فصل نهم : سنّت پیامبر (صلى الله علیه وآله)
۱۳۹۵/۰۳/۲۳
–
۲۹۳ بازدید
سنت و بدعتپرسش ۵۵ . سنت پیامبر، چیست و چه ارتباطى با بدعت دارد؟
سنت عبارت است از قول (سخن )، فعل (رفتار ) و تقریر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) که به عنوان یکى از منابع مهم، مورد توجه همگان قرار دارد. بنابراین هرگاه حدیثى معتبر از پیامبر نقل شود، بدان عمل مى شود و این کار را عمل به سنت مى گویند. شیعه با تأسى به سنت پیامبر و در راستاى عمل به سخنان آن حضرت، قول و فعل و تقریر معصومان را نیز سنت مى شمارد.
سنت عبارت است از قول (سخن )، فعل (رفتار ) و تقریر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) که به عنوان یکى از منابع مهم، مورد توجه همگان قرار دارد. بنابراین هرگاه حدیثى معتبر از پیامبر نقل شود، بدان عمل مى شود و این کار را عمل به سنت مى گویند. شیعه با تأسى به سنت پیامبر و در راستاى عمل به سخنان آن حضرت، قول و فعل و تقریر معصومان را نیز سنت مى شمارد.
در برابر، بدعت، نوعى تصرف در دین از طریق افزودن یا کاستن شریعت پیامبر(صلى الله علیه وآله)است. اساس بدعت در شرع آن است که چیزى را به عنوان یک امر شرعى که دین به آن فرمان داده، به کار برند ; در حالى که براى مشروعیت آن، اصل یا ضابطه اى در شرع وجود نداشته باشد.[1] از این رو، بدعت گذارى در دین، از گناهان کبیره و حرام است.
علامه مجلسى مى نویسد: «بدعت در شرع، چیزى است که پس از رسول گرامى حادث شده و دلیل شرعى خاص یا عامى نیز بر جواز آن در کار نباشد»[2]ابن حجر دانشمند سنى مى نویسد: «بدعت چیزى است که (پس از پیامبر ) پدید آمده باشد و دلیلى حاکى از جواز آن، در شریعت یافت نشود و آن چیزى که اصل و ریشه اى در دین دارد، بدعت نخواهد بود»[3]بنابراین، از آن جا که امور عبادى و مقدمات آنها در اسلام، بسته به فرمان و اجازه شارع مقدس است، بدین معنا که هر چیزى در اسلام باید مستند به متنى خاص یا عام از قرآن و سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد و در غیر این صورت، بدعتى است که باید دور افکنده شود و به بدعت گزار باز گردد، از این رو، کم و زیاد کردن در عبادات، بلکه در هر عمل دینى، با تمسک به تشخیص فردى، کارى نارواست. متأسفانه پس از رحلت پیامبر، فقه و احکام شرعى مسلمانان، مانند وضو، اذان، نماز و بسیارى از احکام دینى، دستخوش بدعت هاى بسیارى گردیدند و در مسیر خلاف سنت شکل گرفتند.
وضوى پیامبر(صلى الله علیه وآله)
پرسش 56 . در صدر اسلام و دوران پیامبر(صلى الله علیه وآله)، چگونه وضو مى گرفتند ; نحوه استدلال به آیه وضو چگونه است؟
خداوند درباره وضو مى فرماید:
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ )[4] ; «اى مؤمنان! هرگاه قصد نماز کردید، صورت هایتان و نیز دست ها را تا آرنج بشویید و سرها و پاهایتان را تا برآمدگى آن دو، مسح کنید»
این آیه شامل امور ذیل است:
الف) شستن صورت.
ب) شستن دو دست.
ج) مسح سر.
د) مسح دو پا.
درباره چگونگى تفسیر آیه وضو و نوع وضوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) در «شستن دست ها» و «مسح سر و دو پا»، چند نکته زیر تقدیم مى شود:
1. درباره شستن دست ها از آرنج، برخى مفسران قرآن، واژه «الى» (تا) در آیه وضو را به «مع» (با) تفسیر کرده اند. دانشمند و فقیه سنى مذهب، وهبة الزحیلى مى گوید: «در نزد تمامى دانشمندان و عالمان ـ از جمله امامان مذاهب چهارگانه اهل سنت ـ داخل نمودن دو آرنج در شستن واجب است ; زیرا حرف «الى» که براى انتهاى غایت است در این جا به معناى «مع» مى باشد ; مانند دو آیه (وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِکُمْ ) و (لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِکُمْ )[5] که در این دو نیز «الى» به معناى «مع» (با ) است.[6]علامه طباطبایى «الى» را براى نشان دادن غایت دست مى داند و نه غایت شستن ; یعنى «الى» به همان معناى مشهور انتهاى غایت (تا ) است و مى فرماید: «شستن از بالا به پایین، امرى طبیعى و عادى است و از روایات معصومین(علیه السلام)به دست مى آید که باید همین گونه عمل شود وگرنه از آیه شریفه به دست نمى آید که تنها راه شستن دست، از آرنج است»[7] به عنوان مثال، اگر شما به نقاش بگویید که دیوار را تا فلان نقطه رنگ بزن، این جمله، هیچ دلالتى بر این نکته ندارد که آیا باید از بالا به پایین رنگ زد یا از پایین به بالا و فقط انتهاى غایت، یعنى حد نهایى آن مشخص مى شود که همان بالاى دیوار است و چگونگى سیر از این جمله، معلوم نمى شود.
2. زراره مى گوید: وقتى از کیفیت وضوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) از امام باقر(علیه السلام)پرسیدم، حضرت طشت آبى را درخواست کرد و پس از شستن صورت، مشتى آب از آن بر دست راست خود ریخت و آن را از آرنج تا سرانگشتان شست و هیچ گاه آب را به طرف آرنج برنگرداند.[8]وهبة الزحیلى درباره نحوه وضو گرفتن پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) چنین مى گوید: «و دارقطنى (از دانشمندان حدیث اهل سنت ) از جابر نقل کرده است که گفت: پیامبر(صلى الله علیه وآله)زمانى که وضو مى گرفت، آب را بر دو آرنج مى ریخت»[9]3. در آیه وضو، خداوند امر به مسح سر و پاها نموده است ; در حالى که اهل تسنن پاها را مى شویند، ابن عباس از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى گفت: «وضو عبارت است از دو شستن و دو مسح کردن «یا دو شسته شده و دو مسح شده»[10]وى مى گوید: «نزل فى القرآن بالمسح و ابى الناس الا الغسل[11] ; قرآن درباره پاها دستور مسح داده، ولى مردم جز شستن، به چیزى تن ندادند».
حمران مى گوید: عثمان آبى خواست و وضو گرفت و سپس گفت: «رأیت رسول الله(صلى الله علیه وآله) توضا کما توضات فتمضمض و استنشق و غسل وجهه ثلاثاً و یدیه ثلاثاً و مسح برأسه و ظهر قدمیه[12] ; رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را دیدم وضو گرفت ; آن چنان که من وضو گرفتم ; او مضمه کرد و استنشاق نمود و صورت و دست ها را سه بار شست و بر سر و پست پا مسح کشید».
ابن عبد خیر مى گوید: «دیدم على(علیه السلام) را که وضو گرفت و سپس روى دو پاى خود را مسح نمود»[13]4. برخى از منابع تاریخى حکایت از این دارد که وضوى همه مسلمانان تا خلافت عثمان، صورت واحدى داشته و مانند وضوى کنونى شیعه بوده است. این مسئله، با آیه وضو تطبیق دارد و علت تغییر وضو این بود که عثمان در اواسط دوران خلافت خود نسبت به چگونگى وضوى پیامبر، گرفتار تردید شد. سپس او وضوى پیامبر را به شکلى که اکنون در میان اهل سنت مرسوم است، اعلام کرد. این قضیه، مورد مخالفت بسیارى از اصحاب پیامبر واقع شد ; امّا حکومت اموى بنا به اغراض سیاسى، در نقاط مختلف دولت اسلامى، شیوه عثمان را تبلیغ کرد و جوّى به وجود آورد که برخى از اصحاب، جرأت مخالفت با روش دستگاه حاکم را نداشتند و در نتیجه، این گونه وضو گرفتن، رواج یافت. [14]
نمازهاى پنچ گانه
پرسش 57 . آیا پیامبر(صلى الله علیه وآله)، نماز را در پنج وقت مى خواند یا در سه وقت و چرا شیعیان، نماز را در سه نوبت و به صورت جمع مى خوانند؟
براى پاسخ، به چند نکته زیر دقت کنید:
1. اهل تسنن، جواز جمع میان نماز ظهروعصر و مغرب و عشا را منکرند ; اما در هنگام سفر یا خوف و یا زمانى که هوا بارانى است، جمع کردن میان آنها را در یک وقت، جایز مى دانند و نمازها را مانند شیعیان اقامه مى کنند ; اما شیعیان معتقدند که مى توان نمازهاى ظهر و عصر را بعد از زوال خورشید و در یک وقت، با مراعات ترتیب اقامه کرد و لازم نیست که انسان، وقتى نماز ظهر را خواند، دنبال کار دیگرى برود و وقتى سایه شاخص به اندازه خود شاخص شد یا به اندازه دو برابر آن گردید، (براساس اختلافى که میان آنها موجود است )، براى اقامه نماز عصر، آماده شود. از این رو، به نظر شیعه، گرچه نماز خواندن در پنج وقت مستحب مى باشد، اما پشت سر هم خواندن ظهر و عصر و مغرب و عشا نیز اشکال ندارد.
2. دلیل اهل تسنن این است که در روایت آمده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) بین نماز ظهر و عصر فاصله مى انداخته است ; اما به نظر شیعه، این مطلب نمى تواند مرام آنها را در وجوب تفریق (فاصله انداختن ) ثابت کند ; به لحاظ این که سیره عملى، به معناى واجب بودن نیست ; بلکه اعم از وجوب، استحباب و اباحه است و حمل آن بر وجوب، نیاز به دلیل جداگانه دارد. افزون بر این، ملتزم بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) به پنج وقت براى اقامه نماز جماعت، به جهت این بوده است که مردم بر زمان آمدن پیامبر(صلى الله علیه وآله)، اطلاع پیدا بکنند تا سؤالاتى که دارند، از محضرش بپرسند و این در واقع، انگیزه اى براى اجتماع مردم در مسجد بوده است. بنابراین، شیوه فوق، هیچ وقت نمى تواند دلیل بر این باشد که جمع بین نمازهاى مترتبه، جایز نیست.
3. تشیع، گذشته از این که مدعاى اهل سنت را قابل دفاع نمى داند، بر مدعاى خود هم دلیل دارد و آن روایاتى است که بر جمع نماز ظهر و عصر از جانب پیامبر(صلى الله علیه وآله) ـ حتى در غیر مواقع سفر و خطر و کار تعجیلى ـ دلالت مى کنند. یکى از آنها، روایتى است که در آن، از علت جمع بین دو نماز توسط پیامبر(صلى الله علیه وآله) سؤال کرد که ابن عباس در جواب گفت: به خاطر گشایش و تخفیف بر امت، پیامبر(صلى الله علیه وآله) این کار را کرد.[15] این روایات را مالک و احمد بن حنبل هم در کتاب هایشان روایت کرده، ولى فتوا داده اند که به علت اعراض و روى گردانى اصحاب از عمل به این روایات، نمى توان به آنها عمل کرد. افزون بر اینها، روایات زیادى از ائمه(علیهم السلام) در این باره وارد شده است. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «وقتى آفتاب زوال پیدا کرد، وقت نماز ظهر و عصر داخل شده، جز این که نماز ظهر، قبل از نماز عصر است».
با توجه به این که ترتیب بین دو نماز ظهر و عصر، امر پذیرفته شده اى بین تمام مسلمین بود و به جهت روشن بودن آن، نیازى به بیان امام نداشت، معلوم مى شود که مقصود امام، اشاره به جواز امکان جمع بین دو نماز ظهر و عصر بوده است.
4. تردیدى نیست که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، نمازها را گاهى در سه وقت مى خواند و به عبارت دیگر، ظهر و عصر و مغرب و عشا را پشت سر هم مى خواند و مى فرمود: چنین مى کنم تا امّتم راحت باشند. این گونه روایات، مى رساند که پیامبر اسلام، راحتى امت را در نظر گرفته و جمع خوانده است. شیعیان در طول تاریخ، تلاش کرده اند تا سنت هاى پیامبر را زنده نگه دارند و این هم یکى از سنّت هاى پیامبر است. براى نمونه، برخى از روایات را در زمینه جمع خواندن نمازهاى ظهر و عصر و مغرب و عشا مى آوریم:
الف) برخى روایات شیعه عبارتند از:
حضرت امام صادق(علیه السلام) فرمود: پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) بدون این که عذرى در کار باشد، ظهر و عصر و نیز مغرب و عشا را با یک اذان و دو اقامه خواند.[16]در روایتى دیگر فرمود: پیامبر خدا، بدون این که عذرى در کار باشد، ظهر و عصر را در یک جا خواند. عمر به آن حضرت گفت: آیا در نماز چیز تازه اى پیدا شده است؟ پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) گفت: نه، چیز تازه اى درباره نماز نیامده، ولى خواستم بر امت خودم گشایشى بدهم.[17]ابن عباس گفت: پیامبر خدا بدون این که خطر و سفرى در بین باشد، ظهر و عصر را با هم خواند. ابن عباس گفت: پیامبر با این کارش، خواست تا امت را در آسایش قرار دهد و کسى از امت او به زحمت و مشقت نیفتد.[18]ب) برخى از روایات اهل سنت نیز بدین شرح مى باشند:
ابن عباس گفته است: پیامبر اسلام هفت رکعت را با هم خواند و هشت رکعت را هم با هم خواند.[19]وى همچنین گفت: پیامبر اسلام در مدینه، بین ظهر و عصر و بین مغرب و عشا را جمع مى کرد ; بدون این که عذرى در کار باشد.[20]سعید بن جبیر از ابن عباس نقل مى کند که گفت: پیامبر اسلام بدون این که خطر و یا سفرى در کار باشد، ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم مى خواند. او از ابن عباس، از حکمت جمع کردن پرسید و وى گفت: پیامبر خواست که امت خود را به مشقت و زحمت نیندازد.[21]پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مدینه، بدون این که خطرى باشد و یا باران ببارد، ظهرو عصر و مغرب و عشا را با هم مى خواند. از ابن عباس پرسیدند: چرا چنین کرد؟ ابن عباس گفت: تا امت در مشقّت نباشد.[22]5. با دقت در روایات فوق، روشن مى شود که پیامبر خدا علاوه بر آن که نمازها را در پنج وقت مى خواند، نمازهاى ظهر و عصر، مغرب و عشا را جمع نیز خوانده است. او مى خواست که مردم جمع بخوانند تا راحت باشند. بنابراین، اگر کسى جمع خواند، عمل به سنّت پیامبر کرده است.
سجده بر روى زمین
پرسش 58 . آیا پیامبر(صلى الله علیه وآله)، براى سجده نماز، از مهر استفاده مى کرد؟
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر خاک و زمین سجده مى کرد و در سجده، چیزى را بین پیشانى و زمین حائل قرار نمى داد[23]. او مى فرمود: «جعلت لى الارض مسجد و طهورا[24] ; زمین براى من سجده گاه و پاک کننده، قرار داده شده است». در این باره، علاوه بر سنت پیامبر، از شیوه اصحاب نیز مى توان یاد کرد. به این موارد دقت کنید:
1. پیامبر، مسلمانان را نیز بدین کار امر مى کرد ; روزى پیامبر یکى از اصحاب خود را دید که بر لایه عمامه اش سجده مى کرد ; با دست مبارکش به او اشاره کرد و فرمود: عمامه ات را بردار و به پیشانى اش اشاره نمود.[25] همچنین وقتى دید که بلال حبشى بر گِردىِ عمامه اش سجده کرد تا داغى زمین آزارش ندهد، پیامبر با دست خود عمامه بلال را از زیر پیشانى او بیرون کشید و فرمود: «بلال! پیشانى ات را بر خاک گذار»[26] و به صهیب نیز فرمود: «ترب وجهک یا صهیب ; پیشانى ات را بر خاک گذار»[27] و به رباح نیز چنین فرمود.[28]2. سیره یاران پیامبر هم سجده بر روى زمین بود ; جابر بن عبدالله انصارى مى گوید: من نماز ظهر را با پیامبر مى گزاردم ; مشتى از سنگریزه در دست گرفته و آنها را دست به دست مى کردم تا خنک شوند و به هنگام نماز، بر آنها سجده کنم.[29]بیهقى یکى از دانشمندان اهل سنت، درباره تبیین این حدیث مى نویسد: اگر سجده بر لباس متصل به بدن جایز بود، قطعاً این کار آسان تر از خنک کردن سنگریزه ها در کف دست و قرار دادن آنها براى سجده بود.[30]خباب بن ارت مى گوید: «به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از شدت حرارت زمین که پیشانى و دست ها را آزار مى داد، شکایت کردیم. او به شکایت ما پاسخ نگفت»[31]3. خاک باید پاک باشد و از همین روست که شیعیان تکه اى گِلِ خشک شده را براى اطمینان از پاکى آن، با خود برمى دارند و چه بسا که براى تبرک آن را از خاک مبارک کربلا که شهادت گاه امام حسین(علیه السلام) است، بر مى گیرند ; همان گونه که بعضى از اصحاب، از سنگ ریزه هاى مکه بر مى داشتند تا در سفر، بر آنها سجده کنند.
4. مهر، موضوعیت ندارد و در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) تمام زمین مهر بوده است و پیشانى را روى زمین مى گذاشتند. از این رو، براساس روایات معصومین، سجده باید بر زمین و روییدنى هاى زمین ـ غیر از خوردنى ها و پوشیدنى ها ـ باشد و از نظر عالمان شیعه نیز برخاک زمین یا سنگ و امثال آن سجده کردن، کافى است. شیعیان بر خاک، زمین، سنگ ریزه، تخته سنگ و دیگر اجزاى زمین و روییدنى هاى آن، مانند حصیر، سجده مى کنند و نه بر فرش، پارچه، چیزهاى خوردنى و زینتى و این، برگرفته از روایات بسیارى است که در کتاب هاى شیعه و سنى وارد شده اند.
5. سنگ و خاک، «مسجود علیه» است و نه «مسجود له» ; یعنى «بر» خاک و سنگ سجده مى شود و «به» آن سجده نمى شود. دقت در این نکته، پاسخ به کسانى است که شبهه پرستش مهر توسط شیعه را بر زبان جارى مى سازند![32]6. سجده، آخر خضوع و فروتنى است و این با سجده کردن بر سجاده، فرش، پارچه و زینتى هاى گران قیمت، به دست نمى آید و تنها راه تحققش، این است که ارزشمندترین قسمت بدن را که پیشانى است، بر ارزان ترین چیز که خاک است، بگذاریم.
سجده بر خاک و یا قطعه اى از زمین، نشان از سجده براى خداست و این بر خاک ساییدن پیشانى، به نوعى خضوع در پیشگاه پروردگار تلقى مى شود. این نهادن پیشانى بر زمین و سجده کردن بر خاک، مناسب ترین حالت سجده در برابر خداست و بیشترین فروتنى و تواضع در پیشگاه معبود را در خود دارد. این کار، انسان را به یاد ریشه و اصل او، یعنى خاک مى اندازد. خداى تعالى مى فرماید: (مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْرى )[33] ; «از آن[خاک] آفریدیمتان و بدان بازتان مى گردانیم و بار دیگر، از آن بیرون مى آوریمتان». هشام از امام صادق(علیه السلام) پرسید: مرا آگاه ساز بر چه سجده رواست و بر چه ناروا؟ حضرت فرمود: سجده تنها بر زمین و آن چه مى روید، جایز است ; جز آن چه که پوشیدنى و خوردنى است. باز پرسید: فدایت شوم! فلسفه آن چیست؟ وى فرمود: زیرا سجده خضوع در پیشگاه خداوند عزوجل است ; پس نشاید که بر پوشیدنى و خوردنى انجام گیرد ; زیرا دنیاگرایان، بنده خوردنى ها و پوشیدنى هایند و سجده گر در سجده اش، خداى را پرستش گر است و ناچار نشاید که پیشانى خود بر معبود دنیاگرایان ـ که فریفته فریبایى آنند ـ بسایند.[34]
پی نوشت ها:
[1]. منشور عقاید امامیه، ص 220 .
[2]. بحارالانوار، ج 74، ص 202 .
[3]. فتح البارى، ج 5، ص 156 .
[4]. مائده (5 )، آیه 6 .
[5]. نساء (4 )، آیه 2 .
[6]. وهب زخیلى، الفقه الاسلامى و ادلته، ج 1، ص218 .
[7]. المیزان، ج 5، ص 224 .
[8]. شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، ج 1، ص 55 .
[9]. الفقه الاسلامى و ادلته، ج 1، ص218 .
[10]. ر.ک: تفسیر فخر رازى، در تفسیر آیه وضو .
[11]. تفسر طبرى، ج 6، ص 82 .
[12]. کنزالعمال، ح 26863 .
[13]. مسند احمد، ج 1، ص 124 .
[14]. ر.ک: على الشهرستانى، وضوءالنبى من خلال ملابسات التشریع ; این کتاب توسط حسین صابرى نیز ترجمه شده است.
[15]. صحیح مسلم، ج 2، ص 152 .
[16]. حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 3، ص 160 .
[17]. وسایل الشیعه، ج 3، ص 161 .
[18]. همان .
[19]. صحیح بخارى، ص 206، ح 537 .
[20]. سنن نسائى، ج 1، ص 200، ح 601 .
[21]. صحیح مسلم، ج 1، ص 490، ح 54 .
[22]. سنن نسائى، ج 1، ص 200، ح 601 .
[23]. عایشه: «ما رأیت رسول الله(صلى الله علیه وآله) متقیا وجهه بشىء تعنى فى السجود»; کنزالعمال، رقم 22241 .
[24]. صحیح بخارى، ج 1، ص 91 .
[25]. سنن کبرى، ج 2، ص 105 .
[26]. الحقیقه ماهیه، ص 21 .
[27]. ر.ک: کنزالعمال، حدیث 19810 .
[28]. همان، حدیث 19777 .
[29]. مسند احمد، ج 3، ص 327 .
[30]. سنن کبرى، ج 2، ص 106 .
[31]. سنن بیهقى، ج 2، ص 105 .
[32]. منشور عقاید امامیه، ص 271 ; الحقیقه ماهیه، ص 38 .
[33]. طه (20 )، آیه 55 .
[34]. وسائل الشیعه، ج 3، باب 1 از ابواب مایسجد علیه .