خانه » همه » مذهبی » مروری بر افکار و اندیشه ها و عملکرد دکتر مصدق، مهندس بازرگان، دکتر شریعتی، آیت الله طالقانی، دکتر چمران

مروری بر افکار و اندیشه ها و عملکرد دکتر مصدق، مهندس بازرگان، دکتر شریعتی، آیت الله طالقانی، دکتر چمران


مروری بر افکار و اندیشه ها و عملکرد دکتر مصدق، مهندس بازرگان، دکتر شریعتی، آیت الله طالقانی، دکتر چمران

۱۳۹۳/۰۲/۲۵


۹۷۰ بازدید

ویرایش علمی – 
سیر تفکرات آقای مصدق، بازرگان، شریعتی و آیت الله طالقانی چطوری بوده؟
مواضع سیاسی و اطاعت پذیریشون از امام چطوری بوده؟
گرایشات دینیشون چطور؟
در چه مواردی با خط فکری انقلاب فاصله دارند؟ رابطه شهید چمران با این افراد چطوری بوده؟

با سلام و تحیت و قدردانی از مکاتبه ی شما با این مرکز
قبل از ورود به بررسی سوال و بیان پاسخ لازم است متذکر شویم، که سوال شما در ارتباط با پنج شخصیت موثر در تاریخ معاصر بوده و درباره ی هر کدام نیز از چند محور سوالات متعددی را مطرح نموده اید. یعنی در حقیقت این سوال در درون خود حاوی بیش از پانزده سوال می باشد. و جالب تر اینجاست که درباره ی تمام مواردی که در سوال مطرح شده درخواست مصداق و سند کرده اید. شاید نیاز به گفتن نباشد اما این چنین سوالی با این چنین گستردگی ای ، فراخور این مقام نبوده و نیاز به تحقیقات فراوان دارد و شاید دادن پاسخ کامل به این سوال منجر به تالیف نه یک جلد بلکه چندین جلد کتاب در این زمینه گردد.
با توجه به توضیح فوق، ما در مقام پاسخ با دشواری ها و محدودیت های متعددی برخورد می نماییم . راهبرد ما در برخورد با این دشواری ها ، ارائه ی پاسخ هایی اجمالی خواهد بود که حاوی محور هایی در موضوع مورد سوال باشد و کار اصلی در یافتن پاسخ سوال بر عهده خودتان خواهد بود، به این گونه که ما سعی می کنیم منابع مفید و مستندی مرتبط با موارد مطرح شده در سوال را خدمت شما معرفی نماییم و شما با در نظر گرفتن محور هایی که در پاسخ به آنها اشاره خواهد شد ، خود به مطالعه ی منابع پرداخته و ضمن کسب اطلاعات تکمیلی ؛ مصادیق و اسناد مباحث را هم مرور نمایید.
با این توضیح در پنج فصل – متناسب با شخصیت های مورد اشاره در سوال – به بیان برخی اطلاعات پیرامون این پنج شخصیت می پردازیم.
فصل اول: مصدق
برای بررسى مواضع سیاسى ، سیر تفکرات، و گرایشات دینی دکتر مصدق ناگزیر از بررسی زندگی نامه ی ایشان و عملکرد وی می باشیم. بی تردید مرور زندگی سیاسی وی در ادوارمختلف و در شرایط سیاسى اجتماعى متفاوت بسیارى از حقایق و واقعیتهاى مربوط به ایشان راروشن خواهد کرد و بدین منظور زندگى سیاسى دکتر مصدق را به صورت اجمالی در سه دوره تاریخى معین مورد بررسى و تجزیه و تحلیل قرار مى دهیم: 1- دوره قاجار، از زمان سلطنت ناصرالدین شاه تاسقوط احمد شاه 2- دوره دیکتاتورى رضاخانى، از کودتاى 1299 تاشهریور 1320 3- دوره حکومت محمدرضا از آغاز سلطنت تاکودتاى 28 مرداد 32.
دوره قاجار
مرحوم دکتر محمد مصدق در سال 1261 درخانواده ثروتمند و متنفذ دیوانى چشم به جهان گشود. وابستگان و خویشاوندان ایشان همگى جزءنظام سیاسى حاکم و دربار بودند. دکتر مصدق از نظر مالى ، خود از مالکین بزرگ و اشرافى بود. همین ثروت قابل توجه موجب شده بود که مصدق به خاطر بى نیازى در زندگى سیاسى خودشخصا دچار فساد مالى نگردد و در اکثر پستهایى که داشته با امورى همچون دزدى و رشوه خوارى مبارزه کرده است. ناصرالدین شاه به دنبال مرگ پدر مصدق وبراى تجلیل از خدمات وى، به پسر نه ساله اش،لقب مصدق السلطنه را داد و او را مستوفى خراسان نمود. پس از صدور فرمان مشروطیت و تشکیل مجلس شوراى ملى، مصدق کاندیداى انتخابات دوره اول مجلس گردید و از طرف اعیان و اشراف اصفهان به نمایندگى برگزیده شد ولى اعتبارنامه اوبه علت صغر سن مورد اعتراض قرار گرفت و به مجلس راه نیافت. مصدق روز دهم تیر 1286 در سن 25 سالگى هنگامى که کمتر از یک سال از صدور فرمان مشروطیت میگذشت با امضا سوگندنامه، عضویت در جامع آدمیت را پذیرفت که یکى ازشبکه هاى اولیه فراماسونى در ایران و بنیان گذارآن میرزا عباسقلى خان آدمیت از پیروان میرزاملکم خانم موسس فراماسونى در ایران بوده است. در کتب مختلفى درباره فراماسونرى درایران، متن قسم نامه دکتر مصدق چاپ شده است.و وى خود، عضویت اش را در این لژ تاییدکرده است. در جریان استبداد صغیر، مصدق، عضویت درمجمعى به نام انسانیت را مى پذیرد. هدف این مجمع دفاع از آرمانهاى نهضت مشروطیت در برابراستبداد بوده است. اما کارهاى مجمع محدود به نوشتن نامه اى براى شاه مبنى بر اینکه خود را ازملت جدا نکند و همچنین عضویت در کمیسیون جنگ – که براى محافظت از مجلس تشکیل شده بود – بوده است. دکتر مصدق در عین حال که به عضویت چنین مجامعى براى دفاع از مشروطیت درمى آید با این حال ، عضویت شوراى دولتى منصوب محمدعلى شاه را نیز پذیرفته و در آن هم شرکت مى کند .
مصدق السلطنه باموافقت محمدعلى شاه در سال 1287 شمسى براى ادامه تحصیلات به اروپا رفت و در مدرسه علوم سیاسى پاریس که در رشته علوم مالیه به تحصیل پرداخت، چندى بعد به سوئیس رفته ودکتراى حقوق خود را از آن کشور اخذ نمود . او پس از بازگشت از سوئیس به مدت چهارده ماه، معاون احمد قوام السلطنه در وزارت مالیه مى شود. پس از آنکه وثوق الدوله نخست وزیر مى شودبه او نیز پیشنهاد وزارت داده مى شود. پس از اینکه مشیرالدوله نیز به نخست وزیرى رسید، مصدق رابه عنوان وزیر عدلیه در کابینه خود معرفى کرد.مصدق به همین قصد، از اروپا به سوى تهران، وارد بوشهر شد ولى هنگام عزیمت به تهران به پیشنهاد چند تن از سرشناسان آن خطه به ولایت فارس منصوب مى گردد. دکتر مصدق در دوران ولایت فارس و حضورنظامى انگلیس در منطقه جنوب در راستاى سیاستهاى دولت مرکزى، با دولت انگلیس و پلیس جنوب، همکارى مى کرد و رابطه اى دوستانه باماموران انگلیسى داشت. بطوریکه پس از سقوط کابینه مشیرالدوله هنگامى که حکومت وقت(سپهدار رشتى) در صدد تغییر مصدق از سمت استاندارى فارس برمى آید، کنسول انگلیس وفرمانده انگلیسى پلیس جنوب شرقى از سفارت انگلیس تقاضا مى کند که وسایل ابقاء مصدق را درولایت فارس فراهم کند. دکتر مصدق در این دوران، کارى خلاف نظر و مصلحت انگلیسى هاانجام نداد و حتى از صحبت هاى او برداشت مى شود که لااقل در آن دوران، مخالفتى جدى باحضور مامورین انگلستان در کشور نداشته و آنها راانسان هایى خوب و مترقى مى شناخته است.
در دوران نهضت مشروطه، دکتر مصدق طورى عمل کرد که هم در میان مشروطه خواهان و هم درمیان مستبدین به ویژه در دوره استبداد صغیر ازجایگاه مقبولى برخوردار باشد بطوریکه موردخشم و غضب هیچکدام قرار نگرفت. عضویت درتشکیلات سرى فراماسونرى به منزله پذیرش سیستم و روند حاکم بر بازیهاى سیاسى آن دوران در میان طبقه اعیان و اشراف و نخبگان سیاسى زمان بود و اختصاصى به مصدق نداشت. دکتر مصدق در این دوران هیچ موضع ضدامپریالیستى و ضد بیگانه و بویژه ضد انگلیسى نداشت بله چنانچه گفتیم به گفته خود با توجه به نفوذ فوق العاده انگلیس در منطقه جنوب ایران به ویژه بعد از امضاى قرارداد 1907 و 1915 باروسیه تزارى به عنوان والى فارس هم از اعتمادفوق العاده کارگزاران سیاست انگلیس در جنوب برخوردار بود و مهمتر از آن اینکه در این دوره که نهضت آزادى خواهى و بیگانه ستیزى تنگستانى هادر منطقه فارس جریان داشت دکتر مصدق حتى در مهار کردن آنها با نیروى انگلیسى همکارى کرده است.
استقرار دیکتاتورى رضاخان :
این دوره با کودتاى سوم اسفند 1299 آغاز و بااستعفاى رضاخان در شهریور 1320 پایان مى یابد. پس از کودتاى 99، برخى رجال سیاسى دوره قبل همچون قوام السلطنه و مشیرالدوله بازداشت شدند. دکتر مصدق نیز از اعلام فرمان انتصاب سیدضیاء به نخست وزیرى، سرباز زد و تنها زمانى از ولایت فارس کنار رفت که از احمد شاه مستقیمافرمان عزل خود را دریافت کرد. وى به منطقه نفوذایل بختیارى پناه برد، و سه ماه بعد، زمانى که سیدضیا از نخست وزیرى گذاشته شد در دولت قوام السلطنه در پست وزارت مالیه منصوب گردیدو به تهران آمد و مجددا جایگاه خود را به عنوان یکى از رجل سیاسى در نظام حاکم، بدست آورد واین بار در کنار رضاخان عامل اصلى کودتا به همکارى با حکومت پرداخت. دکتر مصدق اذعان دارد که کودتا با منظورخاصى توسط انگلیسى ها صورت گرفته است. با این وجود، با آن مقابله نکرده و حتى اقدام به کناره گیرى و سکوت هم نمى کند بلکه به عنوان عنصرى فعال مجددا وارد سیستم شده ومسئولیت هاى (در دوره نخست وزیرى قوام السلطنه) وزات خارجه (در دوره مشیرالدوله) بر عهده میگیرد و نهایتا نیز براى حل مشکل منطقه اى با تشویق و حمایت رضاخان سردار سپه، ولایت آذربایجان را بر عهده گرفت ودر همین دوره است که شورش ماژور لاهوتى راسرکوب مى نماید.
در مرحله بعدى که با صعود رضاخان به نخست وزیرى آغاز مى گردد دکتر مصدق که دراین زمان نماینده دوره پنجم مجلس بود با نخست وزیرى رضاخان موافقت و همکارى مى کند وبه عنوان یک نفر از 8 مشاور رضاخان با توجه به تخصص خود در علم حقوق، راه و چاه ارتقاء وتحکیم و استقرار قدرت رضاخان را با پیشنهادانتصاب وى به فرماندهى کل قوا هموارمى نماید و حتى زمانیکه رضاخان به حالت قهر، تهران را ترک مى کند، دکتر مصدق، او رامجددا به تهران بازگرداند.
مصدق در این زمان مجددا به نمایندگى مجلس دوره ششم انتخاب مى گردد. اما این بار او باایجاد راه آهن شمال به جنوب که مورد نظرانگلیس بود مخالفت مى کند گر چه اقدام چشمگیردیگرى علیه انگلیس و رضاخان در این دوران بعمل نمى آورد با این حال ، با استقرار کامل رژیم دیکتاتورى برخى رجال قدرتمند دوره قبل مانندقوام السلطنه، وثوق الدوله، مشیرالدوله، سرداراسعد، شیخ خزعل و دکتر مصدق از صحنه سیاست حاکم کنار گذارده شدند البته در این دوران هیچگونه تعرضى به دکتر مصدق نشد .
دولت سلطنت محمدرضا شاه :
از شهریور 1320 که رضا شاه از سلطنت خلع و سلطنت به فرزندش محمدرضا شاه رسید، فضاى سیاسى نسبتا بازى در کشور ایجاد شد.
زندگى سیاسى دکتر مصدق در این دوران رانیز مى توان در سه مرحله مورد مطالعه قرار داد:
مرحله اول: حضور دکتر مصدق در مجلس دوره چهاردهم
مرحله دوم: حضور وى در مجلس شانزدهم تاملى شدن صنعت نفت
مرحله سوم: دوران نخست نفت تا کودتاى 28مرداد 1332
اولین انتخابات بعد از پایان دوره دیکتاتورى براى مجلس چهارده انجام شد و دکتر مصدق به مجلس راه یافت. در این دوران،انگلیسیها با دستگیرى آیت الله کاشانى و تبعید وى به لبنان اجازه ورود نامبرده را به این دوره مجلس نداد. مهمترین اقدامى که دکتر مصدق در دوره چهاردهم انجام داد صرفنظراز مخالفت با اعتبار نامه سیدضیاء ، ارائه طرحى مبنى بر غیر مجاز بودن دولت در مذاکره و اعطا هرنوع امتیاز نفتى به شرکتهاى خارجى بود. طرفداران دکتر مصدق همین اقدام را از افتخارات او در سیاست ستیزى مى دانند حال آنکه این اقدام در شرایطى صورت گرفت که دولت انگلیس باامضاء قرارداد 1933 در زمینه فعالیتهاى نفتى درایران صاحب بیشترین امتیازات بوده و در واقع،فعال مایشاء شده بوده و نه تنها به بهاى ناچیزى ازمنابع نفتى بهره بردارى مى کرد بلکه از طریق شرکت نفت، در واقع، دولتى در دولت تشکیل داده و از هر نوع اعمال نفوذى در امور داخلى ایران خوددارى نمى کرد و با توجه به اشغال ایران توسط متفقین و ورود رقباى جدیدى همچون شرکتهاى نفتى آمریکایى و دولت روسیه شوروى به صحنه،دولت انگلیس انحصارات نفتى خود را در خطرمى دید. بنابراین طرح مذکور وتصویب آن توسط نمایندگانى که اکثریت آنها به سیاست انگلیس گرایش داشتند نه تنها خیال دولت استعمارگر انگلیس را از این نظرراحت کرد بلکه زمانى که به دنبال تصویب این طرح، غلامحسین رحیمیان نماینده قوچان، پیشنهاد لغو امتیاز نفت جنوب انگلیسى هارا داد دکتر مصدق در کمال شگفتى از امضاء آن طرح خوددارى و به عذر بدتر از گناهى که این یک قرارداد بین المللى است و قابل لغو نمى باشد طرح پیشنهادى رحیمیان را خنثى نمود. از دیگر اقدامات وى در این دوره مجلس مى توان تقاضاى رسیدگى به پرونده تدین رابرشمرد که مورد موافقت مجلس قرار نگرفت وبه قهر وى از مجلس انجامید.
فعالیت سیاسى دکترمصدق در مرحله اول با قدرت گرفتن قوام السلطنه و اختلاف نظرى که در این مرحله با هم داشتند(که منجر به شکست دکتر مصدق در انتخابات دوره پانزدهم گردید)، پایان یافت و دکتر مصدق که از این موضوع شدیدا متاثر گردیده بود خود رابازنشسته سیاسى نموده و به احمدآباد رفت و ازانجام هر نوع فعالیت سیاسى خوددارى کرد.
بدون حضور دکتر مصدق، هسته اصلى نهضت ملى ایران در مجلس پانزدهم توسط اقلیت پنج نفرى تشکیل گردیده بود و از مهمترین اقدامات این اقلیت را مى توان استیضاح دولت ساعد و مخالفت با لایحه الحاقى گس – گلشاییان دانست. مرحله دوم حضور دکتر مصدق از زمانى آغازشد که به دعوت اقلیت مجلس خود را از حالت بازنشستگى سیاسى خارج کرده و به عنوان کاندید نمایندگى مجلس براى دوره شانزدهم واردفعالیتهاى سیاسى گردید. در این زمان بود که در اعتراض به تقلب درانتخابات به اتفاق حدود دویست نفر دیگر در دربارمتحصن شدند اما این تحصن بدون اخذ نتیجه پایان گرفت. در پى مرگ هژیر به دست فداییان اسلام ودستگیرى عده اى همچون، آیت الله کاشانى و خلیل طهماسبى و بقائى، مصدق نیزبه احمدآباد تبعید شداما پس از مدت کوتاهى دوباره به تهران بازگشت. در این زمان که ابطال آراء تهران اعلام شده بود بدون توجه به این امر مجلس آغاز به کار کرد.مصدق در همایشى مردمى به این اقدام اعتراض کرده پس از مدتى نیز به مجلس راه یافت. درهمین زمان بود که وى در مجلس نامه اى ازآیت الله کاشانى را که در آن تصریح شده بود نفت ایران متعلق به هیچ کشور خارجى نیست، درمجلس قرائت کرد و پس از چندى به ریاست کمیسیون نفت مجلس انتخاب گردید. پس ازانتخاب رزم آرا براى نخست وزیرى، دکتر مصدق نیز از کسانى بود که علیه او اعتراض نمود. به دنبال این امر کمیسیون نفت مجلس ده روزبه دولت فرصت مى دهد تا نظر خود را نسبت به لایحه الحاقى اعلام نماید. سپس به دعوت آیت الله کاشانى از مردم در تمام کشور، گردهمایى هاى وسیعى در حمایت از ملى شدن صنعت فت بزگزارشد و در پى آن اقلیت مجلس که نام دکتر مصدق در میان آنها نیست، دولت را به دلیل عدم امنیت قضایى، استیضاح مى نمایند. پس از ترور رزم آرا بدست فدائیان اسلام، و درمحیطى که تحت فشار ملت و علماى مذهبى حتى عوامل سرسپرده انگلیس قادر به مقابله با موج برخاسته نبودند، کمیسیون نفت، طرح ملى شدن صنعت نفت را تصویب کرد و به دنبال آن این امردر مجلس شوراى ملى و مجلس سنا به اتفاق آرا به تصویب رسید. با توجه به آنچه ذکر شد مى توان گفت مسئله ملى شدن صنعت نفت با توجه به ایجاد فضاى عمومى مناسبى که توسط فدائیان اسلام، آیت الله کاشانى و جمعى از نمایندگان مجلس که درمجلس پانزدهم و در غیاب مصدق، سنگ بناى ملى شدن صنعت نفت را گذارده بودند، ایجاد شده بود و دکتر مصدق نیز در این مرحله با احساسى که از حمایت داخلى و خارجى پیدا کرد به این نهضت ملحق شد، نه آنکه آن را رهبرى کرده یا بوجودآورده باشد.
دکتر مصدق بر خلاف دوره چهاردهم مجلس که پیشنهاد نخست وزیرى را به بهانه قبول شرط بازگشت به مجلس نپذیرفته بود، این بار بدون هیچگونه پیش شرطى پیشنهاد نخست وزیرى را پذیرفت. با این ترتیب مرحله سوم زندگى سیاسى وى که از حساس ترین دوران زندگى وى مى باشد آغاز گردید. دکتر مصدق بدون مشورت با اعضاى جبهه ملى، وزیران خود را که اغلب از دولتمردان سابق بودند انتخاب نمود . انتخابات مجلس هفدهم در زمان دولت دکترمصدق و به صورتى ناقص انجام و مجلس با هفتادنفر رسمیت یافت. به دنبال تقاضاى دکتر مصدق از شاه براى تصدى وزارت جنگ براى خودش و امتناع شاه ازپذیرش این امر دکتر مصدق استعفا داده و در پى آن مجلس به نخست وزیرى قوام راى اعتمادداد. اما چند روزى نگذشت که با اعتراض آیت الله کاشانى و به رهبرى وى در تهران و اغلب شهرهاى ایران تظاهرات وسیعى در حمایت ازمصدق انجام شد و درگیریهاى خونین سى تیرموجب گردید شاه قوام را عزل نموده و مجلس به زمامدارى مصدق ابراز تمایل نماید. پس از مخالفتهایى که مجلس سنا با برخى ازلوایح مجلس شورا انجام داد، طرح تقلیل مدت مجلس سنا از چهار سال به دو سال به سرعت درمجلس شورا تصویب شد و بدین ترتیب این مجلس منحل گردید. پس از چندى، لایحه اى به مجلس تقدیم شد که طى آن با توجه به اختیارات وسیع نخست وزیر در هیچ شرایطى وى نتواند مجلس را تعطیل کند این طرح بااعتراض شدید دکتر مصدق روبرو شد و مسکوت گذارده شد. سپس مصدق از مجلس، تقاضاى اختیارات قانون گذارى یک ساله نمود که بامخالفت روبرو شد اما سرانجام این اختیارات به دکتر مصدق داده شد البته آیت الله کاشانى طى نامه اى مخالفت خود را با نقض قانون و تضعیف مجلس ابراز نمود. همچنین مصدق بدان علت که محرمانه وسایل مسافرت شاه را از ایران فراهم کرد، مورد اعتراض شدید آیت الله کاشانى و مردم قرارگرفت و به دنبال این امر و تظاهرات مردم، شاه ازرفتن منصرف گردید. در همان دوران است که مجلس، هیئتى هشت نفره را مامور رسیدگى به اختلافات شاه، مصدق وکاشانى نمود و هیئت پس از بررسى اعلام نمود که شاه حق مداخله در امور سیاسى را ندارد. به دنبال اوجگیرى اختلافات، اقلیت مخالف دولت ودکتر مصدق، 59 نفر از نمایندگان مجلس که ازحامیان دکتر مصدق بودند استعفا داده و بدین ترتیب مجلس هفدهم از کار افتاد. سپس دکتر مصدق رسما به عمر مجلس پایان داد و همین زمینه ساز سقوط خودش شد زیرا شاه محرمانه با استفاده از غیبت مجلس، فرمان عزل مصدق و انتصاب زاهدى را به سمت نخست وزیرى صادر کرد. سرهنگ نصیرى که این فرمان را به مصدق اعلام کرد، دستگیر شد و مصدق طى اعلامیه اى وقوع یک کودتاى نظامى در تهران را به اطلاع مردم رساند. شاه از کشور خارج شد و به دنبال انحلال مجلس عده اى از نمایندگان که استعفا نداده بودند دستگیر شدند.
آیت الله کاشانى طى نامه اى به مصدق در موردوقوع یک کودتاى دیگر و مهمتر توسط زاهدى هشدار داد ولى او در پاسخ تنها نوشت که مستحضر به پشتیبانى ملت ایران هستم. اماکودتا در تهران انجام شد و مصدق از کار برکنارگردید. نکته عجیب، آن بود که دکتر مصدق عموماکسانى چون سرلشگر زاهدى و یا دکتر امینى وتعدادى دیگر از اعضاى کابینه هاى قبلى را براى دولت خود، انتخاب کرده بود. مسئله دیگر اقدامات مصدق پس از اخذ اختیارات قانون گذارى ازمجلس است. با وجود اینکه وى هر گونه اختیارقانون گذارى را از مجلس کسب کرده بود اما با این حال باز هم مجلس را به دلیل مخالفت اقلیتى یازده نفره آنهم با رفراندومى که مطلقا با معیارهاى دموکراتیک و قانونى، سازگار نبود، منحل کرد.
دکتر مصدق با کناره گرفتن از رهبران مذهبى سیاسى همچون آیت الله کاشانى در واقع، پایگاه توده اى خود را نیز از دست داده و اگر بر این عقیده مخالفین نباشیم که خود در اجراى کودتا سهیم بود بلاتردید در فراهم سازى زمینه کودتا هم ازنظر اجتماعى و هم از نظر قانونى ناخودآگاه مشارکت کرد.
نتیجه آنچه با تکیه بر شواهد تاریخى غیرقابل انکارمى توان گفت این است که دکتر مصدق را نه آنطورکه پیروان افراطى ایشان، ادعا مى کنند مى توان به عنوان رهبر و پیشوا و مقتداى ملت و منجى ایران معرفى کرد، و نه آنطور که مخالفین افراطى ودشمنانش از او نوکرى سرسپرده و مزدور بیگانه مى سازند، مى باشد. در حقیقت ویژگیهاى روحى وروانى او که به نوعى عوامفریبى از دید مخالفین،و محافظه کارى از دید طرفدارانش، تعبیر شده وبه ویژه تلاش براى عدم برخورد با خطراتى که وجاهت عمومى او را به خطر مى انداخت در ایجادچنین تصویرى نقش داشته است. بلاتردید دکتر مصدق مانند بسیارى از رجال قدرتمند سیاسى دوران قاجار و پهلوى بوده است که در عین حال که در درون ساختار نظام حاکم وطبقه خاص از اشراف و اعیان به فعالیتهاى سیاسى اجتماعى بى خطر و احیانا رفورمیستى خود مى پرداخته، در عین حال با توجه به نفوذقدرتهاى بیگانه در کشور با آنها نیز مدارا و سازش داشته است و هر زمانى که میدان نفوذ آن قدرت خارجى کاهش مى یافته و زمینه براى مانوردولتمردانى چون مصدق، قوام السلطنه و … پیداشده است، سعى کرده اند تضاد میان قدرتهاى ذى نفوذ براى پیشبرد اهداف و برنامه هاى خود که به زعم آنان خدمت به کشور و جامعه بوده است بهره گیرند.
دکتر مصدق را نه مى توان یک انقلابى استعمارستیز و عمیقا ضد استبداد دانست و نه مى توان وابسته به بیگانه یا عامل دیکتاتورى تلقى کرد. دکتر مصدق را که تربیت شده سیستم و نظام سیاسى در غرب بوده است مى توان پراگماتیستى شناخت که در شرایط متفاوت، مواضعى متفاوت اتخاذ کرده است. در عین حال، شخصیت کاریزماتیک مرحوم دکتر مصدق آنچنان علاقمندانش مجذوب وى کرده بود که بسیارى نکات منفى در زندگى سیاسى او را نادیده مى گیرند.
با مرور این زندگی نامه ی سیاسی بسیاری از تفکرات و گرایشات دکتر مصدق روشن گردید. اما درباره گرایشات دینی وی باید بگوییم، مصدق از نظر مذهبی پایبندی به احکام و تعالیم اسلام نداشت و فردی سکولار بود . در عین حال در مواردی اظهار به مسلمان بودن می نماید چنانکه در مجلس پنجم شهادتین خود را گفت و در مجلس چهاردهم می گوید ؛ من سگ در خانه‌ی اباعبدالله حسینم . و البته همین مقدار در اثبات مسلم بودن وی کافی است. اما در عین حال او یک مسلمان واقعی و پای بند به شریعت نبود ؛‌ زیرا شواهدی از نماز یا روزه یا حج وی به ما نرسیده،‌ بلکه در مواردی عکس آن وجود دارد چنانکه شوشتری نماینده مجلس خطاب به مصدق گفت: در مدت تحصن در دربار حتی شما دو رکعت نماز نخواندید. در ماه رمضان مصدق در مجلس آب خورد و سید ضیاء‌ به وی گفت ماه رمضان است تظاهر به روزه خواری نکنید. مصدق گفت مریضم سید ضیاء‌ گفت حتی اگر مریض باشید نباید به روزه خواری تظاهر کنید. مصدق با اینکه مستطیع بود ، به مکه مشرف نشد. بعد از نخست وزیری وی، وقتی بهائیان بنای خشونت علیه مسلمانان را گذاشتند، آیت الله بروجردی، فلسفی را به عنوان نماینده خود نزد مصدق فرستاد تا از ظلم بهائیان به مردم جلوگیری کند. مصدق قاه قاه خندیده و می گوید : برای من تفاوتی بین مسلمانان و بهایی نیست.
همچنین در زمان نخست وزیری وی علاوه بر اختلافات متعددی که با جریان مذهبی و ایت الله کاشانی دارد ، از مداخله و اظهار نظر علماء در مسائل سیاسی جلوگیری می کند . به عنوان نمونه حکومت مصدق در رمضان1331 با صدور اطلاعیه‌ای روحانیون را تهدید کرد که اگر روی منابر به جز راجع به مسائل مذهبی، سخنی سیاسی بگویند آنها را بازداشت خواهد کرد. در این رابطه آیت الله شیخ محمد خیابانی به دلیل انتقاد دستگیر و تا پایان حکومت مصدق در بازداشت بلا تکلیف نگهداری شد. و همچنین فدائیان اسلام و نواب صفوی که نقش زیادی در ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری مصدق داشتند ، به خاطر تاکید بر اجرای احکام اسلامی مورد خشم مصدق بودند از این رو نواب تا پایان دولت وی در زندان بسر می برد .
در حقیقت می توان گفت : خط و مشی دکتر مصدق، به عنوان یکی از تأثیرگذاران در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران در یکی از مهمترین مقاطع تاریخی کشور اسلامی ما که می توانست با استفاده از شرایط زمانی و حمایت های گسترده نیروهای مذهبی، حوزه های علمیه و مردم، نهضت دینی و مردمی را به پیروزی کامل رسانده و زمینه های تشکیل حکومت اسلامی را فراهم آورد، در آن شرایط سرنوشت ساز به گونه ای مغایر با اهداف و آرمانهای اسلامی بود، جهت توضیح بیشتر این موضوع نمونه هایی را بیان می نماییم:
دکتر مصدق در 20 جمادی الاول 1325 در سن 25 سالگی به عضویت فراماسونری (جامعه آدمیت) درآمد و سوگند نامه آن را امضاء نمود (امیر کاظمی، مصدق و فراماسونری، سایت باشگاه اندیشه) فراماسونری یکی از محافل اسرارآمیز استعماری است که با جلب نخبگان و دولتمردان کشورهای مختلف در راستای اهداف غرب و صهیونیسم قدم بر می دارد.
آیت الله کاشانی اصرار داشتند که تولید و فروش مشروبات الکلی که با موازین شرعی مخالف است در ایران متوقف شود اما مصدق در جواب استدلال می کرد که سالیانه مبلغ قابل توجهی از طریق مالیات بر مشروبات الکلی عاید خزانه خالی دولت می شود (روزنامه کیهان، 31/5/1379)
بدیهی است چنین خط مشی و تفکری به هیچ وجه نمی تواند مورد قبول اسلام باشد؛ اگر دولت مصدق مکتبی و اسلامی بود نباید کم پول و بیکاری مردم را بهانه آزادی مسکرات قرار دهد. از سوی دیگر حرکت مکتبی هرگز اجازه نمی دهد تا کارخانه های شراب سازی و شراب فروشی در کشور اسلامی دایر شود.
مصدق پس از رسیدن به قدرت به دلیل فاصله گرفتن از اجرای سیاست های دینی و استفاده از رجال فاسد سیاسی گذشته در اداره امور، فضای تبلیغاتی شدیدی را در نشریه های آن روز که بیشتر آن ها در دست روشنفکران بود، علیه مقدسات مذهبی به وجود آورد. تا جایی که در زمان او برای توهین به آیت الله کاشانی به یک سگ در نزدیک مجلس عینک زدند و اسمش را آیت الله گذاشتند.
مصدق به دلیل دیدگاه غیرمذهبی خود، در پی اجرای سیاستی برآمد که به جدایی آن از دیانت معترف است. اعتقاد به جدایی دین از سیاست با اتخاذ سیاست های غیردینی همراه بود از این رو با نیروهای مذهبی برخورد نا مناسب کرد و نسبت به حذف آنان از صحنه های سیاسی تلاش کرد. (نظیر فدائیان اسلام، آیت الله کاشانی و … که نقش بسیار مهمی حتی در نخست وزیر شدن مصدق و ملی شدن صنعت نفت داشتند)
مصدق چه در دوران نمایندگی و چه در دوران نخست وزیری و پس از آن همواره مراتب ارادت و سرسپردگی خود را نسبت به شاه و خاندان سلطنت ابراز می داشت و حتی در دادگاه نظامی که در سال 1332 و 1333 تشکیل شد، تلاش زیادی نمود تا موافقت خود را با شاه اثبات کرده و خود را از اتهام ضدیت با سلطنت تبرئه کند. علی رضوی نیا، نهضت آزادی، 1375، نشر کتاب صبح، ص 35)
نتیجه آنکه بررسی عملکردها و اقدامات دولت مصدق به خوبی بیانگر این حقیقت است که مصدق از نظر خط مشی سیاسی و اجتماعی مغایر آموزه ها و احکام اسلامی که اکثرا در حوزه حکومت و روابط اجتماعی می باشند عمل می نمود. به گونه ای که یک مسلمان معتقد و پای بند به همه عرصه های اسلام به هیچ وجه چنین عمل نمی نماید.
و درباره ارتباط دکتر مصدق با مرحوم امام خمینی (رضوان الله علیه) باید گفت اساسا چون زمان شروع نهضت اسلامی در ابتدای دهه ی چهل به رهبری امام خمینی (ره) مصادف با ایام تبعید و انزوا ی مصدق و هم چنین سال های پایانی عمر وی بوده است اساسا هیچ گونه ارتباطی بین مرحوم امام با دکتر مصدق نبوده است تا بتوان به چگونگی آن ارتباط پرداخته و آن را تحلیل نمود اما در این باره فقط می توان به این نکته اشاره کرد که بعد از وقوع قیام 15 خرداد 42 و درحالی که مصدق در قید حیات و در تبعید بوده است هیچ گزارشی نسبت به موضع گیری وی در قبال این پدیده در منابع تاریخی نقل نشده است و این نیز نکته ی تاریک دیگری در زندگی سیاسی دکتر مصدق به شمار می رود.
برای مطالعه بیشتر پیرامون دکتر مصدق به منبع زیر مراجعه نمایید:
دکتر مصدق در گذر تاریخ ،منوچهر محمدى ، کتاب نقد ۱۳ – نقد تاریخ نگاری معاصر در حوزه انقلاب
قصه ها و غصه ها، انتشارات فرهنگی قدر ولایت، ج 1
چهره حقیقی مصدق السلطنه، دکتر آیت
فصل دوم:مهندس بازرگان
بازرگان را می توان جزو طبقه روشنفکران دینی لیبرال متاخر دسته بندی نمود. در واقع می توان جریان روشنفکری متجدد دینی با گرایش ملی – مذهبی را جریانی دانست که موسس آن مهندس بازرگان بوده است. شخصیت وی ، شخصیتی چند بعدی است که نمی توان از یک زاویه بدان نگریست. بازرگان شخصی بود که در فعالیت های گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی شرکت فعال داشت. وی در جریان ملی شدن صنعت نفت ، قیام 15 خرداد 42 و پیروزی انقلاب اسلامی حضور گسترده ای از خود نشان داد. بازرگان در طلیعه ی پیروزی انقلاب اسلامی ایران عضو شورای انقلاب گردید و برای تشکیل کابینه به عنوان رئیس دولت موقت ماموریت یافت. تا اینکه در اثر اعتراضات مخالفانش بویژه در جریان اشغال سفارت آمریکا از نخست وزیری استعفا داد.
مهندس بازرگان را که در سال 1286 شمسی مقارن با انقلاب مشروطیت در تهران چشم به دنیا گشوده بود می توان در دو دوره معرفی نمود:
دوره نخست : دوره ی تحصیلات علمی و اشتغالات آموزشی؛ یعنی : تحصیلات وی در مکتب خانه و دوره ابتدایی و متوسطه و اعزام به اروپا در سال 1307 و اقامت هفت ساله اش در فرانسه و بازگشت به ایران و اشتغال به تدریس در دانشکده فنی دانشگاه تهران و دیگر موسسات علمی و اداری.
دوره دوم : فعالیت دین شناسی و مبارزات سیاسی و اجتماعی : این فعالیت ها در جریانات نهضت ملی شدن نفت و وقایع پس از کودتای 28 مرداد 1332 و اعتراض علیه رفراندوم 6 بهمن 1341 و انقلاب سفید شاه و بازداشت و محاکمه سران نهضت آزادی ایران و روحانیت مبارز و فعالیت های پس از پیروزی انقلاب و دوره نخست وزیری و کنارگیری و نمایندگی مجلس و دبیر کلی نهضت آزادی ایران و ادامه مطالعات و انتشارات اندیشه های دین شناسانه ، ظهور کرد. و در تاریخ 30 دی 1373 به علت عارضه قلبی دارفانی را وداع گفت.
به طور کلی ، زیست فرهنگی و دین شناسی و سیاسی مهندس بازرگان را می توان از بازگشت وی از فرانسه تا وفاتش به چهار دوره تقسیم کرد:
دوره نخست : از سال 1313 تا کودتای 28 مرداد 1332
آنچه که در این دوره از حیات بازرگان برجسته می نماید تبیین و تفسیر باور های دینی با رویکردی کارکرد گرایانه می باشد. وی در این دوره با تالیف آثار متعددی – البته تالیفات وی منحصر در این دوره نبوده است – بر تبیین کارکرد گرایانه از دین همت گماشت.
برای نمونه وی در رساله نماز که در بین سال های 1315 تا 1320 نگاشته شده است می نویسد:
« نماز خواندن انسان را وقت شناس و منظم بار می آورد. در هر شبانه روز پنج مرتبه از طرف خالق روزی دهنده خود، دعوت شده اید که در پیشگاه او حاضر شوید. به یاد او باشید و هر چه هست از او بخواهید . نماز را بهتر است در اولین فرصت ، یعنی اول وقت ، قبل از هر کاری به جا آورید این خود تمرین انضباط است»(مهندس بازرگان، مجموعه آثار ، ج 9، ص 21، مباحث ایدئولوژیک، بنیاد فرهنگی بازرگان)
مهندس بازرگان ، غیر از کارکرد تمرین انضباط ، کارکرد های دیگری برای نماز و احکام و مقدمات آن ذکر می کند ؛ از جمله کارکرد مفتخور نبودن، تقویت عضلات و پوست ، جریان خون، طراوت و تازگی خاطر در انسان ، تمرین تقویت نفس در اثرآرامش در نماز ، تمرین وظیفه شناسی در این رساله بیان شده است. (مهندس بازرگان، مجموعه آثار ، ج 9، ص 27-21، مباحث ایدئولوژیک، بنیاد فرهنگی بازرگان)
اصلی ترین آسیب این گونه دین شناسی- که مهندس بازرگان نماینده آن می باشد – این است که در عین اینکه کسی کارکرد های فردی ، اجتماعی و دنیوی احکام و آموزه های دینی را انکار نمی کند اما نباید فقط به تبیین کارکردی بسنده کرد تا مخاطب با کشف بدیل، از آموزه ی دینی دست بشوید؛ هم چنان که مهندس بازرگان خود – هم چنانکه اشاره خواهد شد – بعد از نیم قرن از افکار پیشین خود دست بشوید.
دوره دوم : از کودتا و سقوط مصدق تا پیروزی انقلاب اسلامی
آغاز فعالیت حزبی بازرگان به فردای کودتای 28 مرداد بازمی گردد که نهضت مقاومت ملی ایران تشکیل شد و در 27 اردیبهشت 1340 در یک جلسه ی بیست – سی نفری ، تصمیم به تاسیس نهضت آزادی ایران با چهار اصل « مسلمانیم ، ایرانی هستیم، تابع قانون اساسی هستیم، مصدقی هستیم » گرفته و توسط آیت الله طالقانی و دکتر یدالله سحابی و مهندس بازرگان بنیان نهاده شد .
دوره سوم : فعالیت های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
بازرگان ، مسوولیت اولین دولت جمهوری اسلامی ایران را به عهده گرفت و نهضت آزادی را به عرصه جدیدی از مسائل سیاسی – اجتماعی وارد کرد. این جریان بر حکومت دموکراتیک ایران بیش از جمهوری اسلامی تاکید داشتند و با صراحت ، اصل ولایت فقیه را به چالش کشاندند . نهضت آزادی با این که نقد هایی به برخی اندیشه های فرهنگ غربی داشت ولی به هیچ وجه به تهاجم فرهنگی غرب اعتقاد نداشت و به ورود به بازار جهانی و تحقق اقتصاد سرمایه داری لیبرالی اصرار می ورزید . رجحان منافع ملی بر منافع آرمانی ، پذیرش مدرنیته و سکولاریسم مهم ترین مبانی روشنفکری متجدد دینی با گرایش ملی مذهبی – که مهندس بازرگان نماد شاخص این جریان است – می باشد.
مهندس بازرگان پس از اینکه چندین ماه به عنوان نخست وزیر دولت موقت بود بعد از به وجود آمدن تنش هایی میان دولت موقت و عملکرد انقلابیون ، استعفا داده و به این ترتیب از صحنه ی فعالیت سیاسی در دوره جمهوری اسلامی به کنار رفت.
امام خمینی (ره) بعد ها در نامه معروف 6/1/68 خود خطاب به آقای منتظری به صراحت از عدم موافقت خود برای نخست وزیری بازرگان سخن می گویند.
دوره چهارم : دوره فکری متاخر بازرگان
وی در این دوره از اندیشه های گذشته اش دست می شوید و هدف بعثت پیامبران را به خداشناسی و آخرت گرایی محدود می کند.بازرگان در دوره چهارم بیشتر به مباحث فکری اشتغال داشته و به صراحت در یک سخنرانی به سکولاریزم و جدایی دین از مسایل اجتماعی گرایش پیدا می کند. و این اندیشه را نیز به ائمه و متون دینی نسبت می دهد.
برای کسب اطلاعات بیشتر پیرامون افکار و اندیشه های مهندس بازرگان به منابع ذیل مراجعه نمایید:
جریان شناسی فکری ایران معاصر، عبدالحسین خسروپناه، موسسه فرهنگی حکمت نوین اسلامی
آسیب شناسی دین پژوهی معاصر، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
فصل سوم : دکتر شریعتی
مرحوم دکتر شریعتی ازشخصیتهای تاثیر گذار وشناخته شده در تاریخ انقلاب اسلامی اسلامی بودند که در آگاهى بخشیدن به مردم به ویژه نسل جوان وآشنا نمودن آن ها با فرهنگ اسلامی نقش مثبت و بسزایى داشت وتلاش های زیادی در این زمینه انجام دادند. اما از آنجا که وی در زمینه علوم اسلامی تخصص لازم و کافی را نداشتند و عمده تحصیلاتش غربی بود برخی از اندیشه ها و تفکراتی که مطرح می نمودند با نقصها و کاستی هایی روبرو بود و در مواردی با مبانی دینی سازگار نبود و همین مساله موجب مخالفت ها و اعتراضهایی نسبت به وی شد . درمورد اندیشه و تفکرات و نوشته های ایشان , دیدگاهها و نظرات متفاوتی در محافل علمی و غیر آن مطرح می شد وسخن در مورد و بحث از اندیشه ها و نظریات وی تا مدتها اذهان جامعه را به خود مشغول نمود در این میان برخی از دیدگاهها در مورد اندیشه و نظریات وی پا را از حد اعتدال و انصاف فراتر گذارده و با افراط و تفریط ها و نسبت هایی همراه بوده که طبیعتا نمی تواند ملاک ارزیابی شخصیت ایشان باشد . روشن است که هر گونه ارزیابی وتحلیل در مورد افکار و اندیشه های شریعتی آنگاه صحیح و منصفانه خواهد بود که با توجه به مجموعه نقاط ضعف وقوت دیدگاه وی و در نظر گرفتن هر دو باشد. و در این راستا واقعیت آن است که افکار واندیشه های دکتر شریعتی در کنار نکات مثبت دارای نکات منفی نیز می باشد . که به برخی از آنها به اختصار اشاره می کنیم ؛ 1- ایشان داراى شور و نشاط و صاحب زبانى بسیار حماسى و موج آفرین بود. که در نسل جوان بسیار تاثیر گذار بود اما در مقابل، نقص او این بود که نسبت به اسلام و علوم دینى از آگاهى ژرف و عمیقى برخوردار نبود. او گرچه تابلوى زیبایى از اسلام ارائه کرده است، ولى در این نگارش هنرى بسیارى از زیبایى هاى اساسی و حقیقى دین نادیده گرفته می شد . 2- ایشان فردى پر احساس و داراى درد و درکى اجتماعى و گرایشات اسلامى بود. اما در مقابل نقص و اشتباه بزرگ و اساسى او این بود که تحت تأثیر اندیشه هاى مکاتب عصر خود مانند تفکرات مارکسیستى و اگزیستانسیالیستى بود. این مسأله اندیشه دینى او را دستخوش التقاط مى نمود. البته او در مواردى به نقد مارکسیسم نیز مى پرداخت، لیکن نفوذ اندیشه هاى مارکسیستى در ذهن او چنان بود که مارکسیسم را با همان ادبیات مارکسیستى و تحت تأثیر همان نگرش ها مورد نقد و چالش قرار مى داد و از همانى سر در مى آورد که از آن مى گریخت. تصویرى که شریعتى از اسلام ارائه کرده است در موارد زیادى آلوده به اینگونه افکار است. 3- وی برخلاف دیگر روشنفکران، که مى کوشند دین را از صحنه جامعه بیرون رانده و میدان را براى اندیشه های سکولاریستی خالى کنند و دین را به رابطه فردى بین بنده و خدا تقلیل دهند، دین را در متن جامعه مى خواست و از دین در حاشیه و بى مسؤولیت سخت گریزان و متنفر بود. لیکن در این باره نیز گاه گرفتار تک ساحت گرایى شده و نسبت به مسائل ماورائى و مبدأ و معاد و… بى مهرى نشان مى داد. تا آنجا که عالمان بزرگى که در این زمینه ها به هدایت جامعه و نشر تعالیم اخروى دین پرداخته اند را گرفتار طعن و تمسخر مى ساخت. 4- یکی ازچالش های اساسى اندیشه دکتر شریعتى در این نکته نهفته است که او با تمرکز به دید جامعه شناسانه به اسلام نظر می کرد در حالی که به این دیدگاه اشکالاتى وارد است. اولاً: شدیدا یک طرفه است و نمى تواند تمام ابعاد اسلام را نشان دهد. چنانچه نگاه تنها کلامى یا فقهى به اسلام باعث مى شود که بخشى از اسلام کنار زده شود، نگاه جامعه شناسانه به تنهایى هم دچار همین اشکال است. دکتر شریعتى نه تنها وضع موجود جامعه اسلامى یا حتى تاریخ اسلام را با این دیدگاه مى دید، بلکه اعتقادات و مبانى معرفتى اسلام را نیز به این معیار مى سنجید و بدین ترتیب باعث مى شد که اسلام آنچنانکه شایسته و بایسته است، معرفى نشود. گذشته از این او در معارف اسلامى صاحب نظر نبود. به عبارت دیگر چنانچه جامعه شناسى را به صورت کلاسیک آموخته بود، با هیچ یک از علوم اسلامى آشنایى این چنین نداشت. ثانیا: دیدگاه جامعه شناسانه دیدگاهى توصیفى است. یعنى نگاهى از بیرون به دین دارد. از شاخه هاى جامعه شناسى، جامعه شناسى دین و ادیان است که از بیرون حوزه دین به توصیف ادیان موجود مى پردازد، بدون اینکه درصدد تحلیل یا ارزشگذارى باشد. جامعه شناس در بهترین حالت، همانند گزارشگر امینى است که آنچه را مى بیند بدون دخل و تصرف و با دقت توصیف مى کند و کارى به ارزشگذارى و صدق و کذب دیده هاى خود ندارد. جامعه شناسى هرگز در صدد داورى و قضاوت در حق و باطل بودن ادیان مختلف نیست، زیرا او تمام فرهنگها و تمدنها و ادیان را به یک چشم مى بیند. بلکه او تمام آنها را به عنوان دستاوردهاى بشرى محترم مى شمارد. به عبارت دیگر جامعه شناسى نسبت به دینى در مقایسه دین دیگر یا تمدنى نسبت به تمدن دیگر یا فرهنگى نسبت به فرهنگ دیگر تعهدى ندارد. اما دکتر شریعتى کاملاً نسبت به فرهنگ و تمدن و دین اسلام و مذهب تشیع متعهد بود، او توصیف گر صرف قضایا نبود، بلکه در بسیارى از موارد به تحلیل مى نشست و نظریه و رهنمود ارائه مى داد. دکتر شریعتى درد دین داشت و تمام تلاش او حل پاردوکس هاى جامعه مسلمانان در روزگار تسلط مدرنیته بود. همان دردى که پیش از او، اقبال لاهورى داشت. اگرچه نفس این درد محترم است، اما با ذات علم جامعه شناسى سازگار نیست. و این تناقضى در افکار وى ایجاد مى کرد. ثالثا: جامعه شناسى رایج علمى غربى و مبتنی بر پیش انگاره های سکولار است که در قرن هجدهم توسط اوگوست کنت پایه گذارى شد. این علم در چهارچوب بنیانهاى معرفت حسى سازمان یافته است و نگاهش متوجه زمین و طبیعت است. این علم با عالم قدس سرو کار ندارد و هرگز به آن توجه نمى کند و در حقیقت نمى تواند، به آن نظر بیافکند. این علم محدودیت عقل بشرى را در بند محسوسات و پدیدارها پذیرفته و سعى دارد از راه تجربه به توصیف جهان پیرامونى بپردازد، چنانکه فیزیکدان با ماده رفتار مى کند، او نیز با جامعه و تمدن و دین رفتار مى کند. و طبیعى است که این طرز تلقى به هیچ وجه مورد تایید اسلام نیست. با این تحلیل و توصیف از اسلام فقط ظاهرى مى ماند و راه به حقیقت آن ناممکن مى شود. نظر به دین از نظرگاه جامعه شناسى ـ که مرحوم دکتر شریعتى بر آن تاکید داشت ـ نگاه به آن از منظر تنگ حسى و نظرگاهى کاملاً غربى است و اسلام با این نگاه از حقیقت متعالى خود تهى مى شود. شاید همین نکته است که دکتر شریعتى واداشت که وصیت کند که کتابهاى او توسط استاد محمد رضا حکیمى بازنگرى و اصطلاح شود و چنین نگاشت :آنچه از من نشر یافته به دلیل نبودن امکانات و کم بودن فرصت , خام و عجولانه و پر غلط و بد چاپ شده است و تمامی آن را نه به عنوان کارهای علمی , تحقیقی , که فریادهایی از سر درد , نشانه هایی از یک راه , نگاه هایی برای بیداری , ارائه طریق , طرح های کلی از یک مکتب , یک دعوت ،جهات و ایده ها و بالاخره نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد آن هم در شرایطی تبعیدی , فشار , توطئه , فرصت گذرا و حالتی که هر لحظه اش انتظار فاجعه ای می رفت , آن ها همه باید تجدید نظر شود , از نظر علمی غنی شود و غلط گیری معنوی و لفظی وچاپی شود.(دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیتها , ص 80) مقام معظم رهبری در مورد افکار و اندیشه های ایشان فرمودند:« من شریعتی را به صورت یک مرحله می توانم قبول کنم به این معنا که او کسی بود که اندیشه های مطرح شده در جامعه را با زبان درستی با یک سلطه ویژه ای بر فرهنگ رایج آن نسل می توانست بیان کند … مرحله بعدی این است که بیاییم آن مسائلی را که شریعتی با استفاده از آشنایی های خودش با فرهنگ اسلام فهمیده بود با اصول اساسی فلسفه مکتب اسلام بیامیزیم و منطبق کنیم آنچه بدست خواهد آمد به نظر من مرحله جدیدی است که می تواند برای نسل ما مفید باشد به تعبیر بهتر بیاییم شریعتی را با مطهری بیامیزیم , شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم ترکیبی از زیبایی های شریعتی با بتون آرمه اندیشه اسلامی شهید مطهری به وجود بیاوریم این به نظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد .»( جعفر سعیدی , دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیتها , تهران: سایه 1380, ص 99, روزنامه جمهوری اسلامی , 30/3/60)مرحوم شهید مطهری نیز در ارزیابی افکار ونظریات دکتر شریعتی فرمودند :« معتقدم نسبتهایی از قبیل سنیگری , وهابیگری به او بی اساس است او در هیچیک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد وعدل و امامت گرایش غیر اسلامی نداشته است ولی نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بوده و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف اسلامی بی خبر می ماند حتی در مسائل اصولی دچار اشتباهات فراوان گردیده است .»( جعفر سعیدی , دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیتها , ص 108و109)
اما در مورد شهادت ایشان هر چند برخی احتمال داده اند که ایشان توسط رژیم شاه کشته شده باشد ولی دلیل روشنی برای اثبات این احتمال وجود ندارد .
حضرت امام (ره) در مورد نامبرده اظهار نظرى ننموده اند گرچه حضرت امام کلیه اندیشمندان مسلمان را موردعنایت خویش قرار مى دادند ولى برخى نقطه نظرهاى ایراد شده از سوى حضرت امام با برخى نقطه نظرهاى دکتر شریعتى متضاد است. مثلا درمورد اندیشه اسلام بدون روحانیت- و یا درباره نقش برخى علما در تاریخ البته موارد دیگر نیز وجود دارد که مجال شرح آن نیست.
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره دکتر شریعتی و افکار و اندیشه ها و عملکرد وی به منابع زیر رجوع نمایید:
جریان ها و جنبش هاى مذهبى سیاسى ایران، رسول جعفریان، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، ویراست چهارم، 1383
سمینار بررسى و تبیین آراء اندیشمندان معاصر، شهید مطهرى، دکتر شریعتى، مرکز نشر دانشگاه صنعتى امیر کبیر.
درآمدى بر مبانى فکرى انقلاب اسلامى، محمد شفیعى فر، نشر معارف،.
حدیث پیمانه، پژوهش در انقلاب اسلامى، حمید پارسانیا، نشر معارف،. 1376
فصل چهارم : آیت الله طالقانی
افکار و اندیشه های آیت الله طالقانی با حضرت امام تفاوت چندانی نداشت و مبارزات آیت الله طالقانی با رژیم ستمشاهی و نقش آفرینی ایشان پس از انقلاب اسلامی و تعبیر« ابوذر زمان» توسط امام در مورد ایشان بیانگر هم افق بودن ایشان با اندیشه های حضرت امام است . هر چند ممکن است اختلافات نظری میان این دو بزرگواروجود داشته باشد اما این اختلاف نظرها به گونه ای نیست که خط فکری این دو بزرگوار را از یکدیگر جدا نماید .
یکی از نکاتی که برخی از آن به عنوان تفاوت دیدگاه ایشان با حضرت امام یاد می کنند ، نوع برخورد با گروهها و جریان های مخالف نظام بود که مدارا و تلاش ایشان برای جذب آنان به انقلاب موجب شد تا این گروهها ایشان را همفکر خویش تلقی نموده و از جایگاه ایشان استفاده ابزاری نمایند وبه عنوان سندی برای حقانیت و اعتبار راه خویش بهره بگیرند .
آیت الله طالقانی – همانطور که آیت الله مهدوی کنی در خاطراتش ذکر می کند- بیشتر از این که دافعه داشته باشد برای تمام اقشار جاذبه داشت. همین جاذبه باعث می شد گروهایی در صدد مصادره به مطلوب از شخصیت آیت الله طالقانی برآیند. این جریان بعد از انقلاب تشدید شد. چرا که اولاً گروهای منحرف و التقاطی تحت فشار بودند و ثانیا جریان حاکم و تعیین کننده، روحانیت بود و لذا سران این گروهها برای بیرون آمدن از انزوای سیاسی و یا تخفیف در مجازاتها در صدد موجه جلوه دادن خود با نام آیت الله طالقانی بودنداز جمله آنها مجاهدین خلق بود که چون زاییده نهضت آزادی و دست پرورده مهندس بازرگان بودند، نهایت بهره برداری سیاسی را از روی خوش آیت الله طالقانی کردند. زمانی وی را کاندیدای ریاست جمهوری کردند، زمانی مجموعه سخنرانی های وی را تحت عنوان مجموعه گفتار پدر طالقانی در چند جلد چاپ کردند، مدتی به خاطر زندانی شدن فرزندش – مجتبی که پیکاری بود – جو کشور را آشفته کرده و هر بار با انتشار عکس رجوی و خیابانی با ایشان، جوانان شیفته آیت الله طالقانی را به دام خویش می کشاندند. علاوه بر مجاهدین خلق، گروهای انحرافی دیگر مثل آرمان مستضعفین -که مولود اندیشه های شریعتی بود- سعی کردند آیت الله طالقانی را مقابل امام و روحانیت سنتی انقلابی، قرار دهند. البته آیت الله طالقانی هم هیچ گاه در این فضا سازی ها و تبلیغات منفی هضم نشد و در دام هیچ یک از آنها نیفتاد. چنانچه محمد جواد حجتی نقل می کند که با آقای طالقانی راجع به این گروه ها صحبت کردم، به من گفتند :«شما خیال می کنید که من طرفدار این گروهها هستم. من مطمئنم اگر این گروهها بفهمند که من حرفی بر خلافشان زده ام یا بزنم، از من می برند. من غرضم از مدارا با اینها این است که اینها به اسلام جلب شوند.» (یادنامه ابوذر زمان , تهران , شرکت سهامی انتشار ، 1362, ص265)
حضرت امام نیزبا درایت کامل و با اعتمادی که به آیت الله طالقانی داشت، ایشان را به امامت جمعه تهران منصوب کردند و ایشان را ابوذر زمان و مالک اشتر دوران نامیدند. این خود جوابی محکم و قاطع بود به منافقان سیه روزی که ادامه حیاتشان را تحت لوای روحانیت می دانستند اما به جای آنکه خود با روحانیت همراه شوند، قصد داشتند نشان دهند روحانیت همراه آنان است.
« دیدگاه آیت الله طالقانی و ولایت فقیه »
هر چند آیت الله طالقانی معتقد به ولایت مطلقه فقیه نبودند و همانند آیت الله نائینی قائل به ولایت مقیده فقیه و ولایت در امور حسبیه بودند و معتقد بودند که فقیه جامع الشرایط در حفظ حقوق عمومی و انتظام بخشیدن به امور عمومی و امور حسبیه که شارع مقدس به تعطیل ماندن آن در هیچ زمانی راضی نیست , ولایت دارد .(شیر خانی ، علی ، شورا و آزادی بحثی در اندیشه سیاسی آیت الله طالقانی ، قم: آفتاب سبا ، 1381، ص 254 ) اما این اختلاف ، اختلاف نظری و فقهی بود و در عمل ایشان همواره از رهبری حضرت امام پیروی نمودند. ایشان در باره امام گفت: من رهبری قاطع ایشان ( امام خمینی ) را برای خودم پذیرفته ام و همیشه سعی کردم که از مشی این شخصیت بزرگ و افتخار قرن و اسلام ، مشی من خارج نباشد . ( از آزادی تا شهادت ، سید محمود طالقانی ، تهران: انتشارات ابوذر ، 1358ص 142-143)
حضرت امام در پیام خودشان به مناسبت رحلت ایشان فرمودند: «آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او شخصیتی بود که از حبسی به حبسی و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ گاه در بهار بزرگ خود سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم. او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود و زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر برنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او پربرکت»( صحیفه امام ، ج9،ص 486)
برای آشنایی بیشتر با اندیشه های آیت الله طالقانی به منابع زیر مراجعه شود:
شورا و آزادی بحثی در اندیشه سیاسی آیت الله طالقانی ، علی شیرخانی قم: آفتاب سبا ، 1381
جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران ، رسول جعفریان ، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، 1382
گلشن ابرار ، خلاصه ای از زندگی اسوه های علم و عمل ، جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، قم: معروف ،1382، ج2
فصل پنجم: شهید مصطفی چمران
افکار و عملکرد شهید چمران و حرکت در مسیر افکار و خط امام گویای این واقعیت بود که شهید چمران ، متعلق به جبهه انقلاب اسلامی بوده و با وجود اینکه در آغاز با نهضت آزادی به دلیل نام اسلامی بودن همکاری داشت ، اما در ادامه با زاویه گرفتن آنها از خط امام ، از آنان فاصله گرفت .
شهید چمران به گفته خود از سن پانزده سالگی در انجمن اسلامی دانش آموزان شرکت داشته و در آنجا با آیت الله طالقانی آشنا و یکی از شاگردان پرو پا قرص آیت‌الله طالقانی در درس تفسیر ایشان می‌شود. ( مصاحبه با روزنامه اطلاعات، 27/5/1358) این سابقه آشنایی با آیت‌الله طالقانی یکی از اصلی ترین سران نهضت آزادی یکی از دلایل بسیار مهم و اصلی در اعتماد چمران به نهضت آزادی بوده است. البته حضور شهید چمران در کلاس های مهندس بازرگان در دانشکده فنی پس از قبولی در دانشگاه تهران و در ادامه، خالی بودن عرصه مبارزه توسط دیگر گروه های اسلامی در امریکا (پس از مهاجرت دکتر به امریکا) و برخی دلایل دیگر، عضویت دکتر‌چمران را در این گروه طبیعی می نماید. نکته دیگر آن که نهضت آزادی در آن زمان به رغم همه نواقصی که داشت، بالاخره یکی از گروه‌های ضد رژیم محسوب می شد و سران این گروه (صرف نظر از برخی تفکرات غلط‌شان که آن هم در آن زمان چندان بارز نبود)، کسانی بودند که با جدیت مشغول مبارزه بودند و حتی به حبس های طولانی مدت محکوم شده بودند. پس رابطه با این گروه و عضویت در آن را نمی توان ضعفی برای دکتر چمران دانست، بلکه اتفاقاً باید این را افتخاری برای نهضت آزادی شمرد که در آن زمان توانسته بود مخلصینی چون چمران را جذب کند که در ادامه توان حفظ این افتخار را نیافت. مطلب مهم این است که با پیروزی انقلاب و بیشتر علنی شدن زاویه ای که نهضت آزادی با تفکرات امام داشت، مسیر دکتر چمران نیز به تدریج از نهضت آزادی جدا شد. وی به دلیل سابقه آشنایی‌اش با اعضای نهضت آزادی و قابلیت‌های در خور تحسینی که داشت، در دولت موقت و در جایگاه معاون نخست وزیر در امور انقلاب جای گرفت و در همان زمان بود که حتی در ملاقات با برژینسکی به همراه مهندس بازرگان و دکتر یزدی حضور داشت. اما در آینده وقایعی رخ داد که مواضع سازشکارانه دولت موقت برای دکتر چمران در عمل آشکار شد، به گونه ای که از همراهی با آنان پرهیز داشت. یکی از کسانی که در آن زمان در نخست وزیری با دکتر چمران همکاری می نموده است، سخنان خود با دکتر چمران را در این زمینه این‌گونه بیان می کند: «در آن زمان امام قم تشریف داشتند و دولت موقت پنجشنبه‌ها برای گزارش به قم می رفت. نخست وزیر و تقریباً تمام وزرا می رفتند. دکتر چمران معمولاً بهانه‌ای می ‌آورد و نمی رفت. جمع بندی من این بود که این تکبر است که دکتر پیش امام نمی رود. گفتم: «چرا نمی روید؟» چشمانش یک نفوذ خاصی داشت. یکدفعه مچ دستم را گرفت به صورتی که من جا خوردم، به عکس امام که در اتاقش بود اشاره کرد و با یک تغیّری گفت: ببین عزیز، شما که شب می خوابید من با این عکس، گاه ساعت ها عشقبازی می کنم. امام معشوق من است. گفتم: پس لازم است پیش امام بروید. گفت: نه، من حاضر نیستم همراه این ها ولو به دیدن معشوقم بروم. »(مستند سردار عشق، روایت فتح) این برخورد نمونه‌ای از بازتاب نفرتی بود که چمران (تنها چند ماه پس از پیروزی انقلاب) از مواضع غیرولایی و غیر انقلابی و غیر مردمی نهضت آزادی پیدا کرده بود و هرچه زمان به پیش رفت، جلوه‌های پررنگ‌تری از آن آشکار می‌شد.
(www.farsnews.com/newstext.php?nn=89070706)
در ادامه برای روشن شدن زوایه فکری شهید چمران با نهضت آزادی واندیشه های بازرگان به مطلبی در این خصوص اشاره می کنیم .
یکی از شبهاتی که اعضای گروهک غیرقانونی نهضت آزادی در سالهای اخیر تلاش کردند تا در ذهن جوانان نسل سوم انقلاب جا بیندازند این مساله بود که مبارز و مجاهد شهید دکتر مصطفی چمران، از اعضای فعال نهضت آزادی بوده و در حالی به شهادت رسید که همچنان به آرمانهای آن متعهد بود.
نهضت آزادی که از خالی بودن سوابق انقلابی رنج می برد، با این اقدام تلاش دارند تا برای خود پیشینه پرافتخاری ساخته و آبرویی کسب نمایند. در حالی که واقعیتهای تاریخی حکایت دیگری دارد …
نهضت آزادی از جمله گروههای سیاسی بود که در فضای نسبتا باز سیاسی در آغاز دهه 40 فعالیت مستقل سیاسی خود را آغاز و اعلام موجودیت نمود.
اعضای فعال نهضت پیش از آن در ذیل جبهه ملی ایران فعالیت می‌کردند و در ماجرای نهضت نفت نیز در دهه 20 و 30 فعال بودند. حضور مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی در راس این تشکل موجب شد تا نهضت آزادی بتواند در دوران فترت گروههای سیاسی – اسلامی فعال، از میان دانشجویان مذهبی دانشگاهها و آنها که بازرگان و سحابی را می شناختند، عضوگیری کند که از جمله آنها می‌توان به شهید بزرگوار مصطفی چمران اشاره نمود.
آشنایی مصطفی چمران به زمانی پیش از اعلام موجودیت رسمی نهضت و در دهه 30 بر می‌گردد، آنگاه که چمران به عنوان دانشجویی جوان در سال 1332به دانشکده فنی دانشگاه تهران قدم گذاشت. بازرگان در آن سالها در دانشکده فنی کرسی تدریس داشت و طبیعتا چمران نیز مدتی در محضر استاد مطالبی پیرامون ترمودینامیک آموخت.
چمران که آشنایی با مسایل مذهبی و سیاسی را از 15 سالگی با شرکت در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانی، در مسجد هدایت، آغاز کرده بود، از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود که به تدریج با مهندس بازرگان ارتباط برقرار نمود.
مهندس بازرگان درباره چمران می‌گوید: «یکی از دانش جویان ممتاز دانشکده مصطفی چمران بود. استعداد کم نظیری داشت. در دروس تئوری و عملی بسیار قوی بود. خط زیبایی داشت، نقاشی او هم خوب بود، جزوه اش رابرای نمونه به بچه ها نشان می دادم. با عاطفه، صمیمی، عارف مسلک، متدین و دوست داشتنی بود. یک بار نمره امتحانش را 22 داده بودم آن قدر کارش عالی بود که دیدم طلبکار است. گفتم این دو نمره طلبت را در امتحانات آخر سال حساب می کنم، اما این کار هرگز صورت نگرفت، زیرا همیشه در نمره گرفتن، او طلبکار بود و من بدهکار ماندم«
اما این ارتباط چندان دوام نیافت و مصطفی جوان خیلی زود عزم سفر کرد (سال 1337) و به عنوان شاگرد اول با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد تا پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا – برکلی- با ممتازترین درجه علمی در رشته دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما فارغ التحصیل گردد.
با اعلام موجودیت نهضت آزادی در سال 1340، چمران در ایران نبود و همین جدایی و فاصله چند ساله بود که زمینه واگرایی چمران از نهضت آزادی و شکل گیری چمرانی جدید با هویتی متفاوت از تعلقات پیشین را در وی فراهم آورد. ظهور و بروز این خط مشی متفاوت را می‌توان در انتخاب مشی مبارزاتی متفاوت و متعارض چمران و سران نهضت آزادی بعد از 15 خرداد 1342 مشاهده نمود.
پس از سرکوب قیام ملت، در میان عده ای از مبارزین خارج و داخل کشور این فکر به وجود آمد که رژیم پهلوی اصلاح پذیر نبوده و تنها راه برای مقابله مبارزه مسلحانه است. بدین منظور بود که شهید چمران و بعضی از همفکران وی برای فراگیری فنون جنگ های پارتیزانی و آماده سازی برای نبرد مسلحانه و رویارویی با رژیم پهلوی به مصر رهسپار شدند و مدت دو سال سخت ترین دوره های چریکی و جنگ های پارتیزانی را مخفیانه فرا گرفتند. اما سران نهضت آزادی نه تنها به براندازی رژیم پهلوی اعتقادی نداشتند، بلکه بعد از 15 خرداد 42 فعالیت سیاسی را رها کرده و به فعالیتهای فرهنگی و امور خیریه مشغول شدند.
در اواخر سال 1349 و آغاز دهه 50 مصطفی چمران تمام مقامات و افتخارات و فرصتهای عالی شغلی و زندگی مرفه در آمریکا را رها کرده و بنا به دعوت امام موسی صدر و به منظور ایجاد پایگاه مبارزاتی جدید(گروه امل)، راهی لبنان شد. (وی پیش از این نیز دو – سه سالی در مصر دوره آموزشهای نظامی و مبارزات چریکی و پارتیزانی دیده بود) وی تا پیروزی انقلاب اسلامی و ماجرای ربوده شدن امام موسی صدر هرگز به ایران باز نگشت و قریب به 20 سال از ایران و نهضت آزادی دور شده بود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود که چمران به شوق دیدار حضرت امام(ره) به طور موقت به ایران آمد، ولی بعد از دیدار با حضرت امام چنان شیفته ایشان شد که همه تشکیلات و برنامه هایش در لبنان را رها کرده و برای همیشه در ایران اسلامی ماندگار شد. خانم غاده چمران(همسر شهید) در این باره می‌گوید: «وقتی که مصطفی به ایران رفت نامه فرستاد که امام از من خواسته بمانم و من هم می‌مانم» این عبارات به وضوح نشان می‌دهد که شاید تنها عاملی که باعث ماندن شهید چمران در ایران شده بود، درخواست امام از وی بود، نه مناسبات حزبی و رفاقتهای سازمانی
بازگشت چهره شهیری چون دکتر مصطفی چمران که حال در دوران میانسالی، هم از تجربه بالای مبارزاتی برخوردار بود و هم از لحاظ علمی در عالیترین سطوح قرار داشت، کافی بود که سران دولت موقت را تحریک کند تا وی را برای همکاری دعوت نمایند. سابقه دیرین آشنایی چمران و مهندس بازرگان و دوستی چندین ساله چمران و دکتر یزدی در آمریکا نیز زمینه را هموار ساخت تا چمران با سمت معاونت نخست وزیر در امور انقلاب به ظاهر به اعضای نهضت آزادی در کابینه دولت موقت مهندس بازرگان نزدیک شود.
نکته اساسی در این میان آن است که ما در این ایام کمترین همگرایی سیاسی بین چمران و جریان نهضت آزادی را نمی‌بینیم و بالعکس چمران بیشترین ارتباط و همراهی را با حضرت امام(ره) و یاران و همراه ایشان دارند که نمونه‌ای از آن، رابطه نزدیک چمران با حضرت آیت الله خامنه ای است. اولین آشنایی و مواجه این دو نیز به مسائل نظامی بر می‌گردد که آیت الله خامنه ای از آن روز چنین یاد می‌کند:
«کمیته‌ای در نخست وزیری تشکیل شد که درباره مساله ارتش بحث و مشورت کند و در مواردی هم تصمیم گیری می‌کرد که من و ایشان هر دو عضو این کمیته بودیم. در بدو تشکیل این کمیته اولین روزی که ایشان دعوت شده بودند, من وارد شدم و قیافه مهربان و صمیمی و متواضع و دوست داشتنی چمران را اول بار در آنجا دیدم… وقتی نشستم دیدم مثل این که او هم با من آشنا بوده و خیلی زود احساس کردم که یک انسان اهل ذوق و معنویت و علاقمند به هنر و هنرمند است, چنانکه در همه حرکات و سکنات او این حالات محسوس بود» (12/3/61)
از جمله اقدامات مشترک این دو بزرگوار راه اندازی ستاد جنگهای نامنظم بود که در بحبوحه ابتدای جنگ ایجاد گردید, ستادی که در شهر اهواز شکل گرفته بود.
در این ایام حوادث متعددی اتفاق افتاد که به خوبی مرزبندی‌های چمران از نهضت آزادی و قرابت و نزدیکی وی با جریان خط امام را آشکار می سازد و راه را برای مصادره فرصت طلبانه اقدامات افتخارآمیز چمران به نفع نهضت آزادی را می بندد:
1- یکی از اختلافات عمده چمران و نهضت آزادی، پافشاری ایشان در برخورد قاطع با عوامل ضدانقلاب در کردستان بود، مساله‌ای که با سیاست دولت موقت همخوانی نداشت. لازم به ذکر است که در پی کوتاهی مقامات دولت موقت و طولانی شدن مذاکرات آنها با تجزیه طلبان مسلح کرد، مناطق آزاد شده کردستان دوباره جولانگاه نیروهای ضدانقلاب شد. دکتر چمران بیش از همه از عملکرد دولت موقت ناراحت بود. البته این ناراحتی، پایان رابطه او با اعضای دولت موقت نبود، اما هرگز باعث نشد که بر سر عقایدش با کسی معامله کند یا اختلافات خود را با دولت موقت بپوشاند. اینجا بود که تفاوت های او با کادر رهبری نهضت آزادی بیش از پیش آشکار شد
2- یکی دیگر از اختلافات اساسی شهید چمران با نهضت آزادی به ماجرای انحلال مجلس خبرگان مربوط می‌شود. پس از آنکه در دولت موقت طرحی مبنی بر انحلال مجلس خبرگان به تصویب رسید و قرار شد که آنرا نزد امام ببرند، شهید چمران از جمله افرادی بود که از امضای آن خودداری کرد.
3- نکته قابل تامل دیگر نوع همکاری متفاوت نهضت آزادی و چمران با جریان انقلاب و حضرت امام(ره) بود. در حالی که اعضای نهضت مواضعی مخالف جریان خط امام اتخاذ می‌کردند و به تدریج از همکاری با انقلابیون کناره گیری کردند، چمران هر روز بیشتر از قبل به حضرت امام(ره) نزدیکتر شده و اطمینان ایشان را جلب نمود، به نحوی که در تاریخ 20 اردیبهشت 1359، هنگام تشکیل شورای عالی دفاع، به نمایندگی حضرت امام (ره) در این شورا منصوب شد.
این همه به خوبی حکایت از آن دارد که در تحلیلی منصفانه دکتر مصطفی چمران را بیش از آن که بتوانیم بخاطر ارادت و قرابت 25 سال قبلش به مهندس بازرگان عضوی از نهضت آزادی معرفی نماییم، باید به خاطر همسویی با خط امام و قرابت و دلدادگی به انقلاب اسلامی و حضرت امام(ره) عضوی از اعضای جریان خط امام معرفی کنیم که سرانجام نیز در خط مقدم جبهه ای به شهادت رسید که کمتر کسی از سران و هواداران نهضت آزادی پایشان بدانجا باز شده بود. به واقع چمران در میان رزمندگانی جانفشانی کرد و به شهادت رسید که جز نام و عشق حضرت امام خمینی(ره) را در ذهن و قلب خود نمی‌پروراندند.
به نظر می‌رسد تعریف و تفسیر حضرت امام(ره) از شهید بزرگوار چمران که در پیام تسلیت بمناسبت شهادت ایشان صادر گردیده تصویری صحیح از چهره واقعی این مجاهد فی سبیل الله باشد. آنجا که می فرماید:
«چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیروابسته به دستجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و به آن ختم کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید. هنر آنست که بی‌هیاهو‌های سیاسی و خودنمایی‌های شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی و این هنر مردان خداست. او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت روانش شاد و یادش بخیر. و اما ما می‌توانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند.»

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد