۱۳۹۲/۰۷/۲۳
–
۳۶۹۱۶ بازدید
در مورد تنها پسر پیامبر (ص) توضیح دهید؟
البته برخى به اشتباه مدعى اند که پیامبر(صلى الله علیه وآله)، از خدیجه به جز چهار دختر، چهار پسر به نام هاى قاسم، عبداللَّه، طیب و طاهر داشت ولی این مطلب صحیح نمی باشد و آنحضرت از خدیجه تنها دو پسر به نام هاى قاسم و عبداللَّه بیشتر نداشت و طیب و طاهر القاب عبداللَّه هستند.(اعلام الورى، ج 1، ص 275.)
اما در مورد زندگینامه جناب ابراهیم
پیامبر گرامی اسلام(ص) در سال ششم هجری تصمیم گرفتند رسالت جهانی خویش را اعلام کنند و همه مردم مناطق مختلف جهان را به اسلام دعوت نمایند، و لذا گروهی از مسلمانان را به عنوان نماینده به سوی حاکمان و پادشاهان آن روز جهان اعزام فرمودند و به هر یک نامه ای نوشته و آنان را به اسلام دعوت کردند و اعلام کردند که اگر مسلمان بشوید سالم مانده و بر حکومت خود ابقاء خواهید شد مضون همه نامه ها تقریبا همین بود.
در همین راستا حاطب بن ابی بلتعه به سوی مصر حرکت کرد تا نامه پیامبر(ص) را به مقوقس حاکم اسکندریه تسلیم نماید. او نامه پیامبر را گرفت و پس از خواندن نامه، آن را در جایگاهی از عاج قرار داد و بر آن مهر زد و به کنیز خود داد تا از آن محاظفت نماید. سپس با احترام به نامه پیامبر(ص) جواب داد که: «ما می دانستیم پیامبری باقی مانده و فرستاده ات را گرامی داشتیم» مقوقس همراه آن نامه دو کنیز برای پیامبراکرم(ص) هدیه فرستاد که یکی ماریه قبطیه بود و دیگری خواهر وی به نام «سیرین» و غلامی نیز به نام جریح را مأمور کرد که خدمتگزار آنان باشد. حاکم اسکندریه هر چند با ادب و احترام جواب پیامبر را داد و با احترام تمام فرستاده پیامبر(ص) را باز گرداند ولی اسلام را نپذیرفت.
ماریه که برخی وی را دختر شمعون دانسته اند به دست رسول گرامی(ص) مسلمان شد و حضرت وی را به عنوان هسمر خود برگزید. ماریه که شاید بتوان گفت همان نام مریم می باشد از قبیله «قبطیه» درمصر می باشد و لذا به «ماریه قبطیه» معروف است.
ماریه قبطیه بسیار مورد توجه و احترام پیغمبر اکرم(ص) بوده، او در جمع همسران رسول اکرم(ص) بعد از حضرت خدیجه(ع) دومین خانمی بود که از آن حضرت صاحب فرزند شد و همین نیز حساسیت زنانه برخی از همسران پیامبر اکرم(ص) را برانگیخت و افرادی مانند عایشه دختر ابوبکر و حفصه دختر عمر آشکارا به وی رشک می بردند و از سر حسادت به ناروا وی را متهم می کردند!( برای مطالعه بیشتر رک: الطبقات الکبرى، ج 8 ص 212ـ213؛ المنتخب من کتاب أزواج النبی صلى الله علیه وسلم ، ج 1 ص 57)
به هر حال خداى تعالى از این کنیز در سال هشتم هجری فرزند پسرى به حضرت محمد(ص)عطا فرمود که نامش را ابراهیم گذارد، ولى تقدیرات الهى در سال نهم، پس از آنکه هیجده ماه از عمر ابراهیم گذشت او را از پیغمبر باز گرفت و مرگش فرا رسید، گفته شده وفات وی به علت مریضی بوده است اما جزئیات آن ذکر نشده است.
مرگ وى حضرت محمد (ص)را سخت داغدار کرد بدانسان که در فقدان او گریست و این چند جمله را که امام صادق(ع)از آن حضرت روایت کرده است در مرگ او بر زبان آورد:
تدمع العین و یحزن القلب و لا نقول ما یسخط الرب، و انا بک یا ابراهیم لمحزونون) فروع کافى، ج 1، ص 55.)
چشم گریان، و دل محزون و اندوهناک است ولى سخنى که موجب خشم پروردگار گردد بر زبان جارى نخواهم ساخت، اما بدان اى ابراهیم که ما در فقدان و مرگ تو اندوهناک و محزون هستیم.
و چون برخى به آن حضرت اعتراض کردند که اى رسول خدا مگر تو ما را از گریه نهى نکردى؟ فرمود: نه، من نگفتم در مرگ عزیزانتان گریه نکنید، زیرا گریه نشانه ترحم و مهربانى است و کسى که دلش به حال دیگران نسوزد و مهر و محبت نداشته باشد مورد رحمت الهى قرار نخواهد گرفت.
آنچه من گفته ام این است که در سوگ و فقدان عزیزان خود فریاد نزنید و صورت خود را مخراشید و گریبان چاک نزنید و از سخنانى که نشانه اعتراض و نارضایتى از داست خوددارى کنید.( سیره حلبیه، ج 3، صص 347 و 348)
«و بدین ترتیب پاسخ افرادى را که در طول قرنهاى بعدى نیز به گریه کنندگان در مصیبت اندوه بار فرزندان دیگر آن حضرت چون حضرت سید الشهداء(ع)و دیگر شهداى واقعه طف و غیره اشکال گرفته اند نیز بیان فرمود».
به هر ترتیب رسول خدا(ص)دستور داد تا ابراهیم را غسل داده حنوط و کفن کنند سپس جنازه او را برداشته به قبرستان بقیع آوردند و در جایى که اکنون به نام «قبر ابراهیم »معروف است دفن کردند.
در تواریخ آمده است: در آن روز که ابراهیم از دنیا رفت خورشید گرفت و مردم مدینه گفتند: خورشید به خاطر مرگ ابراهیم گرفته است!
رسول خدا(ص)براى رفع این اشتباه و مبارزه با این موهومات و خرافات به منبر رفت و مردم را مخاطب ساخته فرمود:
«ایها الناس ان الشمس و القمر آیتان من آیات الله یجریان بامره، مطیعان له، لا ینکسف لموت احد و لا لحیاته، فاذا انکسفا او احدهما صلوا»
اى مردم همانا خورشید و ماه دو نشانه از نشانه هاى قدرت حق تعالى هستند که تحت اراده و فرمان او هستند و براى مرگ و حیات کسى نمى گیرند و هر زمان دیدید آن دو یا یکى از آنها گرفت نماز بگزارید.
و بدین ترتیب این موهوم و خرافه را از ذهن آنها بیرون برد – با اینکه در ظاهر این سخن به نفع آن حضرت بود – و اگر یک مرد سیاسى به معناى روز و دنیا طلبى بود مى توانست از این اندیشه موهوم به نفع خود بهره بردارى کند و آیندگان نیز هر گونه مى خواهند قضاوت کنند!چنانکه رفتار مردان سیاست به معناى روز و منطق آنها چنین است .
براى اطلاع بیشتر به کتابهاى بحار الانوار(ج 79، ص 103)و سیرة المصطفى(صص 482 به بعد)مراجعه نمایید .