طلسمات

خانه » همه » مذهبی » علامه مجلسی و صفویه؟

علامه مجلسی و صفویه؟


علامه مجلسی و صفویه؟

۱۳۹۳/۰۷/۲۸


۲۰۸ بازدید

دانشجوی محترم ابتدا از اینکه بار دیگر این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده اید از شما سپاسگذاریم .

دانشجوی محترم ابتدا از اینکه بار دیگر این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده اید از شما سپاسگذاریم . یکی از اموری که در تاریخ تعاملات میان علما با دستگاه حاکمان زمانه مشاهده می شود همکاری ها و تعاملات مستقیمی است که میان این علما و برخی دستگاه های حکومتی وجود داشته است و در این میان گاه برخی مدح ها و تعاریف نیز نسبت به این دستگاه ها صورت گرفته است و این در حالی است که در نگاه اولیه و ظاهری به مبانی اعتقادی تشیع به نظر می رسد که چنین همکاری هایی مغایر با مبانی تشیع باشد که بر اساس آن هر حکومتی که به تایید امام معصوم نرسد طاغوت تلقی می شود ، با این حال در صورتی که بخواهیم مبانی اعتقادی تشیع را به صورت دقیق و همه جانبه بنگریم متوجه خواهیم شد که چنین رفتارهایی با مبانی تشیع ناسازگار نبوده و در عین حال به هیچ وجه به معنای عدول از دیدگاه های اصولی تشیع نیز نمی باشد . در واقع همکارى علما – از جمله علامه مجلسى – با دولت صفویه تحت عنوان جواز همکارى با دولت جهت تقویت اسلام و مذهب شیعه بوده است نه بر اساس این که دولت صفویه دولت مشروع تلقى مى گردید فقهاى شیعه هیچ گاه به سلطنت مشروعیت مستقل نبخشیدند سلطنت را به بخشى از امامت تبدیل نکردند آنان خود را نایبان امام مى دانستند و در دستگاه دولت نه به نیابت از حاکم بلکه به نیابت از ائمه(ع) عمل مى کردند. علامه محمد باقر مجلسى نیز که در دوره شاه سلیمان صفوى عالمى برجسته و به دلیل تألیف آثار بى شمار به صورت چهره اى شاخص در آمده بود به سال 1098 ه. ق به عنوان شیخ الاسلام اصفهان تعیین شد وى این منصب را تا مرگ شاه سلیمان در اواخر 1105 ه.ق بر عهده داشت و پس از آن نیز از طرف شاه سلطان حسین صفوى به همین سمت منصوب شد. علامه مجلسى به دلایل مختلفى با دربار ارتباط و همکارى داشته است در آن زمان بیشتر علما در حمایت از شاهان صفوى مى کوشیدند و در پى درگیرى با آنان نبودند حتى به تضعیف نظرى مشروعیت آنان نیز نمى پرداختند ؛ زیرا صفویان دولتى قدرتمند و حامى تشیع بودند البته اعتقادات آنان در ابتداى امر غلوآمیز و متأثر از تصوف بود که بعدها با ارشاد علماى شیعه طریق اعتدال را پیشه کردند. اما به هر حال بعد از قرن ها دولتى در جهان اسلام از تشیع حمایت مى کرد آن هم در شرایطى که عثمان هاى متعصب عزم خود را براى تصرف تمامى جهان اسلام و احیاى خلافت جزم کرده بودند که نتیجه اى جز آوارگى بیشتر براى شیعیان به همراه نداشت. مفتیان عثمانى و ازبک فتوا به وجوب قتل شیعیان مى دادند و در سرزمین هاى تحت سلطه خود شیعیان را نابود مى کردند قبل از عثمانى ها نیز شیعیان همواره مورد ظلم و ستم شاهان ایرانى، خلفاى بنى عباس و بنى امیه و مورد آزار افراد جاهل بودند در این شرایط صفویان تنها دولتى بودند که سرسختانه از شیعه دفاع مى کردند و لذا حفظ آنان به عنوان تنها دولت حامى تشیع ضرورى به نظر مى رسید در این موقعیت عاقلانه نمى نمود که علما از این فرصت تاریخى چشم بپوشند و دولت صفوى را به حال خود رها کنند پس ممکن بود تشیعى افراطى و غلوآمیز و مختلط با تصوف منحط قزلباشان رواج پیدا کند علما بر این اعتقاد بودند که حفظ دولت صفویه در آن شرایط به مصلحت شیعه است ازاین رو آنان بهترین راه را انتخاب کردند و با درک این که مى توان با استفاده از این فرصت تاریخى پایگاهى امن و مطمئن براى تشیع در جهان آن روز ایجاد کرد. به همکارى با صفویان پرداختند و با کمک به دولت صفوى آن را در مقابل دو دشمن قدرتمند و متعصب (ازبکان و عثمانیان) یارى دادند. از سوى دیگر در آن زمان فقها هیچ جایگزین مناسبى براى دولت صفوى نداشتند. اندیشه ولایت فقیه و چند اصل مهم در منابع و متون اسلامى بود ؛ ولى در مقام اجرا نیاز به بسترسازى فراوانى داشت. بنابراین در شرایطى که دسترسى به حکومت مطلوب امکان پذیر نبوده دولت صفویه بهترین انتخاب ممکن بود و علما چاره را در همکارى با آن مى دیدند و مى کوشیدند سلطان وقت را به پایبندى شرع و رعایت قوانین دینى مقید کنند. امر به معروف و نهى از منکر و کمک به مؤمنان، عنوان اصلى توجیه همکارى با دولت بود. حتى خود علماى آن عصر همکارى با دولت صفوى را مقید به این مطلب مى کند که: «.. شخص باید یقین داشته باشد که در صورت پذیرش مناصب و همکارى با دولت جور مى تواند امر به معروف و نهى از منکر کند و باید بداند که قبول مناصب در دستگاه جائر متضمن همکارى با او در کارهاى حرام نیست» (محقق کرکى، جمع المقاصد، ص 489) علامه مجلسى سه شرط را براى جواز معاشرت و همکارى با حکام بیان کرده بود: 1- قصد تقیه ؛ 2- یا هدف دفع ضرر از مظلوم یا رساندن نفعى به مؤمنان که در این صورت واجب هم مى شود ؛ 3- هدایت سلاطین جایر. (عین الحیوة، ص 505) در هر صورت علاوه بر مصالح و مقتضیات زمان و مکان، همکارى علماء با دولت صفویه دستاوردهاى بسیار مهمى را در برداشت از جمله: 1- تبلیغ و توضیح مبانى اعتقادى و فقهى شیعه و جایگزین نمودن تشیع فقاهتى و علمى، به جاى تشیع صوفیانه. این اقدام از لحاظ فرهنگى نفوذ تام تشیع جامعه ایرانى را به صورت جامعه اى تقریباً یک دست در آورد و مذهب شیعه به دست مایه اصلى وحدت ملى در میان اقوام ساکن در این منطقه جغرافیایى مبدل گردید. 2- شاهان صفوى براى حفظ موقعیت و مشروعیت خود از مخالفت با علما خوددارى مى کردند و آنان نیز مى توانستند نقش مهمى در کاهش ظلم و ستم حاکمان بر مردم ایفا کنند. 3- حفظ استقلال و تمامیت ارضى ایران تا حد زیادى به تشیع و نیز دولت صفوى حامى آن وابسته بود در صورتى که اوضاع مذهبى و سیاسى ایران به همان صورت قبل از صفویه باقى مى ماند، حاکمیت عثمانیان بر ایران بعید نبود. ولى در پرتو همکارى علما با دولت صفوى مذهب شیعه به مذهب رسمى امپراطورى قدرتمند صفوى مبدل شد دولت صفوى با اتکا به شور مذهبى موفق شد ایران را از ادغام در قلمرو عثمانى و تعرض ازبکان حفظ کند در واقع صفویان روح ملى ایران را در قالب مذهب شیعى احیا کردند و شخصیت مستقل به ایران بخشیدند. 4- حضور علما و ارتباط آنها با دربار، تا حد زیادى سبب اصلاح رفتار درباریان و جلوگیرى از انجام اعمال مخالف شرع، رعایت عدل و تقوا و… مى شد. علامه مجلسى نیز درکنار دیگر عالمان و فقیهان شیعه به دولت صفوى نزدیک بود و آرزو داشت تا این حکومت که تنها حکومت شیعه و به نظر وى تا اندازه اى عادل و معتقد به شریعت بود هم چنان استوار بماند مشروط بر این که عادل و معتقد به شریعت باشد. علامه مجلسى در مسند شیخ الاسلامى خدمات بسیارى را در مقوله هاى گوناگونان سیاسى و اجتماعى به ایران و تشیع نمود بزرگترین کار علامه مجلسى در صحنه سیاست مبارزه با صوفیان بود علامه مجلسى از قدرت آنها کاست و به مبارزه با کشیشان دربار و بیگانگان و نمایندگان مؤسسات و شرکت هاى غربى و بت پرستان پرداخت، در پى این حضور علامه مجلسى، شاه نوشیدن شراب و جنگ میان فرقه ها و… را ممنوع ساخت نکته مهم دیگر در سیاست علامه مجلسى این است که در زمان علامه مجلسى هیچ برخوردى بین ایران و همسایگان اهل سنت رخ نداد و از سوى شیعیان به هیچ یک از ولایت هاى اهل تسنن ایران تعدى نشد و ایران در کمال آرامش به سر برد در زمان شاه سلطان حسین که مردى بى تدبیر و ضعیف النفس بود وجود شخصیت عالى مقامى چون علامه مجلسى، باعث آرامش و حفظ ممکلت از هر گونه آشوب و انقلاب داخلى و سلطه خارجى بود. اما هنگامى که علامه مجلسى در 111 ه. ق چشم از جهان فرو بست شمارش معکوس سقوط دولت صفویه آغاز شد و در همان سال ولایت قندهار سقوط کرد اصفهان نیز 25 سال بعد از وفات مجلسى به تصرف افغان ها در آمد و منجر به از دست رفتن استقلال ایران و انقراض سلسه صفویه شد. براى آگاهى بیشتر ر. ک: 1- على دوانى، نهضت روحانیون ایران، ص 60. 2- رسول جعفریان، صفویه از ظهور تا زوال، ص 398. 3- جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، ج 1، ص 255. 4- سید محمد على حسینى زاده ، علما مشروعیت دولت صفوى، ص 95 و ص 109 و ص 219.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد