۱۳۹۴/۱۱/۱۷
–
۴۹۰۸ بازدید
مؤمن و غصه ها
پرسش:
انسان مومن باید غصه بخورد یا نخورد،مگر نه اینکه غصه خوردن در
این دنیا از بار گناهان کم میکند،بالاخره مومنین شادند یا ناراحت؟از چی شادند از چی
ناراحت؟و آیا باید ناراحتیشان را بروز دهند؟
دوست عزیزم؛ بر طبق متون
دینی فشارها وبیماری و ناراحتی هایی که انسان در زندگی متحمل می شود برای وی آمرزش
گناهان را به دنبال دارد.
مؤمن حقیقی غصه هایش هم رنگ الهی دارد. مثلا مؤمنی که در اثر بیماری تحت فشار است
اما راضی است به مقدرات الهی، این فرد بیماری اش کفاره ی گناهانش محسوب می شود.
دوست خوبم؛ دنیا جایگاه آسایش نیست و هر کس با توجه به ظرفیت خود مورد آزمایش قرار
میگیرد لذا یک مؤمن واقعی که خود را مسافری می بیند که به زودی سفرش یایان می یابد
و راهی جایگاه ابدی می شود، نسبت به چیزهای بی ارزش دنیوی ناراحت نمی شود. از بررسى
روایات و سخنان پیشوایان دین مى توان به این نتیجه رسید که غم و اندوهى که مورد
ملامت و سرزنش واقع شده غم و اندوهى است که در رابطه با دنیاى فانى و امور دنیوى و
کم و زیاد آن مى باشد و این اندوهى است که اولیاى الهى به تعبیر قرآن کریم از آن
پیراسته مى باشند: « الا ان اولیاءالله لاخوف علیهم و
لاهم یحزنون؛ آگاه باشید که دوستان خداوند، ترسى از آینده و غمى از
گذشته ندارند، ولى غم و اندوهى که به خاطر آخرت و دورى از اصل و حقیقت خود و نرسیدن
به مقصد اعلاى انسانى باشد و نیز غصه اى که به خاطر ارتکاب گناهان و آلوده کردن
فطرت پاک خدایى و تیره کردن آینه تابناک و درخشان قلب و روح انسان است، مورد تحسین
واقع شده و در روایات فراوانى آن را ستوده اند، از جمله در حدیثى مى خوانیم: «انّ
الله یحب کل قلب حزین؛ خداوند هر قلب غمناکى را دوست دارد.»[1]
و در حدیثى دیگر آمده است: «چه بسیار انسان هاى غمناک و اندهگین که غم و اندوهشان
شادى ابدى و جاودانه را بهره آنان مى سازد. »[2]
البته باید دانست که این نوع غم و اندوه، نه تنها باعث افسردگى و خمودى انسان نمى
گردد، بلکه پشتوانه اى محکم براى نشاط و سرزندگى است، چون شادمانى و سرزندگى تنها
با عوامل مادى به دست نمى آید. بلکه عوامل معنوى و روحى نیز در تحقق آن تاثیر
بسزایى دارند و به همین دلیل انسان هاى برگزیده و پاکى که هماره از ترس آخرت اشکى
ریزان و سینه اى سوزان داشته و در دورى از محبوب خویش ناله هاى شبگیر داشته اند
هرگز گرد و غبار دلمردگى و افسردگى بر چهره آنان ننشسته و سپاه خمودگى و کسالت روحى
هرگز بر روح آنان خیمه نمى زد به شهادت تاریخ آنان از شاداب ترین و کوشاترین افراد
جامعه بوده اند.
انسان مومن ممکن است در زندگی دنیوی اش سختی های بسیاری را تحمل کند، ولی به خاطر
ایمان و توکلی که به خداوند دارد، در هر حالی با چهره بشاش در جامعه ظاهر می شود و
هرگز هراسناک نمی گردد و غم و اندوه مفرط بر او مستولی نخواهد شد.
در باره اوصاف مؤمنین در نهج البلاغه می خوانیم: «المؤمن
بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه؛ مؤمن شادی اش در چهره اش و حزن و ناراحتی
اش در قلبش است»[3]
این روایت، در راستاى این اصل کلى است که باید جامعه اسلامى، جامعه اى سرزنده و
بشّاش باشد، به گونه اى که اهل ایمان باید غم و اندوه خویش را در دل پنهان دارند و
با تظاهر به شادى و شادمانى، زمنیه افسردگى و ملامت و اندوه جامعه را فراهم نیاورند
و تعادل روانى جامعه را به هم نزنند.
چون رسیدن به سرمنزل سعادت انسانى و الهى از دیدگاه اسلام تنها با داشتن جامعه اى
بانشاط معقول و منطقى و به دور از هرگونه زیاده روى و کوتاهى است، نشاطى که با روح
کلى حاکم بر تعالیم اسلامى هماهنگ بوده و از چارچوب کاملاً مشخص دستورات و آموزه
هاى آن خارج نگردد و از نظر روانى نیز، اگر کسى با وجود غم و اندوه درونى خود را
شاد و مسرور نشان دهد و تظاهر به شادمانى مى نماید، این عمل در خودِ وى نیز تاثیر
گذارده و از شدت اندوهش مى کاهد.
مطالبی درباره غم و
شادی:
1) هم غم اقسامی دارد هم
شادی و نشاط.
2) بعضی از اقسام شادی و
نشاط مفید و رشد آورند و برخی دیگر مضرّ و رکود آور؛ همین طور بعضی از اقسام غم و
غصه هم مفید و رشدآور بوده و برخی دیگر مضرّ و رکود آورند.
3) دین، هم با غم رکود
آور مخالف است هم با شادی رکود آور؛ و برعکس، هم به شادی و نشاط رشدآور توصیه می
کند هم به غم رشد آور .
4) آنچه در اسلام اصل
است، احساس انبساط روح و احساس نورانیّت و صعود به سمت ملکوت عالم است؛ و نشاط و
شادی حقیقی همین است؛ لذا اگر این حالت با نوع خاصی از غم حاصل شود، باطن آن غم
شادی است؛ و چنین غمی غم مقدّس است؛
غمهای مقدّس در اسلام:
1) غم دین خوردن: یعنی مومن باید غمخوار دین خدا باشد؛ وبرای دین خدا دل
بسوزاند و از اینکه دین خدا پایمال می شود ناراحت باشد. روشن است که چنین غمی نه
تنها باعث افسردگی و رکود نمی شود بلکه باعث ترقّی روحی انسان می شود؛ و انسان را
وامی دارد تا برای اعتلای دین خدا زحمت بکشد ؛ چنین غمی بود که امام حسین (علیه
السلام) را واداشت تا برای نجات دین خدا از چنگال یزید قیام کند؛ و شهدای کربلا را
چنین غمی واداشت تا در مقابل سی هزار نفر مردانه مبارزه کنند و خم به ابرو نیاورند؛
و چنین غمی بود که امام راحل(رحمه الله علیه) را واداشت تا دربرابر رژیم طاغوت
قدعَلَم کند؛ و نتیجه این کار، پیروزی مردم و اسلام بر طاغوت بود؛ و چنین غمی است
که مجاهدین اسلام را در طول تاریخ واداشته است تا از حریم اسلام دفاع کنند. و چنین
غمی است که علمای دین را واداشته تا با تحمّل مشکلات فراوان، در طول تاریخ، مرزهای
اعتقادی دین را حفظ و حراست نمایند.
2) غم آخرت: یعنی مومن مؤظف است که غم آخرت داشته باشد؛ یعنی برای آخرت خود
تلاش کند؛ و از کم کاری خود برای آخرت غمگین باشد؛ روشن است که چنین غمی نیز انسان
را به تلاش برای آباد ساختن آخرت وامی دارد. چنین غمی است که در طول تاریخ ،
انسانهای پرتلاش و خستگی ناپذیر را پدید آورده است ؛ انسانهایی که از هیچ کار
خداپسندانه ای روی گردان نبستند.
3) غم بندگان خدا: در روایات اهل بیت (علیهم السلام) توصیه شده است که مومن
باید غم بندگان خدا را داشته باشد؛ یعنی باید نسبت به دردها و رنجهای دیگران بی
تفاوت نباشد. امام صادق (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت
نمودند که آن حضرت فرمودند: « مَنْ أَصْبَحَ لَا
یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ یَسْمَعْ رَجُلًا
یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم؛
هرکس شب را صبح کند در حالی که توجه به امور مسلمانان ندارد مسلمان نیست ، و هر کس
بشنود مردى فریاد می زند که، اى مسلمانان به داد من برسید و به ندای او پاسخ ندهد
مسلمان نیست.»[4]
4) غم خدا: یعنی مومن باید از هجران خود نسبت به محبوب و معشوق خود که
خداوند متعال است ؛ غمگین باشد ؛ و از دوری او بسوزد ؛ و در طلبش بگدازد ؛ این نیز
غم عشق است؛ و سازندگی آن نیازی به گواه ندارد؛ و اگر گواه طلب کردید، دیوان
عارفانی چون حافظ و مولانا و حضرت امام راحل را مطالعه فرمایید تا مشاهده فرمایید
که غم هجران از خدا، بنده را تا چه مرتبه ای ترقی می دهد.
5) غم اولیاء خدا : باز به ما امر شده است که در مصیبت اهل بیت (علیهم
السلام) غمگین باشیم ؛ امّا نه به این معنی که زانوی غم در بغل گیریم و چشمانمان را
تر کنیم؛ بلکه از ما خواسته اند که به بهانه این غم، حکایت جنگ حق و باطل را دائماً
در خاطر داشته باشیم و بدانیم که جنگ حق و باطل در همه زمانها و مکانها جاری است؛
به ما امر شده است تا جریان کربلا را زنده نگه داریم؛ چون کربلا نمایشگاه تمام
فضائل و رذائل است؛ صحنه ایست که در آن برای هر کسی الگویی برای خوب بودن وجود
دارد؛ و نمونه ای از تمام بدهای جهان، در آن موجود است. هر کدام از شهدای و اسرای
کربلا الگویی هستند برای اقشار مختلف مردم؛ لذا جریان کربلا حجّت را برای تمام
انسانها، تمام کرده است؛ و با وجود این طیف گوناگون انسانهای اسوه، هیچ کس نمی
تواند برای بد بودن خود عذری بیاود. بنا براین ، این غم از سنخ غمهای دنیایی نیست ؛
از سنخ غم انسانیت و غم حماسه و غم فضیلت است. و همه غمهای پیشین در این غم مقدّس
نهفته اند.
غم مال و غم مقام و غصه ناشی از حقد و حسد و امثال آن مذموم بوده و مؤمن غصه این
گونه مسائل را نمی خورد.
در تفسیر نمونه میخوانیم:
اولیاء و دوستان راستین خدا از هر گونه وابستگى و اسارت جهان ماده آزادند، و زهد به
معنى حقیقیش بر وجود آنها حکومت مى کند، نه با از دست دادن امکانات مادى جزع و فزع
مى کنند و نه ترس از آینده در این گونه مسائل افکارشان را به خود مشغول مى دارد.
بنا بر این غمها و ترسهایى که دیگران را دائما در حال اضطراب و نگرانى نسبت به
گذشته و آینده نگه مى دارد در وجود آنها راه ندارد.
یک ظرف کوچک آب، از دمیدن یک انسان، متلاطم مى شود، ولى در پهنه اقیانوس کبیر حتى
طوفانها کم اثر است و به همین دلیل اقیانوس آرامش مى نامند (لِکَیْلا
تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ)[5]
نه آن روز که داشتند به
آن دل بستند و نه امروز که از آن جدا مى شوند غمى دارند، روحشان بزرگتر و فکرشان
بالاتر از آن است که اینگونه حوادث در گذشته و آینده در آنها اثر بگذارد.
به این ترتیب امنیت و آرامش واقعى بر وجود آنها حکمفرماست و به گفته قرآن
أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ.[6]
و یا به تعبیر دیگر أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ
الْقُلُوبُ: یاد خدا مایه آرامش دلها است.[7]
از آنچه گفتیم این حقیقت نیز آشکار شد که منظور غمهاى مادى و ترسهاى دنیوى است، و
گرنه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است، ترس از عدم انجام وظائف و
مسئولیتها، و اندوه بر آنچه از موفقیتها از آنان فوت شده، که این ترس و اندوه جنبه
معنوى دارد و مایه تکامل وجود انسان و ترقى او است، به عکس ترس و اندوههاى مادى که
مایه انحطاط و تنزل است.[8]
به طور کلی باید دقت داشت که غم و اندوه دو نوع هستند؛ اندوه ممدوح و اندوه مذموم.
وجود اندوه های ممدوح برای پیشرفت و ترقی انسان لازم است مثلا اگر کسی مکررا گناه
کند واز این که باعث غضب خدا شده، اندوهگین نشود؛ ممکن است تا آخر عمر به فکر اصلاح
خود نیافتد ولی اگر برای چنین مسائلی اندوهگین شود انگیزه برای اصلاح خواهد داشت.
همینطور گریه بر ائمه (علیهم السلام) نیز آثار مثبتی دارد که هم انگیزه انسان را
برای ادامه راه آنها تقویت می کند و هم اینکه موجب نوعی سرزندگی میشود.
خلاصه کلام اینکه:
خداوند مهربان است ولی سوال ما این است: اگر معصیت چنین خدای مهربانی را کردیم،
آیا نباید ناراحت شویم ؟ در حالی که میدانیم اندوه در چنین مواردی لازم بوده و موجب
انگیزش و جبران گناه میشود. حال از سوی دیگر اگر خداوند را مالک حقیقی همه دنیا می
دانیم آیا سزاوار است خود را دلبسته به مادیات نموده و بخاطر از دست دادن آنها خود
را ناراحت کنیم؟ غم و غصه ای که برای ما رشد و تعالی را به ارمغان آورد، در اسلام
تایید شده است.
دوست خوبم؛ رفتار مؤمن به گونه ای است که غم و غصه هایش را در برخورد با دیگران
ابراز نمی کند. در دین اسلام، دستورهاى فراوانى براى ایجاد شادى و سرور، وارد شده
است. در روایت در این باره، چنین آمده است: «با رویى گشاده، با برادران ملاقات کن»[9]
«هر مسلمانى که مسلمانى را ببیند و او را مسرور کند، خداوند را شاد کرده است.»[10]
مطلب پایانی:
شادمانى تنها در لذت هاى مادى گذرا خلاصه نمى شود؛ شادمانى واقعى در نزدیک شدن
به هدف والاى آفرینش و آراسته شدن به خصلت هاى انسانى و الهى است. ارسطو مى گوید:
«شادمانى عبارت است از پروراندن عالى ترین صفات و خصایص انسانى»[11]
بنابراین، لذت و خوشى، تنها با عوامل مادى به دست نمى آید و عوامل معنوى نیز در
ایجاد شادى مؤثرند.
ستودن اعمالى چون گریه از خوف خداوند و عظمت و گریستن بر خطاها و گناهان و نیز گریه
و سوگوارى در عزادارى اولیاى الهى و انسان هاى برجسته و ممتاز، به هیچ وجه با نشاط
ناسازگار نیست. گریه اى که از سر عشق به خداوند و یادآورى عظمت او باشد، پیوند با
دریاى بى کران همه نیکى ها و زیبایى ها و سرچشمه همه شادى هاست.