مفهوم آزادی-آزادی در اسلام-آزادی در ایران-آزادی از دیدگاه رهبری-
۱۳۹۵/۰۳/۱۷
–
۵۳۹۹ بازدید
جایگاه آزادی از جنبه های مختلف از جمله آزادی سیاسی،اجتماعی و ……و حدود آن در یک جامعه دینی چیست؟
واژه آزادی از مفاهیم مشترک و فریبنده ای است که هر کس در ذهن خود از آن تعریف و تصوری دارد و در مکاتب مختلف نیز این چنین است که برای آزادی تعاریف مختلفی ازهریک از مکاتب روانشناسی، جامعه شناسی،انسان شناسی، سیاست و… شده است. استاد شهید مرتضی مطهری میفرمایند: ((موجودات زنده برای رشد وتکامل به سه چیز احتیاج دارند:۱ تربیت۲ امنیت۳ آزادی)) .استاد مطهری آزادی رابه دودسته آزادی معنوی وآزادی اجتماعی تقسیم بندی مینمایند. اگر بخواهیم پیرامون این دو مفهوم تعاریفی داشته باشیم اینگونه است که :
آزادی معنوی : به معنای آزاد بودن انسان از هواها وخواهشهای نفسانی خویش است.انسان دارای قوا وغرایز گوناگون است از جمله شهوت طمع حرص خشم حسد و…….وکسیکه دربند هوای نفسانی خویش نباشد و با سلاح عقل وفطرت به مبارزه با نفسانیات خود بپردازد به ازادی معنوی رسیده است که میتوان تقوا وتزکیه نفس معنا کرد.باذکر مثالی این مفهوم را روشنتر مینمایم. فرض کنید شخصی تند خو باشد وبه قول معروف خیلی زود ازکوره دربرود این شخص اسیر قوه خشم وغضب میباشد که درصورتی که این نیروی نفسانی خویش را کنترل کند درواقع از اسارت آن رهاشده است و به آزادی معنوی رسیده است.زیرا تا زمانی که اسیر قوه خشم و غضب باشد درواقع در شرایط گوناگون او تصمیم گیرنده نیست بلکه این نیروی خشم و غضب است که کنترل او را در دست گرفته و بجای او تصمیم گیری مینماید.
واما آزادی اجتماعی: آزادی اجتماعی که در قرآن هم به ان اشارات زیادی شده و یکی از هدفهای انبیا میباشد به معنای اینست که بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع، آزادی داشته باشد.این مفهوم با مفهومی که تهاجم فرهنگی از آزادی اجتماعی در ذهن ما ایجاد کرده که همان آزادی غربی و بی بندو باری میباشد کاملا متفاوت است.از نظرغرب آزادی اجتماعی این است که هرشخصی بتواند آزادانه هرکاری درجامعه انجام دهد حتی اگر آزادی دیگران بخطر بیفتد. اما شهید مطهری آزادی اجتماعی را اینگونه تعریف میکند که هر شخصی باید درجامعه بگونه ای رفتار کند که آزادی دیگران بخطر نیفتد واگر ما رفتاری را در جامعه انجام دهیم که آزادی دیگران سلب شود درواقع آزادی اجتماعی را زیرپاگذاشته ایم. واما سوالی که اینجا مطرح میشود این است که آزادی معنوی با آزادی اجتماعی چه رابطه ای دارد؟استاد شهید مطهری میفرمایند:(( آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر وعملی نیست)) یعنی اینکه انسان نمیتواند اسیر خواسته های نفسانی خود باشد ودر جامعه هم آزادی اجتماعی دیگران را رعایت نماید.اما ممکن است این سوال در ذهن خوانندگان عزیز ایجاد شود که چگونه انسانی که از آزادی معنوی برخوردار نیست آزادی اجتماعی دیگران راسلب مینماید؟ مثلا انسان جاه طلب وقدرت طلب که نتوانسته است قوه جاه طلبی خود را کنترل کند وبه آزادی معنوی برسد چگونه آزادی اجتماعی دیگران را سلب میکند؟ یا انسان تندخو که اسیر قوه خشم وغضب است چگونه ازادی اجتماعی دیگران را سلب میکند؟ در پاسخ باید گفت انسانی که بدنبال پست ومقام دنیوی است واسیر جاه طلبی میباشد برای رسیدن به خواسته های خود حقوق دیگران را پایمال کرده وبا ترفندهای مختلف سعی دارد دیگران را از جلوی راه خود بردارد تا به اهدافش برسد وبه این ترتیب آزادی اجتماعی دیگران را به خطر می اندازد ویا انسان تندخوکه نمیتواند در شرایط گوناگون خشم خود را کنترل کند همواره با جروبحث وایجاد خشونت وبی نظمی در جامعه، آزادی اجتماعی سایر افراد را تهدید میکند وبه همین ترتیب تمام افرادی که اسیر خواسته های نفسانی خویش هستند وبه آزادی معنوی نرسیده اند، در جامعه ازادی اجتماعی دیگران را تهدید میکنند ومانع از برقراری آزادی اجتماعی در جامعه میشوند واین همان جمله شهید مطهری است که فرمودند: ((آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر وعملی نیست.)) اما در این زمینه دو نکته قابل طرح است: اصولا زمانى که از آزادى سخن گفته مى شود، آزادى بیرونى و اجتماعی،سیاسى موردنظر است . اسلام به دنبال وضعیتى است که در آن بیشتر افراد به آزادى درونى نایل شوند. ازاین رو، در صورتى که جامعه از لحاظ اجتماعی و بیرونى داراى آزادى باشد و مردم احساس رضایت و عزت داشته باشند، زمینه براى ساختن چنین جامعه اى مهیاتر است. برخى واژه آزادى را با هرزگى، افسارگسیختگى و هرج و مرج برابر مى دانند و هنگام بحث از آزادى، ذهن آنها، پیش از هر چیز، متوجه آزادى جنسى و بى بندوبارى مى شود. این طرز تفکر احتمالا ناشى از وضعیت اجتماعى جوامع غربى است. این افراد به گمان اینکه آزادى نیز رهاورد غرب است، آزادى و بى بندوبارى را یکسان مى بینند. حال آنکه از برخى برداشت هاى سطحى که بگذریم، مراد از آزادى، آزادى روحی وفکرى با تمامى ابعاد آن است و بدین مفهوم، انبیا بزرگترین پیام آوران آزادى در دوران خود بوده اند. پس بر این اساس ممکن است جامعه اى غرق در فساد و بى بندوبارى باشد، اما فاقد آزادى باشد. برعکس نیز ممکن است جامعه اى آزاد، به طور نسبى، سالم و مقید به قیود اخلاقى باشد. پس طبیعى است که در اندیشه اسلامى، آزادى اجتماعی ،سیاسى همراه با پاى بندى به قیود اخلاقى موردنظر است. بحث مهم دیگر درباره آزادى این است که آزادى مطلق است یا محدود. حتى در میان اندیشمندان غربى نیز اعتقاد به آزادى مطلق وجود ندارد. اساسا آزادى مطلق با عقل سلیم و منطق بشرى مغایر است. آزادى مطلق با فلسفه ضرورت زندگى جمعى بشر مغایرت دارد. زندگى جمعى و مدنى مستلزم وجود برخى محدودیت هاست.
پس براین اساس آزادی در اندیشه اسلامی آزادی انسانی، مقدس و زیباست نه حیوانی. و چنانچه گذشت در این زمینه دو نکته قابل تأمل است اول اینکه آزادی اجتماعی زیباست اما باید با آزادی معنوی توأم باشد و دوم اینکه اگر ما بخواهیم به آزادی به گونه صرف آن توجه کنیم و در آن به مباحثی چون محبت ، انسانیت، اخلاق و مفاهیم همدلی و همزبانی توجه نکنیم و این مقولات با آزادی، جمع نشوند و متعادل نگردند ، نمی توانیم جامعه را به حد مناسبی از جامعه ای ایده آل برسانیم. به عبارتی آزادی یک معیار است ولی صرف آزادی بدون توجه به جنبه های دیگر، باعث خوشبختی جامعه و ایجاد مدینه فاضله نمی شود. آزادی زیباست و در کنار آن ، محبت ، انسانیت، معنویت، مذهب و علم زیباست. بنابراین باید همه زیبایی ها، ارزش ها را با هم در نظر گرفت و آنها را با هم دید.
آزادی از منظر مقام معظم رهبری :
هر چند بررسی کامل تمامی ابعاد این موضوع ، از شناخت مفهومی گرفته تا انواع ، حدود و ضوابط و غیره آن نیازمند تحقیقی کامل و گسترده در بیانات و دیدگاههای ایشان است اما در ادامه جهت آشنایی شما ، قسمتی از مقاله « آزادی بیان ، علیرضا محمدی ، سایت پرسمان » که به برخی ابعاد این موضوع پرداخته ارائه می گردد :
از دیدگاه مقام معظم رهبری « آزادی » یکی از اهداف و دستاوردهای مهم انقلاب اسلامی است ؛ « آزادى فکر و بیان هم یکى از ارزشهاى انقلاب بود. مردم مى خواستند آزادانه فکر کنند. آن روز، آزادى فکر، آزادى بیان و آزادى تصمیم گیرى هم نبود. مردم این را نمى خواستند؛ مى خواستند این آزادیها باشد.»[1] «آزادى باید به شکل منطقى و صحیح در جامعه تأمین شود؛ همان آزادىیى که انقلاب اسلامى و نظام اسلامى پرچمش را در دنیاى اسلام بلند کرد؛ نه آزادى به شکل افراطى، تقلیدى و مندرآوردى… ما به آزادى معتقدیم. اعتقاد ما به آزادى و تأمین حقوق شهروندى در مسائل اجتماعى هم، ریشهدار و داراى مبناى دینى است.»[2] مقام معظم رهبرى در زمینه مرزهاى آزادى می فرماید: «در اسلام مرزهاى اخلاقى وجود دارد . در اسلام آزادى علاوه بر آن حدود مادى مرزهاى معنوى هم دارد . البته بله کسى که علیه منافع کشور و علیه سود کشور اقدامى بکند آزادى اش محدود مى شود این منطقى است اما مرزهاى معنوى هم دارد . اگر کسى عقیده گمراهى دارد، عیبى ندارد، وقتى مى گوییم عیبى ندارد یعنى پیش خدا و پیش انسان هاى مؤمن عیب دارد لیکن حکومت هیچ وظیفه اى در قبال او ندارد در جامعه مسلمان، یهودى و مسیحى و بقیه ادیان گوناگون هستند الآن در کشور ما هم هستند در زمان صدر اسلام هم بودند هیچ مانعى ندارد، اما اگر قرار باشد آن کسى که عقیده فاسد دارد به جان ذهن و دل افرادى که قدرت دفاع ندارند بیفتد و بخواهد آن ها را هم گمراه کند این براى آدم یک مرز است این جا آزادى محدود مى شود . از نظر اسلام اینگونه است یا مثلا بخواهند اشاعه فساد کنند، بخواهند فساد سیاسى و فساد جنسى و فساد فکرى به وجود بیاورند یا همین فیلسوف نماهایى که در گوشه و کنار هستند بخواهند درباره این که تحصیلات عالیه براى جوانان خوب نیست مقاله بنویسند بنا کنند عیوبش را ذکر کردن البته به احتمال قوى درصدى نود اثر نخواهد کرد اما ممکن است درصدى ده جوان تنبل اثر بکند نمى شود اجازه داد کسانى بنشینند با وسوسه و دروغ انسان ها را از تحصیل باز دارند . آزادى دروغ گویى نیست، آزادى شایعه پراکنى نیست . آزادى ارجاف نیست .»[3] در اسلام مبانى و ارزش هاى مسلم و ثابتى وجود دارد که ساختار آزادى را مشخص مى کند . به تعبیر مقام معظم رهبرى : «همین آزادى اجتماعى که این قدر در اسلام ارزش دارد، اگر در خدمت ضایع کردن فراورده هاى ارزشمند معنوى یا مادى یک ملت به کار گرفته بشود، مضر است . . . ارزش ها و حقایق ثابت مسلم این آزادى را محدود مى کند .»[4]
رهبر معظم انقلاب در پاسخ به نامه جمعی از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه می فرمایند : «…آنگاه که نخبگان ما نقطه تعادل میان « هرج و مرج » و « دیکتاتوری » را شناسائی و تثبیت کنند ، دوران جدید آغاز شده است . آری ، نباید از « آزادی » ترسید و از « مناظره » گریخت و « نقد و انتقاد » را به کالای قاچاق و یا امری تش ریفاتی ، تبدیل کرد چنانچه نباید بجای مناظره ، به « جدال و مرا » ، گرفتار آمد و بجای آزادی ، به دام هتاکی و مسئولیت گریزی لغزید. آن روز که سهم « آزادی» ، سهم « اخلاق » و سهم « منطق » ، همه یکجا و در کنار یکدیگر ادا شود ، آغاز روند خلاقیت علمی و تفکر بالنده دینی در این جامعه است و کلید جنبش « تولید نرم افزار علمی و دینی » در کلیه علوم و معارف دانشگاهی و حوزوی زده شده است . بی شک آزادیخواهی و مطالبه فرصتی برای اندیشیدن و برای بیان اندیشه توام با رعایت « ادب استفاده از آزادی » ، یک مطالبه اسلامی است و « آزاد ی تفکر ، قلم و بیان » نه یک شعار تبلیغاتی بلکه از اهداف اصلی انقلاب اسلامی است .و من عمیقا متاسفم که برخی میان مرداب « سکوت و جمود » با گرداب « هرزه گوئی و کفرگوئی » طریق سومی نمی شناسند و گمان می کنند که برای پرهیز از هر یک از این دو ، باید به دام دیگری افتاد. حال آنکه انقلاب اسلامی آمد تا هم « فرهنگ خفقان و سرجنبانیدن و جمود » و هم « فرهنگ آزادی بی مهار و خودخواهانه غربی » را نقد و اصلاح کند و فضائی بسازد که که در آن ، « آزادی بیان » ، مقید به « منطق و اخلاق و حقوق معنوی و مادی دیگران » و نه به هیچ چی ز دیگری ، تبدیل به فرهنگ اجتماعی و حکومتی گردد و حریت و تعادل و عقلانیت و انصاف ، سکه رائج شود تا همه اندیشه ها درهمه حوزه ها فعال و برانگیخته گردند و « زاد و ولد فرهنگی » که به تعبیر روایات پیامبر اکرم (ص ) و اهلبیت ایشان (علیهم السلام ) ، محصول « تضارب آرا و عقول » است ، عادت ثانوی نخبگان و اندیشه وران گردد. بویژه که فرهنگ اسلامی و تمدن اسلامی همواره در مصاف با معضلات جدید و نیز در چالش با مکاتب و تمدنهای دیگر ، شکفته است و پاسخ به شبهه نیز بدون شناخت شبهه ، ناممکن است . اما متاسفانه گروهی بدنبال سیاست زدگی و گروهی بدنبال سیاست زدائی ، دائما تبدیل فضای فرهنگی کشور را به سکوت مرداب گونه یا تلاطم گرداب وار ، می خواهند تا در این بلبشو ، فقط صاحبان قدرت و ثروت و تریبون ، بتوانند تاثیرگذار و جریان سازی باشند و سطح تفکر اجتماعی را پائین آورده و همه فرصت مل ی را هدر دهند و اعصاب ملت را بفرسایند و درگیری های غلط و منحط قبیله ای یا فرهنگ فاسد بیگانه را رواج دهند و در نتیجه صاحبان خرد و احساس ، ساکت و مسکوت بمانند و صاحبدلان و خردمندان ، برکنار و در حاشیه مانده و منزوی ، خسته و فراموش شوند. در چنین فضائی ، جام عه به جلو نخواهد رفت و دعوی ها ، تکراری و ثابت و سطحی و نازل می گردد ، هیچ فکری تولید و حرف تازه ای گفته نمی شود ، عده ای مدام خود را تکرار می کنند و عده ای دیگر تنها غرب را ترجمه می کنند و جامعه و حکومت نیز که تابع نخبگان خویش اند ، دچار انفعال و عقبگرد می شوند. چنانچه در نامه خود توجه کرده اید ، برای بیدار کردن عقل جمعی ، چاره ای جز مشاوره و مناظره نیست و بدون فضای انتقادی سالم و بدون آزادی بیان و گفتگوی آزاد با « حمایت حکومت اسلامی » و « هدایت علما و صاحبنظران » ، تولید علم و اندیشه دینی و در نتیجه ، تمدن سازی و جامعه پردازی ، ناممکن یا بسیار مشکل خواهد بود. برای علاج بیماری ها و هتاکی ها و مهار هرج و مرج فرهنگی نیز بهترین راه ، همین است که آزادی بیان در چارچوب قانون و تولید نظریه در چارچوب اسلام ، حمایت و نهادینه شود.»[5]از دیدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی، وجود اختلاف نظر و سلیقه در جامعه امری کاملاً طبیعی و مایه پیشرفت کشور است و طرح مطالبی که مخالف نظر مشهور باشد، اشکال ندارد، «به شرط آنکه نحوة مطرح کردن و پرداختن به آن علمی باشد». به نظر ایشان، بررسی همه مسائل از جمله مسائل سیاسی در فضای «آرام و با دید علمی»، امری کاملاً ضروری است. «ضدیت با نظم و جهت گیری آنارشیستی، شایسته محیط های دانشگاهی نیست و صددرصد مخالف لوازم و ضروریات محیطهای علمی است».[6]. حضرت آیت الله خامنه ای در تبیین لزوم خودداری از طرح کشمکش های فکری در عرصه های عمومی می فرمایند: « اختلافات فکری ایرادی ندارد و بنده به معنای حقیقی و وسیع کلمه به آزادی بیان معتقدم اما اگر حرفها و مسائلی که محل طرح و استدلال و بحث درباره آنها مجامع تخصصی و کارشناسی است بصورت اغواگرانه در محافل عمومی مطرح شود، نمی توان این کار را آزادی بیان نامید.»[7]لازم به ذکر است کتابی تحت عنوان « حقوق بشرو آزادی ، تالیف آیت الله خامنه ای » منتشر گردیده است .
[1] – بیانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نمازجمعه تهران ، 23/2/1379 .
[2] – بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام ، 15/5/1382 .
[3] – بیانات مقام معظم رهبرى در جمع دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس کیهان 14/6/77 .
[4] – بیانات مقام معظم رهبرى در جمع دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس کیهان 14/6/77 .
[5] – پاسخ رهبر معظم انقلاب به نامه جمعی از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه ، 16 / 11 / 1381.
[6] – ر.ک: روزنامه کیهان، 9/9/81، ص 2 .
[7] – دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام با رهبر معظم انقلاب اسلامی ، 8/8/1384 .
نکته دیگر اینکه؛
در نظام اسلامى و قانون اساسی برآمده از آن، آزادى تا آنجا که مخل به ضوابط و ارزش هاى دینى و مصالح اجتماعى و حقوق دیگران نباشد مورد حمایت است. ازاین رو آزادى هاى اساسى در گسترده ترین شکل آن در نظام جمهورى اسلامى ایران به رسمیت شناخته شده است: در اصل 24 قانون اساسى آمده است: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانى اسلام یا حقوق عمومى باشد…». در اصل 26 آمده است: «احزاب، جمعیت ها، انجمن هاى سیاسى و صنفى و انجمن هاى اسلامى یا اقلیت هاى دینى شناخته شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادى، وحدت ملى، موازین اسلامى و اساس جمهورى اسلامى را نقض نکنند». هیچ کس را نمى توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکى از آنها مجبور ساخت.
در تمامى نظام هاى مدعى آزادى و دموکراسى، براى آزادى حد و مرزى وجود دارد؛ مثلاً توهین به مقدسات و یا نشر اکاذیب و توطئه براى براندازى، ممنوع و خلاف قانون است. ترویج فساد نیز از جمله موارد ممنوع در قوانین است؛ ولى هر نظامى با توجه به مبانى فکرى و اجتماعى خود، تعریفى از فساد دارد. در بینش اسلام، «فساد» تعریف شده است و مبانى آن نیز از وحى سرچشمه مى گیرد. بر این اساس هیچ کس مجاز به ترویج فساد نیست. از همین رو اسلام، راه هاى گسترش فساد را بسته و اجازه ترویج آنان را به کسى نمى دهد. البته موضوع بیان و طرح مناسب عقاید و افکار، موضوع دیگرى است که در این مورد اسلام منعى براى آن قرار نداده است. در زمان پیامبر اسلام(ص) نیز طرح افکار منعى نداشته است؛ بلکه خود قرآن مجید نیز سخنان مخالفان را نقل و به بررسى و ابطال آنها پرداخته است. در زمان ائمه(ع) نیز، افراد بسیارى شبهات خود را نزد آنان مطرح مى کردند و پاسخ هاى لازم را دریافت مى نمودند. بنابراین، طرح افکار در جاى خود اشکالى ندارد؛ ولى نباید اجازه داد که از طرح اندیشه ها سوءاستفاده شود و اذهان مردم، دستخوش آسیب هاى مختلف گردد. آزادى بیان در جمهورى اسلامى ایران در حد متناسبی وجود دارد به گونه اى که در تاریخ این کشور بیسابقه است و حتی در بسیارى از مناطق جهان نیز هم اکنون تا این اندازه وجود ندارد.
یکى از آرمان هاى بلند نظام مقدس جمهورى اسلامى آن است که فضایى سالم براى عرضه اندیشه هاى مختلف به وجود آید. البته به شرط آن که در این فضا عقیده ها و افکار به میدان آیند نه عقده ها و انگیزه هاى سوء. لیکن متأسفانه برخى مواقع از این فضاى آزادى که در پناه جمهورى اسلامى به دست آورده اند بر علیه آن استفاده شده شعار خفقان و استبداد توسط بنگاههای خبرپراکنی به جامعه ایران نسبت داده میشود. این امر را میتوان یکى از شیوه هاى تبلیغاتى که متأسفانه از غرب به داخل ایران سرایت کرده است، دانست. این که اخبار مشتمل بر اکاذیب و تحریفات چنان گسترده و با تب و تاب نقل شود که اگر همه آن هم جا نمى افتد، لااقل بخشى از آنها مورد قبول واقع شود و یا افراد را در تردید افکند. این وضعیت در حال حاضر در کشور ما در جریان است و رویارویى با این موج کار ساده اى نیست. به نظر مى رسد در این شرایط تکیه اساسى را باید بر کاوش و تحقیق در ریشه ها و مسائل پشت پرده این جنجال ها معطوف داشت.
به هیچ وجه ادعا نمی کنیم که جامعه و نظام سیاسی ایران، از همه نظر از جمله وجود انواع آزادیها، جامعهای ایدهآل و کاملا مطلوب است، اما نگاهی منصفانه به وضعیت موجود و مقایسه با دوران قبل از انقلاب و نیز وضعیت سایر کشورهای جهان حتی کشورهای مدعی لیبرالیسم و آزادی، به خوبی بیانگر این واقعیت است که بسیاری از وجوه آزادی در حد نسبتاً مطلوبی در کشور ما وجود دارد. هر چند تحقق کامل آنها منوط به فرهنگسازی عمیق و ریشهای در کل جامعه و سیستم سیاسی است که در آن بایستی نسبت به استفاده صحیح از آزادیها و نحوه به کارگیری آن از یک سو و بالا رفتن سطح تحمل و انتقادپذیری از سوی دیگر در تمامی بخش های جامعه و نظام توجه جدی صورت گیرد، که به برکت وجود انقلاب اسلامی گامهای مؤثری در این زمینه برداشته شده و به پیش میرود.
در کشورهای غربی و مدعی لیبرالیسم علیرقم شعارهای گوش پرکن آزادی، نمیتوان آزادی را در حد اعلای آن یافت، بلکه به کمترین حد آن و آن هم آزادی فردی، نه آزادی بیان، قناعت شده است. در بسیاری از این کشورها امکانی برای اعتراضات منطقی و بیان آزادانه عقاید و نظرات کمتر وجود دارد. کافی است حوادث مربوط به اشغال عراق و بازتاب آن را در جامعه آمریکا بررسی نمایید، آیا مطبوعات که نماد آزادی در یک جامعه هستند، توانایی انتشار واقعیات را در این زمینه دارند؟ آیا به این همه تظاهرات مخالف جنگ و اشغال عراق، اعتنایی شد؟ و یا در حوادث دیگر چه قدر از سیاستمداران یا اندیشمندان و متفکران به دلیل تلاش برای کشف حقایق، جان خود را از دست دادند و یا در محدودیتهای زیادی قرار گرفتند؟ آیا جرم روژه گارودی دانشمند فرانسوی، غیر از پرده برداشتن از واقعیات تاریخی بود؟ و… . بی جهت نیست که براساس آمار، مردم کشورهای غربی از بی خبرترین کشورهای جهان نسبت به واقعیات جهان و عملکردهای نظام سیاسی خود می باشند. آیا تا به حال در مورد قضیه فرقه دیویدیه در آمریکا سخنی شنیدهاید، که چگونه به خاطر مخالفت سیاسی، زن و مرد و بچه و همه زنده زنده در آتش سوزانده شدند.
بالاخره باید این واقعیت را نیز در نظر داشت که جامعه ما تا قبل از پیروزی انقلاب جامعه ای کاملا بسته بوده که به هیچ وجه سابقه کار مردم سالاری و آزادی و… را نداشته و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی گامهای بسیار مهمی برداشته شده است و البته طبیعی است که نهادینه شدن و قانونمند شدن چنین موضوعاتی نیازمند تمرین مستمر و البته گذشت زمان میباشد تا به صورت یک فرهنگ در آمده و مخالفین داخلی و خارجی نتوانند از وجود چنین حقوقی، سوءاستفاده کرده و هرگونه اعتراض صنفی یا موردی را به کل نظام و سیستم مرتبط نمایند.
نکتهای که در ادامه بررسی مسئله شما لازم به تبیین است اینکه؛ بین تعریف آزادی در اسلام و آزادی در کشورهای غربی تفاوتهای بسیاری وجود دارد که میتوان با مطالعه کتب مربوطه به آن پی برد. بر اساس تحقیق و مطالعه در منابع اسلامی و توجه به تمامی زوایای فلسفه سیاسی اسلام و احکام شرع، آزادی در اسلام را میتوان اینگونه تبیین نمود، اما قبل از آن لازم است مقدمهای کوتاه در این زمینه مطرح شود. در تبیین و تفسیر هر موضوعی، ابتدا باید نوع رویکرد به آن را مشخص ساخت؛ چرا که هر رهیافتی، مبانی, پیش فرض ها و روش های خاص خود را می طلبد. بنابراین، اگر آزادی از منظر اسلام بررسی و تشریح می شود، باید با پیش فرض های خودِ مبانی اسلامی پی گیری شود. با عنایت به این نکته، به توضیح دیدگاه اسلام نسبت به مقوله «آزادی»، میپردازیم؛
«آزادی» به معنای باز بودن راه انجام و ترک یک عمل است؛ خواه در حوزه تفکر باشد یا در حوزههای دیگر. انسان بر حسب آفرینش ویژه اش, موجودی صاحب عقل و اراده است؛ به صورتی که در هر کاری می تواند جانب انجام یک عمل یا ترک آن را برگزیند. این نوع آزادی انسان را «آزادی تکوینی» می نامند.
تعریف آزادی، ارتباط تنگاتنگی با تعریف انسان دارد. از این رو هر تعریفی از انسان، در برداشت از آزادی و تعیین محدوده های آن دخیل خواهد بود به این معنی که بدون ارائه تعریفی از انسان، تعریف آزادی ممکن نخواهد بود. انسان در نگرش اسلامی، کارگزار یا خلیفه خداوند بر روی زمین و در مقام عبودیت، مطیع خواست و اراده او است. انسان در مقام کارگزاری بر روی زمین باید فعال باشد.بقره/30. از سوی دیگر اسلام می خواهد انسان اراده اش را تابع مشیت خداوند قرار دهد؛ زیرا تنها در این صورت است که آدمی به زندگی توأم با سعادت و رستگاری در دنیا و آخرت، دست خواهد یافت احزاب/29؛ اسراء/19. انسان قدرت دارد که بر همه مخلوقات دیگر سلطه یابد؛ اما مسئولیت نیز دارد که از همه این مخلوقات، مراقبت نماید. انسان، نقطه صفری است که قابلیت تا بی نهایت صعود یا سقوط را دارد انسان/3 .راز تعبیرات دوگانه و متضاد برخی آیات قرآن کریم از انسان، در همین خصوصیت نهفته است.
حاصل آنکه در یک برآیند کلی، اسلام آدمی را محدود در همین که هست و تاکنون خود را نشان داده، نمی بیند؛ بلکه برای او آرمانی فراتر از بینش طبیعی و مادی در نظر دارد. اسلام می خواهد انسان آرمانی (ایده آل) بسازد، نه انسان صرفاً معمولی (نرمال) که تنها با جامعه بسازد و با دیگران هماهنگ باشد؛ برخلاف نگرش لیبرالیزم درباره انسان که طبیعت گرا است و آدمی را همین می بیند که هست و تاکنون خود را نشان داده است!
آزادی و مفهوم «انسان» با توجه به همین دوگانگی وجودی انسان در نگرش اسلام است که خداوند هم «آزادی تکوینی» به بشر اعطا فرموده و هم بر «آزادی تشریعی» اوصحّه گذاشته است تا در پرتو آن، آدمی بر ترمیم کاستی ها و ایجاد مصونیت از آسیب های ناشی از کژی های طبیعت و نفسانیات خود توانا گردد و با شناخت و پرداخت آزادانه به فطرت خویش، مرتبه خلافت الهی و کارگزاری خداوند را به دست آورد. به عبارت دیگر، اسلام انسان را واجد قابلیت ها و صلاحیت هایی می داند که سبب شایستگی و بایستگی بهره مندی او از موهبت «آزادی» است. از همین رو، قرآن هدف نهایی بعثت پیامبر گرامی(ص) را تحقق آزادی تکوینی و تشریعی تلقّی کرده است: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ»؛ «و از [دوش] آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است، برمی دارد». اعراف/157. گویا با نبود آزادی، دعوت به دین و دین داری، لغو و عبث است.
با توجه به مطالب پیش گفته، روشن می شود که تعریف آزادی در نگرش اسلام چیست؟ آزادی در اسلام همان آزادی ای است که حضرت علی(ع) در وصیت خود به فرزندش امام حسن(ع) سفارش کرد: «نفست را از هر پستی آزاد گردان؛ هر چند دنائت, تو را به خواهش هایت برساند؛ چرا که هرگز در برابر نفس [ارجمند]ت که می بخشی، چیز ارزنده ای به دست نخواهی آورد. بنده دگری مباش! زیرا خدایت آزاد آفریده است». نهج البلاغه/نامه31. براساس روح توحیدی ـ که در نگرش اسلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار است ـ انسان تنها باید بنده خداوند باشد، نه غیر خدا و چنان که گفته شد، اراده خود را تابع مشیت و اراده خداوند قرار دهد و آزادی خود را محدود و مقید به خواست خداوند گرداند؛ در این صورت، به زندگی با سعادت در دنیا و آخرت بار خواهد یافت. از سوی دیگر همین انسان، در نگرش اسلامی حق ندارد بهره وری از آزادی خود را محدود به خواسته ها و اراده های انسان های دیگر کند و خود را بنده دیگران سازد و عملاً خویش را از حق آزادی محروم سازد. خلاصه آنکه: بندگی خداوند موجب آزادی و بندگی غیر خداوند، فقدان آزادی است.
از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است، اراده او در عرصه اجتماع، با اراده دیگران شریک میشود. از این رو باید در برابر قانونی که حدودی برای اراده ها و آزادی های مردم معین نموده و آنها را تعدیل کرده است، خضوع کند. پس همان طبیعتی که به انسان، آزادی اراده و عمل داده است، در عرصه اجتماع، اراده و عمل را محدود و مقّید می سازد. در نگرش اسلامی ـ از آن جهت که قانون را براساس توحید و سپس بر پایة اخلاق فاضله گذاشته و متعرّض همه اعمال فردی و اجتماعی، تحت عنوان ضوابط شرع شده است ـ آزادی در این چهارچوب مرزبندی می شود. با توجه به این مطلب مهم، آزادی از دیدگاه اسلام به این معنا می شود که انسان آزاد و مختار است که از تمامی حقوقی که قوانین شرع برای او مشخص کرده اند، بهره مند شود. برای مثال یکی از قوانین شرع آن است که انسان می تواند تا هر جا که بخواهد، در عرصه علم اندوزی پیش برود و در این ساحت، آزاد است و حتی نظام اسلامی موظف است امکاناتی برای او فراهم کند تا از این حق بهره مند شود. ولی در نگاهی دیگر همین قانون شرع محدودیتهایی را برای زندگی سالم اجتماعی مطرح کرده که از نمونههای آن نوع پوششی است که در نگرش اسلامی مطرح شده و برای تضمین سلامت جامعه محدودیتهایی را برای آمد و شد در جامعه در نظر گرفته است.
آزادی بیان و نوشتار، آزادی اجتماعی، آزادی بینش و آزادی اندیشه (در ساحت های اقتصادی, فرهنگی و سیاسی) همه در چهارچوب مقوله پیش گفته معنا می یابد و تحلیل می شود. فرجام سخن اینکه، بر اساس قوانین شرع و برای فراهم کردن زمینه رشد و تعالی انسان ها محدودیتی برای آزادی وجود دارد که در همان چهارچوبی است که لازمة زندگی اجتماعی بشر است؛ با این تفاوت که چگونگی این حدود، برخاسته از دستورهای خداوند است و نه صرفا به اقتضای ضرورت اجتماعی یا خواست مردم.
منابع:
1. سید محمد علی ایازی، آزادی در قرآن کریم؛
2. ابراهیمى ورکیانى، آزادى در اسلام؛
3. دکتر سید حسین نصر، جوان مسلمان و دنیای متجدد، صص63 ـ؛66
4. علامه طباطبایی، المیزان، ج10، صص371ـ372 و ج4، ص116؛
5. مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن.
آزادی معنوی : به معنای آزاد بودن انسان از هواها وخواهشهای نفسانی خویش است.انسان دارای قوا وغرایز گوناگون است از جمله شهوت طمع حرص خشم حسد و…….وکسیکه دربند هوای نفسانی خویش نباشد و با سلاح عقل وفطرت به مبارزه با نفسانیات خود بپردازد به ازادی معنوی رسیده است که میتوان تقوا وتزکیه نفس معنا کرد.باذکر مثالی این مفهوم را روشنتر مینمایم. فرض کنید شخصی تند خو باشد وبه قول معروف خیلی زود ازکوره دربرود این شخص اسیر قوه خشم وغضب میباشد که درصورتی که این نیروی نفسانی خویش را کنترل کند درواقع از اسارت آن رهاشده است و به آزادی معنوی رسیده است.زیرا تا زمانی که اسیر قوه خشم و غضب باشد درواقع در شرایط گوناگون او تصمیم گیرنده نیست بلکه این نیروی خشم و غضب است که کنترل او را در دست گرفته و بجای او تصمیم گیری مینماید.
واما آزادی اجتماعی: آزادی اجتماعی که در قرآن هم به ان اشارات زیادی شده و یکی از هدفهای انبیا میباشد به معنای اینست که بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع، آزادی داشته باشد.این مفهوم با مفهومی که تهاجم فرهنگی از آزادی اجتماعی در ذهن ما ایجاد کرده که همان آزادی غربی و بی بندو باری میباشد کاملا متفاوت است.از نظرغرب آزادی اجتماعی این است که هرشخصی بتواند آزادانه هرکاری درجامعه انجام دهد حتی اگر آزادی دیگران بخطر بیفتد. اما شهید مطهری آزادی اجتماعی را اینگونه تعریف میکند که هر شخصی باید درجامعه بگونه ای رفتار کند که آزادی دیگران بخطر نیفتد واگر ما رفتاری را در جامعه انجام دهیم که آزادی دیگران سلب شود درواقع آزادی اجتماعی را زیرپاگذاشته ایم. واما سوالی که اینجا مطرح میشود این است که آزادی معنوی با آزادی اجتماعی چه رابطه ای دارد؟استاد شهید مطهری میفرمایند:(( آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر وعملی نیست)) یعنی اینکه انسان نمیتواند اسیر خواسته های نفسانی خود باشد ودر جامعه هم آزادی اجتماعی دیگران را رعایت نماید.اما ممکن است این سوال در ذهن خوانندگان عزیز ایجاد شود که چگونه انسانی که از آزادی معنوی برخوردار نیست آزادی اجتماعی دیگران راسلب مینماید؟ مثلا انسان جاه طلب وقدرت طلب که نتوانسته است قوه جاه طلبی خود را کنترل کند وبه آزادی معنوی برسد چگونه آزادی اجتماعی دیگران را سلب میکند؟ یا انسان تندخو که اسیر قوه خشم وغضب است چگونه ازادی اجتماعی دیگران را سلب میکند؟ در پاسخ باید گفت انسانی که بدنبال پست ومقام دنیوی است واسیر جاه طلبی میباشد برای رسیدن به خواسته های خود حقوق دیگران را پایمال کرده وبا ترفندهای مختلف سعی دارد دیگران را از جلوی راه خود بردارد تا به اهدافش برسد وبه این ترتیب آزادی اجتماعی دیگران را به خطر می اندازد ویا انسان تندخوکه نمیتواند در شرایط گوناگون خشم خود را کنترل کند همواره با جروبحث وایجاد خشونت وبی نظمی در جامعه، آزادی اجتماعی سایر افراد را تهدید میکند وبه همین ترتیب تمام افرادی که اسیر خواسته های نفسانی خویش هستند وبه آزادی معنوی نرسیده اند، در جامعه ازادی اجتماعی دیگران را تهدید میکنند ومانع از برقراری آزادی اجتماعی در جامعه میشوند واین همان جمله شهید مطهری است که فرمودند: ((آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر وعملی نیست.)) اما در این زمینه دو نکته قابل طرح است: اصولا زمانى که از آزادى سخن گفته مى شود، آزادى بیرونى و اجتماعی،سیاسى موردنظر است . اسلام به دنبال وضعیتى است که در آن بیشتر افراد به آزادى درونى نایل شوند. ازاین رو، در صورتى که جامعه از لحاظ اجتماعی و بیرونى داراى آزادى باشد و مردم احساس رضایت و عزت داشته باشند، زمینه براى ساختن چنین جامعه اى مهیاتر است. برخى واژه آزادى را با هرزگى، افسارگسیختگى و هرج و مرج برابر مى دانند و هنگام بحث از آزادى، ذهن آنها، پیش از هر چیز، متوجه آزادى جنسى و بى بندوبارى مى شود. این طرز تفکر احتمالا ناشى از وضعیت اجتماعى جوامع غربى است. این افراد به گمان اینکه آزادى نیز رهاورد غرب است، آزادى و بى بندوبارى را یکسان مى بینند. حال آنکه از برخى برداشت هاى سطحى که بگذریم، مراد از آزادى، آزادى روحی وفکرى با تمامى ابعاد آن است و بدین مفهوم، انبیا بزرگترین پیام آوران آزادى در دوران خود بوده اند. پس بر این اساس ممکن است جامعه اى غرق در فساد و بى بندوبارى باشد، اما فاقد آزادى باشد. برعکس نیز ممکن است جامعه اى آزاد، به طور نسبى، سالم و مقید به قیود اخلاقى باشد. پس طبیعى است که در اندیشه اسلامى، آزادى اجتماعی ،سیاسى همراه با پاى بندى به قیود اخلاقى موردنظر است. بحث مهم دیگر درباره آزادى این است که آزادى مطلق است یا محدود. حتى در میان اندیشمندان غربى نیز اعتقاد به آزادى مطلق وجود ندارد. اساسا آزادى مطلق با عقل سلیم و منطق بشرى مغایر است. آزادى مطلق با فلسفه ضرورت زندگى جمعى بشر مغایرت دارد. زندگى جمعى و مدنى مستلزم وجود برخى محدودیت هاست.
پس براین اساس آزادی در اندیشه اسلامی آزادی انسانی، مقدس و زیباست نه حیوانی. و چنانچه گذشت در این زمینه دو نکته قابل تأمل است اول اینکه آزادی اجتماعی زیباست اما باید با آزادی معنوی توأم باشد و دوم اینکه اگر ما بخواهیم به آزادی به گونه صرف آن توجه کنیم و در آن به مباحثی چون محبت ، انسانیت، اخلاق و مفاهیم همدلی و همزبانی توجه نکنیم و این مقولات با آزادی، جمع نشوند و متعادل نگردند ، نمی توانیم جامعه را به حد مناسبی از جامعه ای ایده آل برسانیم. به عبارتی آزادی یک معیار است ولی صرف آزادی بدون توجه به جنبه های دیگر، باعث خوشبختی جامعه و ایجاد مدینه فاضله نمی شود. آزادی زیباست و در کنار آن ، محبت ، انسانیت، معنویت، مذهب و علم زیباست. بنابراین باید همه زیبایی ها، ارزش ها را با هم در نظر گرفت و آنها را با هم دید.
آزادی از منظر مقام معظم رهبری :
هر چند بررسی کامل تمامی ابعاد این موضوع ، از شناخت مفهومی گرفته تا انواع ، حدود و ضوابط و غیره آن نیازمند تحقیقی کامل و گسترده در بیانات و دیدگاههای ایشان است اما در ادامه جهت آشنایی شما ، قسمتی از مقاله « آزادی بیان ، علیرضا محمدی ، سایت پرسمان » که به برخی ابعاد این موضوع پرداخته ارائه می گردد :
از دیدگاه مقام معظم رهبری « آزادی » یکی از اهداف و دستاوردهای مهم انقلاب اسلامی است ؛ « آزادى فکر و بیان هم یکى از ارزشهاى انقلاب بود. مردم مى خواستند آزادانه فکر کنند. آن روز، آزادى فکر، آزادى بیان و آزادى تصمیم گیرى هم نبود. مردم این را نمى خواستند؛ مى خواستند این آزادیها باشد.»[1] «آزادى باید به شکل منطقى و صحیح در جامعه تأمین شود؛ همان آزادىیى که انقلاب اسلامى و نظام اسلامى پرچمش را در دنیاى اسلام بلند کرد؛ نه آزادى به شکل افراطى، تقلیدى و مندرآوردى… ما به آزادى معتقدیم. اعتقاد ما به آزادى و تأمین حقوق شهروندى در مسائل اجتماعى هم، ریشهدار و داراى مبناى دینى است.»[2] مقام معظم رهبرى در زمینه مرزهاى آزادى می فرماید: «در اسلام مرزهاى اخلاقى وجود دارد . در اسلام آزادى علاوه بر آن حدود مادى مرزهاى معنوى هم دارد . البته بله کسى که علیه منافع کشور و علیه سود کشور اقدامى بکند آزادى اش محدود مى شود این منطقى است اما مرزهاى معنوى هم دارد . اگر کسى عقیده گمراهى دارد، عیبى ندارد، وقتى مى گوییم عیبى ندارد یعنى پیش خدا و پیش انسان هاى مؤمن عیب دارد لیکن حکومت هیچ وظیفه اى در قبال او ندارد در جامعه مسلمان، یهودى و مسیحى و بقیه ادیان گوناگون هستند الآن در کشور ما هم هستند در زمان صدر اسلام هم بودند هیچ مانعى ندارد، اما اگر قرار باشد آن کسى که عقیده فاسد دارد به جان ذهن و دل افرادى که قدرت دفاع ندارند بیفتد و بخواهد آن ها را هم گمراه کند این براى آدم یک مرز است این جا آزادى محدود مى شود . از نظر اسلام اینگونه است یا مثلا بخواهند اشاعه فساد کنند، بخواهند فساد سیاسى و فساد جنسى و فساد فکرى به وجود بیاورند یا همین فیلسوف نماهایى که در گوشه و کنار هستند بخواهند درباره این که تحصیلات عالیه براى جوانان خوب نیست مقاله بنویسند بنا کنند عیوبش را ذکر کردن البته به احتمال قوى درصدى نود اثر نخواهد کرد اما ممکن است درصدى ده جوان تنبل اثر بکند نمى شود اجازه داد کسانى بنشینند با وسوسه و دروغ انسان ها را از تحصیل باز دارند . آزادى دروغ گویى نیست، آزادى شایعه پراکنى نیست . آزادى ارجاف نیست .»[3] در اسلام مبانى و ارزش هاى مسلم و ثابتى وجود دارد که ساختار آزادى را مشخص مى کند . به تعبیر مقام معظم رهبرى : «همین آزادى اجتماعى که این قدر در اسلام ارزش دارد، اگر در خدمت ضایع کردن فراورده هاى ارزشمند معنوى یا مادى یک ملت به کار گرفته بشود، مضر است . . . ارزش ها و حقایق ثابت مسلم این آزادى را محدود مى کند .»[4]
رهبر معظم انقلاب در پاسخ به نامه جمعی از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه می فرمایند : «…آنگاه که نخبگان ما نقطه تعادل میان « هرج و مرج » و « دیکتاتوری » را شناسائی و تثبیت کنند ، دوران جدید آغاز شده است . آری ، نباید از « آزادی » ترسید و از « مناظره » گریخت و « نقد و انتقاد » را به کالای قاچاق و یا امری تش ریفاتی ، تبدیل کرد چنانچه نباید بجای مناظره ، به « جدال و مرا » ، گرفتار آمد و بجای آزادی ، به دام هتاکی و مسئولیت گریزی لغزید. آن روز که سهم « آزادی» ، سهم « اخلاق » و سهم « منطق » ، همه یکجا و در کنار یکدیگر ادا شود ، آغاز روند خلاقیت علمی و تفکر بالنده دینی در این جامعه است و کلید جنبش « تولید نرم افزار علمی و دینی » در کلیه علوم و معارف دانشگاهی و حوزوی زده شده است . بی شک آزادیخواهی و مطالبه فرصتی برای اندیشیدن و برای بیان اندیشه توام با رعایت « ادب استفاده از آزادی » ، یک مطالبه اسلامی است و « آزاد ی تفکر ، قلم و بیان » نه یک شعار تبلیغاتی بلکه از اهداف اصلی انقلاب اسلامی است .و من عمیقا متاسفم که برخی میان مرداب « سکوت و جمود » با گرداب « هرزه گوئی و کفرگوئی » طریق سومی نمی شناسند و گمان می کنند که برای پرهیز از هر یک از این دو ، باید به دام دیگری افتاد. حال آنکه انقلاب اسلامی آمد تا هم « فرهنگ خفقان و سرجنبانیدن و جمود » و هم « فرهنگ آزادی بی مهار و خودخواهانه غربی » را نقد و اصلاح کند و فضائی بسازد که که در آن ، « آزادی بیان » ، مقید به « منطق و اخلاق و حقوق معنوی و مادی دیگران » و نه به هیچ چی ز دیگری ، تبدیل به فرهنگ اجتماعی و حکومتی گردد و حریت و تعادل و عقلانیت و انصاف ، سکه رائج شود تا همه اندیشه ها درهمه حوزه ها فعال و برانگیخته گردند و « زاد و ولد فرهنگی » که به تعبیر روایات پیامبر اکرم (ص ) و اهلبیت ایشان (علیهم السلام ) ، محصول « تضارب آرا و عقول » است ، عادت ثانوی نخبگان و اندیشه وران گردد. بویژه که فرهنگ اسلامی و تمدن اسلامی همواره در مصاف با معضلات جدید و نیز در چالش با مکاتب و تمدنهای دیگر ، شکفته است و پاسخ به شبهه نیز بدون شناخت شبهه ، ناممکن است . اما متاسفانه گروهی بدنبال سیاست زدگی و گروهی بدنبال سیاست زدائی ، دائما تبدیل فضای فرهنگی کشور را به سکوت مرداب گونه یا تلاطم گرداب وار ، می خواهند تا در این بلبشو ، فقط صاحبان قدرت و ثروت و تریبون ، بتوانند تاثیرگذار و جریان سازی باشند و سطح تفکر اجتماعی را پائین آورده و همه فرصت مل ی را هدر دهند و اعصاب ملت را بفرسایند و درگیری های غلط و منحط قبیله ای یا فرهنگ فاسد بیگانه را رواج دهند و در نتیجه صاحبان خرد و احساس ، ساکت و مسکوت بمانند و صاحبدلان و خردمندان ، برکنار و در حاشیه مانده و منزوی ، خسته و فراموش شوند. در چنین فضائی ، جام عه به جلو نخواهد رفت و دعوی ها ، تکراری و ثابت و سطحی و نازل می گردد ، هیچ فکری تولید و حرف تازه ای گفته نمی شود ، عده ای مدام خود را تکرار می کنند و عده ای دیگر تنها غرب را ترجمه می کنند و جامعه و حکومت نیز که تابع نخبگان خویش اند ، دچار انفعال و عقبگرد می شوند. چنانچه در نامه خود توجه کرده اید ، برای بیدار کردن عقل جمعی ، چاره ای جز مشاوره و مناظره نیست و بدون فضای انتقادی سالم و بدون آزادی بیان و گفتگوی آزاد با « حمایت حکومت اسلامی » و « هدایت علما و صاحبنظران » ، تولید علم و اندیشه دینی و در نتیجه ، تمدن سازی و جامعه پردازی ، ناممکن یا بسیار مشکل خواهد بود. برای علاج بیماری ها و هتاکی ها و مهار هرج و مرج فرهنگی نیز بهترین راه ، همین است که آزادی بیان در چارچوب قانون و تولید نظریه در چارچوب اسلام ، حمایت و نهادینه شود.»[5]از دیدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی، وجود اختلاف نظر و سلیقه در جامعه امری کاملاً طبیعی و مایه پیشرفت کشور است و طرح مطالبی که مخالف نظر مشهور باشد، اشکال ندارد، «به شرط آنکه نحوة مطرح کردن و پرداختن به آن علمی باشد». به نظر ایشان، بررسی همه مسائل از جمله مسائل سیاسی در فضای «آرام و با دید علمی»، امری کاملاً ضروری است. «ضدیت با نظم و جهت گیری آنارشیستی، شایسته محیط های دانشگاهی نیست و صددرصد مخالف لوازم و ضروریات محیطهای علمی است».[6]. حضرت آیت الله خامنه ای در تبیین لزوم خودداری از طرح کشمکش های فکری در عرصه های عمومی می فرمایند: « اختلافات فکری ایرادی ندارد و بنده به معنای حقیقی و وسیع کلمه به آزادی بیان معتقدم اما اگر حرفها و مسائلی که محل طرح و استدلال و بحث درباره آنها مجامع تخصصی و کارشناسی است بصورت اغواگرانه در محافل عمومی مطرح شود، نمی توان این کار را آزادی بیان نامید.»[7]لازم به ذکر است کتابی تحت عنوان « حقوق بشرو آزادی ، تالیف آیت الله خامنه ای » منتشر گردیده است .
[1] – بیانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نمازجمعه تهران ، 23/2/1379 .
[2] – بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام ، 15/5/1382 .
[3] – بیانات مقام معظم رهبرى در جمع دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس کیهان 14/6/77 .
[4] – بیانات مقام معظم رهبرى در جمع دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس کیهان 14/6/77 .
[5] – پاسخ رهبر معظم انقلاب به نامه جمعی از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه ، 16 / 11 / 1381.
[6] – ر.ک: روزنامه کیهان، 9/9/81، ص 2 .
[7] – دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام با رهبر معظم انقلاب اسلامی ، 8/8/1384 .
نکته دیگر اینکه؛
در نظام اسلامى و قانون اساسی برآمده از آن، آزادى تا آنجا که مخل به ضوابط و ارزش هاى دینى و مصالح اجتماعى و حقوق دیگران نباشد مورد حمایت است. ازاین رو آزادى هاى اساسى در گسترده ترین شکل آن در نظام جمهورى اسلامى ایران به رسمیت شناخته شده است: در اصل 24 قانون اساسى آمده است: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانى اسلام یا حقوق عمومى باشد…». در اصل 26 آمده است: «احزاب، جمعیت ها، انجمن هاى سیاسى و صنفى و انجمن هاى اسلامى یا اقلیت هاى دینى شناخته شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادى، وحدت ملى، موازین اسلامى و اساس جمهورى اسلامى را نقض نکنند». هیچ کس را نمى توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکى از آنها مجبور ساخت.
در تمامى نظام هاى مدعى آزادى و دموکراسى، براى آزادى حد و مرزى وجود دارد؛ مثلاً توهین به مقدسات و یا نشر اکاذیب و توطئه براى براندازى، ممنوع و خلاف قانون است. ترویج فساد نیز از جمله موارد ممنوع در قوانین است؛ ولى هر نظامى با توجه به مبانى فکرى و اجتماعى خود، تعریفى از فساد دارد. در بینش اسلام، «فساد» تعریف شده است و مبانى آن نیز از وحى سرچشمه مى گیرد. بر این اساس هیچ کس مجاز به ترویج فساد نیست. از همین رو اسلام، راه هاى گسترش فساد را بسته و اجازه ترویج آنان را به کسى نمى دهد. البته موضوع بیان و طرح مناسب عقاید و افکار، موضوع دیگرى است که در این مورد اسلام منعى براى آن قرار نداده است. در زمان پیامبر اسلام(ص) نیز طرح افکار منعى نداشته است؛ بلکه خود قرآن مجید نیز سخنان مخالفان را نقل و به بررسى و ابطال آنها پرداخته است. در زمان ائمه(ع) نیز، افراد بسیارى شبهات خود را نزد آنان مطرح مى کردند و پاسخ هاى لازم را دریافت مى نمودند. بنابراین، طرح افکار در جاى خود اشکالى ندارد؛ ولى نباید اجازه داد که از طرح اندیشه ها سوءاستفاده شود و اذهان مردم، دستخوش آسیب هاى مختلف گردد. آزادى بیان در جمهورى اسلامى ایران در حد متناسبی وجود دارد به گونه اى که در تاریخ این کشور بیسابقه است و حتی در بسیارى از مناطق جهان نیز هم اکنون تا این اندازه وجود ندارد.
یکى از آرمان هاى بلند نظام مقدس جمهورى اسلامى آن است که فضایى سالم براى عرضه اندیشه هاى مختلف به وجود آید. البته به شرط آن که در این فضا عقیده ها و افکار به میدان آیند نه عقده ها و انگیزه هاى سوء. لیکن متأسفانه برخى مواقع از این فضاى آزادى که در پناه جمهورى اسلامى به دست آورده اند بر علیه آن استفاده شده شعار خفقان و استبداد توسط بنگاههای خبرپراکنی به جامعه ایران نسبت داده میشود. این امر را میتوان یکى از شیوه هاى تبلیغاتى که متأسفانه از غرب به داخل ایران سرایت کرده است، دانست. این که اخبار مشتمل بر اکاذیب و تحریفات چنان گسترده و با تب و تاب نقل شود که اگر همه آن هم جا نمى افتد، لااقل بخشى از آنها مورد قبول واقع شود و یا افراد را در تردید افکند. این وضعیت در حال حاضر در کشور ما در جریان است و رویارویى با این موج کار ساده اى نیست. به نظر مى رسد در این شرایط تکیه اساسى را باید بر کاوش و تحقیق در ریشه ها و مسائل پشت پرده این جنجال ها معطوف داشت.
به هیچ وجه ادعا نمی کنیم که جامعه و نظام سیاسی ایران، از همه نظر از جمله وجود انواع آزادیها، جامعهای ایدهآل و کاملا مطلوب است، اما نگاهی منصفانه به وضعیت موجود و مقایسه با دوران قبل از انقلاب و نیز وضعیت سایر کشورهای جهان حتی کشورهای مدعی لیبرالیسم و آزادی، به خوبی بیانگر این واقعیت است که بسیاری از وجوه آزادی در حد نسبتاً مطلوبی در کشور ما وجود دارد. هر چند تحقق کامل آنها منوط به فرهنگسازی عمیق و ریشهای در کل جامعه و سیستم سیاسی است که در آن بایستی نسبت به استفاده صحیح از آزادیها و نحوه به کارگیری آن از یک سو و بالا رفتن سطح تحمل و انتقادپذیری از سوی دیگر در تمامی بخش های جامعه و نظام توجه جدی صورت گیرد، که به برکت وجود انقلاب اسلامی گامهای مؤثری در این زمینه برداشته شده و به پیش میرود.
در کشورهای غربی و مدعی لیبرالیسم علیرقم شعارهای گوش پرکن آزادی، نمیتوان آزادی را در حد اعلای آن یافت، بلکه به کمترین حد آن و آن هم آزادی فردی، نه آزادی بیان، قناعت شده است. در بسیاری از این کشورها امکانی برای اعتراضات منطقی و بیان آزادانه عقاید و نظرات کمتر وجود دارد. کافی است حوادث مربوط به اشغال عراق و بازتاب آن را در جامعه آمریکا بررسی نمایید، آیا مطبوعات که نماد آزادی در یک جامعه هستند، توانایی انتشار واقعیات را در این زمینه دارند؟ آیا به این همه تظاهرات مخالف جنگ و اشغال عراق، اعتنایی شد؟ و یا در حوادث دیگر چه قدر از سیاستمداران یا اندیشمندان و متفکران به دلیل تلاش برای کشف حقایق، جان خود را از دست دادند و یا در محدودیتهای زیادی قرار گرفتند؟ آیا جرم روژه گارودی دانشمند فرانسوی، غیر از پرده برداشتن از واقعیات تاریخی بود؟ و… . بی جهت نیست که براساس آمار، مردم کشورهای غربی از بی خبرترین کشورهای جهان نسبت به واقعیات جهان و عملکردهای نظام سیاسی خود می باشند. آیا تا به حال در مورد قضیه فرقه دیویدیه در آمریکا سخنی شنیدهاید، که چگونه به خاطر مخالفت سیاسی، زن و مرد و بچه و همه زنده زنده در آتش سوزانده شدند.
بالاخره باید این واقعیت را نیز در نظر داشت که جامعه ما تا قبل از پیروزی انقلاب جامعه ای کاملا بسته بوده که به هیچ وجه سابقه کار مردم سالاری و آزادی و… را نداشته و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی گامهای بسیار مهمی برداشته شده است و البته طبیعی است که نهادینه شدن و قانونمند شدن چنین موضوعاتی نیازمند تمرین مستمر و البته گذشت زمان میباشد تا به صورت یک فرهنگ در آمده و مخالفین داخلی و خارجی نتوانند از وجود چنین حقوقی، سوءاستفاده کرده و هرگونه اعتراض صنفی یا موردی را به کل نظام و سیستم مرتبط نمایند.
نکتهای که در ادامه بررسی مسئله شما لازم به تبیین است اینکه؛ بین تعریف آزادی در اسلام و آزادی در کشورهای غربی تفاوتهای بسیاری وجود دارد که میتوان با مطالعه کتب مربوطه به آن پی برد. بر اساس تحقیق و مطالعه در منابع اسلامی و توجه به تمامی زوایای فلسفه سیاسی اسلام و احکام شرع، آزادی در اسلام را میتوان اینگونه تبیین نمود، اما قبل از آن لازم است مقدمهای کوتاه در این زمینه مطرح شود. در تبیین و تفسیر هر موضوعی، ابتدا باید نوع رویکرد به آن را مشخص ساخت؛ چرا که هر رهیافتی، مبانی, پیش فرض ها و روش های خاص خود را می طلبد. بنابراین، اگر آزادی از منظر اسلام بررسی و تشریح می شود، باید با پیش فرض های خودِ مبانی اسلامی پی گیری شود. با عنایت به این نکته، به توضیح دیدگاه اسلام نسبت به مقوله «آزادی»، میپردازیم؛
«آزادی» به معنای باز بودن راه انجام و ترک یک عمل است؛ خواه در حوزه تفکر باشد یا در حوزههای دیگر. انسان بر حسب آفرینش ویژه اش, موجودی صاحب عقل و اراده است؛ به صورتی که در هر کاری می تواند جانب انجام یک عمل یا ترک آن را برگزیند. این نوع آزادی انسان را «آزادی تکوینی» می نامند.
تعریف آزادی، ارتباط تنگاتنگی با تعریف انسان دارد. از این رو هر تعریفی از انسان، در برداشت از آزادی و تعیین محدوده های آن دخیل خواهد بود به این معنی که بدون ارائه تعریفی از انسان، تعریف آزادی ممکن نخواهد بود. انسان در نگرش اسلامی، کارگزار یا خلیفه خداوند بر روی زمین و در مقام عبودیت، مطیع خواست و اراده او است. انسان در مقام کارگزاری بر روی زمین باید فعال باشد.بقره/30. از سوی دیگر اسلام می خواهد انسان اراده اش را تابع مشیت خداوند قرار دهد؛ زیرا تنها در این صورت است که آدمی به زندگی توأم با سعادت و رستگاری در دنیا و آخرت، دست خواهد یافت احزاب/29؛ اسراء/19. انسان قدرت دارد که بر همه مخلوقات دیگر سلطه یابد؛ اما مسئولیت نیز دارد که از همه این مخلوقات، مراقبت نماید. انسان، نقطه صفری است که قابلیت تا بی نهایت صعود یا سقوط را دارد انسان/3 .راز تعبیرات دوگانه و متضاد برخی آیات قرآن کریم از انسان، در همین خصوصیت نهفته است.
حاصل آنکه در یک برآیند کلی، اسلام آدمی را محدود در همین که هست و تاکنون خود را نشان داده، نمی بیند؛ بلکه برای او آرمانی فراتر از بینش طبیعی و مادی در نظر دارد. اسلام می خواهد انسان آرمانی (ایده آل) بسازد، نه انسان صرفاً معمولی (نرمال) که تنها با جامعه بسازد و با دیگران هماهنگ باشد؛ برخلاف نگرش لیبرالیزم درباره انسان که طبیعت گرا است و آدمی را همین می بیند که هست و تاکنون خود را نشان داده است!
آزادی و مفهوم «انسان» با توجه به همین دوگانگی وجودی انسان در نگرش اسلام است که خداوند هم «آزادی تکوینی» به بشر اعطا فرموده و هم بر «آزادی تشریعی» اوصحّه گذاشته است تا در پرتو آن، آدمی بر ترمیم کاستی ها و ایجاد مصونیت از آسیب های ناشی از کژی های طبیعت و نفسانیات خود توانا گردد و با شناخت و پرداخت آزادانه به فطرت خویش، مرتبه خلافت الهی و کارگزاری خداوند را به دست آورد. به عبارت دیگر، اسلام انسان را واجد قابلیت ها و صلاحیت هایی می داند که سبب شایستگی و بایستگی بهره مندی او از موهبت «آزادی» است. از همین رو، قرآن هدف نهایی بعثت پیامبر گرامی(ص) را تحقق آزادی تکوینی و تشریعی تلقّی کرده است: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ»؛ «و از [دوش] آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است، برمی دارد». اعراف/157. گویا با نبود آزادی، دعوت به دین و دین داری، لغو و عبث است.
با توجه به مطالب پیش گفته، روشن می شود که تعریف آزادی در نگرش اسلام چیست؟ آزادی در اسلام همان آزادی ای است که حضرت علی(ع) در وصیت خود به فرزندش امام حسن(ع) سفارش کرد: «نفست را از هر پستی آزاد گردان؛ هر چند دنائت, تو را به خواهش هایت برساند؛ چرا که هرگز در برابر نفس [ارجمند]ت که می بخشی، چیز ارزنده ای به دست نخواهی آورد. بنده دگری مباش! زیرا خدایت آزاد آفریده است». نهج البلاغه/نامه31. براساس روح توحیدی ـ که در نگرش اسلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار است ـ انسان تنها باید بنده خداوند باشد، نه غیر خدا و چنان که گفته شد، اراده خود را تابع مشیت و اراده خداوند قرار دهد و آزادی خود را محدود و مقید به خواست خداوند گرداند؛ در این صورت، به زندگی با سعادت در دنیا و آخرت بار خواهد یافت. از سوی دیگر همین انسان، در نگرش اسلامی حق ندارد بهره وری از آزادی خود را محدود به خواسته ها و اراده های انسان های دیگر کند و خود را بنده دیگران سازد و عملاً خویش را از حق آزادی محروم سازد. خلاصه آنکه: بندگی خداوند موجب آزادی و بندگی غیر خداوند، فقدان آزادی است.
از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است، اراده او در عرصه اجتماع، با اراده دیگران شریک میشود. از این رو باید در برابر قانونی که حدودی برای اراده ها و آزادی های مردم معین نموده و آنها را تعدیل کرده است، خضوع کند. پس همان طبیعتی که به انسان، آزادی اراده و عمل داده است، در عرصه اجتماع، اراده و عمل را محدود و مقّید می سازد. در نگرش اسلامی ـ از آن جهت که قانون را براساس توحید و سپس بر پایة اخلاق فاضله گذاشته و متعرّض همه اعمال فردی و اجتماعی، تحت عنوان ضوابط شرع شده است ـ آزادی در این چهارچوب مرزبندی می شود. با توجه به این مطلب مهم، آزادی از دیدگاه اسلام به این معنا می شود که انسان آزاد و مختار است که از تمامی حقوقی که قوانین شرع برای او مشخص کرده اند، بهره مند شود. برای مثال یکی از قوانین شرع آن است که انسان می تواند تا هر جا که بخواهد، در عرصه علم اندوزی پیش برود و در این ساحت، آزاد است و حتی نظام اسلامی موظف است امکاناتی برای او فراهم کند تا از این حق بهره مند شود. ولی در نگاهی دیگر همین قانون شرع محدودیتهایی را برای زندگی سالم اجتماعی مطرح کرده که از نمونههای آن نوع پوششی است که در نگرش اسلامی مطرح شده و برای تضمین سلامت جامعه محدودیتهایی را برای آمد و شد در جامعه در نظر گرفته است.
آزادی بیان و نوشتار، آزادی اجتماعی، آزادی بینش و آزادی اندیشه (در ساحت های اقتصادی, فرهنگی و سیاسی) همه در چهارچوب مقوله پیش گفته معنا می یابد و تحلیل می شود. فرجام سخن اینکه، بر اساس قوانین شرع و برای فراهم کردن زمینه رشد و تعالی انسان ها محدودیتی برای آزادی وجود دارد که در همان چهارچوبی است که لازمة زندگی اجتماعی بشر است؛ با این تفاوت که چگونگی این حدود، برخاسته از دستورهای خداوند است و نه صرفا به اقتضای ضرورت اجتماعی یا خواست مردم.
منابع:
1. سید محمد علی ایازی، آزادی در قرآن کریم؛
2. ابراهیمى ورکیانى، آزادى در اسلام؛
3. دکتر سید حسین نصر، جوان مسلمان و دنیای متجدد، صص63 ـ؛66
4. علامه طباطبایی، المیزان، ج10، صص371ـ372 و ج4، ص116؛
5. مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن.