۱۳۹۲/۰۸/۱۸
–
۶۵۷ بازدید
آیا فمینیسم ها قائل به وجود تفاوت میان زن و مرد هستند؟
در این باره باید دانست؛ فمینیست ها خود شامل گروه هاى مختلف با دیدگاه هاى گوناگونى هستند؛ عده اى از فمینیست ها به بهانه دفاع از حقوق زنان و توجیه تشابه حقوقى آنان با مردان، هر گونه تفاوت بین زن و مرد را انکار مى کنند ولى عده اى دیگر این تفاوت ها را سطحى و عارضى و متأثر و معلول شرایط اجتماعى، سیاسى و فرهنگى حاکم بر جامعه مى دانند و خواهان حذف این شرایط و پیامدهاى آن هستند. عدّه اى دیگر نیز به نفى ارتباط تکوین و تشریع، و گسست میان حوزه بایدها از هست ها، استناد مى کنند.
در این باره باید دانست؛ فمینیست ها خود شامل گروه هاى مختلف با دیدگاه هاى گوناگونى هستند؛ عده اى از فمینیست ها به بهانه دفاع از حقوق زنان و توجیه تشابه حقوقى آنان با مردان، هر گونه تفاوت بین زن و مرد را انکار مى کنند ولى عده اى دیگر این تفاوت ها را سطحى و عارضى و متأثر و معلول شرایط اجتماعى، سیاسى و فرهنگى حاکم بر جامعه مى دانند و خواهان حذف این شرایط و پیامدهاى آن هستند. عدّه اى دیگر نیز به نفى ارتباط تکوین و تشریع، و گسست میان حوزه بایدها از هست ها، استناد مى کنند. مى گویند: بر فرض وجود چنین اختلاف هایى، این تفاوت ها نمى تواند و نباید، منشأ تفاوت حقوقى و قانونى گردد.
فمینیسم در اصل شورشى علیه نگرش سنتى به زنان و نقش آنان در جامعه است. به باور آنان استناد به عوامل بیولوژیکى یا روان شناختى، در تقسیم وظایف و تفکیک برخى کارکردها به زنانه و مردانه، توجیهى ساختگى براى موقعیت پایین تر زنان در جامعه است.(1) طرفداران همسانى و تشابه حقوقى زنان و مردان، براى اثبات ادّعاى خود و نفى هرگونه تفاوت حقوقى بین آنان، چند راه پیش روى خود دارند:
1. انکار هر گونه تفاوت تکوینى بین زن و مرد؛
2. قبول تفاوت هاى تکوینى بین زن و مرد ولى عارضى و سطحى دانستن آن؛
3. قبول تفاوت هاى بیولوژیک و روان شناختى بین زن و مرد و نفى تأثیرآن در مقررات حقوقى.
هیچ یک از فرض هاى یاد شده پذیرفتنى نیست و با نفى آنها و اثبات وجود تفاوت هاى تکوینى بین زن و مرد و فطرى و سرشتى بودن آنها و نیز ضرورت هماهنگى مقررات حقوقى با واقعیات تکوینى، سستى بنیان همه فرضیه هاى فمینیستى آشکار خواهد شد. بسیارى از فمینیست ها تفاوت هاى مفروض بین مردان و زنان و یا طبیعى و فطرى بودن آنها را نمى پذیرند. نظریه فمینیستى جدید تأکید مى کند که جنسیت امرى اجتماعى است و نه امرى طبیعى.
«بوردو» مى نویسد: «جنسیت یک صورت بندى گفتارى است که ذاتاً بى ثبات است و پیوسته شالوده خود را مى شکند. جنسیت معانى متعدد بى پایانى دارد».(2)
نظریه فمینیستى متأخّر مى کوشد از تقسیم بندى هاى دو وجهى – که بنیان نظریه هاى جنس و جنسیت را تشکیل مى دهد بپرهیزد. برخى فمینیست ها تا حدى تحت تأثیر پست مدرن ها و تا حدى نیز براساس اندیشه بنیادى ضد مرد محورى خود فمینیسم، به این نتیجه رسیده اند که تفکر بر مبناى تقسیم بندى هاى دووجهى، ریشه در مرد محورى دارد. حتى جنس را نیز امرى بَرساخته مى دانند و سرشت جوهرى آن را نفى مى کنند.
بر همین مبنا برخى از فمینیست ها – چون دنیس رایلى (3) با تأکید بر بَرساخته بودن «زن»، آن را امرى تاریخى و گفتارى مى دانند که همیشه در رابطه با مقولات دیگرى است که خود آنها نیز متغیرند. او مقوله «زن» را به عنوان امرى «به وضوح مشکوک» و «فضاحتى رسوا»(4) نفى مى کند.(5)
«الن سیزو» بر آن است که «زنانگى ریشه در آناتومى ندارد. بلکه برعکس، در زبان و فرهنگ جاى مى گیرد.(6)
«مرى ولستون کرافت» از پیشتازان فمینیست معتقد بود: نابرابرى هاى میان مردان و زنان، نه نتیجه تفاوت طبیعى (زیستى) است؛ بلکه ناشى از تأثیر محیط مخصوصاً محرومیت زنان از آموزش است؛ یعنى، زنانگى یک محصول ساخته شده است. به این دلیل که زنان مساوى به دنیا مى آیند؛ اما به گونه اى بار مى آیند که فرو دست، ضعیف و سبک مغز باشند. از این رو وى تقسیم کار میان شوهران – به عنوان نان آور و زنان براى کارهاى خانگى را محکوم مى کند.
خانم «سوزان آلیس واتکینز» در مسئله تقسیم کار بر اساس نقش هاى مختلف، مى نویسد: مسئله نگه دارى از کودکان، موضوع محورى دیگرى را در خودآگاهى فمینیستى مطرح مى کند. آیا «طبیعت» زنانه و مردانه اى که امروزه مشاهده مى کنیم – همان گونه که جان استوارت میل و سایر فمینیست هاى پیشگام باور داشتند مفهومى ساختگى نیستند؟ آیا اصلاً تفاوتى «طبیعى» میان جنس زن ومرد وجود دارد؟ مگر تفاوت هایى که ما بدان تشویق شده ایم، آموزش دیده ایم و به زور واداشته شده ایم که آنها را به عنوان «مردانه» و «زنانه» بپنداریم.(7)
«جین فریدمن» مى نویسد: «فمینیست ها به محض آغاز مبارزه علیه مقام اجتماعى ثانوى زنان، تفاوت هاى طبیعى مفروض بین مردان و زنان و آثار این تفاوت هاى فرضى بر نظام اجتماعى را زیر سؤال بردند. آن گاه مسئله چگونگى به چالش کشیدن این فرض تفاوت مطرح شد. آیا زنان باید منکر تفاوت جنسى شوند و بر این اساس که مانند مردان هستند، حقوق مساوى بخواهند؟ یا اینکه بگویند مساوى ولى متفاوت اند و خصایص ویژه «زنانه» آنها، به قدر صفات «مردانه» با ارزش و مهم اند.(8)
«هستر ایزنستاین» و «آلیس ژاردن»(9) در مقدّمه کتاب خود – به نام «آینده تفاوت» )The Future of Difference( خاطر نشان مى سازد: «فرهنگ غرب اثبات کرده است که از فکر درباره یکسان نبودن – بدون آنکه ارزشى مثبت به یکى از طرفین بدهد و ارزشى منفى به آن دیگرى ناتوان است. پاسخ زنان به تفاوت است…».(10)
بحث تفاوت هاى تکوینى و طبیعى بین زن و مرد، حداقل سابقه اى 2400 ساله دارد. افلاطون گرچه این تفاوت ها را کمّى دانسته و مدّعى بود: زنان و مردان داراى استعدادهاى مشابهى اند زنان مى توانند همان وظایفى را بر عهده مى گیرند که مردان عهده دار مى شوند ولى در اصل این تفاوت ها تردیدى نکرده، به ناتوان بودن نیروهاى جسمى و روحى و عقلى زنان اعتراف کرده است.(11) واقعیات عینى در تفاوت هاى زن و مرد، آن قدر روشن است که انکار آن، همچون انکار بدیهیات است. در اینجا صرفاً دیدگاه دو صاحب نظر (روان شناس و فیلسوف) غربى طرح مى شود:
1. «اتوکلاین بِرگ» با تأیید تفاوت جسمى و روحى زن و مرد و علاقه هاى آنان، براساس مطالعات روان شناسى، مى نویسد: «زنان بیشتر به کارهاى خانه و اشیاء و اعمال ذوقى علاقه نشان مى دهند و بیشتر مشاغلى را مى پسندند که نیازى به جابه جا شدن در آنها نباشد و یا کارهایى را دوست مى دارند که در آنها باید مواظبت و دلسوزى بسیارى به خرج داد؛ مانند مواظبت از کودکان و اشخاص عاجز و بینوا… زنان عموماً احساساتى تر از مردان هستند».(12)
2. «ویل دورانت» مى گوید: «در غرایز اجتماعى؛ یعنى، غرایز نگاه دارنده فرد، برترى مرد مسلم و طبیعى است؛ اما در غرایز نگاه دارنده گروه و نوع، برترى با زن است. زن کمتر از مرد توانایى تنها ماندن را دارد. زنِ بى مرد، بیشتر از مردِ بى زن، نقص خود را حس مى کند و این بى گمان بدان جهت است که زن، به حمایت مرد احتیاج دارد و معمولاً به رهبرى او نیازمند است. زن بیشتر بیان کننده است؛ زیرا همیشه اسیر احساسات و عواطف است. ریشه حساس بودن او به بیمارى هاى عصبى – مانند تشنج، هیسترى، وسواس، ترس بى جا و حرکات غیر ارادى و تأثر از تلقینات، در همین جا است. زن، اجتماعى و معاشرت پذیرتر از مرد است. یکى از نتایج این خصلت، این است که زن به تصدیق و تأیید اجتماع شایق تر است و عقیده و رأى همسایگان، در او بیشتر از مرد اثر مى گذارد. وابستگى جسمانى زن، او را وادار مى کند که حمایت قدرت برترى را بپذیرد… زن از همان هنگام تولّد، براى اجراى وظایف حیات مجهزتر است و به همین جهت بلوغ او زودتر فرا مى رسد و دوره جوانیش کمتر است… به طور کلى زن در مرد زیبایى نمى جوید؛ بلکه قدرت و توانایى که نشانه حمایت است، مى خواهد. این مرد است که به دنبال زیبایى مى گردد… این که هوس زیبایى و میل به آن در زن کمتر است، براى آن است که زن نمى خواهد بگیرد؛ بلکه مى خواهد او را بگیرند».(13)
بسیارى از فمینیست ها، این تفاوت ها را قبول دارند؛ اما آنها را تاریخى و گذرا و معلول(14) روابط فرهنگى اجتماعى حاکم بر نظام هاى مرد سالار مى دانند. بر این اساس بر حذف عواملى که باعث تثبیت این تمایزها مى گردد، تأکید مى ورزند.
«جان استوارت میل» مى نویسد: «آنچه را امروز طبیعت زنانه مى نامند، چیزى یکسره تصنعى است؛ زیرا محصول سرکوب در برخى جهات و تشویق و ترغیب در جهاتى دیگر است… طبیعت انسان به طرزى خارق العاده از عوامل بیرونى تأثیر مى پذیرد و حتى آن دسته از ویژگى هاى بشر که بیش از همه جهان شمول و یکپارچه مى نمایند، سخت در معرض تغییر و تحول قرار دارند».(15)
مونیک ویتیگ )Monique Wittig( یکى از معروف ترین صاحب نظران رادیکال فمینیست در سال 1979 در مقاله اى تحت عنوان «انسان، زن به دنیا نمى آید» مى نویسد: «مقولات مرد و زن، چیزى جز جعلیّات، کاریکاتورها و ساخته هاى فرهنگى نیست. زنان یک طبقه اند. زن نیز مانند فرد، مقوله اى سیاسى و اقتصادى است؛ نه مقوله اى ابدى… بنابراین هدف مبارزه ما سرکوب مردان به عنوان یک طبقه است».(16)
بر اساس «نظریه هاى نابرابرى جنسى»، زنان و مردان، نه تنها در موقعیت هاى متفاوتى قرار گرفته اند؛ بلکه این تفاوت با نابرابرى نیز همراه بوده است. همچنین هر چند زنان از نظر استعدادها و ویژگى هاى فطرى، با مردان تفاوت دارند؛ اما این تفاوت هاى طبیعى، اهمّیتى ندارد تا بتوان آن را مبناى تفاوت اجتماعى زن و مرد قرار داد. بر این اساس، فمینیست هاى لیبرال براى فعالیت هاى خصوصى و بى اجر و مزد زنان در حریم خانواده، ارزشى قائل نیستند و معتقدند: مردان از بیشترین پاداش هاى زندگى – پول و قدرت و منزلت اجتماعى سود مى برند و مانع راه یابى زنان به عرصه فعالیت هاى عمومى – که منبع بزرگ ترین پاداش هاى اجتماعى است مى شوند.(17)
واقعیت آن است که تعصّبات فکرى، مانع دیدن حقایق و واقعیت ها مى شود؛ وگرنه حداقل بخش عمده اى از تفاوت هاى تکوینى زن و مرد – که مورد تأیید عقل و نقل و وجدان عمومى و تحقیقات علمى است فطرى مى باشد و ریشه در آفرینش بشر دارد؛ نه در تعلیمات فرهنگى که قابل زوال باشد؛ زیرا در طول تاریخ و در همه جوامع بشرى با هر مسلک و مرامى، این تفاوت ها به چشم مى خورد و مقطعى و منطقه اى نبوده است و از سوى صاحب نظران مختلف – خواه زن یا مرد به آن اذعان شده است. حتى برخى از همان نویسندگان معترض نگاشته اند: مشکل در «امکان بازشناسى ویژگى هاى طبیعى زن و مرد است، نه در اصل تفاوت ها و ماهیت طبیعى یا تصنعى بودن آن.(18)
«جان استوارت میل» مى گوید: «من با تکیه بر عقل سلیم و سرشت ذهن بشر، به هیچ روى نمى توانم بپذیرم که کسى طبیعت این یا آن جنس را بشناسد، و یا اصولاً شناخت طبیعت آنها امکان پذیر باشد! طبیعتِ این دو، مادام که مناسبات کنونى را با هم دارند، قابل شناخت نیست. اگر مردان در جامعه اى بدون زن و زنان در جامعه اى بدون مرد، به سر برده بودند، و یا اگر جامعه اى شکل گرفته بودکه در آن زنان زیر سلطه مردان نبودند؛ آن گاه مى توانستیم درباره تفاوت هاى ذهنى و اخلاقى سخن بگوییم که احتمالاً از طبیعت آنان سرچشمه مى گیرند… دشوارترین پرسش ما این است که تفاوت هاى طبیعى میان زن و مرد کدام است؟ در وضعیت کنونى جامعه، دست یافتن به دانشى دقیق و همه جانبه درباره این موضوع ناممکن است… دانش ما درباره این مسئله ابتدایى که میان زن و مرد در همین وضعیت کنونى، چه تفاوت هایى وجود دارد بسیار سطحى و ناقص است».(19)
گفتنى است: علاوه بر دستاوردهاى دانش بشرى – که ریشه این تفاوت ها را در روح و روان و ساختار آفرینش بشرى مى داند وحى نیز مؤید آن است و این تفاوت ها را نه نشانه ارزش گذارى مثبت یا منفى؛ بلکه جهت دار و هدفمند و ناشى از حکمت الهى مى داند: « وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلىبَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً »(20)؛ «و زنهار، آنچه را خداوند به ((سبب )) آن، بعضى از شما را بر بعضى ((دیگر ))برترى داده آرزو مکنید. براى مردان از آنچه ((به اختیار ))کسب کرده اند بهره اى است، و براى زنان ((نیز ))از آنچه ((به اختیار ))کسب کرده اند بهره اى است. و از فضل خدا درخواست کنید، که خدا به هر چیزى داناست».
استاد شهید آیةاللَّه مرتضى مطهرى، مى نویسد: «دستگاه خلقت هر نوعى از انواع موجودات را در مدارى مخصوص به خود قرار داده است و سعادت او را هم در این قرار داده که در مدار طبیعى خودش حرکت کند. دستگاه آفرینش در این کار خود، هدف دارد و این سندها را به صورت تصادف و از روى بى خبرى و ناآگاهى، به دست مخلوقات نداده است».(21)
پی نوشت ها
1) Altman; Op. cit; p. 971.
2) Bordo, Feminism, Postmodernism & Gender Scepticism In: L.Nicholson, ed: Feminism/Postmodernism. )london & New York; Routledge, 0791(;P 431, 2831.
ص 444 به نقل از، حمیرا مشیر زاده، از جنبش تا نظریه اجتماعى، (شیرازه، تهران).
3) Denise Reiley.
4) blatant disgrace.
5) Benhabib, Situating the Self: Gender, Community, and Postmodernism in Contemporary Ethics. )London and New York, Poutledge, 2991(, P 291.
به نقل از: حمیرا مشیر زاده، همان، ص 445.
6) همان، ص 448.
7) سوزان آلیس واتکینز، فمینیسم، (شیرازه، چاپ دوم، تهران: 1381)، ص 19 و 151.
8) جین فریدمن، فمینیسم، ترجمه فیروزه مهاجر، (انتشارات آشیان، تهران: 1381)، ص 20.
9) Hester Eisenstein & Alice Jardine.
10) همان، ص 21.
11) مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، (انتشارات صدرا، چاپ هشتم، تهران: 1357)، صص 170-172.
12) اتوکلاین برگ، روان شناسى اجتماعى، ترجمه على محمد کاروان، (نشر اندیشه، تهران) ج 1، ص 313.
13) ویل دورانت، پیشین، صص 138 – 145.
14) مراد همتى ؛ «با نگاه یک بعدى، زنان را به دین بدبین نکنیم.»؛ مجله زنان، ش 66.
15) جان استوارت میل، انقیاد زنان، ترجمه: علاءالدین طباطبائى، (هرمس، تهران: 1379)، صص 34 -32.
16) مجله زنان، شماره 31 ، ص 42.
17) جورج ریتزر، نظریه جامعه شناسى در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثى، ص 519.
18) محمد منصورنژاد، مسئله زن، اسلام و فمینیسم، (برگ زیتون، تهران: 1381)، ص 67 و 68.
19) جان استوارت میل، پیشین، ص 32، ج 35.
20) نساء(4)، آیه 32.
21) مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، ص 153.
در این باره باید دانست؛ فمینیست ها خود شامل گروه هاى مختلف با دیدگاه هاى گوناگونى هستند؛ عده اى از فمینیست ها به بهانه دفاع از حقوق زنان و توجیه تشابه حقوقى آنان با مردان، هر گونه تفاوت بین زن و مرد را انکار مى کنند ولى عده اى دیگر این تفاوت ها را سطحى و عارضى و متأثر و معلول شرایط اجتماعى، سیاسى و فرهنگى حاکم بر جامعه مى دانند و خواهان حذف این شرایط و پیامدهاى آن هستند. عدّه اى دیگر نیز به نفى ارتباط تکوین و تشریع، و گسست میان حوزه بایدها از هست ها، استناد مى کنند. مى گویند: بر فرض وجود چنین اختلاف هایى، این تفاوت ها نمى تواند و نباید، منشأ تفاوت حقوقى و قانونى گردد.
فمینیسم در اصل شورشى علیه نگرش سنتى به زنان و نقش آنان در جامعه است. به باور آنان استناد به عوامل بیولوژیکى یا روان شناختى، در تقسیم وظایف و تفکیک برخى کارکردها به زنانه و مردانه، توجیهى ساختگى براى موقعیت پایین تر زنان در جامعه است.(1) طرفداران همسانى و تشابه حقوقى زنان و مردان، براى اثبات ادّعاى خود و نفى هرگونه تفاوت حقوقى بین آنان، چند راه پیش روى خود دارند:
1. انکار هر گونه تفاوت تکوینى بین زن و مرد؛
2. قبول تفاوت هاى تکوینى بین زن و مرد ولى عارضى و سطحى دانستن آن؛
3. قبول تفاوت هاى بیولوژیک و روان شناختى بین زن و مرد و نفى تأثیرآن در مقررات حقوقى.
هیچ یک از فرض هاى یاد شده پذیرفتنى نیست و با نفى آنها و اثبات وجود تفاوت هاى تکوینى بین زن و مرد و فطرى و سرشتى بودن آنها و نیز ضرورت هماهنگى مقررات حقوقى با واقعیات تکوینى، سستى بنیان همه فرضیه هاى فمینیستى آشکار خواهد شد. بسیارى از فمینیست ها تفاوت هاى مفروض بین مردان و زنان و یا طبیعى و فطرى بودن آنها را نمى پذیرند. نظریه فمینیستى جدید تأکید مى کند که جنسیت امرى اجتماعى است و نه امرى طبیعى.
«بوردو» مى نویسد: «جنسیت یک صورت بندى گفتارى است که ذاتاً بى ثبات است و پیوسته شالوده خود را مى شکند. جنسیت معانى متعدد بى پایانى دارد».(2)
نظریه فمینیستى متأخّر مى کوشد از تقسیم بندى هاى دو وجهى – که بنیان نظریه هاى جنس و جنسیت را تشکیل مى دهد بپرهیزد. برخى فمینیست ها تا حدى تحت تأثیر پست مدرن ها و تا حدى نیز براساس اندیشه بنیادى ضد مرد محورى خود فمینیسم، به این نتیجه رسیده اند که تفکر بر مبناى تقسیم بندى هاى دووجهى، ریشه در مرد محورى دارد. حتى جنس را نیز امرى بَرساخته مى دانند و سرشت جوهرى آن را نفى مى کنند.
بر همین مبنا برخى از فمینیست ها – چون دنیس رایلى (3) با تأکید بر بَرساخته بودن «زن»، آن را امرى تاریخى و گفتارى مى دانند که همیشه در رابطه با مقولات دیگرى است که خود آنها نیز متغیرند. او مقوله «زن» را به عنوان امرى «به وضوح مشکوک» و «فضاحتى رسوا»(4) نفى مى کند.(5)
«الن سیزو» بر آن است که «زنانگى ریشه در آناتومى ندارد. بلکه برعکس، در زبان و فرهنگ جاى مى گیرد.(6)
«مرى ولستون کرافت» از پیشتازان فمینیست معتقد بود: نابرابرى هاى میان مردان و زنان، نه نتیجه تفاوت طبیعى (زیستى) است؛ بلکه ناشى از تأثیر محیط مخصوصاً محرومیت زنان از آموزش است؛ یعنى، زنانگى یک محصول ساخته شده است. به این دلیل که زنان مساوى به دنیا مى آیند؛ اما به گونه اى بار مى آیند که فرو دست، ضعیف و سبک مغز باشند. از این رو وى تقسیم کار میان شوهران – به عنوان نان آور و زنان براى کارهاى خانگى را محکوم مى کند.
خانم «سوزان آلیس واتکینز» در مسئله تقسیم کار بر اساس نقش هاى مختلف، مى نویسد: مسئله نگه دارى از کودکان، موضوع محورى دیگرى را در خودآگاهى فمینیستى مطرح مى کند. آیا «طبیعت» زنانه و مردانه اى که امروزه مشاهده مى کنیم – همان گونه که جان استوارت میل و سایر فمینیست هاى پیشگام باور داشتند مفهومى ساختگى نیستند؟ آیا اصلاً تفاوتى «طبیعى» میان جنس زن ومرد وجود دارد؟ مگر تفاوت هایى که ما بدان تشویق شده ایم، آموزش دیده ایم و به زور واداشته شده ایم که آنها را به عنوان «مردانه» و «زنانه» بپنداریم.(7)
«جین فریدمن» مى نویسد: «فمینیست ها به محض آغاز مبارزه علیه مقام اجتماعى ثانوى زنان، تفاوت هاى طبیعى مفروض بین مردان و زنان و آثار این تفاوت هاى فرضى بر نظام اجتماعى را زیر سؤال بردند. آن گاه مسئله چگونگى به چالش کشیدن این فرض تفاوت مطرح شد. آیا زنان باید منکر تفاوت جنسى شوند و بر این اساس که مانند مردان هستند، حقوق مساوى بخواهند؟ یا اینکه بگویند مساوى ولى متفاوت اند و خصایص ویژه «زنانه» آنها، به قدر صفات «مردانه» با ارزش و مهم اند.(8)
«هستر ایزنستاین» و «آلیس ژاردن»(9) در مقدّمه کتاب خود – به نام «آینده تفاوت» )The Future of Difference( خاطر نشان مى سازد: «فرهنگ غرب اثبات کرده است که از فکر درباره یکسان نبودن – بدون آنکه ارزشى مثبت به یکى از طرفین بدهد و ارزشى منفى به آن دیگرى ناتوان است. پاسخ زنان به تفاوت است…».(10)
بحث تفاوت هاى تکوینى و طبیعى بین زن و مرد، حداقل سابقه اى 2400 ساله دارد. افلاطون گرچه این تفاوت ها را کمّى دانسته و مدّعى بود: زنان و مردان داراى استعدادهاى مشابهى اند زنان مى توانند همان وظایفى را بر عهده مى گیرند که مردان عهده دار مى شوند ولى در اصل این تفاوت ها تردیدى نکرده، به ناتوان بودن نیروهاى جسمى و روحى و عقلى زنان اعتراف کرده است.(11) واقعیات عینى در تفاوت هاى زن و مرد، آن قدر روشن است که انکار آن، همچون انکار بدیهیات است. در اینجا صرفاً دیدگاه دو صاحب نظر (روان شناس و فیلسوف) غربى طرح مى شود:
1. «اتوکلاین بِرگ» با تأیید تفاوت جسمى و روحى زن و مرد و علاقه هاى آنان، براساس مطالعات روان شناسى، مى نویسد: «زنان بیشتر به کارهاى خانه و اشیاء و اعمال ذوقى علاقه نشان مى دهند و بیشتر مشاغلى را مى پسندند که نیازى به جابه جا شدن در آنها نباشد و یا کارهایى را دوست مى دارند که در آنها باید مواظبت و دلسوزى بسیارى به خرج داد؛ مانند مواظبت از کودکان و اشخاص عاجز و بینوا… زنان عموماً احساساتى تر از مردان هستند».(12)
2. «ویل دورانت» مى گوید: «در غرایز اجتماعى؛ یعنى، غرایز نگاه دارنده فرد، برترى مرد مسلم و طبیعى است؛ اما در غرایز نگاه دارنده گروه و نوع، برترى با زن است. زن کمتر از مرد توانایى تنها ماندن را دارد. زنِ بى مرد، بیشتر از مردِ بى زن، نقص خود را حس مى کند و این بى گمان بدان جهت است که زن، به حمایت مرد احتیاج دارد و معمولاً به رهبرى او نیازمند است. زن بیشتر بیان کننده است؛ زیرا همیشه اسیر احساسات و عواطف است. ریشه حساس بودن او به بیمارى هاى عصبى – مانند تشنج، هیسترى، وسواس، ترس بى جا و حرکات غیر ارادى و تأثر از تلقینات، در همین جا است. زن، اجتماعى و معاشرت پذیرتر از مرد است. یکى از نتایج این خصلت، این است که زن به تصدیق و تأیید اجتماع شایق تر است و عقیده و رأى همسایگان، در او بیشتر از مرد اثر مى گذارد. وابستگى جسمانى زن، او را وادار مى کند که حمایت قدرت برترى را بپذیرد… زن از همان هنگام تولّد، براى اجراى وظایف حیات مجهزتر است و به همین جهت بلوغ او زودتر فرا مى رسد و دوره جوانیش کمتر است… به طور کلى زن در مرد زیبایى نمى جوید؛ بلکه قدرت و توانایى که نشانه حمایت است، مى خواهد. این مرد است که به دنبال زیبایى مى گردد… این که هوس زیبایى و میل به آن در زن کمتر است، براى آن است که زن نمى خواهد بگیرد؛ بلکه مى خواهد او را بگیرند».(13)
بسیارى از فمینیست ها، این تفاوت ها را قبول دارند؛ اما آنها را تاریخى و گذرا و معلول(14) روابط فرهنگى اجتماعى حاکم بر نظام هاى مرد سالار مى دانند. بر این اساس بر حذف عواملى که باعث تثبیت این تمایزها مى گردد، تأکید مى ورزند.
«جان استوارت میل» مى نویسد: «آنچه را امروز طبیعت زنانه مى نامند، چیزى یکسره تصنعى است؛ زیرا محصول سرکوب در برخى جهات و تشویق و ترغیب در جهاتى دیگر است… طبیعت انسان به طرزى خارق العاده از عوامل بیرونى تأثیر مى پذیرد و حتى آن دسته از ویژگى هاى بشر که بیش از همه جهان شمول و یکپارچه مى نمایند، سخت در معرض تغییر و تحول قرار دارند».(15)
مونیک ویتیگ )Monique Wittig( یکى از معروف ترین صاحب نظران رادیکال فمینیست در سال 1979 در مقاله اى تحت عنوان «انسان، زن به دنیا نمى آید» مى نویسد: «مقولات مرد و زن، چیزى جز جعلیّات، کاریکاتورها و ساخته هاى فرهنگى نیست. زنان یک طبقه اند. زن نیز مانند فرد، مقوله اى سیاسى و اقتصادى است؛ نه مقوله اى ابدى… بنابراین هدف مبارزه ما سرکوب مردان به عنوان یک طبقه است».(16)
بر اساس «نظریه هاى نابرابرى جنسى»، زنان و مردان، نه تنها در موقعیت هاى متفاوتى قرار گرفته اند؛ بلکه این تفاوت با نابرابرى نیز همراه بوده است. همچنین هر چند زنان از نظر استعدادها و ویژگى هاى فطرى، با مردان تفاوت دارند؛ اما این تفاوت هاى طبیعى، اهمّیتى ندارد تا بتوان آن را مبناى تفاوت اجتماعى زن و مرد قرار داد. بر این اساس، فمینیست هاى لیبرال براى فعالیت هاى خصوصى و بى اجر و مزد زنان در حریم خانواده، ارزشى قائل نیستند و معتقدند: مردان از بیشترین پاداش هاى زندگى – پول و قدرت و منزلت اجتماعى سود مى برند و مانع راه یابى زنان به عرصه فعالیت هاى عمومى – که منبع بزرگ ترین پاداش هاى اجتماعى است مى شوند.(17)
واقعیت آن است که تعصّبات فکرى، مانع دیدن حقایق و واقعیت ها مى شود؛ وگرنه حداقل بخش عمده اى از تفاوت هاى تکوینى زن و مرد – که مورد تأیید عقل و نقل و وجدان عمومى و تحقیقات علمى است فطرى مى باشد و ریشه در آفرینش بشر دارد؛ نه در تعلیمات فرهنگى که قابل زوال باشد؛ زیرا در طول تاریخ و در همه جوامع بشرى با هر مسلک و مرامى، این تفاوت ها به چشم مى خورد و مقطعى و منطقه اى نبوده است و از سوى صاحب نظران مختلف – خواه زن یا مرد به آن اذعان شده است. حتى برخى از همان نویسندگان معترض نگاشته اند: مشکل در «امکان بازشناسى ویژگى هاى طبیعى زن و مرد است، نه در اصل تفاوت ها و ماهیت طبیعى یا تصنعى بودن آن.(18)
«جان استوارت میل» مى گوید: «من با تکیه بر عقل سلیم و سرشت ذهن بشر، به هیچ روى نمى توانم بپذیرم که کسى طبیعت این یا آن جنس را بشناسد، و یا اصولاً شناخت طبیعت آنها امکان پذیر باشد! طبیعتِ این دو، مادام که مناسبات کنونى را با هم دارند، قابل شناخت نیست. اگر مردان در جامعه اى بدون زن و زنان در جامعه اى بدون مرد، به سر برده بودند، و یا اگر جامعه اى شکل گرفته بودکه در آن زنان زیر سلطه مردان نبودند؛ آن گاه مى توانستیم درباره تفاوت هاى ذهنى و اخلاقى سخن بگوییم که احتمالاً از طبیعت آنان سرچشمه مى گیرند… دشوارترین پرسش ما این است که تفاوت هاى طبیعى میان زن و مرد کدام است؟ در وضعیت کنونى جامعه، دست یافتن به دانشى دقیق و همه جانبه درباره این موضوع ناممکن است… دانش ما درباره این مسئله ابتدایى که میان زن و مرد در همین وضعیت کنونى، چه تفاوت هایى وجود دارد بسیار سطحى و ناقص است».(19)
گفتنى است: علاوه بر دستاوردهاى دانش بشرى – که ریشه این تفاوت ها را در روح و روان و ساختار آفرینش بشرى مى داند وحى نیز مؤید آن است و این تفاوت ها را نه نشانه ارزش گذارى مثبت یا منفى؛ بلکه جهت دار و هدفمند و ناشى از حکمت الهى مى داند: « وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلىبَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً »(20)؛ «و زنهار، آنچه را خداوند به ((سبب )) آن، بعضى از شما را بر بعضى ((دیگر ))برترى داده آرزو مکنید. براى مردان از آنچه ((به اختیار ))کسب کرده اند بهره اى است، و براى زنان ((نیز ))از آنچه ((به اختیار ))کسب کرده اند بهره اى است. و از فضل خدا درخواست کنید، که خدا به هر چیزى داناست».
استاد شهید آیةاللَّه مرتضى مطهرى، مى نویسد: «دستگاه خلقت هر نوعى از انواع موجودات را در مدارى مخصوص به خود قرار داده است و سعادت او را هم در این قرار داده که در مدار طبیعى خودش حرکت کند. دستگاه آفرینش در این کار خود، هدف دارد و این سندها را به صورت تصادف و از روى بى خبرى و ناآگاهى، به دست مخلوقات نداده است».(21)
پی نوشت ها
1) Altman; Op. cit; p. 971.
2) Bordo, Feminism, Postmodernism & Gender Scepticism In: L.Nicholson, ed: Feminism/Postmodernism. )london & New York; Routledge, 0791(;P 431, 2831.
ص 444 به نقل از، حمیرا مشیر زاده، از جنبش تا نظریه اجتماعى، (شیرازه، تهران).
3) Denise Reiley.
4) blatant disgrace.
5) Benhabib, Situating the Self: Gender, Community, and Postmodernism in Contemporary Ethics. )London and New York, Poutledge, 2991(, P 291.
به نقل از: حمیرا مشیر زاده، همان، ص 445.
6) همان، ص 448.
7) سوزان آلیس واتکینز، فمینیسم، (شیرازه، چاپ دوم، تهران: 1381)، ص 19 و 151.
8) جین فریدمن، فمینیسم، ترجمه فیروزه مهاجر، (انتشارات آشیان، تهران: 1381)، ص 20.
9) Hester Eisenstein & Alice Jardine.
10) همان، ص 21.
11) مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، (انتشارات صدرا، چاپ هشتم، تهران: 1357)، صص 170-172.
12) اتوکلاین برگ، روان شناسى اجتماعى، ترجمه على محمد کاروان، (نشر اندیشه، تهران) ج 1، ص 313.
13) ویل دورانت، پیشین، صص 138 – 145.
14) مراد همتى ؛ «با نگاه یک بعدى، زنان را به دین بدبین نکنیم.»؛ مجله زنان، ش 66.
15) جان استوارت میل، انقیاد زنان، ترجمه: علاءالدین طباطبائى، (هرمس، تهران: 1379)، صص 34 -32.
16) مجله زنان، شماره 31 ، ص 42.
17) جورج ریتزر، نظریه جامعه شناسى در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثى، ص 519.
18) محمد منصورنژاد، مسئله زن، اسلام و فمینیسم، (برگ زیتون، تهران: 1381)، ص 67 و 68.
19) جان استوارت میل، پیشین، ص 32، ج 35.
20) نساء(4)، آیه 32.
21) مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، ص 153.