خانه » همه » مذهبی » عملیات استشهادی و تروریسم

عملیات استشهادی و تروریسم


عملیات استشهادی و تروریسم

۱۳۹۳/۰۸/۲۹


۳۳۰ بازدید

تفاوت عملیات استشهادی با تروریسم چیست؟

اسلام نسبت به انواع تروریسم، نگرشی منفی داشته و از این رو بر اساس آموزه‌های اسلامی، عملیات تروریستی انتحاری کاملاً مردود و مغایر با مبانی فقهی و حقوقی به شمار می رود/دقت در عملیات شهادت طلبانه نشان می‌دهد که این رفتار هم از جهت «قصد و انگیزه»، هم از جهت «هدف و غایت» و هم از نظر «آثار و پیامدها» با انتحار تفاوت اساسی دارد.غفلت از شکاف عمیقی که میان این دو گونه رفتار و عاملان آن وجود دارد، سبب شده که عده‌ای آن را با «انتحار» اشتباه بگیرند. دفاع در مقابل دشمن یک امر فطرى و عقلى است و خداوند به هر موجود زنده اى ابزار دفاعى خاصى داده است، ولى این ابزار دفاعى در انسان‌ها به دلیل داشتن قوه‌ی تعقل متنوع و گوناگون است و هر قوم و ملتى با توجه به توانایی‌هایى که دارد از شیوه ها و ابزار دفاعى مناسب حال خود استفاده مى کند. یکى از روش‌هاى دفاعى «عملیات استشهادى» است. «عملیات استشهادى» از مفاهیم مهمى است که به موازات گسترش جهانى اشغال‌گری، خشونت و ترور در دو دهه‌ی پایانى قرن بیستم، در ادبیات سیاسى اسلام نیز به تدریج، ظاهر شده است. در این رابطه سؤالات و استفتائات بسیاری از فقها و مراجع عظام تقلید صورت گرفته که بیش‌تر آن ها با شرایطى، عملیات استشهادى برضد دشمنان متجاوز و اشغال‌گر را جایز و مشروع دانسته و عده‌ای این نوع عملیات را مصداقى از جهاد دفاعى به شمار آورده‌اند.
عملیات استشهادى با توجه به اهمیت حفظ نفس، زمانى انجام مى شود که با دیگر ابزار دفاعى متعارف دفع تجاوز ممکن نباشد. اطلاق آیات و روایات جهاد دفاعى و ترجیح دفاع و لزوم حفظ نفس، دلیل جواز این نوع عملیات است. عملیات استشهادى تمامی ملاک‌های جهاد و دفاع را دارا بوده و با انتحار و اعمال انتحارى برضد انسان‌هاى بى‌گناه و نیز خودکشى بدون جهت شرعى متفاوت است. از این رو ادله‌ی حرمت قتل نفس منصرف از آن است. عملیات استشهادى نیز همانند عملیات انتحارى، اهداف منطقى استراتژیک دارد و در شرایطى شکل مى گیرد که تنها راه ممکن براى الزام دولت ها براى تغییر سیاست ها تصور شود.
چه تفاوت‌های بنیادینی میان عملیات استشهادی با عملیات انتحاری وجود دارد؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت عملیات (تروریسم) انتحاری دارای مؤلفه‌هایی به شرح زیر است:
1) خشونت و توسل به زور
در اقدام‌های تروریستی انتحاری، جنبه‌های مختلف خشونت را می‌توان شاهد بود؛ قتل، جرح و تخریب از ویژگی‌های اساسی چنین اقدام‌هایی است. این ویژگی در قریب به اتفاق تعاریف ارایه شده از تروریسم، آمده است.
2) ایجاد فشار( سیاسی و …)، وحشت و ترس
هر اقدام تروریستی انتحاری، هدفی را دنبال می‌کند که از رهگذر ایجاد فشار به دولت یا جامعه‌ی مورد هدف و تولید وحشت فزآینده، در تلاش است که بدان دست یابد.
3) حصول و رسیدن به اهداف غیرمشروع
افزون بر معنای هدف مشروع و غیرمشروع که نسبت به شرایط، اوضاع، جوامع و دولت‌های مختلف، متفاوت است هر اقدام تروریستی انتحاری، هدفی را دنبال می‌کند که حداقل از سوی جامعه یا دولت مورد هدف، نامشروع تلقی می‌شود؛ هر چند ممکن است از سوی برخی دیگر از جوامع یا دولت‌ها هدفی مشروع تلقی گردد. اما آن چه مسلم است رسیدن به این هدف از راه اعمال خشونت صورت می‌گیرد. البته این هدف را نمی‌توان منحصر در اهداف سیاسی دانست؛ چرا که امروزه ترور با انگیزه‌های مذهبی و ایدئولوژیک نیز واقع می‌شود. دقیقاً همین نکته سبب شده که وزارت دفاع آمریکا در سال 1990 در تعریف خود از تروریسم، اهداف مذهبی و ایدئولوژیک را نیز بگنجاند.
4) اقدام غافل‌گیر کننده، مخفیانه و ظالمانه
برخلاف جنگ‌ها که دشمن، مشخص و آشکار بوده و رودررو به مبارزه می‌پردازد، در اقدام‌های تروریستی فرد یا گروه تروریستی تا آن جا که می‌تواند موضع خود را غیر مشخص، پنهان، منافقانه و غافل‌گیرانه قرار می‌دهد؛ چرا که عمده‌ترین عامل بالا بردن تأثیرگذاری بر هدف خود را در غافل‌گیری می‌بیند تا از این رهگذر، هرچه بیش‌تر وی را وحشت زده و مرعوب خود نماید. این مؤلفه در روح اغلب تعاریف ترور آمده است؛ چرا که ترور اگر غافل‌گیرانه و مخفیانه نباشد به سرانجام نمی‌رسد و دولت‌ها مانع از وقوع آن خواهند شد. ظالمانه بودن آن از این جهت است که در بیش‌تر موارد قتل، بمب‌گذاری و سایر اقدام‌های تروریستی، مردم بی‌گناه مورد هدف قرار می‌گیرند.
5) علم به کشته شدن و تحقق این موضوع در جهان خارج
با این وصف، یکی از اتهام‌های غرب در جهت ایجاد پیوند میان اسلام و تروریسم، همسان پندار شمردن تروریسم انتحاری با عملیات استشهادی است که به ویژه در مسأله‌ی فلسطین، مطرح شده و در این چارچوب، یکی از مصادیق عملیات تروریستی، عملیات استشهادی قلمداد می‌گردد. این در حالی است که اسلام نسبت به انواع تروریسم، نگرشی منفی داشته و از این رو بر اساس آموزه‌های اسلامی، عملیات تروریستی انتحاری کاملاً مردود و مغایر با مبانی فقهی و حقوقی به شمار می رود.
یکی از اتهام‌های غرب در جهت ایجاد پیوند میان اسلام و تروریسم، همسان پندار شمردن تروریسم انتحاری با عملیات استشهادی است. این در حالی است که اسلام نسبت به انواع تروریسم، نگرشی منفی داشته و از این رو بر اساس آموزه‌های اسلامی، عملیات تروریستی انتحاری کاملاً مردود و مغایر با مبانی فقهی و حقوقی به شمار می رود.
اما تعارض ظاهری بین این نکته و جایز شمردن عملیات استشهادی، با قدری تأمل در مفهوم عملیات استشهادی و تفاوت آن با عملیات انتحاری روشن خواهد شد؛ چرا که بر اساس بعضی تحلیل‌های معاصر ـ به ویژه ادبیات غربی ـ در نگاه اولیه، «عملیات (دفاع) استشهادى» در قالب‌هایی هم‌چون «تروریسم انتحارى» و یا «خودکشی» قرار داده می‌شود و این به دلیل مؤلفه‌هایی است که هر دو مفهوم از آن برخوردار بوده و از این رهگذر این معنی به ذهن متبادر می‌شود که مفاهیمی نظیر هم هستند. با این توصیف با نگاهی اصولی به این دو مقوله می‌توان دریافت «عملیات استشهادی» و «عملیات انتحاری» علی‌رغم وجوه اشتراک، وجوه اختلاف بینادینی با یک‌دیگر دارند.
«عملیات استشهادی» به اقدامی اطلاق می‌شود که شخصی با قصد قربت و با علم به شهادت و با هدف ضربه زدن به دشمن، به انجام آن مبادرت می‌ورزد و در این بین کشته می‌شود. بر این اساس در این نوع عملیات با چهار مؤلفه‌ی اساسی مواجه‌ایم:
1ـ قصد قربت؛
2ـ علم به شهادت؛
3ـ ایراد ضربه به دشمن؛
4ـ نایل شدن به درجه‌ی رفیع شهادت.
از دگر سو فقه شیعه از یک سو، خودکشى را مطلقاً تحریم کرده و از سوى دیگر، «ترور» یا «فتک» در قاموس فقه شیعه وجود ندارد. اما این پرسش همواره مطرح بوده که آیا جایز است کسى با علم و یا ظن غالب بر کشته شدن خود، به دفاع از نفس و حیثیت خود یا کیان اسلام و جامعه‌ی اسلامى برخیزد؟
دقت در عملیات شهادت طلبانه نشان می‌دهد که این رفتار هم از جهت «قصد و انگیزه»، هم از جهت «هدف و غایت» و هم از نظر «آثار و پیامدها» با انتحار تفاوت اساسی دارد. غفلت از شکاف عمیقی که میان این دو گونه رفتار و عاملان آن وجود دارد، سبب شده که عده‌ای آن را با «انتحار» اشتباه بگیرند.
توضیح آن که، کسی که به مبارزه با دشمن قیام می‌کند، گاهی در این مبارزه به دست دشمن کشته می‌شود و گاهی نیز در اقدامی که برای ضربه زدن به دشمن انجام می‌دهد، خود نیز کشته می‌شود بدون این که کشته شدن او مستقیماً به دست دشمن باشد. در این نوع دوم ابهام بیش‌تر است و از نظر افرادی جایز نمی‌باشد. به نظر می‌رسد که این تفاوت نباید موجب شود که نوع دوم را انتحار و خودکشی بنامیم زیرا:
اول: قصد و انگیزه‌ی اقدام کننده، اعتلای کلمه‌ی «الله» و دفاع از ایمان، اعتقاد و مقدسات دین و سرزمین اسلامی است و به همین دلیل به شرف شهادت نایل می‌شود.
دوم: هدف فرد از جنبه‌ی شخصی، نیل به فوز عظیم شهادت و سعادت ابدی است و از جنبه‌ی اجتماعی، کشتن یا مجروح ساختن دشمن و ضربه زدن به او، ایجاد رعب و وحشت در جبهه‌ی دشمن و روحیه بخشیدن به مسلمانان است.
سوم: چنین شخصی از جنبه‌ی فردی دارای قدرت و قوت روحی، شجاعت، شهامت، ایمان و اعتقادی راسخ است که با آگاهی کامل قدم در این میدان می‌گذارد.
در حالی که شخصی که خودکشی می‌کند، در هیچ یک از ابعاد سه گانه‌ی یاد شده کم‌ترین شباهتی به مجاهد فی سبیل الله ندارد؛ نه قصد و انگیزه‌اش الهی است، نه در مقام دفاع از ایمان و اعتقاد دینی است بلکه عمل او نشانه‌ی بی‌ایمانی یا ضعف ایمان است که با ارتکاب عمل خودکشی و گناه کبیره گرفتار عذاب الهی می‌شود، هدفی نیز جز از بین بردن خود و راحت شدن از گرفتاری‌های روحی خود ندارد. از جنبه‌ی اجتماعی نیز کم‌ترین تأثیری در رشد اجتماع یا مقابله با دشمن ندارد. اساساً چنین فردی با خود مشکل دارد؛ شخص ضعیف النفسی است که برای گریز از مشکلات، گرفتاری‌ها و واقعیت‌های زندگی به حیات خود خاتمه می‌دهد.
عملیات استشهادی، در واقع طلب شهادت و عملی آگاهانه در راه خدمت به دین و دفاع از آن است. از این رو طلب شهادت و طلب مرگ براساس تعصب کور، دو مقوله‌ی کاملاً متفاوت‌اند، زیرا در طلب شهادت به غیر از باور و اعتقاد شخصی، لازم است نصوص و متون دینی معتبر نیز عمل را تأیید کنند، ولی طلب مرگ براساس تعصب جرم اندیشانه، تنها باور و اعتقاد شخصی را به همراه داشته و هیچ‌گونه تأییدی از قرآن، سیره و سنت رسول الله در آن یافت نمی‌شود. عملیات استشهادی بر پایه‌ی ایمان راستین، بینش، بصیرت درونی و آگاهی استوار است، ولی عملیات انتحاری تنها ناشی از خشم درونی است که برای ارضای حس انتقام‌جویی و رهایی از بن بست فکری انجام می گیرد. در واقع یکی شجاعت و دیگری حماقت است.
شهید مطهری در بیانی در این باره می‌گوید: «گرایش های ایمانی مذهبی موجب آن است که انسان تلاش هایی علی رغم گرایش های طبیعی فردی انجام دهد و احیاناً هستی و حیثیت خود را در راه ایمان خویش فدا سازد، این در صورتی میسر است که ایده‌ی انسان جنبه‌ی تقدس پیدا کند و حاکمیت مطلق بر وجود انسان بیابد. تنها نیروی مذهبی است که قادر است به ایده ها تقدس ببخشد و حکم آن‌ها را در کمال قدرت بر انسان جاری سازد. گاهی افرادی نه از راه ایده و عقیده‌ی مذهبی، بلکه تحت فشار عُقده ها، کینه توزی‌ها، انتقام گیری ها و بالاخره به صورت عکس العمل شدید در برابر احساس فشارها و ستم ها، دست به فداکاری می زنند و از جان، مال و همه‌ی حیثیّات خود می گذرند؛ هم‌چنان که نظایرش را در گوشه و کنار جهان می بینیم، ولی تفاوت این ایده‌ی مذهبی و غیرمذهبی این است که آن‌جا که پای عقیده‌ی مذهبی به میان آید و به ایده قداست ببخشد، فداکاری ها از روی کمال رضایت و به طور طبیعی صورت می گیرد، فرق است میان کاری که از روی رضا و ایمان صورت گیرد که نوعی انتخاب است، با کاری که تحت تأثیر عقده ها و فشارهای ناراحت کننده‌ی درونی صورت می گیرد که نوعی انفجار است.»
بدین سان، عملیات استشهادی، فاقد مؤلفه‌ی سوم (رسیدن به هدفی نامشروع) و چهارم (اقدام غافل‌گیرانه، مخفیانه و ظالمانه) از مؤلفه‌های عملیات تروریستی انتحاری است؛ چرا که اقدام به عملیات استشهادی، به ویژه در فلسطین و لبنان، جز در مقام دفاع (آن هم دفاع مشروع از هستی و موجودیت خود) یا در حالت اضطرار، صورت نمی‌گیرد. چنان چه ماده‌ی 51 منشور ملل متحد نیز بر وجود چنین حقی صحه گذاشته است. ماده‌ی 51 این منشور می‌گوید: «در صورت وقوع حمله‌ی مسلحانه برضد یک عضو ملل متحد تا زمانی که شورای امنیت، اقدام لازم برای حفظ صلح و امنیت بین‌المللی را به عمل آورد، هیچ یک از مقررات این منشور به حق ذاتی دفاع از خود، خواه فردی یا دسته جمعی، لطمه‌ای وارد نخواهد کرد.» ضمن این که شرایط جنگ و اضطرار نیز به خودی خود اقتضائاتی دارد که عملیات استشهادی را در زمره‌ی اعمال مشروع می‌برد.
چه دلایلی بر جواز عملیات استشهادی صحه می گذارد؟
از دو دریچه به این مسأله نگریسته شده است:
1) از لحاظ دفاعی
اغلب مراجع در مسایل دفاع رساله‌ی خود، این مسأله را که دفاع از خود، ناموس و کیان اسلام به هر نحوی که باشد، جایز است، ذکر کرده‌اند که یکی از مصادیق دفاع از خود و یا کیان اسلام، در جایی است که به سرزمین، تجاوز شود و حتی اشغال یا غصب شود؛ مانند مسأله‌ی فلسطین که توسط دشمنان اسلام مورد تجاوز قرار گرفته و یکی از بهترین ابزار مبارزه، عملیات استشهادی است که تأثیر مؤثر و قابل توجهی دارد. هم چنان که هر مبارزی در مقام دفاع و جهاد دفاعی، اعم از زن و مرد، پیر و جوان، موظف به دفاع است؛ هر چند، جان خودش نیز به طور قطع در معرض خطر جدی قرار خواهد گرفت. البته لازم به ذکر است که دفاع استشهادی در دو جهت طرح می‌شود:
جهت اول: جهاد دفاعی؛ جهادی که در برابر هجوم دشمنان به کیان اسلام، صورت می‌گیرد و نیازی به اذن امام نداشته و جنبه‌ی عمومی دارد و بر هر کس (حتی زنان و سالخوردگان و صغیران) که توانی برای مبارزه داشته باشد، واجب است و احکام جنگ و جهاد بر آن، حاکم است. یکی از راه‌های مبارزه با اشغال‌گران صهیونیست (به عنوان آخرین و تنها راه مؤثر) اقدام به عملیات استشهادی است.
جهت دوم: دفاع مشروع؛ دفاعی شخصی است که در مقام تجاوز دیگری به جان، مال و ناموس انسان صورت می‌گیرد و در آن باید شرایطی چون ضرورت، لزوم توسل به زور و تناسب دفاع و حمله و تداوم دفاع تا زمان دفع تجاوز، رعایت شود. جواز این دفاع در ماده‌ی 61 به بعد قانون مجازات اسلامی ایران و ماده‌ی 51 فصل هفتم منشور سازمان ملل و بسیاری از قوانین ملی و بین المللی آمده است.
2) از لحاظ اضطرار یا ضرورت
با استناد به قاعده‌ی «الضرورات تبیح المحظورات» در آن هنگام، راهی جز عملیات شهادت طلبانه در پیش رو نیست، به ناچار از این راه برای مبارزه با دشمن استفاده می‌شود. در مسأله‌ی عملیات استشهادی فلسطینیان، اگر عمل آن‌ها مطابق این اصل کلی است که آن‌ها برای حفظ جان، عزت و شرف خود و باز پس گیری زمین فلسطین از اشغال‌گران صهیونیست، مضطر و مجبورند که دست به چنین عملی بزنند، این عملیات، مشروع و جایز است. از این رو اگر از راه‌های دیگر می‌توانند به اهداف خود برسند، چنین فعلی ناروا و نامشروع است. به طور قطع هر ملتی مایل است با کم‌ترین خسارت دشمن را از سرزمین خود اخراج کند تا کسی مجبور نشود دست به چنین عملیاتی بزند. گرچه شخص مجاهد با این عمل به سعادت ابدی می‌رسد، اما اجتماع از فقدان آن‌ها خسارت می‌بیند و از این رو تا ضرورت پیش نیاید، سرمایه‌های انسانی خود را به سهولت از کف نمی‌دهد.
با توجه به حکم فوق از نظر مصداقی باید گفت عقل سیاسی حکم می‌کند که در موقعیت فعلی، عملیات استشهادی، ضروری به نظر می‌رسد؛ زیرا اول، دشمن فلسطینیان و لبنانیان (رژیم صهیونیستی) در فلسطین و بر فلسیطینیان با ترور و خشونت، تسلط یافته، تن به هیچ منطق و معاهده‌ای نمی‌دهد و از آن بالاتر بر شریان اقتصاد جهانی مسلط گردیده، رسانه‌های گروهی جهانی را در اختیار داشته، نفوذ کاملی بر حامیان اسراییل دارد. دوم، صهیونیست‌ها سرزمین فلسطینیان را اشغال کرده و نه تنها حاضر به پس دادن آن نیستند، بلکه حاضر نیستند حتی بخشی از آن را به صاحبان اصلی‌اش تحویل دهند تا آن‌ها نیز دولت مستقل فلسطینی تشکیل دهند و اگر زورشان برسد، دیگر سرزمین‌های اسلامی ـ به ویژه لبنان و سوریه و اردن ـ را نیز به اشغال خود در می‌آورند. سوم، فلسطینیان در این هیاهوی تبلیغات و عملیات وحشیانه‌ی صهیونیست‌ها هیچ پشتیبان جدی ـ حتی در بین دولت‌های اسلامی و عربی ـ نداشته و به معنای واقعی کلمه، تنها هستند.
چهارم، تمام یهودیانی که از سرزمین‌های دیگر به فلسطین آمده و در شهرهای فلسطینی یا شهرک‌های صهیونیست نشین اسکان داده شده‌اند، اشغال‌گر هستند؛ چه خود بدانند و چه خود ندانند. به طور حتم هیچ انسان آزاده‌ای حاضر نیست که خانه‌اش به اشغال دیگران در بیاید و خود و فرزندانش مورد ضرب و شتم قرار گرفته و از خانه و کاشانه شان بیرون رانده شوند و سکوت کنند.
پنجم، فلسطینیان، تمام راه‌ها را آزموده‌اند، پای میز مذاکره نشسته‌اند و تحقیر شده‌اند، دل به سران دولت‌های اسلامی و عربی، خوش کردند و ناخوش شده‌اند، به مجامع بین المللی، متوسل شده‌اند و نصیبی نبرده‌اند، سعی کرده‌اند فریاد خود را با تظاهرات و سنگ و کلوخ به گوش جهانیان برسانند و اشغال‌گران را از سرزمین خود پس بزنند، با گوش‌های سنگین جهانیان و گلوله‌های آتشین صهیونیست‌ها مواجه شده‌اند و… در چنین شرایطی عملیات استشهادی آخرین راه حل آن‌ها برای رساندن فریاد خود به گوش جهانیان و مقابله به مثل کشتار روزافزون زنان و فرزندان خود و ایجاد محیط ناامن برای اشغال‌گران است. این راهی است که نه تنها اسلام از باب «الضرورات تبیح المحظورات»، جایز و مشروع می‌داند، بلکه عقلای جهان نیز آن را مشروع و روا می‌دانند. البته چنان چه گذشت این عملیات نیز تا زمان ضرورت جایز است وگرنه در حالت طبیعی، چنین اقدام‌هایی جایز نیست، یعنی در هر مکان و هر زمانی نمی‌توان از عملیات این چنینی و بمب‌گذاری استفاده نمود؛ بلکه عملیاتی که همراه با خشونت است، فقط در محدوده‌ی خاص، ضرورت، معنا و مشروعیت پیدا می‌کند و تجاوز از آن جایز نیست و اصولاً در حالت طبیعی نمی‌توان از آن الگو گرفت.
بنابراین، اصل اسلامی «الضرورات تبیح المحظورات» (قاعده‌ی ضرورت) که عملیات استشهادی فلسطینیان، مبتنی بر آن است با اصل مارکسیستی «هدف، وسیله را توجیه می‌کند» تفاوت جوهری دارد؛ چرا که اول، در نظر مارکسیست‌ها برای رسیدن به اهداف خود از هر راه ممکن و وسیله و ابزار ممکن و در دسترس می‌توان استفاده نمود، اما در اسلام برای رسیدن به اهداف خود، فقط از راه‌های مشروع و معقول می‌توان استفاده کرد و به هیچ وجه، استفاده از راه‌های نامشروع جایز نیست. تنها در حالت ضرورت که همان، حالت ناچاری و درماندگی است که هیچ گریزی از آن نیست، به حکم عقل و شرع، دایره‌ی وسایل مشروع، وسیع می‌شوند. در حقیقت، قانون ضرورت، قانونی عقلی است که در قوانین عرفی جهان امروز نیز به آن بها داده شده است. دوم، روشن است که محدوده‌ی قاعده‌ی ضرورت، بسیار ضیق است و فقط در محدوده‌ی زمان، مکان و موقعیتی است که هیچ راه حلی جز انتخاب وسیله‌ی ضروری امکان نداشته باشد، (الضرورات تتقدر بقدرها)؛ به خلاف اصل هدف، وسیله را توجیه می‌کند که در تمامی مکان‌ها، زمان‌ها و موقعیت‌ها مورد استفاده ـ و به بیان صحیح‌تر، سوءاستفاده ـ قرار می‌گیرد.(حمیدرضا قنبری نژاد؛ کارشناس ارشد حقوق بین الملل/برهان/۱۳۹۳/۸/۲۸)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد