مقابله امام کاظم با انحراف در مساله مهدویت
۱۳۹۴/۰۸/۲۷
–
۱۰۰ بازدید
مقابله امام کاظم با انحراف در مساله مهدویت
.
در طول تاریخ سیاسی امامان شیعه، عصر پس از امام صادق(علیهالسلام) پردامنهترین عصری است که مردم آن زمان دارای تشتت فکری شده و تعدد آراء باعث ایجاد فِرَق گوناگونی گردید. در این میان امام موسی کاظم(علیهالسلام) با بیشترین فِرَق انحرافی مواجه گردید. در عصر امام موسی کاظم(علیهالسلام) فرقههای بسیاری از فرق شیعی مانند واقفیه، اسماعیلیه، زیدیه، غلات، مبارکیه به وجود آمدند، در این راستا امام(علیهالسلام) با تلاشی که در ارائه روش صحیح اسلام ناب و برملا کردن اندیشههای باطل داشت، توانست با آنها مبارزه کند.
.
در طول تاریخ سیاسی امامان شیعه، عصر پس از امام صادق(علیهالسلام) پردامنهترین عصری است که مردم آن زمان دارای تشتت فکری شده و تعدد آراء باعث ایجاد فِرَق گوناگونی گردید. در این میان امام موسی کاظم(علیهالسلام) با بیشترین فِرَق انحرافی مواجه گردید. در عصر امام موسی کاظم(علیهالسلام) فرقههای بسیاری از فرق شیعی مانند واقفیه، اسماعیلیه، زیدیه، غلات، مبارکیه به وجود آمدند، در این راستا امام(علیهالسلام) با تلاشی که در ارائه روش صحیح اسلام ناب و برملا کردن اندیشههای باطل داشت، توانست با آنها مبارزه کند.
یکی از سردرگمیها و انحرافاتی که همواره، گریبانگیر جماعت شیعه بوه، اشتباه شیعیان در تطبیق موضوع و مصداق منجی و مهدویت بوده است. جریان مهدویت و قائمیت، برخاسته از اصول اساسی شیعیان و برگرفته از روایات معصومین(علیهمالسلام) است که فردی با عنوان «قائم» و «مهدی» از خاندان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) عدالت را در جهان میگستراند. شیعیان، کاملاً با اعتقاد به غیبت آشنا بودهاند، ولیکن همین امر، بهانهای برای بهره بدن برخی شد که به دنبال جاه و شهرت اجتماعی بودهاند.
نوبختی میگوید: تعدد انشعابات در میان شیعیان عمدتا در انتصاب امام بعدی بعد از ارتحال امام قبل است که در زمان امام جعفر صادق(علیهالسلام) به اوج خود میرسد.
بنابراین اختلاف در جانشین امام قبلی، مهمترین دلیل انشعاب شیعیان است. چنانکه گروه کوچکی – که توسط فرقه شناسان «باقریه» نامیده شدهاند – معتقد به غیبت امام باقر(علیهالسلام) شدند.[۱] این گروه معتقد بودند که او مهدی موعود است.
گروه دیگری از شیعیان به نام «ناووسیه» مرگ صادق(علیهالسلام) را انکار کردند و مدعی شدند که او مهدی موعود است.[۲]
دوران اختناق زمان امام صادق(علیهالسلام) و تهدید منصور عباسی مبنی بر این که جانشین ایشان را خواهد کشت، باعث شد که حضرت سه نفر را به عنوان جانشین خود معرفی کند، یکی منصور عباسی و دو فرزند خود به نامهای عبدالله و امام موسی کاظم(علیه السلام).[۳] این تدبیری بود که موجب احتراز از قتل امام بعدی گردید.
نوبختی انشعابات شیعه را پس از شهادت امام صادق (علیهالسلام) و در زمان زندگی امام کاظم(علیهالسلام) به شرح ذیل ذکر می نماید:
۱. کسانی که به مهدویت امام صادق(علیهالسلام) اذعان داشتند.
۲. اسماعیلیه خالصه که قائل به زنده بودن و عدم وفات اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق(علیهالسلام) بودند. امام صادق(علیهالسلام) نیز پس از آنکه اسماعیل درگذشت، اصرار داشت که شیعیان مرگ او را با اطمینان بپذیرند؛ زیرا تصور زنده بودن او، با توجه به پیشینه اعتقاد به مهدویت که در میان برخی از غلات شیعه ترویج شده بود، خطر پیدایش فرقه جدید را در میان شیعه به دنبال داشت. این گروه مرگ اسماعیل در زمان حیات پدرش را انکار کردند و مدعی شدند که مرگ او حیلهای بوده که [از روی تقیّه] توسط صادق(علیهالسلام) اعلام شد تا اسماعیل را از تعقیب دولت عباسی نجات دهد. شهرستانی از این گروه با عنوان «الإسماعیلیه الواقفة» اشاره میکند.[۴]
۳. قائلین بر امامت محمد بن جعفر مشهور به دیباج.
۴. معتقدین به امامت عبدالله افطح فرزند دیگر امام صادق(علیهالسلام).
۵. قائلین بر امامت محمد فرزند اسماعیل(مبارکیه).[۵]
اگرچه تمام این گروهها امامت را با امامی خاص به پایان رساندند و بر آن امام توقّف کردند، لیکن عموماً در ادبیات فرقهشناسی به شیعیانی که معتقد به مهدویت امام موسی کاظم(علیهالسلام) بودند «واقفه» گفته میشود. عقیده به مهدویت و غیبت و قیام امام کاظم(علیهالسلام) در زمان حیات خود حضرت، در جامعه شیعی رواج پیدا کرده بود. ظاهراً این حادثه بیشتر در نتیجه رواج روایتی بود که در آن از امام صادق(علیهالسلام) روایت شده بود که امام هفتم، مهدی موعود خواهد بود.[۶]
رواج این روایت، موجب ایجاد این انتظار شد که کسی که عدل و مساوات را بر روی زمین برپا خواهد کرد، امام کاظم(علیهالسلام) است. به همین دلیل، هنگامیکه حضرت از دنیا رفت، یحیی بن خالد برمکی، وزیر عبّاسیان، فرمان داد تا اعلام کنند که امام کاظم(علیهالسلام) که شیعیان (رافضیان) مدعیاند او مهدی موعود است و نخواهد مُرد، از دنیا رفته و آنان میتوانند بیایند و جسد او را مشاهده کنند.[۷] گرچه هویت و تعداد این اشخاص [که جنازه امام را روءیت کردند] مشخّص نیست، ولی باید تعداد قابل توجّهی از مردم بوده باشند؛ چرا که حکومت با به نمایش گذاشتن جسد امام بر روی پل بغداد به مدت سه روز که جهت اقناع مردم در مورد وفات ایشان انجام شد، تشییع جنازه او را به تأخیر انداخت.[۸] تمام واقفیان در این اعتقاد که موسی کاظم(علیهالسلام) غایب شده و روزی برای انجام وظایف قائم بازخواهد گشت، متفقالقول بودند.
امام کاظم(علیهالسلام) در مقابله با این فرقههایی که به امامت وی قائل نبودند از طرق مختلف بر امامت خویش استدلال میکردند. از آن جمله، وقتی عبدالله افطح برادر بزرگتر حضرت، ادعای امامت کرد امام موسى کاظم(علیهالسلام) دستور داد در حیاط منزلش آتشی از هیزم فراوان، تهیه کنند و سپس حضرت در منظر جمعى از اصحاب و شیعیان سرشناس، در وسط آتش نشست؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاکره گردید. پس از گذشت ساعتى بلند شد و لباس هاى خود را تکان داد و آمد در جایگاه اوّلیه خود نشست و آنگاه به برادرش عبداللّه فرمود: اگر گمان میکنى تو امام و خلیفه هستى، بلند شو و همانند من در میان آتش بنشین. عبداللّه رنگ چهرهاش پرید و بدون آن که پاسخى دهد با ناراحتى برخاست و مجلس را ترک کرد.[۹]
امام کاظم(علیهالسلام) با علم غیبی خویش بر وقایع بعد از خود و بر انحراف در مصداق امامت بعد از خویش، آگاه بودند، لذا برای جلوگیری از این انحراف، بر جانشینی امام رضا(علیهالسلام) تاکید میکردند و او را امام پس از خویش معرفی میکردند و همین امر سبب شد تا عده کثیری از شاگردان حضرت، به امامت امام رضا(علیهالسلام) معتقد شوند؛ با این حال تعدادی از شیعیان به دلائل مختلف[۱۰] بر امامت امام کاظم(علیهالسلام) وقوف کردند و قائل به غیبت و مهدویت حضرت شدند.
اما با وجود آنهمه اختناق در عصر امام کاظم(علیهالسلام) همواره حضرت با این انحرافات در مورد امامت و مهدویت به مبارزه میپرداخت. از جمله مبارزات ایشان، تبیین مصداق مهدویت است چنانکه احادیثی در مورد مهدویت حضرت مهدی(عجلاللهتعالیفرجه) فرمودند که به بعضی از آنها اشاره میشود.
حضرت به نقل از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «کسی که میخواهد در حالی خدا را ملاقات کند که ایمان او کامل و اسلام او نیکو باشد، پس به ولایت حجة بن الحسن(علیهالسلام) که همه در انتظار اویند معتقد شود.[۱۱]
از امام کاظم(علیهالسلام) پرسیده شد: در میان ائمه(علیهمالسلام) کسی هست که غیبت گزیند؟ پاسخ فرمود: «آری، او از دیدگان مردم غایب است، اما ذکر او در دل اهل ایمان غایب نخواهد بود. وی دوازدهمین ماست. خداوند هر سختی را برایش آسان و هر امر مشکلی را سهل میگرداند. برایش گنجهای زمین آشکار و هر مقصد دور نزدیک میگردد. طومار زندگی ظالمان توسط او درهم پیچیده میشود. و بالاخره هر شیطان پلیدی به دست او نابود میشود. او فرزند بانوی کنیزان است که ولادتش بر مردم پنهان میماند و نام بردن(بیان نشانه) او بر آنان جایز نباشد، تا آنکه خداوند(عزوجل) ظهور او را فراهم کند و به واسطه وی زمین را پر از قسط و عدل سازد، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد».[۱۲]
یونسبن عبدالرحمان از امام موسی کاظم (علیهالسلام) پرسید: که آیا شما قائم و بر پا دارنده حق هستید؟ فرمود: «من قائم و بر پا دارنده حق هستم. اما آن قائمی که زمین را از دشمنان خدا پاک میکند و زمین را بعد از آنکه از ظلم پر شده باشد، لبریز از عدالت میسازد، پنجمین نسل من خواهد بود. او غیبتی خواهدداشت، طولانی، که از بیم جان خود نهانی میگزیند. در آن (غیبت) گروهی (از شیعیان) طریق ارتداد پیش میگیرند و گروههائی دیگر ثابت قدم میمانند؛ سپس فرمود: خوش به حال آن شیعیان ما که در غیبت قائم ما به محبت ما تمسک جویند و به ولایت ما استوار، و از دشمنان ما بیزار باشند. آنان از ما و ما از آنان هستیم. ایشان در برابر امامت ما سر تسلیم و رضا نهادند و ما نیز از شیعه بودن آنان راضی و خشنودیم. خوش به حال آنان، به خدا سوگند که آنان در روز قیامت در درجات ما می باشند».[۱۳]
با وجود آن همه اختناق در عصر امام کاظم(علیهالسلام) این مبارزات و روشنگریهای حضرت، موجب گشت تا علاوه بر جلوگیری از انشقاق و انحرافات بیشتر در عالم تشیع، بسیاری از افراد فریب خورده و جاهل، به حقیقت پیبرند و هدایت شوند، چنانکه عده کثیری از منحرفین، بعد از این روشنگریها، راه راست را در پیش گرفتند.
_____________________
پینوشت:
[۱]. التبصیر فی الدین والتمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین، شاپور بن طاهر اسفراینی، ویراسته ام کوثری، قاهره: ۱۳۶۸ق / ۱۹۴۹م، ص ۲۲ ؛ الملل والنحل، الشهرستانی، ترجمه انگلیسی، ص ۱۲ ؛ اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین، ص ۵۳ ؛ محصّل أفکار المتقدّمین و متأخّرین من العلماء والحکماء والمتکلمین، ص ۲۴۲.
[۲]. ر. ک به: فرق الشیعة، ص ۵۷ ؛ المقالات والفرق، ص ۷۹ ؛ الإمامة و مقتطفات من الکتاب الأوسط فی المقالات، الناشی الأکبر (جعفر بن حرب)، ویراسته ژوزف فان اس، بیروت، ۱۹۷۱م، ص ۱۶۹ ؛ مقالات الإسلامیین، الأشعری، ص ۲۵ (فصل اوّل) ؛ کتاب الزینة، ص ۲۸۶ ؛ الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ابن الحزم، قاهره، ۱۳۱۷ ۱۳۲۱ق/ ۱۸۹۹ ۱۹۰۳م، ج ۴، ص ۱۸۰ ؛ التبصیر، ص ۲۲ ؛ الفصول المختارة، ص ۲۴۷ ؛ الملل والنحل، الشهرستانی، ص ۱۴۴ ؛ اعتقادات، ص ۵۳ ؛ محصّل، ص ۲۴۲
[۳]. ابن جوزی ، صفه الصفوه، ج۲، ص۱۰۳
[۴]. الملل والنحل، شهرستانی، ترجمه انگلیسی، ص ۱۴۴.
[۵]. نوبختی ، فرق الشیعه،ص۷۹
[۶]. اختیار معرفة الرجال، محمّد بن عمر الکشّی، ویراسته ح مستوفی، مشهد، ۱۳۴۸ش / ۱۹۶۹م، ص ۴۵۷.
[۷]. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج علی بن الحسین الإصفهانی، ویراسته احمد صقر، قاهره، ۱۳۴ش / ۱۹۴۹م، ص ۵۰۵ ؛ الإرشاد، المفید، ص ۴۵۶.
[۸]. عمدة الطالب فی أنساب أبی طالب، ابن العنابة احمد بن علی الحسینی، بیروت، بی تا، ص ۲۶.
[۹]. اثبات الهداة : ج ۳، ص ۱۹۶، بحارالا نوار: ج ۴۸، ص ۶۷، ح ۶۹.
[۱۰]. مانند عدم درک صحیح و کامل از مهدویت که به حدیث امام صادق علیه السلام در شأن امام کاظم (علیه السلام) برای مهدویت استدلال میکردند، و مانند طمع ورزی و تطمیع از جانب دولت عباسیان، و تصاحب اموالی که در دست وکلای حضرت بود و…؛ بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای; علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی ازوکلاء کاظم بودند و اموال فراوانی که مربوط به آن حضرت بود را دراختیار داشتند (زیاد قندی هفتادهزار دینار و علی بن حمزه سی هزار دینار). آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت رضا ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. از این روی نه تنها اموال را غصب کردند بلکه ازاین امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند; حمزه بن بزیع، ابن مکاری، کرام خثعمی و دیگران استفاده کردند. (نجم الثّاقب، باب چهارم، ص ۲۱۵)
[۱۱]. بحار الانوار، ج ۲۷، ص۱۰۸، ح۸۰
[۱۲]. بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۵۰
[۱۳]. محمدبن علی صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۱./ و یزدى حایرى، على ، الزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجّلاللهتعالىفرجهالشریف، مؤسسة الأعلمى ، بیروت، ۱۴۲۲ق، ص۶۸.