۱۳۹۸/۰۷/۲۲
–
۵۱۱ بازدید
سلام.اگر بعد از مرگ پرسیده شد که چرا نماز خواندی چه جوابی بدیم؟ اگر از باطن نماز پرسیدن چه جوابی بدیم؟ اگر ما بگیم که بزرگان میخوندن و ما هم خوندیم دلیل نمیشه چون بت پرستان هم از پدرانشان تقلید میکردند.
در بینش توحیدى اسلام ، انسان و مجموعه هستى ، آفریده هاى خدا و رهسپار کوى اویند . از این دیدگاه غایت آفرینش ، رسیدن به بالاترین کمال یعنى ، قرب پروردگار است . جاذبه هاى جهان هستى ، همگى براى سوق دادن اناسن و فراخواندن او به سوى این هدف والا و اصیل است . هستى براى انسان آفریده شده و انسان براى عبادت خداى بزرگ خلق گردیده است : « و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون » . در پرتو عبادت ، حقیقت هستى انسان که پرتوى از هستى مطلق است هویدا مى گردد و احساس بستگى و پیوند با حق و نیازمندى به او ، حال و شورى وصف ناشدنى به انسان مى بخشد .
بنده در حال عبادت و مناجات و نیایش ، چنان غرق در لذّت مى شود که پستى و زبونى خود را فراموش مى کند ، از یاد دوست لبریز مى شود و مجموعه اى از امید و بشارت و نور و نیرو مى گردد . اینجاست که روح تسکین مى پذیرد ، التهاب دل فرو مى نشیند و بى قرارى جاى خود را به آرامش و قرار مى دهد همانند فرزند گمشده اى که به مادر برسد یا تشنه کامى که به چشم هاى زلال و گوارا دست یابد . جان بى شکیب و بى طاقتى که دیگر توان تحمل بار رنج و درد را ندارد ، در پرتو عبادت و نیایش و گریستن و خالى شدن از عقده ها ، گنجایشى دریا گونه مى یابد و هجوم طوفان بلا و غم را نسیمى دل انگیز مى انگارد . نیایشگران خداجو ، در زلال عبادت ، دل و جان را مى شویند و بر گرد حریم دوست پرواز مى کنند و بر شاخسار یاد محبوب آشیان مى گیرند و با اشک روان ، دشت تفتیده قلبشان را نمناک مى سازند و بر درد و زخم دلشان مرهم مى نهند . انسان به هنگام عبادت ، حضور خداوند را در همه گستره هستى و در بندبند وجود خود احساس مى کند و در مى یابد که آن محبوب هرگز از او جدا نبوده و تنها غفلت و پرده ضخیم عصیان و گناه ، حجاب درک حضور او بوده است . از طرف دیگر ، باید بداند که جهان هستى و هر آنچه در آن است در حال عبادت و تسبیح خداوند هستند و او نباید از این قافله عقب بماند . ذرات جهان ، ثناى حق مى گویند تسبیح کنان ، لقاى او مى جویند
ما ، کوردلان ، خامششان ، پنداریم با ذکر فصیح ، راه او مى پویند
در این زمینه شیخ اجل ، حکایتى بس شنیدنى دارد :
یاد دارم که شبى در کاروانى ، همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه اى خفته ، شورید ه اى که در آن سفر ، همراه ما بود ، نعره اى بر آورد و راه بیابان گرفت و یک نفس ، آرام نیافت چون روز شد ، گفتمش : آن چه حالت بود ؟ گفت بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت و کبکان ، از کوه و غوکان در آب و بهایم از بیشه ، اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت ، خفته .
دوش ، مرغى به صبح ، مى نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکى از دوستان مخلص را
مگر آواز من ، رسید به گوش
گفت باور نداشتیم که تو را
بانگ مرغى ، چنین کند مدهوش
گفتم : اى شرط آدمیت نیست
مرغ ، تسبیح گوى و من ، خاموش
1 آرى ، جهان آفرینش ، جمله تسبیح گوى خداست و انسان هاى نیک سیرت و صالح نیز چنین هستند .
به هر حال چند چیز انسان را به پرستش و عبادت خداوند فرا مى خواند که توجّه به آنها ، نقش به سزایى در ایجاد حضور قلب و عشق و علاقه به عبادت دارد .
. 1 درک جلال و عظمت پروردگار
آفرینش انسان و سرشت او ، به گونه اى است که نمى تواند در برابر بزرگى و شکوه و کمال واکنشى نشان ندهد و نسبت به آن بى تفاوت باشد . خضوع و کرنش انسان در برابر بزرگى ، عظمت و کمال امرى طبیعى و مورد انتظار است . نمى توان با عالمى فرزانه و دانا و یا شخصیتى با صلابت و گرانسنگ رو به رو شد و او را تعظیم و تکریم نکرد . آشنایى با جلال حق و عظمت و کبرایى پروردگار ، سبب مى گردد که انسان خود را خرد و حقیر ببیند و بى اختیار پیشانى بندگى و خاکسارى را در پپیشگاه مقدس ربوبى بر خاک بساید . هر چه به جلال و شکوه خداوند بهتر پى ببریم و بزرگى او را عمیق تر درک کنیم ، خضوع و فروتنى ما در برابر ذات بى زوالش بیشتر خواهد شد . انبیا و اولیاى بزرگ الهى که بالاترین آگاهى و عمیق ترین شناخت را نسبت به پروردگار داشته اند ، عابدترین و خاضع ترین بندگان او مى باشند .
. 2 احساس فقر و نیاز و وابستگى به خداوند
اگر انسان خود را به کسى نیازمند و وابسته ببیند ، ناخودآگاه در برابرش خضوع مى کند . اگر احساس کنیم که نیازمند و ناتوانیم و وابسته به موجودى هستیم که در اوج کمال و توانایى و بى نیازى است اگر به درستى دریابیم که همه وجود و سرمایه ما وابسته به هستى حق و اراده او است ، اگر با گوش جان آواى تهى دستى و فقر را از ذره ذره اعضاى وجودمان و از ناى همه موجودات بشنویم وأ آن گاه بى اختیار در برابر آن عزیز بى نیاز به سجده مى افتیم و نغمه « سُبّوح قدّوس » سر مى دهیم .
. 3 توجّه به نعمت هاى خداوند
یادآورى نعمت هاى بى شمار خداوند و توجّه به عنایت هاى بى کرانش ، قوى ترین انگیزه و زمینه را براى عبادت و بندگى خاضعانه فراهم مى سازد . هنگام برخوردارى از نعمت زبان انسان به مدح و ستایش و سپاس گزارى از صاحب نعمت گشوده مى شود و ناخواسته در برابر او خاضع و فروتن مى گردد . شاید به همین دلیل است که امامان معصوم ( علیهم السلام ) و سپاسگزارترین بندگان خدا در مناجاتشان ، در آغاز نعمت هاى الهى را یادآور مى شوند تا از این راه محبت الهى را در دل ها زنده سازند و سپس به راز و نیاز و مسألت مى پردازند . دعاى نورانى عرفه سیدالشهدا ( علیه السلام ) بهترین نمونه و شاهد بر این گفتار است .
. 4 پاسخ به نداى فطرت
هر انسانى در عمق ضمیر و در سویداى دلش ، گرایش خاضعانه به سوى حقیقتى والا و قدسى دارد . زمینه عبادت و بندگى و ستایش در شعور باطنى انسان وجود دارد . همین میل و جاذبه درونى ، عامل حرکت و سرچشمه تکاپو و کوشش انسان به سوى کمال است . او با به دست آوردن هر کمالى ، به حقیقت مطلق نزدیک تر شده و فاصله اش با هدف آفرینش کمتر مى شود . هر گونه عبادتى مانند نماز ، در واقع شکل دادن به آن تجلّى فطرى و ظاهر ساختن آن گرایش درونى و باطنى است .
دوست گرامی انچه آمد مختصری از فلسفه نماز بود. لازم است در این زمینه بیشتر کتاب و مقاله مطالعه کنید. همچنین درباره اسرار نماز کتاب اسرار الصلات امام خمینی رض و دیگران در دسترس هست مطالعه کنید. کمکی خواستید در خدمت هستیم. موفق باشید.
پى نوشت ها :
. 1 کلیات سعدى ، ص 120 و . 121
بنده در حال عبادت و مناجات و نیایش ، چنان غرق در لذّت مى شود که پستى و زبونى خود را فراموش مى کند ، از یاد دوست لبریز مى شود و مجموعه اى از امید و بشارت و نور و نیرو مى گردد . اینجاست که روح تسکین مى پذیرد ، التهاب دل فرو مى نشیند و بى قرارى جاى خود را به آرامش و قرار مى دهد همانند فرزند گمشده اى که به مادر برسد یا تشنه کامى که به چشم هاى زلال و گوارا دست یابد . جان بى شکیب و بى طاقتى که دیگر توان تحمل بار رنج و درد را ندارد ، در پرتو عبادت و نیایش و گریستن و خالى شدن از عقده ها ، گنجایشى دریا گونه مى یابد و هجوم طوفان بلا و غم را نسیمى دل انگیز مى انگارد . نیایشگران خداجو ، در زلال عبادت ، دل و جان را مى شویند و بر گرد حریم دوست پرواز مى کنند و بر شاخسار یاد محبوب آشیان مى گیرند و با اشک روان ، دشت تفتیده قلبشان را نمناک مى سازند و بر درد و زخم دلشان مرهم مى نهند . انسان به هنگام عبادت ، حضور خداوند را در همه گستره هستى و در بندبند وجود خود احساس مى کند و در مى یابد که آن محبوب هرگز از او جدا نبوده و تنها غفلت و پرده ضخیم عصیان و گناه ، حجاب درک حضور او بوده است . از طرف دیگر ، باید بداند که جهان هستى و هر آنچه در آن است در حال عبادت و تسبیح خداوند هستند و او نباید از این قافله عقب بماند . ذرات جهان ، ثناى حق مى گویند تسبیح کنان ، لقاى او مى جویند
ما ، کوردلان ، خامششان ، پنداریم با ذکر فصیح ، راه او مى پویند
در این زمینه شیخ اجل ، حکایتى بس شنیدنى دارد :
یاد دارم که شبى در کاروانى ، همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه اى خفته ، شورید ه اى که در آن سفر ، همراه ما بود ، نعره اى بر آورد و راه بیابان گرفت و یک نفس ، آرام نیافت چون روز شد ، گفتمش : آن چه حالت بود ؟ گفت بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت و کبکان ، از کوه و غوکان در آب و بهایم از بیشه ، اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت ، خفته .
دوش ، مرغى به صبح ، مى نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکى از دوستان مخلص را
مگر آواز من ، رسید به گوش
گفت باور نداشتیم که تو را
بانگ مرغى ، چنین کند مدهوش
گفتم : اى شرط آدمیت نیست
مرغ ، تسبیح گوى و من ، خاموش
1 آرى ، جهان آفرینش ، جمله تسبیح گوى خداست و انسان هاى نیک سیرت و صالح نیز چنین هستند .
به هر حال چند چیز انسان را به پرستش و عبادت خداوند فرا مى خواند که توجّه به آنها ، نقش به سزایى در ایجاد حضور قلب و عشق و علاقه به عبادت دارد .
. 1 درک جلال و عظمت پروردگار
آفرینش انسان و سرشت او ، به گونه اى است که نمى تواند در برابر بزرگى و شکوه و کمال واکنشى نشان ندهد و نسبت به آن بى تفاوت باشد . خضوع و کرنش انسان در برابر بزرگى ، عظمت و کمال امرى طبیعى و مورد انتظار است . نمى توان با عالمى فرزانه و دانا و یا شخصیتى با صلابت و گرانسنگ رو به رو شد و او را تعظیم و تکریم نکرد . آشنایى با جلال حق و عظمت و کبرایى پروردگار ، سبب مى گردد که انسان خود را خرد و حقیر ببیند و بى اختیار پیشانى بندگى و خاکسارى را در پپیشگاه مقدس ربوبى بر خاک بساید . هر چه به جلال و شکوه خداوند بهتر پى ببریم و بزرگى او را عمیق تر درک کنیم ، خضوع و فروتنى ما در برابر ذات بى زوالش بیشتر خواهد شد . انبیا و اولیاى بزرگ الهى که بالاترین آگاهى و عمیق ترین شناخت را نسبت به پروردگار داشته اند ، عابدترین و خاضع ترین بندگان او مى باشند .
. 2 احساس فقر و نیاز و وابستگى به خداوند
اگر انسان خود را به کسى نیازمند و وابسته ببیند ، ناخودآگاه در برابرش خضوع مى کند . اگر احساس کنیم که نیازمند و ناتوانیم و وابسته به موجودى هستیم که در اوج کمال و توانایى و بى نیازى است اگر به درستى دریابیم که همه وجود و سرمایه ما وابسته به هستى حق و اراده او است ، اگر با گوش جان آواى تهى دستى و فقر را از ذره ذره اعضاى وجودمان و از ناى همه موجودات بشنویم وأ آن گاه بى اختیار در برابر آن عزیز بى نیاز به سجده مى افتیم و نغمه « سُبّوح قدّوس » سر مى دهیم .
. 3 توجّه به نعمت هاى خداوند
یادآورى نعمت هاى بى شمار خداوند و توجّه به عنایت هاى بى کرانش ، قوى ترین انگیزه و زمینه را براى عبادت و بندگى خاضعانه فراهم مى سازد . هنگام برخوردارى از نعمت زبان انسان به مدح و ستایش و سپاس گزارى از صاحب نعمت گشوده مى شود و ناخواسته در برابر او خاضع و فروتن مى گردد . شاید به همین دلیل است که امامان معصوم ( علیهم السلام ) و سپاسگزارترین بندگان خدا در مناجاتشان ، در آغاز نعمت هاى الهى را یادآور مى شوند تا از این راه محبت الهى را در دل ها زنده سازند و سپس به راز و نیاز و مسألت مى پردازند . دعاى نورانى عرفه سیدالشهدا ( علیه السلام ) بهترین نمونه و شاهد بر این گفتار است .
. 4 پاسخ به نداى فطرت
هر انسانى در عمق ضمیر و در سویداى دلش ، گرایش خاضعانه به سوى حقیقتى والا و قدسى دارد . زمینه عبادت و بندگى و ستایش در شعور باطنى انسان وجود دارد . همین میل و جاذبه درونى ، عامل حرکت و سرچشمه تکاپو و کوشش انسان به سوى کمال است . او با به دست آوردن هر کمالى ، به حقیقت مطلق نزدیک تر شده و فاصله اش با هدف آفرینش کمتر مى شود . هر گونه عبادتى مانند نماز ، در واقع شکل دادن به آن تجلّى فطرى و ظاهر ساختن آن گرایش درونى و باطنى است .
دوست گرامی انچه آمد مختصری از فلسفه نماز بود. لازم است در این زمینه بیشتر کتاب و مقاله مطالعه کنید. همچنین درباره اسرار نماز کتاب اسرار الصلات امام خمینی رض و دیگران در دسترس هست مطالعه کنید. کمکی خواستید در خدمت هستیم. موفق باشید.
پى نوشت ها :
. 1 کلیات سعدى ، ص 120 و . 121