۱۳۹۳/۰۷/۲۳
–
۳۶۸ بازدید
باعرض سلام.چراتفکرات انسان به سمت رذایل سوق می یابد?
با اهدای سلام؛
برای پاسخ به این پرسش باید اندکی پیرامون ساختار وجودی انسان و بینش ها و گرایش های او با یکدیگر سخن بگوییم. روح انسان مجموعه ای از گرایش ها و بینش ها است. این گرایش ها و بینش ها با یکدیگر ارتباط متقابل داشته و پیوسته در تاثیر و تأثر از یکدیگر می باشند. اما دست آخر آنکه فرمانده وجود انسان است علایق و محبت ها و گرایش های او است. یعنی شما به هر چه علاقه داشته باشید در مورد همان هم فکر می کنید یا در مورد آن اطلاعات جمع می کنید و سعی می کنید او را بهتر بشناسید.
اما این گرایش ها از کجا در وجود انسان پیدا شده اند. عده ای از گرایش ها که به آن ها گرایش های متعالی می گوییم از اول خلق در روح انسان وجود داشته است. زیرا خداوند روح انسان را از عالم بالا و از روح خودش آفریده است. لذا می فرماید: و نفخت فیه من روحی : یعنی از روح خودم در انسان دمیدم. علاقه به زیبایی، علاقه به کمال، علاقه به اخلاقیات متعالی مانند عفو و ایثار و خدمت و عبادت و پرستش خداوند و … و نفرت از نقص و بدی از این دست می باشند. اما این روح متعالی وقتی به جسم تعلق گرفت و در واقع وارد عالم ماده شد به واسطه این تعلق، گرایش های جدید مادی و سطح پایین نیز پیدا کرد. مانند علاقه به خوردن و خوابیدن و شهوت جنسی و بازیگوشی و لهو و لعب و … .
پس انسان در نهایت دارای دو نوع گرایش است. یکی متعالی و معنوی و دیگری دانی و مادی و سطح پایین. پس او گرایش بد ندارد بلکه گرایش عالی یا دانی دارد. گرایش به مادیات یا شهوت و غضب به خودی خود بد نیست و اگر به صورت متعادل و به جا و ذیل پرستش خداوند قرار بگیرند مورد تایید دین می باشند. لذا خداوند امر به ازدواج داده که در آن شهوت انسان ارضاء می شود و امر به جهاد داده که در آن غضب انسان اطفاء و ارضاء می گردد. اما همین شهوت و غضب و خور و خواب وقتی بد می شوند که مانع توجه انسان به گرایش های متعالی و معنوی گردند و نگذارند انسان رشد کند یا شکوفا گردد. پس خدا چیز ذاتاً بدی در وجود انسان قرار نداده است.
حال کدام گروه از این گرایش ها اصیل و کدام یک عارضی و فرعی می باشد؟ معلوم است؛ گرایش های معنوی اصلی و اصیل است. زیرا این گروه از ابتدا در روح انسان وجود داشته و گرایش های مادی بعداً و به خاطر ورود روح به عالم ماده به روح انسان وارد شده اند. من ملک بودم و فردوس برین جایم بود! وقتی انسان از این دنیا برود نیز این گرایش های مادی از روح او بیرون می رود و گرایش های متعالی باقی می ماند. حال این سوال باقی می ماند که پس چرا این گرایش های فرعی و غیر اصیل در وجود انسان قوی تر شده و عموم مردم اهل خور و خواب می باشند نه زهد و معنویت و عبادت و مکارم اخلاق؟ پاسخ این است که: زیرا این گرایش ها از کودکی در وجود او پا گرفته و بالفعل می باشند. یعنی انسان به واسطه زندگی مادی پیوسته به این علایق مادی خود پاسخ می دهد و آن ها را فعال و قوی نگه می دارد و الا این علایق در عمق وجود او ریشه ندارند. اگر او همانطور که به علایق مادی خود بها می دهد به علایق معنوی خود توجه کند و روزانه عبادت کند، عمل خیر انجام دهد، ذکر خدا را داشته باشد و مکارم اخلاقی را محقق کند آنگاه خواهد دید که عرصه وجود او بر علایق مادی تنگ شده و نسبت به آن ها بی توجه خواهد شد.
حال به نظر می رسد به پاسخ پرسش تان رسیده باشیم. انسان به چیزی می اندیشد که با آن انس دارد و به آن علاقه دارد. چون در این عالم ماده علایق مادی انسان پیوسته تقویت می شود پس فکر او یا مرغ خیال او پیوسته پیرامون همین موضوعات مادی و سطحی دور می زند و الا اولیاء خدا یا معصومین علیهم السلام چنین نبوده و فکر گناه یا شهوات نیز به ذهن و روح ایشان راه ندارد. زیرا علایق بالاتر و والاتری دارند که موجب شده اصلاً توجه و علاقه ای به مسائل مادی نداشته باشند. در روایت است که شخصی از معصوم علیه السلام پرسید: شما چرا حتی فکر گناه را هم نمی کنید. ایشان فرمودند آیا تا به حال در نظرت آمده است که کثافات یا فضولات انسانی را بخوری؟ او گفت: خیر. امام علیه السلام فرمودند: گناه در نظر ما مانند این فضولات و کثافات است. از آن متنفریم پس چگونه فکر استفاده از آن را به ذهن خود راه بدهیم.
پس همانطور که در روایات آمده است: محبت دنیا مادر و ریشه همه بدی ها و رذایل است؛ ما نیز باید محبت هایمان را اصلاح کنیم تا تفکرات و توجهات مان اصلاح شود. در این صورت فکر و علاقه و عملمان خدایی و الهی شده و جهت واحد پیدا می کند. موفق باشید.
برای پاسخ به این پرسش باید اندکی پیرامون ساختار وجودی انسان و بینش ها و گرایش های او با یکدیگر سخن بگوییم. روح انسان مجموعه ای از گرایش ها و بینش ها است. این گرایش ها و بینش ها با یکدیگر ارتباط متقابل داشته و پیوسته در تاثیر و تأثر از یکدیگر می باشند. اما دست آخر آنکه فرمانده وجود انسان است علایق و محبت ها و گرایش های او است. یعنی شما به هر چه علاقه داشته باشید در مورد همان هم فکر می کنید یا در مورد آن اطلاعات جمع می کنید و سعی می کنید او را بهتر بشناسید.
اما این گرایش ها از کجا در وجود انسان پیدا شده اند. عده ای از گرایش ها که به آن ها گرایش های متعالی می گوییم از اول خلق در روح انسان وجود داشته است. زیرا خداوند روح انسان را از عالم بالا و از روح خودش آفریده است. لذا می فرماید: و نفخت فیه من روحی : یعنی از روح خودم در انسان دمیدم. علاقه به زیبایی، علاقه به کمال، علاقه به اخلاقیات متعالی مانند عفو و ایثار و خدمت و عبادت و پرستش خداوند و … و نفرت از نقص و بدی از این دست می باشند. اما این روح متعالی وقتی به جسم تعلق گرفت و در واقع وارد عالم ماده شد به واسطه این تعلق، گرایش های جدید مادی و سطح پایین نیز پیدا کرد. مانند علاقه به خوردن و خوابیدن و شهوت جنسی و بازیگوشی و لهو و لعب و … .
پس انسان در نهایت دارای دو نوع گرایش است. یکی متعالی و معنوی و دیگری دانی و مادی و سطح پایین. پس او گرایش بد ندارد بلکه گرایش عالی یا دانی دارد. گرایش به مادیات یا شهوت و غضب به خودی خود بد نیست و اگر به صورت متعادل و به جا و ذیل پرستش خداوند قرار بگیرند مورد تایید دین می باشند. لذا خداوند امر به ازدواج داده که در آن شهوت انسان ارضاء می شود و امر به جهاد داده که در آن غضب انسان اطفاء و ارضاء می گردد. اما همین شهوت و غضب و خور و خواب وقتی بد می شوند که مانع توجه انسان به گرایش های متعالی و معنوی گردند و نگذارند انسان رشد کند یا شکوفا گردد. پس خدا چیز ذاتاً بدی در وجود انسان قرار نداده است.
حال کدام گروه از این گرایش ها اصیل و کدام یک عارضی و فرعی می باشد؟ معلوم است؛ گرایش های معنوی اصلی و اصیل است. زیرا این گروه از ابتدا در روح انسان وجود داشته و گرایش های مادی بعداً و به خاطر ورود روح به عالم ماده به روح انسان وارد شده اند. من ملک بودم و فردوس برین جایم بود! وقتی انسان از این دنیا برود نیز این گرایش های مادی از روح او بیرون می رود و گرایش های متعالی باقی می ماند. حال این سوال باقی می ماند که پس چرا این گرایش های فرعی و غیر اصیل در وجود انسان قوی تر شده و عموم مردم اهل خور و خواب می باشند نه زهد و معنویت و عبادت و مکارم اخلاق؟ پاسخ این است که: زیرا این گرایش ها از کودکی در وجود او پا گرفته و بالفعل می باشند. یعنی انسان به واسطه زندگی مادی پیوسته به این علایق مادی خود پاسخ می دهد و آن ها را فعال و قوی نگه می دارد و الا این علایق در عمق وجود او ریشه ندارند. اگر او همانطور که به علایق مادی خود بها می دهد به علایق معنوی خود توجه کند و روزانه عبادت کند، عمل خیر انجام دهد، ذکر خدا را داشته باشد و مکارم اخلاقی را محقق کند آنگاه خواهد دید که عرصه وجود او بر علایق مادی تنگ شده و نسبت به آن ها بی توجه خواهد شد.
حال به نظر می رسد به پاسخ پرسش تان رسیده باشیم. انسان به چیزی می اندیشد که با آن انس دارد و به آن علاقه دارد. چون در این عالم ماده علایق مادی انسان پیوسته تقویت می شود پس فکر او یا مرغ خیال او پیوسته پیرامون همین موضوعات مادی و سطحی دور می زند و الا اولیاء خدا یا معصومین علیهم السلام چنین نبوده و فکر گناه یا شهوات نیز به ذهن و روح ایشان راه ندارد. زیرا علایق بالاتر و والاتری دارند که موجب شده اصلاً توجه و علاقه ای به مسائل مادی نداشته باشند. در روایت است که شخصی از معصوم علیه السلام پرسید: شما چرا حتی فکر گناه را هم نمی کنید. ایشان فرمودند آیا تا به حال در نظرت آمده است که کثافات یا فضولات انسانی را بخوری؟ او گفت: خیر. امام علیه السلام فرمودند: گناه در نظر ما مانند این فضولات و کثافات است. از آن متنفریم پس چگونه فکر استفاده از آن را به ذهن خود راه بدهیم.
پس همانطور که در روایات آمده است: محبت دنیا مادر و ریشه همه بدی ها و رذایل است؛ ما نیز باید محبت هایمان را اصلاح کنیم تا تفکرات و توجهات مان اصلاح شود. در این صورت فکر و علاقه و عملمان خدایی و الهی شده و جهت واحد پیدا می کند. موفق باشید.