّجاجُ یُشینُ العقلَ(5): لجبازی و جدال، عقل را معیوب می کند.

ـ اللَّجاجُ مَثارُ الحَربِ(6): لجبازی محل برافروختن جنگ است.

پس وقتی انسان بذر بدی را بپاشَد، زمینه ی عدم کارایی عقل و درایت خود را فراهم آورده، و چیزی جز جنگ و درگیری برای خویش و دیگران نمی آفریند.

________________________________________

1 ـ مجموعه ی ورّام، ج1، ص219، مترجم محمدرضا عطایی.

2 ـ تحف العقول با ترجمه، ص15.

3 ـ حکمت 179.

4 ـ میزان الحکمه، ج8، ص484.

5 ـ غررالحکم، ص17.

6 ـ همان، ص18.

(69)

________________________________________

امام علی علیه السلام اصرار ورزیدن را بزرگترین خطا می داند و ما را به پرهیز از آن فرامی خواند: ایّاکَ و الاِصرارَ فَاِنَّهُ مِن أکبرِ الکبائِرِ و أعظَمِ الجَرائِم: از پافشاری دوری کنید که از بزرگترین گناهان و سنگین ترین جرم ها می باشد.(1)

* به عیوب خود می پردازد

همان طور که در بحثِ «رقیب عقل» و «با هوای نفس مخالفت می کند»، اشاره کردیم، بعضی از ما، چشمانمان را بر روی عیب ها و زشتی های خود می بندیم و برعکس، کاستی ها و عیوب دیگران را با ذرّه بین می بینیم؛ در حالی که باید بر عیب خود بینا، و بر عیبِ غیر، نابینا باشیم. این عمل مورد پسند امام علی علیه السلام است: اَعقَلُ النّاسِ مَن کانَ بِعَیبِه بَصیرا و عَن عَیبِ غَیرِه ضَریرا(2): داناترین انسان کسی است که به عیب خود آگاه، و از عیب دیگران چون شخص کوری بی اطلاع باشد.

* خوش رفتاری و مدارا می کند

یکی از نشانه های عقل رفق و مدارا، همّت و تلاش برای ایجاد محبّت و دوستی است. رفق، به همان حالتی گفته می شود که انسان برای رفیق شدن با مردم در پیش می گیرد. معاشرت جالب با دیگران، با خرد و عقل آدمی رابطه ی مستقیم دارد. هرچه خردِ بشر بیشتر، ارتباط او افزون تر. امام حسن علیه السلام می فرماید: رأسُ العقلِ مُعاشَرَةُ النّاسِ بِالجَمیل(3): اوج عقل انسان، با مردم خوشرفتاری کردن است. وقتی با

________________________________________

1 ـ همان، ص150.

2 ـ همان، ص200.

3 ـ میزان الحکمه، ج6، ص343.

(70)

________________________________________

دیگران رفتار حسنه نداریم، باید حداقل دقّت کنیم، باعث اذیّت و آزار آنان نشویم؛ امام علی علیه السلام می فرماید: کَسبُ العقلِ کَفُّ الاَذْی(1): راهِ بدست آوردن عقل، خویشتنداری از آزار و اذیّت دیگران است.

از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نقل شده: بعد از ایمان، دوستی و محبت به مردم درجه ی بالای عقل را می رساند: رَأسُ العقلِ بَعدَ الایمانِ التَّحَبُّبُ الی النّاس(2). باز از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: اَعقَلُ النّاسِ اَشَدُّهُم مُداراةً لِلنّاسِ(3): عاقل ترین انسان، مداراکننده ترین فرد با مردم است.

در حدیث دیگری از آن حضرت آمده: مُداراةُ النّاسِ نِصفُ الایمانِ و الرِّفقُ بِهِم نِصفُ العَیشِ: مدارا کردن با مردم، نصفِ ایمان، و نرم خویی با آنان نیمی از زندگی و خوشی است.(4)

امام صادق علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل فرمود: اَلتَّوَدُّدُ الی النّاسِ نِصفُ العقلِ:(5) دوستی با مردم نیمی از عقل است.

در حدیث دیگری می فرماید:أمَرَنی رَبّی بِمُداراةِ النّاسِ کَما أمَرَنی بأداءِ الفَرائِضِ(6): خداوند همان گونه که مرا به انجامِ واجبات، امر فرموده، به من دستورِ داده با مردم، مدارا کنم.

در فرمایشی از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است: نتیجه ی بردباری

________________________________________

1 ـ غررالحکم، ص572.

2 ـ میزان الحکمه، ج6، ص433.

3 ـ همان، ص423.

4 ـ تحف العقول، ص41.

5 ـ احکم الزاهره، ص202.

6 ـ همان ،ص 203

(71)

________________________________________

رفق و مدارا می باشد: ثَمَرَةُ الحِلمِ الرِّفق. و هم چنین در جای دیگر می فرماید: ثَمَرَةُ العقلِ مُداراةُ النّاس: نتیجه ی خردمندی، با مردم مدارا کردن است.(1)

این گونه رفتار کردن با عقل و فطرت انسان سازگاری دارد، خیر و صلاح دنیا و آخرت ما در آن است که در ایجاد محبت بکوشیم، امام علی علیه السلام می فرماید: ثَلاثٌ یوجِبنَ المَحَبَّةَ: حُسنُ الخُلقِ و حُسنُ الرِّفقِ و التَّواضُع(2): سه چیز عامل ایجاد محبت است: خوش خویی، خوب رفاقت کردن و تواضع.

همان گونه که مشاهده کردیم نقش اساسی را در رفق و مدارا، حلم و بردباری، و تحمّل کردن ناهنجاری های دیگران دارد. امام علی علیه السلام برای این که مارا به صفت کمالی مذکور برساند، نقش و تأثیر حلم را روشن می کند: وَجَدتُ الحِلمَ و الاِحتِمالَ اَنصُرُ لی مِن شَجعانِ الرِّجالِ:(3) (باتجربه) دریافتم که بردباری و تحمّل کردن، برایم یاری کننده تر از دلاور مردان میدان شجاعتند.

علاوه بر نکات فوق، نکته ی دیگری قابل توجه است که مدارا کرده با مردم عامل پایداری و بقا می باشد: پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در سفارش هایی که به حضرت امیر دارند، آن را مطرح می فرماید: یا علیّ! ثلاثٌ مَن لَم یَکُنَّ فیهِ لَم یَقُم لَهُ عملٌ: وَرَعٌ یَحجِزُهُ عَن مَعاصِی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ و عِلمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهلَ السَّفیهِ و عقلٌ یُداری بِهِ النّاس: ای علی 3چیز است که هر کس آن ها را

________________________________________

1 ـ غررالحکم، ص361 و 360.

2 ـ همان، ص365.

3 ـ همان، ص787.

(72)

________________________________________

نداشته باشد عملی برای او پابرجا نمی شود: ورع و پارسایی داشته باشد که او را از نافرمانی خدا باز دارد؛ به علم و دانشی آراسته باشد که از نادانی احمق برهاندش؛ دارای عقلی باشد که با مردم مدارا کند(1)

* دیگران را استهزا نمی کند

یکی از صفات مذموم و غیر عاقلانه این است که دیگران را مورد ریشخند قرار دهد و مسخره کند؛ ـ باصطلاح ـ «دست اندازد». توضیح بیشتر این که انسان خردمند نباید با دیگران این گونه برخورد نماید حتّی اگر در مناظره و گفت وگو، با حالت تمسخر، در نگاه و گفتار، با طرف مقابل رفتار نماید، عمل عاقلانه ای انجام نداده است.

در قرآن، آن جاکه موسی امر خدا را برای بنی اسرائیل مطرح کرد که باید گاوی را ذبح کنید؛ آن ها از این درخواست موسی شگفت زده شده و گفتند آیا ما را مسخره کرده ای! حضرت موسی در پاسخ فرمود پناه می برم به خدا اگر از جاهلان باشم. یعنی مگر من نادانم که دیگران را مورد ریشخند قرار دهم: «قالَ أعوذُ بِاللّهِ اَن أکونَ مِنَ الجاهلین»(2).

* اطاعت از خدا می کند

عقل چون از نور و روح آفریده شده، هم گرایی با قوانین و دستورات خداوند متعال دارد لذا دین داری نشانه ی عقل و خرد انسان است و امام علی علیه السلام می فرماید: انسانِ مؤمنِ به خدا، تا عقل نداشته باشد، ایمان ندارد: ما آمَنَ المُؤمِنُ حَتّی عَقَلَ(3). در این روایت، آداب ظاهری دین و

________________________________________

1 ـ تحف العقول با ترجمه، ص9.

2 ـ بقره/ 67.

3 ـ میزان الحکمه، ج6، ص406.

(73)

________________________________________

انجام امور مذهبی، شرط ایمان محسوب نشده بلکه عقل و آگاهی را پایه و اساس آن دانسته است.

در قرآن، غیر از خدا را عبادت و اطاعت کردن، کارِ جاهلان محسوب شده و می فرماید:«قُل اَفَغَیرَاللّهِ تَأمُرونّی اَعبُدُ اَیُّهَاالجاهِلون»:(1) ای ناآگاهان! بگو آیا به من دستور می دهید غیر از خدا را عبادت کنم!

و آن جا که قوم موسی از او تقاشای خدای دیگری می کردند، آنان را ناآگاه معرّفی می کند:«قالوا یا موسَی اجعَل لَنا اِلها کَما لَهُم الِهَةٌ قالَ اِنَّکُم قَومٌ تَجهَلون»:(2) به موسی گفتند: «برای ما خدایی قرار بده، هم چنان که برای آنان خدایانی است» موسی گفت: «همانا شما گروهی ناآگاه هستید.» امام علی علیه السلام نیز فرمانبرداری از خداوند متعال را با عقل انسان رابطه ی مستقیمی وجود دارد یعنی هر چه انسان دانایی و آگاهی اش بیشتر، اطاعتش از فرامین خداوند بیشتر است و هر چه از آگاهی کمتری برخوردار باشد، به همان اندازه عمل به دستورات خداوند، از طرف او کمتر است: علی قَدرِ العقلِ تَکونُ الطّاعَة.(3)

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله عاقل ترین مردم را کسی می داند که خدا را بشناسد و او را اطاعت کند؛ دشمنش را بشناسد و از آن فرمان نبرد و به محل

________________________________________

1 ـ زمر/64.

2 ـ اعراف/ 138.

3 ـ غررالحکم، ص 487.

(74)

________________________________________

اقامتش (عالم پس از مرگ) آگاه باشد و آن جا را آباد کند و بداند که زود از این دنیا کوچ می کند، پس زاد و توشه ای برای آن فراهم آورد:

اَلا اِنَّ اَعقَلَ النّاسِ عبدٌ:

عَرَفَ ربَّه فَاَطاعَه

و عَرَفَ عَدُوَّه فَعَصاه

و عَرَفَ اقامَته فَاَصلَحَها

و عَرَفَ سُرعَةَ رَحیلِهِ فَتَزَوَّدَ لَها.(1)

انسان گرایش به قرب خداوند متعال دارد و تلاشش بر این است تا هر چه بیشتر، به کمال مطلق برسد امّا در میانه ی راه، بر اثر عدم شناخت به وسایل دیگری متوسّل می شود، که نه تنها او را به هدف نمی رساند بلکه از راه باز می دارد لذا عقل، عامل بسیار مهمّی در کسب این منزلت و مقام دارد و بهتر است بگوییم جز با عقل، نمی توان به این مقام رسید. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: اَعقَلُ النّاسِ اَقرَبُهُم مِنَ اللّه.یا می فرماید: اَعقَلُکُم اَطوَعُکُم(2): عاقل ترین شما مطیع ترین شماست.

اطاعت عارفانه و آگاهانه از فرامین خداوند متعال، براساس عقل و درایت است لذا آن چه ارزش به حساب می آید، صِرف عمل انسان نیست بلکه عمل همراه با عقل و بینش صحیح است و خداوند متعال، از هر کس به اندازه ی عقلش انتظار دارد. امام محمد باقر علیه السلام می فرماید: انَّما یُداقُّ اللّهُ العِبادَ فِی الحِسابِ یَومَ القیامَةِ علی قَدرِ ما آتاهُم مِنَ العقولِ فِی

________________________________________

1 ـ همان، ص423.

2 ـ همان.

(75)

________________________________________

الدُّنیا(1): روز قیامت، خداوند به اندازه ی عقلی که در دنیا به هرکس داده در حسابرسی او دقّت به عمل می آورد.

* خود را جای دیگران قرار می هد

یکی از امور بسیار مهمّ و عالی از کمالات انسانی، همین نکته می باشد که هرچه برای خود می خواهد، برای دیگران نیز همان را بپسندد؛ نه این که «مرگ خوب است امّا برای همسایه». اگر انسان خوبی ها را برای خویشتن برگزیند و برای غیر خود، همان را نخواهد، نمی تواند ادّعای خردمندی نماید زیرا این گونه بودن چیزی جز «خودخواهی» نیست و با عقل سلیم سازگاری ندارد. هرچه خداوند متعال و جانشینان به حقّ او در زمین از ما می خواهند، یک امر عقلانی درست و نیکوست و از آن چه برحذر می دارند،امری غیر عاقلانه است. امام علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام می فرماید: فَإِنَّهُ لَمْ یَأْمُرْکَ إِلاّ بِحَسَنٍ وَ لَمْ یَنْهَکَ إِلاّ عَنْ قَبِیحٍ:خداوند به تو دستور نداده مگر به نیکی و تو را نهی نکرده مگر از زشتی.

عقل انسان حکم می کند از امور قبیح باید دوری کرد. کسی که از کار زشت دست بردار نباشد،نه تنها باید در عقل او شکّ کرد که باید گفت بهره ای از عقل ندارد.

وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام از فرزندش می خواهد این گونه باشد،دعوت به مسیر عقل و پرهیز از حرکت در طریق جهل است. اگر ما به همین نکات توجه داشته باشیم، تمام امور دنیا و آخرت ما حل شدنی است.

یَا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا

________________________________________

1 ـ همان، ص399، کافی، ج1، حدیث 7.

(76)

________________________________________

تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ اکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا وَ لا تَظْلِمْ کَمَا لا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْکَ وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَیْرِکَ وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِکَ وَ لا تَقُلْ مَا لا تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ وَ لا تَقُلْ مَا لا تُحِبُّ أَنْ یُقَالَ لَکَ(1):خود را ترازویی در بین آن چه از خودت و دیگران است، قرار ده؛ و برای دیگری همان را بخواه که برای خود می خواهی؛ و آن چه را برای خود نمی خواهی برای دیگری مخواه؛ و به دیگران ستم مکن همان گونه که دوست نداری به تو ظلم شود؛ و با دیگران خوبی کن همان طور که دوست داری به تو نیکی شود؛ و از خود زشت بدان، هر آن چه را از دیگران بد می دانی؛ و از مردم برای خود بپسند هرآن چه را که از خودت بر آنان می پسندی؛ و آن چه را نمی دانی مگو؛ [بلکه هرچه را می دانی نگو] و اگر کم می دانی هم نگو(2)؛ و چیزی را که دوست نداری در باره ات بگویند، درباره ی دیگران مگو.(3)

________________________________________

1 ـ نهج البلاغه صبحی صالح، نامه ی31،397 ـ 396. تحف العقول باترجمه،ص72ـ71.

2 ـ در تحف العقول به جای «و ان قلّ ما تعلم»، «بَلْ لا تَقُلْ کُلَّما تَعلَم» آمده که این درست است زیرا در کنارِ «آن چه را نمی دانی مگو»، «بلکه هرچه را می دانی مگو» صحیح است نه «و اگر کم می دانی هم نگو».

3 ـ سعدی هم این نکته ها را در شعر آورده است:

هربد که به خود نمی پسندی با کس مکن ای برادر من

گر مادر خویش دوست داری دشنام مده به مادر من

کلیات سعدی،ص834، محمد علی فروغی،امیرکبیر، تهران 1363ش.

(77)

________________________________________

کردار نیک هرچه از انسان سر بزند، گویای کمال عقلی او می باشد . امام علی علیه السلام می فرماید:مَن کَمَلَ عَقلُهُ حَسُنَ عَمَلُه:(1) هرکس عقلش کامل شد، عملش نیکو می شود.

در جای دیگر می فرماید: کَثرَةُ الصَّوابِ یُنبِی ءُ عَن وُفورِ العَقلِ: کردارِ درستِ زیاد، خبر از عقلِ بالای انسان می دهد. و برعکس، خطای بسیار، گویای نادانی زیاداست:کَثرَةُ الخطاءِ یُنذِرُ بِوُفورِ الجَهلِ(2).

امام علی علیه السلام می فرماید: انسانی که از اذیّت و آزار دیگران دست بردارد، نشان می دهد دنبال عقلانیت است: کَسبُ العَقلِ کَفُّ الأذی.(3)

انجام اموری که امام علی علیه السلام به فرزندش سفارش می فرماید، انسان را به طرف کمال سوق می دهد و کمال مطلق خداوند متعال است که آدمی در طول سیرش به طرفِ کمال به دنبال آن است ولی به اصطلاح «سوراخ دعا را گم کرده» و مسیر را بدون توجه به این که از راه اصلی منحرف شده، ادامه می دهد.

یافتن راه حقیقی در این است که همیشه خود را وسیله ی سنجش قرار دهد و هر عملی را که می خواهد به نفع یا ضررِ دیگران انجام دهد، ملاحظه نماید: «آیا اگر با او دیگران چنین می کردند، می پسندید؟» وقتی به این درجه از رشد و تعالی رسیدیم، تازه در آغازِ راه کمال قرارگرفتیم که عاقلان به دنبالِ آنند. امام علی علیه السلام می فرماید: العاقِلُ یَطلُبُ الکَمال… :

________________________________________

1 ـ میزان الحکمه،ج6،ص431.

2 ـ غررالحکم، ص561.

3 ـ میزان الحکمه، ج6، ص435.

(78)

________________________________________

خردمند کمال جو می باشد.

در جای دیگر امام علی علیه السلام می فرماید: نردبان کمال نفس، عقل است: بِالعَقلِ کَمالُ النَّفسِ.(1)

در پایان بحث به روایتی از امام صادق علیه السلام بسنده می کنیم که می فرماید:

لا یُعَدُّ العاقِلُ عاقلاً، حَتّی یَستَکمِلَ ثَلاثا:

اِعطاءَ الحَقِّ مِن نَفسِهِ علی حالِ الرِّضاءِ و الغَضَبِ؛

و اَنْ یَرضی لِلنّاسِ مایَرضی لِنَفسِه؛

و الاِستِعمالَ الحِلمِ عِندَ العَثرَة:(2)

کسی عاقل شمرده نمی شود، تا سه چیز را در خود کامل نماید: در حال خشم یا خوشنودی خود، حقّ را ادا کند؛ و برای مردم همان را بخواهد که برای خود می پسندد؛ و در هنگام لغزشِ دیگران، حلم و بردباری را بر گزیند.

________________________________________

1 ـ غررالحکم، ص366.

2 ـ میزان الحکمه، ج6، ص426.

(79)

________________________________________

*برای حسن ختام

به روایتی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله توجه کنیم که فرمود:

«خداوند عزّو جلّ به چیزی که نیکوتر از عقل باشد، پرستش نشده و مؤمن، خردمند نگردد تا آن گاه که 10 خصلت در او گرد آید:

ـ امیدواری به نیکی کردن از او،

ـ از شرّ او در امان بودن،

ـ کمترین خوبی دیگران را بسیار بشمارد،

ـ خوبی فراوان خود را اندک بداند،

ـ از دانش پژوهی خسته نشود،

ـ از مراجعه ی نیازمندان به او آزرده نگردد،

ـ افتادگی را بیشتر از سربلندی دوست بدارد،

ـ نداری را بیشتر از ثروتمندی بپذیرد،

ـ بهره اش از دنیا همان خوراک روزانه باشد،

ـ و دهُم (که از همه مهم تر است)، کسی را نبیند مگر این که با خود گوید او از من بهتر و پرهیزگارتر است؛ که مردم دو گروه بیشتر نیستند: مردمی که از او بهتر و پرهیزگارترند و گروهی که از او بدتر و پست ترند پس چون کسی را ببیند که از او بهتر و پرهیزگارتر است برایش فروتنی کند تا به او ملحق شود و چون کسی را که از او بدتر و پست تر است، ملاقات کند، گوید: ممکن است نیکی این شخص

(80)

________________________________________

در نهان و بدی اش در عیان باشد و شاید فرجام کارش خیر باشد پس اگر چنین کرد، مجد و بزرگواریش برتر و بر اهل زمان خود سرور گردد.(1)

________________________________________

1 ـ خصال، ص505، با ترجمه سیداحمد فهری زنجانی.

(81)

________________________________________

فهرست منابع

1ـ قرآن

2ـ نهج البلاغه مرحوم صبحی صالح، بیروت،ترجمه ی محمد دشتی.

3ـ اصول الاصلیّه و القواعد الشرعیّهسید عبدالله شبّر، مفید قم ،1404ق.

4ـ اصول الفقه شیخ محمدرضا المظفر، المعارف الاسلامیه تهران،1386ق.

5ـ اصول الکافیمحمدبن یعقوب الکلینی الرازی، دارالاسوه تهران، 1418ق.

6ـ بیست گفتارمرتضی مطهری، دفتر تبلیغات قم.

7ـ تحف العقولحسن الحرّانی، ترجمه ی علی اکبر غفاری، اسلامیه تهران.

8ـ خردگرایی در قرآن و حدیثمحمدی ری شهری، مترجم:مهدی مهریزی،

9ـ خصال محمدبن علی بن حسین بابویه،مترجم سیداحمد فهری علمیه اسلامیه تهران.

10ـ دُستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم،«قانون» قاضی قضاعی، مترجم: فیروز حریرچی، امیرکبیر، تهران، 1362ش.

11ـ غررالحکم و دررالکلم عبدالواحد آمدی، ترجمه ی محمدعلی انصاری.

12ـ مجمع البیان الفضل بن الحسن الطبرسی، بیروت،1412ق.

13ـ مرگ و اسرار آن کامیل فلاماریون، مترجم: بهنام محمدجمالیان، مرکز نشر فرهنگ مشرق تهران،1373ش.

14ـ معاد جسمانی در حکمت متعالیه محمدرضاحکیمی،دلیل ما قم،

(82)

________________________________________

1381ش.

15ـ معجم المفهرس لالفاظ القرآن محمدفؤاد عبدالباقی.

16ـ میزان الحکمهمحمد محمدی ری شهری، دفتر تبلیغات قم،1362ش.

17ـ التعریفاتعلی بن محمد الجرجانی، ناصر خسرو تهران.

***

18ـ اساس البلاغه محمودبن عمر زمخشری، دارالفکر بیروت، 1409ق.

19ـ فرهنگ جامع ـ عربی، فارسی احمد سیاح، اسلام تهران.

20ـ فرهنگ لغات قرآنمحمد قریب، بنیاد، تهران،1366ش.

21ـ فرهنگ عمید حسن عمید، امیرکبیر، تهران، 1379ش.

22ـ فرهنگ نوین ـ عربی، فارسی سید مصطفی طباطبایی

***

23ـ مجله بصائر ویژه نامه ی علامه ی طباطبایی جمعی از نویسندگان.

24ـ روزنامه ی ایران

(83)

________________________________________

فهرست آیات

آیه سوره/آیه صفحه

«اَفَلایَعْقِلون» یس/6811

«اَفَلاتَعقلون» بقره/4411

«اَفَلاتَتَفَکَّرون» انعام/5012

«کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّه ُ لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرون» بقره/21912

«کذلک یُبیِّنُ اللّه ُ لَکُم الآیاتِ لَعَلَّکُم تَعقِلون» نور/6112

«اُنظُر کَیفَ نُصَرِّفُ الآیاتِ لَعَلَّهُم یَفْقَهُونَ» انعام/6512

«اَللّهُ نورُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ» نور/3520

«یَسئَلونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرّوحُ مِن اَمرِ رَبّی» اسراء/8520

«ربَّنا ما خَلَقتَ هذا باطلاً سُبحانَکَ فَقِنا… » آل عمران/19122

«وَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسبَحون» انبیاء/3323

«اِنَّ أکرَمَکُم عِندَاللّهِ أتقیکُم» حجرات/1327

«ماکُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبعَثَ رَسولاً» اسراء/1535

«لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخری» اسراء/1536

«اِعدِلوا هو اَقْرَبُ للتقوی» مائده/836

«ما ظَلَمَهُمُ اللّه ُ وَلکِنَّ اَنْفُسَهُم یَظلِمون» آل عمران/11737

(84)

________________________________________

«اِنَّ اللّه َ لایَظلِمُ مِثقالَ ذَرَّةٍ» نساء/4037

«ما یَستوِی الاَعمی و البصیرُ و لا الظُّلُماتُ و …» فاطر/2137

«لایُحِبُّ اللّه ُ الجَهرَ بِالسُّوءِ مِنَ القَولِ الاّ مَن ظُلِم» نساء/14837

«هَل جَزاءُ الاِْحسانَ اِلاّ الاِحسانِ» الرحمن/6038

«لایُکَلِّفُ اللّه ُ نَفسا الاّ وُسعَها» بقره/28638

«اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ المُعتَدین» بقره/19039

«اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الخائِنین» انفال/5839

«اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ خَوّانا أثیما» نساء/10739

«اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُحسِنین» بقره/28639

«اَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواه» جاثیه/2354

«قالَ أعوذُ بِاللّهِ اَن أکونَ مِنَ الجاهلین» بقره/6791

«قُل اَفَغَیرَاللّهِ تَأمُرونّی اَعبُدُ اَیُّهَاالجاهِلون» زمر/6491

«قالوا یا موسَی اجعَل لَنا اِلها کَما لَهُم الِهَةٌ…» اعراف/13892

(85)

________________________________________

فهرست احادیث

اِنَّ العقلَ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ وَ النَّفسُ مِثلُ …13

العاقل مَن عَقَلَ لِسانَه14

و قال: «لَقَد آتَینا لقمانَ الحِکمَةَ» قال:…14

العقل دلیل المؤمن14

مَن کانَ عاقلاً کان لَه دینٌ…15

لا دینَ لِمَن لا عقلَ له15

العقلُ نورٌ فِی القلبِ یُفَرِّقُ بِهِ بَینَ الحقِّ وَالباطِل15

مَثَلُ العَقلِ فِی القلبِ کَمَثَل السِّراجِ فی وَسَطِ البیت15

… عَرَفوا بِهِ الحَسَنَ مِنَ القبیح…16

العَقلُ اَنَّکَ تَقتَصِدُ فَلا تُسرِفُ و تَعِدُ فَلا…17

کَفاکَ مِن عقلِکَ ما اَوضَحَ لَکَ سُبُلَ غَیِّکَ …17

اَلعَقلُ نُورٌ خَلَقَهُ اللّهُ لِلاِنسان …19

خَلَقَ اللّهُ تَعالی العَقلَ مِن اَربَعَةِ …19

الرُّوحُ حَیاةُ البَدَن وَ العَقلُ حَیاةُ الرّوح19

اِنَّ اللّهَ خَلَقَ العَقلَ وَ هُوَ اَوَّلُ خَلقٍ …23

العقلُ رَسولُ الحق24

العُقولُ اَئِمَّةُ الاَفکار25

(86)

________________________________________

اوّل ما خَلَقَ اللّه ُ العَقل25

ما خَلَقتُ خَلقا اَحسَنُ مِنک25

اَلعَقلُ حُسامٌ قاطعٌ… وَ قاتِلْ هَواک بعقلِک26

اِنَّ اَغنی الغِنی العقل26

العقلُ صاحبُ جَیشِ الرّحمن وَ الهَوی قائدُ جَیشِ…26

یَتَفاضَلُ الناسُ بِالعلومِ وَ العُقولِ، لا بِالاَموالِ…27

لَیستِ الرَّوِیَّةُ کَالمُعایَنَةِ مَعَ الإبصارِ فَقَد …27

نَعوذُ بِاللّه ِ مِن سُباتِ العقل28

العقلُ عقلان: عقلُ الطبعِ و عقلُ التَّجرِبةِ و کِلاهُما…30

الشّقی حُرِمَ نَفعَ ما اُوتی مِنَ العقل و التَّجربة30

مَن عَمَّرَ دارَ اقامَتِهِ فَهُوَ العاقلُ33

مِنَ العقلِ التَّزَوُّدُ لِیَومِ المَعاد33

مَن عَقَلَ عَفَّ33

مَن عَقَلَ صَمَتَ33

مَن لَم یُؤْثِرِ الآخِرَةَ عَلَی الدُّنیا فَلا عَقلَ لَه34

علی قَدرِ العَقلِ یَکونُ الدّینُ34

وَاللّه ِ ما معاویةُ بِأَدهی مِنّی و لکِنَّهُ یَغدِرُ و …41

… وَلَقَد اَصبَحنا فی زمانٍ قَدِ اتَّخَذَ اَکثَرُ…41

مَاالعقل؟ قالَ ماعُبِدَ بِهِ الرّحمنُ وَاکْتَسَبَ بهِ42

ما کَلَّمَ رسولُ اللّه ِ العِبادَ بِکُنهِ عقلِهِ قَطُّ و …43

لابُدَّ للعاقل اَن یَنظُرَ فی شأنه، فَلیَحفِظَ لسانَهُ…44

هل تُحِسُّ بِهِ دَخَلَ مَنزِلاً؟ اَم هَل تَراهُ اِذا تَوَفی…52

(87)

________________________________________

… قاتِل هَواک بِعَقْلِک54

عَدُوُّ العقلِ الهَوی54

کَم مِن عَقلٍ اَسیرٍ تَحتَ هوی اَمیر54

طاعَةُ الهوی تُفسِدُ العَقل54

یَنبَغی لِلعاقلِ اَن یَحتَرِسَ مِن سُکرِ المالِ و سکر …55

لایُقاسُ بآلِ محمدٍ صلی الله علیه و آله مِن هذهِ الاُمَّةِ اَحَدٌ56

فَرَحِمَ اللّه ُ اِمْرَأً نَزَعَ عَن شَهوَتِهِ وَ قَمَعَ…56

آفَةُ اللُّبِّ العُجب59

ما اَعجَبَ بِرَأیِهِ الاّ الجاهل59

اِعجابُ المَرءِ بِنَفسهِ دلیلٌ علی ضَعفِ عَقلِه59،81

مَن اَعجَبَهُ قَولُه فَقَد غَرَبَ عَقلُه60

رِضاءُ العَبدِ عَن نَفسِه بُرهانُ سِخافَةِ عَقلِه60

رِضاکَ عَن نَفسِک مِن فِسادِ عَقلِک60

المُنافِقُ لِنَفسِهِ مُداهِنٌ و علی النّاسِ طاعِنٌ61

یَا أَیُّهَا النَّاسُ «طُوبَی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ…61

حَقٌّ عَلَی العاقِلِ اَن یَقهَرَ هَواه قَبلَ ضِدِّه62

طاعَةُ الهوی تُفسِدُ العَقل63

آفَةُ العَقلِ الهَوی63

لا یَجتَمِعُ العَقلُ و الهَوی64

العَقلُ و الشَّهوَةُ ضِدّانِ مُؤیِّدُ العَقلِ العِلمُ…64

مَن عَشَقَ شَیئا، اَعشی بَصَرَهُ و اَمرَضَ قَلبَهُ، …65

لا عقلَ لِمَن یَتَجاوَزُ حَدَّهُ و قَدرَه69

(88)

________________________________________

ما عَقَلَ مَن عَدا طَورَه69

مِن عَلاماتِ العَقلِ، اَلعَمَلُ بِسُنَّةِ العَدل69

یَنبَغی لِلعاقلِ أنْ یُخاطِبَ الجاهِلَ مُخاطَبَةَ…70

العاقِلُ مَن صَدَّقَت اَقوالَهُ اَفعالُهُ70

العاقِلُ مَن یَزهَدُ فیما یَرغَبُ فیهِ الجاهل71

العاقلُ مَن وَعَظَتهُ التَّجارُب71

العاقِلُ مَنِ اتَّعَظَ بِغَیرِه71

المَواعِظُ صِقالُ النُّفوس و جَلاءُ القلوبِ72

العاقلُ لا یستَخِفُّ بِأحدٍ72

العاقلُ مَن صانَ لِسانَهُ عَنِ الغیبَةِ73

اذا قَلَّتِ العقولُ کَثُرَ الفُضولُ73

مَن قَلَّ عَقلُهُ ساءَ خِطابُهُ73

اَسفَهُ السُّفَهاءِ المُتَبَجَّحُ بِفُحشِ الکلامِ73

اِنَّ اللّهَ یَبغُضُ الفاحِشَ المُتَفَحِّش73

العاقلُ لا یَتَکَلَّمُ الاّ لِحاجَتِهِ اَو لِحُجَّتِهِ…73

لسانُ العاقلِ وراءَ قَلبِه و قلبُ الاحمقِ وراءَ لسانِه74

العاقِلُ مَنِ اتَّهَمَ رَأْیَهُ و لَم یَثِقْ بِکُلِّ ما…75

هوالَّذی یَضَعُ الشَّی ءَ مواضعه76

العاقل مَن غَلَبَ هَواهُ و لَم یَبِعْ آخِرَتَهُ بِدُنیاه76

العاقلُ مَن هَجَرَ شَهوَتَهُ و باعَ دُنیاهُ بِآخِرِتِه77

الکادُّ علی عَیالِه کَالمجاهِدِ فی سَبیلِ اللّه77

العاقلُ مَن عَصی هَواهُ فی طاعَةِ رَبِّه77

(89)

________________________________________

العاقلُ مَن یَملِکُ نَفسَه اذا غَضِبَ و اذا رَغِبَ …78

لا یَنبَغی أنْ یَعُدَّ عاقِلاً مَن یَغلِبَهُ الغَضَبُ …78

وَ اکْظِمِ الْغَیْظَ وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ …78

ایّاکَ و الغَضَبَ فَاَوَلُّهُ جُنونٌ و آخِرُهُ نَدَمٌ78

اِنَّمَا الحَلیمُ مَن اِذا أُوذِیَ صَبَرَ و اذا ظُلِمَ غَفَرَ79

اَعقَلُ النّاسَ مَن لا یَتَجاوَزُ الصُّمتَ فی عُقوبَةِ الجُهّال79

لَیسَ العاقلُ مَن یَعرِفُ الخَیرَ مِنَ الشَّرِّ و لکِنَّ …80

عَلَی العاقلِ اَن یَکونَ عارِفا بِزَمانِه…80

ناظِرُ قَلبِ اللَّبیبِ بِهِ یُبصِرُ أَمَدَهُ و یَعرِفُ …80

اِنَّ العاقلَ مَن نَظَرَ فی یَومِهِ لِغَدِهِ و سَعی فی …80

ایّاکَ وَ الاِعجابَ بِنَفسِکَ و الثِّقَةَ بِما یُعجِبُکَ ….81

وَاعلَم أنَّ الاِعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ و آفَةُ الاَلبابِ82

شَرُّالنّاسِ مَن یَری أنَّهُ خَیرُهُم82

أحمقُ النّاسِ مَن ظَنَّ أنَّهُ أعقلُ النّاس82

اِیّاکَ أنْ تَرضی عَن نَفسِکَ فَیَکْثُرَ السّاخِطُ82

ایّاکَ وَ الثِّقَةَ بِنَفسِک فَاِنَّ ذلک مِن أکبَرِ …83

حَقٌّ علی العاقلِ أنْ یُضیفَ الی رَأیِهِ رَأی العُقلاءِ …83

حَقٌّ علی العاقلِ أنْ یَستَدیمَ الاِستِرشادَ و یَترُکَ الاِستِبدادَ84

ایّاکُم و المِراءَ و الخُصومَةَ فَاِنَّهُما یُمرِضانِ القُلوبَ …84

ایّاکَ و اللَّجاجَةَ فَاِنَّ اَوَّلَها جَهلٌ و آخِرَها نَدامَةٌ85

اللَّجاجَةُ تَسُلُّ الرَّأی85

اللَّجاجُ بَذرُ الشَّر86

(90)

________________________________________

اللَّجاجُ یُشینُ العقل86

اللَّجاجُ مَثارُ الحَربِ86

ایّاکَ و الاِصرارَ فَاِنَّهُ مِن أکبرِ الکبائِرِ و أعظَمِ الجَرائِم86

اَعقَلُ النّاسِ مَن کانَ بِعَیبِه بَصیرا و عَن عَیبِ غَیرِه ضَریرا87

رأسُ العقلِ مُعاشَرَةُ النّاسِ بِالجَمیل87

کَسبُ العقلِ کَفُّ الاَذْی87

رَأسُ العقلِ بَعدَ الایمانِ التَّحَبُّبُ الی النّاس88

اَعقَلُ النّاسِ اَشَدُّهُم مُداراةً لِلنّاسِ88

مُداراةُ النّاسِ نِصفُ الایمانِ و الرِّفقُ بِهِم نِصفُ العَیشِ88

اَلتَّوَدُّدُ الی النّاسِ نِصفُ العقلِ88

أمَرَنی رَبّی بِمُداراةِ النّاسِ کَما أمَرَنی بأداءِ الفَرائِضِ88

ثَمَرَةُ الحِلمِ الرِّفق89

ثَمَرَةُ العقلِ مُداراةُ النّاس89

ثَلاثٌ یوجِبنَ المَحَبَّةَ: حُسنُ الخُلقِ و حُسنُ الرِّفقِ و التَّواضُع89

وَجَدتُ الحِلمَ و الاِحتِمالَ اَنصُرُ لی مِن شَجعانِ الرِّجالِ89

یا علیّ! ثلاثٌ مَن لَم یَکُنَّ فیهِ لَم یَقُم لَهُ عملٌ: …90

ما آمَنَ المُؤمِنُ حَتّی عَقَلَ91

علی قَدرِ العقلِ تَکونُ الطّاعَة92

اَلا اِنَّ اَعقَلَ النّاسِ عبدٌ عَرَفَ ربَّه فَاَطاعَه و …93

اَعقَلُ النّاسِ اَقرَبُهُم مِنَ اللّه93

اَعقَلُکُم اَطوَعُکُم93

انَّما یُداقُّ اللّهُ العِبادَ فِی الحِسابِ یَومَ القیامَةِ …94

(91)

________________________________________

فَإِنَّهُ لَمْ یَأْمُرْکَ إِلاّ بِحَسَنٍ وَ لَمْ …94

یَا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ…95

مَن کَمَلَ عَقلُهُ حَسُنَ عَمَلُه…96

کَثرَةُ الصَّوابِ یُنبِی ءُ عَن وُفورِ العَقلِ96

کَثرَةُ الخطاءِ یُنذِرُ بِوُفورِ الجَهلِ96

کَسبُ العَقلِ کَفُّ الأذی97

العاقِلُ یَطلُبُ الکَمال… 97

بِالعَقلِ کَمالُ النَّفسِ97

لا یُعَدُّ العاقِلُ عاقلاً، حَتّی یَستَکمِلَ ثَلاثا…98

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد