۱۳۹۸/۰۷/۲۳
–
۱۶۶۶ بازدید
مگر غیبت جز گناهان حق الناس نیست؟ پس چرا در رساله امام خمینی امده است که غیبت کننده احتیاجی به حلالیت گرفتن ندارد و فقط توبه او کافیست؟ در ضمن ایا گناه غیبت شونده به حساب شخص غیبت کننده میرسد؟ یا به قولی گناه او شسته میشود؟
الف ) جبران (غیبت)در این زمینه توصیه شده :
1 . اگر افرادی که پیش آنها غیبت کرده اید می شناسید، به نحوی از غیبت شده اعاده حیثیت نمایید و به طور مثال به اطلاع آنها برسانید که در مورد آن مطلب اشتباه کرده اید و با یادآوری نکات قوت شخصیت آن فرد به جبران آن بپردازید .
2 . در صورتی که امکان این کار نیست و اگر به خود غیبت شده نیز بگویید باعث مفسده می شود و امکان برخورد هست، ، طلب بخشش از خداوند و انجام خیرات از طرف او کافی است و لازم نیست حتما کسب حلالیت صورت گیرد.
( غیبت )، که جبران آن حقوق ذکر شده از راه طلب حلالیت از خود صاحب حق ممکن نباشد، راههای دیگری که ممکن است ما را به نتیجه برساند طی می کنیم :
1. برای صاحبان حق دعا کنید، طلب مغفرت وآمرزش گناهان ایشان را داشته باشید.
2. ازطرف ایشان صدقه بدهید وانفاق مالی کنید.
3. ازطرف ایشان به زیارت بروید.
4. در غیاب ویا حضور از آبروی ایشان دفاع کنید .
5. هرکار خیری که ممکن است برای ایشان سود دنیوی ویا اُخروی داشته باشد انجام دهید.
مقدار استغفار در اینجا مشخص نشده ، بلکه انسان باید مطمئن شود که طرف مقابل اورا بخشیده است .
ب ) نظر مراجع
نظر مراجع (به جز بهجت): کسب رضایت او واجب نیست ؛ ولى باید از این گناه توبه کند. [امام، استفتاءات، ج 2 گناهان کبیره، س 16 و 21 ؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 982 ؛ سیستانى، غیبت ؛ تبریزى، استفتاءات، س 1004 و 1006 و دفتر: بهجت، نورى، وحید، صافى، خامنه اى، مکارم.]آیةاللَّه بهجت: باید رضایت او را جلب کند، مگر اینکه عزت و آبروى او را نزد کسانى که پیش آنان غیبت کرده، اعاده نماید و اگر امکان رضایت و یا دسترسى به او نباشد، باید براى او استغفار کرد. [ استفتاءات، ج 4، س 6469 و 6475. ] بنابراین با توجه به نظر مراجع عظام بهتر است که از طرف مقابل رضایت گرفته شود ، اما اگر گرفتن رضایت از او سبب دشمنی بیشتر و فتنه می شود، گرفتن رضایت لازم و واجب نیست و توبه کرده و برای شخصی که غیبت او را انجام داده اید بسیار استغفار کند .
ج ) غیبت و جابه جایی اعمال
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند:
« یوتی باحد یوم القیامه یوقف بین یدی الله و یدفع الیه کتابه فلا یری حسناته فیه، فیقول: الهی لیس هذا کتابی لا اری فیه حسناتی. فیقال له: ان ربک لا یضل و لا نیسی ذهب عملک باغتیاب الناس. ثم یوتی باخر و یدفع الیه کتابه فیری فیها طاعات کثیره، فیقول: الهی ما هذا کتابی فانی ما عملت هذه الطاعات فیقال له ان فلانا اغتابک فدفعت حسناته الیک » (مستدرک الوسائل، ج 2، ص 106، باب 132، ح 31، بحار الانوار، ج 72، ص 258، مکاسب محرمه، ص 46.)
در روز قیامت یکی از شما را در صحرای محشر برای رسیدگی به اعمالش حاضر می کنند و نامه عملش را به دستش می دهند و هنگامی به آن نگاه می کند از کارهای نیکی که انجام داده است چیزی در آن نمی بیند.
عرض می کند؛ پروردگار! این نامه عمل من نیست، زیرا از طاعات و عباداتی که در دنیا انجام داده ام چیزی در آن نمی بینم. به او گفته می شود، پروردگار تو خطا و نسیان نمی کند و این نامه عمل از آن تو است، اما به خاطر اینکه غیبت کردی کارهای نیک تو در نامه عمل کسی نوشته شده است که از او بدگویی کردی. سپس شخص دیگری را برای حساب می آورند و نامه عملش را به او می دهند.
به نامه نگاه می کند ولی بر خلاف انتظارش طاعات و عبادات زیادی را در آن می بیند و از روی تعجب عرض می کند؛ خدایا! این نامه عمل من نیست، من در دنیا کارهای نیکی که در اینجا نوشته شده است انجام نداده ام. به او گفته می شود: چون فلان شخص از تو بدگویی کرد کارهای نیک او در نامه عمل تو نوشته شده است.
من کانت لاخیه عنده مظلمه فی عرض او مال فلیستحلها من قبل ان یاتی یوم لیس هناک درهم و لا دینار فیوخذ من حسناته فان لم یکن له حسنات اخذ من سیئات صاحبه فیتزاید علی سیئاته (مکاسب محرمه، ص 43، محجه البیضا، ج 5، ص 273.)
هر کس حقی از برادر دینی بر عهده دارد، باید از او رضایت بخواهد پیش از فرار رسیدن روزی که درهم دینار یافت نمی شود.
(به جای درهم و دینار) از حسنات و کارهای نیک او برمی دارند و اگر کار نیکی نداشته باشد از گناهان طرف (کسی که از او غیبت یا حقی تضییع شده است) بر می دارند و به گناهان او می افزایند.
به حکیم و دانشمندی خبر دادند که روزی که فلانی از تو غیبت و بدگویی نکند. آن مرد حکیم هر روز هدیه ای برای او می فرستاد، گاهی رطب و خرمای تازه و گاهی میوه و لیموی تازه برایش می فرستاد. آن خوش انصاف هم دست برنمی داشت، پس از چندی کم کم خجالت کشید فهمید بد می کند و کار حرامی مرتکب می شود. دیگر آن حکیم هر چیزی برایش نفرستاد تا خودش از او جویا شد. چه طور است تا ما از شما بدگویی می کردیم، هدیه برایمان می فرستادید اما حالا که صلح کردیم و بدگویی نمی کنیم، هدیه را بریدید؟
او در جواب گفت: تا کنون تو به من خدمت می کردی و از حسناتت به من می دادی، لذا من هم احسان تو را با هدیه تلافی می کردم، از وقتی تو از دادن حسناتت به من مضایقه کردی من هم دیگر هدیه ای نمی فرستم. (تفسیر سوره حجرات مرحوم شهید دستغیب، ص 331، به نقل از لثالی الاخبار)
نقل شده روزی مردی با یکی از فضلا و اهل معرفت برخورد کرد و به او گفت: شنیده ام که شما غیبت مرا کرده اید؟
مرد فاضل در پاسخ او گفت: مگر چه عیبی دارد که من با غیبت کردن، تو را بر حسنات و نیکی های خود مسلط گردانم. ( کشف الربیه، شهید ثانی.)
نقل شده عده ای در حضور عبدالله مبارک نشسته بودند و با یکدیگر گفتگو می کردند. در بین صحبتشان، مساله غیبت به میان آمد و مطرح شد.
عبدالله بن مبارک، همچنان ساکت و خاموش نشسته بود و هیچ سخنی نمی گفت، اما وقتی مساله غیبت مطرح شد، به عنوان پند، موعظه و حکمت گفت:
اگر من خواستم از کسی غیبت کنم، از پدر و مادرم غیبت می کردم، زیرا ایشان پیش از هر کس سزاوارتر و شایسته تر بودند به این که صاحب حسنات و نیکی های من بشوند.(اخلاق الاهی / مجتبی تهرانی /آفات زبان/ج4 / ص 123. )
چند نکته مهم در جابه جایی اعمال
۱- گناه و عصیان نمی تواند پاک کننده گناه باشد هر چند هر دو گناه از یک جنس باشند .
۲- در مورد غیبت مسلما برای غیبت کننده گناه نوشته می شود ولی انتقال حسنه او به فرد غیبت شونده و در صورت نداشتن حسنه انتقال گناهان غیبت کننده به غیبت شونده در موارد خاصی است و در همه موارد نیست و عمومیت ندارد تا بتوان آن را به همه موارد غیبت سرایت داد .
۳- غیبت کردن انسان ها از یکدیگر به یک میزان نیست و گناه همه غیبت ها نیز به یک اندازه نیست تا در همه موارد تعادل و تناسبی که شما بیان کرده اید ایجاد شود . مثلا جرم و گناه فردی که بنده خاص و ولی خدا است با غیبت انسان معمولی متفاوت است و یا غیبتی که تنها موجب ناراحتی کسی شود با غیبتی که موجب ریختن آبروی کسی شود و او را در جامعه ساقط کند از نظر جرم یکسان نیست . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: ۱/۱۰۰۱۱۲۹۵۹ )
۴. یکی از مسائلی که هم قرآن کریم در ضمن سخنان خود بر آن متعرض شده و هم در احادیث شریفه به طور فراوان وارد گردیده است انتقال یافتن اعمال است؛ به این معنی که در بعضی از شرایط ، حسنات یک نفر و یا قدری از آنها، از وی دور گردانیده شده و به انسان دیگری که عامل آنها نبوده، انتقال داده میشوند و هم چنین سیئات یک نفر، کلاً یا بعضاً، احیاناً به شخص دیگری متعلق میشود .
1 . اگر افرادی که پیش آنها غیبت کرده اید می شناسید، به نحوی از غیبت شده اعاده حیثیت نمایید و به طور مثال به اطلاع آنها برسانید که در مورد آن مطلب اشتباه کرده اید و با یادآوری نکات قوت شخصیت آن فرد به جبران آن بپردازید .
2 . در صورتی که امکان این کار نیست و اگر به خود غیبت شده نیز بگویید باعث مفسده می شود و امکان برخورد هست، ، طلب بخشش از خداوند و انجام خیرات از طرف او کافی است و لازم نیست حتما کسب حلالیت صورت گیرد.
( غیبت )، که جبران آن حقوق ذکر شده از راه طلب حلالیت از خود صاحب حق ممکن نباشد، راههای دیگری که ممکن است ما را به نتیجه برساند طی می کنیم :
1. برای صاحبان حق دعا کنید، طلب مغفرت وآمرزش گناهان ایشان را داشته باشید.
2. ازطرف ایشان صدقه بدهید وانفاق مالی کنید.
3. ازطرف ایشان به زیارت بروید.
4. در غیاب ویا حضور از آبروی ایشان دفاع کنید .
5. هرکار خیری که ممکن است برای ایشان سود دنیوی ویا اُخروی داشته باشد انجام دهید.
مقدار استغفار در اینجا مشخص نشده ، بلکه انسان باید مطمئن شود که طرف مقابل اورا بخشیده است .
ب ) نظر مراجع
نظر مراجع (به جز بهجت): کسب رضایت او واجب نیست ؛ ولى باید از این گناه توبه کند. [امام، استفتاءات، ج 2 گناهان کبیره، س 16 و 21 ؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 982 ؛ سیستانى، غیبت ؛ تبریزى، استفتاءات، س 1004 و 1006 و دفتر: بهجت، نورى، وحید، صافى، خامنه اى، مکارم.]آیةاللَّه بهجت: باید رضایت او را جلب کند، مگر اینکه عزت و آبروى او را نزد کسانى که پیش آنان غیبت کرده، اعاده نماید و اگر امکان رضایت و یا دسترسى به او نباشد، باید براى او استغفار کرد. [ استفتاءات، ج 4، س 6469 و 6475. ] بنابراین با توجه به نظر مراجع عظام بهتر است که از طرف مقابل رضایت گرفته شود ، اما اگر گرفتن رضایت از او سبب دشمنی بیشتر و فتنه می شود، گرفتن رضایت لازم و واجب نیست و توبه کرده و برای شخصی که غیبت او را انجام داده اید بسیار استغفار کند .
ج ) غیبت و جابه جایی اعمال
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند:
« یوتی باحد یوم القیامه یوقف بین یدی الله و یدفع الیه کتابه فلا یری حسناته فیه، فیقول: الهی لیس هذا کتابی لا اری فیه حسناتی. فیقال له: ان ربک لا یضل و لا نیسی ذهب عملک باغتیاب الناس. ثم یوتی باخر و یدفع الیه کتابه فیری فیها طاعات کثیره، فیقول: الهی ما هذا کتابی فانی ما عملت هذه الطاعات فیقال له ان فلانا اغتابک فدفعت حسناته الیک » (مستدرک الوسائل، ج 2، ص 106، باب 132، ح 31، بحار الانوار، ج 72، ص 258، مکاسب محرمه، ص 46.)
در روز قیامت یکی از شما را در صحرای محشر برای رسیدگی به اعمالش حاضر می کنند و نامه عملش را به دستش می دهند و هنگامی به آن نگاه می کند از کارهای نیکی که انجام داده است چیزی در آن نمی بیند.
عرض می کند؛ پروردگار! این نامه عمل من نیست، زیرا از طاعات و عباداتی که در دنیا انجام داده ام چیزی در آن نمی بینم. به او گفته می شود، پروردگار تو خطا و نسیان نمی کند و این نامه عمل از آن تو است، اما به خاطر اینکه غیبت کردی کارهای نیک تو در نامه عمل کسی نوشته شده است که از او بدگویی کردی. سپس شخص دیگری را برای حساب می آورند و نامه عملش را به او می دهند.
به نامه نگاه می کند ولی بر خلاف انتظارش طاعات و عبادات زیادی را در آن می بیند و از روی تعجب عرض می کند؛ خدایا! این نامه عمل من نیست، من در دنیا کارهای نیکی که در اینجا نوشته شده است انجام نداده ام. به او گفته می شود: چون فلان شخص از تو بدگویی کرد کارهای نیک او در نامه عمل تو نوشته شده است.
من کانت لاخیه عنده مظلمه فی عرض او مال فلیستحلها من قبل ان یاتی یوم لیس هناک درهم و لا دینار فیوخذ من حسناته فان لم یکن له حسنات اخذ من سیئات صاحبه فیتزاید علی سیئاته (مکاسب محرمه، ص 43، محجه البیضا، ج 5، ص 273.)
هر کس حقی از برادر دینی بر عهده دارد، باید از او رضایت بخواهد پیش از فرار رسیدن روزی که درهم دینار یافت نمی شود.
(به جای درهم و دینار) از حسنات و کارهای نیک او برمی دارند و اگر کار نیکی نداشته باشد از گناهان طرف (کسی که از او غیبت یا حقی تضییع شده است) بر می دارند و به گناهان او می افزایند.
به حکیم و دانشمندی خبر دادند که روزی که فلانی از تو غیبت و بدگویی نکند. آن مرد حکیم هر روز هدیه ای برای او می فرستاد، گاهی رطب و خرمای تازه و گاهی میوه و لیموی تازه برایش می فرستاد. آن خوش انصاف هم دست برنمی داشت، پس از چندی کم کم خجالت کشید فهمید بد می کند و کار حرامی مرتکب می شود. دیگر آن حکیم هر چیزی برایش نفرستاد تا خودش از او جویا شد. چه طور است تا ما از شما بدگویی می کردیم، هدیه برایمان می فرستادید اما حالا که صلح کردیم و بدگویی نمی کنیم، هدیه را بریدید؟
او در جواب گفت: تا کنون تو به من خدمت می کردی و از حسناتت به من می دادی، لذا من هم احسان تو را با هدیه تلافی می کردم، از وقتی تو از دادن حسناتت به من مضایقه کردی من هم دیگر هدیه ای نمی فرستم. (تفسیر سوره حجرات مرحوم شهید دستغیب، ص 331، به نقل از لثالی الاخبار)
نقل شده روزی مردی با یکی از فضلا و اهل معرفت برخورد کرد و به او گفت: شنیده ام که شما غیبت مرا کرده اید؟
مرد فاضل در پاسخ او گفت: مگر چه عیبی دارد که من با غیبت کردن، تو را بر حسنات و نیکی های خود مسلط گردانم. ( کشف الربیه، شهید ثانی.)
نقل شده عده ای در حضور عبدالله مبارک نشسته بودند و با یکدیگر گفتگو می کردند. در بین صحبتشان، مساله غیبت به میان آمد و مطرح شد.
عبدالله بن مبارک، همچنان ساکت و خاموش نشسته بود و هیچ سخنی نمی گفت، اما وقتی مساله غیبت مطرح شد، به عنوان پند، موعظه و حکمت گفت:
اگر من خواستم از کسی غیبت کنم، از پدر و مادرم غیبت می کردم، زیرا ایشان پیش از هر کس سزاوارتر و شایسته تر بودند به این که صاحب حسنات و نیکی های من بشوند.(اخلاق الاهی / مجتبی تهرانی /آفات زبان/ج4 / ص 123. )
چند نکته مهم در جابه جایی اعمال
۱- گناه و عصیان نمی تواند پاک کننده گناه باشد هر چند هر دو گناه از یک جنس باشند .
۲- در مورد غیبت مسلما برای غیبت کننده گناه نوشته می شود ولی انتقال حسنه او به فرد غیبت شونده و در صورت نداشتن حسنه انتقال گناهان غیبت کننده به غیبت شونده در موارد خاصی است و در همه موارد نیست و عمومیت ندارد تا بتوان آن را به همه موارد غیبت سرایت داد .
۳- غیبت کردن انسان ها از یکدیگر به یک میزان نیست و گناه همه غیبت ها نیز به یک اندازه نیست تا در همه موارد تعادل و تناسبی که شما بیان کرده اید ایجاد شود . مثلا جرم و گناه فردی که بنده خاص و ولی خدا است با غیبت انسان معمولی متفاوت است و یا غیبتی که تنها موجب ناراحتی کسی شود با غیبتی که موجب ریختن آبروی کسی شود و او را در جامعه ساقط کند از نظر جرم یکسان نیست . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: ۱/۱۰۰۱۱۲۹۵۹ )
۴. یکی از مسائلی که هم قرآن کریم در ضمن سخنان خود بر آن متعرض شده و هم در احادیث شریفه به طور فراوان وارد گردیده است انتقال یافتن اعمال است؛ به این معنی که در بعضی از شرایط ، حسنات یک نفر و یا قدری از آنها، از وی دور گردانیده شده و به انسان دیگری که عامل آنها نبوده، انتقال داده میشوند و هم چنین سیئات یک نفر، کلاً یا بعضاً، احیاناً به شخص دیگری متعلق میشود .