طلسمات

خانه » همه » مذهبی » مجازات منتقدین ولایت فقیه؟

مجازات منتقدین ولایت فقیه؟


مجازات منتقدین ولایت فقیه؟

۱۳۹۳/۰۵/۲۰


۱۲۹۶ بازدید

دانشجوی محترم ضمن تشکر از اینکه این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده اید در پاسخ به سوال لازم است مطالبی در باره امکان و شرایط انتقاد از رهبری خدمت شما بیان نماییم : یکم . انتقاد از رهبری بر اساس شرع مقدس اسلام در آموزه های اسلامی تاکید زیادی بر آزادی بیان و انتقاد و انتقاد پذیری از سوی مردم و حاکمان اسلامی شده و تحقق صحیح آن را موجب اصلاح , رشد و تکامل مادی و معنوی فرد , جامعه و نظام سیاسی می داند .

دانشجوی محترم ضمن تشکر از اینکه این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده اید در پاسخ به سوال لازم است مطالبی در باره امکان و شرایط انتقاد از رهبری خدمت شما بیان نماییم : یکم . انتقاد از رهبری بر اساس شرع مقدس اسلام در آموزه های اسلامی تاکید زیادی بر آزادی بیان و انتقاد و انتقاد پذیری از سوی مردم و حاکمان اسلامی شده و تحقق صحیح آن را موجب اصلاح , رشد و تکامل مادی و معنوی فرد , جامعه و نظام سیاسی می داند . چنانکه امام باقر(ع) در باب انتقادپذیری تاکید می نماید: «اتبع من یبکیک و هو لک ناصح…؛ از کسی که از روی خیرخواهی با یادآوری عیب هایت تو را به گریه درآورد پیروی کن و از کسی که از روی ناخالصی تو را به خنده وا می دارد، متابعت مکن…»(الکافی، ج 2، ص 638). و همچنین امام علی(ع) نیز در این زمینه از مردم می خواهد که حرف حق را در هر حال به او یادآوری کنند: «فلا تکفّوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل، فانی لست فی نفسی بقول ان اخطی ء ولا آمن ذلک من فعلی الا ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به منّی»(نهج البلاغه، خطبه 216). براساس اعتقادات دینی ما، فقط پیامبران، حضرت زهرا و ائمه اطهار(ع) معصوم اند. ازاین رو هیچ کس ادعا نمی کند که احتمال اشتباهی در رفتار و نظرات ولی فقیه نیست. احتمال خطا و اشتباه در مورد ولی فقیه وجود دارد و ممکن است دیگران به خطای او پی ببرند. ازاین رو می توان از ولی فقیه انتقاد کرد. در نگرش دینی نه تنها انتقاد از ولی فقیه با شرایط آن جایز است؛ بلکه یکی از حقوق رهبر بر مردم، لزوم دلسوزی و خیرخواهی برای او است. این حق تحت عنوان «النصیحه لائمه المسلمین» و امر به معروف و نهی از منکر تبیین شده است. نصیحت به معنای خیرخواهی برای رهبران اسلامی است که یکی از ساز و کارهای تحقق آن اندرزدهی است. بنابراین نه تنها انتقاد از ولی فقیه جایز است؛ بلکه در جای خود واجب شرعی است و منافع و مصالح شخصی یا گروهی نباید مانع انجام دادن آن شود. دوم . انتقاد از رهبری بر اساس قانون اساسی در کنار حق عمومی نظارت و انتقاد از مسئولین ، مطابق اصل یکصد و یازدهم مجلس خبرگان رهبری به صورت رسمی عهده دار این موضع بوده و البته سایر راهکارهای نظارتی و کنترلی عمومی نظیر نظارت مستمر حوزه های علمیه و مراجع عظام تقلید ، احزاب و تشکل های اسلامی و…همواره وجود دارد . در توضیح بیشتر اینکه در موارد نادری که احتمال اشتباه می رود یا مواردی که ابهام وجود دارد، کمیسیونی به نام «هیأت تحقیق» متشکل از اعضای مجلس خبرگان، با مقام معظم رهبری دیدار و توضیحات لازم را خواستار شده و در صورت نیاز با کارشناسان و صاحب نظران مربوط مشورت و تبادل نظر می نمایند. (محسن، ملک افضلی اردکانی، نظارت و نهادهای نظارتی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1382، ص 122) توضیح اینکه ؛ این مجلس به منظور انجام وظایف خود، بررسی های کارشناسی و تهیه گزارش، جهت طرح در جلسات رسمی، کمیسیون هایی دائمی، مرکّب از اعضای خبرگان ماده 17 آیین نامه داخلی مجلس خبرگان،تشکیل داده است؛ که یکی از این کمیسیون ها « کمیسیون تحقیق» می باشد ؛ این کمیسیون، موظف است هر گونه اطلاع لازم را درباره اصل یکصدویازدهم، در محدوده قوانین و موازین شرعی، به دست آورد. هم چنین درباره صحت و سقم گزارش های رسیده، دراین باره، تحقیق و بررسی کند و اگر لازم بداند، با مقام معظم رهبری، در این زمینه، ملاقات کند (ماده 33 آیین نامه داخلی مجلس خبرگان.) کمیسیون تحقیق موظف است پس از بررسی و تحقیق درباره مسائلی که درباره اصل یکصدویازدهم پیش آمده است و آن ها را کافی برای تشکیل اجلاس خبرگان به این منظور نمی داند، نتیجه اقدامات انجام شده را به هیئت رئیسه گزارش کند . (ماده 35 آیین نامه داخلی مجلس خبرگان) البته در عین حال باید توجه داشت گفتار ولی فقیه به سه بخش تقسیم می شود: 1. فتوا، 2. توصیه ها و بیانات ارشادی، 3. احکام حکومتی که یا مستقیماً خود صادر می کند و یا از مجاری قانونی (مانند مجلس شورای اسلامی) صادر می شود. بخش اول، برای مقلدان او لازم الاجرا است و انتقاد در آن به معنای مناظره علمی و فقهی است که جایز و مطلوب می باشد؛ ولی نیازمند قدرت اجتهاد است. بخش دوم، الزامی نمی آورد و نقش عمده آن آگاهی بخشی، روشنگری و هدایت است. انتقاد، بحث و تحقیق درباره این امور جایز است و حتی اگر شخصی، نظری مخالف با رهبری داشت، اطاعت از این گونه توصیه های رهبری -تا جایی که با قانونی مخالفت نکند الزامی نیست. در این موارد او می تواند؛ بلکه بنا به اهمیت موضوع باید آرای خود را به رهبر برساند و وظیفه مشاوره را در این باب انجام دهد. البته آرای خود را در سطح جامعه، نباید به گونه ای تبلیغ کند که باعث بی حرمتی و تضعیف رهبر و حکومت اسلامی شود. بخش سوم، اطاعت از دستورات و احکام ولایی یا قوانین مدون جمهوری اسلامی -که به یک اعتبار احکام ولی فقیه اند برای همگان (حتی غیر مقلدان او) لازم و واجب است و تخلّف از آن به هیچ وجه جایز نیست (حتی اگر شخصی آن قانون را خلاف مصلحت بداند)؛ زیرا روشن است در هر قانون و کشوری، اگر رعایت قوانین و دستورات الزامی، تابع سلیقه های متنوع شود، آن کشور با هرج و مرج مواجه شده و قوانین آن ضمانت اجرایی نخواهد داشت. البته در همین موارد هم -به ویژه قبل از صدور حکم تحقیق و بحث علمی، می تواند به عنوان مشورت برای حکومت اسلامی ارائه شود. در نهایت مرجع تصمیم گیری، شخص ولی فقیه یا مجاری قانونی منصوب از ناحیه او است. و بعد از صدور حکم نیز انتقادات سازنده که جنبه مخالفت عملی با ولایت فقیه و ایجاد اخلال و هرج و مرج در جامعه نداشته باشد ، پذیرفتنی است .یکی از اعضای برجسته خبرگان معتقد است که : «انتقاد از رهبری باید هوشمندانه طراحی شودتا موجب سوء استفاده دشمنان نگردد. مجلس خبرگان کمیسیونی برای نظارت بر فعالیت های رهبری دارد که عملکرد ایشان را مورد بررسی قرار می دهد و در موارد لازم نتیجه آن را به اطلاع ایشان می رساند. این هیأت تحقیق به پیشنهاد خود مقام معظم رهبری در مجلس خبرگان تشکیل شد. بهترین شیوه انتقاد، نوشتن نامه به دبیرخانه مجلس خبرگان و بیان موارد لازم است » و «انتقاد از دیگر مسؤولان نظام و مجلس، قوه مجریه و قوه قضاییه در اصل 90 قانون اساسی مطرح شده است؛ یعنی هر کس شکایتی از طرز کار مجلس یا قوه مجریه یا قوه قضاییه داشته باشد، می تواند شکایت خود را کتباً به مجلس شورای اسلامی عرضه کند. مجلس موظف به رسیدگی و پاسخ است. » ؛ « ملاحظه می شود که مراجعه به مجلس، راهکاری مناسب برای شکایت است. شکایت نوعی انتقاد است (و نوعی نظارت). این عمل موجب حفظ حرمت نهادهای مذکور خواهد بود» (آیت الله مصباح یزدی، جزوه پرسش ها و پاسخ ها، تهیه و تدوین مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله، ص 70) در پایان گفتنی است که انتقاد کننده، نباید انتظار داشته باشد که ولی فقیه یا دیگر مسؤولان، به هر انتقادی، جامه عمل بپوشند. چه بسا مسؤولان دلایل محکمی برای افعال خود دارند که انتقاد کننده از آنها بی خبر است و حتی گاهی ممکن است نظرات و انتقادهای گوناگون و متناقضی ارائه شود که امکان عمل به همه آنها برای مسؤولان ممکن نباشد. آنچه وظیفه حکومت اسلامی است و از مسؤولان انتظار می رود، گوش دادن به انتقادات و فراهم آوردن بستری است که مردم بتوانند دیدگاه های خود را از عملکرد مسؤولان و… از طریق مجاری و ساز و کارهای معین -بدون هیچ نگرانی و ترس به سمع و نظر آنان برسانند و آنان با انتقادهای مردم، برخوردی منطقی داشته باشند؛ یعنی، در صورت درست بودن بپذیرند و یا مردم را آگاه کنند. بنابر این با توجه به این مطالب چند نکته را متوجه می شویم : اولا انتقاد از ولی فقیه از نظر شرع و قانون اساسی مجاز شمرده می شود . ثانیا به منظور سازنده بودن انتقاد باید شرایط انتقاد سازنده در انتقاد از ولی فقیه نیز رعایت شود . ثالثا با توجه به موقعیت و جایگاه ولایت فقیه و احتمال سوء استفاده دشمنان از انتقاداتی که نسبت به ولی فقیه می شود لازم است شرایط خاصی غیر از شرایطی که در انتقاد از دیگران مورد توجه قرار می گیرد در انتقاد از ولی فقیه رعایت شود که از جمله آنها علنی نشدن این انتقادات می باشد . رابعا بهترین راهکار برای اینکه هم انتقاد سازنده صورت بگیرد و هم اینکه جلوی سوء استفاده دشمنان و بدخواهان نظام گرفته شود این است که این انتقادات از مجاری خاصی همچون دبیرخانه مجلس خبرگان و دفتر مقام معظم رهبری و … انجام شود . خامسا از نظر قانونی نیز در نظام جمهوری اسلامی به هیچ وجه انتقاد ، جرم محسوب نشده و با انتقاد کننده برخورد نمی شود ؛ کافی است در این زمینه نگاهی به مصادیق جرم سیاسی بیاندازیم که عبارتند از : « یک ـ فعالیت‌های تبلیغی مؤثر علیه نظام دو ـ برگزاری اجتماعات یا راهپیمایی‌های غیرقانونی سه ـ نشر اکاذیب یا تشویش اذهان عمومی از طریق سخنرانی در مجامع عمومی، انتشار در رسانه‌ها، توزیع اوراق چاپی یا حامل‌های داده (دیتا) و امکان آن. چهار ـ تشکیل یا اداره جمعیت غیرقانونی یا همکاری مؤثر در آنها پنج ـ تلاش برای ایجاد یا تشدید اختلاف بین مردم در زمینه‌های دینی، مذهبی، فرهنگی و نژادی تبصره یک : چنانچه جرم سیاسی همراه با یکی از جرائم دیگر ارتکاب یابد، مرتکب به مجازات اشد محکوم خواهد شد. تبصره دو : صرف انتقاد از نظام سیاسی یا اصول قانون اساسی یا اعتراض به عملکرد مسئولان کشور یا دستگاه‌های اجرایی یا بیان عقیده در ارتباط با امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و نظایر آن جرم محسوب نمی‌شود.» بر این اساس ، در مورد کسانی که شما معتقدید به خاطر انتقاد به رهبری دستگیر و محاکمه شده اند باید بررسی و دقت بیشتری صورت گیرد تا علت واقعی دستگیری شان مشخص شود ، به ویژه اینکه در چنین مواردی افرادی که جرایم دیگری همچون برهم زدن نظم و امنیت عمومی ، تشویش اذهان عمومی ، اهانت به مقامات مسئول و … دارند به منظور کاستن از بار مسئولیت خود ، علت تحت تعقیب قرار گرفتن را اموری همچون انتقاد از رهبری عنوان می کنند که اساسا در نظام قضایی جمهوری اسلامی ایران ، برای آن عنوان مجرمانه در نظر گرفته نشده است . البته حکم اهانت و ناسزا گفتن به مقامات مسئول از جمله رهبری با حکم انتقاد از رهبری تفاوت داشته و همانگونه که می دانیم هیچ نظامی اهانت و ناسزا گفتن را نمی پذیرد و این مساله ، به شخص رهبری مربوط نمی باشد تا حتی اگر ایشان نسبت به این موضوع رضایت داشتند (کما اینکه ایشان بارها در سخنرانی های خود خطاب به جوانان پرشور و انقلابی اعلام فرمودند که اگر کسی به ایشان اهانت کرد واکنشی نشان ندهند) هیچ اقدامی در مقابل آن صورت نگیرد بلکه این موضوع ، به شخصیت و جایگاه رهبری و ولایت فقیه و حتی سایر مسئولان کشوری باز می گردد و از سویی دیگر اقدامی است بازدارنده به منظور پاک سازی فضای عمومی جامعه از بداخلاقی ها و زشت کاری هایی همچون اشاعه ناسزاگویی به جای برخورد منطقی و یا انتقاد آمیز و از این روی اگر هم مجازاتی برای آن مقرر می شود به خاطر جنبه های عمومی مساله می باشد . مقایسه رفتار نظام با سیره عملی معصومین : در مورد مقایسه رفتار نظام با سیره عملی معصومین نیز مطالبی لازم است متذکر گردد : نخست اینکه در رفتارشناسی معصومین نباید تنها به یک مثال خاص اکتفا نمود بلکه باید به رفتارشناسی جامع معصومین در برابر انتقادها پرداخت تا از خلال آن برخورد یا عدم برخورد در برابر اهانت ها یی که به آنان صورت می گرفت را در یابیم . به عنوان مثال در بررسی جامع رفتار معصومین در می یابیم که اگر حضرت علی با اهانت کنندگانی همچون خوارج از در مماشات وارد می شدند اما از سویی دیگر شاهد این هستیم که در فقه اسلامی موضوعی به نام «ساب النبی» وجود دارد که بر اساس آن کسانی که به پیامبر و سایر انبیاء اهانت می کنند واجب القتل هستند و در روایتی وقتی به پیامبر خبر آمد که فلان شخص به ایشان اهانت می کند افرادی را فرستادند که ایشان را به قتل برسانند (اصول کافی ، ج7 ، ص267). این دو مثال ما را بر می انگیزد که در بررسی سیره معصومین نسبت به اهانت کنندگان به ایشان ، به صورت جامع و کامل به سیره معصومین نگریسته و علل هر یک از رفتارها را و وجه جمع آنها را با یکدیگر مورد بررسی قرار دهیم . البته قصد ما این نیست که ولی فقیه را در شان ورتبه پیامبر در نظر گرفته و مدعی شویم که کسانی که به ولی فقیه اهانت کردند همچون پیامبر اسلام باید اعدام شوند بلکه قصد ما این بود که این ادعا که «سیره معصومین این بوده که در برابر اهانت سکوت مطلق می کردند» را باطل بدانیم و بگوییم که در هر شرایطی حکم نحوه برخورد با اهانت کنندگان فرق می کند .در برخی موارد باید سکوت کرد و از سخن اهانت کننده با اغماض گذشت و در برخی موارد باید نوعی برخورد صورت گیرد (البته تاکید می شود نه در قالب اعدامی که حکم ساب النبی بود بلکه در قالبی که دستگاه قضایی در قانون مجازات اسلامی معین می کند) . در پایان این بخش باید این نکته را هم متذکر شویم که اهانت ، موضوعی است که حتی اگر شرع هم در باره آن اظهار نظری نمی کرد و هیچ سیره معصومی در باره نوع برخورد با اهانت نداشتیم عقل آن را مردود دانسته و بر این اساس هر فرد عاقلی در برابر اهانت می ایستد . به عنوان مثال اگر کسی وسط خیابان به شخصی فحشهای رکیک بدهد، هرگز ایستاده و نظاره گر ماجرا نمی شود مگر در مواردی که از فرد فحاش ، بترسد؟! و طبق قانون تمام ممالک دنیا و طبق قوانین اسلامی، هر کسی به دیگری توهین نماید، مجازات دارد. لذا نباید آزادی انتقاد و مخالفت را با آزادی توهین و آزادی توطئه خلط کنیم. آیا در کشورهای اروپایی به کسی اجازه می دهند که بدون مدارک رسمی و قابل ارائه در داگاه به کسی اتّهام بزند؟ ابداً چنین آزادی ای حتی در این کشورها وجود ندارد . در کشورهای اروپایی تنها احزاب هستند که در یک چارچوب تعریف شده، از همدیگر انتقاد می کنند؛ و البته آنها هم حقّ پا گذاشتن روی خطّ قرمزها را ندارند. این اواخر ملاحظه نمودید که در انگلیس با دانشجویان معترض به افزایش شهریه چه کردند؟ اینها مخالفان سیاسی یا فرهنگی نبودند؛ بلکه صرفاً اعتراضی صنفی داشتند. ملاحظه نمودید که افرادی را به خاطر پرتاب تخم مرغ به ماشین فرزند ملکه ی انگلیس ـ که تنها یک مقام تشریفاتی است ـ دستگیر نمودند؛ و حتّی فیلمها را هم بازبینی کردند و از روی تصاویر آنها افراد را یافتند و دستگیر کردند دوم درموردخوارج نیز در مورد علت سکوت امام علی در برابر اهانت خوارج و برخورد قاطعانه بعدی ایشان با آنان ابتدا باید بدانیم که اولا خوارج با سایر دشمنان حضرت علی علیه السلام به لحاظ ماهوی تفاوت داشت چرا که این گروه قومی بودند که به دنبال حق بودند اما به خاطر جهالتی که داشتند هم خود گمراه شدند هم فتنه ای در میان مسلمانان ایجاد کردند و هم اینکه دیگران را گمراه می دانستند و در نهایت نیز پس از نشیب وفرازهای مختلف از صحنه تاریخ محو شدند به همین خاطر نیز بود که حضرت علی علیه السلام هم در ابتدای کار و هم در انتها بیشترین مماشات رابا این گروه داشتند چرا که این گروه بیشتر از هر چیز دیگری لایق دلسوزاندن بودند همچون طفل نادانی که بر اثر نادانی خویش به خود ضربه می زند که راه چاره او هرگز برخورد خشونت آمیز با این طفل نیست بلکه باید با نهایت ملاطفت او رابه عواقب اقدامات وی آگاه نمود در قضیه خوارج نیز حضرت علی علیه السلام در چند مقطع واکنش نشان دادند نخست در زمان جرقه خوردن این فتنه که همزمان بود با بر سر نیزه کردن قرآن توسط معاویه و در خواست حکمیت قرآن و باعث شد تا حضرت علی جنگی را که در آستانه پیروزی بود ترک کند و بر اثر فشاری که همین قوم وارد آوردند حکمیت را بپذیرد در این مقطع حضرت علی علیه السلام به منظور جلوگیری از اختلاف و تفرقه میان مسلمین و به منظور جلوگیری از خونریزی در صفوف نیروهای خودی مجبور به پذیرش حکمیت شد . در مقطع دوم به دنبال فریب خوردن ابوموسی اشعری از عمروعاص بار دیگر خوارج سر به شورش بر داشتند که چه نشسته اید که ما به جای حکم قرار دادن خداوند متعال انسانی را حکم خویش قرار دادیم و در نتیجه همگان کافر شدیم و باید توبه نماییم در نتیجه ضمن کافر دانستن حضرت علی علیه السلام و با وجود این که خود از او خواسته بودند حکمیت را بپذیرد از او خواستند تا توبه نماید در اینجا امام علی اعلام کرد : البته توبه به هر حال خوب است استغفر الله من کل ذنب ماهمواره از هر گناهی استغفار می کنیم . گفتند این کافی نیست بلکه باید اعتراف کنی که حکمیت گناه بوده و از این گناه توبه کنی . گفت آخر من مسئله تحکیم را به وجود نیاوردم . خودتان به وجود آوردید و نتیجه اش را نیز دیدید و از طرفی دیگر چیزی را که در اسلام مشروع است چگونه آن را گناه قلمداد کنم و گناهی که مرتکب نشده ام به آن اعتراف کنم ؟ (رک : جاذبه و دافعه ، استاد شهید مرتضی مطهری ص120) به این ترتیب بود که فرقه جدیدی به نام خوارج در اسلام به وجود آمد که این فرقه اعتقادات خاصی داشتند که از جمله اینکه به کفر امام علی ، عثمان ،‌معاویه ،‌اصحاب جمل و اصحاب تحکیم معتقد بودند . در مقطع سوم این گروه که اینک به یک فرقه در برابر سایر مسلمانان در آمده بود به اشاعه عقاید و شبهات خویش در برابر جامعه اسلامی می پرداختند . در این مقطع نیز با توجه به اینکه امام علی امام رحمت است از طرفی تلاش می کند تا آنان را به راه راست هدایت کند و از طرف دیگر تمام حقوق و مزایای ایشان را از بیت المال پرداخت می کند تا همگان بدانند اینها گروهی خودی هستند که به دلیل جهالت و فقدان بصیرت گرفتار گمراهی هستند و هنوز در آنها امید به هدایت یافتن وجود دارد . اما اینان به جای قدردانی از این همه لطف و رحمت امام بردامنه اقدامات خویش افزودند و با اعتقاد به کافر بودن امام علی و نیز وجوب مبارزه با امام اقدام به فتنه انگیزی نموده ،‌امنیت راهها را سلب نموده و به قتل وغارت دست زدند و حتی یکی از صحابه پیامبر اکرم که با همسر باردار خویش از محلی عبور می کرد را به طرز فجیعی به قتل رساندند و سرانجام با برانگیختن لشکری به جنگ امام علی آمدند که در نتیجه آن جنگ نهروان به وقوع پیوست . امام علی علیه السلام حتی در این مقطع نیز دست از هدایت این گروه بر نداشت و با سپردن پرچمی به دست ابوایوب انصاری اعلام نمود که هر کسی در زیر سایه این پرچم قرار گیرد امان خواهد یافت و گرنه کشته خواهد شد که در نتیجه طبق برخی نقلها هشت هزار نفر از خوارج تحت تاثیر سخنان امام علی برگشتند و از چهار هزار نفر باقی مانده همانگونه که حضرت علی از قبل پیش بینی کرده بود کمتر از ده نفر زنده ماندند . لذا برخورد حضرت در این مقطع برخورد از نوع سخت بود . در مقطع چهارم که به دنبال شکست سهمگین خوارج پیش آمد و با وجود دشمنی باقی مانده های آنان با حضرت علی که به ضربت خوردن حضرت انجامید ایشان وصیت نمودند که پس از ایشان خوارج را تعقیب ننمایند . آن حضرت در وصیت خویش چنین فرمودند : خوارج را بعد از من نکشید چرا کسی که دنبال حق می رود ولی آن را نمی یابد مانند کسی که دنبال باطل می رود و آن را می یابد نیست . (نهج البلاغه خطبه 60) (رک : جاذبه و دافعه امام علی ،‌استاد شهید مرتضی مطهری) . بنابر این امام علی علیه السلام تا آخرین لحظه تلاش خویش را بر هدایت ایشان متمرکز نموده بود اما آنگاه که متوجه شدند این گروه قابل اصلاح نیستند و به صورت ویروسی در آمده اند که در حال آلوده نمودن جامعه هستند شدیدترین برخورد را با آنان کردند به گونه ای که خود ایشان در نهج البلاغه می فرمایند : «فانا فقات عین الفتنه و لم یکن لیجتری علیها احد غیری بعد أن ماج غیهبها و اشتد کلبها »؛ یعنی چشم فتنه را من در آوردم . غیر از من احدی جرات چنین کاری را نداشت پس از آنکه موج دریای تاریکی و شبهه ناکی آن بالا گرفته بود و هاری آن فزونی یافته بود . (نهج البلاغه خطبه 92 به نقل از جاذبه و دافعه امام علی ص148) بنابر این حضرت علی این گروه را به سگ هاری تشبیه می کند که در آن مقطع زنده ماندن آن باعث بیماری و آلودگی دیگران می شد فلذا وقتی این جریان به آلوده کردن دیگران از طریق پاشیدن بذر شک و تردید در دل مومنان اقدام نمودند حضرت شدیدترین برخورد را با آنها انجام داد . در نتیجه ملاک سکوت امام علی و یا برخورد ایشان با خوارج بر اساس این روایت نهج البلاغه ، نه اقدام آنان برای شمشیر کشیدن بر روی حضرت بلکه به دلیل این بود که آنان در نهایت تبدیل به سگ های هاری شده بودند که ویروسشان باعث آلودگی جامعه می شد و در نتیجه با این ملاک ، حتی اگر این افراد پیش از دست بردن به شمشیر به این مرحله خطرناک می رسیدند که دیگر امید هدایت در بین آنان نبود و ویروس شک و تردیدشان ، جامعه اسلامی را آلوده می کرد قطعا حضرت در همان مقطع به برخورد سخت با آنان اقدام می کردند .

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد