علل انکار خدا- انگیزه انکار خدا
۱۳۹۴/۱۱/۰۲
–
۱۰۵۰ بازدید
با سلاماگر واقعا وجود خدا بدیهی است و براحتی با براهین عقلی قابل اثبات است.چرا این همه آتئیست وجود دارد؟چرا کسی مثل برتراند راسل تمام براهین را به چالس میکشد و کسی تنی تواند پاسخش را دهد؟
چرا هنگامی که کمی درباره خدا تحقیق میکنیم می گویند از شما اثبات خدا نخواسته اند بلکه ایمان خواسته اند؟
اگر به اشکالات پاسخ داده شده چرا هر روز فعالیت آتئست ها گسترش پیدا میکند؟
چرا بیشتر دانمشندان بی خدا هستند؟
علل و عواملی که موجب پیدایش یا رشد و گسترش انحرافات فکری و اعتقادی میشود فراوان است. ولی بطور کلی می توان از سه دسته علل و عوامل یاد کرد: 1- علل روانی: گاه انگیزه هایی ممکن است برای گرایش به بی دینی و گرایش به الحاد در شخص وجود داشته باشد و شخص خودش از تاثیر آنها آگاه نباشد؛ به طور مثال به برخی از این عوامل اشاره مینماییم: الف: راحت طلبی و میل به بی بند و باری و نداشتن مسئولیت: برخی از اوقات یک صاحب نظر زحمت تحقیق و پژوهش را به خود میدهد و سالها وقت و عمر خود را در رابطه با آن هزینه مینماید – به خصوص در مورد اموری که لذت مادی و محسوسی ندارند- اما پس از مدتی به دلیل نداشتن زیر ساخت های توحیدی قوی این زحمات را مانع از راحت طلبی و آسایش کاذب خود میداند و همین میل به آزادی حیوانی و بی بند و باری و میل به نداشتن مسئولیت و محدودیت های شرعی، وی را از گرایش به جهان بینی الهی باز میدارد.زیرا پذیرفتن بینش الهی و اعتقاد به آفریدگار حکیم ریشه یک سلسله اعتقادات دیگر را تشکیل میدهد که لازمه آنها مسئولیت انسان در همه رفتارهای اختیاری است، و چنین مسئولیتی اقتضا دارد که در بسیاری از موارد، از خواسته های خودش چشم پوشی کند و محدودیت هایی را بپذیرد، که پذیرفتن این محدودیت ها با میل به بی بند و باری و آزادی های بی حد و حصر سازگار نیست. از اینروی، این میل – هرچند بصورت ناخودآگاه- موجب می شود که ریشه این مسئولیت ها را بزند و اساسا وجود خدای متعال را انکار کند. ب: تعصّب بى جا: گاهى عشق و علاقه به چیزى، سبب مى شود که انسان خدا را نادیده بگیرد و به چیزى یا انسانى که مورد علاقه اوست رو آورد و آن را محور کار و مهر و غضب خود قرار دهد. قرآن مى فرماید: یهودیان، احبار و راهبان خود را ولىّ و سرپرست خود قرار داده بودند و خدا را کنار مى گذاشتند و هر چه این عالم نماها حلال خدا را حرام یا حرام او را حلال مى کردند، یهودیان به خاطر علاقه و عشقى که به آنان داشتند از آنها پیروى مى کردند.( اتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون اللّه» توبه، 31)؛ چنین بحثی در تمام اعصار و به خصوص در این عصر خود را بیش از پیش نمایان ساخته و گاه باعث میشود شخصی که به لحاظ فکری دارای اندیشههای صحیحی بود به یک باره به دلیل از دست دادن مقام و یا اموال و یا حتی فرزند خود دست به هر کاری و طرح هر اندیشه ای میزند. ج: امید نابجا: عده ای نیز به وعده های پوچ بیگانگان دل خوش کرده و تکیه بر غیر حق مینمایند و این تکیه به غیرخدا، به امید کمک جویى و یا عزّت طلبى از دیگران است. قرآن در این زمینه مى فرماید: گروهى به سراغ غیر خدا مى روند. تا شاید یارى شوند.( اتّخذوا من دون اللّه آلهة لعلّهم ینصرون» یس، 74) ودر آیه دیگر مى فرماید: براى اینکه سبب عزّت آنها شوند!( اتّخذوا من دون اللّه آلهة لیکونوا لهم عزّاً» مریم، 81) این مساله را نیز در عصر خود ملموس تر مشاهده میکنیم که عده ای با تکیه به غرب و استکبار جهانی و دل خوش کردن به وعده های پوچ آنان و تحسین های دروغین ایشان به یکباره تمام اعتقادات و باورهای خود را کنار گذاشته و یا تفسیر به رای مینمایند. 2- علل اجتماعی: یعنی اوضاع و احوال اجتماعیِ نامطلوبی که در پاره ای از جوامع پدید می آید و متصدیان امور دینی، نقشی در پیدایش یا گسترش آن دارند. در چنین شرایطی بسیاری از مردم که از نظر تفکر عقلانی، ضعیف هستند و نمی توانند مسائل را بدرستی تجزیه و تحلیل کنند و علل واقعی رویدادها را تشخیص دهند، این نابسامانی ها را به دلیل دخالت دینداران در وقوع آنها، به حساب مکتب و دین می گذارند و چنین می پندارند که اعتقادات دینی، موجب پیدایش اینگونه اوضاع و احوال نامطلوب شده است و از اینروی از دین و مذهب بیزار میشوند؛ چنین مطلبی در سطح بالاتر در میان صاحبان اندیشه وجود دارد که برخی از مسائلی که حتی مردم در جریان آن نیستند و در شمار ضعف های ما به شمار میرود را دیده و قدرت تمییز مطالب را از یکدیگر نداشته و همین امر سبب خلط مباحث شده و آنان را از افکار درست منحرف مینماید. چنین مطلبی در کشور ما با توجه به انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام به عنوان مرجیعت دینی و وجود روحانیت در عرصه سیاست با اعتقاد به عدم جدایی دین از سیاست کاملا هویداست که برخی از مسئولین به دلیل عدم عمل به فرامین حضرت امام به ساده زیستی و عدم تقوای فردی و اجتماعی، سبب بدبینی بسیاری از مردم به قاطبه روحانیت شده و حتی چنین بد بینی از سد مردم گذشته و روشنفکران را نیز در بر گرفته است. 3- علل فکری: یعنی اوهام و شبهاتی که به ذهن شخص می آید یا از دیگران می شنود و در اثر ضعف نیروی تفکر و استدلال، قدرت بر دفع آنها را ندارد و کما بیش تحت تأثیر آنها قرار می گیرد و دست کم، موجب تشویش و اضطراب ذهن، و مانع از حصول اطمینان و یقین می گردد. از جلمه این عوامل: الف: فقدان هویت و نداشتن اندیشه مستقل و تفکیک بین علم و فرهنگ: چه فرد و چه جامعه اگر برای خود هویت، شخصیت و اصالتی قائل نباشد، با دیدن هر جذابیت و امتیازی، تابع دیگران و همرنگ جماعت شده و هیچگاه رشد نخواهد کرد و همواره دنبالهرو دیگران خواهد بود. در عصر حاضر نگاه برخی از متفکران جامعه به غرب و مظاهر تمدن آن در لباس، در شکل، در صنعت، در سایر مسایل زندگی و حتی سیاست ؛ سبب شده که برخی روشنفکران بگویند: «ما وقتی سعادتمند می شویم که از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شویم!»؛ متاسفانه برخی از مردم و حتی روشنفکران ما به دلیل تفکیک بین علم و فرهنگ، میراثهای گذشته خود را زمانی می پذیرند که از سوی غربی ها گفته شود. تا زمانی که مهر تایید غربیها بر پای مطلبی نباشد آن مطلب پذیرفته نخواهد شد؛ این یعنی «بی هویتی». بی هویتی منشأ بسیاری از مفاسد از جمله انحراف در عقاید و دین است. ب: ضعف در اندیشیدن و استدلال عقلی بر باورها: عامل دیگر، ضعیف بودن در مسائل عقلی و استدلال قوی است. حتی بزرگانی که عمری را در مسائل عقلی سپری کردهاند، گاهی در استدلالات اشتباه می کنند. معلوم می شود که حتی فیلسوفی که سی یا چهل سال عمر خود را در فلسفه و استدلالات عقلی گذرانده، ممکن است اشتباه نماید، چه رسد به عموم مردم که اصلا با استدلال عقلی و فلسفی آشنایی ندارند و یا روشنفکرانی که به میزان کمی با این مسائل آشنایی دارند. ج: دشواری تشخیص سخن درست : افرادی که در صدد جذب دیگران به خود با استفاده از تبلیغات را دارند به آیه ای از قرآن تمسک نموده و از آن سوء استفاده می کنند: «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛ بعضی این آیه را اینگونه معنا میکنند که همه باید همهی حرف ها را گوش کنند و به هر کدام که بهتر است، عمل کنند. بر فرض صحیح بودن این معنا، آیا نباید یک فرد تشخیص دهد که کدام اَحسن و بهتر است. اگر کسی استدلال غلطی را به شکل زیبایی تحویل دهد، از کجا می توان فهمید که این استدلال درست است یا غلط؟؛ خداوند در سوره نساء می فرماید: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً». « اگر دیدید کسانی نسبت به مسائل دینی و اعتقادات دینی با زبان استهزاء و مسخره سخن میگویند، و دین شما را مسخره نموده و بدگویی می کنند، با آنان همنشین نشوید.»؛ انسان زمانی مجاز است همه چیز را بشنوید که قدرت تعقل و فکر و استدلال داشته باشید. عموم مردم و حتی برخی از روشنفکران به خصوص برخی از افرادی که به دینداری در بین عوام مطرحند، این قدرت را ندارند و از همین رو اگر سخنی که خوش ظاهر و جذاب باشد را بشنوند، تحت تأثیر قرار میگیرند. د: نارسایی مفاهیم الهی: گاه مشکل از صاحب فکر و اندیشه نیست بلکه برخی از مفاهیم دینی دارای ابهام بوده و به خصوص برای کسانی که با تفاسیر و احادیث اهل بیت علیهم السلام آشنایی ندارند این مشکل دو چندان میشود به طور مثال بسیاری از واجبات و اصول دین از این گونه می باشد. شهید مطهری رحمةالله علیه در این زمینه به این مساله در قرون وسطی اشاره کرده و میفرماید: «در قرون وسطى که مسأله خدا به دست کشیش ها افتاد، یک سلسله مفاهیم کودکانه و نارسا درباره خدا به وجود آمد که به هیچ وجه با حقیقت وفق نمى داد و طبعاً افراد باهوش و روشنفکر را نه تنها قانع نمى کرد، بلکه متنفّر مى ساخت و بر ضدّ مکتب الهى برمى انگیخت. کلیسا به خدا تصویر انسانى داد و خدا را در قالب بشرى به افراد معرّفى نمود.» (مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج1، ص479) به مرور زمان که بر علم و دانش آنان افزوده شد، تعالیم کلیسا را با قواعد و قوانین مسلم علمی ناسازگار یافتند و چون از ایمان قوی برخوردار نبودند، از خدا و ماوراء طبیعت روگردان شدند. استاد در ادامه هشدار داده که سخن گفتن از ارباب کلیسا «به این معنى نیست که در منابر و مساجد ما همیشه افراد مطّلع و با صلاحیّت، مفاهیم دینى را تعلیم مى دهند و مى دانند چه تعلیم دهند و با عمق تعلیمات اسلامى آشنا هستند.» اما چون موضوع سخنش علل گرایش به مادی گری در دنیای غرب بوده، از تجربه مسیحیت سخن یاد کرده است. این واقعیت را نمی توان نادیده گرفت که اگر مبلغان علوم دینی در تبلیغ دین سخنانی بر زبان برانند که با موازین عقلی و علمی ناسازگار باشد، «نخبگان» را از دین و رهبران مذهبی دور کرده و «عموم مردم» را نسبت به معارف دینی سطحی بار می آورد که قدرت تجزیه و تحلیل نخواهند داشت و به راحتی فریب شیادان و حقه بازان را خواهند خورد. و: تحمیل عقیده و تکفیر صاحبان فکر و اندیشه: یکی دیگر از علل و عوامل روگردانی و انحراف برخی از صاحب نظران از دین «رفتار خشونت آمیز» و «تکفیر و تفسیق» صاحبان فکر و اندیشه است. در این زمینه نیز شهید مطهری سخنی دارد که میگوید: «کلیسا از نظر دیگر نیز نقش مهمّى در سوق دادن مردم به ضدّ خدایى دارد که از نارسایى مفاهیم الهى کلیسایى بسى مؤثّرتر بوده است و آن تحمیل عقاید و نظریات خاصّ مذهبى و علمى کلیسا به صورت اجبار و سلب هرگونه آزادى عقیده در این دو قسمت است.» (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 1، ص 487) سپس به صورت یک قاعده کلی می افزایند: «هر وقت و هر زمان که پیشوایان مذهبى مردم- که مردم در هر حال آن ها را نماینده واقعى مذهب تصوّر مى کنند- پوست پلنگ مى پوشند و دندان ببر نشان مى دهند و متوسّل به تکفیر و تفسیق مى شوند، مخصوصاً هنگامى که اغراض خصوصى به این صورت در مى آید، بزرگترین ضربت بر پیکر دین و مذهب به سود مادّیگرى وارد مى شود». این سخن استاد هشداری بسیار جدی و تکان دهنده است. از آن رو، که در تاریخ ما مسلمانان و حتی شیعیان که از نعمت مکتبی عقلانی و منطقی برخوردارند، چنین رفتاری کم و بیش به چشم می خورد. چه حکیمان متألهی که تکفیر نشدند، چه عالمان وارسته ای که به خاطر فکر و اندیشه ای متفاوت تفسیق نشدند، و چه….، وجود نمونه هایی از این دست در تاریخ گذشته درس عبرتی است برای ما. بی مناسبت نیست که در همین زمینه به توصیه ای از امام خمینی به علما و روحانیان، اشاره شود. ایشان در نامه ای خطاب به آنان فرمودند: «علما و روحانیون ان شاء اللَّه به همه ابعاد و جوانب مسئولیت خود آشنا هستند ولى از باب تذکر و تأکید عرض مى کنم. امروز که بسیارى از جوانان و اندیشمندان در فضاى آزاد کشور اسلامى مان احساس مى کنند که مى توانند اندیشه هاى خود را در موضوعات و مسائل مختلف اسلامى بیان دارند، با روى گشاده و آغوش باز حرف هاى آنان را بشنوند. و اگر بیراهه مى روند، با بیانى آکنده از محبت و دوستى راه راست اسلامى را نشان آنها دهید. و باید به این نکته توجه کنید که نمى شود عواطف و احساسات معنوى و عرفانى آنان را نادیده گرفت و فوراً انگِ التقاط و انحراف بر نوشته هاشان زد و همه را یکباره به وادى تردید و شک انداخت. اینها که امروز این گونه مسائل را عنوان مى کنند مسلماً دلشان براى اسلام و هدایت مسلمانان مى تپد، و الّا داعى ندارند که خود را با طرح این مسائل به دردسر بیندازند. اینها معتقدند که مواضع اسلام در موارد گوناگون همان گونه اى است که خود فکر مى کنند. به جاى پرخاش و کنار زدن آنها با پدرى و الفت با آنان برخورد کنید. اگر قبول هم نکردند، مأیوس نشوید. در غیر این صورت خداى ناکرده به دام لیبرالها و ملی گراها و یا چپ و منافقین مى افتند؛ و گناه این کمتر از التقاط نیست.» (صحیفه امام، ج21، ص99) از تمام این مطالب که بگذریم باید گفت البته برخی از افکارو اندیشه هایی که مطرح میشود جنبه دانشگاهی داشته و نیاز به تضارب آراء دارد که متاسفانه چنین مسائلی در برخی از موارد به دلیل سیاسی کاری جنیه عمومی پیدا کرده و از مسیر خود منحرف میشود و باید گفت برخی از موارد نیز به مرور زمان جزو باورهای ما قرار گرفته در حالی که در زمان ائمه علیهم السلام یا نبوده و یا به صورت بسیار کم رنگتر وجود داشته است به طور مثال سخنانی که در رابطه با وحدت شیعه و سنی وجود دارد علیرغم سخنان مقام معظم رهبری در این زمینه میبینیم برخی چنین وحدتی را محال دانسته و دستور جهاد را صادر می نمایند. درحالی که اگر به زمان ائمه علیهم السلاام رجوع کنیم می بینیم که آن بزرگواران تعاملات زیادی با اهل سنت داشته اند. در ارائه راهکار، اصلی ترین بحث، به دست آوردن باورها واصول اعتقادی از راه صحیح آن و مطالعه و استدلال و توسل جستن به وحی و مفسران واقعی آن و نیز تحصیل تقوای الهی چه در زمینه فردی و چه اجتماعی می باشد، که شخص هم به نیروی نظری و هم عملی مجهز شده و نیرنگ ها و رنگ های دنیا وی را به انحراف نکشاند در کنار این مطلب مبارزه با عوامل انحراف نیز ضروری به شمار می رود زیرا چنین عوامل انحرافی به مانند بیماری واگیردار سراسر افکار را در نوردیده و جامعه ای را مبتلا میسازد. مبارزه و برخورد با هر یک از علل انحراف شیوه خاصی و محل و شرایط ویژه ای را می طلبد. مثلا علل روانی و اخلاقی را باید بوسیله تربیت صحیح و توجه دادن به ضررهایی که برآنها مترتب می شود علاج کرد. همچنین برای جلوگیری از تاثیر سوء عوامل اجتماعی- علاوه بر جلوگیری عملی از بروز چنین عواملی- می بایست فرق بین نادرستی دین و نادرستی رفتار دینداران را روشن ساخت و نیز برای جلوگیری از تأثیر شوم عوامل فکری باید شیوه های متناسبی را اتخاذ کرد و عقاید خرافی را از عقاید صحیح، تفکیک کرد، و از بکار گرفتن استدلالات ضعیف و غیر منطقی برای اثبات عقاید دینی، اجتناب ورزید و نیز باید روشن کرد که ضعف دلیل، نشانه نادرستی مدعی نیست و… .