۱۳۹۳/۰۲/۰۷
–
۳۱۹۶ بازدید
فرق سالک مجذوب و مجذوب سالک؟
اگرچه در سلوک الی الله با شیوههای متفاوتی روبه رو هستیم که: الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق ولی در یک نگرش کلی میتوان سالکان کوی حضرت دوست را به دو عمده گروه مشخص تقسیم کرد:1) مجذوبان سالک.
2) سالکان مجذوب که خود به دو دستهاند: سالکان مجذوبی که روش خانقاهی دارند، و سالکان مجذوبی که مشی سلوکی آنان کاملا بر مبانی اخلاق اسلامی استوار است.
مجذوبان سالک به سالکانی گفته میشود که پیر و مربی ظاهری ندارند و در اثر مددهای باطنی و عنایتهای غیبی تربیت پیدا میکنند و دارای نفوس پاک و رحمانی میشوند و تعداد این گروه از سالکان در هر منطقه جغرافیایی و مقطع زمانی شاید از تعداد انگشتان دست تجاوز نکند و هر کدام از آنان در منطقهای از کره زمین زیر نظر ولی زمان انجام وظیفه مینمایند و پس از درگذشت هر یک سالک دیگری جایگزین وی میگردد. این نحوه سلوک را (سلوک اویسی) مینامند و شاید راز وجه تسمیه آن در سلوک پر رمز و راز اویس قرنی نهفته باشد زیرا اویس با این که در زمان رسول گرامی اسلام (ص) زندگی میکرد و از اصحاب سر امیر مومنان علی(ع) به شمار میرفت ولی ظاهراً ارتباط فیزیکی با این دو کانون نورانی نداشت و در شهر یمن با مادر پیر خود روزگار میگذرانید و خود را روز و شب وقف خدمت مادر سال خورده کرده بود با این همه اشراقات باطنی او از سیر نوری در آفاق این دو خورشید همیشه نورانی حد و حصری نداشت ولی پس از درگذشت مادرش به خدمت امیرمومنان شتافت و به حمایت بی چون و چرا از آن حضرت همت گماشت تا در یکی از جنگها به شرف شهادت نایل آمد و اگر بخواهیم مصداق کاملی در میان سالکان برای این بیت شعر پیدا کنیم:
گرچه دوریم ولی با تو سخن میگوییم
بعد منزل نبود در سفر روحانی
بایستی بیشتر به سراغ مجذوبان سالکی رفت که همانند اویس ظاهرا پیرو مرشدی ندارند و در گوشهای از این کره خاکی بدون آن که کسی آنان را بشناسد به مسیر سلوکی خود ادامه میدهند و باطنا با برقراری ارتباطی تنگاتنگ با حضرات معصومین (ع) چراغ فروزانی را فرا راه خود روشن میکنند که هرگز خاموشی ندارد.
معروف است که اویس قرنی برای مشاهده جمال ملکوتی رسول خدا(ص) کارش به بیتابی کشید و از مادر پیر خود اجازه گرفت تا با سفر کوتاه آفاقی او موافقت کند و مادر سالخورده او نیز به شرط آن که عمر سفر او از چند روز تجاوز نکند به وی اجازه دادکه قدم در راه دیدار یار بگذارد اویس بر شتر خود سوار شد و با اشتیاقی توصیف ناپذیر عازم مدینه گردید ولی وقتی که در مسجد مدینه جای خالی رسول خدا(ص) را مشاهده کرد دریافت که حتی در این سفر نیز توفیق زیارت آن جناب را پیدا نخواهد کرد چرا که اگر در انتظار آمدن رسول خدا(ص) بنشیند نمیتواند به وعدهای که دل مادر سالخورده خود را به آن خوش کرده بود عمل کند و به موقع به شهر و دیار خود برسد لذا این حرمان را به جان خرید و برای رعایت حرمت وعدهای که داده بود و نیز برای پرهیز از دلتنگیهای مادر پیر خود پای در رکاب کرد و عازم یمن شد پس از رفتن اویس حضرت رسول اکرم(ص) که برای انجام کاری به خارج از شهر مدینه رفته بودند به مدینه باز گشتند و همین که در مسجد حضور یافتند فرمودند: بوی برادرم اویس را میشنوم و اصحاب عرضه داشتند که اویس به اشتیاق دیدار شما آمده بود ولی نتوانست در انتظار دیدار بنشیند و به ناچار به شهر خود بازگشت از این روی در ادبیات عرفانی ما بر این دقیقه کلامی پای میفشارند که در سفرهای روحانی دوری راه وجود ندارد و ارتباطات روحی و معنوی برای مردان راه کار دشواری نیست.
این خداوند کریم است که از میان هزاران سالک دست مجذوبان سالک را میگیرد و در حلقه تربیت ولی زمانشان مینشاند. سیر مجذوبان سالک در مسیر سلوکی خود به سرعت برق است مسیری را که دیگر سالکان در مدت زمانی چندین ساله طی میکنند اینان در فرصت کوتاهی از آن مراحل سلوکی دست افشان و پای کوبان عبور میکنند بی آنکه گردی بر دامن آنان بنشیند:
بعد از ین نور به آفاق دهیم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
همان گونه که سیر سالکان برقآسا است و به عقابی میمانند که با چشم تیز بین و بالهای گسترده در فراز ابرها حرکت میکنند و مشی لاکپشتی ما را مینگرند و میروند بیآنکه نازی به ما بفروشند سقوط آنان نیز همانند سیر سلوکی آنان برقآسا و هول انگیز است . اگر آدمی از یک ارتفاع بسیار کوتاهی به طرف زمین سقوط کند آسیب چندانی نمیبیند و میتواند پس از لحظاتی درنگ به راه خود ادامه دهد ولی اگر این سقوط از یک ارتفاع چند هزار متری باشد روشن است که بر سر آدمی چه میآید و از او چه میماند!
1/2): سالکان مجذوب خانقاهی به رهروانی گفته میشود که مربی ظاهری دارند و در حلقه ارادت و تربیت مردان راه رفته و راه آشنا در میآیند و به تدریج منازل سلوکی را یکی پس از دیگری ولی با تأنی و آهستگی طی میکنند اینان معمولا رفته رفته با خودسازی و ریاضات شرعی که برای آنان در نظر گرفته میشود با گفتن «ذکر» کار خود را شروع میکنند و زیر نظر مربیان راه آشنا خلوت خود را به نور «ذکر» منور میدارند و هنگامی که «ذکر» فاصلۀ «لب» تا «قلب سالک» را طی کرد و در باطن او به تجلی نشست به مقام شهود در مدار «ذکر» نایل میآید و شگفتیهای مستور در اذکار خداوند را آشکارا میبیند و در اینجا است که دستور سلوکی سالک توسط مربی او عوض میشود تا به رؤیت جلوههای دیگری از اسماء و صفات الهی نایل آید و سرانجام از «وادی ذکر» به « اقلیم فکر» روی میآورد و به سیر خود ادامه میدهد و این امر در مورد سالکان مجذوبی که شیوه اخلاقی دارند بیشتر صدق میکند.
متأسفانه در پیشینه سلوکی ما کم نبودهاند مدعیانی که تعدادی از همین «سالکان مجذوب» را در حلقه ارادت خود در آوردهاند. این دجالان که زشتی و پلشتی آنان برای این صافی دلان مستور بوده است با ادعای «مهدویت نوعی» و اینکه قطب زمانه خود و «مهدی» دوران خویشاند! مسیر سلوکی آنان را از صراط مستقیم هدایت به سنگلاخ ضلالت تغییر جهت دادهاند و در بیه سرگردانی رهایشان ساختهاند و در زمانه ما نیز از این قماش افراد ناصالح و مدعی به وفور یافت میشود و کار تمیز آنان را باید به رهروان دل آگاهی سپرد که بر دقیقههای سلوکی و نکتههای عرفانی اشراف کامل دارند و «مردان راه» را از «غولان راه» تشخیص میدهند و در کمند فریب این دجالان متمهدی و داعیه داران «مهدویت» گرفتار نمیآیند و از این روی عارفان راه شناس همیشه بر این نکته پای فشردهاند که نباید دستوراتی که مربیان برای رهروان راه معرفت در نظر میگیرند و شیوه سلوکی آنان را مشخص میسازند کمترین تضادی با دستورات شرع مقدس اسلام داشته باشد چرا که «طریقت» عمل کردن به آداب «شریعت» است و «حقیقت» نتیجهای است که سالک از عمل کردن به دستورات شرع میگیرد و این سه اصل یعنی: «شریعت» «طریقت» و «حقیقت» سه ضلع یک مثلث سلوکی را میسازند که در صورت جدائی از شاکله واقعی خود فاصله میگیرند و هیچ یک بدون دو اصل دیگر نمیتواند به این مهم دست یابد.
این که گفته میشود: ما «شریعت» را پشت سر نهادهایم و در وادی «طریقت» ره میسپاریم! یک مفلطه آشکار بیش نیست زیرا همان گونه که گفتیم «طریقت» عمل کردن به آداب «شریعت» است و با پشت سر انداختن «شریعت» نمیتوان در وادی «طریقت» قدم نهاد و این درست به آن میماند که کسی مدعی شود که از وادی «شریعت» به «حقیقت» رسیده است بیآنکه در وادی «طریقت» قدم بگذارد!
لسان الغیب حافظ شیرازی در زمره مجذوبان سالکی است که حضور مدعیان سیر و سلوک را در زمانه خود بر نمی تابد و به «سالکان مجذوب» هشدار میدهد که دست بر دامان کسی زنند که از مردان باشند!
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
——————————————-
نقد صوفی نه همین صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
——————————————-
کجاست صوفی دجال کیش ملحد شکل؟
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
——————————————-
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد
پار دمش دراز باد این حیوان خوش علف
——————————————-
خدا را کم نشین با خرقه پوشان
رخ از رندان بیسامان مپوشان
درین خرقه بسی آلودگی هست
خوشا وقت قبای میفروشان
تو نازک طبعی و طاقت نیاری
گرانیهای مشتی دلق پوشان
درین صوفی و شان دردی ندیدم
که صافی باد عیش درد نوشان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و ایمن گذر از اهرمنان
نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر کسی که کله کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آیین سروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم
ملاحظه میکنید هنگامی که حافظ میخواهد «نشانه اهل خدا» را به دست دهد از «عاشقی» نام میبرد همان بارقه خدایی که «مجذوبان سالک» در کمندش گرفتار آمدهاند ولی «مشایخ طریقت» از آن نصیبی ندارند.
فرق عمده «مجذوبان سالک» و «سالکان مجذوب» در این است که اینان پس از صدور «حوالههای غیبی» مأموریت دارند آنها را به صاحبان شان ابلاغ کنند و به تشخیص خود هرگز کاری انجام نمیدهند و کلمه «من» بر زبان آنان نمینشیند و کشف و کرامات عدیده خود را ناشی از عنایت حضرت باری و الطاف کریمانه حضرات معصومین میدانند و در صورت مشکل گشایی از کار بندگان خدا آن را نه به خود که به تفاوت مورد به یکی از امامان معصوم(ع) نسبت میدهند در حالی که سالکان مجذوب «مشی حوالهای» ندارند و آنان بر اساس معیارهای سلوکی خود عمل می کنند و لذا جاذبه رفتاری «سالکان مجذوب» با «مجذوبان سالک» قابل قیاس نیست. دومین فرق عمدهای که در میانه این دو گروه سلوکی وجود دارد این است که «مجذوبان سالک» همانند نسیم میآیند و به سان نسیم نیز رخت بر میچینند و میروند و دسترسی به آنان از طرق عادی و مرسوم امکانپذیر نیست. در حالی که «سالکان مجذوب» در محل معینی زندگی میکنند و به دستگیری از طالبان میپردازند و ملاقات با آنان تابع تشریفات صوری و ظاهری است:
بس که سبک میگذرم چون نسیم
نیست به گیتی اثر پای من
علاّمه طباطبایی همانند برخی از بزرگان اهل معرفت معتقد بود که پویندگان راه خدا چهار گروه اند:
1. مجذوب محض: این گروه مانند تشنه ای که راهی طولانی را می پیماید تا به سرچشمه زلال برسد و خود را سیراب سازد، در تمام مسیر سلوک، از جذبه الهی بهره مندند و همه مراحل آغاز، میانه و پایان راه را با همان جذبه می پیمایند. این دسته از شیفتگان، مسئله انس و تقرّب خداوند را در مدرسه و از راه برهان و دلیل نیاموخته اند و علم حصولی را سایه و علم شهودی را شمس می دانند و بر این باورند که با طلوع شمسِ شهود، مجالی برای سایه علم حصولی نخواهد ماند و عشق را آفتاب و عقل را سایه می دانند.
بشوی اوراق اگر همدرس مایی ???? که علم عشق در دفتر نباشد
2. سالک محض: این گروه از جذبه محروم مانده و از آغاز تا پایان راه، به گفتن و نوشتن و صور ذهنیّه و تفهیم و تفهّم از راه کتاب و درس مشغول اند و به بحث و فحصهای نوشتاری و گفتاری می پردازند؛ اگر هم چیزی را در کتاب و دفتر نیافتند، خود را نمی کاوند و از خود جوششی ندارند. ممکن است چندین بار کتابی را تدریس و عمری را در حوزه یا دانشگاه به تألیف و تدریس سپری کنند و به تحقیق و نگارش بپردازند و با گفتن و نوشتن و نشر، به تبلیغ و ارشاد مشغول باشند؛ امّا مانند کسانی که از دور گلی را می بینند و تنها بوی ضعیفی از آن به مشامشان می رسد، سود و بهره چندانی نصیبشان نمی شود. آنان گاه ممکن است در پایان عمرشان بر اثر برخی از بیماریها همه اندوخته های علمی از یادشان برود: ?ومِنکُم مَن یُرَدُّ اِلی اَرذَلِ العُمُرِ لِکَیلا یَعلَمَ مِن بَعدِ عِلمٍ شَیْءا? و اگر هم توفیقی بیابند، تنها حدیث دوست را تکرار کنند:
آنها که خوانده ام همه از یاد من برفت ???? الاّ حدیث دوست که تکرار می کنم
3. مجذوب سالک: این گروه، نخست بارقه ای الهی جانشان را روشن و مجذوبشان می کند و حالی به آنان دست می دهد و شوقی می یابند که دستمایه سلوکشان می شود؛ ولی دیری نمی پاید و از بین می رود و راه را با سلوک ادامه می دهند و پیمودن راه بر آنان بسی مشکل می نماید:
ألا یا أیّها السّاقی أدر کأساً و ناولها ???? که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
مثلاً با دیدن صحنه شهادتِ یک شهید، در عده ای حال و جذبه ای پدید می آید؛ ولی وقتی به جانب جبهه حرکت می کنند، دیگر آن جذبه و شور و شعف و شوق رخت بربسته و راههای پرپیچ و خم، یکی پس از دیگری رخ می نماید و کار جهاد با دشمن مهاجم را مشکل می سازد.
4. سالک مجذوب: این گروه، سالکانی هستند که نخست در مسیر سلوک قرار می گیرند و با تأنّی و دشواری، راه می پیمایند و در اثنای سیر و سلوک، ناگهان بارقه عشق الهی نصیبشان می شود و جانشان را روشن می کند و بقیه راه را با جذبه الهی می پیمایند.
جناب علاّمهِ از این گروه بود؛ در آغاز تحصیل، از درس و بحث مدرسه طرفی کامل نمی بست؛ اما ناگهان بنا به نوشته خودشان، یکباره عنایت خدایی دستگیرشان شد و تحوّلی ایجاد کرد که در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل معارف الهی یافتند، به طوری که از همان روز تا پایان ایّام تحصیل که سالیان متمادی طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکّر، احساس خستگی و دلسردی نکردند و زشت و زیبای جهان را در راه آن به کناری نهادند.
برگرفته از کتاب شمس الوحی تبریزی،حضرت آیت الله جوادی آملی،ص299
2) سالکان مجذوب که خود به دو دستهاند: سالکان مجذوبی که روش خانقاهی دارند، و سالکان مجذوبی که مشی سلوکی آنان کاملا بر مبانی اخلاق اسلامی استوار است.
مجذوبان سالک به سالکانی گفته میشود که پیر و مربی ظاهری ندارند و در اثر مددهای باطنی و عنایتهای غیبی تربیت پیدا میکنند و دارای نفوس پاک و رحمانی میشوند و تعداد این گروه از سالکان در هر منطقه جغرافیایی و مقطع زمانی شاید از تعداد انگشتان دست تجاوز نکند و هر کدام از آنان در منطقهای از کره زمین زیر نظر ولی زمان انجام وظیفه مینمایند و پس از درگذشت هر یک سالک دیگری جایگزین وی میگردد. این نحوه سلوک را (سلوک اویسی) مینامند و شاید راز وجه تسمیه آن در سلوک پر رمز و راز اویس قرنی نهفته باشد زیرا اویس با این که در زمان رسول گرامی اسلام (ص) زندگی میکرد و از اصحاب سر امیر مومنان علی(ع) به شمار میرفت ولی ظاهراً ارتباط فیزیکی با این دو کانون نورانی نداشت و در شهر یمن با مادر پیر خود روزگار میگذرانید و خود را روز و شب وقف خدمت مادر سال خورده کرده بود با این همه اشراقات باطنی او از سیر نوری در آفاق این دو خورشید همیشه نورانی حد و حصری نداشت ولی پس از درگذشت مادرش به خدمت امیرمومنان شتافت و به حمایت بی چون و چرا از آن حضرت همت گماشت تا در یکی از جنگها به شرف شهادت نایل آمد و اگر بخواهیم مصداق کاملی در میان سالکان برای این بیت شعر پیدا کنیم:
گرچه دوریم ولی با تو سخن میگوییم
بعد منزل نبود در سفر روحانی
بایستی بیشتر به سراغ مجذوبان سالکی رفت که همانند اویس ظاهرا پیرو مرشدی ندارند و در گوشهای از این کره خاکی بدون آن که کسی آنان را بشناسد به مسیر سلوکی خود ادامه میدهند و باطنا با برقراری ارتباطی تنگاتنگ با حضرات معصومین (ع) چراغ فروزانی را فرا راه خود روشن میکنند که هرگز خاموشی ندارد.
معروف است که اویس قرنی برای مشاهده جمال ملکوتی رسول خدا(ص) کارش به بیتابی کشید و از مادر پیر خود اجازه گرفت تا با سفر کوتاه آفاقی او موافقت کند و مادر سالخورده او نیز به شرط آن که عمر سفر او از چند روز تجاوز نکند به وی اجازه دادکه قدم در راه دیدار یار بگذارد اویس بر شتر خود سوار شد و با اشتیاقی توصیف ناپذیر عازم مدینه گردید ولی وقتی که در مسجد مدینه جای خالی رسول خدا(ص) را مشاهده کرد دریافت که حتی در این سفر نیز توفیق زیارت آن جناب را پیدا نخواهد کرد چرا که اگر در انتظار آمدن رسول خدا(ص) بنشیند نمیتواند به وعدهای که دل مادر سالخورده خود را به آن خوش کرده بود عمل کند و به موقع به شهر و دیار خود برسد لذا این حرمان را به جان خرید و برای رعایت حرمت وعدهای که داده بود و نیز برای پرهیز از دلتنگیهای مادر پیر خود پای در رکاب کرد و عازم یمن شد پس از رفتن اویس حضرت رسول اکرم(ص) که برای انجام کاری به خارج از شهر مدینه رفته بودند به مدینه باز گشتند و همین که در مسجد حضور یافتند فرمودند: بوی برادرم اویس را میشنوم و اصحاب عرضه داشتند که اویس به اشتیاق دیدار شما آمده بود ولی نتوانست در انتظار دیدار بنشیند و به ناچار به شهر خود بازگشت از این روی در ادبیات عرفانی ما بر این دقیقه کلامی پای میفشارند که در سفرهای روحانی دوری راه وجود ندارد و ارتباطات روحی و معنوی برای مردان راه کار دشواری نیست.
این خداوند کریم است که از میان هزاران سالک دست مجذوبان سالک را میگیرد و در حلقه تربیت ولی زمانشان مینشاند. سیر مجذوبان سالک در مسیر سلوکی خود به سرعت برق است مسیری را که دیگر سالکان در مدت زمانی چندین ساله طی میکنند اینان در فرصت کوتاهی از آن مراحل سلوکی دست افشان و پای کوبان عبور میکنند بی آنکه گردی بر دامن آنان بنشیند:
بعد از ین نور به آفاق دهیم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
همان گونه که سیر سالکان برقآسا است و به عقابی میمانند که با چشم تیز بین و بالهای گسترده در فراز ابرها حرکت میکنند و مشی لاکپشتی ما را مینگرند و میروند بیآنکه نازی به ما بفروشند سقوط آنان نیز همانند سیر سلوکی آنان برقآسا و هول انگیز است . اگر آدمی از یک ارتفاع بسیار کوتاهی به طرف زمین سقوط کند آسیب چندانی نمیبیند و میتواند پس از لحظاتی درنگ به راه خود ادامه دهد ولی اگر این سقوط از یک ارتفاع چند هزار متری باشد روشن است که بر سر آدمی چه میآید و از او چه میماند!
1/2): سالکان مجذوب خانقاهی به رهروانی گفته میشود که مربی ظاهری دارند و در حلقه ارادت و تربیت مردان راه رفته و راه آشنا در میآیند و به تدریج منازل سلوکی را یکی پس از دیگری ولی با تأنی و آهستگی طی میکنند اینان معمولا رفته رفته با خودسازی و ریاضات شرعی که برای آنان در نظر گرفته میشود با گفتن «ذکر» کار خود را شروع میکنند و زیر نظر مربیان راه آشنا خلوت خود را به نور «ذکر» منور میدارند و هنگامی که «ذکر» فاصلۀ «لب» تا «قلب سالک» را طی کرد و در باطن او به تجلی نشست به مقام شهود در مدار «ذکر» نایل میآید و شگفتیهای مستور در اذکار خداوند را آشکارا میبیند و در اینجا است که دستور سلوکی سالک توسط مربی او عوض میشود تا به رؤیت جلوههای دیگری از اسماء و صفات الهی نایل آید و سرانجام از «وادی ذکر» به « اقلیم فکر» روی میآورد و به سیر خود ادامه میدهد و این امر در مورد سالکان مجذوبی که شیوه اخلاقی دارند بیشتر صدق میکند.
متأسفانه در پیشینه سلوکی ما کم نبودهاند مدعیانی که تعدادی از همین «سالکان مجذوب» را در حلقه ارادت خود در آوردهاند. این دجالان که زشتی و پلشتی آنان برای این صافی دلان مستور بوده است با ادعای «مهدویت نوعی» و اینکه قطب زمانه خود و «مهدی» دوران خویشاند! مسیر سلوکی آنان را از صراط مستقیم هدایت به سنگلاخ ضلالت تغییر جهت دادهاند و در بیه سرگردانی رهایشان ساختهاند و در زمانه ما نیز از این قماش افراد ناصالح و مدعی به وفور یافت میشود و کار تمیز آنان را باید به رهروان دل آگاهی سپرد که بر دقیقههای سلوکی و نکتههای عرفانی اشراف کامل دارند و «مردان راه» را از «غولان راه» تشخیص میدهند و در کمند فریب این دجالان متمهدی و داعیه داران «مهدویت» گرفتار نمیآیند و از این روی عارفان راه شناس همیشه بر این نکته پای فشردهاند که نباید دستوراتی که مربیان برای رهروان راه معرفت در نظر میگیرند و شیوه سلوکی آنان را مشخص میسازند کمترین تضادی با دستورات شرع مقدس اسلام داشته باشد چرا که «طریقت» عمل کردن به آداب «شریعت» است و «حقیقت» نتیجهای است که سالک از عمل کردن به دستورات شرع میگیرد و این سه اصل یعنی: «شریعت» «طریقت» و «حقیقت» سه ضلع یک مثلث سلوکی را میسازند که در صورت جدائی از شاکله واقعی خود فاصله میگیرند و هیچ یک بدون دو اصل دیگر نمیتواند به این مهم دست یابد.
این که گفته میشود: ما «شریعت» را پشت سر نهادهایم و در وادی «طریقت» ره میسپاریم! یک مفلطه آشکار بیش نیست زیرا همان گونه که گفتیم «طریقت» عمل کردن به آداب «شریعت» است و با پشت سر انداختن «شریعت» نمیتوان در وادی «طریقت» قدم نهاد و این درست به آن میماند که کسی مدعی شود که از وادی «شریعت» به «حقیقت» رسیده است بیآنکه در وادی «طریقت» قدم بگذارد!
لسان الغیب حافظ شیرازی در زمره مجذوبان سالکی است که حضور مدعیان سیر و سلوک را در زمانه خود بر نمی تابد و به «سالکان مجذوب» هشدار میدهد که دست بر دامان کسی زنند که از مردان باشند!
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
——————————————-
نقد صوفی نه همین صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
——————————————-
کجاست صوفی دجال کیش ملحد شکل؟
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
——————————————-
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد
پار دمش دراز باد این حیوان خوش علف
——————————————-
خدا را کم نشین با خرقه پوشان
رخ از رندان بیسامان مپوشان
درین خرقه بسی آلودگی هست
خوشا وقت قبای میفروشان
تو نازک طبعی و طاقت نیاری
گرانیهای مشتی دلق پوشان
درین صوفی و شان دردی ندیدم
که صافی باد عیش درد نوشان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و ایمن گذر از اهرمنان
نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر کسی که کله کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آیین سروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم
ملاحظه میکنید هنگامی که حافظ میخواهد «نشانه اهل خدا» را به دست دهد از «عاشقی» نام میبرد همان بارقه خدایی که «مجذوبان سالک» در کمندش گرفتار آمدهاند ولی «مشایخ طریقت» از آن نصیبی ندارند.
فرق عمده «مجذوبان سالک» و «سالکان مجذوب» در این است که اینان پس از صدور «حوالههای غیبی» مأموریت دارند آنها را به صاحبان شان ابلاغ کنند و به تشخیص خود هرگز کاری انجام نمیدهند و کلمه «من» بر زبان آنان نمینشیند و کشف و کرامات عدیده خود را ناشی از عنایت حضرت باری و الطاف کریمانه حضرات معصومین میدانند و در صورت مشکل گشایی از کار بندگان خدا آن را نه به خود که به تفاوت مورد به یکی از امامان معصوم(ع) نسبت میدهند در حالی که سالکان مجذوب «مشی حوالهای» ندارند و آنان بر اساس معیارهای سلوکی خود عمل می کنند و لذا جاذبه رفتاری «سالکان مجذوب» با «مجذوبان سالک» قابل قیاس نیست. دومین فرق عمدهای که در میانه این دو گروه سلوکی وجود دارد این است که «مجذوبان سالک» همانند نسیم میآیند و به سان نسیم نیز رخت بر میچینند و میروند و دسترسی به آنان از طرق عادی و مرسوم امکانپذیر نیست. در حالی که «سالکان مجذوب» در محل معینی زندگی میکنند و به دستگیری از طالبان میپردازند و ملاقات با آنان تابع تشریفات صوری و ظاهری است:
بس که سبک میگذرم چون نسیم
نیست به گیتی اثر پای من
علاّمه طباطبایی همانند برخی از بزرگان اهل معرفت معتقد بود که پویندگان راه خدا چهار گروه اند:
1. مجذوب محض: این گروه مانند تشنه ای که راهی طولانی را می پیماید تا به سرچشمه زلال برسد و خود را سیراب سازد، در تمام مسیر سلوک، از جذبه الهی بهره مندند و همه مراحل آغاز، میانه و پایان راه را با همان جذبه می پیمایند. این دسته از شیفتگان، مسئله انس و تقرّب خداوند را در مدرسه و از راه برهان و دلیل نیاموخته اند و علم حصولی را سایه و علم شهودی را شمس می دانند و بر این باورند که با طلوع شمسِ شهود، مجالی برای سایه علم حصولی نخواهد ماند و عشق را آفتاب و عقل را سایه می دانند.
بشوی اوراق اگر همدرس مایی ???? که علم عشق در دفتر نباشد
2. سالک محض: این گروه از جذبه محروم مانده و از آغاز تا پایان راه، به گفتن و نوشتن و صور ذهنیّه و تفهیم و تفهّم از راه کتاب و درس مشغول اند و به بحث و فحصهای نوشتاری و گفتاری می پردازند؛ اگر هم چیزی را در کتاب و دفتر نیافتند، خود را نمی کاوند و از خود جوششی ندارند. ممکن است چندین بار کتابی را تدریس و عمری را در حوزه یا دانشگاه به تألیف و تدریس سپری کنند و به تحقیق و نگارش بپردازند و با گفتن و نوشتن و نشر، به تبلیغ و ارشاد مشغول باشند؛ امّا مانند کسانی که از دور گلی را می بینند و تنها بوی ضعیفی از آن به مشامشان می رسد، سود و بهره چندانی نصیبشان نمی شود. آنان گاه ممکن است در پایان عمرشان بر اثر برخی از بیماریها همه اندوخته های علمی از یادشان برود: ?ومِنکُم مَن یُرَدُّ اِلی اَرذَلِ العُمُرِ لِکَیلا یَعلَمَ مِن بَعدِ عِلمٍ شَیْءا? و اگر هم توفیقی بیابند، تنها حدیث دوست را تکرار کنند:
آنها که خوانده ام همه از یاد من برفت ???? الاّ حدیث دوست که تکرار می کنم
3. مجذوب سالک: این گروه، نخست بارقه ای الهی جانشان را روشن و مجذوبشان می کند و حالی به آنان دست می دهد و شوقی می یابند که دستمایه سلوکشان می شود؛ ولی دیری نمی پاید و از بین می رود و راه را با سلوک ادامه می دهند و پیمودن راه بر آنان بسی مشکل می نماید:
ألا یا أیّها السّاقی أدر کأساً و ناولها ???? که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
مثلاً با دیدن صحنه شهادتِ یک شهید، در عده ای حال و جذبه ای پدید می آید؛ ولی وقتی به جانب جبهه حرکت می کنند، دیگر آن جذبه و شور و شعف و شوق رخت بربسته و راههای پرپیچ و خم، یکی پس از دیگری رخ می نماید و کار جهاد با دشمن مهاجم را مشکل می سازد.
4. سالک مجذوب: این گروه، سالکانی هستند که نخست در مسیر سلوک قرار می گیرند و با تأنّی و دشواری، راه می پیمایند و در اثنای سیر و سلوک، ناگهان بارقه عشق الهی نصیبشان می شود و جانشان را روشن می کند و بقیه راه را با جذبه الهی می پیمایند.
جناب علاّمهِ از این گروه بود؛ در آغاز تحصیل، از درس و بحث مدرسه طرفی کامل نمی بست؛ اما ناگهان بنا به نوشته خودشان، یکباره عنایت خدایی دستگیرشان شد و تحوّلی ایجاد کرد که در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل معارف الهی یافتند، به طوری که از همان روز تا پایان ایّام تحصیل که سالیان متمادی طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکّر، احساس خستگی و دلسردی نکردند و زشت و زیبای جهان را در راه آن به کناری نهادند.
برگرفته از کتاب شمس الوحی تبریزی،حضرت آیت الله جوادی آملی،ص299