۱۳۹۵/۰۹/۰۷
–
۷۳۲ بازدید
اگردرغدیرخم چندین هزارنفرحضورداشتندچرابعدپیامبرباابوبکربیعت شد؟
به نظر مى رسد این پرسش یکى از چالش هاى جدّى فرا روى شیعه باشد؛ زیرا شیعه: الف) با بهره گیرى از منابع معتبر خود و اهل سنت به اثبات اصل ماجراى غدیر مى پردازد؛ منابعى که در آن صدها صحابى و تابعى شناخته شده وجود دارد(1) ب) با دلیل هاى متقن و شواهد مستحکم لغوى، قرآنى، سنتى و تاریخى واژه ولایت موجود در روایت غدیر را به معناى سرپرستى و به دست گرفتن امور جامعه مسلمانان مى داند نه دوستى(2)
ج) اثبات مى کند پیامبر اکرم(ص) در این ماجرا بر اساس دستور خداوند در پى تعیین جانشین بود نه معرفى کاندیداى خلافت.(3 )
با این همه در گزارش هاى تاریخى – جز چند منبع که در اعتبار آن ها سخن فراوان است(4) – از واکنش شدید مردم و یاد آورى ماجراى غدیرخم کم تر سخن به میان آمده است. با آن که قطعاً بیش تر مردم مدینه در ماجراى غدیر حضور داشتند، چرا پس از حدود 70 یا 84 روز(5) از این ماجرا آن را فراموش کردند؟ البته احتمال اعتراض عده اى از مردم و یاد کرد ماجراى غدیر به وسیله آن ها و مخفى ماندن این واکنش، به سبب سیاست ممنوعیت نقل و تدوین حدیث، وجود دارد؛ صحابه متعددى در جریان دفاع از ولایت از بیعت با ابوبکر سرباز زدند. مانند عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوّام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، عمار بن یاسر،براء بن عازب و ابى بن کعب، و … که برای اطلاع بیشتر به این کتاب مراجعه فرمایید: تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 124، به نقل از موسوعة الامام على بن ابى طالب، محمد رى شهرى، مرکز بحوث دار الحدیث، ج 3، ص26.
ولى در عدم گستردگى این اعتراض ها تردید نیست. با توجّه به ماجراى غدیر و تأکید پیامبر اکرم(ص) بر تعیین جانشین، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمى نماید. بنابراین، واکنشى چنین محدود چگونه توجیه مى شود؟ براى یافتن سرنخ هاى تاریخى این مشکل باید موقعیت زمانى این قطعه از تاریخ و نیز سیر جریان هاى سیاسى و اجتماعى از زمان واقعه تا وفات پیامبر اکرم(ص) به دقت بررسى شود. بر این اساس، پى گیرى بحث در محورهاى زیر ضرورت دارد:
1. قبل از تشکیل دولت مدینه به دست پیامبر اکرم(ص)، مردم شهرهاى بزرگ حجاز و بادیه ها تحت نظام قبیله اى به سر مى بُردند. در این نظام سرآمد بودن در صفاتى چون سنّ، سخاوت، شجاعت، بردبارى و شرافت معیار گزینش رهبر به شمار مى آمد و رهبر قبیله حق نداشت از میان فرزندان و خویشانش جانشین برگزیند.
2. پیامبر اکرم(ص) نخستین کسى بود که در این سرزمین نهادى به نام دولت پدید آورد و ارزش هاى فرا قبیله اى ارائه داد. آن حضرت(ص) توانست قبایل مختلف شهرها و بادیه هاى منطقه را تحت یک نظام واحد متمرکز سازد. مردم که وى را پیامبرى آسمانى مى دانستند، تشکیل دولت از سوى او را امرى الآهى به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتى قابل توجّه نشان ندادند.
3. پیش از فتح مکه, اسلام به گونه اى روز افزون در میان مردم شهرها و بادیه ها گسترش یافت تا جایى که سال بعد (سال نهم هجرت) عام الوفود (سال هیأت ها) نام گرفت؛ یعنى سالى که مردم دسته دسته در قالب هیئت هاى مختلف نزد پیامبر اکرم(ص) مى شتافتند و اسلام خویش را آشکار مى ساختند. ناگفته پیدا است، انگیزه همه این هیأت ها معنوى نبود و همه تازه مسلمانان ایمان قلبى نداشتند.
4. یکى از آموزه هاى اسلامى که پذیرش آن براى مردم دشوار مى نمود، مسأله تعیین جانشین بود؛ زیرا:
الف) مردم فقط پیامبر(ص) را داراى بُعد الآهى مى دانستند و حکومت فرا قبیله اى اش را مى پذیرفتند. در نگاه آنان، جانشین پیامبر از چنین ویژگى اى برخوردار نبود(6),
ب) هنوز بسیارى از مردم خود را به اطاعت محض از دستورهاى دنیوى آن حضرت مقیّد نمى دانستند؛ چنان که در مواردى چون صلح حدیبیه(7) و تقسیم غنایم حنین(8 )واکنش اعتراض آمیز نشان دادند.
ج) بسیارى از مردم اطاعت از فرمان هاى دنیوى مربوط به بعد از زندگانى رسول خدا را نمى پذیرفتند؛ زیرا هنوز از آموزه هاى جاهلى که به رئیس قبیله اجازه تعیین جانشین نمى دهد، دل نبریده بودند؛ و طبیعى بود که مسأله ریاست دولت را از ریاست یک قبیله مهم تر بدانند.
د) هنوز بعضى از قریشیان تازه مسلمان چنان مى پنداشتند که حضرت(ص) در راستاى رقابت قبیله اى مسأله نبوت را مطرح کرده است. این گروه با توجّه به اقبال عمومى مردم به آن حضرت(ص) جرأت مخالفت نداشتند؛ ولى با تعیین جانشین به ویژه از تیره بنى هاشم، لب به اعتراض گشادند و با بهره گیرى از پشتوانه فرهنگ قبیله اى مردم اعتراض خویش را روشن تر بیان کردند.
ه) در زمان جاهلیت تنها اشرافى به مجلس مشورتى قریش (دارالندوه) راه مى یافتند که به چهل سالگى رسیده باشند (9) بر این بنیاد، پذیرش جانشین رسول خدا، به ویژه اگر آن فرد داماد پیامبر(ص) بود و کم تر از چهل سال(10) داشت، بسیار دشوارتر مى شد.
5. دو نکته دیگر، پذیرش جانشینى امام على(ع) را دشوار مى ساخت:
الف) حضرت على(ع) نزد قریشیان، به سبب دلاورى هایش در جنگ هایى مانند بدر و اُحُد و به خاک و خون کشیدن بزرگان قریش، چهره منفى داشت. این پدیده سبب شد به تبلیغات گسترده روى آورند و چهره على(ع) را نزد همه اعراب زشت جلوه دهند.(11)
ب) مردم قبایل مختلف این نکته را درک کرده بودند که با توجّه به لیاقت ها و استعدادهاى تیره بنى هاشم، اگر مسأله جانشینى در میان آن ها تثبیت شود، هرگز از آن خاندان برون نخواهد آمد.
6. نگاه پیامبر اکرم(ص) به جانشینى حضرت على(ع), الآهى و از روابط قبیله اى و خویشاوندى بسیار فراتر است؛ زیرا آن حضرت(ص) به حفظ آیین وحى مى اندیشید و طبیعى است که آشناترین فرد به کتاب و سنت و شجاع ترین و کوشاترین فرد در راه گسترش اسلام را برگزیند. البته پیامبر اکرم(ص) با وضعیت جامعه آشنا بود. از این رو، از آغاز رسالت، در موقعیت هاى گوناگون، به بهانه هاى مختلف و با بیان هاى متفاوت ویژگى هاى حضرت على(ع) را یاد آور مى شد و از جانشینى اش سخن به میان مى آورد.(12)
آن بزرگوار، سرانجام از سوى خداوند مأمور شد در بزرگ ترین اجتماع مسلمانان که برخى شمار آن ها را بیش از یکصد هزار تن دانسته اند، آشکارا این مسأله را اعلام کند(13) و دغدغه مخالفت جامعه را نادیده بگیرد. فرازى از آیه 67 سوره مائده که از این دغدغه پیامبر پرده بر مى دارد و به وى ایمنى مى بخشد، چنین است: «… واللّه یَعْصمک مِنَ النّاسِ؛ خداوند تو را از ]شرّ [مردم نگاه مى دارد.» در این عبارت، دو واژه «عصمت» و «ناس» بسیار راهگشا است. خداوند پیامبر(ص) را از چه چیزى حفظ مى کرد؟ و این «ناس» چه کسانى بودند؟ با توجّه به واقعیت خارجى و ایمن نماندن پیامبر(ص) از شرّ زبان مردم و نیز با توجّه به این که سرانجام مسأله جانشینى امام على(ع) به سامان نرسید، بعید نمى نماید که مراد از واژه «یعصمک» نگهدارى پیامبر(ص) از هجوم فیزیکى و یکباره مردم باشد؛ چنان که واژه «ناس» بر مردم عادى دلالت دارد و با توجّه به اکثریت نو مسلمان آن زمان، به حمل این لفظ بر خلاف ظاهر نیازمند نیستیم.
7. تاریخ درباره بسیارى از حوادثِ مقطع زمانى بین غدیر و وفات پیامبراکرم(ص) ساکت مانده است؛ امّا کالبد شکافى دو پدیده مهم آن عصر ما را با شدت اهتمام پیامبر اکرم(ص) بر گزینش جانشین و گستره تلاش هاى مخالفان آن حضرت آشنا مى سازد. این پدیده ها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا.
1) سپاه اسامه؛ پیامبر اکرم در واپسین روزهاى زندگى اش فرمان داد لشکرى عظیم به فرماندهى جوانى نورس به نام اسامه بن زید سمت دورترین مرزهاى کشور اسلامى (مرزهاى روم) رهسپار شود.(14) کالبد شکافى دقیق این جریان نشان مى دهد رسول خدا(ص) در راستاى تثبیت جانشینى حضرت على(ع) به چنین اقدامى دست یازید؛ زیرا:
الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم(ص) خالى کردن مرکز حکومت از نیروهاى نظامى و ارسال آن به دورترین نقاط به صلاح جامعه نبود؛ چون احتمال داشت پس از وفات پیامبر اکرم(ص) بسیارى از نومسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامى در معرض تهدید قرار گیرد. آنچه این تصمیم گیرى را در نظر پیامبر اکرم(ص) منطقى جلوه مى داد، دور ساختن مخالفان جانشینى حضرت على(ع) از مدینه بود.
ب) انتصاب جوانى 18 ساله(15) به مقام فرماندهى لشکر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب جز از کار انداختن مهم ترین(16) دستاویز مخالفان جانشینى على(ع) هیچ توجیهى نداشت؛ زیرا اسامة بن زید که از جهاتى چون سابقه مسلمانى، شرافت، شجاعت و کاردانى سر آمد اصحاب به شمار نمى آمد و از نظر سنى حدود 15 سال از على(ع) کوچک تر بود – با توجّه به آن که در بسیارى از ویژگى ها با حضرت على(ع) قابل مقایسه نمى نمود – در مقام فرماندهى سپاهى عظیم و متشکل از بزرگان صحابه مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابى وقاص قرار گرفت.
ج) دقّت در ترکیب سپاه اسامه نشان مى دهد تمام کسانى که احتمال داشت با جانشینى حضرت على(ع) مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند.(17) کسانى که به بهانه بیمارى پیامبر اکرم(ص) از اردوگاه به مدینه باز مى گشتند، با جمله تأکیدى «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة»(18) روبه رو مى شدند. در مقابل، یاران و موافقان جانشینى حضرت على(ع) چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشتند و ملزم شدند در مدینه به سر برند.(19)
2) پیشگیرى از نگارش وصیت این پدیده در واپسین روزهاى حیات پیامبر اکرم(ص) تحقّق یافت. در آن روزها، پیامبراکرم(ص) که احتمالاً با بالاگرفتن زمزمه هاى مخالفت با جانشینى حضرت على(ع) به شدت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندى صریح و ماندگار برجاى گذارد و از گمراهى امت جلوگیرى کند. مخالفان که این دستور را با نقشه هاى چند ماهه خویش ناسازگار مى دیدند، به شدت نگران شدند و با هزیان گو خواندن کسى که جز وحى چیزى بر زبان نمى راند، از نگارش این سند جلوگیرى کردند. تاریخ در این جا تنها از یک تن نام مى بَرد.(20) امّا آشکار است که تنها یک نفر – بى آن که جریانى نیرومند پشتیبانش باشد – نمى تواند با رسول خدا(ص) مقابله کند. از این رو، بعضى از نصوص گوینده این عبارت را جمع دانسته، از کلمه «قالوا» استفاده کرده اند.(21)
8. نخستین تشکیل دهندگان این جلسه که با هدف تعیین خلیفه اى جز حضرت على(ع) در سقیفه گرد آمدند، انصار به شمار مى آمدند. آن هم انصارى که در همه جا به پیروى محض از پیامبر اکرم(ص) زبانزد بودند و دوستى شان با خاندان آن حضرت(ص) به ویژه حضرت على(ع) بر همگان ثابت شده است. راستى چرا انصار؟ و چرا با این عجله، آن هم در حالى که هنوز بدن پیامبر اکرم(ص) غسل داده نشده است؟ شواهد تاریخى، نشان مى دهد انصار هرگز از جانشینى شخصیتى مانند حضرت على(ع) هراسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم(ص) مى دانستند. اقدام عجولانه آن ها در درک نکته اى حیاتى ریشه دارد. آن ها با تیز بینى دریافته بودند که شانسى براى به قدرت رسیدن حضرت على(ع) وجود ندارد. مخالفت یاران بزرگ پیامبر اکرم(ص) با راه افتادن سپاه اسامه و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوى پیامبر اکرم(ص) و به احتمال فراوان، حوادث دیگرى که تاریخ ما را از آن بى خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران اندیشه به دست گرفتن حکومت در سر مى پرورانند و احتمال دارد قریشیانى که سرانشان در نبرد با نیروهاى انصار حامى پیامبر به قتل رسیدند، با بهره گیرى از پیوند نزدیک قریش و مهاجران در پى انتقام بر آیند.
بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق على(ع) را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه هاى آتى، سهمى از قدرت به دست آورند. پس انصار و مردم مدینه همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلم مى دانستند؛ امّا مشاهده تلاش هاى کسانى که در جهت مخالفت علنى با غدیر گام بر مى داشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانى را به شدیدترین روش ممکن سرکوب مى کردند، آن ها را از هرگونه تلاش در جهت احیاى یاد غدیر باز مى داشت. بنابراین، طبیعى است که در این زمان شاهد اعتراض مردم مؤمن و استدلال آن ها به این حادثه مهم تاریخى نباشیم. آن ها، با توجّه به زمینه هاى قبلى، تلاش و استدلال خود را آب در هاون کوفتن مى دیدند.
نتیجه کلی:
با توجه به مطالبی که ذکر شد روشن شد که چگونه شیعیان و یاران حضرت علی علیه السلام در اقلیت افتادند.
غاصبان خلافت با کودتایی که به راه انداختند عملا تلاشهای شیعیان و یاران واقعی امیرالمومنین را ناکام گذاشتند و باعث شدند که اسلام از مسیر واقعی خود منحرف شود و مسلمانی که در سالها و قرنهای بعد به دین اسلام مشرف شدند نیز به همین خاطر از مذهب حق منحرف شدند و با سختگیریها و فشارهای بسیار سنگینی که به وسیله خلفا و حکومتهای بنی امیه و بنی عباس بر سر شیعیان اعمال می شد شیعه همچنان در اقلیت قرار گرفت.
علاوه بر این, هیچگاه اکثریت نشانه حقانیت و اقلیت نشانه خلاف آن نیست، در طول تبلیغ پیامبران، از زمان حضرت نوح(ع) تا عصر حضرت خاتم(ص) مؤمنان در اقلیّت بودند. قرآن آنگاه که مبارزات پیگیر انبیا را یاد میکند، پیوسته تذکر میدهد: گروندگان و مؤمنان به آنان بسیار اندک بودند. درباره نوح که نهصد و پنجاه سال به تبلیغ پرداخت، میفرماید: «وَما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قلیل».( هود/40)«جز اندکی به همراه او ایمان نیاوردند». در آیه دیگر میفرماید: «وَقَلیلٌ مِنْ عِبادی الشَّکُور».( سبأ/13) «اندکی از بندگان من سپاسگزارند».
همچنین قرآن درباره پیروی از اکثریت، به پیامبر هشدار میدهد ومیفرماید: «إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الأَرْض یُضِلّوک عَنْ سَبیلِ اللّه».( انعام/116) «اگر از اکثـریت مردم روی زمین پیروی کنـی، تو را از راه خدا گمراه میکنند». و باز به پیامبر یادآور میشود: «وَما أَکْثَرُ النّاسِ وَلَوْحَرَصْتَ بِمُؤمِنین».(یوسف/103 ) «هر چند بکوشی، اکثریت مردم ایمان نمیآورند».
بزرگترین جمعیتها در جهان از آنِ کشورهایی چون چین با حدود یک میلیارد و سیصد میلیون نفر و هند با بیش از یک میلیارد نفر جمعیت است که اکثریت مردم آنها را مادیگرایان و بتپرستها تشکیل میدهند. اگر مجموع جمعیت مسلمانان را که یک میلیارد و سیصد میلیون تخمین زده میشود نسبت به جمعیت 6میلیاردی کره زمین، بسنجیم، از اکثریت برخوردار نیستند.
گذشته از این، شیعه هر چند نسبت به جمعیت کل مسلمانان، در اقلیّت است، ولی برای خود، جمعیت عظیمی را در جهان تشکیل میدهند و لذا در غالب نقاط جهان حضور مؤثر دارند. علاوه بر کشورهای ایران و عراق و آذربایجان و بحرین و لبنان که اکثریت آنها را شیعیان تشکیل میدهند، در تمام کشورهای اسلامی، اقلیت قابل ملاحظهای از شیعیان وجود دارد که برای خود مساجد، مؤسسات، مدارس و برنامههای فرهنگی دارند.
اصولاً باید توجه کرد که شیعه به عنوان اپوزیسیون و مخالف نظام حاکم شناخته میشد و نظامهای سیاسی برای سرکوب بلکه ریشهکن کردن آنها، به آنان لقب «روافض» داده بودند. به عنوان نمونه، سلطان محمود غزنوی پس از تسلط بر شرق خراسان، به ریشه کن کردن دو گروه، یکی شیعه و دیگری معتزله همت گمارد، چندان که آثار علمی و کتابخانههای آنان را از بین برد تا اثری از تشیع و معتزله باقی نماند. او پیوسته اهل حدیث و کرامیه را تقویت میکرد، و شیعه و معتزله را دشمن اصلی خود میدانست.(22)
صلاح الدین ایوبی، پس از خیانت به فاطمیان ، تصمیم بر قتل عام شیعه گرفت و گروه بیشماری از آنان را کشت(23) در دوران حکومت عثمانی، در زمان سلطان سلیم به خاطر فتوای یک فقیه حنفی به نام نوح، 40000 شیعه در ترکیه فعلی سر بریده شدند(24)
با توجه به این کشتارهای دستهجمعی، بقای شیعه در جهان، آن هم با یک فرهنگ قوی و جامع و داشتن علما و دانشمندان مبرز در تمام رشتههای اسلامی و علمی، یکی از معجزات الهی است که در پرتو عنایتش، مظهر اسلام راستین بدون تحریف تا قرن پانزدهم به جای مانده و خوشبختانه روز به روز نور آن، راه گروه بیشتری از انسانها را روشن نموده و پردههای جهل و تعصب را از چهره تاریخ کنار میزند.
پی نوشت:
1. الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب، علامه امینى، ج 1، ص 73 – 14. او این حدیث را از یکصدو ده نفر صحابى و هشتاد و چهار تابعى نقل مى کند. 2
2. همان، ص 370 – 362.
3. همان، ص 378 – 370. 4
4. مانند کتاب سلیم بن قیس و کتاب الاحتجاج نوشته احمد بن على طبرسى.
5. ماجراى غدیر خم در روز 18 ذى حجه واقع شد و وفات پیامبر اکرم(ص) و ماجراى سقیفه در 28 صفر یا 12 ربیع الاول.
6. براى اطلاع بیش تر مراجعه شود به: تاریخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا برافتادن سفیانیان، رسول جعفریان، ص 27 به بعد.
7. المغازى، محمد بن عمر واقدى، تحقیق مارسدن جونس، ج 1، ص 606 و 607. در این کتاب پس از نقل اعتراض عُمر از وى چنین نقل کرده است:«من ]عمر[ چنان در شک افتادم که از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنین شکى فرو نرفته بودم.»
8. الکامل فى التاریخ، به ابن اثیر، تحقیق على شیرى، ج 1، ص 631.
9. تاریخ سیاسى اسلام)1( سیرة رسول خدا(ص)، رسول جعفریان، ص 98.
10. حضرت على(ع) در آن هنگام طبق قول مشهور 33 سال داشت.
11. عمر در این باره مى گوید: «قوم شما (قریش) به شما مانند نگاه گاو به کشنده اش مى نگرند». (شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 12، ص 9)
12. براى اطلاع از این موارد، ر. ک: موسوعة الامام على بن ابى طالب فى الکتاب و السنة و التاریخ، محمدى رى شهرى و همکاران، ج 2.
13. الغدیر، ج1، ص 214.
14. طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ج 4، ص 58 – 54.
15. همان، ص 55.
16. همان، ص 54 و 56.
17. السقیفه، محمد رضا مظفر، ص 81 و 77.
18. الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانى، تصحیح شیخ احمد فهمى محمد، ج 1، ص 14.
19. السقیفه، ص 81.
20. من حیاة الخلیفة، عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البکرى، تعلیق سید مرتضى رضوى ص 107 – 101.
21. همان، ص 104.
22. یادداشتهای قزوینی، حواشی، ج7، ص 60, به نقل از لغتنامه دهخدا.
23. اعیان الشیعه، ج3، ص 30؛ تاریخ الشیعه، مظفر، ص 192.
24. البلاد العربیه والدولة العثمانیه، حصری، ص 40، چاپ :36م; اعیان الشیعة، ج1، ص30ـ 13 ؛او به جای 40000، عدد 70000 را آورده است; شرف الدین عاملی، الفصول المهمه، ص 140، چاپ نجف.
ج) اثبات مى کند پیامبر اکرم(ص) در این ماجرا بر اساس دستور خداوند در پى تعیین جانشین بود نه معرفى کاندیداى خلافت.(3 )
با این همه در گزارش هاى تاریخى – جز چند منبع که در اعتبار آن ها سخن فراوان است(4) – از واکنش شدید مردم و یاد آورى ماجراى غدیرخم کم تر سخن به میان آمده است. با آن که قطعاً بیش تر مردم مدینه در ماجراى غدیر حضور داشتند، چرا پس از حدود 70 یا 84 روز(5) از این ماجرا آن را فراموش کردند؟ البته احتمال اعتراض عده اى از مردم و یاد کرد ماجراى غدیر به وسیله آن ها و مخفى ماندن این واکنش، به سبب سیاست ممنوعیت نقل و تدوین حدیث، وجود دارد؛ صحابه متعددى در جریان دفاع از ولایت از بیعت با ابوبکر سرباز زدند. مانند عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوّام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، عمار بن یاسر،براء بن عازب و ابى بن کعب، و … که برای اطلاع بیشتر به این کتاب مراجعه فرمایید: تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 124، به نقل از موسوعة الامام على بن ابى طالب، محمد رى شهرى، مرکز بحوث دار الحدیث، ج 3، ص26.
ولى در عدم گستردگى این اعتراض ها تردید نیست. با توجّه به ماجراى غدیر و تأکید پیامبر اکرم(ص) بر تعیین جانشین، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمى نماید. بنابراین، واکنشى چنین محدود چگونه توجیه مى شود؟ براى یافتن سرنخ هاى تاریخى این مشکل باید موقعیت زمانى این قطعه از تاریخ و نیز سیر جریان هاى سیاسى و اجتماعى از زمان واقعه تا وفات پیامبر اکرم(ص) به دقت بررسى شود. بر این اساس، پى گیرى بحث در محورهاى زیر ضرورت دارد:
1. قبل از تشکیل دولت مدینه به دست پیامبر اکرم(ص)، مردم شهرهاى بزرگ حجاز و بادیه ها تحت نظام قبیله اى به سر مى بُردند. در این نظام سرآمد بودن در صفاتى چون سنّ، سخاوت، شجاعت، بردبارى و شرافت معیار گزینش رهبر به شمار مى آمد و رهبر قبیله حق نداشت از میان فرزندان و خویشانش جانشین برگزیند.
2. پیامبر اکرم(ص) نخستین کسى بود که در این سرزمین نهادى به نام دولت پدید آورد و ارزش هاى فرا قبیله اى ارائه داد. آن حضرت(ص) توانست قبایل مختلف شهرها و بادیه هاى منطقه را تحت یک نظام واحد متمرکز سازد. مردم که وى را پیامبرى آسمانى مى دانستند، تشکیل دولت از سوى او را امرى الآهى به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتى قابل توجّه نشان ندادند.
3. پیش از فتح مکه, اسلام به گونه اى روز افزون در میان مردم شهرها و بادیه ها گسترش یافت تا جایى که سال بعد (سال نهم هجرت) عام الوفود (سال هیأت ها) نام گرفت؛ یعنى سالى که مردم دسته دسته در قالب هیئت هاى مختلف نزد پیامبر اکرم(ص) مى شتافتند و اسلام خویش را آشکار مى ساختند. ناگفته پیدا است، انگیزه همه این هیأت ها معنوى نبود و همه تازه مسلمانان ایمان قلبى نداشتند.
4. یکى از آموزه هاى اسلامى که پذیرش آن براى مردم دشوار مى نمود، مسأله تعیین جانشین بود؛ زیرا:
الف) مردم فقط پیامبر(ص) را داراى بُعد الآهى مى دانستند و حکومت فرا قبیله اى اش را مى پذیرفتند. در نگاه آنان، جانشین پیامبر از چنین ویژگى اى برخوردار نبود(6),
ب) هنوز بسیارى از مردم خود را به اطاعت محض از دستورهاى دنیوى آن حضرت مقیّد نمى دانستند؛ چنان که در مواردى چون صلح حدیبیه(7) و تقسیم غنایم حنین(8 )واکنش اعتراض آمیز نشان دادند.
ج) بسیارى از مردم اطاعت از فرمان هاى دنیوى مربوط به بعد از زندگانى رسول خدا را نمى پذیرفتند؛ زیرا هنوز از آموزه هاى جاهلى که به رئیس قبیله اجازه تعیین جانشین نمى دهد، دل نبریده بودند؛ و طبیعى بود که مسأله ریاست دولت را از ریاست یک قبیله مهم تر بدانند.
د) هنوز بعضى از قریشیان تازه مسلمان چنان مى پنداشتند که حضرت(ص) در راستاى رقابت قبیله اى مسأله نبوت را مطرح کرده است. این گروه با توجّه به اقبال عمومى مردم به آن حضرت(ص) جرأت مخالفت نداشتند؛ ولى با تعیین جانشین به ویژه از تیره بنى هاشم، لب به اعتراض گشادند و با بهره گیرى از پشتوانه فرهنگ قبیله اى مردم اعتراض خویش را روشن تر بیان کردند.
ه) در زمان جاهلیت تنها اشرافى به مجلس مشورتى قریش (دارالندوه) راه مى یافتند که به چهل سالگى رسیده باشند (9) بر این بنیاد، پذیرش جانشین رسول خدا، به ویژه اگر آن فرد داماد پیامبر(ص) بود و کم تر از چهل سال(10) داشت، بسیار دشوارتر مى شد.
5. دو نکته دیگر، پذیرش جانشینى امام على(ع) را دشوار مى ساخت:
الف) حضرت على(ع) نزد قریشیان، به سبب دلاورى هایش در جنگ هایى مانند بدر و اُحُد و به خاک و خون کشیدن بزرگان قریش، چهره منفى داشت. این پدیده سبب شد به تبلیغات گسترده روى آورند و چهره على(ع) را نزد همه اعراب زشت جلوه دهند.(11)
ب) مردم قبایل مختلف این نکته را درک کرده بودند که با توجّه به لیاقت ها و استعدادهاى تیره بنى هاشم، اگر مسأله جانشینى در میان آن ها تثبیت شود، هرگز از آن خاندان برون نخواهد آمد.
6. نگاه پیامبر اکرم(ص) به جانشینى حضرت على(ع), الآهى و از روابط قبیله اى و خویشاوندى بسیار فراتر است؛ زیرا آن حضرت(ص) به حفظ آیین وحى مى اندیشید و طبیعى است که آشناترین فرد به کتاب و سنت و شجاع ترین و کوشاترین فرد در راه گسترش اسلام را برگزیند. البته پیامبر اکرم(ص) با وضعیت جامعه آشنا بود. از این رو، از آغاز رسالت، در موقعیت هاى گوناگون، به بهانه هاى مختلف و با بیان هاى متفاوت ویژگى هاى حضرت على(ع) را یاد آور مى شد و از جانشینى اش سخن به میان مى آورد.(12)
آن بزرگوار، سرانجام از سوى خداوند مأمور شد در بزرگ ترین اجتماع مسلمانان که برخى شمار آن ها را بیش از یکصد هزار تن دانسته اند، آشکارا این مسأله را اعلام کند(13) و دغدغه مخالفت جامعه را نادیده بگیرد. فرازى از آیه 67 سوره مائده که از این دغدغه پیامبر پرده بر مى دارد و به وى ایمنى مى بخشد، چنین است: «… واللّه یَعْصمک مِنَ النّاسِ؛ خداوند تو را از ]شرّ [مردم نگاه مى دارد.» در این عبارت، دو واژه «عصمت» و «ناس» بسیار راهگشا است. خداوند پیامبر(ص) را از چه چیزى حفظ مى کرد؟ و این «ناس» چه کسانى بودند؟ با توجّه به واقعیت خارجى و ایمن نماندن پیامبر(ص) از شرّ زبان مردم و نیز با توجّه به این که سرانجام مسأله جانشینى امام على(ع) به سامان نرسید، بعید نمى نماید که مراد از واژه «یعصمک» نگهدارى پیامبر(ص) از هجوم فیزیکى و یکباره مردم باشد؛ چنان که واژه «ناس» بر مردم عادى دلالت دارد و با توجّه به اکثریت نو مسلمان آن زمان، به حمل این لفظ بر خلاف ظاهر نیازمند نیستیم.
7. تاریخ درباره بسیارى از حوادثِ مقطع زمانى بین غدیر و وفات پیامبراکرم(ص) ساکت مانده است؛ امّا کالبد شکافى دو پدیده مهم آن عصر ما را با شدت اهتمام پیامبر اکرم(ص) بر گزینش جانشین و گستره تلاش هاى مخالفان آن حضرت آشنا مى سازد. این پدیده ها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا.
1) سپاه اسامه؛ پیامبر اکرم در واپسین روزهاى زندگى اش فرمان داد لشکرى عظیم به فرماندهى جوانى نورس به نام اسامه بن زید سمت دورترین مرزهاى کشور اسلامى (مرزهاى روم) رهسپار شود.(14) کالبد شکافى دقیق این جریان نشان مى دهد رسول خدا(ص) در راستاى تثبیت جانشینى حضرت على(ع) به چنین اقدامى دست یازید؛ زیرا:
الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم(ص) خالى کردن مرکز حکومت از نیروهاى نظامى و ارسال آن به دورترین نقاط به صلاح جامعه نبود؛ چون احتمال داشت پس از وفات پیامبر اکرم(ص) بسیارى از نومسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامى در معرض تهدید قرار گیرد. آنچه این تصمیم گیرى را در نظر پیامبر اکرم(ص) منطقى جلوه مى داد، دور ساختن مخالفان جانشینى حضرت على(ع) از مدینه بود.
ب) انتصاب جوانى 18 ساله(15) به مقام فرماندهى لشکر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب جز از کار انداختن مهم ترین(16) دستاویز مخالفان جانشینى على(ع) هیچ توجیهى نداشت؛ زیرا اسامة بن زید که از جهاتى چون سابقه مسلمانى، شرافت، شجاعت و کاردانى سر آمد اصحاب به شمار نمى آمد و از نظر سنى حدود 15 سال از على(ع) کوچک تر بود – با توجّه به آن که در بسیارى از ویژگى ها با حضرت على(ع) قابل مقایسه نمى نمود – در مقام فرماندهى سپاهى عظیم و متشکل از بزرگان صحابه مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابى وقاص قرار گرفت.
ج) دقّت در ترکیب سپاه اسامه نشان مى دهد تمام کسانى که احتمال داشت با جانشینى حضرت على(ع) مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند.(17) کسانى که به بهانه بیمارى پیامبر اکرم(ص) از اردوگاه به مدینه باز مى گشتند، با جمله تأکیدى «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة»(18) روبه رو مى شدند. در مقابل، یاران و موافقان جانشینى حضرت على(ع) چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشتند و ملزم شدند در مدینه به سر برند.(19)
2) پیشگیرى از نگارش وصیت این پدیده در واپسین روزهاى حیات پیامبر اکرم(ص) تحقّق یافت. در آن روزها، پیامبراکرم(ص) که احتمالاً با بالاگرفتن زمزمه هاى مخالفت با جانشینى حضرت على(ع) به شدت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندى صریح و ماندگار برجاى گذارد و از گمراهى امت جلوگیرى کند. مخالفان که این دستور را با نقشه هاى چند ماهه خویش ناسازگار مى دیدند، به شدت نگران شدند و با هزیان گو خواندن کسى که جز وحى چیزى بر زبان نمى راند، از نگارش این سند جلوگیرى کردند. تاریخ در این جا تنها از یک تن نام مى بَرد.(20) امّا آشکار است که تنها یک نفر – بى آن که جریانى نیرومند پشتیبانش باشد – نمى تواند با رسول خدا(ص) مقابله کند. از این رو، بعضى از نصوص گوینده این عبارت را جمع دانسته، از کلمه «قالوا» استفاده کرده اند.(21)
8. نخستین تشکیل دهندگان این جلسه که با هدف تعیین خلیفه اى جز حضرت على(ع) در سقیفه گرد آمدند، انصار به شمار مى آمدند. آن هم انصارى که در همه جا به پیروى محض از پیامبر اکرم(ص) زبانزد بودند و دوستى شان با خاندان آن حضرت(ص) به ویژه حضرت على(ع) بر همگان ثابت شده است. راستى چرا انصار؟ و چرا با این عجله، آن هم در حالى که هنوز بدن پیامبر اکرم(ص) غسل داده نشده است؟ شواهد تاریخى، نشان مى دهد انصار هرگز از جانشینى شخصیتى مانند حضرت على(ع) هراسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم(ص) مى دانستند. اقدام عجولانه آن ها در درک نکته اى حیاتى ریشه دارد. آن ها با تیز بینى دریافته بودند که شانسى براى به قدرت رسیدن حضرت على(ع) وجود ندارد. مخالفت یاران بزرگ پیامبر اکرم(ص) با راه افتادن سپاه اسامه و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوى پیامبر اکرم(ص) و به احتمال فراوان، حوادث دیگرى که تاریخ ما را از آن بى خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران اندیشه به دست گرفتن حکومت در سر مى پرورانند و احتمال دارد قریشیانى که سرانشان در نبرد با نیروهاى انصار حامى پیامبر به قتل رسیدند، با بهره گیرى از پیوند نزدیک قریش و مهاجران در پى انتقام بر آیند.
بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق على(ع) را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه هاى آتى، سهمى از قدرت به دست آورند. پس انصار و مردم مدینه همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلم مى دانستند؛ امّا مشاهده تلاش هاى کسانى که در جهت مخالفت علنى با غدیر گام بر مى داشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانى را به شدیدترین روش ممکن سرکوب مى کردند، آن ها را از هرگونه تلاش در جهت احیاى یاد غدیر باز مى داشت. بنابراین، طبیعى است که در این زمان شاهد اعتراض مردم مؤمن و استدلال آن ها به این حادثه مهم تاریخى نباشیم. آن ها، با توجّه به زمینه هاى قبلى، تلاش و استدلال خود را آب در هاون کوفتن مى دیدند.
نتیجه کلی:
با توجه به مطالبی که ذکر شد روشن شد که چگونه شیعیان و یاران حضرت علی علیه السلام در اقلیت افتادند.
غاصبان خلافت با کودتایی که به راه انداختند عملا تلاشهای شیعیان و یاران واقعی امیرالمومنین را ناکام گذاشتند و باعث شدند که اسلام از مسیر واقعی خود منحرف شود و مسلمانی که در سالها و قرنهای بعد به دین اسلام مشرف شدند نیز به همین خاطر از مذهب حق منحرف شدند و با سختگیریها و فشارهای بسیار سنگینی که به وسیله خلفا و حکومتهای بنی امیه و بنی عباس بر سر شیعیان اعمال می شد شیعه همچنان در اقلیت قرار گرفت.
علاوه بر این, هیچگاه اکثریت نشانه حقانیت و اقلیت نشانه خلاف آن نیست، در طول تبلیغ پیامبران، از زمان حضرت نوح(ع) تا عصر حضرت خاتم(ص) مؤمنان در اقلیّت بودند. قرآن آنگاه که مبارزات پیگیر انبیا را یاد میکند، پیوسته تذکر میدهد: گروندگان و مؤمنان به آنان بسیار اندک بودند. درباره نوح که نهصد و پنجاه سال به تبلیغ پرداخت، میفرماید: «وَما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قلیل».( هود/40)«جز اندکی به همراه او ایمان نیاوردند». در آیه دیگر میفرماید: «وَقَلیلٌ مِنْ عِبادی الشَّکُور».( سبأ/13) «اندکی از بندگان من سپاسگزارند».
همچنین قرآن درباره پیروی از اکثریت، به پیامبر هشدار میدهد ومیفرماید: «إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الأَرْض یُضِلّوک عَنْ سَبیلِ اللّه».( انعام/116) «اگر از اکثـریت مردم روی زمین پیروی کنـی، تو را از راه خدا گمراه میکنند». و باز به پیامبر یادآور میشود: «وَما أَکْثَرُ النّاسِ وَلَوْحَرَصْتَ بِمُؤمِنین».(یوسف/103 ) «هر چند بکوشی، اکثریت مردم ایمان نمیآورند».
بزرگترین جمعیتها در جهان از آنِ کشورهایی چون چین با حدود یک میلیارد و سیصد میلیون نفر و هند با بیش از یک میلیارد نفر جمعیت است که اکثریت مردم آنها را مادیگرایان و بتپرستها تشکیل میدهند. اگر مجموع جمعیت مسلمانان را که یک میلیارد و سیصد میلیون تخمین زده میشود نسبت به جمعیت 6میلیاردی کره زمین، بسنجیم، از اکثریت برخوردار نیستند.
گذشته از این، شیعه هر چند نسبت به جمعیت کل مسلمانان، در اقلیّت است، ولی برای خود، جمعیت عظیمی را در جهان تشکیل میدهند و لذا در غالب نقاط جهان حضور مؤثر دارند. علاوه بر کشورهای ایران و عراق و آذربایجان و بحرین و لبنان که اکثریت آنها را شیعیان تشکیل میدهند، در تمام کشورهای اسلامی، اقلیت قابل ملاحظهای از شیعیان وجود دارد که برای خود مساجد، مؤسسات، مدارس و برنامههای فرهنگی دارند.
اصولاً باید توجه کرد که شیعه به عنوان اپوزیسیون و مخالف نظام حاکم شناخته میشد و نظامهای سیاسی برای سرکوب بلکه ریشهکن کردن آنها، به آنان لقب «روافض» داده بودند. به عنوان نمونه، سلطان محمود غزنوی پس از تسلط بر شرق خراسان، به ریشه کن کردن دو گروه، یکی شیعه و دیگری معتزله همت گمارد، چندان که آثار علمی و کتابخانههای آنان را از بین برد تا اثری از تشیع و معتزله باقی نماند. او پیوسته اهل حدیث و کرامیه را تقویت میکرد، و شیعه و معتزله را دشمن اصلی خود میدانست.(22)
صلاح الدین ایوبی، پس از خیانت به فاطمیان ، تصمیم بر قتل عام شیعه گرفت و گروه بیشماری از آنان را کشت(23) در دوران حکومت عثمانی، در زمان سلطان سلیم به خاطر فتوای یک فقیه حنفی به نام نوح، 40000 شیعه در ترکیه فعلی سر بریده شدند(24)
با توجه به این کشتارهای دستهجمعی، بقای شیعه در جهان، آن هم با یک فرهنگ قوی و جامع و داشتن علما و دانشمندان مبرز در تمام رشتههای اسلامی و علمی، یکی از معجزات الهی است که در پرتو عنایتش، مظهر اسلام راستین بدون تحریف تا قرن پانزدهم به جای مانده و خوشبختانه روز به روز نور آن، راه گروه بیشتری از انسانها را روشن نموده و پردههای جهل و تعصب را از چهره تاریخ کنار میزند.
پی نوشت:
1. الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب، علامه امینى، ج 1، ص 73 – 14. او این حدیث را از یکصدو ده نفر صحابى و هشتاد و چهار تابعى نقل مى کند. 2
2. همان، ص 370 – 362.
3. همان، ص 378 – 370. 4
4. مانند کتاب سلیم بن قیس و کتاب الاحتجاج نوشته احمد بن على طبرسى.
5. ماجراى غدیر خم در روز 18 ذى حجه واقع شد و وفات پیامبر اکرم(ص) و ماجراى سقیفه در 28 صفر یا 12 ربیع الاول.
6. براى اطلاع بیش تر مراجعه شود به: تاریخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا برافتادن سفیانیان، رسول جعفریان، ص 27 به بعد.
7. المغازى، محمد بن عمر واقدى، تحقیق مارسدن جونس، ج 1، ص 606 و 607. در این کتاب پس از نقل اعتراض عُمر از وى چنین نقل کرده است:«من ]عمر[ چنان در شک افتادم که از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنین شکى فرو نرفته بودم.»
8. الکامل فى التاریخ، به ابن اثیر، تحقیق على شیرى، ج 1، ص 631.
9. تاریخ سیاسى اسلام)1( سیرة رسول خدا(ص)، رسول جعفریان، ص 98.
10. حضرت على(ع) در آن هنگام طبق قول مشهور 33 سال داشت.
11. عمر در این باره مى گوید: «قوم شما (قریش) به شما مانند نگاه گاو به کشنده اش مى نگرند». (شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 12، ص 9)
12. براى اطلاع از این موارد، ر. ک: موسوعة الامام على بن ابى طالب فى الکتاب و السنة و التاریخ، محمدى رى شهرى و همکاران، ج 2.
13. الغدیر، ج1، ص 214.
14. طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ج 4، ص 58 – 54.
15. همان، ص 55.
16. همان، ص 54 و 56.
17. السقیفه، محمد رضا مظفر، ص 81 و 77.
18. الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانى، تصحیح شیخ احمد فهمى محمد، ج 1، ص 14.
19. السقیفه، ص 81.
20. من حیاة الخلیفة، عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البکرى، تعلیق سید مرتضى رضوى ص 107 – 101.
21. همان، ص 104.
22. یادداشتهای قزوینی، حواشی، ج7، ص 60, به نقل از لغتنامه دهخدا.
23. اعیان الشیعه، ج3، ص 30؛ تاریخ الشیعه، مظفر، ص 192.
24. البلاد العربیه والدولة العثمانیه، حصری، ص 40، چاپ :36م; اعیان الشیعة، ج1، ص30ـ 13 ؛او به جای 40000، عدد 70000 را آورده است; شرف الدین عاملی، الفصول المهمه، ص 140، چاپ نجف.