خانه » همه » مذهبی » فصل چهارم : هجرت و دوران مدینه

فصل چهارم : هجرت و دوران مدینه


فصل چهارم : هجرت و دوران مدینه

۱۳۹۵/۰۳/۲۳


۴۴۸ بازدید

ورود پیامبرپرسش ۲۳ . سیر تاریخى ورود پیامبر و مسلمانان به مدینه، چگونه بود؟

ورود پیامبرپرسش 23 . سیر تاریخى ورود پیامبر و مسلمانان به مدینه، چگونه بود؟
پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) پس از خروج از مکه، روانه مدینه شد و روز دوشنبه دوازدهم ربیع[1](2 مهرماه )، برابر با 24 سپتامبر 622م. به محله جنوبى مدینه، به نام قبا وارد شد. گویا زمان سفر، پانزده روز به درازا کشید.[2] پیامبر تا روز پنجشنبه در آن جا ماند و مسجد قبا را بنا نهاد ; نماز جمعه را در نزدیکى قبا، در میان قبیله بنى سالم خواند و این نخسین نماز جمعه اى است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) اقامه فرمود ; سپس از آن جا روانه یثرب گردید. به برکت ورود پیامبر، این شهر به مدینه النبى شهرت یافت. با ورود به مدینه و استقبال شورانگیز مردم از پیامبر، آمادگى بیشترى براى رشد اسلام پیدا شد. نخستین کار آن حضرت، بناى مسجد، پایگاه اصلى عبادت، مشورت و تجمع مسلمین بود.[3]استقبال مسلمانان مدینه ـ که به انصار شهرت یافتند ـ از مهاجران مکه، وصف ناشدنى است. آنان اسلام را نصرت کرده، به یارى مهاجرانى شتافتند که دست خالى به مدینه آمده بودند ; به گونه اى که خداوند، ایثارشان را مى ستاید و در وصفشان چنین مى فرماید:
(وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الاِْیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)[4] ; «و کسانى که پیش از آمدن مهاجران در دیار خود بوده اند و ایمان آورده اند، آنها را که به سویشان مهاجرت کردند، دوست مى دارند و از آن چه به مهاجران داده شود، در دل خویش، احساس حسد نمى کنند و دیگران را بر خویش، ترجیح مى دهند ; هر چند خود نیازمند باشند و آنان که از بخل خویش در امان مانده باشند، رستگارانند».
به گفته مورخان، انصار زمین هاى اضافى خود را به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هدیه دادند و پیامبر نیز قطعه هایى از این زمین هاى اهدایى را به مهاجران واگذار کرد. به نوشته بلاذرى، انصار به شدت مشتاق میزبانى مهاجران بودند.[5]

حملات پیشگیرانه
پرسش 24 . آیا پیامبر و یارانش، حق داشتند که به کاروان ابوسفیان حمله کنند ; حمله اى که مقدمه جنگ بدر شد؟
پیش از پرداختن به این پرسش، دقت در این نکته لازم است که دعوت اسلام به یکتاپرستى، با حکمت و اندرز نیکو همراه بود و خداوند، رسولش را به این مهم توصیه مى فرمود ; (ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ )[6]. پیام حقیقى اسلام، صلح، آرامش و نفى ظلم است و جهاد و دفاع را نیز براى ساختن یک زندگى شرافت مندانه و عزیزانه، تجویز مى کند[7] و چنین دینى، یکتاپرستى و توحید را با شمشیر، تجویز نمى کند و اتهام «اسلام، دین شمشیر است»[8]، ادعایى سست و نادرست است. جنگ هایى که در دوران مدینه و در عصر پیامبر انجام گرفت، همه براى دفاع از کیان دولت اسلامى،[19] رفع فتنه[10] و ایستادگى در برابر نقض پیمان دشمن[11] بوده است که برخى در قالب دفاع و بعضى در قالب جهاد بوده است.
درباره علت حمله به کاروان هاى قریش و به ویژه کاروان ابوسفیان، به نکات زیر دقت کنید:
1. پیش از غزوه بدر، چند غزوه و سریه، براى حمله به کاروان هاى قریش صورت گرفت[12]. مورخان درباره حملات پیش از پیکار بدر، مدعى اند که انصار در این حملات، شرکت نداشتند.[13]2. وقتى مسلمانى با آزادى کامل و اراده خود، دین را پذیرفته است و فشارى براى پذیرش اسلام بر او نبوده است، طبیعى است که براى ارتباط او با دین، باید فضاى سالمى فراهم شود. گاهى انسان براى کسب آزادى فکر، عقیده و خداپرستى، ناگزیر به جنگ مى شود ; به خصوص اگر طرف مقابل، پذیراى منطق و دلیل نباشد و با خشونت، در برابر یکتاپرستان بایستد. اسلام براى دست یابى به چنین آزادى، دفاع را لازم مى داند[14] و به عبارتى دیگر، وقتى آزادى مسلمانى به جهت عقیده او سلب شود و در پى آن، فضاى زندگى او با انواع فشارها و تهدیدات سیاسى، اقتصادى و اجتماعى، تنگ گردد و او را مجبور به ترک سرزمین و خانه خویش کنند و هماره سایه سیاه تهدید را براو بگستراند، طبیعى است که دین اسلام، چتر حمایتى و دفاعى براى او فراهم مى آورد و اجازه جنگ با مشرکان را به او مى دهد. حملات نخست مهاجران به کاروان هاى تجارى مشرکان، مجوزى براى دست یابى به حق آنان بود و آیه 39 سوره حج، رخصت پیکار با مشرکان را به مهاجران داده است.[15]3. این حملات را از منظر نمایش رزمى مسلمانان نیز مى توان نگریست که به نوعى،فشاراقتصادى و روانى به قریش محسوب مى شد و چنین پیامى را به دشمن مى رساند که مسلمانان به زودى هیچ منطقه اى را براى مشرکان آزاد نخواهند گذاشت ; تا وقتى آزار و اذیت و مصادره دارایى مسلمانان ادامه یابد.
4. این حملات، از منظر سیاسى نیز هشدارى براى قبایل نزدیک مدینه و یهودیانى بود که در فکر هم پیمانى با قریش بودند ; قریشى که هم اکنون تجارت او مختل شده است.[16]5. این حملات را از منظر نظامى نیز مى توان تحلیل کرد و آن را نوعى دفاع پیشگیرانه نامید. این دفاع که به دفاع بازدارنده نیز شهرت دارد، به عنوان یک دفاع مشروع، این اجازه را مى دهد که در برابرخطر در شرف وقوع، واکنش نشان داده، به نوعى اقدام بازدارنده دست یازید.[17]

پیکار بدر
پرسش 25 . با توجه به اهمیت جنگ بدر، نکاتى را در این باره توضیح د هید.
پیکار بدر، اولین جنگ رسمى میان پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) و مشرکان مکّه است که در هفدهم رمضان سال دوم هجرى انجام شد و به جنگ «بدر القتال» و «بدر الکبرى»، معروف شده است. [18]در یک طرف این نبرد نابرابر، نیروهاى مسلمان با کمترین ساز و برگ جنگى قرار داشتند. تعداد 313 تن با سه اسب و هفتاد شتر، نیرویى نبود که بتواند از نظر نظامى، در مقابل 950 جنگجو با صد اسب، هفتصد شتر، ششصدنیروى زره پوش و مجهّز به بیشترین سلاح هاى رایج در آن زمان و آن ناحیه، مقاومت کند[19] ; اما این جنگ، با امداد الهى، تدبیر پیامبر، حماسه چهره هاى نامدارى چون حمزه و على(علیه السلام)و جانفشانى و اخلاص سایر یاران، به پیروزى منتهى شد.
این نبرد به فرمایش رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، «اولین نبردى بود که در آن، خداوند اسلام را عزیز و سربلند گرداند و اهل شرک را خوار ساخت»[20]در بدر، نابرابرى قدرت ایمان در برابر قدرت سلاح، به اثبات رسید و نشان داد که کارآیى ایمان، توان به پیروزى رساندن یک گروه کوچک بر لشکر بزرگ تا دندان مسلح را دارد ; به گونه اى که در مدت یک نیمروز، گروه کوچک مسلمانان توانستند تنها با دادن چهارده شهید، هفتاد تن از سپاه شرک را کشته، هفتاد تن دیگر را به اسارت درآورند[21] و با به غنیمت گرفتن 150 شتر، ده اسب و مقدار زیادى کالا، آنان را به خاک ذلّت بنشانند[22] و سپاه شرک را ـ که در حقیقت تجسّم شیطان بودند ـ سرکوب کنند ; چنان که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: «در هیچ روزى به جز روز عرفه ـ که روز نزول رحمت الهى است ـ شیطان چنان که در جنگ بدر تحقیر شد، تحقیر نشده بود»[23]این جنگ به ظاهر کوچک، چنان در پیشگاه خداوند داراى اهمیت است که در میان وقایع تاریخ اسلام، مقام اول نزول آیات را به خود اختصاص داده است که در این باره، مى توان این آیات را برشمرد: آل عمران (3 )، آیات 12، 13 و 123 ; نساء (4 )، آیه 77 و 78 ; انفال (8 )، آیات 1 ـ 19 و 36 ـ 51 و 67ـ 71 ; حج، آیات 124 ـ 127[24]

جلوه هاى رهبرى و فرماندهى
پرسش 26 . ویژگى هاى فرماندهى حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) در جنگ بدر، چگونه بوده است؟
بعضى از نکات آموزنده رهبرى پیامبر(صلى الله علیه وآله) در نبرد بدر، عبارتند از:
1. اتکال به خداوند ;
در شب هفدهم رمضان ـ که خواب بر لشکریان اسلام در بدر غلبه کرد ـ، تنها شخص بیدار، پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود که تا صبح به اقامه نماز و راز و نیاز با پروردگار خود مشغول بود.[25] در هنگام آغاز نبرد، دست به دعا برداشت و از درگاه خداوند، وفاى به وعده و پیروزى مسلمانان را خواستار شد و چنان مشغول دعا بود که عبا از دوش وى افتاد.[26] آن حضرت با راز و نیاز و دعاى خود، توانست این باور را به سپاه منتقل کند که تنها خداوند، شایسته اتکال است و هیچ نیرویى، توان مقاومت در مقابل اراده الهى را ندارد و وعده او قطعى است.[27]2. عدم تبعیض در استفاده از امکانات ;
در این نبرد، سپاه اسلام تنها داراى هفتاد شتر بود که هر سه نفر به نوبت سوار بر یک شتر راه پیمایى مى کردند. پیامبر خدا با آن که رهبرى این نبرد را بر عهده داشت، به تنهایى از یک شتر اختصاصى استفاده نمى کرد ; بلکه به همراه حضرت على(علیه السلام)و زید بن حارثه، به نوبت، از یک شتر استفاده مى کردند[28]. پس از پایان نبرد نیز پیامبر(صلى الله علیه وآله)از غنایم نبرد، براى خود، چیزى بیش از آن که سهمش بود، برنداشت.[29]3. استفاده از نظرات کارشناسى ;
هنگام برپایى اردو، پیامبر با عبارت «اشیروا عَلَىَّ فى المنزل»، از اصحاب درخواست کرد تا موقعیتى مناسب را از نظر نظامى به او معرفى کنند. وقتى حباب بن منذر انصارى، کنار چاه هاى بدر را از نظر نظامى، مناسب معرفى کرد، حضرت(صلى الله علیه وآله)دیدگاه مشورتى و کارشناسانه او را پذیرفت و دستور انتقال از محلّى را که خود قبلاً اعلام کرده بود، به محلّ معرفى شده، صادر کرد.[30]4. رعایت تاکتیک هاى نظامى ;
پیامبر(صلى الله علیه وآله) از همان آغاز خروج از مدینه، درصدد کسب اطلاعات از سپاه دشمن بود ; از این جهت، در راه حرکت، از سپاه جدا شد و به شخصى به نام سفیان ضَمرى برخورد کرد و بدون آن که خود را معرفى کند، اطلاعات دقیقى از زمان خروج قریشیان و نیز محلّ استقرار آنان به دست آورد. هنگامى که آن شخص از پیامبر(صلى الله علیه وآله)خواست تا خود را معرفى کند، آن حضرت به صورت مبهم، به او جواب داد و پس از آن که از استقرار قریش آگاه شد،درصدد ارزیابى نفرات و نیروى نظامى آنان برآمد و با آگاه شدن از این که در روز، بین نه تا ده شتر براى غذاى خود نحر مى کنند، تعداد آنان را بین نهصد تا هزار تن ارزیابى کرد.[31] پیامبر(صلى الله علیه وآله)محل استقرار سپاه خود را به گونه اى انتخاب کرده بود که سپاه اسلام، در سمت مغرب و پشت به خورشید قرار گرفتند و در مقابل، سپاه کفر رو به روى خورشید مستقر شدند[32] که همین نکته، به شکست آنان کمک فراوانى کرد.
5. پرهیز از آغازیدن نبرد ;
پس از استقرار دو سپاه، پیامبر(صلى الله علیه وآله) نهایت سعى خود را براى ترغیب قریش به بازگشت انجام داد ; اما قریشیان متکبّر نپذیرفتند[33] و سرانجام، آنان بودند که با کشتن برخى از مسلمانان، اولین خون را بر صحنه نبرد، جارى ساختند.[34]6. حضور فعالانه در نبرد ;
حضور فعالانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در صحنه نبرد و در صف مقدم جنگ، از نکات بسیار بارز این جنگ بود.[35] حضرت على(علیه السلام) که بیشترین نقش را در پیروزى این نبرد ایفا کرد[36]، درباره حضور رسول خدا در نبرد مى گوید: «روز بدر، چون کار سخت و دشوار مى شد، به رسول خدا پناه مى بردیم که از همه مردم، دلیرتر و بى باک تر بود و هیچ کس از آن حضرت، به دشمن نزدیک تر نبود»[37]7. رعایت مسائل اخلاقى ;
پیامبر پس از هویدا شدن آثار شکست در سپاه قریش، به مسلمانان دستور داد ابوالبخترى را ـ که در هنگام محاصره شعب ابى طالب به مسلمانان کمک مى رساند ـ، نکشند. همچنین از آنان خواست تا کسانى را که به اجبار قریش وارد صحنه کارزار شده اند، از بین نبرند[38]سفارش به نیک رفتارى با اسیران نیز یکى دیگر از صحنه هاى هیجان انگیز اخلاقى این نبرد است. مسلمانان به این سفارش، عمل کردند ; به طورى که اسیران را در خوراک بر خود ترجیح مى دادند و ایثار خود را اثبات مى کردند.[39]8. پیشگامى خویشاوندان در نبرد ;
پیامبر، خویشان شجاع خویش را در سخت ترین لحظات پیکار، به میدان مى فرستاد و به فرموده امیرمؤمنان(علیه السلام)، «رسول خدا(صلى الله علیه وآله) چون کارزار دشوار مى شد و مردم پاى پس مى نهادند، کسان خود به نبردى فرستاد و به این وسیله، یارانش را از سوزش نیزه ها و شمشیرها باز مى داشت ; چنان که عبیده، سپس حارث (پسر عموى پیامبر )، در نبرد بدر… شهید گردید»[40]9. توجه به بالا بردن سطح آموزشى مسلمانان ;
در پایان نبرد، در میان اسیران مشرک، تعدادى از افراد با سواد و آشنا به خط حضور داشتند که از نظر مالى نه خود و نه خانواده هایشان، توانایى پرداخت فدیه را نداشتند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) از این موقعیت به بهترین شکل استفاده کرد و فرمود: هر اسیرى که بتواند به ده نفر از مسلمانان سواد بیاموزد، آزاد خواهد شد.[41] بدین ترتیب، گام مهمى در سوادآموزى مسلمانان برداشته شد.

اخراج بنى نضیر
پرسش 27 . چه اتفاقاتى سبب شد که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) قصد حمله به «بنى نضیر» و اخراج آنها را بگیرد؟
پس از ورود رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به مدینه، حضرت با سه طایفه یهودى بنى قینقاع، بنى نضیر و بنى قریظه، پیمان عدم تعرض بست ; ولى آنها هر زمان فرصتى مى یافتند، از نقض این پیمان فروگذارى نمى کردند.
دومین برخورد پیامبر با یهودیان، برخورد با بنى نضیر بود که در سال چهارم هجرت انجام شد. درباره علت آن، چنین گفته شده است:
دو تن از قبیله بنى عامر (هم پیمان بنى نضیر )، توسط یکى از مسلمانان کشته شدند. این قبیله، از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)درخواست دیه کردند و پیامبر نیز تصمیم گرفت تا براى پرداخت دیه، از بنى نضیر مدد گیرد و خود نزد آنان رفت. آنها کمک در پرداخت دیه را پذیرفتند ; اما در آن حال، به فکر کشتن پیامبر(صلى الله علیه وآله) که در کنار قلعه آنان نشسته بود، افتادند! پیامبر از طریق وحى، از توطئه بنى نضیر آگاه شد و به مدینه بازگشت و آن گاه فردى را سراغ آنان فرستاد و پیام داد که باید مدینه را ترک کنید.
عبدالله بن ابى، رئیس منافقان، به بنى نضیر پیغام داد که از ایشان دفاع خواهد کرد و بنى نضیر را بر ماندن و ایستادگى ترغیب کرد.[42] آنان نیز در قلعه هاى خود ماندند. سپاه اسلام، قلعه بنى نضیر را محاصره کردند. این محاصره، 15 روز به طول انجامید و چون یهودیان از کمک عبدالله ابى ناامید شدند و جدیت پیامبر را در درخواست خود مستمر یافتند، به ترک مدینه تن دادند و حضرت نیز به شرط عدم همراهى سلاح، اخراج آنان را پذیرفت و آنان با همراهى مؤمنان، پس از تخریب خانه هاى خود راهى خیبر ـ که 165 کیلومتر با مدینه فاصله داشت ـ شدند.[43]قرآن، علت واکنش پیامبر(صلى الله علیه وآله) در برابر بنى نضیر را چنین بیان مى دارد:
«این (عقوبت ) براى آن بود که آنها با خدا و پیامبرش درافتادند و هر کس با خدا درافتد، ] بداند که[ خدا، سخت کیفر است»[44]قرآن کریم، واقعه اخراج بنى نضیر را چنین توصیف مى کند:
«اوست (خدا )کسى که از میان اهل کتاب، کسانى را که کفر ورزیدند، در نخستین اخراج (از مدینه ) بیرون کرد. گمان نمى کردید که (بنى نضیر ) بیرون روند و خودشان گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا، مانع آنها خواهد بود، ] اما[ خدا از آن جایى که تصور نمى کردند، برآنان درآمد و در دل هایشان بیم افکند ; ] به طورى که[ خود به دست خود و به دست مؤمنان، خانه هاى خود را خراب مى کردند»[45]

فرجام خیانت بنى قریضه
پرسش 28 . جنگ پیامبر با یهودیان «بنى قریظه» چرا و چگونه اتفاق افتاد و سرانجامش چه شد؟
یهودیان بنى قریظه، با پیامبر اسلام(علیه السلام) پیمان بسته بودند که با دشمنان او همکارى نکرده، به نفع آنها جاسوسى نکنند و با مسلمانان همزیستى مسالمت آمیز داشته باشند. در سال پنجم هجرت که غزوه «احزاب» رخ داد، «بنى قریظه» در این ماجرا پیمان خود را شکستند و با اعلام پشتیبانى با دشمنان اسلام، به مشرکان عرب پیوستند و در برابر مسلمانان ایستادند. فاش شدن این «خیانت» و هم دوشى یهودیان داخل مدینه، با ده هزار دشمنى که براى نبرد با مسلمانان آمده بودند، در تضعیف روحیه برخى از مسلمانان مؤثر بود که با تدبیر پیامبر(صلى الله علیه وآله)، این خیانت، خنثى شد.
بنى قریظه جز نقض پیمان و خیانت به مسلمانان، دو زشتى را نیز از خود نشان دادند که عبارت بودند از:
1. رساندن آذوقه و خواربار به سپاه احزاب[46]2. ایجاد رعب در درون شهر و در میان پناهگاه زنان و غیر نظامیان و تصمیم براى حمله شبانه به ایشان که از سوى رسول خدا خنثى شد.[47]پس از پایان نبرد و عقب نشینى کفار، پیامبر مأموریت یافت که بى درنگ به سراغ بنى قریظه رفته، کار ایشان را یکسره کند. مسلمانان نیز بلافاصله آماده جنگ شدند و به سرعت قلعه هاى محکم بنى قریظه را در حلقه محاصره خود در آوردند. این محاصره، بیست و پنج روز این محاصره به طول انجامید.
قبیله اوس که پیشتر با بنى قریظه همپیمان بودند، از پیامبر خواستند که با آنان همچون یهود بنى قینقاع رفتار کند و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از بزرگ اوس، سعد معاذ خواست تا در این مورد داورى کند. این پیشنهاد را اوسیان و بنى قریظه پذیرفتند. سعد پس از اطمینان از پذیرش داورى اش از سوى بنى قریظه، به دور از تعصبات قبیلگى، چنین حکم کرد: «من مى گویم آنها که آماده جنگ با مسلمانان بودند (مردان بنى قریظه )، باید کشته شوند و فرزندان و زنانشان، اسیر و اموالشان تقسیم گردد».
گروهى از یهودیان که اسلام را پذیرفتند، نجات یافتند و حى بن احطب، رئیس قبیله بنى نضیر نیز که در جریان این خیانت بزرگ حضور داشت، کشته شد.[48]قرآن درباره فرجام این خیانت یهودیان مى گوید:
«و خداوند گروهى از اهل کتاب ] یهود[ را که از آنان ] مشرکان[ حمایت کردند، از قلعه هایشان پایین کشید و در دل هایشان رعب افکند ] و کارشان به جایى رسید که [گروهى را مى کشتید و گروهى را اسیر مى کردید و زمین ها و خانه ها و اموالشان و زمینى را که در آن پا ننهاده بودید، در اختیار شما گذاشت و خداوند، بر هر چیزى تواناست»[49]در تکمیل این پاسخ، چند نکته زیر لازم به ذکر است:
1. پیشتر پیامبر(صلى الله علیه وآله)، دو بار از نقض عهد یهودیان گذشته بود ; گرچه خطاى یهودیان بنى قینقاع و بنى نضیر، در حد جرم بنى قریظه نبود ; چون آنان در بدترین شرایط، خیانت و نقض پیمان کردند.[50]2. پیامبر، داورى را به عهده سعد گذاشت و بنى قریظه، به این داورى رضایت داشتند. پیامبر نیز فرمود که حکم سعد، مطابق حکم خداوند است.[51]3. داورى سعد معاذ، با تورات همخوانى داشت و احتمالاً سعد به علّت ارتباط نزدیک با یهود، از قوانین جزایى آنها آگاهى داشته است.[52]4. پس از تمام شدن فتنه بنى قریضه، سرزمین مدینه براى همیشه از لوث وجود این دشمنان سرسخت و لجوج پاک گردید و نقشه آتى مشرکان نیز ناکام ماند.
5. برخى مجازات بنى قریظه را منکر شده اند.[53] این دفاعیه با آیه 26 سوره احزاب، سازگار نیست.

فتح خیبر
پرسش 29 . درباره فتح خیبر و علت حمله مسلمانان به آن منطقه توضیح دهید.
جلگه وسیع و حاصل خیزى که در شمال مدینه، به فاصله 32 فرسنگى آن قرار داشت، «وادى خیبر» نامیده مى شد. پیش از بعثت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)، یهودیان براى سکونت و حفاظت خویش در آن منقطه، دژهاى هفتگانه محکمى ساخته بودند. جمعیت آنها بالغ بر بیست هزار تن بود و در میان آنان، مردان جنگاور و دلیر، فراوان به چشم مى خورد.[54]جرم بزرگ یهودیان خیبر این بود که کمک مالى آنان، سبب جنگ خندق شد و این خطر وجود داشت که آنها با تحریک امپراتور روم یا ایران، به پایگاه اسلام حمله کنند ; به خصوص در آن زمان، که یهودیان در جنگ هاى ایران و روم، با یکى از آنها همکارى داشتند. از این رو، پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)تصمیم گرفت، که آتش این خطر را خاموش سازد. هنگامى که آن حضرت از حدیبیه بازگشت، ماه ذى الحجه و مقدارى از محرم سال هفتم هجرى را در مدینه ماند ; سپس به سوى خیبر حرکت کرد. وقتى پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)نزدیک قلعه هاى خیبر رسید، سر به سوى آسمان بلند کرد و فرمود:
«بارالها! تویى خداى آسمان ها و آن چه زیر آنها قرار گرفته و خداى زمین و آن چه برآن سنگینى افکنده، من از تو خوبى این آبادى و خوبى اهل آن و آن چه را که در آن هست، مى خواهم و از بدى هاى آن و بدى آن چه را در آن قرار گرفته، به تو پناه مى برم»[55]پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و یارانش، از توطئه هاى یهودیان آگاه بودند. از این رو، شبانه و مخفیانه حرکت کردند و آنان را به محاصره درآوردند. یهودیان در بالاى قلعه ها، دیدبان ها و تیراندازانى قرار داده و در جلوى راه هاى ورودى قلعه، خندقى کنده بودند.[56] سپاه اسلام، قلعه ها را یکى پس از دیگرى فتح کردند تا به آخرین قلعه ـ که از همه محکم تر بود و فرمانده معروف یهود، «مرحب» در آن قرار داشت ـ رسیدند. حضرت دستور حمله عمومى را به فرماندهى ابوبکر صادر کرد ; امّا او فرار کرد. روز دوم، پرچم فرماندهى را به عمر داد و او نیز نتوانست کارى از پیش ببرد و فرار کرد. روز بعد پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:
«لاعطین الرایة غداً رجلا یفتح الله على یدیه یحبّ الله و رسوله و یحبه الله و رسوله کراراً غیر فرّار ; فردا پرچم را به دست مردى مى دهم که خداوند به دست او فتح مى کند و او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند. او حمله کننده اى است که فرار نمى کند»[57]فردا که همگى آماده بودند تا بار دیگر فرمان حمله بگیرند، پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)، حضرت على (علیه السلام) را صدا زد ; لشگر به فرماندهى حضرت على، سحرگاه حمله کرد. آن حضرت با حرکتى نیرومند و پرقدرت، درب قلعه را کَند و آن را سپر خود قرار داد و مرحب یهودى را به قتل رساند.[58] و بقیه یهودیان نیز متوارى شدند. به این ترتیب، قلعه هاى خیبر فتح شد.[59] پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)پس از فتح، با آنان خوش رفتارى کرد و اراضى و باغ هاى آن جا را به دست یهود سپرد ; به شرط این که نیمى از درآمد آن را به مسلمین بپردازند. فتح خیبر، براى مسلمانان، حائز اهمیت بود و زمینه فتح بدون خون ریزى مکه را فراهم ساخت. خداوند درباره جنگ خیبر، چنین مى فرماید:
«و خدا به شما غنیمت هاى فراوان ] دیگرى[ وعده داده که به زودى آنها را خواهید گرفت و این ] پیروزى[ را براى شما پیش انداخت و دست هاى مردم را از شما کوتاه ساخت و تا براى مؤمنان، نشانه اى باشد و شما را به راه راست هدایت کند و غنیمت هاى دیگر] ى نیز هست[ که شما برآنها دست نیافته اید ] و[ خدا بر آنها نیک احاطه دارد و همواره خداوند، بر هر چیزى تواناست»[60]

پی نوشت ها:
[1]. السیرة النبویه، ج2، ص138 .
[2]. المقدسى، البدء و التاریخ، ج 4، ص 175 .
[3]. السیرة النبویه، ج 2، ص 143 .
[4]. حشر (59 )، آیه 9 .
[5]. انساب الاشراف، ج 1، ص 270 .
[6]. نحل (16 )، آیه 125 .
[7]. انفال (8 )، آیه 24 .
[8]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، ص 241 .
[9]. حج (22 )، آیه 39 .
[10]. بقره (2 )، آیه 193 .
[11]. توبه (9 )، آیه 12 و 13 .
[12]. انساب الاشراف، ج 1، ص 287 .
[13]. السیرة النبویه، ج 1، ص 595 .
[14]. الصحیح، ج 4، ص 324 .
[15]. انساب الاشراف، ج 1، ص 286 .
[16]. الصحیح، ج 4، ص 348 .
[17]. ر.ک: سید ابراهیم حسینى، اصل منع توسل به زور و موارد استثناى آن در اسلام و حقوق بین الملل معاصر، ص60 .
[18]. الطبقات الکبرى، ج 2، ص8 .
[19]. واقدى، المغازى، ج 1، ص39 .
[20]. المغازى، ج 1، ص21 .
[21]. طبقات الکبرى، ج 2، ص 15 ; تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 45 و46 .
[22]. سیره رسول خدا، ص 435 .
[23]. المغازى، ج 1، ص 77 .
[24]. براى اطلاع از مفاد و تفسیر بعضى از آیات ر.ک: سیره رسول خدا، ص 442 ـ 447 .
[25]. شیخ مفید، الارشاد، ص 66 ; بحارالانوار، ج 19، ص279 .
[26]. الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 531 و 621 .
[27]. المیزان، ج 9، ص 38 .
[28]. الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 527 ; المغازى، ج 1، ص 24 ; طبقات الکبرى، ج 2، ص 118 .
[29]. طبقات الکبرى، ج 2، ص 21 .
[30]. المغازى، ج 1، ص53 .
[31]. همان، ج 1، ص53 .
[32]. همان .
[33]. المغازى، ج 2، ص61 .
[34]. همان، ج 2، ص65 .
[35]. طبقات الکبرى، ج 2، ص22 .
[36]. الارشاد، ج 2، ص 64 و 65.
[37]. طبقات الکبرى، ج 2، ص20 .
[38]. السیرة النبویه، ج 2، ص629 .
[39]. الکامل فى التاریخ، ج 1، ص536 .
[40]. نهج البلاغه، نامه 9 .
[41]. طبقات الکبرى، ج 2، ص 19 و23 .
[42]. ر.ک: حشر (59 )، آیه 11 و 12 .
[43]. السیرة النبویه، ج 3، ص 191 ; المغازى، ج 1، ص 377 .
[44]. حشر (59 )، آیه 4 .
[45]. همان، آیه 2 .
[46]. السیرة الحلبیه، ج2، ص 647 .
[47]. همان، ج2، ص 636 .
[48]. الطبقات الکبرى، ج 2، ص 74 ـ 78 ; السیرة النبویه، ج 3، ص 256 .
[49]. احزاب (33 )، آیه 26 و 27 .
[50]. سیره رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، ص 569 .
[51]. المغازى، ج 2، ص 512 .
[52]. ر.ک: مهدى پیشوایى، تاریخ اسلام، ص 260 .
[53]. سید جعفر شهیدى، تاریخ تحلیلى اسلام، ص 73 .
[54]. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 42 .
[55]. السیرة النبویة، ج 3، ص 211 ; تاریخ پیامبر اسلام، ص 501 .
[56]. ایام محاصره را بین 10 و 15 و 21 روز نوشته اند .
[57]. صحیح بخارى، ج 5، ص 177 .
[58]. پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) به على (علیه السلام) بشارت دادند که خدا و رسولش از تو راضى هستند ; تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 415 .
[59]. نام این دژها، ناعم، قموص، کتیبه، نطاط، شق، طیح و سلالم بود .
[60]. فتح (48 )، آیات 20 21 .

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد