طلسمات

خانه » همه » مذهبی » قیام مختار و رابطه اش با ابراهیم بن مالک اشتر

قیام مختار و رابطه اش با ابراهیم بن مالک اشتر


قیام مختار و رابطه اش با ابراهیم بن مالک اشتر

۱۳۹۸/۰۷/۰۷


۱۴۳۱ بازدید

چرا مختار قیام کرد و چرا چرا پسر مالک اشتر به کمک او نیامد

قیام یا خروج مختار :
مقدمات قیام , قبلا آماده شده بود و نیروهاى انقلابى در آمادگى کامل بسر مى بردند . هنگام غروب , ابراهیم اشتر که مرد شماره 2 انقلاب بود , بالاى مناره ى مسجد رفت و اذان گفت . نیروهاى وفادار به انقلاب به سوى مسجد روان شدند و پشت سر ابراهیم اشتر , فرمانده نیروهاى جنگى مختار , نماز خواندند . پس از نماز به دستور ابراهیم اشتر , جمعیت حاضر در مسجد , با هم به سوى خانه مختار , فرمانده کل نیروهاى انقلابى , حرکت کردند . رئیس شهربانى کوفه خود را به سرعت به استاندار رساند و به او گفت : به زودى مختار قیام خواهد کرد , باید مراقب باشى . استاندار کوفه عبدالله بن مطیع بود که از سوى عبدالله بن زبیر نصب شده بود . روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول سال 66 هجرى قمرى از سوى عبدالله بن مطیع در کوفه حکومت نظامى برقرار شد . رئیس شهربانى به همه ى نقاط حساس و مهم کوفه , نیروى نظامى اعزام کرد و مراکز مهم نظامى تحت مراقبت شدید قرار گرفت . از سوى استاندار عبدالرحمن بن سعید مأمور حفظ میدان سبیع شد , کعب بن ابى کعب مأمور کنترل میدان بشر گردید , شمر بن ذى الجوش مراقب میدان سالم بود , عبدالله بن مخنف مسؤول حفظ میدان صائدین شد , ابو حوشب مسؤول کنترل میدان مراد شد و ثبث بن ربعى به خارج شهر به نقطه اى به نام شوره زار اعزام شد . این مسؤولان هر کدام نیروهاى جنگى ورزیده اى در اختیار داشتند و به این ترتیب همه جاى کوفه تحت کنترل اینها درآمد . ابراهیم اشتر همچنان به طرف خانه مختار در حرکت بود و او مى دید که شهر در کنترل نیروهاى استاندار است ولى بدون هیچگونه ترس به این عمل خود ادامه داد . حمید بن مسلم مى گوید : شب سه شنبه بود که به طرف خانه مختار حرکت کردیم . به خانه عمرو بن حریث رسیدیم , تعداد ما در حدود یکصد نفر بود , همه مسلح بودیم , شمشیرهایمان زیر لباسمان بود , زره هم پوشیده بودیم .
حرکت کردیم تا به خانه سعید بن قیس رسیدیم , از آن خانه هم گذشتیم تا به خانه اسامه رسیدیم . ما به طرف باب الفیل پیش رفتیم تا به خانه مختار برسیم . ما درست به سوى قلب دشمن مى رفتیم . همچنان به پیش مى رفتیم که ناگهان فرمانده نیروهاى دشمن راه را بر ما بست و گفت : چه کاره اید ؟ کجا مى روید ؟ ابراهیم گفت : من ابراهیم هستم فرزند اشتر . رئیس پلیس گفت : این افراد مسلح کیستند ؟ شما مشکوک هستید و نمى گذارم بروید . ابراهیم گفت : اى بى پدر برو کنار . رئیس پلیس گفت : هرگز نمى شود . مردى پشت سر رئیس پلیس بود به نام ابوقطن و ابراهیم با او سابقه ى دوستى داشت . ابراهیم به او گفت : اى ابا قطن بیا جلو . او فکر کرد که ابراهیم مى خواهد از او بخواهد که این رئیس مانع حرکت ما نشود . ابو قطن جلو آمد و ابراهیم ناگهان نیزه او را گرفت و گفت : عجب نیزه اى است ها ؟ ! ناگهان نیزه را در گلوى رئیس پلیس فرو برد و او را از پا درآورد و همراهان ابراهیم سر او را از بدن جدا کردند . نیروهاى تحت فرماندهى رئیس پلیس وقتى اوضاع را چنین دیدند صحنه را ترک کردند . برخى از آن نیروها این جریان را به اطلاع استاندارد کوفه رساندند .
ابن مطیع پسر رئیس پلیس را رئیس پلیس کرد . ما رفتیم تا به خانه مختار رسیدیم و جریان را به او گفتیم . ابراهیم به مختار گفت : باید همین امشب برنامه را شروع مى کنیم و مختار گفت : خداوند تو را به خیر و خوبى مژده بدهد . در همان شب , قیام رسما اعلام شد . عملیات قیام در سه مرحله خلاصه مى شد : الف . آزادسازى کوفه ب . سرکوب ضد انقلاب داخلى ج . آماده سازى نیروى کافى براى جنگ با نیروهاى شام .
فرمان قیام مختار رسما فرمان قیام را صادر کرد و مسؤولیت هر یک از فرماندهان مشخص شد . وضع شهر کوفه غیرعادى است , آثار تشنج در همه جا پیداست . فریاد » یا لثارات الحسین « به گوش مى رسد . خود مختار لباس رزم بر تن کرد . مردم از هر سو به انقلابیون مى پیوستند . گاهى در مدخل شهر درگیرى پیش مى آید . ثیث بن ربعى نزد استاندار رفت و او را به جنگ تشویق کرد . مختار دستور داد نیروهاى انقلابى بیرون بریزند و حرکت کنند . نیروهاى انقلابى گروه گروه به محله دیرهند آمدند و زیر پرچم مختار و ابراهیم قرار گرفتند . برخى از رؤساى قبایل اطراف داخل کوفه شدند و خود را به نیروهاى مختار رساندند . اکثر مردم عراق آن زمانها ایرانى بودند . ایرانیان نیز به مختار و ابراهیم پیوستند . صبح شد , رهبر قیام مختار جلو ایستاد و نماز را به جماعت اقامه کرد . از سوى استاندار کوفه منادى ندا داد : اى مردم کوفه هر کس امشب به مسجد کوفه نیاید خونش هدر است . جمعیت زیادى به مسجد رفتند . ابن مطیع تعدادى از سران قبال کوفه را مأموریت داد تا هر کدام گروهى را فرماندهى کنند . ابن مطیع بیشتر سران و فرماندهان خود را از قاتلین کربلا انتخاب کرد و نیروهاى خود را به این صورت سازماندهى کرد :
. 1 شبث بن ربعى به فرماندهى چهار هزرا نفر انتخاب شد .
. 2 راشد , رئیس پلیس , به فرماندهى چهار هزار نفر ,
. 3 شداد بن ابیجر به فرماندهى سه هزار نفر ,
. 4 عکرمه بن ربعى به فرماندهى سه هزار نفر
. 5 عبدالرحمن بن سوید به فرماندهى سه هزار نفر .
مختار ابراهیم اشتر را با 900 پیاده نظام و نعیم بن هبیره را با 900 نفر به طرف مقر فرماندهى دشمن روانه کرد . مختار به آنان گفت : بروید , با دشمن روبرو شوید , هنگامى که به دشمن رسیدید با نیروهاى پیاده درگیر شوید و حمله را شروع کنید . مواظب باشید هدف تیراندازان قرار نگیرد . مختار تأکید کرد : به مقر خود باز نگردید تا پیروز شوید یا همه کشته شوید . این 1800 نفر به جنگ راشد رفتند که چهارهزار نفر نیرو در اختیار داشت .
مختار یزید بن انس را با 900 نفر به سوى نیروهاى شبث بن ربعى فرستاد که چهار هزار نفر بودند . نیروهاى مختار و ابن مطیع با هم درگیر شدند . درگیریها در همه جبهه ها به شدت ادامه یافت و آخر سر نیروهاى استاندار کوفه شکست خوردند و خود استاندار شبانه به صورت مخفى و در لباس زنانه از قصر فرار کرد و به این ترتیب کوفه تسخیر شد و بسیارى از نیروهاى غیرانقلابى و ضدانقلابى به نیروهاى مختار پیوستند . مختار در کوفه یک حکومت شیعى انقلابى تشکیل داد . تشکیل این حکومت بر اساس مکتب اهلبیت و با اجازه ى آنان صورت گرفت . روز جمعه بود , همه در نماز جمعه حاضر شدند .
مختار در خطبه هاى نماز جمعه گفت : اى مردم کوفه ! من از جانب اهلبیت پیامبر مأموریت یافته ام تا به خونخواهى امام مظلوم حسین به على و شهداى کربلا قیام کنم و انتقام خون آن گلگون کفنان را بگیرم و تا آخرین نفس این هدف را تعقیب خواهم کرد . پس از سخنرانى مردم گروه گروه با مختار بیعت کردند . مختار پس از تصرف کوفه و عادى شدن اوضاع به سازماندهى نیروهاى انقلابى پرداخت . ابراهیم بن اشتر نخعى را فرمانده کل نیروهاى مسلح کرد , عبدالله بن کامل را رئیس کل شهربانى کرد و ابو عمره ى کیانى را هم فرمانده گارد مخصوص کرد . پس از این , عبدالله بن حارث نخعى را استاندار ارمنیه , محمد بن عمیر را استاندار آذربایجان , عبدالرحمن بن سعید را استاندار موصل , اسحاق بن مسعود را استاندار مدائن , قدامه بن ابى عیسى را فرماندار بهقباد بالا , محمد بن کعب را فرماندار بهقباد میانى , حبیب بن منفذ را فرماندار بهقباد پایینى و سعید بن حذیفه را استاندار حلوان کرد . مختار پس از تسلط بر اوضاع خودش قضاوت مى کرد و از صبح تا غروب قضاوت مى کرد و بعد از مدتى عبدالله بن مالک را قاضى قرار داد . روزها و شب ها مى گذشت و در این میان نیروهاى ضدانقلابى مخفیانه خود را سازماندهى مى کردند . پس از آنکه قوت یافتند , ناگهان وضع کوفه را به هم زدند . جنگ در کوفه آغاز شد و بسیار خطرناک گردید . مختار در محاصره قرار گرفت . ابراهیم اشتر به کوفه بازگشت و این امر روحیه ى دشمن را ضعیف و در پایان به شکست دچار ساخت . این بار پانصد نفر از ضدانقلاب ها اسیر شدند . این اسیران دست بسته به مقر مختار آورده شدند . آنان را از مقابل مختار عبور مى دادند و در میان آنان هر کس که در حادثه کربلا دست داشت , مجازات مى شد . از میان این پانصد نفر , 248 نفر از عوامل حادثه کربلا بودند .
فرمان اعدام این 248 نفر صادر شد . همه را گردن زدند .
پس از این ماجرا آنان که در قتل امام حسین ( ع ) دست داشتند مخفى شدند . مختار فرمان داد , قاتلان امام حسین را تعقیب کنید . در پى این فرمان عملیات تعقیب و دستگیرى قاتلان کربلا شروع شد . ده نفر از قاتلان حادثه کربلا که بر بدن امام حسین اسب تاخته بودند دستگیر و به پشت خوابانده شدند . آنان را به زمین میخ کوب کردند و اسب ها را با نعل آنقدر بر آنان تاختند که به هلاکت رسیدند . شمر شتر امام حسین را که مخصوص امام حسین بود , به عنوان غنیمت به کوفه آورده و آن را به شکرانه کشتن امام حسین ذبح کرده و بین دشمنان اهلبیت تقسیم کرده بود . به دستور مختار آن خانه ها شناسائى شدند و خراب کردند و کسانى را که با آگاهى از گوشت آن شتر خورده بودند , اعدام کردند .
به روایتى شمر بن ذى الجوشن در حال فرار زخمى و اسیر شد . مختار دستور داد او را گردن زدند و بعد بدن او را در روغن جوشان افکندند . بجدل بن سلیم که انگشتر امام را از دست امام در آورده و غارت کرده بود , دستگیر شد . مختار دستور داد انگشتانش را قطع کردند , دو پایش را هم قطع کردند و در همان حال مرد . خولى که سر امام حسین را به کوفه برده بود , دستگیر شد . مختار دستور داد که او را در مقابل خانه اش کشتند و جسدش را آتش زدند . سنان بن انس که روز عاشورا بر بدن امام حسین نیزه مى زد و مى توان گفت که یکى از قاتلان اصلى امام حسین است , دستگیر شد . او را دست بسته نزد مختار آوردند . مختار دستور داد : اول انگشتان او را ببرید , سپس دو دستش را , سپس دو پایش را و زنده زنده داخل روغن جوشان بیندازید .
حکیم بن طفیل که امام را با تیر مى زد و قاتل حضرت عباس است , دستگیر شد و نیروهاى انقلابى خودشان او را تیرباران کردند چون ترسیدند که عدى از مختار عفو او را بخواهد . حرمله که على اصغر را کشته بود , دستگیر و نزد مختار آورده شد , مختار دستور داد اول دو دست او را قطع کردند , سپس دستور داد دو پایش را هم بریدند و پس از آن او را آتش زدند و به این ترتیب قاتلان امام حسین هم کیفر خود را دیدند .
براى آگاهى کامل , به کتاب » ماهیت قیام مختار بن ابى عبید « نوشته سید ابو فاضل اردکانى , از انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى , مراجعه شود . این توضیح مختصر , از این کتاب برداشته شده است .
در باره قسمت دوم سوال اختلافات ابراهیم مالک اشتر و مختار ثقفی بسیار عمیق و جدی بود به طوری که بعد از قتل مختار توسط سپاه مصعب بن زبیر در کوفه، از طرف دو جناح متخاصم باقیمانده، یعنی سپاه شام به فرماندهی عبدالملک بن مروان و سپاه حجاز و عراق به فرماندهی عبدالله بن زبیر، دعوت به همکاری شد.
ولی او ترجیح داد که به سپاه عبدالله بن زبیر بپیوندد، تا هدف های خویش را در ریشه کن کردن شجره خبیثه بنی امیه، جامه عمل بپوشاند.با مصعب بیعت کرد.
ابراهیم، در قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی، موقعیت مهمی بر عهده داشت و نام آورترین مرد این قیام، پس از مختار بود و از سوی مختار در شمال عراق، با سپاهیان شام به جنگ بزرگی پرداخت و پیروزی های فراوانی بدست آورد و عبیدالله بن زیاد را در آن نبرد به هلاکت رسانید و انتقام خون شهدای کربلا را از سپاهیان شام گرفت.
ابراهیم بعد از اتمام کار از موصل به نصیبین رفت و کارگزاران خود را به نواحی مختلف جزیره فرستاد.
گویا ابراهیم در ادامه کار از نهضت مختار کناره گرفته بود، از این­رو در پی حادثه حمله مصعب بن زبیر در پیوستن به مختار تعلل و سستی می­ورزید.
و حتی گفته شده به نامه­ های مکرر و پشت سر هم مختار پس از شکست اولیه­ اش از قوای مصعب، توجهی نکرده، نزد او باز نگشت.
از این­رو شاید بتوان حضور نداشتن ابراهیم در کوفه را از دلایل عمده شکست مختار از سپاه مصعب بن زبیر برشمرد و نیز ممکن است بتوان گفت، همین کناره­گیری او از مختار باعث شده بود که بعد از شهادت مختار مصعب بن زبیر از یک سو و عبدالملک مروان از سوی دیگر در او طمع ببندند تا ابراهیم را که مردی پر نفوذ و مدیر بود، را با خود همراه سازند؛ از این­رو مصعب نامه­ای به ابراهیم نوشته به او وعده داد که در صورتی که حکومت ابن­زبیر را بپذیرد، امارت مناطق شمالی عراق را به او می­سپارد نامه­ ی مشابهی نیز از سوی عبدالملک مروان -خلیفه اموی شام- به دست ابراهیم رسید.
وی پس از قتل مختار بن ابی عبیده ثقفی به دست سپاهیان عبدالله بن زبیر، از دو جناح متخاصم باقیمانده، یعنی سپاه شام به فرماندهی عبدالملک بن مروان و سپاه حجاز و عراق به فرماندهی عبدالله بن زبیر، دعوت به همکاری شد.
ولی او ترجیح داد که به سپاه عبدالله بن زبیر بپیوندد، تا هدف های خویش را در ریشه کن کردن شجره خبیثه بنی امیه، جامه عمل بپوشاند.
پس از پیوستن ابراهیم بن مالک اشتر به مصعب، برادر عبدالله بن زبیر در عراق، شامیان به وحشت افتاده و برای جنگ با آنان به سوی عراق هجوم آوردند. سرانجام دو سپاه در غرب عراق و در ناحیه مِسکن، در کنار نهر دُجیل، در نزدیکی سامرا، به هم رسیده و به نبرد خونین پرداختند.
در این جنگ خونین، سپاهیان شام به فرماندهی عبدالملک بن مروان پیروز شده و سپاهیان عراق را به هزیمت و شکست بزرگ واداشتند و در نتیجه تعدادی از سپاهیان عراقی، از جمله ابراهیم بن مالک اشتر نخعی، مصعب بن زبیر (فرمانده سپاه و عامل عبدالله بن زبیر در عراق)، عیسی فرزند مصعب بن زبیر و مسلم بن عمرو باهلی کشته شدند و عبدالملک بن مروان، خونریزی بزرگی به راه انداخت و پس از آن، کوفه و سایر شهرهای عراق را به تصرف خویش درآورد.
عبدالملک قبل از این که به جنگ مصعب بیاید، با نامه هایی فرماندهان و فرمانداران او را تطمیع کرد. از جمله برای ابراهیم نیز نامه ای نوشت و به او قول حکومت عراقین را داد. ابراهیم نامه را به مصعب نشان داد و گفت: یقیناً او برای بقیه فرماندهان نیز چنین نامه هایی نوشته؛ آن ها را فرابخوان و اگر قول مساعد داده اند، گردن آنان را بزن. مصعب چنین نکرد و خود را برای جنگ آماده ساخت.
عبدالملک نیز لشکری به فرماندهی برادرش محمد بن مروان، به جانب عراق گسیل داشت و سپاه دیگری برای جنگ با عبداللّه بن زبیر به مکه فرستاد. دو لشکر محمد بن مروان و ابراهیم در «اوانا» نزدیک نهر «دجیل» در دیر «جاثلیق» در «مسکن» نزدیک بغداد رو به رو شدند. ابراهیم به مصعب گفته بود که عتاب بن ورقاء را به کمکش نفرستد؛ زیرا او منافق است و با عبدالملک مکاتبه دارد؛ اما علی رغم توصیه ابراهیم، مصعب، عتاب بن ورقاء را به لشکر ابراهیم ملحق کرد. در لحظات حساس جنگ، عتاب بن ورقاء فرار کرد و عدّه زیادی را هم فراری داد. بدین ترتیب ابراهیم در محاصره افتاد.
ناگهان با نیزه ها به طرف او هجوم بردند.و او را که به شدت مقاومت می کرد؛ به قتل رساندند. آن گاه قاتل ابراهیم، عبیدبن میسره، یکی از غلامان قبیله بنی عذره، سر ابراهیم را جدا کرد و برای عبدالملک بردند و سپس غلامان «حصین بن نمیر» به سبب کینه ای که از ابراهیم داشتند، بدن این قهرمان خستگی ناپذیر را با آتش سوزاندند
قتل ابراهیم بن مالک اشتر، مصعب بن زبیر و سایر فرماندهان عراقی، در پانزدهم و به روایتی در سیزدهم جمادی الاول، سال ۷۲ و به روایتی سال ۷۱ هجری قمری واقع گردید.
منابع روایی شیعه و سنی از ابراهیم بن مالک اشتر به عنوان یکی از روات حدیث نام برده­اند. او یکی از راویان روایت­های پدرش مالک بن اشتر برشمرده شده، روایت­هایی را از او نقل کرده است که حدیث وفات ابوذر در ربذه از آن جمله است.
منابع:
تاریخ طبری، اعیان الشیعه،دائره المعارف تشیع،تنزیه المختار

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد