۱۳۹۵/۰۳/۲۳
–
۵۰۲ بازدید
«شاخصههای حکومت ولایی از منظر مقام معظم رهبری» پیش از آنکه به شاخصه های حکومت ولایی از منظر مقام معظم رهبری بپردازیم ، به ویژگیهای عمومی حکومت ولایی از نظر ایشان اشاره می کنیم . «ویژگیهای عمومی حکومت ولایی» ولایت، آن حکومتی است که شخص حاکم با آحاد مردم دارای پیوندهای محبت آمیز و عاطفی و فکری و عقیدتی است. آن حکومتی که زورکی باشد؛ آن حکومتی که با کودتا همراه باشد؛ آن حکومتی که حاکم، عقاید مردمش را قبول نداشته باشد و افکار و احساسات مردمش را مورد اعتنا قرار ندهد، آن حکومتی که حاکم حتی در عرف خود مردم – مثل حکومتهای امروز دنیا- از امکانات خاص و از برخورداریهای ویژه برخوردار باشد و برای او، منطقه ی ویژه یی برای تمتعات دنیوی وجود داشته باشد، هیچکدام به معنای ولایت نیست. ولایت، یعنی آن حکومتی که در آن، ارتباطات حاکم با مردم، ارتباطات فکری، عقیدتی، عاطفی، انسانی و محبت آمیز است مردم به او متصل و پیوسته اند به او علاقه مندند و او منشا همه این نظام سیاسی و وظایف خود را از خدا می داند و خود را عبد و بنده ی خدا می انگارد. حکومتی که اسلام معرفی می کند از دمکراسیهای رایج دنیا مردمی تر است؛ با دلها و افکار و احساسات و عقاید و نیازهای فکری مردم ارتباط دارد؛ حکومت در خدمت مردم است. از جنبه مادی، حکومت برای شخص حاکم و ولی و تشکیلات حکومتی، به عنوان یک طعمه نباید محسوب بشود والا ولایت نیست. اگر آن کسی که در رأس حکومت اسلامی است، برای حکومت، برای خود، برای این شان و مقامی که به او رسیده است یا می خواهد به او برسد، کیسه ی مادی یی دوخته باشد، آن شخص، ولی نیست آن حکومت هم ولایت نیست. در حکومت اسلامی، آن کسی که ولی امر است- یعنی کار اداره ی نظام سیاسی به او سپرده شده است- از لحاظ قانون با دیگران یکسان است. او حق دارد بسیاری از کارهای بزرگ را برای مردم و کشور و اسلام و مسلمین انجام دهد اما خود او محکوم قانون است. (۶/۱/۷۹) مقام معظم رهبری سه شاخصه و مؤلفه محوری برای حکومت ولایی برشمردند : 1.خاستگاه الهی حکومت ولایی یکی از پایههای اصلی حکومت ولایی، الهی بودن خاستگاه آن است. بدین معنا که برخلاف نظامهای سیاسی غرب که مبتنی بر قرارداد اجتماعی شکل گرفتهاند، این حقوق الهی است که مبداء و منشاء حقوق سیاسی – اجتماعی در حکومت ولایی است. ایشان دراین باره فرمودند: «در اسلام هیچ ولایت و حاکمیتی بر انسانها مقبول نیست، مگر این که خدای متعال مشخص کند. ما هرجا که در مسائل فراوان فقهی که به ولایت حاکم، ولایت قاضی یا به ولایت مؤمن – که انواع و اقسام ولایات وجود دارد – ارتباط پیدا می کند، شک کنیم که آیا دلیل شرعی بر تجویز این ولایت قائم هست یا نه، می گوییم نه؛ چرا؟ چون اصل عدم ولایت است؛ این منطق اسلام است. آن وقتی این ولایت مورد قبول است که شارع آن را تنفیذ کرده باشد و تنفیذ شارع به این است که آن کسی که ولایت را به او می دهیم – در هر مرتبه یی از ولایت – باید اهلیت و صلاحیت یعنی عدالت و تقوا داشته باشد و مردم هم او را بخواهند؛ این منطق مردم سالاری دینی است که بسیار مستحکم و عمیق است.» (۲۶/۹/۸۲ ) «در اسلام، سرپرستی جامعه، متعلق به خدای متعال است. هیچ انسانی این حق را ندارد که اداره امور انسانهای دیگر را به عهده بگیرد. این حق، مخصوص خدای متعال است که خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالک امور انسانها، بلکه مالک امور همه ذرات عالم وجود است. خود این احساس در جامعه اسلامی، چیز کم نظیری است. هیچ قدرتی، هیچ شمشیر برایی، هیچ ثروتی، حتّی هیچ قدرت علم و تدبیری، به کسی این حق را نمی دهد که مالک و تصمیم گیرنده درباره سرنوشت انسانهای دیگر باشد. اینها ارزش هستند. حق تولیت امور و زمامداری مردم را به کسی اعطا نمی کند. این حق، متعلق به خداست. خدای متعال، این ولایت و حاکمیت را از مجاری خاصی اعمال می کند. یعنی آن وقتی هم که حاکم اسلامی و ولی امور مسلمین، چه بر اساس تعیین شخص – آن چنان که طبق عقیده ی ما، در مورد امیرالمؤمنین و ائمه(ع) تحقق پیدا کرد – و چه بر اساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتی این اختیار به او داده می شود که امور مردم را اداره بکند، باز این ولایت، ولایت خداست؛ این حق، حق خداست و این قدرت و سلطان الهی است که بر مردم اعمال می شود. آن انسان – هرکه و هرچه باشد – منهای ولایت الهی و قدرت پروردگار، هیچ گونه حقی نسبت به انسانها و مردمِ دیگر ندارد.»(۲۰/۴/۶۹) 2. حکومت ولایی حکومت معیارها و صلاحیتها شاخصه برجسته و کلیدی دیگر حکومت ولایی توجه به این مساله است که در این مدل از حکومت آنچه ملاک و معیار حاکمیت و قرار گرفتن در راس امور است وجود برخی صلاحیتهای انسانی و الهی از جمله علم و تقوا و عدالت است که در هر فردی وجود داشته باشد آن شخص میتواند در این نظام صاحب منصب گردد. مقام معظم رهبری در تبیین این مولفه میفرماید: «ولایت در اسلام، ناشی از ارزشهاست؛ ارزشهایی که وجود آنها، هم آن سِمت و هم مردم را مصونیت می بخشد. مثلاً عدالت به معنای خاص – یعنی آن ملکه نفسانی – از جمله شرایط ولایت است. اگر این شرط تأمین شد، ولایت یک چیز آسیب ناپذیر است؛ زیرا به مجرد این که کمترین عمل خلافی که خارج از محدوده و خارج از اوامر و نواهی اسلامی است، از طرف آن ولی یا والی تحقق پیدا کرد، شرط عدالت سلب می شود. کوچکترین ظلم و کوچکترین کج رفتاری که خلاف شرع باشد، عدالت را سلب می کند. هر تبعیضی، هر عمل خلاف و گناه و ترک وظیفه ، عدالت را از والی سلب می کند. وقتی هم که عدالت سلب شد، او از آن منصب منعزل می شود… ولایت، یعنی حاکمیت انسانهای پارسا، انسانهای مخالف با شهوات و نفس خودشان، انسانهای عامل به صالحات. این، معنای ولایت اسلامی است.» (۱۰/۴/۷۰) « در همهی تاریخ، در همه مسؤولیتهای اساسی در نظام اسلامی، باید معیارها رعایت شود. رعایت معیارها هم، مخصوص ریاست جامعه اسلامی نیست؛ بلکه اهمیت دادن به ارزشها، معیارها و ملاکهای اسلامی، یک امر ساری و جاری در کل جامعه اسلامی است، و این است که برکات را متوجه مسلمین میکند.»(۸/۳/۷۳) «خصوصیات ولایت الهی، قدرت و حکمت و عدالت و رحمت و امثال اینهاست. آن شخص یا آن دستگاهی که اداره امور مردم را به عهده می گیرد، باید مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حکمت الهی باشد. این خصوصیت، فارق بین جامعه اسلامی و همه جوامع دیگری است که به شکلهای دیگر اداره می شوند. جهالتها، شهوات نفسانی، هوی و هوس و سلایق شخصی متکی به نفع و سود شخصی یا گروهی، این حق را ندارند که زندگی و مسیر امور مردم را دستخوش خود قرار بدهند. لذا در جامعه و نظام اسلامی، عدالت و علم و دین و رحمت باید حاکم باشد؛ خودخواهی نباید حاکم بشود، هوی و هوس – از هر کس و در رفتار و گفتار هر شخص و شخصیتی – نباید حکومت کند. سرّ عصمت امام در شکل غایی و اصلی و مطلوب در اسلام هم همین است که هیچ گونه امکان تخطی و تخلفی وجود نداشته باشد. آن جایی هم که عصمت وجود ندارد و میسر نیست، دین و تقوا و عدالت باید بر مردم حکومت کند که نمونه ای از ولایت الهی محسوب می شود.» (۲۰/۴/۶۹) 3. جایگاه محوری مردم در نظام ولایی. «اسلام، حکومت را با تعبیر ولایت بیان میکند و شخصی را که در رأس حکومت قرار دارد، به عنوان والی، ولی، مولا – یعنی اشتقاقات کلمه ولایت – معرفی میکند. معنای آن چیست؟ معنای آن، این است که در نظام سیاسی اسلام، آن کسی که در رأس قدرت قرار دارد و آن کسانی که قدرت حکومت بر آنها در اختیار اوست، ارتباط و اتصال و پیوستگی جدایی ناپذیری از هم دارند. این، معنای این قضیه است. این، فلسفه سیاسی اسلام را در مسأله حکومت برای ما معنا میکند. هر حکومتی که این طور نباشد، این ولایت نیست؛ یعنی حاکمیتی که اسلام پیشبینی کرده است، نیست. اگر فرض کنیم در رأس قدرت، کسانی باشند که با مردم ارتباطی نداشته باشند، این ولایت نیست. اگر کسانی باشند که رابطه آنها با مردم، رابطه ترس و رعب و خوف باشد – نه رابطه محبت و التیام و پیوستگی – این ولایت نیست. اگر کسانی با کودتا بر سر کار بیایند، این ولایت نیست. اگر کسی با وراثت و جانشینی نسبی – منهای فضایل و کیفیات حقیقی که در حکومت شرط است – در رأس کار قرار گیرد، این ولایت نیست. ولایت، آن وقتی است که ارتباط والی یا ولی، با مردمی که ولایت بر آنهاست، یک ارتباط نزدیک، صمیمانه، محبتآمیز و همانطوری که در مورد خود پیامبر وجود دارد – یعنی «بعث فیهم رسولا من انفسهم» یا «بعث منهم»: از خود آنها کسی را مبعوث کرده است – باشد؛ یعنی از خود مردم کسی باشد که عهدهدار مسأله ولایت و حکومت باشد. اساس کار در حاکمیت اسلام این است.» (۶/۲/۷۶)(vista.ir/article/358746)